ای عشق بیا آدمی از نو بتراشیم ...
من خانهی ویرانه ام و بی خبر از من
هر روز خدا می گذرد صد نفر از من
مثل خود شیطان فقط از دور مهیبم
بیهوده گریزان شده نوع بشر از من
چون صخره شب و روز رفیقش شدم اما
دریا به کسی مشت نزد بیشتر از من
در خاطر من هیچ به جز حزن نیاندوخت
آن کس که نمی خواست بجز شعرتر از من
ای عشق بیا آدمی از نو بتراشیم
خوشبخت تر و خوبتر و شادتر از من
#غلامرضاطریقی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
حکایتی از گلستان سعدی
سخن میان دو دشمن چنان گوی که گر دوست گردند شرم زده نشوی.
میان دو کس جنگ چون آتش است
سخن چین بدبخت هیزم کش است
کنند این و آن خوش دگرباره دل
وی اندر میان کوربخت و خجل
میان دو تن آتش افروختن
نه عقل است و خود در میان سوختن
در سخن با دوستان آهسته باش
تا ندارد دشمن خونخوار گوش
پیش دیوار آنچه گویی هوش دار
تا نباشد در پس دیوار گوش
گلستان سعدی، باب هشتم در آداب صحبت
#سعدی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
آواچهٔ ۵۴، مدیرعامل محترم
بگوییم «مدیرعامل محترم» یا «مدیر محترم عامل»؟ فهمیدید؟ صفت را وسط بیندازیم یا بعدش بیاوریم؟ بگوییم «وزیر سابق ارشاد» یا «وزیر ارشاد سابق»؟ سؤال مهمی است و جواب ثابتی ندارد. یعنی چه؟
نگاه کنید ببینید اگر آن ترکیب اضافه، آن مضاف و مضافالیه، آنقدر با هم آمده که یکی شده، صفت را باید بعدش بیاورید؛ یعنی نباید بشکنیدش. مثالش مدیرعامل است، مثالش روشتحقیق است، مثالش رئیسجمهور است. صفتهای اینها را باید بعد از اینها بیاورید. بگوییم «رئیسجمهور محترم»، «مدیرعامل کوشا»، «روشتحقیق پیشرفته».
در غیر این صورت، تمام صفتها باید بین مضاف و مضافالیه بیاید؛ یعنی بگوییم: «وزیر ارشاد»؛ بعد میخواهیم صفت برایش بیاوریم، بگوییم: «وزیر سابق ارشاد»، نه «وزیر ارشاد سابق»؛ چون معنی نمیدهد ارشاد سابق. «وزیر نفت سابق» معنی نمیدهد. «وزیر ارشاد» با هم یک واحد معنایی نشده؛ پس صفتش را باید وسط بیاوریم.
«کتاب من»، «کتاب خوب من». «در اتاق»، «در بزرگ اتاق»؛ اگر صفت مال «در» است.
پس نگاه کنید ببینید این ترکیبهای اضافی چقدر باهماییشان رواج پیدا کرده و دیگر امکان شکستنشان نیست. اگر اینجوری بود، صفت را بعدش بیاورید.
هر ایرانی نگهبان زبان فارسی.
#آواچهٔ
#ویراستاران
virastaran.net/a/15488
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز به جز فکر توأم کاری هست
به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس
که به هر حلقهٔ موئیت گرفتاری هست
گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست
در و دیوار گواهی بدهد کاری هست
#سعدی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
عزم دیدار تو دارد جانِ بر لب آمده
باز گردد یا برآید؟ چیست فرمان شما؟
#حافظ_شیرازی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
عاشق بکشی به تیر غمزه
چندان که به دست چپ شماری
توضیح:
به دست چپ شمردن کنایه از بسیاری است.
زیرا در عقد اَنامل که نوعی حساب در قدیم بوده است یکان و دهگان را با دست راست وصدگان و هزارگان را با دست چپ می شمرده اند.
بیان و معانی، دکتر سیروس شمیسا
#خاقانی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
خانهی مهر و محبت
دلم میخواست: دنیا، خانهی مهر و محبت بود
دلم میخواست: مردم، در همه احوال، با هم آشتی بودند
طمع در مال یکدیگر نمیکردند...
مرادِ خویش را در نامرادیهای یکدیگر نمیجُستند
سه دفتر، مشیری
#فریدونمشیری
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
الهی تا بتو آشنا شدم، از خلق جدا شدم، در دو جهان شیدا شدم، نهان بودم و پیدا شدم
نی از تو حیات جاودان می خواهم
نی عیش و تنعم جهان می خواهم
نی کام دل و راحت جان می خواهم
هر چیز رضای تُست آن می خواهم
#خواجهعبدالله_انصاری
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
در عشق بتی دلم گرفتار شدست
وز فرقت او رخم چو دینار شدست
این قصه مرا ز دوست دشوار شدست
دل در کف یارو از کفم یار شدست
#ازرقی_هروی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۳۱ خرداد ماه سالروز شهادت دکتر #مصطفی_چمران گرامی باد.
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
کی رفتهای ز دل که تمنا کنم تو را
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را
غیبت نکردهای که شوم طالب حضور
پنهان نگشتهای که هویدا کنم تو را
با صد هزار جلوه برون آمدی که من
با صد هزار دیده تماشا کنم تو را
چشمم به صد مجاهده آیینهساز شد
تا من به یک مشاهده شیدا کنم تو را
بالای خود در آینهٔ چشم من ببین
تا با خبر زعالم بالا کنم تو را
#فروغی_بسطامی
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
شرح یک رباعی از مولانا
هر جا که تو را تَرالَلایی باشد
بگریز که زیر آن، بلایی باشد
هر جا که دلی، غزلسرایی باشد
ویرانیِ خانه و سرایی باشد
تراللا، به معنی عیش و طرب و خوشی است. میفرماید: هر جا که بی یاد حضرت دوست، تو را عیش و خوشی و خرّمی رسد، از آن جا بگریز که در زیر آن طرب، تو را بلایی باشد؛ زیرا خوشیِ حقیقی، با ذکر و یاد معشوق صورت بندد.
هر جا دیدی که دلی غزلهای عاشقانه سر میدهد که ذکر و یادِ بُتِ بینشانه است، آن جا مقام گیر؛ هر چند خانه و سرایی ویرانه باشد. میخواهد بفرماید که شادی و عیش و طرب، وقتی حقیقی و گواراست که با یار و معشوق حقیقی عالم باشد.
باغ اسرار خدا، شرح رباعیات مولانا، بهشتی شیرازی
#مولانا
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast
اَکوان دیو در شاهنامه
اکوان، نام دیوی است که به روایت شاهنامه (۴/ ۳۰۱ و بعد) به صورت گورخری وحشی، در گلههای اسب کاووس زیانکاری میکرد. کاووس از رستم کمک خواست. رستم، سوار بر اسب بر او حمله برد؛ ولی هر بار که بر او میتاخت، گورخر ناپدید میشد. رستم، خسته در کنار چشمهای خوابید. آن گاه دیو، بستر پهلوان را از جا کند.
همینکه رستم چشم گشود، خود را در دست دیو دید. چون میدانست که کارِ دیو بر عکس است، همین که به رستم گفت او را به دریا اندازد یا به کوه؟ رستم کوه را انتخاب کرد و بالاخره با شنا خود را به ساحل رساند و با ضربات گرز، او را هلاک کرد.
داستان اکوان دیو که در شاهنامه به اختصار آمده، شبیه است به یک داستان چینی به نام "دیو باد" (آیینها و افسانهها، ۷) و گویا فردوسی، خود به مأخذ داستان واقف بوده که گفته است:
چنین داد پاسخ که دانای چین
یکی داستانی زدهست اندرین
با تلخیص از فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی، دکتر محمدجعفر یاحقّی، ذیل اکوان دیو.
#شاهنامه
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast