eitaa logo
شقشقیات. احمدی شیرازی
310 دنبال‌کننده
12 عکس
1 ویدیو
0 فایل
این کانال مربوط به استاد مصطفی #احمدی_شیرازی از اساتید سطوح عالی حوزه است در اینجا تحلیل متون دینی و ایجاد سوال برای پژوهشگران و طلاب می‌پردازیم. @M_AhmadiShirazi دو کانال دیگر مربوط به استاد: @osul_mozaffar @ahmadishirazihekmat
مشاهده در ایتا
دانلود
شقشقیه ۱ «شرح الاسم» اصطلاح «شرح الاسم» مشترک لفظی بين دو معناست: ۱. گاهی مراد از آن «تعریف لفظی» یعنی «تبدیل لفظ به لفظ» است که عموما در کتب فرهنگ لغت با آن سر و کار داریم. حاجی سبزواری می‌فرماید : «تعریف اسمی هو شرح الاسم» (شرح المنظومه، قسم المنطق، غوصٌ في المعرّفات) ۲.گاهی نیز مراد از آن «مای شارحه» است که قبل از هل بسیطه می‌آید. اصطلاح شرح الاسم در علوم مختلفی مثل منطق، فلسفه و حتی اصول و فقه مورد استفاده قرار گرفته است. لذا در هر مورد باید دید که مقصود متکلم از شرح الاسم کدام یک از این دو اصطلاح است تا دچار خلط مبحث و به تبع آن عدم فهم نشویم.
شقشقیه ۲ «داعی» سوال: بحث داعی به صورت صحیح و تصوری در بحث موضوع له و مستعمل فیه(مثلاً در بحث مادة الامر و صیغة الامر و مادة النهی و صیغة النهی و الاستفهام و ...) چگونه باید تبیین شود؟ و آیا تغییر داعی باعث مجازیة می‌شود؟ (مثلاً من واقعا داعی و انگیزه ام این است که زید شیشه ماشینم را نشکند، اما به داعی تهدید به او می‌گویم که بشکن. پس به جای نشکن می‌گویم بشکن. آیا این باعث مجازیت می‌شود؟) جواب: ... به زودی می‌توانید جوابهای خود را ارسال نموده و در بحث شرکت کنید. @M_AhmadiShirazi و همچنین میتوان جواب شما را به نام خودتان منتشر کرد.
شقشقیه ۳ «مطلب ما، مطلب هل، مطلب لم» مرحوم حاجی سبزواری در منطق منظومه می‌فرمایند : «أس المطالب ثلاثة علم ***مطلب ما، مطلب هل، مطلب لم» یعنی اساس مطالب سه چیز است که باید دانسته شود : مطلب ما، مطلب هل و مطلب لم. حضرت علامه حسن زاده رحمه الله در توضیح این بخش می‌فرمایند : مطالبی که اساس علم هستند شش تاست (که بازگشت به همان سه مطلب در شعر حاجی می‌کند) : دو مطلب ما، یعنی مای شارحه و مای حقیقیه، دو مطلب هل، یعنی ها بسیطه و هل مرکبه، و دو مطلب لم، یعنی لم ثبوتی و لم اثباتی. سپس می‌فرمایند : همه‌ی علوم بر گرد این شش مطلب می‌چرخند. زیرا علوم عبارتند از : مبادی (تصوریه و تصدیقیه)، موضوعات و مسائل. مبادی تصوريه، مطالب مای حقیقیه هستند. مبادی تصدیقیه، مطالب هل هستند. موضوعات علوم، مطالب ما هستند. و مسائل علوم، مطالب هل مرکبه هستند. و در نهایت می‌فرمایند که هل بسیطه‌ی جمیع علوم بر عهده علم اعلی یعنی فلسفه می‌باشد‌. شرح منظومه علامه حسن زاده، ج ۱، ص ۱۹۰
شقشقیه ۴ فرق بین مجاز در کلمه و مجاز در اسناد : در «مجاز در کلمه» طبق قول مشهور(در مورد سایر اقوال در آینده بحث خواهیم کرد ان شاءالله) بحث بر سر موضوع له و مستعمل فيه است که با هم مطابقت ندارند. مثال: موضوع له(معنایی که لفظ در مقابل آن قرار داده شده و اصطلاحا برای آن وضع شده است) در کلمه ی اسد آن حیوان درنده ای است که در فارسی به آن شیر جنگل می‌گوییم. ولی مستعمل فیه(معنایی که لفظ را در آن به کار می‌بریم) آن، گاهی با موضوع له مطابقت ندارد. مثلا گاهی لفظ اسد را برای زید که مردی شجاع است به کار برده ایم. و اما در «مجاز در اسناد» که در اصطلاح به آن واسطه در عروض یا دارای حیثیت تقییدیه می‌گویند(توضیح واسطه در عروض به زودی به صورت مفصل تر بیان خواهد شد ان شاءالله)، بحث بر سر محمولی است که واقعا مال موضوعی که بر آن حمل شده است نیست. بلکه مال موضوعی دیگر است که موضوع اصلی با این موضوع ظاهری یک نحوه ارتباطی دارد. مثال: المیزابُ جری (ناودان جاری شد). در این مثال، محمول یعنی جاری شدن، واقعا مال ناودان نیست، بلکه موضوع واقعی آن، آب است و آب است که جاری می‌شود. اما به واسطه‌ی یک ارتباط بین موضوع واقعی یعنی آب و موضوع ظاهری یعنی ناودان، حکم آب که جاری شدن باشد را به ناودان داده‌ایم.
شقشقیه ۵ «شبهه ی حکمیه و موضوعيه» مرحوم شیخ انصاری ره برای فرق شبهه حکمیه و شبهه موضوعیه دو تعریف ارائه کرده اند. یکی اینکه شبهه حکمیه شبهه ای است که «منشا» آن شبهه بیان مولاست ولی منشأ شبهه موضوعیه عبد است. باید توجه داشت که این تقسیم به نحو صحیح، بر اساس «منشأ شبهه» است. اما برخی گمان می‌کنند که تقسیم و به تبع، تعریف شبهه را می‌توان با «دفع شبهه» حل کرد که غلط خواهد بود. وجه غلط بودن ... به زودی تبیین خواهد شد.
شقشقیات. احمدی شیرازی
شقشقیه ۵ «شبهه ی حکمیه و موضوعيه» مرحوم شیخ انصاری ره برای فرق شبهه حکمیه و شبهه موض
شقشقیه ۶ مرحوم شیخ انصاری برای فرق بین شبهه موضوعیه و حکمیه در کتاب رسائل ابتدای بحث برائت در همان تقسیمی که برای مباحث برائت بیان می‌کنند (ج ۲ ص ۱۸) می‌فرمایند : شبهه حکمیه شبهه ای است که در امور کلی جریان دارد. و شبهه موضوعیه در امور جزئی جریان دارد. مراد از کلی و جزئی در این ملاکات و تعریفات شبهات حکمیه و موضوعیه چیست؟ اگر نظری یا تبیینی در این مورد دارید می‌توانید آن را مطرح کنید. @M_AhmadiShirazi
شقشقیات. احمدی شیرازی
شقشقیه ۶ مرحوم شیخ انصاری برای فرق بین شبهه موضوعیه و حکمیه در کتاب رسائل ابتدای بحث برائت در همان
جواب یکی از دوستان: مراد از امور کلی، قواعد و کبریات و مراد از امور جزئی، مصادیق و صغریات است
شقشقیات. احمدی شیرازی
شقشقیه ۶ مرحوم شیخ انصاری برای فرق بین شبهه موضوعیه و حکمیه در کتاب رسائل ابتدای بحث برائت در همان
شقشقیه ۶ مراد شیخ انصاری از کلی و جزئی، موضوع در قضایای حقیقیه و خارجیه است. کلی همان موضوع قضایای حقیقیه و جزئی همان موضوع در قضایای خارجیه می‌باشد. در مطلب بعد به تبیین قضایای خارجیه و حقیقیه خواهیم پرداخت.
شقشقیه ۷ «اقسام قضایا با نگاه علم اصول» قضایا به یک تقسیم در علم اصول به سه قسم تقسیم می‌شوند : ۱.قضایای شخصیه ۲.قضایای خارجیه ۳.قضایای حقیقیه قضایای «شخصیه» عبارتند از قضایایی که حکم بر فرد بار میشود مثل «زید قائم» که قیام بر شخص زید حمل شده است. قضایای «خارجیه» عبارتند از قضایایی که حکم بر افراد متعدد بار می‌شود، اما افرادی که محققة الوجودند، یعنی باید این افراد در حال حاضر و بالفعل موجود باشند، مثل «قتل کل من فی العسکر» که همه افراد لشکر دارای حکم کشته شدن می‌باشند. قضایای «حقیقیه» عبارتند از قضایایی که همانند قضایای خارجیه، حکم بر افراد بار شده است، با این تفاوت که این حکم، مختص افراد محققة الوجود نیست بلکه شامل افراد مقدرة الوجود نیز هست. یعنی اعم از اینکه بالفعل موجود باشند یا بعدا موجود بشوند. مثل اینکه می‌گوییم «کل انسان ناطق»، که ناطق بودن حکم هر انسانی است، چه این انسان در حال حاضر موجود باشد و چه انسانی که بعداً موجود می‌شود. اصولیون می‌گویند که نوع قضایای فقهی و اصولی از نوع قضایای حقیقیه است، مثلاً آخوند خراسانی در تنبیه ششم از تنبیهات استصحاب در کتاب کفایة الاصول به این امر تصریح نموده است. البته باید توجه داشت که این تقسیم بندی در علم منطق و فلسفه هم ذکر شده است اما تعریف فلاسفه از قضایای خارجیه و حقیقیه با تعریف اصولیون فرق دارد که در آینده ذکر خواهد شد.
شقشقیه ۸ «اقسام قضایا با نگاه منطقی و فلسفی» گفته شد که اصولیون قضایا را به سه قسم شخصیه و خارجیه و حقیقیه تقسیم کرده اند و تعریف خود را هم از آن ارائه کرده اند. همین تقسیم در کلام فلاسفه و منطقیون هم وجود دارد اما نحوه تبیین آنها با اصولیون تفاوت دارد که در این مطلب به بیان فلاسفه و منطقیون از این اقسام خواهیم پرداخت. قضایای «شخصیه» در کلام ایشان عبارت از قضایایی است که موضوع آن شخص واحد یا اشخاص متعددی باشد، اما این اشخاص متعدد دارای یک حکم هستند و به جای اینکه گفته شود «زید قائم» و «بکر قائم» و «عمرو قائم» و ...، گفته می‌شود «کل هذه الافراد قائمون». قضایای «خارجیه» در کلام ایشان عبارت از قضایایی است که موضوع آن، افراد خارجی باشد مثل «کل انسان متحیز»، (هر انسانی، فضایی را اشغال می‌کند). قضایای «حقیقیه» را ایشان بدین صورت تبیین کرده اند که موضوع در این قضایا افراد نمی‌باشد بلکه موضوع در این قضایا ماهیت می‌باشد و این ماهیت در هر ظرف و وعائی که پیدا بشود دارای این حکم است،خواه ظرف ذهن باشد یا ظرف خارج و ... مثل «المثلث زوایاه تساوی قائمتین» (مجموع زوایای مثلث برابر با صد و هشتاد درجه است) که این مثلث حتی اگر در ذهن هم موجود شود دارای همین حکم است که مجموع زوایای آن ۱۸۰ درجه است.
شقشقیه ۹ «تفاوت نگاه منطق دانان و فلاسفه با نگاه اصولیون در اقسام قضایا» حال که اقسام قضایا را در کلام «اصولیون» و «منطقیون و فلاسفه» شناختیم، به فرق بین این دو بیان خواهیم پرداخت. باید گفت که آنچه را اصولیون جزو قضایای خارجیه می‌دانند، همان را بعینه فلاسفه و منطقیون جزو قضایای شخصیه می‌دانند. استدلال فلاسفه و منطقیون از این قرار است که با جمع قضایای شخصیه، قضایای خارجیه - که قضایای کلیه هستند - ساخته نمی‌شود. در حالی که قضایای خارجیه در نزد اصولیون همان قضایای شخصیه متعدد است که فقط در یک تعبیر گنجانده شده‌اند و به اصطلاح جمع در تعبیر شکل گرفته است. مثل این که یک بار بگوییم : «زید که در این اتاق است در حال استراحت است، و عمرو که در این اتاق است در حال استراحت است، و بکر که در این اتاق است در حال استراحت است.» و یک بار هم به جای همه ی این سه جمله بگوییم، هر شخصی که در این اتاق است در حال استراحت است. پس قضایای شخصیه نزد فلاسفه و منطقیون اعم از قضایای شخصیه و خارجیه نزد اصولیون است. و اما قضایای حقیقیه در نزد اصولیون، بعینه همان چیزی است که فلاسفه و منطقیون آن را قضایای خارجیه می‌دانند. یعنی قضایایی که حکم بر افراد خارجی بار بشود اعم از محققة الوجود و مقدرة الوجود. و در واقع باید گفت که حکم مال خارج است. قضایای حقیقیه نزد فلاسفه و منطقیون نیز همانطور که توضیح آن گذشت، حکم مال ماهیت و طبیعت است، نه این که مال خارج و وجود خارجی باشد، بلکه در هر ظرفی که این موضوع تحقق پیدا کند دارای این حکم است. در مورد این قضایا و نحوه شناخت آنها در آینده بیشتر صحبت خواهیم کرد.
شقشقیه ۱۰ «موضوع و حکم» در منطق و اصول یکی از اصطلاحاتی که به نحو مشترک لفظی(یعنی لفظا مشترک هستند ولی معنای آنها متفاوت است) بین علم اصول و منطق وجود دارد، اصطلاح موضوع و حکم است. در علم اصول، ما در احکام می‌گوییم که یک حکم داریم و یک موضوع و یک متعلق و گاهی متعلق المتعلق هم موجود است. حال معنای این اصطلاحات را در علم اصول بررسی خواهیم کرد. محقق نایینی رحمه الله در کتاب فوائد الاصول ج۱ می فرمایند : مراد از حکم همان وجوب و حرمت و ... است. مثلاً در «اکرم کل عالم» حکم، وجوب است که از اکرم فهمیده می‌شود. و اما مراد از متعلق حکم آن چیزی است که حکم بر سر آن آمده و به وسیله‌ی حکم، طلب شده است و حکم به آن تعلق گرفته است، که در مثال قبل، متعلق حکم، اکرام است. سپس ایشان می‌فرمایند : مراد از موضوع حکم، آن امری است که مقدر الوجود باشد یعنی وجودش مفروض گرفته شده باشد. به عبارت واضح تر مراد از موضوع حکم، مکلفی است که حکم بر او تحمیل می‌شود. و مراد از متعلق المتعلق هم امری است که به متعلق حکم تعلق دارد، که در مثال بالا متعلق المتعلق همان کل عالم است. .__________________________________________ «أکرِمْ کلَّ عالم» حکم: وجوب متعلق حکم: اکرام موضوع حکم: مکلف متعلقِ متعلق حکم : کل عالم
شقشقیه ۱۱ «مشترک لفظی و معنوی» مراد از مشترک لفظی و معنوی در هر یک از علوم «ادبیات، اصول، منطق و فلسفه» و راه تشخیص آنها چیست؟ جوابهای خود را برای ما ارسال بفرمایید @M_AhmadiShirazi
شقشقیات. احمدی شیرازی
شقشقیه ۱۱ «مشترک لفظی و معنوی» مراد از مشترک لفظی و معنوی در هر یک از علوم «ا
شقشقیه ۱۲ «مشترک لفظی و معنوی ۲» ملاک تشخیص : محقق نایینی رحمه الله در بحث وضع الحروف از کتاب فوائد الاصول می‌فرمایند : آن است که یک لفظ دارای معانی متعدد باشد و یعنی لفظی که دارای یک معنا باشد و لیکن این معنا دارای مصادیق متعدد باشد. سپس ایشان موردی را ذکر می‌کنند که در یک وضع، یعنی با وضع و قراردادی واحد، برای چندین معنا یک لفظ را قرار بدهیم، مثلاً برای چندین فرزند در آن واحد و با یک وضع و قرارداد نام حسین را قرار بدهیم و بگوییم که نام این ۳ پسر را حسین گذاشتم. آیا این مشترک لفظی است یا معنوی؟ سپس در پاسخ می‌فرمایند که قطعا این مورد مشترک لفظی است در حالی که با یک وضع و یک قرارداد انجام شده است. راه حل این مشکل چیست یعنی اگر با وحدت یا تعدد نمی‌توان مشترک لفظی و معنوی را تشخیص داد پس چگونه می‌توان مشترک لفظی و معنوی را تشخیص داد؟ ایشان می‌فرمایند که اگر در معانی ای که وضع برای آنها شکل گرفته است یک طبیعت مشترک از باب آن لفظ وجود داشته باشد به آن مشترک معنوی می‌گوییم و اگر چنین نباشد به آن مشترک لفظی خواهیم گفت. پس مشترک لفظی و معنوی به وحدت یا تعدد وضع و قرارداد ارتباطی ندارد. در توضیح این مطلب شریف می‌گوییم که اگر موضوع و معنایی که برای آنها وضع و قرارداد شکل می‌گیرد از نوع موضوع در قضایای خارجیه باشد(که قبلاً توضیح آن ذکر شد و مراد در اینجا قضایای خارجیه در علم اصول است)، در این صورت مشترک لفظی است و اگر موضوع آن از جنس موضوع در قضایای حقیقیه باشد به آن مشترک معنوی می‌گوییم. در آینده به مشترک لفظی و معنوی در علم منطق و در علم فلسفه خواهیم پرداخت ان شاءالله. @sheqsheqiat
شقشقیه ۱۳ «مشترک لفظی و معنوی ۳» در علم منطق، در چند مبحث از مشترک لفظی و معنوی صحبت می‌شود مثل مباحث الفاظ، مبحث تعریف، صناعت مبالغه و ... در این علم وقتی از مشترک لفظی و معنوی صحبت می‌شود، از همان اصطلاح ادبیاتی و اصولی بحث می‌شود نه از اصطلاح فلسفی که در آینده به آن خواهیم پرداخت. مثلاً حاجی سبزواری در بحث «معرف» می‌فرمایند که: لفظ تعریف کننده(معرف بکسر الراء المعجمة) باید از لحاظ صدق و مصداق با لفظ تعریف شونده(معرف بفتح الراء المعجمة) مساوی باشد و همچنین باید اجلی از او باشد، و در ادامه می‌فرمایند که: «فلا مجاز و القرینة اختفت... و شرکة اللفظ و ما تشابهت» یعنی تعریف کننده نباید مشترک لفظی باشد. در اینجا بحث بر سر الفاظ است و همان اصطلاح ادبی مدنظر است که در تعریف نباید لفظی که مشترک لفظی است بیاید. @sheqsheqiat
شقشقیه ۱۴ «مشترک لفظی و معنوی ۴» تفاوت این دو اصطلاح در علم فلسفه با ادبیات، منطق و اصول. در این مبحث از مشترک لفظی و معنوی در علم فلسفه صحبت خواهیم کرد تا روشن شود که لفظ مشترک لفظی و معنوی در اصطلاح فلسفی معنایی غیر از مشترک لفظی و معنوی در علوم ادبیات و اصول و منطق دارد و به اصطلاح یک لفظ است با دو معنای اصطلاحی. یعنی در واقع لفظ «مشترک لفظی» خودش مشترک لفظی است و همچنین لفظ مشترک معنوی. در علم فلسفه و در مباحث عامه‌ی فلسفه (بعداً به تقسیمات فلسفه و انواع مباحث آن خواهیم پرداخت)، فصلی وجود دارد با این عنوان که «آیا مفهوم وجود مشترک لفظی است یا معنوی؟». و از نتیجه این فصل در مباحث متعددی از علم فلسفه استفاده می‌گردد، مثل بحث اصالت وجود و تشکیک وجود و ... در هر حال، فعلا بحث بر این است که مشترک لفظی و معنوی در این فصل از مباحث فلسفی به چه معناست؟ آنچه به نظر می‌رسد این است که مشترک لفظی و معنوی در فلسفه بدین معناست که آیا ما چند مفهوم ذهنی داریم که دارای مصادیق متعدد هستند یا یک مفهوم ذهنی داریم که دارای مصادیق خارجی متعدد است؟ یعنی آیا که در ذهن انسان شکل می‌گیرد، یک مفهوم است و یا اینکه به حسب تفاوت مصادیق، این مفهوم نیز متعدد خواهد بود و ما دو یا چند خواهیم داشت. ملاحظه می‌شود که در اینجا با الفاظ سر و کار نداریم بلکه بحث بر سر یکی بودن یا نبودن مفاهیم و معانی ذهنی است. ثمره ی بحث: یکی از ثمرات فرق بین مشترک لفظی و معنوی در اصطلاح ادبیاتی و فلسفی این است که مشترک لفظی در اصطلاح ادبیاتی برای هر کلمه در یک زبان با زبان دیگر فرق میکند و ممکن است که در یک زبان مثلاً فارسی، یک امر با امور دیگر دارای یک لفظ باشند، اما در زبان دیگری مثل عربی یا انگلیسی و ... دارای یک لفظ نباشند، یعنی در فارسی دچار مشترک لفظی باشیم اما در عربی نباشیم. اما مشترک لفظی و معنوی در اصطلاح فلسفی تابع لغت و زبان خاصی نیست، چون که بحث بر سر معنا و مفهوم ذهنی است که بین همه انسان‌ها مشترک است. : البته باید توجه داشت که مشترک معنوی در ادبیات هم مانند مشترک لفظی و معنوی در فلسفه تابع زبان خاص نیست و در همه زبانها به یک صورت است. دلیل و سر مطلب هم این است که قبلاً در بحث مشترک لفظی و معنوی ادبی گفته شد که مشترک معنوی همان موضوع در قضایای حقیقیه است و پر واضح است که موضوع قضایای حقیقیه در بین همه مردم یکسان است و مختص به زبان خاصی نیست. @sheqsheqiat
شقشقیه ۱۵ «رئوس ثمانیه» یکی از مباحثی که در مبادی علم(مبادی را به زودی به طور مفصل توضیح خواهیم داد) بحث می‌شود و از نظر قدما بسیار هم مهم بوده است، بحث رئوس ثمانیه است که در ابتدای هر علمی از آن بحث می‌شود، که رئوس ثمانیه عبارتند از: 1. غرض و مقصود علم. «الغرض، لئلا یکون النظر فیه عبثا» 2. منفعت و فایده علم «و هی ما یتشوقه الکل طبعا لینشط بالطالب و یتحمل المشقة» 3. وجه نامگذاری علم «السمة، و هی العلم عنوان لیکون عنده اجمال ما یفصله» 4. مولف علم «المولف، لیسکن قلب المتعلم » 5. نوع علم «انه من ای علم هو، لیطلب فیه ما یلیق به» 6. مرتبه علم «انه فی ای مرتبة هو لیقدم ما یجب و یؤخر عما یجب» 7. اقسام مطالب مذکور در علم «القسمة، لیطلب فی کل باب ما یلیق به» 8. روش های تعلیم مطالب علم «الانحاء التعلیمیة، و هی التقسیم، اعنی التکثیر من فوق» (تمام عبارات عربی از خاتمه‌ی کتاب تهذیب المنطق تفتازانی آورده شده است) البته ملاصدرا در مقدمه سفر اول از کتاب شریف اسفار و در منهج اول، بحث از و را هم ذکر کرده اند و همچنین تفتازانی در تهذیب المنطق در خاتمه کتاب، بخش رئوس ثمانیه می‌فرمایند که در مبادی از اموری بحث می‌شود که نام تعریف علم و موضوع علم را هم ذکر کرده‌اند. همه این موارد را به فراخور توضیح خواهیم داد. اما سوالی که در ابتدا به ذهن می‌رسد این است که فرق فایده علم و غرض علم چیست؟ به زودی تبیین خواهد شد ان شاءالله مثل همیشه منتظر جوابهای شما هستیم. @M_AhmadiShirazi @sheqsheqiat
آیا اشکال مرحوم آیت الله مصباح که معرفت شناسی مقدم بر هستی شناسی است بر جناب علامه طباطبایی وارد است؟ تفاوت بدیهی اولی و ثانوی چیست؟ آیا نیازی به یادگیری منطق قبل از فلسفه هست و بلکه آیا امکان پذیر است؟ تفاوت مشی علامه طباطبایی در بدایة الحکمة با نهایة الحکمة چیست؟ آیا تفاوت این دو کتاب فقط به اجمال و تفصیل است؟ چرا بعضی از فصول این دو کتاب جا بجاست؟ آیا با اشکالات مرحوم آیت الله مصباح و استاد گرامی آیت الله فیاضی بر نظریات علامه طباطبایی، دقت نظرهای آیت الله جوادی آملی در رحيق مختوم و تفاوتهای فهم مرحوم شهید مطهری از مسائل فلسفی نسبت به دیگران آشنایی دارید؟ آیا بداية الحکمة بدون حاشیه ی علامه طباطبایی بر اسفار اربعه قابل فهم است؟ آشنايی شما با وجود ذهنی آیا در همین حد است که وجود ذهنی عبارت است از تصورات ذهنی؟ فهم درست ماهیت، چه تاثیری در فهم وحدت وجود دارد؟ پاسخ این سوالات را می‌توانید در ۷۰ جلسه صوت تدریس استاد گرامی جناب آقای احمدی شیرازی حفظه الله، از ابتدای کتاب بداية الحکمة تا اواسط مرحله ی چهارم، بشنوید. 👈 @ahmadishirazihekmat لطفا برای نشر معارف حقه ی الهی نشر دهید
شقشقیات. احمدی شیرازی
شقشقیه ۱۵ «رئوس ثمانیه» یکی از مباحثی که در مبادی علم(مبادی را به زودی به طور مفصل
شقشقیه ۱۶ «اهمیت بحث از رئوس ثمانیه» ممکن است در ابتدا با این سوال مواجه شویم که بحث از رئوس ثمانیه چه اهمیتی دارد و آیا در بحث علم آموزی و همچنین تربیت علمی، دارای ثمراتی است یا خیر؟ امروزه در علوم مختلف، مبحثی به نام فلسفه مضاف یا فلسفه علم پدید آمده است که به عقیده بسیاری از دانشمندان برای تعلیم و تحصیل علم بسیار راهگشاست که البته در مورد فلسفه علم در آینده مفصل تر بحث خواهیم کرد. اجمالا باید اشاره کرد که فلسفه علم همانند یک نقشه راهنما یا به عبارت بهتر یک نقشه‌ی مهندسی و معماری است که نگاهی بیرونی به علم دارد و ما را به زوایای مختلف علم از نگاه بیرونی آگاه می‌کند.(در مورد فلسفه علم، چیستی و اهمیت آن به تفصیل بحث خواهیم کرد.) بسیاری از دانشمندان و متفکران ما نیز مثل علامه مصباح رحمه الله و دیگران، به مبحث فلسفه علم ورود پیدا کرده‌اند و این بزرگان کتب و مقالاتی مثل فلسفه اخلاق، فلسفه فقه، فلسفه اصول فقه و ... را نگاشته‌اند، که می‌تواند نشانگر مقبولیت آن در نزد دانشمندان و علمای حوزوی هم باشد. نکته قابل ذکر این است که مباحث رئوس ثمانیه به نحوی چشمگیر در فلسفه علم مورد استفاده قرار می‌گیرد و این نشانگر اهمیت بحث از رئوس ثمانیه است که پس از ذکر تعریف دقیق هر کدام از رئوس ثمانیه به نحوه ورود آنها به فلسفه علم خواهیم پرداخت ان شاءالله. شقشقیات علوم انسانی @sheqsheqiat
شقشقیات. احمدی شیرازی
آیا اشکال مرحوم آیت الله مصباح که معرفت شناسی مقدم بر هستی شناسی است بر جناب علامه طباطبایی وارد است
شقشقیه ۱۷ رئوس ثمانیه ۳ «تبیین سمة، مرتبة و مولف علم» و «نحوه‌ی ورود این سه بحث در فلسفه علم» سمة یا همان وجه نامگذاری علم، از این جهت در رئوس ثمانیه وارد شده است که : با درک و فهم وجه تسمیه ی علم، می‌توانیم یک اجمالی از مطالب علم را که در آن علم در صدد بحث از آن هستیم، متوجه بشویم. مرتبة العلم یعنی این که ما جایگاه این علم را در بین علوم بشناسیم و بدانیم که این علم را باید پس از چه علومی فرا گرفت و چه علومی بر این علم مترتب خواهند بود. مولف العلم از این جهت اهمیت دارد که ما سیر بحث و تطور و تکامل علم را بدانیم که باعث می‌شود نحوه اشکالات وارد بر علم و جوابهای مذکور در علم را بهتر درک کنیم. نحوه‌ی ورود این سه مبحث در فلسفه علم: سمة العلم که همان علت نام‌گذاری علم است، در تعریف علم مورد بحث قرار می‌گیرد. مؤلف علم که همان مؤسس علم است و اولین بار این علم را به رشته‌ی تحریر در آورده است، در قسمت تاریخ علم از مباحث فلسفه علم بررسی می‌شود. مرتبه و جایگاه علم در میان دیگر علوم نیز در بخش تعامل علم با سایر علوم مورد بحث و دقت قرار می‌گیرد. @sheqsheqiat
شقشقیه ۱۸ «علامت اشتراک لفظی» یکی از راههای شناخت مشترک لفظی که در کتب اصولی مثل الموجز و اصول فقه علامه مظفر رحمه الله ذکر شده است، این است که یک کلمه و یک لفظ واحد دارای دو جمع است. اقول: البته به این بیان باید مطلبی اضافه شود تا مطلب صحیح بشود و گر نه ما کلمات متعددی داریم که یک لفظ که دارای یک معناست دارای جمع‌های متعدد است، و آن مطلب چنین است که باید نتوان این جمع‌ها را به جای هم به کار برد، و إلا دیگر ما با مشترک لفظی مواجه نخواهیم بود. و الحاصل : یکی از نشانه‌های مشترک لفظی این است که لفظ واحد، دارای جمع های متعددی باشد که نمی‌توان آنها را به جای یکدیگر به کار برد. @sheqsheqiat
شقشقیه ۱۹ «تبیین دور مطرح شده در شکل اول قیاس» در شکل اول قیاس اشکالی وارد شده است که این شکل که بدیهی الانتاج است دچار اشکال «دور» است. مثلاً: صغری : «العالم متغیر» کبری : «کل متغیر حادث» نتیجه : «فالعالم حادث» در اینجا علم به نتیجه متفرع بر علم به کبری است و علم به کبری متوقف بر علم به نتیجه است. توضیح : اگر علم به نتیجه نداشته باشیم، علم به کبرویت و کلیت کبری نیز نخواهیم داشت. زیرا نتیجه یکی از مصادیق کبراست و بدون علم به آن ما علم به کل نداریم. به عبارت دیگر، با عدم علم به یک مصداق یا نقض آن مصداق، علم به کبری و کلی از بین خواهد رفت. پس نتیجه چون از صغری و کبری به دست آمده است، علم به آن، متوقف بر علم به کبری است. از طرف دیگر، علم به کبری نیز متوقف بر علم به نتیجه شد، که این «دور» خواهد بود و دور هم باطل است. راه حل این «دور» چیست؟ @M_AhmadiShirazi
شقشقیه ۲۰ «حصه چیست؟» گاهی در کتب فقهی، اصولی، منطقی، فلسفی و حقوقی با کلمه «حصه» برخورد می‌کنیم که باید تبیینی صحیح از این کلمه در ذهن ما شکل بگیرد. در ابتدا باید توجه داشت که این لفظ، مشترک لفظی بین دو معنای متفاوت است. معنای اول : همان معنای لغوی این کلمه است که در کتب لغوی به معنای «نصیب، سهم و جیره» آمده است. (نک : لغتنامه دهخدا، لسان العرب، صحاح و ... ذیل ماده حصه) این کلمه با معنای لغوی اش در اشعار فارسی و عربی نیز به طور مکرر آمده است. مثلاً عطار می‌گوید: «طمع وصل تو مجالم نیست/ حصه زین قصه جز خیالم نیست». یا در کلام مولوی چنین آمده است که: «از کلیله بازخوان آن قصه را/ و اندر آن قصه طلب کن حصه را.» در کتب فقهی و حقوقی وقتی با کلمه‌ی «حصه» برخورد می‌کنیم، غالبا همین معنای لغوی مراد است، مگر اینکه قرینه ای وجود داشته باشد که نشان دهد مراد از این کلمه، معنای لغوی آن نیست. مثلاً در کتاب مکاسب شیخ انصاری چنین می‌خوانیم : « ثمّ إنّ البيع المذكور صحيح بالنسبة إلى المملوك بحصّته من الثمن، و موقوف في غيره بحصّته.» معنای دوم : معنای اصطلاحی این کلمه در علم فلسفه است که شهید مطهری ره در جلد نهم مجموعه آثار (شرح مبسوط منظومه) صفحه 203 آن را به خوبی تبیین کرده اند و ما در اینجا به نحو خلاصه و شاید بتوان گفت که با زبان دیگری آن را توضیح خواهیم داد ان شاءالله. وقتی که ما موضوع و محمولی مثل «زید عالم» و یا مضاف و مضاف الیهی مثل «غلام زید» داریم، در اینجا سه امر داریم. اولا یک «مقیَّد» داریم که دارای یک قیدی شده است، پس امر دوم همان «قید» است که در این مثالها عالم بودن یا زید بودن است. اما در اینجا یک امر سومی هم وجود دارد که به آن «تَقیُّد» گفته میشود یعنی رابطه بین علم و زید، و غلام و زید که همان مال زید بودن غلام است. اگر ما فقط مقیَّد و تقیُّد را داشته باشیم و قید را بیرون بیندازیم به آن «حصه» گفته می‌شود و به اصطلاح می‌گویند «تقیُّدٌ جزءٌ و القیدُ خارجیٌّ» یعنی تقید جزء است و داخل در معناست اما قید خارج از معناست. مرحوم محقق نایینی برای حل اشکال شرط متاخر (در آینده به این بحث خواهیم پرداخت) به همین معنا از حصه تمسک یافته اند (به بخش مقدمه واجب، بحث شرط متاخر از کتاب فوائد الاصول مراجعه شود) و جناب علامه مظفر ره نیز در همین بحث از کتاب شریف «اصول الفقه» همین بیان و مبنا از «حصه» را از استادشان محقق نایینی رحمه الله پذیرفته اند. و اما در علم فلسفه نیز حضرت علامه طباطبایی رحمة الله و رضوان الله تعالی علیه، در کتاب شریف «بدایة الحکمة» در مرحله‌ی اول، فصل ششم، بحث «حصه» را با همین معنا ذکر کرده‌اند. @sheqsheqiat