eitaa logo
شعر شیعه
6.6هزار دنبال‌کننده
438 عکس
162 ویدیو
14 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
نگاه کن جَلواتِ کتاب ناطق را به کوه طور ببین سجده‌ی شقایق را امام پنجم شیعه پدر شد و حالا گرفته در بغل خویش امام صادق را ز گوشه‌ی لبش، از خنده‌اش عسل ریزد به جای نقل، خدا بر سرش زُهَل ریزد مدینه بود و شبی مثل ماه، نورانی شبی که گشت زمان غرقِ نور افشانی شبی که حضرت باقر لبش شکوفا شد نداشت مثل همان شب مدینه دورانی خبر رسید ملائک به شور آمده‌اند ز عرش روی زمین سمت نور آمده‌اند مدینه شاهد مولود بی‌نظیر شده عروس حضرت زهرا به او اسیر شد به کف گرفته علوم تمام عالم را مرید جاذبه‌هایش ابابصیر شده کرامت و حسناتش شبیه حیدر شد بلاغتِ نفسش هم، زُراره پرور شد تولدش خبر از نورگستری دارد شرافت قدمش ذره پروری دارد ملائکه همه در عرش یک صدا گفتند عروس حضرت زهرا چه گوهری دارد چه گوهری، که ربوده‌است قلب عاشق را به صولتش زده حق مُهر و مومِ حاذق را کرشمه‌های نگاهش بهشت می‌سازد برای دلشده‌ها، سرنوشت می‌سازد خودش حرم که ندارد، ولی دل ما را شبیه صحن و سرا خشت خشت می‌سازد شمیم عطر تنش بوی یاس را دارد تمام زندگیش بوی ربنا دارد به یمن مقدم صادق، خزان تمام شد و رسیده موسم شادی و، غم حرام شد و رسیده‌اند همه بهر تهنیت از عرش مسیر خانه‌اش امروز ازدحام شد و همینکه بوسه ز پایش فرشته می‌چیند ترانه روی لب جبرئیل می‌شیند رسید و جامعه را شیعه کرد و انسان کرد مطیعِ امر خدا را شبیه ِ سلمان کرد لطافت از نفحاتش چکید و، عالم را به خلصت نبوی یک شبِ مسلمان کرد رسید و داد خدا دست او شفاعت را نوشته‌اند به خاک رهش هدایت را نوشته‌اند به وصفش شفاعتش حتمی است گدا که داشته باشد کرامتش حتمی است به ما که شیعه‌ی اثنی‌عشر شدیم، حتماً به حشر و محشر کبری عنایتش حتمی است مسیر خانه‌اش از آسمان گذر دارد بدیهی‌است که از عرش هم خبر دارد @shia_poem
هوای شهر نسیم پیمبری دارد چقدر عطر گلاب معطری دارد چه عاشقانه ملائک به هم خبر دادند که این پسر قدم عشق پروری دارد امیدوار به فردای بهتری شده ایم زمانه در سر خود فکر بهتری دارد نشسته اند به راهش همه پیمبرها نوشته اند که او قصد دلبری دارد خدا هم عاشق او شد شبیه حسی که پدر همیشه به فرزند آخری دارد خدا سند زده قلب مرا به نام رسول به نام عشق ، به نام خدا ، به نام رسول بزرگواری و عالیجناب یعنی تو و اوج خلقت انسان ناب یعنی تو نگین خلقت عالم که حضرت زهراست بر این عقیقِ بهشتی رکاب یعنی تو خدا نخواست خودش را نشانمان بدهد وگرنه نور خدا بین قاب یعنی تو خدا رسانده تورا تا به داد ما برسی دمِ خدا ، نفس مستجاب یعنی تو همینکه دور و برت سایه نیست پس قطعا تو نور باطنی و آفتاب یعنی تو تو نور باطنی و سایه هم نمیخواهی پیمبری، قسم و آیه هم نمیخواهی اویس وار نشستم به شوق آمدنت میان سینه قَرَن‌ را نموده ام وطنت برای دست گرفتن ز امتت کافیست نخی ز تار عبایت ، نخی ز پیرهنت بیا برای همه دلبرانه حرف بزن که شهد عشق چکیده ست از دل سخنت تو آیه آیه عسل را به کام ما دادی به غیر عشق نمیریزد از لب و دهنت شبیه شیشه ی عطری که زیر باران است گلاب ناب چکیده ست از بهار تنت میان عرش عجب رفت و آمدی داری چقدر عطر گلاب محمدی داری نگاه مهر تو انسان نمود انسان را چه عاشقانه مسلمان نمود سلمان را اسیر ظلمت شب بوده ایم تا اینکه میان چشم تو دیدیم نور قرآن را چقدر رحمت محض است ربناهایت میان دست تو دیدیم راه باران را نگیر از همه ی عاشقان خود دل را بخواه از همه ی عاشقان خود جان را میان اشک و تحیّر چگونه شکر کنیم طلوع نور تو این نعمت فراوان را جهانِ قبل رسول خدا امیر نداشت نگاه سبز کسی اینهمه اسیر نداشت به عرش میروی از جبرئیل بالاتر به آسمان بروی تا شوی شکوفاتر کلاه از سر هر چه ملائکه افتاد و چشم ها همه در لحظه ی تماشا تر هر آنکه رنگ محبت گرفت دریا شد هر آنکه رنگ محمد (ص) گرفت دریاتر زمان آن شده دست از ترنج بردارند برای آنکه ندیدند از تو زیباتر بیا برای همه جان تازه ای بفرست نشان بده که تویی از همه مسیحا تر تو آمدی برسانی به تشنه آب حیات نثار مقدم خیرت چهارده صلوات @shia_poem
مدینه غرق صفا شد ز روی حضرت صادق دمید عطر محمد ز بوی حضرت صادق   فروغ روی نبی را که مکه یافت در امشب مدینه دیده دوباره ز روی حضرت صادق   شب درخشش خورشید آسمان علوم است که نور می دهد از چار سوی حضرت صادق   ششم امام که باشد ضمیر عالم و آدم مثال آینه ها روی به روی حضرت صادق   تمام فقه بود وامدار مکتب فضلش کمال عشق بود راز گویِ حضرت صادق   روایتی است کرامت از آن وجود مکرّم حکایتی است شفاعت ز خوی حضرت صادق   پیمبران نرسیدند بر مقام نبوت که جرعه ای نزدند از سبوی حضرت صادق   بسان زمزم و تسنیم و سلسبیل روان است علوم آل محمد ز جوی حضرت صادق   ز کهکشان فضیلت طنین فکنده به عالم خروش عدل علی از گلوی حضرت صادق   قیام علمی او چون قیام سرخ حسینی فکنده لرزه به کاخ عدوی حضرت صادق   کمر به کشتن او بست دشمنش چو نظر کرد که هست غالب دلها به سوی حضرت صادق   فرشته جسته تقرب بهشت یافته رونق ز قطره قطره ی آب وضوی حضرت صادق   بود تجلی والشمس ز آن جمال مبارک بود مفسّر والّیل موی حضرت صادق   چراغ راهنمای بشر به عالم توحید همیشه وقت بود گفتگوی حضرت صادق   کتاب جابر حیان حدیث فضل مفضّل یکی است ز آن همه راز مگوی حضرت صادق   اگر به علم درخشد ، چو آفتاب، گرفته ذُراره ذرّه ای از مهر روی حضرت صادق   حُشام حشمت علمی گرفته از حَشَم او که کرده تر، لب جان از سبوی حضرت صادق   بگو فلاسفه را تا برای درک حقایق نهند رو به ره مهر پوی حضرت صادق   نماز پایه ی دین است و بود لحظه ی آخر نماز و حرمت آن گفتگوی حضرت صادق   بخوان دعای فرج را به آرزوی اجابت که بوده صبح فرج آرزوی حضرت صادق   شب دعاست برای فرج بیا که بخوانیم خدای را همه بر آبروی حضرت صادق   قلوب شیعه حریمش بود ولی به بقیعش دل شکسته کند جستجوی حضرت صادق   نبین به قبر خرابش ببین که چشمۀ خورشید بجوشد از افق خاک کوی حضرت صادق   خدا کند که صبا بر مشام ما برساند شمیمی از حرم مُشک بوی حضرت صادق   خدا کند من آلوده باز هم چو «مؤید» سر نیاز بسایم به کوی حضرت صادق @shia_poem
ای رتبه ات فراتراز ادراک ازعقول آیینه ی بصیرت چشمت جهان شمول حلم توبی نهایت و علم تو لایزول یاکاشف الحقایق ویا جامع الاصول کوچکترم ازآنکه بخواهم بخوانمت یا برترین سروده ی عالم بدانمت علم اصول و علم قرائت ازآن توست تفسیر و فقه پله ای ازنردبان توست علم نجوم در رصد کهکشان توست راز علوم کل جهان برزبان توست شیخ الائمه هستی و دریای بی کران ای باقرالعلوم ترین صادق جهان مردان سرزمین تو عاشق نبوده اند در باب عشق با تو موافق نبوده اند چون آشنا به کُنه حقایق نبوده اند در پیشگاه درس تو صادق نبوده اند تو درعلوم عقلی و نقلی سرآمدی تا روز حشر صادق آل محمدی حکام جور خلوتتان را به هم زدند گردونه ی زمین و زمان را به هم زدند سرچشمه های اشک روان را به هم زدند باکشتن تو نظم جهان را به هم زدند ای جای پای غربت تو در دل بقیع هرکس که گشت دور تو گردید مستطیع @shia_poem
اُف بر زمین بگوید اگر اُف به آمنه چشم زمان زمان توقف به آمنه تسبیحی از ستاره به دستش گرفته است حق می دهد مجال تصرف به آمنه از سادگی صفا شده مهمان خانه اش اصلا نیامده ست تکلف به آمنه من فکر میکنم که خداوند در ازل بخت بلند کرده تعارف به آمنه عالم دخیل دامن راحیل دیگری ست پیداست از توسل یوسف به آمنه از برکت محمدش او هم به عرش رفت حق داده است اذن تشرف به آمنه شوق صله مجال تلفظ به من نداد شعرم از احتیاج دلم گف(ت) به آمنه این دل که با امید در ابواء دخیل بست از طیف شاعران مدینه نرفته است شخصیتی ستوده و برجسته مصطفی معنا دهد به واژه ی وارسته مصطفی او تا سپیده دم همه شب سر به سجده داشت الگوی ناب ؛ بنده ی شایسته مصطفی بالذات عقل کامل و بالفطره عالم است کاری نکرده است ندانسته مصطفی تا حسن عاقبت به همه ارمغان دهد با جان و مال خویش کمر بسته مصطفی مرد جهاد بود که طائف به چشم دید با ابروی شکسته نشد خسته مصطفی نفرین نکرد امت خود را رسول مهر سرشار از محبت پیوسته مصطفی شور و شکوه و روح اذان است و می دهد پس حیثیت به گنبد و گلدسته مصطفی بیش از علی که عاشق زهرای اطهر است باشد به عشق فاطمه وابسته مصطفی هست علی ست بسته به هستی فاطمه هستی فاطمه همه از هست مصطفی بالا گرفت بین تمامی دست ها دست امام فاطمه را دست مصطفی وقتی دهد برات مدینه خدا کند باشم میان جمله ی فهرست مصطفی هستیم بر ارادت خود  پایبند تر هدیه به محضرش صلواتی بلندتر در زمره ی بشر نه همانا پدیده است او را خدا برای خودش برگزیده است خورشید هم به یاد ندارد طلوع وی چرخ و فلک شبیه محمد ندیده است او را نخست قبل ظهور ستاره ها با دست خویش حضرت حق افریده است پایان شام زنده به گوری دختران در ظل افتاب هدایت دمیده است دل های ما به هم شده نزدیک شام عید با دست او نسیم محبت وزیده است دستش میان سفره ی ما نان گذاشته همواره بانی نعمات عدیده است از اسمان به سمت زمین میکند شتاب باران برای بوسه به پایش رسیده است بی مرتضی تمامی ابیات ابتر اند ذکر علی به داد قصیده رسیده است با این که هست جشن رسول خدا ولی خشنودی پیمبر و زهرا بگو علی بانی فیض فیض مجدد فقط علی ست مستم دلیل مستی بی حد فقط علی ست انگشتری دهد به گدا در رکوع خود بر عجز مستمند مقید فقط علی ست میراث مرتضاست کرامات مجتبی عمری ابالکریم زبانزد فقط علی ست میل سفر نمیکنم الا سوی نجف مقصود من ولایت و مقصد فقط علی ست بی خود که محو گنبد و گلدسته نیستم نقش و نگار پرچم گنبد فقط علی ست دزد است ان که تکیه زده جای مصطفی اهل سقیفه صاحب مسند فقط علی ست هر شیر پاک خورده قسم یاد میکند نفس و دم و وصی محمد فقط علی ست ان کس که میبرد عتباتم فقط رضاست ان که دهد حواله ی مشهد فقط علی ست در بند حیدرم نه که در بند قافیه ارباب تا قیام قیامت فقط علی ست اول سری به خاک نهاده ادب کنم دوم از او برات مدینه طلب کنم @shia_poem
عاقبت قرعه‌ی نامت به لبِ ما افتاد شده سیراب، کویری که به دریا افتاد گلِ لبخند، به باغِ لب‌مان کاشته شد خبرِ آمدنت روی زبان‌ها افتاد وقتی از چهره‌ی تو پرده‌گشایی کردند رونق از سکه‌ی هر چهره‌ی زیبا افتاد نفسش زندگی آموخت به مردن؛ وقتی به شفاخانه‌ی تو راه مسیحا افتاد از تو و معجزه‌هایت چه بگویم؛ وقتی شاخه‌ی باغچه‌ات از یَدِ بیضا افتاد چون زمین جای کمی بود، برای قدمت ردّ پایت به سر عالم بالا افتاد آنقدَر اوج گرفتی به شبِ معراجت بال جبریل، به دنبال تو از پا افتاد و در آن راه، که می‌رفت، به اَوْ اَدْنی‌ها باز هم چشم تو بر چهره‌ی مولا افتاد چشم تو آینه‌ی قدّیِ خوبی‌ها شد  هر زمانی که نگاه تو به زهرا افتاد سبز شد عشق، به لم‌یزرعِ تاریکِ دلم تا نگاهم به گُلِ گنبد خضری افتاد @shia_poem
چهره انگار... نه، انگار ندارد، ماه است این چه نوریست که در چهره ی عبدالله است؟ این چه نوریست که تاریکی شب را برده دل مرد و زن اقوام عرب را برده این چه نوریست که پر کرده همه دنیا را راهی مکه نموده ست یهودیها را جریان چیست؟ فقط اهل کتاب آگاهند همه انگشت به لب خیره به عبداللهند همه حیرت زده، نوری که معما شده است چند وقتی ست که در آمنه پیدا شده است شور تا در دل انس و ملک و جن افتاد چارده کنگره از کاخ مدائن افتاد غیر از این هر خبری بود فراموش شد و ناگهان آتش آتشکده خاموش شد و طالع نیک امیران جهان بد افتاد ته جام همه شان عکس محمد افتاد! طفل همراه خودش بوی خوش گل آورد مثنوی رام شد و رو به تغزل آورد چهره آرام، زبان نرم، قدم ها محکم قامتی راست، تنی معتدل، ابرویی خم گفتم ابرو، نه! دو تا قوی سیاه عاشق که لب ساحل امنند ولی دور از هم لب بالایی او آب بقاء کوثر لب پایینی او آب حیات زمزم دست، تفسیرگر خیرالامور اوسطها آنچه کرده ست کرامت نه زیاد است نه کم چون «لما» زینت «لولاک خلقتُ الافلاک» هم نگین است به انگشت فلک هم خاتم دخترش از سه زن برتر عالم برتر همسرش هم رده با آسیه است و مریم قدر او را ولی افسوس که «من لم یعرف» علم او را ولی افسوس که «من لم یعلم» هرچه گفتیم کم و منزلتش بیشتر است پیش او خوارترین معجزه شق القمر است هرکه با نیتی از عشق محمد دم زد «دست غیب آمد و بر سینه ی نامحرم زد» محرم راز، علی باشد و باشد کافیست جمع دست علی و دست محمد کافیست و علی معنی « اکملت لکم دینکم» است شاهد گفته ی من خطبه ی قرای خم است منکران شاهد عینی غدیرند! دریغ سند بیعت خود را بپذیرند؟! دریغ باز از خصلت او با دگران میگوید آنچه در باطن او دیده عیان میگوید پیش پیری که به جنگاوری اش می بالد از جوانمردی سردار جوان میگوید «سود در حب علی است و زیان در بغضش» با عرب باز هم از سود و زیان میگوید حرف این است: «فهذا علیٌ مولاکم» یک کلام است که با چند بیان میگوید خواست چیزی بنویسد دم آخر... افسوس یک نفر گفت محمد هذیان میگوید @shia_poem
محکومیت هتاکی به ساحت مقدس اینبار فقط خشم فقط غیرت و دردیم هیهات اگر تیغ ، اگر نعره نگردیم کوهیم و زمین دید که ما مَردِ نبردیم کوهیم و دل آزرده‌ی هتاکیِ گَردیم ای گَرد بچش سیلیِ طوفانیِ ما را از یاد مَبر زخمِ سلیمانیِ ما را گفتیم علی تا که به خیبر بگریزید گفتیم علی تا همه یکسر بگریزید گیریم که بر قلعه‌یِ صد در بگریزید هیهات که از شیعه‌ی حیدر بگریزید توهین به پیمبر شده ای‌وای به صهیون صبرِ علوی سر شده ای‌وای به صهیون خُفاش کجا و حرمِ حضرتِ خورشید یک ذره کجا و همه‌ی وسعت خورشید یک گَرد کجا منزلتِ ساحتِ خورشید یک قطره کجا آتشِ پُر شوکت خورشید ای لکه بیا شرم کن او وسعت دریاست باز آبروی رفته مبَر ، صحبت دریاست زخمیم و نمک بر جگرِ ما مگذارید هشدار ، قدم دور و بر ما مگذارید ای خصم فقط سربه‌سر ما مگذارید پا روی دُمِ شیرِ نرِ ما مگذارید هرچند که بُرنده ترین تیغ دَمِ ماست بُرنده تر از صاعقه‌ی ما ، قلم ماست او رحمت و نور است ندیدید رحیم است بی‌مرزترین وسعتِ یک دست کریم است آرامش محض است عزیز است عظیم است اَبر است بهار است سپهر است نسیم است او گمشده‌ی گمشدگانِ شبِ دنیاست او چاره‌ی انسان گره خورده به غمهاست این راه فقط راه نجات است بیایید این جاده مسیرِ برکات است بیایید این چشمه پُر از آبِ حیات است بیایید عشق است و سلام و صلوات است بیایید وقتی دلتان سخت‌تر از هر دل سنگی است آرایه‌ی این شعر هم آرایش جنگی است او آمده تا دست زمین خورده بگیرد با عشق غم از مردمِ دل‌مُرده بگیرد تا عطرِ خدا را دلِ پژمرده بگیرد تا خستگی از شانه‌ی افسرده بگیرد او آمده تا بَرده و بی درد نباشند تا زور و زر و ظالم و نامرد نباشند اسلامِ من اسلامِ رزیلانه نباشد اسلامِ سعودیِ ذلیلانه نباشد اسلامِ سرافرازی بیگانه نباشد اسلامِ سرافکندگی خانه نباشد اسلام فروش است هرآنکس که چنین است اسلام فقط مرحم اندوه زمین است اسلامِ من اسلامِ شهود است و شهادت اسلامِ من اسلامِ شعور است و رشادت اسلامِ تلاش است نه رخوت  و نه عادت اسلامِ سلام نفس صبح سعادت جان علی است او نفس فاطمه‌ی ماست سوگند محمد همه‌ی زمزمه ی ماست کوریِ شما وحدتِ ما بیشتر از پیش بالندگی ملت ما بیشتر از پیش کوری شما همت ما بیشتر از پیش چون کوه بود قامت ما بیشتر از پیش ما پای گرفتیم از اسلامِ محمد در نام علی نیست مگر نام محمد ۹۹/۰۸/۱۳ #@shia_poem
به چه جرأتی بگویم سخن از امام صادق که بُوَد فزون ز فهم و خِرَدم مقام صادق فلک است آستانش ملک است پاسبانش خنک آن دلی که نوشد قدحی ز جام صادق پسر امام باقر پدر همام کاظم به عموم شیعه لازم بود احترام صادق به مه ربیع الاوّل بنمود رخ به عالم ملکوتیان رسیدند همه بر سلام صادق بود او ستوده منصب به جهان رئیس مذهب به خدا که زنده مکتب شده از کلام صادق وطنش بود مدینه به علی سرور سینه شده جمله اهل کینه وله از مرام صادق نوه ی پیمبر است او، به زمانه سرور است او چه فری که جعفر است او دل اسیر دام صادق شده مکتب تولّا ز ولای صادق احیا که بود هماره بر پا علم قیام صادق مه برج علم و تقوا گل گلستان زهرا کند افتخار عیسی بوَد ار غلام صادق نرسد شفاعت او به نماز کاهلان را تو ز گوش جان «کلامی» بشنو پیام صادق @shia_poem
در گرگ و میش صبح پر از ظلمتی که باز افکند پرده روی سر مردم حجاز نور حقیقت از طرف عرش سر زد و لرزید روی فرش تن هر چه که مجاز شیطان دوباره رانده تر از قبل خویش شد بت ها به سجده آمده با نیت نماز آری محمد؛ آنکه رسولان قبل از او محض نیاز آمده تا او رسد به ناز او می رسد که بیرق عشقی عمیق را بر بام روزگار درآرد به اهتزاز او می رسد که باز خدا منجلی شود او آمده منادی عشق علی شود ای آخرین طلوع نبی ها پیام ها وی اولین شروع وصی ها امام ها دریا رسیده ای به مصاف سراب ها دریا رسیده ای به لب تشنه کام ها افتاده پای معجزه ی آسمانیت تیغ بیان صاحب علم و کلام ها باید فقط ز وصف تو و اهل بیت گفت تا آن زمان که هست زبانی به کام ها سلمان محمدی شده چون عاشق علی ست مولاست کیل سنجش تو در مقام ها نابرده رنج، گنج، میسر نمی شود هر ثروتی محبت حیدر نمی شود آوردی از بهشت، به دنیا نسیم را با خود نسیم مهر خدای رحیم را آورده ای برای همه سائلان دهر پشت سر خود ایل و تباری کریم را آه ای یتیم مکه! تو بابای امتی زیر پرت امان بده مشتی یتیم را پر می کشد به گنبد سبزت دلی سیاه در حائرت مکان بده این یاکریم را برگرد در غدیر و بگو که صراط کیست گم می کنیم گاه ره مستقیم را زخم مرا رهین مداوای خویش کن من را گدای خانه ی زهرای خویش کن آرام از کنار پیمبر قدم بزن شاعر! برو بقیع و در آنجا قلم بزن حالا برای حضرت صادق غزل بگو اما کمی به شادی خود رنگ غم بزن آن قبرهای خاکی غمبار را ببین این وضع را درون خیالت به هم بزن بر روی هر مزار، ضریحی درست کن بر آن ضریح های خیالی حرم بزن خود را کنار پنجره فولاد فرض کن و سرنوشت عاشقی ات را رقم بزن قدری ببار و گریه کن و سلسبیل شو بر آن مزارهای خیالی دخیل شو شاعر! دوباره مست شو از فیض ساغری به به چه ساغری چه شرابی چه کوثری مردی که شیعیان ز عنایات مکتبش معروف می شوند پس از این به جعفری جان ای امام عشق! که می روید از لبت گل های تازه با نفحات پیمبری صدها چون ابن حیان یا چون زراره را باید که پای مکتب علمت بپروری یا قال باقر است و یا قال صادق است هر عالمی که خوانده حدیثی به منبری سرسختی مرا به نگاهی ملیح کن من را در عشق ایل و تبارت فقیه کن حالا منم که با دل بی تاب و عاشقم سرمست بزم عشق تو و این دقایقم مشتاق حرف های توام آیه ای بخوان محتاج حرف های تو و قال صادقم بین حدیث های تو تا حرف کربلاست من جزو بیقرارترین خلایقم حرف از حسین می زنی و گریه می کنم کافی ست که نگاه کنی به سوابقم این بنده را روانه کن امشب به کربلا در حائری که زائر آنجاست خالقم ما را بیا و مثل خودت روضه دار کن در کشتی سعادت جدت سوار کن #@shia_poem
زمین، به زمزمه می‌آید، همان شبی که تو می‌آیی همان شب، آمنه می‌بیند، درون چشم تو دنیایی ستاره‌ای بدرخشید و رسید و ماهِ دل ما شد چه سرنوشت دل‌انگیزی، چه عاشقانه‌ی زیبایی همین که آمده‌ای از راه، قریش، محو تو شد، ای ماه! یتیم کوچک عبدالله! ببین نیامده، آقایی! سلام ماه بنی‌هاشم! سلام بر تو ابوالقاسم! دل از نگاه تو شد مُحرم، چه حج محشر و گیرایی چنان کنار ابوطالب، ستوده حُسن تو را یثرب که شد یقین به دل راهب: همان ستوده‌ی عیسایی به هیچ آینه، جز حیدر، نه پادشاه و نه پیغمبر شکوه و حُسن تو را دیگر، خدا نداده به تنهایی به دختران نهان در گِل، بیا محمدِ نازک دل! ببار تا که شود نازل، به قلب پاک تو، زهرایی به آرزوی نگین تو، درآمده‌ست به دین تو مسیح من! به کمین تو، نشسته است یهودایی قسم به لیل و به گیسویت، به ذکر یاحق و یاهو یت  به آیه‌، آیه‌ی ابرویت، به آن دو چشم تماشایی در این هزاره‌ی ظلمانی، میان این همه حیرانی برای این شب طوفانی، بخوان از آن دل دریایی از او که خال تو را دارد، که نام و حال تو را دارد به شانه‌، شال تو را دارد، میاید او و تو می‌آیی بخوان که در عرفاتم من، کنار آب حیاتم من طنین یک صلواتم من، به شوق این همه زیبایی #@shia_poem
بر شب قدسی آسمان محمد بر نفس گرم آستان محمد بر شکن زلف دلستان محمد بر دل عشاق بی نشان محمد یا که قسم بر خودش به جان محمد نام علی هست در اذانِ محمد آمده با جلوه تمامی اسماء آمده صاحب مقام سوره‌ی اسراء کعبه موسی شده است قبله‌ی ترسا ریخته قبل تشرفش به مصلی کنگره‌های بلند سنگی کسرا آی زمین آمده زمان محمد نور ازل ، عقل کل و صادر اول اوست کتاب مبین ، ظهور مفصل بر همه‌ی انبیاست مَرجع و مُرسل بر همه ماسواست اقدم و اعقل تا به ابد بین خلق اعلم و اعقل هست جهان  نقطه‌ی جهان محمد شمس برآورده است در شب بطحا دامن مادربزرگِ حضرت زهرا مادر او آمنه است ، خم شده اما بوسه زند تا به دست اُمِ‌ابیها این نفَس فا‌طمه است  و قبله‌ی مولا ای به فدای دو جاودان  محمد جلوه حق با خودش که مشتبه آمد حضرت خورشید مکه شامگه آمد زلف به غارت گشود با سپه آمد شام غم و جهل رفت و مِهر و مه آمد نور یکی بود و جلوه‌ی چهارده آمد چهارده آینه آمد از کران محمد دست به دامان توست اینهمه دستان هست غبارت به چشم باده پرستان حیف که خاکِ تو هست مامن پَستان کاش دعایی کنی به حرمت مستان تاکه شود این عربستان حسنستان ناب ببینیم تا نشان محمد ای جلواتت همه جمال حسینت ارث تو شد هیبت و جلال حسینت خورده گره حال تو به حال حسینت خون دل عاشقان حلال حسینت نیست در این سر بجز خیال حسینت   جان به فدای حسین جانِ محمد نور خدا را ببین به رغم منافق پُر شده عالم از این شمیم شقایق گفت فقط جعفری است مذهب عاشق می‌شکفد شیعه از صراحت صادق هست علی بر لبت تمام دقائق کوری چشمانِ دشمنان محمد ناله‌ی من تا انا  سائلکم شد بارِ گناهم کنار لطف تو گم شد قمست ما کاظمین و مشهد و قم شد مستی ما شد فزون نوبت خُم شد این صلوات و سلام چهاردهم شد باد مبارک به  خاندان محمد #@shia_poem
چشم تو را اگر چه خمار آفریده اند آمیزه ای ز شور و شرار آفریده اند از سرخیِ لبانِ تو ای خون آتشین نار آفریده اند انار آفریده اند یک قطره بوی زلف ترت را چکانده اند در عطردانِ ذوق و بهار آفریده اند مانند تو که پاک ترینی فقط یکی مانند ما هزار هزار آفریده اند زندانی است روی تو در بند موی تو ماهی اسیر در شبِ تار آفریده اند دستم نمی رسد به تو ای باغِ دوردست از بس حصار پشت‌ِ حصار آفریده اند این است نسبت تو و این روزگارِ یأس: آیینه ای میانِ غبار آفریده اند... @shia_poem
زمان از لحظۀ آغاز او چیزی نمی‌داند زمین از کهکشان راز او چیزی نمی‌داند مَلَک از وسعت پرواز او چیزی نمی‌داند بشر از قدرت اعجاز او چیزی نمی‌داند کسی از عقل، از توصیف، از ادراک بالاتر کسی که خاک پایش هست از افلاک بالاتر کسی که نام او را آسمان دارد به سربندش که در قرآن حبیب خویش می‌خواند خداوندش نخواهد دید دنیا تا ابد مردی همانندش دل از یاران که هیچ، از دشمنان دل برده لبخندش جهان دارد هنوز از این تبسّم پند می‌گیرد جهان را عاقبت روزی همین لبخند می‌گیرد چه معراجی که هرشب از دل سجاده‌اش دارد چه اسرار نهانی در نگاه ساده‌اش دارد چه سرو با شکوهی قامت افتاده‌اش دارد چه اعجازی که در آیات فوق‌العاده‌اش دارد که حتی مشرکان با آن‌که از جان دشمنش بودند کنار کعبه هر شب محو قرآن خواندنش بودند میان قومی از جاهل‌ترین مردم اقامت داشت اگر آزار می‌دادند او را، استقامت داشت اگر تهدید می‌کردند، او صبر و شهامت داشت اگر تحقیر می‌کردند، با آن‌ها کرامت داشت غمش تنها سعادتمندی آحاد مردم بود هزاران زخم می‌خورد و دمی نفرین نمی‌فرمود شبی پرواز کرد، از آسمان‌ها رفت بالاتر از آدم‌ رد شد، از عیسی و موسی رفت بالاتر گذشت از عرش، از جبریل حتی رفت بالاتر «دُنُوّاً وَاقتِرابا...» رفت بالا، رفت بالاتر بدون پرده چندی با حبیب خود تکلم کرد دعایی کرد اگر آن‌جا، دعا در حق مردم کرد.. میان کل عالم یک نفر با او برابر بود نه تنها مصطفی را جانشین بود و برادر بود علی جان پیمبر بود و احمد جان حیدر بود پیمبر شهر علم و مرتضی این شهر را در بود به لطف مرتضی دارد پیمبر شرح صدرش را ولی افسوس بعد از او ندانستند قدرش را از این نعمت به روز واپسین پرسیده خواهد شد چه شد بعد از پیمبر وضع دین؟ پرسیده خواهد شد به جای او چه کس شد جانشین؟ پرسیده خواهد شد چه آمد بر امیرالمؤمنین؟ پرسیده خواهد شد خدا یاد بشر می‌آورد آن روز فطرت را و بالا می‌برد با هم کتاب‌الله و عترت را @shia_poem
ای مشعل دانش از تو روشن وی باغ صداقت از تو گلشن دریای معارف و معانی استاد کتاب آسمانی ای در نفس تو جان قرآن وی در دهنت زبان قرآن با نطق تو زنده تا قیامت توحید و نبوت و امامت بر هر سخنت ارادت علم در هر نفست ولادت علم میلاد تو ای ولی سرمد شد روز ولادت محمد در هفدهم ربیع الاول شد نور تو بر زمین محَوَّل قرآن که دُر کلام سفته با نطق تو حرف خویش گفته هر آیه که جبریل آرد بی‌نطق شما زبان ندارد او راه و شما چراغ راهید ناگفته و گفته را گواهید نطق تو به علم ارتقا داد بر نهضت کربلا بقا داد تو بر تن پاک علم جانی استاد «مُفَضَّل» و «اَبانی» عرفان و طریقت و بصیرت دلباختهٔ «ابو بصیرت» غیر از تو که پرورد به دوران؟ شاگرد چو «جابر بن حَیّان» حاکم به زمان اشاره تو استاد جهان «زُراره» تو در محفل بحث «مؤمن الطاق» شد طاقت هر منافقی طاق تو نور به هر کلام داری شمشیر چنان «هشام» داری پروردهٔ تو دو صد معلم مانند «محمد بن مسلم» دارند ز مکتب تو عرفان «حمران و فضیل و فضل و صفوان»... @shia_poem
طاق کسری روز میلاد تو بی طاقت شده جانِ ایوانش پر از بیتابی و حیرت شده آسمان خود را به خاکِ پای تو انداخته محض پابوسَت دو عالم با ادب دعوت شده ماه، رؤیت کرده رویَت را گریبان چاک کرد لحظهٔ شقّ القمر زیباترین ساعت شده یامحمد(ص)گفت، عبدالله(ع) جانش تازه شد شد أباالأحمد از امشب صاحبِ عزّت شده آب و نانش از پَرِ قنداقهٔ تو میرسد زندگیِ آمنه(س) پُر رزق و با برکت شده آمدی تا کینه را ویران کنی بعد از غرور تا جهالت جایِ دخترها شود زنده به گور آمدی تا کعبه و قبله نما معنا شود تا که حجِ واجب و سعی و صفا معنا شود دلبری کرد از تو! رمز خلقتَت این بود و بس تا علی(ع) تنها شهنشاه ولا معنا شود آمدی تا قلعهٔ خیبر بدون «در» شود دستِ حیدر رو شود! شیرخدا معنا شود با تو بالا رفت دستانِ ولایت در غدیر آمدی تا مرتضی(ع) مولایِ ما معنا شود شد علی(ع) تفسیرِ بر حقّ وصیّ المصطفی(ص) مثل قرآن است و باید بی خطا معنا شود با خودت خورشید آوردی و والا منسبی قل هوالله أحد بر خاندانت یانبی(ص) هفدهِ ماهِ ربیعُ الأول و عاشق شدم عاشقِ شمسِ جمالِ حضرتِ صادق(ع) شدم خلق کرد از خاک پاکش این دلِ دیوانه را عاشقم کرد و به سائل بودنش لایق شدم در خیالاتم به دورش گشتم و مثل هشام با رئیس ِ مذهبم همسایهٔ سابق شدم خوانْد توحید مفضلّ را و من با اشتیاق محو ذات کردگار و قدرتِ خالق شدم در کلاس درس او همراه جابر بیخبر بارها حاضر شدم تا عاشقی حاذق شدم چشم هایم را به دور از شرّ شیطان ساختم تا که باشم زینتش، سر را به زیر انداختم! @shia_poem
رسانده‌ام به حضور تو قلب عاشق را دل رها شده از محنت خلایق را دلی که پر زده تا کوچه‌باغ‌های بهشت که غرق نور و تبسم کنی دقایق را نگاه کن به دلِ خسته از تحیرها ببار جرعه‌ای از کوثر حقایق را مسیح عشقی و یک گوشه‌چشم تو کافی‌ست که با رضای تو دارم رضای خالق را مرید صبح نگاه تو می‌برد از یاد مگر ترنم «قال الامامُ صادق» را؟ تو ماه روشنِ من در قنوت نیمه‌شبی هنوز سهم جهان است از تو تشنه‌لبی! تو آمدی و جهان غرق در خِرَد می‌شد دلیل‌ها همه با عشق مستند می‌شد تو آمدی پر و بالی دهی به این دل‌ها به پای درس تو هفت آسمان رصد می‌شد خوشا به حال دلی که عروج را فهمید مسیر روشن تو از بهشت رد می‌شد میان آن همه شاگرد شد سعادتمند کسی که مذهب عشق تو را بَلَد می‌شد نفس زدی و جهان را حیات بخشیدی تجلیات الهی، الی الابد می‌شد شده‌ست جلوه‌گر از هر کرانه آیاتت جهان نشسته سر سفرۀ روایاتت... غبار مقدم تو عطر آشنا دارد برای دیده‌ام اعجاز کیمیا دارد گدای خانه به دوش توام، قبولم کن گدای تو به جز این آستان کجا دارد؟ دگر چه جای گلایه ز فقر می‌ماند کسی که در دو جهان، مهربان! تو را دارد دل شکستۀ من حرف‌های ناگفته دل شکستۀ من شوق التجا دارد کسی که بوده تمام وجودش از جودت در آستانه‌ات امشب دو خط دعا دارد همیشه آرزوی پر زدن به سوی بقیع همیشه حسرت دیدار کربلا دارد چه می‌شود همۀ عمر با شما باشم غبار صحن تو و صحن کربلا باشم @shia_poem
باید تو را بالاتر از بالا صدا کرد باید تو را والای بی همتا صدا کرد ای رحمه للعالمین ما محمد ای بی کران باید تو را دریا صدا کرد ثبت است بر طاق فلک نام بلندت مثل خدا باید تو را یکتا صدا کرد ما حلقه بر گوشیم پس یعنی همیشه مولای من باید تو را مولا صدا کرد نام تو نقش خاتم پیغمبران بود باید تو را یس، تو را طه صدا کرد از بین لب هایت هزاران ماه بارید هر بار که زهرا تو را بابا صدا کرد بر موج غم نوح نبی، موسی به دریا نام تو را وقت عروج عیسی صدا کرد نام تو حلال تمام مشکلات است راه نجات مؤمنین و مؤمنات است از جمله ی پیغمبران سر می شوی تو یعنی که از خلقت فراتر می شوی تو تو خاتم پیغمبرانی یا محمد با حاصل آن ها برابر می شوی تو وقتی خدا زهرا به تو بخشید یعنی سر رشته ی آیات کوثر می شوی تو «معراج تازه ابتدای راهتان است» بین حرا وقتی پیمبر می شوی تو در کوچه های قلب ما با خنده هایت پرواز تا خورشید را پر می شوی تو آقا هنوز عطرت میان شهر جاری است با سیب زهرایی معطر می شوی تو جان تو و جان علی نفسی است واحد وقتی که با حیدر برادر می شوی تو نام علی وقتی که از نامت جدا نیست گاهی محمد را علی گفتن خطا نیست همتایت ای والای بی همتا علی بود مولای مولا تو، به ما مولا علی بود بالاتر از بالاتر از بالا تو بودی بالاتر از بالاتر از بالا علی بود زیباتر از زیباتر از زیبا تو بودی زیباتر از زیباتر از زیبا علی بود ما از لب حق گوی تو این را شنیدیم چرخیده حق دور علی، هر جا علی بود این نور را بعد از تو حتی کور هم دید حق با علی حق با علی حق با علی بود وقت جدایی در شب معراج حتی ذکر خدا هم با رسولش یا علی بود در چین پیشانیت غم پیدا نمی شد در لشکر تو یا محمد، تا علی بود شکر خدا نام علی ذکر لب ماست عشق علی و فاطمه نان شب ماست عشق تو در جان علی، در جان زهراست عشق تو ایمان علی، ایمان زهراست ای سر لولا بین لبخند تو مستور مستور لبخند تو در رضوان زهراست نور خدا جاریست در پیشانی تو روی تو بدر کامل تابان زهراست یک قطره از آب وضویت را گرفتیم دیدیم آری، کوثر قرآن زهراست خیلی گرفتارم ولی این بار را هم آقا قبولم کن، بگو مهمان زهراست وقتی شما مهمان زهرایید یعنی امید عالم سفره احسان زهراست قبر شهید بی پلاک خفته در رمل پائین پای تربت پنهان زهراست باید که بر بالای هر منبر بگوئیم تو یادمان دادی به او مادر بگوئیم @shia_poem
اندر جهان، دامن‌کشان، با نور جانان آمدی در جسمِ بی‌جانِ جهان، جان گشته و جان آمدی در بغض شب، پُر تاب و تب، شیرین‌تر از شهد رطب شد دشمنت تبّت وَتب، چون شمس تابان آمدی قرص قمر، صبح سحر، بر دیده‌ها نور بصر در ابرها همچون مطر، چون برف و باران آمدی جانا حبیب جان تویی، بی‌شک طبیب جان تویی در جمع بیماران جان، از بهر درمان آمدی در خانه‌ی مستضعفان واندر سرای بی‌کسان روشن شدی چون شمع جان، پیدا و پنهان آمدی دنیا به یُمن مقدمت، چون گلسِتان شد از شَمت شد مرده احیا از دمَت، از بهر سامان آمدی ای عرش‌پیما صولتت، پاینده بادا دولتت حیران جهان از شوکتت، هر چند آسان آمدی سلطانی و شاهانِ شاه، بر درگهت همچون گدا با فرّ سلطان بودی و مثل یتیمان آمدی بر تارک خلق خدا همچون نگینی رونما شد خلقت از نامت بنا چون تاج کیهان آمدی ای با ادب ای با صفا بالاترین برج حیا دست خدا کز لطف او در شکل انسان آمدی لبخند مهر ایزدی، بخشنده بر خوب و بدی چون رحمةٌ للعالمين، از سوی رحمان آمدی بهتر ز هر بهتر تویی، تابنده در محشر تویی بالاترین باور تویی، همراه قرآن آمدی ما لحظه ها را باختیم، دنیای خود را ساختیم ازچه تو را نشناختیم کز نزد سبحان آمدی احمد محمّد مصطفی، هم نفْس پاک مرتضی والاترین دُرّ خدا در لوح امکان آمدی پیغمبران را سروری، هر عالَمی را گوهری برتر تو از هر برتری چون مُهر پایان آمدی سبزی گدای این در است، شیدای این پیغمبر است محتاج جام کوثر است، کز لطف و احسان آمدی @shia_poem
آفتاب از افق میمنه دل کند،آمد بر لب آینه‌ی غمزده لبخند آمد کوچه از هَمهَمه ی بال مَلَک بند آمد آخرین برگه‌ی پیغامِ خداوند آمد می رسد از مَدِ تشدیدِ محمّـــد ،برکات مَقدَم گل‌پسر آمنه‌خاتون صلوات روح تو خون به رگِ لوح و قلم می انداخت چشم تو نور به اعماق عدم می انداخت دست تو سفره به ایوان کرم می انداخت نام تو لرزه به اندام ستم می انداخت جذبه ات را همه در وحشت خائن دیدیم در ترک خوردن ایوان مدائن دیدیم با تو هرگوشه ی این خطّه حرم خواهد شد مسجد بندگی خلق علم خواهد شد غم میان دل عشاق تو کم خواهد شد کمر بتکده ها پیش تو خم خواهد شد جهل را یکسره از بُن بِکَنی..،کیف کنیم لات و عزیٰ و هُبَل را بزنی..،کیف کنیم اصل توحیدِ وجودی و زوالیم همه تو خودت پاسخ محضی و سؤالیم همه با تو در جاده ی پر پیچ کمالیم همه برده ی کوی تو هستیم..،بِلالیم همه در دلِ کوله ی دل حُبِ تو را بار زدیم از سر ماذنه ها عشق تو را جار زدیم حرز تو بر جگر سوخته مرهم آورد عطر تو روی گل باغچه شبنم آورد مِهر تو عاطفه را در دل آدم آورد در عروج‌ات پر جبریل امین کم آورد شب معراج در آن اوج چه حظّی بُردی سیب از دست علی جان خودت می خوردی هر کجا قدرت ایمان تو ابراز شود با کلام علوی دین تو ممتاز شود در دل جنگ اگر فتنه ای آغاز شود گره کار به دستان علی باز شود حیدرت آمد و فریاد زد و در را کَند درِ خیبر!..،نه..،بگو قلعه ی خیبر را کند عاشقی حس عجیبی است که حاشا نشود گرچه هر عاطفه در قاعده ای جا نشود باز هم رابطه ی دختر و بابا نشود مثل زهرا که کسی ام ابیها نشود من مسلمان شده ام پایِ همین زمزمه ات ای به قربان دم فاطمه یا فاطمه ات لحن شیرین تو شد معجزه ی قرآنم هل اتای تو شده کُلّیَت ایمانم عشق را من فقط این پنج نفر میدانم عجمی زاده ام و هموطن سلمانم دست ما را برسان بر نخ تسبیحِ دعات آه ای شاه عرب، جان عجم ها به فدات گرچه مانند اُویس تو بدور از قرنم در کنار تو که باشم بخدا در وطنم ای بزرگ بنی هاشم!بِشِنو این سخنم من حسینی شده ی دست امام حسنم شب میلاد تو از اشک غنی اند همه گریه‌کن‌های‌حسین‌ات حسنی‌اند همه کاخ مخروبه ی محکوم به ویران شدنم درد دارم بخدا در پی درمان شدنم ابرِ لبریز منم تشنه‌ی باران شدنم سال ها منتظر جابر حیان شدنم پرچم شیعه بلند است به لطف علمت صادق آل محمد! به فدای قلمت شادی بعدِ هزاران غم و اندوه تویی بین این طایفه ی سبزقبا،نوح تویی آن کتابی که به منبر شده مفتوح تویی مکتب شیعه اگر جسم شود،روح تویی خنجری کُند دلیل غم بسیار تو بود گریه بر بی کفن کرببلا کار تو بود @shia_poem
هرجا نگری خلدبرین است امشب خشنود قلوب مومنین است امشب در ارض و سماوات و به عرش و ملکوت ذکر صلوات دلنشین است امشب @shia_poem2
سیراب شد عالمی به یمنِ برکات ازشهد لبش سنگ شده شاخه نبات آن لب ببرد نفاق را از هر جا چون گفت بلند بر محمد صلوات @shia_poem
بر غمزده گان بابِ نجات است صلوات بر مرده دلان آبِ حیات است صلوات پیغمبرِ ما بَه که چه زیبا فرمود سر چشمه ی خیر و برکات است صلوات! * شد نامِ تو زیبنده ی هر صوم و صلات نازل شده بر اهلِ ولا این برکات گفتا که اگر طالبِ فیضی بفرست آن چهره ی پاکِ مصطفی را صلوات! * تا نامِ تو بردم به دلم گشت برات لازم شده بر من، بفرستم صلوات حقا برسد تا به تجلّی گهِ ذات هر آن که فرستد به جمالت صلوات * خواندیم به هر شاخه نباتی متبرک از صورتِ قرآن کلماتی متبرک اعجازِ محمّد(ص) کند این بزمِ تولّی قلبِ همه را با صلواتی متبرک! @shia_poem
صبحِ روزِ الست تا... عرصات شده حک روی آسمان و کرات نور قبرش زیاد می گردد هر که گوید زیادتر "صلوات" بهترین ذکر در همه اوقات منشأ خیر و خوبی و برکات دید پیغمبرِ خدا در عرش... هست کار ملائکه "صلوات" در میانِ تمامیِ کلمات خوشترین ذکر در زمان حیات می شود بر طرف بلا از او بفرستد اگر کسی "صلوات" @shia_poem