#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#مربع_ترکیب
ایهاالناس دلم در به در سلطان است
ایهاالناس رضا جان من و جانان است
تن بی روح مرا شاه خراسان جان است
چشم بد دور که او تاج سر ایران است
ساز و نقاره بیارید ولی آمده است
علی دیگری از نسل علی آمده است
خبری آمده شوری به سرم آورده
بوی عطریست که از سمت حرم آورده
نجمه مادر شده و شاه کرم آورده
اشک از شوق به چشمان ترم آورده
همه گفتند به عالم چه گلی آمده است
علی دیگری از نسل علی آمده است
آمدی تا به تن خسته ما جان بدهی
به گدایان در خانه تان نان بدهی
تا ابد آبرو بر ملک خراسان بدهی
نه خراسان به همه مردم ایران بدهی
گل بریزید که آن نور جلی آمده است
علی دیگری از نسل علی آمده است
همه کشور ما بارگه سلطان است
سرفراز است اگر لطف شه خوبان است
در دل ار عشق رضا هست همان ایمان است
چقدر آتش این عشق شها سوزان است
شب میلاد رضا و غزلی آمده است
علی دیگری از نسل علی آمده است
میشود اینکه شبی صحن تو جارو بزنم
با همه بار گنه پیش تو زانو بزنم
فارغ از هر دو جهان نغمه یاهو بزنم
مثل آهوی بیابان به شما رو بزنم
امشب آن آینه لم یزلی آمده است
علی دیگری از نسل علی آمده است
#مرتضی_میرزایی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#مسمط_مربع
روزی که خدای حی و سرمد از روح خودش دمید مارا
بر دامن دل به دست قدرت بنهاد محبت رضا را
آن را که بود به سر خیال فردوس برین و باغ رضوان
یا آنکه وراست شوق و ذوق خلوتکده حریم جانان
گو از سر صدق رو گذارد بر درگه خسرو خراسان
نومید نکرده ز آستانش بالله زکرم شه و گدارا
شاهی که شهنشهان عالم سایند جبین بر آستانش
ماهی که چراغ عالم افروز قندیل بود در آسمانش
راهی که تمام شاهره ها وصلند به راه جاودانش
با غمزه چشم مرتضایی تسخیر نموده ماسوا را
جبریل و ملائک مقرب جاروب کش حریم پاکش
صد حاتم طی گدای کویش صد یوسف مصریش هلاکش
دلباخته جمالش عیسی موسی و خلیل سینه چاکش
بخشیده یقین به حضرت خضر یک جرعه زچشمه بقارا
ای معنی رافت الهی وی مظهر لطف کبریایی
سرمنشا جود و بخشش حق سرمطلع شعر ارتضایی
راضی به رضای ذات یکتا معروف به حضرت رضایی
جانها به فدای تو که هستی مرآت کرم نما خدارا
ای بارگهت مطاف دل ها وی قبله اهل عشق و عرفان
در روضه پرمنور تو محسوس صفای خلد رضوان
نی نی غلط اوفتاد شاها فردوس کجا و صحن سلطان
الحق که غبار آستانت بخشیده به عدن حق صفارا
ای پرتو نور حی دادار وی بارقه امید داور
امیدتمام ناامیدان آرامش قلب های مضطر
آفاق به زیر منت تو ذرات به عشق تو مخمّر
در حضرت تو عیان توان دیدآیات جلال کبریا را
ای غایت رحمت الهی رحمی بنما که مستجیرم
دستی زکرم رسان خدارا مسکین و فتاده و فقیرم
سرخم نکنم به پیش هرکس بالله که تویی فقط امیرم
دیریست غلام خانه زادم سلطان سریر ارتضا را
عمریست نهاده #یاسر از عجز سر بر درت ای همه نیازم
گوید اگر از درت برانی آخر چکنم چه چاره سازم
تاسایه نشین کویت هستم بر جمله شهان همی بنازم
ای آنکه ز درگهت نکردی مایوس غریب و آشنا را
#یاسر_رستگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
چون کویر تشنهای محتاج بارانیم ما
همتی ایدل که دلتنگ خراسانیم ما
نیمِدل مشتاق مشهد، نیمِدل مشتاق قم
بین این خواهر-برادر مثل سمنانیم ما
پادشاهی دوعالم را به دست آوردهایم
تا گدای کوچکی از خیل سلطانیم ما
خلوتی داریم در کنج حرم با یاد او
وقتی از چشم تمام خلق پنهانیم ما
هر زمان در جمع حرف از آرزوها میشود
جز زیارت حاجتی دیگر نمیدانیم ما
از میان خیل القاب و عناوین در جهان
آنچه سلطان میپسندد بیگمان آنیم ما
تا که فهمیدیم میآید به استقبالمان
از همان آغاز هم مشتاق پایانیم ما
گنبد افلاکیان نور است و ما پروانهایم
ساکنان آستان قدسی این خانهایم
بس که پرکرده فضای صحن را فريادها
نيست پيدا در حريمت هایوهوی بادها
کور بينا شد، فلج پا شد، گدا روزی گرفت
پشت هم رخ میدهد اينجا از اين رخدادها
جملهای تکرار شد، هرصحن را پر کرده است؛
"کار من با گوشهی چشم تو راه افتاد"ها
میشود حسکرد از فيروزهکاریهای صحن
حسرت ديوارها را در دل شمشادها
از شفای درد پشت پنجره فهميدهام
نرم شد از اشک زائرها دل فولادها
ضامن آهوشدی، صياد آهو را رهاند
شک نمیکردند در خوشقولیأت صيّادها
پايتخت کشور دلهای عالم مشهد است
مانده حسرت در دل تهرانوعشقآبادها
از فراق کربلا دیگر چهغم داریم ما
چونکه در هرگوشهی ایران حرم داریم ما
با همان شوقی که از آغاز روشن مانده است
در دل ما حسرت پرواز روشن مانده است
" آمدم ای شاه" شد شیرینترین آوای ما
تا قیامت شور این آواز روشن مانده است
ناامید از جا گرفتن در دل او نیستیم
کورسوی کوچک ابراز روشن مانده است
فاصله بسیار نزدیک است در دلها بههم
این معانی نزد اهل راز روشن مانده است
کارهای غیر ممکن نیز ممکن میشوند
پس در اینجا معنی اعجاز روشن مانده است
سایهی موسیبنجعفر بر سر ایران ماست
نوری از این خانه در شیراز روشن مانده است
بازهم امشب شب اینشهر بیخورشید نیست
چلچراغ گنبد او باز روشن مانده است
در طواف است و مسیرش را نخواهد کرد گم
دل کبوتروار بین مشهد و شیراز و قم
در کنار خوبها گمراه میآيد حرم
با تمام زائرانش راه میآید حرم
هیچفرقی نیست بین زائرانش، چونکه هم
بنده میآید حرم، هم شاه میآید حرم
لحظهای خالی نمیماند اگر دقت کنیم
روزها خورشيد و شبها ماه میآيد حرم
رتبهها برعکس دنیا میدهد اینجا جواب
کوه از شوق تو مثل کاه میآید حرم
گرچه در ظاهر بدی قصد زيارت کرده است
در حقيقت عارف بالله میآيد حرم
هرکه میخواهد ببیند قطعهای از عرش را
راه خود را میکند کوتاه؛ میآيد حرم
خوشبهحال هرکسی که ساکن شهر قم است
گاه میآيد حرم، بیگاه میآيد حرم....
ملجأ هر آشنا، غمخوار هر بیگانهاند
سیزده معصوم در اینخانه صاحبخانهاند
هیچکس از اینحرم با دستخالی برنگشت
از جوار لطف او هرگز محالی برنگشت
این حرم آرامش محض است و از آغوش او
هرکسی برگشت، با آشفتهحالی برنگشت
اولین باری که اینجا آمدم، عاشق شدم
از کنار او دلم در خردسالی برنگشت
پیشازاینها قم کویر شورهزار خشک بود
بعد او اما به خاکش خشکسالی برنگشت
این حرم خاصیتش علامهپروربودن است
طالب علم از حریمش بیتعالی برنگشت
این چه رازی شد که جز با نیت او مرعشی
از کنار مرقد مولیالموالی برنگشت
گرچه ما همسایهی خوبی برایش نیستیم
روی او یکلحظه هم از این اهالی برنگشت
ناگهان دل را به سمتوسوی دیگر میکشم
با نسیمی از حرم تا جمکران پر میکشم
وقت وصف تو زبانم در دهان میایستد
در بیان آن معانی از بیان میایستد
صاحبالعصری و میچرخد زمان با اذن تو
هر زمان یاد تو میافتم، زمان میایستد
همنشین درددلهای زیادش میشوی
زائرت هر گوشهای از جمکران میایستد
بی خبر از وسعت لطفوبزرگیهای توست
هرکسی چشمانتظار دیگران میایستد
از خدا امر ظهورت را تقاضا میکند
هر زمان دستی بهسمت آسمان میایستد
روح با شوق تو برمیخیزد از جسم جهان
جسم اگر روزی تو را حس کرد، جان میایستد
آنزمانکه میرسد بانگ "اناالمهدی" بهگوش
کعبه برمیخیزد از جا و اذان میایستد.
عمر داغ دوری از تو رو به پایان میشود
عاقبت یکروز این آتش گلستان میشود
#مجتبی_خرسندی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#غزل
در مسلک ایرانیان سلطان رضاجان است
شاهیکه بیلشگرکشی سلطان ایران است
آرامِجان ماست آقایی که دامانش
تنها توسلخانهی آهوی حیران است
مهماننواز است آنقدر که زائرش هربار
مانند صاحبخانهها در صحن، مهمان است
هرجای ایران نام او را بر لب آوردیم
دیدیم روی هرلبی بعد از رضا، "جان" است
وقتی ضریحش را بغل کردم دلم وا شد
در وقت دلتنگی فقط آغوش درمان است
از بس که اینجا آه درهم میشود تکرار
انگار در صحن و رواق آیینه بندان است
انگار سائل پادشاهی میکند اینجا
انگار در درب ورودی شاه، دربان است
از آب سقاخانه مینوشند و خوشحالاند
کمتر کسی اینجا گرفتار غم نان است
درماندگان راهی بهجز مشهد نمیبینند
تنها پناه بیپناهان در خراسان است
#میثم_کاوسی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
امشب قرار ، یار دل بی قرار شد
یعنی که باب میل همه ، روزگار شد
نور ِدو چشم ِحضرت ِ باب الحوائجی
واکرد چشم و خاک ، خزانش بهار شد
سلطان رسید و قاعده ها گشت زیر و رو
رعیت شدن، میان جهان افتخار شد
وقت نجات مردم ایران رسیده است
شکر خدا که کشورمان ، کعبه دار شد
کرده طلوع باز علی جان و این جهان
سر زنده از مسیح ِ دم ِذوالفقار شد
ای عزت ِ بدون ِ کرانه خوش آمدی
ای سومین علی ِ زمانه خوش آمدی
ای خوش ترین ترانه ی لب های من سلام
نعم الرفیق ، عشق من ، آقای من سلام
ای زندگی من ، شب و روزم ، عزیز من
ای از قدیم در دل ِ شیدای من سلام
مجنون تر از همیشه به پابوس آمدم
جانان و جان و حضرت لیلای من سلام
ای آبروی من ،کس و کارم ، پناه من
سرمایه ایم ، تمامی ِ دنیای من سلام
ای دین من ، قیامت من ،ای بهشت من
ای عاقبت بخیری ِ فردای من سلام
هر جا دلم شکست ، رسیدی به داد من
من غافل از تو بودم و بودی تو یاد من
اصلا بعید نیست که نامه سیاه ها
گردند تحت قبه ات از بی گناه ها
ای کربلای من ،نجف من ، بقیع من
ای مشهد تو جمع همه بارگاه ها
قربان کیمیای دو چشمان مست تو
آقا مرا نگاه کن از آن نگاه ها
در کوی تو شکسته دلی می خرند و بس
ذکر خداست پای ضریح تو آه ها
تو زیر سایه ات همه را راه می دهی
یا ایهاالعزیز ِ همه بی پناه ها
تو سایه ات شبیه ِ خدا بر سر همه است
مهمان نوازی ات چه قَدَر عین فاطمه است
غیر از در ِ تو این همه لطف و کرم کجاست
اصلا پناه اولم و آخرم کجاست
یادش بخیر خاطره ی اولین سلام
آن روزهای گم شدنم در حرم کجاست
لطف تو آن چنان بغلم کرده بود که
یادم نبود گم شده ام ، مادرم کجاست
خیلی عوض شدم ، عوضم کن به یک نگاه
گردیده ام وبال تو ، بال و پرم کجاست؟
گردید قطره قطره چرا سیل اشک من
حال و هوای سابق چشم ترم کجاست
خیلی هوایی ِ حرمم باز ، بی گمان
آقا سوال کرده که این نوکرم کجاست
خیلی دلم گرفته مرا رو به راه کن
مثل همیشه کوه غمم را تو کاه کن
این درد ها بدون تو درمان نداشتند
این ابرها بدون تو باران نداشتند
بود آخرالزمان چه قَدَر هولناک اگر
ایرانیان امام رضا جان نداشتند
مشهد اگر نبود که این گونه پنج تن
لحظه به لحظه لطف به ایران نداشتند
این ملت امام حسینی بدون تو
در فتنه ها که جرات طوفان نداشتند
جانم فدات ! دست گرفتی چه قدر از
آنانکه ذره ای به تو ایمان نداشتند
ای بهترین پناه ، برای همه سلام
ای مهربان امام رضای همه سلام
سوگند می خورم به سلیمان کربلا
در مشهدت شدیم مسلمان کربلا
مدیون لطف پنجره فولاد مشهد است
هر کس که بین ما شده مهمان کربلا
جان جواد ! قسمت ما کن ابالجواد !
تنگ غروب ، نم نم باران کربلا
این جا بُوَد حسینیه یا که حرم چه قدر
هستند زائران تو گریان کربلا
این کاسه های زرد خودش روضه گشته با
تمثال ِ دست ِ ساقی ِ عطشان ِ کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
ای کشته فتاده به هامون حسین من
ای صید دست و پا زده در خون حسین من
#محمد_حسین_رحیمیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام #حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها #دهه_کرامت
#ترکیب_بند
دام بگذارید بعدش دانه لازم میشود
جلد میگردد کبوتر، لانهلازم میشود
سوختن در عاشقی، کارِ کبوتربچه نیست
شمع میداند کجا پروانه لازم میشود
وقتِ گریه، خنده..؛ وقتِ خنده، گریه میکنم
در میان عاقلان، دیوانه لازم میشود
سر به روی پنجره فولادِ تو خواهم گذاشت
مَرد وقتی بغض دارد، شانهلازم میشود
با کبوترها کلاغی هم به صحنش راه داد
گاه بین دوستها، بیگانه لازم میشود
کاش سقاخانهها را نیز افزایش دهند
در حریمت بیشتر میخانه لازم میشود
آبِ سقاخانهها را "آبِ حَیوان*" خواندهاند
خضر آل الله را شاه خراسان خواندهاند
در حرم، باران پناه آورده تطهیرش کنی
آیهی تطهیر میخواهد تو تفسیرش کنی
اختیار "نورِ" خورشید است دست گنبدت
تا دل تو هرکجا میخواست، تکیثرش کنی
کودکی عَمداً خودش را در حرم گم کرده تا
سالها در صحن تودرتوی خود پیرش کنی
صید وقتی عاشق صیاد گردد..، چاره چیست!؟
کاش آهوی دلم را طُعمهی شیرش کنی
این گدا حاجت بگیرد می رود..، پس ذوالکرم!
خوب میگردد اگر با فقر درگیرش کنی
زائری چشمش به دست خادمان توست تا
با غذای حضرتیِّ خود نمکگیرش کنی
گاه با دستِ برادر، گاه خواهر میرسد
رزق ما از سفرهی موسی بن جعفر میرسد
علّت اشک برادر، بُغض خواهر بوده است
چشمها در حسرت دیدارِ هم، تَر بوده است
فاطمه وقتی صدایش میزده، قطع یقین
او برای این برادر مثل مادر بوده است
هر کسی دلتنگ زهرا میشود، قم میرود
مرهم زوّارِ مادر دست دختر بوده است
ریلِ قم_مشهد اگر رودی خیالانگیز بود
روی موجش کشتیِ زائر شناور بوده است
عطرِ "دارالحُجّه" را دارد " رواقِ آینه"
خانهی ایندو از اول هم معطر بوده است
نسل اندر نسل در واقع همه کارگریم
کارفرمای حرم در قم برادر بوده است
هرکسی پرسید میگویم: گدا هستیم ما
کارگرهای علی موسی الرضا هستیم ما
بانی جزر و مد دریا علی موسی الرضا
ذکر تسبیحات ماهیها علی موسی الرضا
بد به حال هرکه بوده بی علی موسی الرضا
خوش به حال هرکه بوده با علی موسی الرضا
کفشداری حرم ای کاش امانت میگرفت
جای کفشِ من، دلِ من را علی موسی الرضا
در هیاهوی حرم ناگاه نقّاره زدند
طفل لالی داد میزد: یا علی موسی الرضا
روز محشر در سه جا زائر خیالش راحت است
میرسد حتما به داد ما علی موسی الرضا
گفت بابا: آب میبینی بگو عطشان حسین
نان که میبینی بگو آقا علی موسی الرضا
امتحان کن..، تا قَسَمْ جانِ جوادش میدهی
کربلا را میزند امضا علی موسی الرضا
#بردیا_محمدی
* آب زندگانی (لغ دهخدا)
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
یک سلام از ما جواب از سمت مرقد با شما
فطرس نامه بر تهران به مشهد با شما
باز هم میل زیارت کرده ایم از راه دور
نیت از ما، قصد از ما، رفت و آمد با شما
ما کبوترهای بی بالیم اما آمدیم
لذت پرواز در اطراف گنبد با شما
نمره ی ما صفر شد از بیست اما در عوض
زندگی ما همه از صفر تا صد با شما
خطّه ی ما تشنه ی آب حیات و نور بود
خشکسال خاکمان اما سر آمد با شما
این دیار، این سرزمین، این زادگاه، این مرز و بوم
برکتش از توست «یا من یکشفُ کلَّ الهُموم»
سرپناه نا امیدان مأمن مأیوس ها
ایستگاه آخرِ ای کاش ها، افسوس ها
گرم در رویای صحن و گنبد و گلدسته هاست
زائر دلخسته و بی خواب از کابوس ها
نور گیرد ماه، تا شب های جمعه در حرم
می طراود نغمه ی یا نور و یا قدوس ها
می رسند از راه زائرها، ملائک گردشان
فرش زیر پایشان هم شه پر طاووس ها
در ازای قطره هایی اشک با خود می برند
از اجابت، از کرم، از لطف... اقیانوس ها
هر که صید توست دیگر در قفس محبوس نیست
در گل ایرانیان خاکی بغیر از طوس نیست
من اگر از دست خود آزاد باشم بهتر است
طائر پر بسته صیاد باشم بهتر است
زاده ی هر جای این دنیا که باشم خوب نیست
از اهالی رضا آباد باشم بهتر است
هرکه کنج دنج خود را در حرم دارد ولی
من اگر در صحن گوهرشاد باشم بهتر است
بسکه خاطرخواه دارد چای شیرین حرم
در صف زوار، پس فرهاد باشم بهتر است
راستی با خود مریضی لاعلاج آورده ام
پس کنار پنجره فولاد باشم بهتر است
عقده ی کورم به لبخند ملیحت باز شد
دست های بسته ام پای ضریحت باز شد
عاقبت یا ساکن خاک خراسان می شوم
یا شهید جاده ی مشهد به تهران می شوم
زاغکی زشتم ولی نزد تو چشمم روشن است
یا کبوتر یا که آهو یا که انسان می شوم
در زیارت ها سرم پایین تر از قبل است و من
پشت ابر گریه ها از شرم پنهان می شوم
بازدید هرکه هربار آمده پس می دهی
و من از کم آمدن هایم پشیمان می شوم
خواب دیدم در حریمت شعرخوانی می کنم
روزی آخر شاعر دربار سلطان می شوم
پای این حاجت فقط در بند امضای شماست
الغرض یک حرف دارم باتو آن هم کربلاست
#محمد_علی_بیابانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
خدا نه این که مرا از گِل زیاده تان
که آفرید مرا از غبار جاده تان
وبال گردن تان بودم از همان آغاز
بعید هست بیایم به استفاده تان
ببین چه ساده برایت به حرف می آیم
فدای این همه لطف و صفای سادۀ تان
به لطف چشم شما دل همیشه آباد است
خدا کند که بمانم خراب بادۀ تان
خدا نوشت ازل در شناسنامۀ دل
که ما غلام شماییم و خانوادۀ تان
از آن زمان که از این خاک پاک پا شده ام
گدای دائمی حضرت رضا شده ام
بهشت کوچک دامان مادری آقا
تو میوۀ دل موسی بن جعفری آقا
شب ولادت تو در مدینه می گفتند
ز راه آماده خورشید دیگری آقا
دخیل بسته ام امشب به گاهواره تو
رواست حاجتم ار سر برآوری آقا
اگر چه منشاء نور شما یکی باشد
تو بین باغ خدا طعم نوبری آقا
که خوانده است ولی عهد خود تو را وقتی
که تو برای خودت یک پیمبری آقا
تویی که صاحب اوصاف بی حدش خواند
همان که عالم آل محمدش خواند
مهی که چشمۀ چشم تو در تلاطم شد
طلوع مشرقی آفتاب هشتم شد
چه حکمتی است که قبل از شروع موسم حج
طواف قبلۀ هشتم نصیب مردم شد
فقط برای تماشای دانه پاشی تان
دل کبوتریم نذر چند گندم شد
شبیه محشر کبراست صحن های حرم
که در شلوغی هر روزه اش دلم گم شد
به سوی پنجره فولاد حاجتی آمد
دخیل بست و گرفت و غمش تبسم شد
ز کوچه های حرم آفتاب می جوشد
ز دست حوض فرشته شراب می نوشد
تو بحر هستی و کس نیست از تو دریاتر
تو آفـتـابی و از هـر بـلـند بـالاتر
تو نسل نوری و هر چند هشتمین خورشید
ولی ندیده زمین در خود از تو پیداتر
اگر چه باغ بهشت خداست رویایی
ولی بهشت نگاه تو هست رویاتر
از ابتدای ازل چشم هیچ آهویی
ز چشم های تو هرگز ندیده شهلاتر
در آستین بدون عصای تو موسی است
و از مسیح نفس های تو مسیحاتر
نفس نه، گوشه ی چشمی اگر بیندازی
دوا نه، در دل ما مرکز شفا سازی
فدای نام صمیمی و شاعرانه تان
که باز کرده دلم را به سوی خانه تان
بود دست من و بی هوا هوایی شد
گمان کنم که گرفته دلم بهانه تان
نشسته ام به سر دوش گنبدت آقا
بیا و پر مده مرغی ز آشیانه تان
دوباره حرف زیارت دوباره حرف حرم
دوباره حرف کبوتر به آب و دانه تان
چه قدر عمق بلند کلامتان زیباست
میان صحبت شیرین و عامیانه تان
بخوان که هر چه بخوانی برای ما زیباست
رسیدن تو به این خاک هدیه زهراست
کسی که بر لب خود ذکر یا رضا دارد
میان سینه ی زهرا همیشه جا دارد
اگر که بر نخورد بر خدا کجا کعبه
به قدر این حرمت این همه صفا دارد؟
کنار پنجره فولاد مادری خسته
برای کودک خود دست بر دعا دارد
گرفته دامنه های ضریح را مردی
به گریه حاجت امضای کربلا دارد
و نذر روضه ی زهرا نموده می خواند
عقیق سبز علی رنگ کهربا دارد
میان خانه که بستند دست مولا را
میان کوچه شکستند دست زهرا را
#محسن_عرب_خالقی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#مدح
#مسمط_مربع
چنان بخوانم غزل که دعبل
زبان به تحسین من گشاید
پیاله در دست، مست و حیران
به سعی دندان، کفن گشاید
به پادشاهی زند دلم رو
که شد عبایش پناه آهو
دمادم از چین پرچم او
نسیم، مشکِ ختن گشاید
بهار هر لحظه سینه چاکش
به خود بپیچد خمار تاکش
گل از شعف در حریم پاکش
به ذکر هو پیرهن گشاید
شهی که حتی عدوی ملعون
دهد شهادت به فضلش اکنون
عجب نباشد اگر که هارون
به مدحت او دهن گشاید
ز دیدۀ دل در آستانی
که می توان دید هر زمانی
کلیم را گرم همزبانی
خدا کجا لب به لن گشاید
هنوز غم را ز جان مضطر
به چوب پر خادمش دهد پر
به آن ضریحی نهاده ام سر
که عقده را از سخن گشاید
ندارد اینجا که رهسپاری
طلسم شیخ بها عیاری
اگر سلیمان ماست، باری
که سفره بر اهرمن گشاید
چو مور سمت سپادش آیم
به چشم اگر نه به یادش آیم
ز سمت باب الجوادش آیم
که در مرا بوالحسن گشاید
#مسعود_یوسف_پور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
بارها گفتم به خود دیدی که قسمت میشود
دیدنش نزدیکتر ساعت به ساعت میشود
بعد نیشابور قلبم پُر حرارت میشود
عاقبت از دستِ من این کوپه راحت میشود
یک طرف صوتِ تلاوتهای قاریها و من
یک طرف مداح و آوای قناریها و من
صحن در صحن است حال بی قراریها و من
تا ضریحت مست از لحظه شماریها و من
مثل این آئینهها خود را شکستم آمدم
پیش این فوارهها قدری نشستم آمدم
تا ضریحت راه را از حفظ هستم آمدم
رو به سویت چشمهایم را که بستم آمدم
من به دنبال توام فیروزهکاریها که نه
غرق در نامِ رضایم خوشنگاریها که نه
دست خالی میروم از کفشداریها که نه
میکَنم دل از همه از این نداریها که نه
هرچه هست اینجا از اول تا به آخر دیدنی است
بال بال بچهها مثل کبوتر دیدنی است
دُور دور دختران بر گرد مادر دیدنی است
سُرسره بازیِ طفلان روی مرمر دیدنی است
جبرئیل آمد حرم یک شب شفایش را گرفت
رفت میکائیل و اسرافیل جایش را گرفت
مرد کوری بود دیدم چشمهایش را گرفت
خادمی از دست معلولی عصایش را گرفت
بارها گفتم بده اینبار میگویم بگیر
آنچه میدانی آز ان بسیار میگویم بگیر
این منیت را از این دیوار میگویم بگیر
هرچه شد بر قامتم سربار میگویم بگیر
با کبوترهای تو هر وقت قاطی میشوم
مثل این فواره غرقِ بی ثباتی میشوم
محو اوصافِ تو و الطافِ ذاتی میشوم
باز امشب خیره بر مردی دهاتی میشوم
میکشد سوغاتیاش را بر ضریحت پیرمرد
میزند بوسه همینجا بر ضریحت پیرمرد
آمده در بین صفها بر ضریحت پیرمرد
یک کفن آورد اما بر ضریحت پیر مرد
گریهاش اُفتاد یادِ جسم عریان حسین
از خجالت آب شد پیرِ پریشان حسین
زیر ایوانت دلش رفته به ایوان حسین
ای به قربانت رضا و ای به قربان حسین
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#قصیده
رسیدم دوباره به درگاه شاهی
چه شاهی که دارد ز شاهان سپاهی
فلک آستانی ملک پاسبانی
ضمان کارگاهی جنان بارگاهی
سلام ای غریبی که در صبح محشر
ندارم به جز مُهر مِهرت گواهی
خیالت به سر خون هجرت به گردن
به شوق تو کردم چه شال و کلاهی
شلوغ است دورت ولی شد فراهم
عجب خلوتی خلوت دلبخواهی
چو آیینه از بس که دل نازکی تو
توان تا حریمت رسیدن به آهی
تو آیینه آیینه نوری و نوری
تو مهری چه مهری تو ماهی چه ماهی
تو را مهر گفتم؟ تو را ماه خواندم؟
عجب کسر شأنی عجب اشتباهی
که مهر است در محضرت مرده شمعی
که ماه است پیش رخت روسیاهی
گرفته ست خورشید اذن دمیدن
ز نقاره خانه دم هر پگاهی
تویی شرط توحید و بی تو یقینا
همه نیست توحید جز لاإلهی
اگر ابر لطفت به محشر ببارد
نماند ثوابی نماند گناهی
به لطف تو کاه ثواب است کوهی
به بذل تو کوه گناه است کاهی
لب دره ی نفس لغزیده پایم
نگه دار دست مرا با نگاهی
منم آن گنهکار امیدواری
که دارد ز لطف تو پشت و پناهی
ندانم چگونه برآیم ز شکرش
اگر راه دادی مرا گاه گاهی
الهی مرا از حریمش مکن دور
مرا از حریمش مکن دور الهی
#محمود_حبیبی_کسبی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
🔆عبارات زیبای عالم برجستهی زیدی علامه الهادی بن الوزیر (۸۲۲ ق) :
❤️ وَإنَّما سُمِّيَ أميرُ المؤمنينَ صَلَواتُ اللهِ عَلَيهِ وَعَلى أولادِه الأكرَمينَ "يَعسوبَ المُؤمِنينَ"، وَذلكَ لأنَّ اليَعسوبَ في اللُّغةِ أميرُ النَّحلِ، وَذلكَ أنّه يَقِفُ في بابِ بَيتِ النَّحلِ فَمَن جَنا مِن النَّحلِ بِطيبِ الزُّهورِ تَرَكَه يَدخُلُ.
وَالأمرُ كَذلكَ في أميرِ المُؤمنينَ صَلَواتُ اللهِ عَلَيهِ، يقِف على الحَوضِ فَلا يَسقي إلّا مَن جاءَ بِطيبِ مَحَبَّتِه
🔹امیر المؤمنین "یعسوب المؤمنين" نامیده شد به این جهت که یعسوب در لغت به معنای فرماندهی زنبوران عسل است. او جلوی دربِ کندو میایستد و فقط به زنبورهایی اجازه ورود میدهد که بوی عطر گل بدهند.
امیر المؤمنین صلوات الله علیه نیز در روز محشر کنار حوض میایستد و فقط کسی را سیراب میکند که رایحهی محبتش را بدهد.
📜 البروج في أسماء أمير المؤمنين، ص ٢٨٥_٢٨٦
@kashani1395
#امام_حسین_علیه_السلام
#شب_جمعه
#غزل
چِقَدر خیر دیدهایم از محبّت حسین
به روی شانههای ماست دست رحمت حسین
زبانزدِ تمام عالم است مهربانیاش
دل مرا که بُرده است این عطوفت حسین
روایت است این که هر سحر فرشته میبَرد
سلام صبحگاهی مرا به خدمت حسین
شفیعِ روز محشر است، آجُرِ "حُسینیه"
به این بهانه که در آن شده است صحبت حسین
چه بهتر است، با وضو، میان روضه گریه کرد
عبادت است گریههای بر مصیبت حسین
رفیق! روضه خانه، سنگر ولایت علی است
هزینه داده است شیعه پایِ هیئت حسین
رضایت حسین باطناً رضایت خداست
رضایت خداست باطناً رضایت حسین
به یک نظر دلِ خراب را درست میکند
خدا کند شویم شامل عنایت حسین
نترس..، ظرفیت برای حُر شدن هنوز هست
رسول ترک، حُر شده است با هدایت حسین
گناهکار تا دو قطره اشک، حِین روضه ریخت
خدا هم از گناه او گذشت بابت حسین
"حسین" بانی قبولِ توبههای "آدم" است
همین هزار و چند ساله نیست قِدمَت حسین
به گرد و خاک معجر سه ساله دخترش قسم
برای دردهای ما دواست تربت حسین
**
به حشر هم قدم که مینَهَد هنوز بی سر است
قیامتی است لحظهی ورود حضرتِ حسین
#بردیا_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#شب_جمعه
#غزل
سلام حضرتِ سلطان! سلام اقبالم!
شدم گدای حریمت، به خویش می بالم
فقط غبار ترا می کشم به چشم ترم
فقط مسیر ترا می روم در این عالم
دوباره درد خودم را نگفته یادم رفت
مرا کنار ضریحت شفا بده، لالم
به مستمندی ام اینجا همیشه مفتخرم
ز حاجت نگرفته همیشه خوشحالم
چو دامن تو گرفتم به دامت افتادم
چه خوب! در حرم تو شکسته شد بالم
غلامی تو شده کار هر شب و روزم
همیشه از کرم توست رزق هر سالم
از آن زمان که شده سفره ام بنام جواد
زیادتر شده والله برکت مالم
مرا بخر که محرم دوباره گریه کنم
دوباره فکر سیاهی و پرچم و شالم
اگر که قبل عزای حسین جان دادم
بیا عزیز دلم با حسین، دنبالم
صدای ضجهء مادر، همیشه محزون است
سرت به نیزه چرا رفته ماه گودالم؟!
لباس پاره تنت بود، کوفیان بردند
شهید بی کفنم از غم تو می نالم
#رضا_دین_پرور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
⏯ #مناجات با #امام_زمان(عج)
🍃مباد لحظه ای از یادتان جدا باشم
🍃خدا کند همه ی عمر با شما باشم
🎙حجت الاسلام #میرزامحمدی
💔 #غروب_جمعه
🌷 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#امام_خمینی_رحمت_الله_علیه
#غزل
در جسم وطن ، روحِ خدا مانده هنوز
عطر نفس فرشته ها مانده هنوز
یک چهره ی مهربان و پر نور ، از او
در خاطره های ما به جا مانده هنوز
ایثار شهیدان حرم ثابت کرد
آیین امامِ شهدا مانده هنوز
چون بت شکنی بود که با سیلی او
بر صورت دشمنان صدا مانده هنوز
آری همگی عبرت تاریخ شدند
جمهوری اسلامی ما مانده هنوز
هر چند امام عارفان دیگر نیست
یک رهبر درد آشنا مانده هنوز
سید علیِ حسینیِ خامنه ای
این آینه ی عشق نما مانده هنوز
#احمد_ایرانی_نسب
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_خمینی_قدس_سره
#نیمه_خرداد
#غزل
در کنار اقتدارش کارِ دشمن آه بود
نور امیدی برای هر دلِ گمراه بود
خط و ربطش منتهی میشد به اخلاص و عمل
منبرش عالی ترین سنگر وَ پایگاه بود
کوخ های بی تجمّل را همیشه دوست داشت
از جفایِ ساکنانِ کاخ ها آگاه بود
ظالمانی بی غم و بی درد، با دنیا رفیق
دوستدارِ آرزوهای کم و کوتاه بود
با غضب نابود کرد آثارِ استکبار را
سخت از تبعیض بیزار و عدالتخواه بود
در سلوکش زندگی تفسیر میشد بندگی
عارفِ سیر إلی الحق بود؛ روح الله بود
انقلابش را به دست حضرت منجی سپرد
جمعه جمعه عاشق و چشم انتظارِ ماه بود
رفت و ایران شد پریشان-حال! از تهران و قم-
-تا جماران از فراقش غرقِ اشک آه بود!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_خمینی_قدس_سره
#نیمه_خرداد
#مسمط_مربع
آنان که کشتهء غم آل پیمبرند
بالا نشین قلعهء الله اکبرند
عشاق، در سلوک و دعا طور دیگرند
سردارهای قافلهء عشق، بی سرند
بیهوده جلوه ها همه عینی نمی شود
هرکس در این مقام، حسینی نمی شود
هر رهبری امام خمینی نمی شود
نوزادهای ما همه پاکار رهبرند
اصلاً قیام از چهل و دو شروع شد
وقت نفوذ، دشمن ما با خضوع شد
از دیدشان اصول، تماماً فروع شد
این ها که ضربه خوردهء پیکار خیبرند
باذکر یا حسین در عالم چه شوریَ است
در شیعه ها چه هیبتی و چه غروریَ است
حالا که مرز، دور عراق است و سوریه است
سلمان و نسل او همه سرباز حیدرند
ما دشمن معاند دینیم ...هرکس است
بر ما حسین گر که اشاره کند بس است
آنجا دفاع، مثل دفاع مقدس است
داعش بمیر! شیعه و سنی برادرند
سجاده پهن، بر لبمان یارب است و بس
زینب کلیددار نماز شب است و بس
زهرا مدافع حرم زینب است و بس
یعنی مدافعان، همه در کهف مادرند
دارد نبی، هزار اویس قرن هنوز
مانده نشانه های ظهور از یمن هنوز
دارم لباس رزم چو قاسم به تن هنوز
آل سعود آل سقوطند و ابترند
خطّ امام، خطّ مناجات با خداست
الگوی سینه زن، دم تهدید، کربلاست
حکم جهاد خامنه ای روی چشم ماست
پیر و جوانِ اهل دعا، اهل سنگرند
شد آخرالزمان و شب امتحان ما
سوگند بر سه شنبهء ما جمکران ما
آماده است لشکر صاحب زمان ما
این لشکری که جمع علی های اکبرند
من را حسین بر حرم خود حواله داد
حاجات کلّ بندگی ام را اطاله داد
روزی اشک چشم مرا با سه ساله داد
عمری است با رقیه مرا زود میخرند
از بس زدند پهلوی او را سوارها
با ناله راه می رود از این کنارها
بابا رسید سر برسد انتظارها
بین طبق، سر پدری را نمی بَرند
گلدار شد، لباس تن او درشت و ریز
او خود کنیز داشت ولی شد صدا کنیز
جز بر لب حسین نزد لب به هیچ چیز
اهل خرابه از غم او کم می آورند
#رضا_دین_پرور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_خمینی_قدس_سره
#غزل
ز هجر پیر جماران به غم گرفتاریم
ز درد دوری او ناله ها ز دل داریم
به یمن دلبری آن نگار شهر آشوب
مرید ساقی عشقیم مست دلداریم
تمام عزت ایران تصدق سر اوست
ز اقتدار خمینی ست آبرو داریم
هنوز هم به خدا سر در حسینیه ها
میان قاب وفا عکس یار بگذاریم
میان ما همه عهدیست تا ابد باقی
که پای عهد خود از جان خویش بیزاریم
به جان فاطمه سوگند تا قیامت هم
ز حب آل علی دست بر نمی داریم
برای حفظ ولایت شهید باید شد
که همچنان شهدا بی قرار دیداریم
کلام سید علی بر زمین نخواهد نماند
که در رکاب علی از تبار عماریم
الا سقیفه تباران شعار ما این است
برای یاری رهبر همیشه بیداریم
به خاک چادر زهرا قسم که ما شیعه
شهید آن در و دیوار و خون مسماریم
خبر ز صلح حسن نیست حرف کرب و بلاست
که ما بلای زمان را به جان خریداریم
#قاسم_نعمتی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_خمینی_قدس_سره
#ترکیب_بند
امشب خبر کنید تمام قبیله را
بر شانه میبرند امام قبیله را
ای کاش میگرفت بهجای تو دست مرگ
جان تمام قوم، تمام قبیله را
برگرد ای بهار شکفتن که سالهاست
سنجیدهایم با تو مقام قبیله را
بعد از تو، بعد رفتن تو، گرچه نابجاست
باور نمیکنیم دوام قبیله را
تا انتهای جاده نماندی که بسپری
فردا به دست دوست، زمام قبیله را
زخمیم، خنجر یمنی را بیاورید
زنجیرهای سینهزنی را بیاورید
ای خفته در نگاه تو صد کشور آینه
شد مدتی نگاه نکردی در آینه
رفتی و روزگار سیه شد بر آینه
رفتی و کرد خاک جهان بر سر آینه
رفتی و شد ز شعلهبرانگیزی جنون
در خشکسال چشم تو خاکستر آینه
چون رنگ تا پریدی از این خاکخورده باغ
خون میخورد به حسرت بال و پر آینه
دردا فتاده کار دل ما به دست چرخ
یعنی که دادهاند به آهنگر آینه
در سنگخیز حادثه تنها نشاندیاش
ای سرنوشت رحم نکردی بر آینه
امشب در آستان ندامت عجیب نیست
ای مرگ اگر ز شرم بمیری هر آینه
ای سنگدل دگر به دلم نیشتر مزن
بسیار زخمها زدهای، بیشتر مزن
#محمد_کاظم_کاظمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_خمینی_قدس_سره
#غزل
تیره شد آینهٔ صبحِ درخشان بیتو
تار شد مشرق روحانی ایمان بیتو...
جنگل سبز قیام از تو برافراشته بود
میرود قوّت زانوی درختان بیتو
ضجّهها میزند از داغ جگرسوز فراق
در و دیوار غمآلود جماران بیتو
بیجمال تو دل آینه و آب گرفت
آتشین شد نفس باد پریشان بیتو
پاره شد رشتهٔ منظومهٔ نورانی شوق
گشت آفاق همه کلبهٔ احزان بیتو
من چه گویم که چهسان آینهٔ روز گرفت
رنگ دلگیرترین شام غریبان بیتو
کاش پیش از شب اندوه سفر میکردیم
تا نبودیم در این باغ غزلخوان بیتو
#زکریا_اخلاقی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_خمینی_قدس_سره
#غزل
زندهتر از تو کسی نیست، چرا گریه کنیم؛
مرگمان باد و مباد آن که تو را گریه کنیم
هفت پشت عطش از نام زلالت لرزید
ما که باشیم که در سوگ شما گریه کنیم؛
رفتنت آینه آمدنت بود، ببخش
شب میلاد تو تلخ است که ما گریه کنیم
ما به جسم شهدا گریه نکردیم، مگر
میتوانیم به جان شهدا گریه کنیم؛
گوش جان باز به فتوای تو داریم، بگو
با چنین حال بمیریم و یا گریه کنیم؛
ای تو با لهجه خورشید سراینده ما
ما تو را با چه زبانی به خدا گریه کنیم؛
آسمانا! همه ابریم گره خورده به هم
سر به دامان کدام عقدهگشا گریه کنیم؛
باغبانا ! ز تو و چشم تو آموختهایم
که به جان تشنگی باغچهها گریه کنیم.
#محمد_علی_بهمنی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_خمینی_قدس_سره
#مربع_ترکیب
تقدیم غمت خونِ جگر لالۀ ما بود
بی مهر رخت سایۀ غم، هالۀ ما بود
هجران تو در دل شرر نالۀ ما بود
هر لحظه فراغت غم صد سالۀ ما بود
ای ماه که دادی همه را مهر خدائی
چون شد که دمیدی به شبستان جدائی
ای یاد جمال تو چراغ سحر ما
ای داغ تو تا شام ابد بر جگر ما
ای روی نهان از نظرت در نظر ما
حیف است که باشیم و نباشی به بر ما
هر صبح فراق تو به ما شام بلا بود
ایام غمت بر همه ایام بلا بود
ای ماه جماران که زهجرت چو هلالیم
یکبار برافروز و ببین ما به چه حالیم
سر تا به قدم محنت و اندوه و ملالیم
باید که بسوزیم و بگرییم و بنالیم
عمر است پس از مرگ تو شرمندگی ما
بی تو شده جان کندن ما زندگی ما
ای همدم یاران خدا جوی جماران
ای کعبۀ دل بیت تو در کوی جماران
ای گرد عزایت به سرو روی جماران
با یاد تو چشم همگان سوی جماران
بازآ که خزان بی تو بهاران دل ماست
بیت الحزن از غصه جماران دل ماست
ای رفته به دیدار خدا با دل آرام
آرام دل آرام که گیتی است تو را، رام
از نهضت تو مانده به جا نهضت اسلام
با صبح قیامت شب کفر است به اتمام
دیگر به وطن دیو ستم باز نیاید
از طبل ابر قدرتی آواز نیاید
آرام کز اعدای تو آرام ربودند
یاران همه از دور پیام تو شنودند
از مرکز الحاد بدین راه گشودند
در دامن کفر آیت توحید سرودند
خورشید قیام تو گرفته همه جا را
بخشنده پیامت به جهان نور خدا را
آرام که پیمان تو هرگز نشکستیم
آرام که پیوند وفا را نگسستیم
با غیر تو ما عهد نبستیم نبستیم
آنیم که بودیم و همینیم که هستیم
کوبیم بت اهرمن اهرمنی را
داریم زتو چون تبر بت شکنی را
آرام که همواره پیامت سخن ماست
آرام که این جامه به پیکر کفن ماست
آرام که در خط تو هر مرد و زن ماست
آرام که بر بال ملایک وطن ماست
آرام که ایمن زبلا کشور ما شد
همسنگر تو خامنه ای رهبر ما شد
در جنگ شرر بر سر ما ریخت چو باران
گردید وطن آتش و خون هشت بهاران
غلطید بخون از همه سو پیکر یاران
سوگند به سوز دلت ای پیر جماران
داغ تو که چون شعله آتش به درون بود
بر ما شررش از شرر جنگ فزون بود
#استاد_حاج_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_خمینی_قدس_سره
#ترکیب_بند
در جام دیده اشک عزا موج میزند
در صحن سینه شور و نوا موج میزند
یک نینوا مصیبت و یک کربلا بلا
در دشتهای خاطرِ ما موج میزند
تا چشم کار میکند اندوه و انتظار
با یاد یار در همه جا موج میزند
در گوشه و کنار حسینیههای شهر
صدها هزار دست دعا موج میزند
هنگام اوج گیری «روح خدا» به عرش
فریاد خلق نوحهسُرا موج میزند
حسرت نگر که در عطرش بوسهی وداع
دریا جدا و دشت جدا موج میزند
در صحن غم گرفتهی فیضیه تا سحر
شوق حضور «روح خدا» موج میزند
در کوچهباغهای جماران نگر هنوز
انوار سیدالشهدا موج میزند
در ماتم حسین زمان هرکجا میرویم
حال و هوای کربوبلا موج می زند
موج بلند ناله، خروشید وای وای
طوفان گریه آمد و جوشید وای وای
رفت آنکه بود، میکده مست و خراب از او
شیرینی پیاله و شور شراب از او
برخاست چون خلیل به پیکار بت، فتاد
در شرق و غرب واهمه و اضطراب از او
لرزید کاخ سرخ و سپید از نهیب وی
یک شب نرفت دیدهی دشمن به خواب از او
با پا برهنگان زمین بس که داشت مهر
در آسمان شکفت گل آفتاب از او
در پهندشت پاک هویزه گرفته است
گیسوی نخلهای جوان پیچ وتاب از او
روحی دوباره یافت از او نهضت حسین
جانی دوباره یافته اسلام ناب از او
یک عمر دل به گلشن زهرا سپرده بود
زان رو گرفت چهرهی گل رنگ و آب از او
دستی به ذیل آیهی «أمن یجیب» داشت
پیری که شد «دعای سحر» مستجاب از او
تا واپسین نفس به مناجات میل داشت
عمری مداومت به «دعای کمیل» داشت
رفتی و سر به سینهی سینا گذاشتی
رو در بهشت حضرت زهرا گذاشتی
گفتی بهار بهمن خونبار شد که باز
رفتی و سر به دامن گلها گذاشتی
از یک چمن شقایق پرپر که بگذریم
یک دشت لاله را به تماشا گذاشتی
با اشک و آه و ناله، ز خاطر نمیرود
داغ غمی که بر جگر ما گذاشتی
تا شهپر ملائکه شد فرش راه تو
بر عرش افتخار و شرف پا گذاشتی
صف بستهاند امت مظلومت ای امام
از آن شبی که رو به «مصلّی» گذاشتی
ما از تو انتظار ملاقات داشتیم
واحسرتا که وعدهی فردا گذاشتی
دیدی که اهل کوفه نبودیم و نیستیم
ما را چرا تو رفتی و تنها گذاشتی؟
داریم مهر روشن و خوب تو را هنوز
باور نمیکنیم غروب تو را هنوز
واحسرتا که بعد تو ماندیم و زندهایم
با هم سرود هجر تو خواندیم و زندهایم
بعد از تو ای امید دل ای آرزوی جان
باور نمیکنیم که ماندیم و زندهایم
بر ما رواست سیلی امواج غم، که ما
سیل سرشک از مژه راندیم و زندهایم
دردا که بعد غیبت خورشید انقلاب
یک آسمان ستاره فشاندیم و زندهایم
ترسم که روز وصل خدا نگذرد ز ما
«شبهای هجر را گذراندیم و زندهایم»
«ما را به سختجانی خود این گمان نبود»
این قدر چشم یاری از این نیمهجان نبود
#محمد_جواد_غفورزاده
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem