eitaa logo
شعر شیعه
6.5هزار دنبال‌کننده
387 عکس
158 ویدیو
14 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اندام گسستۀ تو «یا زهرا» گفت حتی لب بستۀ تو «یا زهرا» گفت وقتی در آسمان به رویت وا شد پهلوی شکستۀ تو «یا زهرا» گفت @shia_poem
به پشت بام خانه‌ات برو، هوا هوای اوست نفس بکش که عطر اوست... عطر آشنای اوست بگیر دست این نسیم خسته را که زائر است برو که مقصد تو و نسیم، کربلای اوست ببند چشم خویش را، ببند و طیّ‌الارض کن نگاه کن به گنبدش که جان ما فدای اوست نفس بکش شمیم پردۀ دم ضریح را نفس بکش، نفس بکش، خیال کن عبای اوست مردّدم که شعر هدیۀ من است یا امام هر آنچه هست شک نمی‌کنم که از دعای اوست @shia_poem
و رستاخیز تو از چشم دنیا خواب خواهد برد شب تشویش را آن نور عالمتاب خواهد برد بتاب ای فجر صادق! روشنی‌بخش حقایق باش وگرنه دین ما را جعفر کذّاب خواهد برد رسیده سامری با صوت سحرانگیز دقّ‌الباب... اگر دل دل کنیم ایمانمان را «باب» خواهد برد تویی تنها تو باب‌الله و وجه‌الله و سِرّ‌الله کدامین مدّعی سهمی از این القاب خواهد برد؟! کسی که رو بگرداند از آن لبخند، خواهد باخت کسی که از نگاه تو شود سیراب، خواهد برد نگاهت نغمۀ باران، نگاهت چشمۀ ایمان نگاهت خستگی‌ها را از این مرداب خواهد برد جهان در انتظار آن نماز جمعه در اقصاست قنوت روح‌بخش تو دل از محراب خواهد برد :: غزل را تا زدم، دادم به دست رود؛ می‌دانم که این لب‌تشنه را تا خیمۀ او آب خواهد برد @shia_poem
تو سلیمانی و سلطان جهان ، موریم ما هم به تو نزدیک و هم از چشم تو دوریم ما ذره ای ناچیز بین کهکشان ظلمتیم در به در دنبال خورشیدیم بی نوریم ما کلهم نورید نور واحد و این نور را در دل رنگین کمان دیدیم ، منشوریم ما البلاء للولاء پس دل به دریا می‌زنیم هرگز از طوفان نمی ترسیم ، پر شوریم ما با ولایت زنده‌ی جاوید و بی عشق علی مردگانی تا قیامت در دل گوریم ما بی علی مانند کاهی بر زمین افتاده ایم با علی محکم تر از کوهیم ، مغروریم ما در هجوم بی کسی هر شب به ما سر می‌زند با غمش هم دلخوشی داریم ، مسروریم ما خاک پای آن شهنشاه بدون تاج و تخت منزجر از سلطنت های زر و زوریم‌ ما تا نفس داریم گلبانگ هو الحق می زنیم در طریق عاشقی بر عکس منصوریم‌ ما هیچ راهی جز جنون در محضرش پیدا نشد پس اگر دیوانه و مستیم ، معذوریم‌ ما با دم لبیک یا حیدر قیامت می کنیم نسخه‌ی مستانه ای از نفخه ی صوریم ما از لبان ما فقط ناد علی را بشنوید تا ابد مانوس با اذکار مذکوریم ما با خیال آستانش عشق بازی می‌کنیم در حقیقت از نجف بازان مشهوریم‌ ما دانه های اشکمان تسبیح ذکر مرتضی است بر ضریحش جای مان عالی است ، انگوریم ما معنی دوزخ چه می باشد, بهشت بی علی بی خیال جنت و بیگانه با حوریم ما هرکه دنبال ثواب اینجا بیاید باخته است در پی پاداش اگر باشیم مزدوریم ما حیدری و فاطمی هستیم و بر روی زمین وارثان چشمه‌ی نور علی نوریم ما نفس را مالک شدند و مالک اشتر شدند چشمه ی ایمان یاران سلحشوریم ما بند بند ما اسیر نفس سرکش مانده است ماهیان خسته ی افتاده در توریم ما چوب خط توبه هامان پر شده این روز ها در کتاب زندگی لبریز هاشوریم ما چون کلاغانیم و در بین کبوتر های صحن وصله های ناهماهنگیم، ناجوریم ما بهترین جای مناجات است ایوان طلا بی نجف تصویری از موسای بی طوریم ما در گلستان حرم با طعم احلی من عسل هر گلی را زیر و رو کردیم زنبوریم ما نسل در نسل از مسافر های راه اربعین سلسله در سلسله خاک نشابوریم ما از شروط بندگی در بند حیدر بودن است پس در این حصن حصین پیوسته محصوریم ما یک علی در خاک ایران سه علی هم در عراق هر کجا باشیم با این نام محشوریم ما در نجف ، دلشوره می‌گیریم بین کوچه ها مثل اینکه راهی بازار سرشوریم ما عشق او دار و ندار ماست تا شام ابد از دل و جان طالب این گنج مستوریم ما تا هلال ماتمش بغض هلالی را شکست بی قرار گردنی در زیر ساطوریم ما در طواف مرقد او خلق ، حاجی می‌شوند در حریم با صفایش سعی مشکوریم ما تا سگان پاسبان آستان او شدیم خلق می‌دانند در این باب ، ماموریم ما در مضامین فضیلت های او لالیم لال معجزاتش را نمی‌بینیم ما ، کوریم ما سیصد آیه در مقامات علی نازل شده است سر خوش از پیمانه ی آیات مزبوریم ما محو در شب های پیشاور شدیم و سال هاست مات اقبال بلند مرد لاهوریم ما در قصیده هیچ آدابی و ترتیبی نماند از همان بیت نخستین مست و مسحوریم ما نام او ذکر شب قدر تمام انبیا است قدردان قدر او در حد مقدوریم ما راهی دار المجانین نجف خواهیم شد همچنان در زمره‌ی مرضای منظوریم ما عاشق مرگیم چون هنگامه‌ی دیدار اوست چند روزی هم اگر هستیم مجبوریم ما او قسیم النار و الجنه ست ، جای شبهه نیست روی سنگ قبر اگر مرحوم مغفوریم ما در زمان مرگ با ما مهربانی کن علی پیر و زار و خسته می آییم رنجوریم ما از شراب کهنه ی خم حسرتی در جان ما است ساقیا یک جرعه می‌خواهیم مخموریم ما آخرین خم باز خواهد شد به زودی یا علی لب بجنبان ، تشنه‌ی یک جرعه دستوریم ما @shia_poem
تا که این شور را شعور کنم میروم از نجف عبور کنم لحظه ای از زمین جدا بشوم آسمان را کمی مرور کنم از سلیمان اجازه می گیرم که خودم را شبیه مور کنم گریه ها کرده ام برایش تا شعر را غرق در سرور کنم من که از شوق مَنْ یَمُتْ یَرَنی زندگی با خیال گور کنم  آنقدر میزنم صدایش تا خلوتم را پر از «حضور» کنم  گفته‌ام «اوریا» که مدحش را گاهی اوقات از زبور کنم حرفی از معجزات او بزنم یادی از نور کوه طور کنم شرحی از دردهای او بدهم تا که ایوب را صبور کنم دل و جان شستشو دهم با اشک قلب را شیشه ی بلور کنم با عنایات او وجودم را خالی از هرچه غیر نور کنم "مست مست از شراب لم یزلی سرخوشم سرخوش از ولای علی" تشنه ام تشنه ی شراب توام من خرابم اگر خراب توام مایه ی افتخار من هستی گرچه من مایه ی عذاب توام با همه جز تو بی حساب شدم به امیدی که در حساب توام باز هم می دهم سلام به تو باز هم سر خوش از جواب توام از ازل تو ابوتراب منی تا ابد ذره ای تراب توام خطبه های توخط به خط اعجاز عاجزم عاجز از خطاب توام واژه ای دست پا شکسته ام خط خطی هایی از کتاب توام "مست مست از شراب لم یزلی سرخوشم سرخوش از ولای علی" نه فقط شاه و سرور است علی نور خورشید محشر است علی من نمی گویم او خداست ولی با چه چیزی برابر است علی عشق از روز اول است علی عشق تا روز آخر است علی فاتح جنگ خندق است علی فاتح جنگ خیبر است علی در حقیقت علی ست پیغمبر در حقیقت پیمبر است علی نام او مست می کند مارا ساقی حوض کوثر است علی "مست مست از شراب لم یزلی سرخوشم سرخوش از ولای علی" آفرینش گدای ثروت او پادشاهان غلام همت او تربت کربلا شفاست ولی مستی ماست دست تربت او کُشته های بدون زخم نبرد چشمه ای از شکوه قدرت او روز مشغول کار و شب بیدار چه زمانی ست استراحت او ؟؟ گِل بد بو کجا و ...نور خدا طینت ما کجا و ...طینت او همه عالم گواه ذلت ما همه عالم گواه عزت او بار ما مانده بود روی زمین جور ما را کشید رأفت او عاشق از حرف لغو بیزار است همه جا می کنیم صحبت او در دو عالم فقیر نیست کسی که خریده کمی محبت او تا نجف می رویم قبل از مرگ که مبادا دهیم زحمت او "مست مست از شراب لم یزلی سرخوشم سرخوش از ولای علی" عاشقانش فراتر از عددند ازلی بوده والی العبد ند تا نجف پا برهنه می آیند مست ها راه خویش را بلدند ذره ها در کنار ایوانش بی قرار اند و تشنه ی مددند عارفان غرق در خیال وصال عالمان نیز طالب خردند عاشقان مست جام کوثر او زاهدان هم به فکر خوب و بدند به الست و به ربکم سوگند عده ای امتحان نداده ردند وحده لا اله الا هو اهل این خانواده هم احدند او اگر شمع آستان باشد همه پروانه اند در صددند "مست مست از شراب لم یزلی سرخوشم سرخوش از ولای علی" در نجف ذکر باد،هوست فقط شرح اذکار موبه موست فقط خواهش مست های ایوانش قطره ای باده از سبوست فقط گرچه آب از سرم گذشته ولی درد من درد آبروست فقط اشک های مرا زیاد کنید که طهارت درین وضوست فقط گوش گوش است وقف او باشد حرف خوب است حرف دوست فقط کی! ازین عشق می شویم آگاه جان که در گودی گلوست فقط عاشقانه ترین غزل هایم درخورجایگاه اوست فقط "مست مست از شراب لم یزلی سرخوشم سر خوش از ولای علی" @shia_poem
سرّ توحید احمدی اینست: که علی را فقط خطاب کند عرصه‌ی جنگ هم که تنگ شود روی حیدر فقط حساب کند آی مرحب! برو کنار بایست، هدف انگار کندن در نیست شیر حق اینچنین که می‌غرّد آمده قلعه را خراب کند روح از این صحنه جان تازه گرفت، آمد از فاطمه اجازه گرفت تا که در عرش، عکسِ حیدر را ـ درِ قلعه به دست ـ قاب کند می‌پری آن طرف سواره ولی، عمرو! آن سوی خندق است علی جنگجویی ندیده‌ام چون تو، سوی مرگش چنین شتاب کند تیغ بر عمرو، پهلوان حیدر آنچنان زد که حضرت داور ضربه‌ی روز خندقِ او را بهترین ضربه انتخاب کند همه دیدند امیر می‌آید زودتر از غدیر می‌آید کی شود یک امینی دیگر شرح این ضربه را کتاب کند؟ در میان عرب خبر پیچید، در دلش هر مبارزی فهمید خاک خود را به باد خواهد داد رزم اگر با ابوتراب کند بیشتر بین عاشقانِ علی، حرف سلمان و مالک ست ولی رقص خرمافروش بر سرِ دار دل ما را همیشه آب کند بعد یک عمر ذکر یا حیدر مطمئنیم ساقی کوثر به دل کوزه‌گر می‌اندازد خاک ما را خم شراب کند قلب را در لحد که می‌بویند، به رقیب و عتید می‌گویند میهمان علی‌ست بگذارید او بیاید خودش حساب کند شعرم از برق ذوالفقار رسید، روشن و گرم و بی‌قرار رسید تا به ذره‌ نگاه یار رسید، می‌رود کار آفتاب کند @shia_poem
شراب عشق شمارا خمار  باور داشت حدیث جبر تو را اختیار باور داشت اگر که خواند تو را رب مشرق و مغرب به اقتدار تو پروردگار باور داشت به دست تیغ نگاه تو جان خود می دید اگر که دشمن تو به فرار باور داشت دلیل زلزله در وقت جنگ ها این بود شکوه رزم تو را کار زار باور داشت ازین جهت که به صالح نخورد تیغ شما مسیر عدل تو را ذوالفقار باور داشت قسم به کشته ی عشق کمان ابروی تو سلاح چشم تو را هر شکار باور داشت اگر چه پرورش نخل می دهد میثم به جان سپردن در راه یار باور داشت به روی دار هم از عشق تو سخن می گفت به برتری تو با افتخار باور داشت یتیم کوفه فقط با خبر ز حالِ تو نیست سخاوتی که تو داری انار باور داشت بهشت بودنِ ایوان و خوشه های عنب را فراق دیده و،چشم خمار باور داشت @shia_poem
....: «هل من مبارز»... نعره دنیا را تکان می‌داد در خندقی خود کنده، شهر از ترس جان می‌داد اینک سوار کفر، زیر رقص شمشیرش لبخند شیطان را به پیغمبر نشان می‌داد «یک مرد آیا نیست؟»... این را کفر می‌پرسید آن روز ایمان مدینه امتحان می‌داد هرکس قدم پس می‌کشید و با نگاه خود بار امانت را به دوش دیگران می‌داد با شانه خالی کردن مردان پوشالی کم کم رجزها مزهٔ زخم زبان می‌داد «رخصت به تیغم می‌دهی؟»... این را علی پرسید مردی که خاک پاش بوی آسمان می‌داد فرمود نه بنشین علی جان! تو جوان هستی آری همیشه پاسخش را مهربان می‌داد «هل من مبارز»... نعره گویا از جگر می‌زد فریاد او بر قامت شهری تبر می‌زد او می‌خروشید و رجز می‌خواند و بر می‌گشت او مثل موجی بود که بر صخره سر می‌زد کم کم هوا حتی نفس را بند می‌آورد نبض مدینه پشت خندق تندتر می‌زد زن‌ها میان خانه‌ها شیون به‌ پا کردند انگار تک‌تک خانه‌ها را نعره در می‌زد فریاد بغض بچه‌های شهر را بلعید ساکت که می‌شد، دیو فریادی دگر می‌زد یکبار دیگر اذن میدان خواست از خورشید لب‌های شیرین علی حرف از خطر می‌زد فرمود: «نه» هرچند که قلب علی را دید مثل عقابی در قفس که بال و پر می‌زد «هل من مبارز»... باز زانوی علی تا شد این بار دیگر اذن میدان یک تمنا شد فرمود پیغمبر: «علی جان! یا علی! برخیز» خندید، بند از دست‌های شیر حق وا شد شمع شهادت شعله‌ور بود و خدا می‌دید پروانه در آتش بدون هیچ پروا شد برقی زد آهن، پاره شد بند دل دشمن تا تیغه‌های ذوالفقار از دور پیدا شد تا انعکاس صورتش بر ذوالفقار افتاد ابرو گره زد تیغ روی تیغ زیبا شد مثل عقابی در نگاه عَمرو می‌چرخید فرصت برای تیز پروازی مهیا شد اینک رجزها تن به لالی داده بودند و طوفانی از نام علی در دشت برپا شد اعجاز یعنی ضربهٔ دست علی آن روز دشمن اگر که رود، او مانند موسی شد تا لا فتی الّا علی را آسمان می‌خواند لا سیف الّا ذوالفقار این گونه معنا شد در وصف این ضربت خدا حتی غزل دارد آری علی با ضربتی عالی اعلا شد @shia_poem
آمدم سوی تو راهی وا کنم تا وقت هست آمدم شاید تو را پیدا کنم تا وقت هست تا ببخشی بنده را کارم توسل کردن است قصد دارم خویش را احیا کنم تا وقت هست نامه ی اعمال من را می دهی در دست راست زود باید برگه را امضا کنم تا وقت هست من امان می خواهم از یَومَ یَعِزُّ ظالِمَ تا سحر مولایَ یا مولا کنم تا وقت هست آرزوهای دراز عمر مرا بر باد داد می نشینم با خودم دعوا کنم تا وقت هست ای رفیقِ لا رفیقَ لَه! شدم من بی رفیق با تو حالا آمدم نجوا کنم تا وقت هست من همانم که یُصِرُّونَ عَلَى الْحِنثِ الْعَظِیمِ آمدم که خوب با تو تا کنم تا وقت هست کاشکی با یا کریم العفو های نیمه شب بین خوبانت خودم را جا کنم تا وقت هست عاشقی بی دست و پایم دست داده در دعا روضه ای جانکاه دست و پا کُنم تا وقت هست دست من زیر عبا و پیکرت روی عبا چاره ای باید بر این اعضا کنم تا وقت هست دست هرکس قطعه ای افتاده دارد می برد کاش می شد سرهمت اینجا کنم تا وقت هست عمه ات را می برم از حلقه ی نا محرمان تا مراعات دل زهرا کنم تا وقت هست ای علی این خنده ها در کوفه بدتر می شود کاش فکر معجر زن ها کنم تا وقت هست @shia_poem
اهل ولا چو روی به سوی خدا کنند اول به جان گمشدۀ خود دعا کنند شد عالمی اسیر جمال تو، رخ نما تا عاشقانه سیر جمال خدا کنند روی تو را ندیده خریدار بوده‌اند «تا آن زمان که پرده برافتد چه‌ها کنند؟».. آهسته چون نسیم گذر کن در این چمن تا غنچه‌ها به شوق تو آغوش وا کنند.. عهدی که بسته‌ایم، فراموش کی کنیم؟ صاحبدلان به عهد امانت وفا کنند از ما جمال خویش مپوشان که گفته‌اند: «اهل نظر معامله با آشنا کنند».. «پروانه» سوخت ز آتش هجران ولی نگفت:‌ «شاهان کم التفات به حال گدا کنند» @shia_poem
ذکر تو تا می رسد اذکار یادم می رود می سپارم دل به تو دلدار یادم می رود بر لبم لَا تَقْنَطُوا مِن رحْمَةِ الله است و بس آنقدر شادم که استغفار یادم می رود چون که از مُستَشهَدین بَینَ یَدیکم کرده اند مرگ و قیل و قال آن انگار یادم می رود می خورد صدها گره بر کار من در طول روز گریه های نیمه شب هر بار یادم می رود خوف دارم از رجایی که مرا دور از تو کرد در عذابم ، قهر تو بسیار یادم می رود خنده ی بین گناه آخر مرا زد بر زمین آتشم وقتی زَقوم و نار یادم می رود بس که از داغ حسین آتش گرفته جان من تا سلامش می دهم افطار یادم می رود می کِشد آتش به جانم لُکنَتِ طفل حسین یاد اشکش می کُنم، گفتار یادم می رود نیزه خیلی دید و گیسویش چو زهرا شد سفید گفت عمه جان مگر مسمار یادم می رود سوختم از کج دهانی های این دختر پدر آنقدر که خنده ی اشرار یادم می رود @shia_poem