eitaa logo
شعر شیعه
6.8هزار دنبال‌کننده
439 عکس
162 ویدیو
17 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
باید امشب بلند گریه کنیم مثلِ زینب بلند گریه کنیم که مرتب بلند گریه کنیم سوخت از تب..‌. بلند گریه کنیم   گریه کن گریه گرچه تسکین است غمِ غربت عجیب سنگین است بر غریبی کریم ، گریه کنید پایِ دردی عظیم گریه کنید یادِ حالی وخیم گریه کنید بشنوید از قدیم گریه کنید چشمها را پُر آب‌تر بکنید حالِ ما را خراب‌تر بکنید زهر نوشید فاطمه نالید سبز پوشید فاطمه نالید هرچه کوشید فاطمه نالید خون که جوشید فاطمه نالید روی دامان مادرش اُفتاد روی دست برادرش اُفتاد بی وفایی  نوایِ او را بُرد چنگی آمد عبایِ او را بُرد نیزه‌ای رانِ پای او را بُرد هق هقِ بی صدایِ او را بُرد دست بر قلبِ مضطرش نزنید پیشِ ما حرف همسرش نزنید ظرف یکسو آب هم یکسو طشت و قلبی کباب هم یکسو زینب و اضطراب هم یکسو جعده یکسو رباب هم یکسو پیشِ قاسم مقابل پسرش میچکد از محاسنش جگرش بعد مادر مغیره را می‌دید هِی مُکرر مغیره را می‌دید رویِ منبر مغیره را می‌دید پیش آن در مغیره را می‌دید او که این روزها کنارش بود زدنِ خانم  افتخارش بود * * * یادش اُفتاد رویِ پا برخواست از دهانش که ناسزا برخواست دستِ نامرد بی هوا برخواست آنچنان خورد که صدا برخواست روضه‌ام گیرِ سنگِ دیوار است همه تقصیرِ سنگ دیوار است پسر ارشدش زمین اُفتاد با تمامِ قَدَش زمین اُفتاد بعدِ ضربِ بدش زمین اُفتاد چقدر بد زدش زمین اُفتاد خواست تا پا شود دوباره ، نشد  بعد از آن حرف گوشواره نشد تاب دیگر قلم ندارد حیف وای آقا حرم ندارد حیف نه حرم سنگ هم ندارد حیف خادمی محترم ندارد حریف همگی زیرِ دِینِ آقاییم روضه خوانِ حسین آقاییم از خودش کاست از حسینش گفت او خودش خواست از حسینش گفت تا که برخواست از حسینش گفت یاد لبهاست از حسین گفت گفت رویِ لبت ترک بخورد بعد تو خواهرم کتک بخورد @shia_poem
از علی دَم بزن اما دَمِ مولا حسن است که دمادم نَفَسِ حضرتِ زهرا حسن است "ما همه بنده و این قوم خداوندانند" ما همه خاک  ولی عرشِ مُعلا حسن است عرش گفتیم و غلط بود نفهمیدم که سومین رکعتِ پیغمبرِ عُظمی حسن است او عظیم است قدیم است رحیم است و کریم چهارده تَن حسن انگار که تنها حسن است نُه امامم حسنی اند و عمو جان گویند نسبت هشت امامم همگی تا حسن است من از این بندگی  و زندگی اش فهمیدم به خداوند   خداوندِ دو دنیا حسن است دَمِ ما هست حسن  بازدمِ ماست حسین دردِ ما تا که حسین است مداوا حسن است هر حُسینیه از اول حَسنیه بوده به حسن کار محرم همه‌اش با حسن است گرچه عباس و حسین است و علی اکبرها تا حسن هست دمِ زینبِ کبری حسن است بر عقیق یمنِ سرخِ علی ، جان حسن است نقشِ حکاکیِ فیروزه‌ی زهرا حسن است پسرانش همه در کرببلا می‌گفتند آی فرزندِ حسن نیز  سرا پا حسن است "حافظ @shia_poem
روضه خوان خسته نباشی مادر روضه خواندی ز شه بی کفنم شصت روز است حسین می گویی امشبی روضه بخوان از حسنم روضه خوان روضه غربت سخت است هیچکس با حسنم یار نبود خانه هم امن نبوده بر او همسرش یار وفادار نبود جعده زهری به حسن خورانده که از آن فتنه و شر می ریزد روی تشتی که برایش بردند لخته خون، پاره جگر می ریزد روضه خوان روضه بخوان از حسنم جگرش گرچه به زهر آغشته پسرم غیرتی و مادری است داغ کوچه حسنم را کشته صورت من که از آن کوچه تنگ تا دم مرگ فقط نیلی ماند توی ذهن حسن مظلومم تا ابد خاطره سیلی ماند حسنم هیچ نرفت از یادش آتش و دود چه غوغا می کرد در که افتاد روی پهلوی ام محسنم داشت تقلّا می کرد @shia_poem
آنکه دارد به دلش غصه‌ی بسیار ، منم ساکن غمکده‌ی ماتم دلدار ، منم همه‌ی شهر ، سر سفره‌ی من نان خوردند ولی انگار به یک شهر ، بدهکار ، منم آنکه باران شده شرمنده‌ی باریدن او شب به شب بارش چشمش شده رگبار ، منم آنکه یک عمر ، شبش سر شده با کابوسی ... که در آن مادرِ او می‌شود آزار ، منم وسط کوچه‌ی غم خانه خرابم کردند آنکه دنیا شده روی سرش آوار ، منم مقتل اصلی من در وسط آتش بود آنکه جان داده میان در و دیوار ، منم اشک هم داغ دلِ خون مرا سرد نکرد سینه‌ی سوخته از سرخی مسمار ، منم دست سنگین کسی خورد به روی مادر ولی آنکه شده نیلی رخش ... انگار ، منم @shia_poem
جانم فدای آن بنایی... که نداری قربان آن گل‌دسته‌هایی... که نداری هرجا حرم دیدم سرودم زیر لب از دلتنگی گنبدطلایی... که نداری باب‌الرضا رفتم نشستم گریه کردم با یاد باب‌المجتبایی... که نداری قالیچه‌ی ارثیه‌ی مادر بزرگم نذر تو و صحن و سرایی... که نداری من هر شب جمعه سلامی می‌دهم به شش‌گوشه‌ی کرببلایی... که نداری ما سینه‌زن‌هایت حسن کم گفته‌ایم آه در مجلس دارالبکایی... که نداری دردی که داری در خودت می‌ریزی آقا حق می‌دهم درد آشنایی... که نداری @shia_poem
امشب به لبم ذکر حسن جان دارم در کنج دلم کلبه ی احزان دارم از روضه ی « لا یوم کیومِ » آقا تا آخر عمر آه سوزان دارم @shia_poem
با سلامی به شاه و اصحابش می شوی حاجی بقیع حسن میشود مرکز حکومت عشق این کرم خانه وسیع حسن @shia_poem
....: وقتی پدرت حضرت حیدر شده باشد باید که تو را فاطمه مادر شده باشد... جز بر در این خانه ندیدیم امامت تقسیم میان دو برادر شده باشد خورشید سفالی‌ست که در سیر جمالی از بوسه بر این گونه منور شده باشد بو می‌کشم ایام تو را، باید از اخلاق یک تکۀ تاریخ معطر شده باشد ای حوصلۀ محض! چه تشبیه سخیفی‌ست با حِلمَت اگر کوه برابر شده باشد با این‌که قضا دست تو را بست ندیدیم جز آن چه بخواهی تو مقدّر شده باشد از عمر تو، یک روز جمل آیۀ فتح است با صلح اگر مابقی‌اش سر شده باشد فریاد سکوت تو چه آهنگ رسایی‌ست شاید پس از آن گوش جهان کر شده باشد... خون جگرت ریخت نه در تشت که در دشت داغ گل سرخی‌ست که پرپر شده باشد... آن چشم که گریان نشود روز قیامت چشمی‌ست که از غصۀ تو تر شده باشد باور نتوان کرد که خاکی‌ست مزارت جز آن که ضریح تو کبوتر شده باشد... @Shia_poem
دل سپردیم به چشم تو و حرکت کردیم بعدِ یک عمر که ماندیم...که عادت کردیم دست‌هامان همه خالی... نه! پر از شعر و شرر عشق فرمود: بیایید، اطاعت کردیم خاک‌آلوده رسیدیم به آن تربتِ پاک اشک‌آلوده ولی غسل زیارت کردیم گفته بودند که آرام قدم برداریم ما دویدیم... ببخشید... جسارت کردیم ایستادیم دمی پای در «باب الرّاس» شمر را بعدِ سلامی به تو لعنت کردیم سهم‌مان در حرمت یکسره سرگردانی بس‌که با قبلهٔ شش‌گوشه، عبادت کردیم تشنه بودیم دو بیتی بنویسیم برات از غزل‌باری چشمانِ تو حیرت کردیم هی نوشتیم و نوشتیم و نوشتیم و نشد واژه‌ها را به شب شعر تو دعوت کردیم «همه با قافیهٔ عشق، مصیبت دارند» از تو گفتیم، اگر ذکر مصیبت کردیم وقت رفتن که حرم ماند و کبوترهایش بی‌پر و بال نشستیم و حسادت کردیم و سری از سر افسوس به دیوار زدیم و نگاهی غضب‌آلود به ساعت کردیم تا قیامت بنویسیم برای تو کم است ما که در سایهٔ آن قامت اقامت کردیم کاش می‌شد که بمانیم؛ ضریحت در دست... دل سپردیم به چشم تو و حرکت کردیم @Shia_poem
ذکر هوالمعشوق هنگام سحر داریم ما از دولت عشق است اذکارى اگر داریم ما هر کس که با ما می نشیند زود عاشق می شود خیلى براى این محلّه دردسر داریم ما  پیراهن ما نیز درمان می کند یعقوب را از کوچه ی یوسف هرازگاهى گذر داریم ما در عشق از اول براى سوختن آماده ایم یعنى در آغازش ز پایانش خبر داریم ما یک روز خاکستر شدن را یاد می گیریم ، چون شب تا سحر پروانه را زیر نظر داریم ما ما سوختن را در میان گریه کردن یافتیم در آب می سوزیم،از بس که هنر داریم ما رنجی که ما داریم هنگام فقیری گنج ماست پس یک سروگردن ز مردم بیشتر داریم ما خوب است سائل در گدایى خویشتن دارى کند اینجا ولى از خویشتن دارى حذر داریم ما  حالا که اجر گریه از اجر شهادت بهتر است بالاتر از خون گلو ، خون جگر داریم ما بار سفر را بسته ایم و باز راه افتاده ایم ماه صفر که می رسد میل سفر داریم ما  داریم در این جاده جبریل مقرب می شویم پاى پر از تاول به جاى بال و پر داریم ما @shia_poem
این همه آیینگی از انعکاس آه کیست؟ آسمان اندوه پوشِ ماتم جانکاه کیست؟ جاده های پیش پا افتاده بسیارند، لیک ای دل راهی! حواست هست که این راه کیست؟ بندگی یعنی عطش، بی سر شدن، مضطر شدن او که دل شد بنده اش، خود بندۀ درگاه کیست؟ انتقامی سرخ بعد از انتظار سبز ماست لاله لاله این چمن در حسرت خونخواه کیست؟ هر کران پژواکی از "هیهات من الذله" است این که آتش زد به عالم جملۀ کوتاه کیست؟ :: آی زهد خشک! باید اربعینی طی کنی تا بفهمی مستی ما از شراب آه کیست @shia_poem
خبر به حیث سَنَد مُعتبر، خبر مُتِواتِر خبر رسیده به ما از طریق حضرت باقر به کربلا رفتن آن‌قَدَر فضیلت دارد که در مسیر زیارت رواست مُردن زائِر رواست خستگی راه را به دوش کشیدن رواست اَرج نهادن به جایگاه شَعائِر رواست چِلِّه‌ی ماتم، پیاده در دل جاده قدم زَنَم به مُواسات، در مَعیَّت جابِر رواست طِیِّ طَریق آن‌چنان که تاوَل پایم کُنَد غم اُسرا را به ذهن من مُتِبادِر خوش آن زمان که دو چشم گناه‌کار ببیند امام عصر خودش را میان خیل مسافر خوش آن زمان که ببینم عمود سیصد و ده را دهان به طعنه گشایم، زبان به لَعن مقصر که دیده است که خلقی بدون مُزد و مَواجِب نَهَند گردن خود را به پیشگاه اَوامر چه می‌کنند مگر خادمان درون مَواکِب که عاشقان مبهوتند و عاقلان متحیر حماسه‌ای که عَقیم است واژه وقت بیانش وَلو که خطبه کنندش شیوخ روی مَنابر حماسه‌ای که رسا نیست حَدِّ آن به سرودن توان وصف ندارد زبان اَلکَن شاعر خدا کند برسم اربعین به کرب و بلایش خدا کند برسد وقت مرگ من، دم آخر @shia_poem
کاتبی کو که حدیث متواتر بنویسد چشم بر شط کف آلود جواهر بنویسد خنکای کفی از علقمه را حس کند آنگاه هر حدیثی به دلش شد متبادر بنویسد تا چهل منزل از این بادیه نی نامه بخواند وچهل روضه ی بی سر به منابر بنویسد عشق بر منبری از نیزه از این سمت وزیده کاش دستی به زمین های مجاور بنویسد کاش می آمد و با دستخط یاس سه ساله شرح دلتنگی گل های مهاجر بنویسد اربعین و شب و ماه ومی گلگون به پیاله  کیست بر علقمه تا گریه ی"جابر" بنویسد "این طالب" به لبش ندبه ی مشروح بخواند شرحی از ناحیه ی غایب حاضربنویسد کاش روح القدس این بارمی افراشت علم را کیست این دست که ناگاه نگه داشت قلم را؟! @shia_poem
پایان عشق بسته به آغاز کربلاست بی سر شدن به عشق خدا راز کربلاست راهی که تا به عرش خدا می برد مرا قطعاً مسیر جاده ی پرواز کربلاست ماییم و شوق مرقد شش گوشه حسین فاز دل شکسته ی ما فاز کربلاست شش گوشه ... تل زینبیه ... صحن علقمه تصویری از مثلث اعجاز کربلاست با یک نظر به چهره ی زوّار اربعین این دل اسیر سوز ِ غم ِ ساز ِ کربلاست هرکس که جزء لشکر سقای عشق شد ... تحت لوای فاطمه سرباز کربلاست این زائری که آمده از " مصرع الحسین" خدمتگزار شاه سرافراز کربلاست ما را دوباره همنفس عطر سیب کرد مهمان لطف حضرت شیب الخضیب کرد @shia_poem
کرمت ذاتیه الحق میتونی یه گدا رو یک شبه آقا کنی محاله شما بهم بگی برو محاله که دستامو رها کنی اونقده هوامو داشتی تا حالا که نمیشه دونه دونه بشمُرم همه چیم برا توئه ؛تو زندگیم هر طرف با کرمت بر میخورم یه کاری کن برا من،خسته شدم رفیقام دارن "یکی یکی" میرن دلمو میسوزونن تا که ازم برا رفتن حلالیّت می گیرن نکنه از قافله جا بمونم !! اربعین نیام خدایی جون میدم وقتی مظلوم میکشن بگیم"حسین" برات از همین جا دس تکون میدم تو بزرگتری از اونکه بشه گفت تو رو توی واژه محدود میکنم هر دو سر سوده سرم رو بخری که از این معامله سود میکنم خیلی از بچه های محلّمون سال اوله که کربلا میان هواشونو داری حتماً میدونم اخه همسایه های امام رضان خدا از ما نگیره رعیتی رو "حرفه من حرفه دلای بی کسه" قربون آقام برم که تا ابد ... "یه امام رضا دارم برام بسه " اگه امسال نشده بیام حرم معنیش این نیس خوب و بد داره برات بعضیا رقیه ای شدن آخه ... نرسیدن اربعین به کربلات ! @shia_poem
هجران بهانه ايست براي وصال ها بهتر شده ست از بركات تو حال ها از ياد رفته است جراحات بال ها با عمه راحت است تمام خيال ها عمه نگو كه فاطمه ي كربلا بگو عمه نگو حسين بگو مرتضي بگو   بابا سلام عمه رسيده بلند شو باری پیمبرانه کشیده بلند شو از احترام قدِّ خميده بلند شو با گردن بريده بريده بلند شو   عمه اگر شكسته شده قد كمان شده چون ميهمان مجلس نامحرمان شده  دائم پيِ گذشتن ِ از جان خويش بود مأمور حفظ جان امامان خويش بود زينب وليك حيدر ميدان خويش بود گرم طواف قاري قرآن خويش بود  صد كربلا پس از تو بلا ديده ايم ما صد فاجعه به شام بلا ديده ايم ما  با آه خويش كرب و بلا را مهار كرد خيلي براي پرچم اسلام كار كرد ما را خودش به ناقه ي عريان سوار كرد بايد به عمه هر دو جهان افتخار كرد عمه چه عمه اي همه مديون عمه ايم ما زنده ايم اگر همه ممنون عمه ايم   سخت است فقط بال زدن پر نداشتن خواهر شدن به شرط برادر نداشتن حيدر شدن به قيمت لشگر نداشتن كوچه به كوچه رفتن و معجر نداشتن كوفه براي او تب و تابي درست كرد با آستين پاره حجابي درست كرد   يادم نميرود كه به هنگام رفتنت كردي نوازشم پدرانه به دامنت آتش گرفت صورتم از بوسه دادنت هِي بوسه ميزدم به لب و دور گردنت رفتي و بعد خسته و بي حال ديدمت رفتي و بعد از آن تهِ گودال ديدمت وقتي كه نيزه در گلويت كرد واي واي با پاي خويش پشت و رويت كرد واي واي با خاك گرم رو به رويت كرد واي واي از پشت پنجه بين مويت كرد واي واي آن لحظه اي كه دور و بر ِ تو سپاه بود چشمت درست رو به روي خيمه گاه بود خيلي دلت شكست علي اكبرت كه رفت خيلي دلم شكست علي اصغرت كه رفت نزديك بود عمه بميرد سرت كه رفت انگشت تو بريده شد انگشترت كه رفت با سنگ و نيزه بين تو و خيمه سد شدند ده اسبِ تازه نعل به نعل از تو رد شدند  اي واي از اسير شدن كو به كو شدن از خجلت و غريب شدن سرخ رو شدن با مردم محله چنين رو به رو شدن اين است آخر عاقبت بي عمو شدن دلواپسي ِ دختر زهرا ز حد گذشت خيلي به عمه ام سر بازار بد گذشت پس داده اند پيرهن پاره پاره را رخت مرا لباس تو را گاهواره را آورده است عمه سر شيرخواره را گوشش نكرده است كسي گوشواره را ما از غم فراق گرفتار تر شديم وقتي رقيه رفت عزادار تر شديم @shia_poem
این محبّت آسمانی است یا زمینی است؟ این کشش فقط خیالی است یا یقینی است؟ این که می کِشد مرا به سوی تو چه جذبه ای ست؟ حال و روز عاشقان همیشه اینچنینی است تاول شکفته زیر پای زائر تو را بوسه می زنم که موسم ستاره چینی است کاش تاولی به پای زائر تو می شدم تا نوازشم کنی که اوج نازنینی است از نجف پیاده سوی کربلا روان شدن مثل اشک های الغدیری امینی است کربلا چه قرن ها بر او گذشته و هنوز از معلمان مهربان درس دینی است! از کلاس عقل تا کلاس آخر جنون سطری از کتاب إن قَطعتُموا یمینی است عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق این صدای پای زائران اربعینی است @shia_poem
از زبان ای ابتدای غربت بی انتها فرات ای شاهد همیشگی ماجرا فرات با دسته بسته رفتم از این کربلا فرات با داغ مانده بر دلم از یار رفته ام واللهِ پیر کرده مرا در جوانی ام خرده مگیر نیلی ام و ارغوانی ام دانی چرا چنین شده قد کمانی ام؟ تا شام رفته ام، سر بازار رفته ام آه ای فرات، خسته ام از ماجرای شمر یادم نرفته طعنه و آن حرف های شمر مانده هنوز روی پرم، جای پای شمر با چشم تار و پای پر از خار رفته ام آه ای فرات رنگ پر و بالمان که هیچ آه ای فرات خستگی حالمان که هیچ آه ای فرات زیور و خلخالمان که هیچ بی معجر از میانه ی انظار رفته ام بشنو که داغ روی دلم گشته منجلی بازار شام و حرمله و دختر علی!! آهسته تر که بلکه عمو نشنود ولی با عمه ام به مجلس اغیار رفته ام @shia_poem
نیست جز شوق زیارت در نگاه زائران میشود بال ملائک فرش راه زائران در نجف اذن زیارت از علی باید گرفت میشود دست علی پشت و پناه زائران از نجف تا کربلا صد کهکشان روشن است میدرخشد در دل شب روی ماه زائران با وجود خدمت مردم زیارت سخت نیست خادمان هستند در فکر رفاه زائران هرکدام از زائران اربعین یک لشگر است سخت ترسیده است داعش از سپاه زائران اشک میریزیم، چون گریه سلاح شیعه است ریشه های ظلم میسوزد به آه زائران قبل راه افتادن زائر به سمت کربلا در نجف بخشیده شد کل گناه زائران حج پیغمبر ثواب گام های زائر است عین احرام است پس رخت سیاه زائران یا حسین بن علی! یا لیتنا کنا معک کربلا ای کاش باشد قتلگاه زائران @shia_poem
Seraj: جاده در پیش بود و بی‌وقفه سوی تقدیر خویش می‌رفتیم در صفوف پیادگانِ بهشت موج در موج پیش می‌رفتیم شعرِ کشف و شهودمان در راه غرق تصویر و فکر و عاطفه بود وصل، ابعاد تازه‌ای می‌یافت اربعین، بهترین مکاشفه بود تا مقام خلوص و یکرنگی راه کم مانده بود و من مشتاق پیِ هر گام جلوه‌گر می‌شد کوچه‌باغی به ساحت اشراق قصد کردم کمی درنگ کنم موکب برگزیده‌ای دیدم روی دیوارهای کاگلی‌اش پرچم داغدیده‌ای دیدم نقش خورشیدِ ترمه‌کوب شده روی پرچم دل مرا می‌بُرد چشم‌های به خون نشستۀ او زائران را به کربلا می‌برد بغض کردم کمی جلو رفتم میزبان آمد و تبسم کرد بی‌تکلف درست مثل خودم عربی فارسی تکلم کرد گفتم: اشلونک، ایها الساقی؟ - حرف‌ها داشت در دل تنگش - گفت: شُکراً! مرا هوایی کرد استکان‌های چای پررنگش گوشه‌ای دنج چای نوشیدم غرق در بغض و حیرت و نجوا به خودم آمدم... یکی می‌گفت: «موکب اهل سنت است اینجا» بغض آنقدر پافشاری کرد که سرانجام گونه‌ام تر شد لحن نجوای من عوض شده بود حیرتم با جنون برابر شد سر بی‌تن هنوز هم بر نی داشت آیاتی آشنا می‌خواند لبِ خورشیدِ ترمه‌کوب شده اهل توحید را فرا می‌خواند @Shia_poem
از من نیاز میرسد و از تو ناز عجب... ...دردسری شده سفر کربلای من @shia_poem
نگاهِ گریه داری داشت زینب چه گامِ استواری داشت زینب دلِ با اقتداری داشت زینب ببین چه اعتباری داشت زینب چهل منزل حسینِ مُنجلی شد گهی زهرا شد و گاهی علی شد ندیدم زینب کبری تر از این ندیدم زینت باباتر از این ندیدم دختر زهرا تر از این حسینی مذهبیُ غوغاتر از این اگر چه غصه دارد آه دارد به پایش خستگیِ راه دارد به گِردش آفتاب و ماه دارد به والله که ای والله دارد همین که با جلالت سر نداده به دستِ هیچ کس معجر نداده پس از آن که زمین را زیر و رو کرد سپاه کوفه را بی آبرو کرد به سمت کربلا خوشحال رو کرد کمی از خاک را برداشت بو کرد رسیدم کربلا ای داد ای داد حسین سر جدا ، ای داد ای داد چهل روز است گریانم حسین جان چو مویِ تو پریشانم حسین جان چهل روز است می خوانم حسین جان حسین جانم حسین جانم حسین جان تویی ذکر لبم الحمدلله حسینی مذهبم الحمدلله همین جا شیرخواره گریه می کرد ربابِ بی ستاره گریه می کرد گهی بر گاهواره گریه می کرد گهی بر مشکِ پاره گریه می کرد خدایا از چه طفلم دیر کرده؟ مرا بیچاره کرده ، پیر کرده ... همین جا دورِ اکبر را گرفتند زِ ما شبه پیمبر را گرفتند ولی از من دو دلبر را گرفتند هم اکبر هم برادر را گرفتند به تو گفتم که ای افتاده از پا ز جا بر خیز ور نه معجرم را ... همین جا بود که سقایِ ما رفت به سمتِ علقمه دریای ما رفت پناهِ عصمتِ کبرای ما رفت پی او گوشواره هایِ ما رفت ... فقط از علقمه یک مشک برگشت حسین بن علی با اشک برگشت همین جا بود که دل ها گرفتُ ... کسی رویِ تن تو جا گرفتُ ... سرت را یک کمی بالا گرفتُ ... و از پشتِ سرت سر را گرفتُ ... همین که بر گلویت خنجر آمد صدایِ نالۀ زهرا در آمد .... همین جا بود الف را دال کردند تنت را بارها پامال کردند ته گودال را گودال کردند تو را با سّم مرکب چال کردند اگر خواندم قلیلت علت این بود که یک تصویری از تو بر زمین بود تو ماندی و کبوتر رفت کوفه تو را کشتند و خواهر رفت کوفه خودم در راه و معجر رفت کوفه چه بهتر زودتر سر رفت کوفه و گر نه دردها می کشت ما را نگاه مردها می کشت ما را بهاری داشتم اما خزان شد قدی که داشتم بی تو کمان شد عقیق تو به دستِ ساربان شد طلایِ من نصیب کوفیان شد خبر داری مرا بازار بردند میان مجلس اغیار بردند همین جا بود افتادند تن ها همین جا بود غارت شد بدن ها تمامی کفن ها، پیرهن ها بدون تو کتک خوردند زن ها همین جا بود گیسو می کشیدند به هر سو دخترانت می دویدند همین جا بود تازیانه باب گردید رخ ما در کبودی قاب گردید ز خجلت خواهر تو آب گردید که معجر بعد تو نایاب گردید سکینه معجر از من خواست اما خودم هم بودم آن جا مثل آن ها ... ز جا برخیز غم خواری کن عباس دوباره خیمه را یاری کن عباس برای عزتم کاری کن عباس علم بردار علم داری کن عباس سکینه می کند زاری ابالفضل چه قبر کوچکی داری ابالفضل @shia_poem
نگاهِ گریه داری داشت زینب چه گامِ استواری داشت زینب دلِ با اقتداری داشت زینب ببین چه اعتباری داشت زینب چهل منزل حسینِ مُنجلی شد گهی زهرا شد و گاهی علی شد ندیدم زینب کبری تر از این ندیدم زینت باباتر از این ندیدم دختر زهرا تر از این حسینی مذهبیُ غوغاتر از این اگر چه غصه دارد آه دارد به پایش خستگیِ راه دارد به گِردش آفتاب و ماه دارد به والله که ای والله دارد همین که با جلالت سر نداده به دستِ هیچ کس معجر نداده پس از آن که زمین را زیر و رو کرد سپاه کوفه را بی آبرو کرد به سمت کربلا خوشحال رو کرد کمی از خاک را برداشت بو کرد رسیدم کربلا ای داد ای داد حسین سر جدا ، ای داد ای داد چهل روز است گریانم حسین جان چو مویِ تو پریشانم حسین جان چهل روز است می خوانم حسین جان حسین جانم حسین جانم حسین جان تویی ذکر لبم الحمدلله حسینی مذهبم الحمدلله همین جا شیرخواره گریه می کرد ربابِ بی ستاره گریه می کرد گهی بر گاهواره گریه می کرد گهی بر مشکِ پاره گریه می کرد خدایا از چه طفلم دیر کرده؟ مرا بیچاره کرده ، پیر کرده ... همین جا دورِ اکبر را گرفتند زِ ما شبه پیمبر را گرفتند ولی از من دو دلبر را گرفتند هم اکبر هم برادر را گرفتند به تو گفتم که ای افتاده از پا ز جا بر خیز ور نه معجرم را ... همین جا بود که سقایِ ما رفت به سمتِ علقمه دریای ما رفت پناهِ عصمتِ کبرای ما رفت پی او گوشواره هایِ ما رفت ... فقط از علقمه یک مشک برگشت حسین بن علی با اشک برگشت همین جا بود که دل ها گرفتُ ... کسی رویِ تن تو جا گرفتُ ... سرت را یک کمی بالا گرفتُ ... و از پشتِ سرت سر را گرفتُ ... همین که بر گلویت خنجر آمد صدایِ نالۀ زهرا در آمد .... همین جا بود الف را دال کردند تنت را بارها پامال کردند ته گودال را گودال کردند تو را با سّم مرکب چال کردند اگر خواندم قلیلت علت این بود که یک تصویری از تو بر زمین بود تو ماندی و کبوتر رفت کوفه تو را کشتند و خواهر رفت کوفه خودم در راه و معجر رفت کوفه چه بهتر زودتر سر رفت کوفه و گر نه دردها می کشت ما را نگاه مردها می کشت ما را بهاری داشتم اما خزان شد قدی که داشتم بی تو کمان شد عقیق تو به دستِ ساربان شد طلایِ من نصیب کوفیان شد خبر داری مرا بازار بردند میان مجلس اغیار بردند همین جا بود افتادند تن ها همین جا بود غارت شد بدن ها تمامی کفن ها، پیرهن ها بدون تو کتک خوردند زن ها همین جا بود گیسو می کشیدند به هر سو دخترانت می دویدند همین جا بود تازیانه باب گردید رخ ما در کبودی قاب گردید ز خجلت خواهر تو آب گردید که معجر بعد تو نایاب گردید سکینه معجر از من خواست اما خودم هم بودم آن جا مثل آن ها ... ز جا برخیز غم خواری کن عباس دوباره خیمه را یاری کن عباس برای عزتم کاری کن عباس علم بردار علم داری کن عباس سکینه می کند زاری ابالفضل چه قبر کوچکی داری ابالفضل @shia_poem
دلم هوای حرم کرده حضرت ارباب تو را به جان عزیزت بیا مرا دریاب دوباره شور پیاده روی به سر دارم شبانه سوی حرم، گریه، زمزمه، مهتاب نه خرج راه و نه ویزا و نه گذرنامه سفر، رسیده! مهیا نمی شود اسباب دو چشم سرخ و دل آشوبه های بی پایان سزای این دل بی تاب و دیده ی بی خواب هوای سیل خروشان زائران دارم مرا ببر که نمانم اسیر این مرداب تمام آرزوی من جواب این حرف است سلام حضرت خورشید و ماه عالمتاب شهید راه ظهور و زیارتم گردان تورا به جان رقیه مرا بخر ارباب @shia_poem
بدون چون و بدون چرا... نمی‌ماندند شبيه رود، شبيه صبا، نمی‌ماندند " چه کربلاست که عالم به‌هوش می‌آيد " پس از شنيدن چاووش‌ها نمی‌ماندند به التماس...به خواهش...به هر چه که می‌شد خلاصه قافله می‌رفت جا نمی‌ماندند چقدر با سر زانو به کربلا رفتند از اشتياق حرم روى پا نمی‌ماندند فروختند النگوى نوعروسان را قديم معطل اين چيزها نمی‌ماندند شب زيارتى اربعين، دهاتى‌ها به احترام تو در روستا نمی‌ماندند فقط دو مرتبه بايد به کربلا بروى بدين طريق بفهمى چرا نمی‌ماندند خدا نبود ،اگر اين "حسين، حسين" نبود و بندگان خدا باخدا نمی‌ماندند @shia_poem