#امام_زمان_عج_مناجات
#آغاز_امامت_حضرت_مهدی_عج
#عید_الزهرا_سلام_الله_علیها
#نهم_ربیع_الاول
#غزل
تاج امامت است به روی سر شما
خیل ملائکند به دور و بر شما
قربان چهره ات که تجلی مصطفاست
قربان آن صلابت چون حیدر شما
ای کاش صبح روز ظهورت صدا کنند
نام مرا عزیز خدا؛ یاور شما
در زیر طاق صحن گوهرشاد حاضر است
از بهر خطبه خوانی تان منبر شما
نفرین فاطمه شده صدشکر مستجاب
لبخند آمده به لب مادر شما
آقا دعا کنید که در زندگی مان
باشیم ای ذخیرۀ حق یاور شما
ای چشمۀ زلال الهی ظهور کن
ماتشنه ایم، تشنه لب کوثر شما
فرموده ای که الگوی من مادر من است
با این حساب فاطمه شد رهبر شما
کی ریشه کن کنی تو تبار یهود را
ای جان فدای طنتنه ء خیبر شما
بیرون بکش زخاک دوتا غاصب فدک
این انتقام گشته به حق باور شما
روز ظهور نعره زنی جدی الحسین
کرببلاست چون هدف آخر شما
#قاسم_نعمتی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج_مناجات
#غزل
الا طراوت سر سبز بوستان دلم
شکوه بی مثل اوج آسمان دلم
قلم به دست من امشب عجیب میلرزد
و بند آمده پیش شما زبان دلم
اگرچه هیچ کجا لایق قدومت نیست
چه میشود که بیایی به جمکران دلم
کدام جاده مرا می رساندم تا تو
نشانی حرمت را بده نشان دلم
به دست های تو دستم نمی رسد آقا
چراکه بی تو شکسته است نردبان دلم
نگاه کن به کویری ترین زمین خدا
تو ای زلال ترین رود بیکران دلم
در آخر غزلم عرض میکنم این طور
که "السلام علیک صاحب الزمان" دلم
من از تو غیر تورا آرزو نخواهم کرد
تو در کنار منی جستجو نخواهم کرد
به غیر آمدن تو مرا که حاجت نیست
به غیر دست کریمت گل اجابت نیست
هوای خیمه ی سبزت چقدر روحانیست
که در بهشت خدا اینهمه طراوت نیست
و هیچ کار دگر غیر انتظار فرج
برای شیعه مهم تر و با فضیلت نیست
تو مهربان تری از مادر و پدر بر من
برای من کسی مثل تو با محبت نیست
خدا کند که نصیبم شود زیارت تو
خدا کند که بمیرم اگرکه قسمت نیست
تو هاشمی تو حسینی تو فاطمی هستی
کسی شبیه تو اینگونه با اصالت نیست
تویی که در رگ تو غیرت اباالفضل است
میان سینه ی پاک تو جز شجاعت نیست
بگیر تیغ به دست و به انتقام بیا
برای خاطر زهرا تو ای امام بیا
#محمد_حسن_بیات_لو
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علیه_السلام
#امام_علی_علیه_السلام
#غزل
غزلی بخوان بشوَد عیان ، که امیرِ روز جزا علیست
که حسابِ ما که عِقابِ ما ، که عذابِ ما همه با علیست
نشد از غم ضُعَفا جدا ، و َ کسی که در پیِ هر گدا
برَوَد شبانه و بی صدا ، ببَرَد لباس و غذا علیست
همه رمز و راز جهان بدان ، شده در عبای علی نهان
شد اگر کسی یَل و پهلوان ، به یقین که از دَمِ یا علیست
همه دم بگو "بِکَ یا علی" ، که نفس علی که هوا علی
که دوا علی که شِفا علی ، که دعای دفعِ بلا علیست
ز علی کسی که جدا شود ، و اگرچه از خُلفا شود
تو بِدان که یک شَبه "لا" شود ، به خدا که نونِ "لَنا" علیست
بوَد اولین ، بوَد آخِرین ، شَهِ مسلمین ، شَهِ مومنین
برو در صفاتِ خدا ببین ، نه علی خدا که خدا علیست
بروَد فراتَر از آن چه که ، نرسیده بالِ ملائکه
قَدَری که در دلِ معرکه ، درِ قلعه کنده ز جا علیست
چه صلابتی و چه شوکتی ، چه شجاعتی و چه هیبتی
به صفا و مروه چه حاجتی ، به صفا قَسم که صفا علیست
نجف است و ساغَرِ تا لبه ... ، نجف است و مستی هر شبه
نجف است و گیجی عقربه ، تب و لرزِ قبله نما علیست
وَ به لطفِ پاکی مادرم ، نشدم حرامی و از سَرم
نرود که بنده ی حیدرم ، سَنَد شرافتِ ما علیست
#محسن_کاویانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#غزل
دم به دم دم از ولای مرتضی باید زدن
دست دل در دامن آل عبا باید زدن
نقش حُب خاندان بر لوح جان باید نگاشت
مُهر مِهر حیدری بر دل چو ما باید زدن
دم مزن با هر که او بیگانه باشد از علی
گر نفس خواهی زدن با آشنا باید زدن
روبروی دوستان مرتضی باید نهاد
مدعی را تیغ غیرت بر قفا باید زدن
لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار
این نفس را از سر صدق و صفا باید زدن
در دو عالم چارده معصوم را باید گزید
پنج نوبت بر در دولت سرا باید زدن
پیشوائی بایدت جستن ز اولاد رسول
پس قدم مردانه در راه خدا باید زدن
گر بلائی آید از عشق شهید کربلا
عاشقانه آن بلا را مرحبا باید زدن
هر درختی کو ندارد میوهٔ حب علی
اصل و فرعش چون قلم سر تا به پا باید زدن
دوستان خاندان را دوست باید داشت دوست
بعد از آن دم از وفای مصطفی باید زدن
سرخی روی موالی سکه نام علی است
بر رخ دنیا و دین چون پادشا باید زدن
بی ولای آن ولی لاف از ولایت می زنی
لاف را باید که دانی از کجا باید زدن
ما لوائی از ولای آن ولی افراشتیم
طبل در زیر گلیم آخر چرا باید زدن
بر در شهر ولایت خانه ای باید گزید
خیمه در دارالسلام اولیا باید زدن
#شاه_نعمت_الله_ولی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#غزل
در روزگاری که علی بر مرده جان می داد
مریم به گهواره مسیحا را تکان می داد
در بین آغوش علی خورشید می خوابید
مهتاب را هر شب به دست آسمان می داد
تا پلک می زد صد غزل، صد مثنوی می ریخت
با چشم خود مضمون به دست شاعران می داد
"در نجف" از عرش روی خاک می بارید
وقتی علی خاک عبایش را تکان می داد
با تیغ، زیبایی رزمش بیشتر می شد
بس بود لشکر را اگر ابرو نشان می داد
دشمن اگر جایی به روی خاک می افتاد
تا این که برخیزد ز خاک او را زمان می داد
از دشمنان در صلب هر فردی اگر می دید
بوده محب مجتبی بر او امان می داد
.
روز دوشنبه، مجتبی، کوچه و اما بعد
دستی بهارش را به سرمای خزان می داد
آن خنده های کودکی جای خودش را به
موی سپید و گریه و لکنت زبان می داد...
#امید_افضلی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج_مناجات
#آغاز_امامت_حضرت_مهدی_عج
#مربع_ترکیب
...هر کوچه و هر خانهای از عطر، چو باغیست
در سینهٔ هر اهل دل و دلشده داغیست
آویخته بر سر درِ هر خانه چراغیست
بر هر لبی از موعد و موعود، سراغیست
از شوق، همه رو به سوی میکده دارند
یاری ز سفر، سوی وطن آمده دارند
کی یار سفر کردهٔ ما از سفر آید
بعد از شبِ دیجورِ محبان، سحر آید
از باب صفا، قبلهٔ ما کی به در آید
بیبال و پران را پر و بالی دگر آید
کی پرده گشاید ز رخ آن روی گشاده
کز رخ کند از اسب، دو صد شاه، پیاده
ای عطر بهشت از رخ تو ای گل نرگس
ای روشنی محفل و ای رونق مجلس
ای راز غمت درس مدرّس به مدارس
تو منعم کل هستی و ما فرقهٔ مفلِس
جز تو، به زمان نیست کسی مصلح و صاحب
یا مهدیِ بِن عسکری ای حاضر غائب!
تو در پی خود، قافله در قافله داری
در سلسلهٔ زلف، دو صد سلسله داری
با آنکه خود از منتظرانت گله داری
سوگند به آن اشک که در نافله داری
با یک نگه خود مس ما را تو طلا کن
آن چشم که روی تو ببیند تو عطا کن
ای گمشدهٔ مردم عالم به کجایی؟
کی از مه رخسارهٔ خود پرده گشایی؟
ما ریزهخوریم و تو ولینعمت مایی
هر جمعه همه چشم به راهیم بیایی
یک پرتو از آن چاردهم لمعه نیامد
بیش از ده و یک قرن شد، آن جمعه نیامد...
بشکسته ببین سنگ گنه بال و پر از ما
کس نیست در این قافله، واماندهتر از ما
ما بیخبریم از تو و تو باخبر از ما
ما منتظِر و خونْ دلت ای منتظَر از ما
ما شبزدهایم و تو همان صبح سپیدی
تنها تو پناهی، تو نویدی، تو امیدی
عشق ابدی و ازلی با تو بیاید
شادی ز جهان رفته، ولی با تو بیاید
آرامش بینالمللی با تو بیاید
ای عِدلِ علی! عَدلِ علی با تو بیاید
عمریست که در بوتهٔ عشقت بهگدازیم
هر کس به کسی نازد و ما هم به تو نازیم
هرچند که ما بهرهور از فیض حضوریم
داریم حضور تو و مشتاق ظهوریم
نزدیک تو بر مایی و ماییم که دوریم
با دیدهٔ آلوده چه بینیم؟ که کوریم
در کوه و بیابان ز چه رو دربدری تو؟
هم منتظِر مایی و هم منتظَری تو...
#استاد_علی_انسانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج_مناجات
#آغاز_امامت_حضرت_مهدی_عج
#غزل_مثنوی
دیشب هوای «سامره» افتاد در دلم
رد شد هزار پردهٔ شوق از مقابلم
گفتم به دل، که گاه نیایش شب دعاست
پرواز کن که مقصد من «سُرّ من رآ»ست
آنجا که هست، آینهٔ شادی و سرور
اشراق عشق و عاطفه و جلوهگاه نور
آنجا که آفتاب، دلش گرم میشود
مهتاب، غرق در عرق شرم میشود
آنجا که انبیا همه هستند در طواف
آنجا که عشق و عاطفه دارند اعتکاف
آنجا که بوسهگاه تمام فرشتههاست
در «سال نور» آینهٔ دل نوشتههاست
آنجا که دیدهها، پلی از آب بستهاند
یعنی دخیل اشک به «سرداب» بستهاند
آنجا که جلوهگاه گل روی دلبر است
«این عطر روحپرور از آن کوی دلبر است»
چشم هزار ماه جبین، مشتری اوست
نقش نگین وحی، در انگشتری اوست
محبوب نازنین سراپردهٔ خداست
در کائنات، رحمت گستردهٔ خداست
چون روح، در تمامی اعصار جاری است
جان جهان، ذخیرهٔ پروردگاری است
سنگ بنای کعبه، سیاهی خال اوست
وجه خدای جَلَّ جَلالُه جمال اوست
جان بیفروغ طلعت او جان نمیشود
او حجت خداست که پنهان نمیشود
روزی که ظلم پر کند آفاق دهر را
احلی من العسل کند این جام زهر را
آن روز، روز سلطنت داد و دین رسد
یعنی زمین، به ارث به مستضعفین رسد
در عهد او جهان زِبَر و زیر میشود
یعنی فروغ عدل جهانگیر میشود
پر میکند ز عدل خود این خاک تیره را
آیینهٔ بهشت کند، این جزیره را
یوسف به بوی پیرهنش زنده میشود
دلهای مرده با سخنش زنده میشود
ماه مدینه ـ آنکه بر او از خدا درود ـ
با یازده ستارهٔ روشنگر وجود
دادند مژده، آمدنش را به دیگران
گفتند نور شبشکنش را به دیگران
گفتند آسمان و زمین بیقرار اوست
خورشید و ماه پرتویی از جلوهزار اوست
گفتند: اوست محور منظومهٔ حیات
گفتند: گردش دو جهان بر مدار اوست
گفتند: کعبه چشم به راهش نشسته است
صبح از دریچهٔ سحر آیینهدار اوست
گفتند: روز جلوهٔ آن آخرین امام
پیغمبری مسیح نفس در جوار اوست
گستردن عدالت و قسط و برادری
در جای جای گسترهٔ خاک، کار اوست
نقش حدیث «اَفضَلُ اَعمالِ اُمَّتی»
تصویر قدر و منزلت انتظار اوست
یک نکته از هزار بگویم که منتظر
خود در میان جمع و دلش بیقرار اوست
در چارراه حادثه، در جاری زمان
احساس میکند که کسی در کنار اوست
تقواست شرط اول آیین انتظار
هر بیدلی گمان نکند یار، یار اوست
آنکس که دل به جلوهٔ موعود بسته است
آفاق بیکران، همه در اختیار اوست
وقتی که شاملش بشود لطف محضِ یار
شاید که ادعا بکند، «مهزیار» اوست
او را بخوان در آینهٔ ندبه و سمات
فرزندی از سلالهٔ طاها و محکمات
روی لبش تلاوت لبیک دیدنیست
آری دعای او به اجابت رسیدنیست
احیاگر معالِم دین خداست او
شمسالضحای روشن و نورالهداست او
الهام، کم گرفتی از آن فاطمی نَفَس
با خود حدیث نَفْس کن، ای مانده در قفس
یکبار خواندهای، که جوابت ندادهاند؟
آتش گرفتهای تو و آبت ندادهاند؟
تکرار کن به زمزمه در سجده و رکوع
ای دیدگان شبزده! «فَلْتَذْرَفِ الدُّموع»
ای دل! که گفت با تو که غرق گناه باش؟
با ما به عزم توبه بیا، عذرخواه باش
خورشید پشت پرده نه، ما پشت پردهایم
آیینهٔ تجلّی خورشید و ماه باش
گر چشم پاک داری و آیینهٔ زلال
تا دوردست عشق سراپا نگاه باش
ماه تمام اگر طلبی، نیمههای شب
در جذر و مدّ سلسلهٔ اشک و آه باش
آن کس که هست چشم به راه قیام سبز
«خواهی سپید جامه و خواهی سیاه باش»
شرط حضور محضر او، پاکی دل است
نزدیک شو به خیمهٔ او، مرد راه باش
باید سلام کرد به تسبیح یاد او
بر صبح و بر سپیده و بر بامداد او
بر او درود و خیر کثیر وجود او
بر حالت قیام و رکوع و سجود او
عمرش، چو قامت ابدیّت بلند باد
حزبش بلندپایه و پیروزمند باد
ای حُسن مطلع همهٔ انتخابها
تو آفتاب حُسنی و ما در حجابها
مضمون بکر و ناب «مناجات جوشنی»
فرزند اختران درخشان و روشنی
ای یک اشارهٔ لب تو «سابِغَ النِّعَم»
یک زمزمه دل شب تو «دافِعَ النِّقَم»
چشمان ما غبار گرفت و نیامدی
دامان انتظار گرفت و نیامدی
دیشب به خوابم آمدی ای صبح تابناک
خواندم «متی ترانا» گفتم «متی نراک»
«یا ایها العزیز» ببین خسته حالیام
چشمان پر ستاره و دستان خالیام
ماییم آن خسی که به میقات آمدیم
شرمنده با «بضاعت مزجات» آمدیم
شام فراق سورهٔ والیل خواندهایم
یوسف ندیده «اَوفِ لَنا الکَیل» خواندهایم
یا ایها العزیز به زیباییات قسم
بر حسن بیبدیل و دلآراییات قسم
دلها ز نکهت سخنت، زنده میشود
عالم به بوی پیرهنت، زنده میشود
صبح وصال تو، شب غم را سحر کند
آفاق را نگاه تو زیر و زِبَر کند
موسی تویی، مسیح تویی، مکه طور توست
شهر مدینه چشم به راه ظهور توست
تنها نه از غمت دل یاران گرفته است
چشم بقیع تر شده، باران گرفته است
شعر «شفق» حدیث زبان دل من است
تکرار نام تو ضربان دل من است
#محمد_جواد_غفور_زاده
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#حضرت_خدیجه_سلام_الله_علیها
#چارپاره
من که جبریل نیستم بانو
از تو گفتن برای من سخت است
کار هرکس نبود کار تو بود
مادر فاطمه شدن سخت است
می توان گفت بی محبت تو
دین اسلام هم نتیجه نداشت
من قسم میخورم رسول الله
همسری بهتراز خدیجه نداشت
مثل زهرا طهارت محضی
قبل اسلام هم ،چنین بودی
از احادیث معتبر پیداست
تو فقط ام مومنین بودی
از محبان واقعی علی
اولین بانوی مکرمه ای
زود تر از غدیر شیعه شدی
بی نهایت شبیه فاطمه ای
باعلی راز مشترک دارد
هرکه در راه عشق کار کند
در حقیقت عجیب نیست اگر
ثروتت کار ذوالفقار کند
ثروتت بی نهایت است ولی
عزت و اعتبار تو زهراست
مال دنیا برای تو هیچ است
چونکه دارو ندار تو زهراست
#مجید_تال
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#حضرت_خدیجه_سلام_الله_علیها
#غزل
خدا قسمت کند با عشق عمری همسفر بودن
شریک روزهای سخت و شبهای خطر بودن
به هم میریزی آداب قدیم بیقراری را
شروع عاشقی کردن، کمی بیتابتر بودن
بزرگت میکند قلبی که سمت عشق چرخاندی
کنار آفتابی زنده باید شعلهور بودن
اگر از کوچهها زخم زبان میخورد پیغمبر
زنانه، خط به خط آموختی رسم سپر بودن
وزیدی در بیابانهای داغ فقر و تنهایی
و تا منزل به منزل از محمد باخبر بودن
نشان دادی به دنیا زن برای مرد خود این است:
کنار یک نفر ماندن، برای یک نفر بودن
به شمشیر علی مینازد و سرمایهات، احمد
به کوهی تکیه دادن، زیر سقفی پرثمر بودن
نفیسه! آب و جارو کن، صدای پای خوشبختیست
بس است آهی نشسته روی لب، چشمی به در بودن
خدا پل میزند با یک سلام از آسمان تا تو
چه چیزی بهتر از این که دمی زیر نظر بودن
بیا چشم و چراغ خانۀ پیغمبر ما باش
بیا لبخند شو بر اخمهای خونجگر بودن
خدا دست تو رابا دست پیغمبر عجین کرده
نوشته در خط پیشانی تو: بال و پر بودن
تو پشت عشق را خالی نکردی، حق تو این است
کنار شانۀ مردی خدایی همسفر بودن
#سعيده_ثابتی_رضويان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_خدیجه_سلام_الله_علیها
#غزل
تو را کدام مدیح آورم که شخص رسول
توراست همسر و دختر توراست شخص بتول
زبان به اشهد اگر وا کنی کرامت توست
فروع حسن تو کافی است بر قبول اصول
کدام پله علم است تا که ذیل تو نیست؟
غلام کوی تو معقول و خادمت منقول
به ضرب سکه کجا شان ضرب شمشیر است؟
جز این درم که علی از کرم نموده قبول
زبان بگو به دهان سنگ شو حمیرا را
که این فضیلت عظمی نمی رسد به فضول
کسی به معرفت دختر تو راه نیافت
بلی همیشه ز مجهول می دمد مجهول
به هر مقام که دیدم مقام مسئول است
بجز گدای درت کاو نمی شود مسئول
ببخش دنیی و عقبی به معنی مسکین
بدار کوکب ما را مصون ز ننگ افول
#محمد_سهرابی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#شهدا
#ایران
#غزل
این قوم، مرامش علوی بوده همیشه
از بسکه علی گفته، قوی بوده همیشه
ترک و لر و کرد و عرب و شیعه و سنّی
در دین محمّد اخوی بوده همیشه
با مغز جوان دشمنیاش دست خودش نیست
ضحّاک، پی مغزجَوی بوده همیشه!
هشدار که افراط به تفریط میافتد
با تندروی کندروی بوده همیشه
دعوا سر بنزین و حجاب و صف نان نیست
دعوا سر ایران قوی بوده همیشه
"ما زنده به آنیم که آرام نگیریم"*
این قصّه اگر میشنوی، بوده همیشه
#مهدی_جهاندار
* کلیم کاشانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
انا لله و انا الیه راجعون
استاد سیدرضا موید آسمانی شد🖤
ای سایهی لطفت همه جا بر سـر مـن
گر از تـو جدا منـم تـویی در بر مـن
یک عمـر تـو را خطاب کردم مـولا
یکبار تـو هم به مـن بگو نوکر مـن
#سید_رضا_موید
هدیه به روح بلند این بزرگمرد صلوات و فاتحهای لطفاً🙏
بسمربالشهدا و الصدیقین
🔻مراسم وداع با پیکر بسیجی شهید مدافع امنیت برادر #سلمان_امیراحمدی امروز ساعت ۱۶ در معراج الشهدا تهران برگزار میگردد.
🔺همچنین مراسم تشییع پیکر ایشان فردا دوشنبه ساعت ۹:۳۰ از مسجدامیرالمومنین علیه السلام
به سمت مقبره الشهدا شهرک شهید محلاتی انجام میشود.
#هیئت_انصار_المهدی
@Heyat_ansar313
💠 استاد سیدرضا مؤید؛ الگوی شاعران هیأتیسرا
(بخش اول)
📚 بخشهایی از مقدمه دیوان استاد سیدرضا مؤید
✍🏻 به قلم استاد سیدمهدی حسینی رکنآبادی
▪️شعر مناسب اجرا در هیأت، در حقیقت همان شعر مذهبی ولایی است؛ که به جهت مردمیبودن آن، نشانهها و ویژگیهای خاصی مییابد. به عبارت دیگر، شعر هیأتی یا همان شعر مناسب اجرا در هیأت، تافته جدابافته از شعر ولایی نیست!
واضحترین و مهمترین وجه تمایز این نوع شعری با دیگر اشعار، بهرهگیری از زبان و شیوه بیان عامیانه است. پس میتوان گفت هر شعر مذهبی که با بهرهگیری از ادبیات عامیانه و طبق معیارهای خاص آن سروده شده است، میتواند مناسب اجرا در هیأت باشد.
▫️مرور ابیات این شعر از استاد مؤید، در تبیین فرضیۀ یاد شده، ما را یاری میکند:
مهر تو را به عالم امکان نمیدهم
این گنج پربهاست، من ارزان نمیدهم
گر انتخاب جنت و کویت به من دهند
کوی تو را به جنت و رضوان نمیدهم
نام تو را به نزد اجانب نمیبرم
این اسم اعظم است به دیوان نمیدهم
جان میدهم به شوق وصال تو یا حسین
تا بر سرم قدم ننهی جان نمیدهم
ای خاک کربلای تو مُهر نماز من
آن مُهر را به مُلک سلیمان نمیدهم
دل جایگاه عشق تو باشد نه غیر تو
این خانۀ خداست، به شیطان نمیدهم
گر جرعهای ز آب فراتت شود نصیب
آن جرعه را به چشمۀ حیوان نمیدهم
تا سر نهادهام چو «مؤید» به درگهت
تن زیر بارِ منت دونان نمیدهم
▪️شعر، سرشار از مضامین روایی و نکات ادبی و فنی است؛ اما نکته مهم در این شعر، سادگی زبان و شیوه بیان است. زبان شعر، بدون تکلّف و پچیدگی است و شاعر در ضمن سهل کردن زبان، از ممتنع بودن آن غافل نبوده است. به همین جهت، در لایههای درونی اکثر ابیات از تشبیه بهره برده و با چاشنی بیانی تعریضی، نحوه بیان شعر را به فطرت زبان مردم نزدیک کرده است.
▫️برای دریافت اثر هنری و لذت بردن از آن، مخاطب باید زمینههای حسی و شهودی لازم را داشته باشد. به عنوان مثال در این بیت، با عبارت «اَتاکُم نَجَی» که برگرفته از زیارت جامعه کبیره است، مفهوم توسل به امام حسین(ع) تبیین شده است:
هرکس که جُست بر تو توسل، نجات یافت
ای ناخدای فُلک «اَتاکُم نَجَی» حسین
یا اشاره غیرمستقیم شاعر به کبودی رخسار حضرت زهرای مرضیه(س) در این بیت:
هر ماه گرفتنش بُوَد یک ساعت
این ماه گرفته بود تا کرد غروب
و در هریک از این ابیات نکات تاریخی تداعی میشود:
چون که بینم شیرخواری در کنار مادرش
از رباب و گریههای اصغرم آید به یاد
هرکجا آب است آتش میزند بر جان من
چون نوای آب آب خواهرم آید به یاد
.
💠 استاد سیدرضا مؤید؛ الگوی شاعران هیأتیسرا
(بخش دوم)
▪️اشعار در هر دوره وظایفی دارند و با هدف پاسخگویی به نیاز مخاطب سروده میشوند. نوع مخاطب، سطح زبان و شیوۀ بیان را در شعر رقم میزند و جهانبینی شاعر بر این اساس در شعر رخ مینماید. بنابراین اگر شاعر، نگاهی متعالی در شعر نداشته باشد و صرفاً در پی اقناع عواطف مخاطب باشد، بیگمان شعر او پویایی فکری و فنی نخواهد داشت و ایستا و بیحرکت در یک دوره زمانی خواهد ماند.
برای اینکه شعر به ورطۀ عوامانگی نیفتد و در قید زمانی خاص باقی نماند، لازم است شاعر هیأتیسرا به این نکته کلیدی توجه کند و همواره در صدد ارتقای فنی و فکری مخاطب باشد.
در این ابیات استاد سیدرضا مؤید تلاش دارد ضمن توجه به تعهد شاعرانهاش، در لابهلای ابیات، مخاطب را با نگرشی تازه در باره عقیله بنیهاشم، حضرت زینب کبری(س) آشنا کند:
کعبه بی نام و نشان میماند اگر زینب نبود
بیامان دارالامان میماند اگر زینب نبود
گر چه دادند انبیا هر یک نشان از کربلا
کربلا هم بینشان میماند اگر زینب نبود
مکتب سرخ تشیع کز غدیر آغاز شد
تا ابد بی پاسبان میماند اگر زینب نبود
مکتب قرآن که از خون شهیدان جان گرفت
بیتحرّک همچنان میماند اگر زینب نبود
کاروان مهدویت در مسیر فتنهها
بی امیر کاروان میماند اگر زینب نبود
مجری احکام قرآن بود او با صبر خویش
دین حق بیحکمران میماند اگر زینب نبود
کرد اسلام حسینی و یزیدی را جدا
حق و باطل توأمان میماند اگر زینب نبود
شد گلستان، کربلا از لالههای احمدی
این گلستان در خزان میماند اگر زینب نبود
شعلۀ عالمفروز نهضت سرخ حسین
زیر خاکستر نهان میماند اگر زینب نبود
نالۀ مظلومی لبتشنگان دشت خون
در گلوگاه زمان میماند اگر زینب نبود
خون ثارالله رمزی را که بر صحرا نوشت
تا ابد بیترجمان میماند اگر زینب نبود
فارسان صحنۀ «هیهات منا الذله» را
داغ ناکامی به جان میماند اگر زینب نبود
ای «مؤید» هرچه هست از زینب و ایثار اوست
جان هستی ناتوان میماند اگر زینب نبود
▫️استاد سیدرضا مؤید، شاعری پیشکسوت از دیار خراسان است که سالها در فضای قدسی حریم حضرت امام علیبنموسیالرضا(ع) نفس کشیده و از انوار آن خورشید تابان، نور حضور گرفته است.
ایشان در زمرۀ شاعرانی است که از دهههای پنجاه و شصت تا کنون، به عنوان شاعر هیأتیسرا در میان اهل هیأت، مرثیهسرایان و ذاکران آلالله جایگاهی ویژه داشته است و بسیاری از ابیاتش میان خاص و عام زبانزد شده و در اذهان نقش بسته است.
از جمله این شعر که از آثار شاخص و معروف استاد مؤید است:
اشکی بُوَد مرا که به دنیا نمیدهم
این است گوهری که به دریا نمیدهم
گر لحظهای وصال حبیبم شود نصیب
آن لحظه را به عمر گوارا نمیدهم
عمری بود که گوشهنشین محبتم
این گوشه را به وسعت دنیا نمیدهم
در سینهام جمال علی نقش بسته است
این سینه را به سینۀ سینا نمیدهم
تا زندهام ز درگه او پا نمیکشم
دامان او ز دست تمنّا نمیدهم
سرمایۀ محبت زهراست دین من
من دین خویش را به دو دنیا نمیدهم
گر مهر و ماه را به دو دستم نهد قضا
یک ذره از محبّت زهرا نمیدهم
امروز بزم ماتم زهرا بهشت ماست
این نقد را به نسیۀ فردا نمیدهم
در سایۀ رضایم و همسایۀ رضا
این سایه را به سایۀ طوبی نمیدهم
▪️با اندک تأملی میتوان حدس زد، این شعر در دهۀ سوم عمر ایشان سروده شده است و همین اثر این فرضیه را اثبات میکند که شاعران مذهبی و هیأتیسرا در دهههای پیشین در پی پاسخ به یک نیاز عمومی بودهاند: «سادگی شعر» و «لذت بردن آنی از آن» و از طرفی از وظیفه و تعهد خود نیز در ارائه جهانبینی و روشنگری عموم غافل نبودهاند.
این هدف را باید بسیار ارزشمند دانست و اگر امروز مخاطب از شعر در هیأت لذت بیشتری میبرد، مرهون همین تلاش سیدرضا مؤید و همنسلان او از جمله اساتیدی همچون محمدعلی مجاهدی، غلامرضا سازگار، علی انسانی و محمدجواد غفورزاده است.
بهراستی این شعر در قیاس با دیگر اشعار چه خلأی دارد و اگر شاهکار نیست، چرا به ذهن و زبان عموم مخاطبان راه یافته و ماندگار شده است؟
به نظر میرسد راز ماندگاری این شعر و امثال آن را به جز اصل شعریت، باید در این ویژگیها جستوجو کرد:
سادگی و صمیمیت زبان و به عبارت دیگر، تطابق زبان شعر با زبان عامیانه یا استفاده از نشانهها و عناصر ادبی که مخاطب با آن مأنوس است.
این شعر پاسخ به یک نیاز مخاطب است نه پاسخ به همۀ نیازهای او و مخاطب به همان اندازه از شعر توقع دارد و آن را پذیرفته است: ابراز حب و علاقه به محضر اهلبیت(ع) با زبانی عاطفی و شاعرانه.
..
💠 استاد سیدرضا مؤید؛ الگوی شاعران هیأتیسرا
(بخش سوم)
▪️استاد مؤید در برخی آثار خود توانسته است با شناخت نیاز مخاطب در یک برهۀ تاریخی، در عین سادگی و طراوت کلام، محتوایی عمیق و شاعرانه مطابق شئون شعر ویژه هیأت ارائه کند؛ شعری که عموم آن را بهراحتی بفهمند و علاوه بر آن، خواص و اهل فن بر ارزشهای آن صحّه گذارند.
در برخی از آثار استاد مؤید، نشانههایی فراوانی از تلاش برای ارائه مفهوم والا و شاعرانه، و نیز اقناع دو نوع مخاطب عام و خاص مشهود است.
▫️نمونههایی از سادهسُرایی و وصف شاعرانه:
بر لب دریا لب دریادلان خشکیده است
از عطش دلها کباب است و زبان خشکیده است
سوز بی آبی اثر کردهست در اهل حرم
هر طرف بینی لب پیر و جوان خشکیده است
آه از این میهمانداری که در دشت بلا
میزبان سیراب و کام میهمان خشکیده است
نازم این همت که عباس آید از دریا ولی
آب بر دوش است و لبها همچنان خشکیده است
دامن مادر چو دریا، اصغرش چون ماهی است
کام ماهی بر لب آب روان خشکیده است
گر ندارد اشک تا آبی به لبهایش زند
چشمۀ چشم رباب از سوز جان خشکیده است
و:
دلِ شکستۀ من انس با علی دارد
امید از همه بگسسته تا علی دارد
منم ز شهر ولایت، ز کوی سوختگان
شناسنامۀ من مهر یاعلی دارد
خدا مدال علیدوستی به ما دادهست
به غیر کشور شیعه، کجا علی دارد؟
به روز حشر برای شفاعت امّت
علی حسین و رسول خدا، علی دارد
▪️سادهسرایی با محوریت مضمون حماسی:
اشک روز و شب ما وقف تو ای کشتۀ عشق
گریه گر هست سزاوار غم توست حسین
من نگریم به عزایت که بهشتم بدهند
ور بهشتم بدهند از کرم توست حسین
در ره عشق زدی گام و در این راه خطیر
طفل ششماهۀ تو همقدم توست حسین
آیۀ کهف که خواندی خبر پیروزی است
سر بر نیزه بلندت، عَلم توست حسین
▫️مدح با محوریت تحلیل:
حسین از خون من بر چرخ پاشید
بلی عرش خدا را زیورم من
لبم سرچشمۀ آب حیات است
کجا محتاج شیر مادرم من
و:
نه عجب گر به شأن او گویند،
خاک را کیمیا کند زهرا
این مقام کنیز او باشد
تا دگر خود، چهها کند زهرا!
▪️مدح و تحلیل تاریخ:
دل و بازوی قوی داری تو
مهر و قهر علوی داری تو
بازوانت چو جدا شد عباس
دست تو دست خدا شد عباس
زآن خداوند مدالت بخشید
جای دو دست، دو بالت بخشید
▪️مدح با محوریت معرفی سبک زندگی حسینی:
شایسته است گفتن صَلّوا عَلی الحسین
چون مصطفی ز توست تو از مصطفی، حسین
هر کس که جُست بر تو توسل، نجات یافت
ای ناخدای فُلک «اَتاکُم نَجَی» حسین
سُنّت بُوَد سلام به تو بعد هر نماز
زیرا بُوَد نماز هم از تو بهپا حسین
از فاطمه، به نام تو آغاز میشود
برنامۀ شفاعت روز جزا حسین
نامت چو بر زبان گذرد بند بند من
گویند با زبان و دلم یکصدا حسین
پر میزند دلم به هوای حریم تو
آنجا که مستجاب بود هر دعا حسین
▫️جزئینگری در تاریخ و وصفهای حسی با هدف ارائه مرثیه:
سلام بر تو که در زیر تیغ با لب خشک
برای شیعه فرستادهای پیام حسین
سلام بر تو و آن قطرههای خون سرت
که ریخت روی زمین در مسیر شام حسین
ز خون سینه و پیشانیات وضو کردی
برای سجده به درگاه ذوالکرام حسین
به خاک بود جبین و سرت جدا کردند
نماز عشق تو در سجده شد تمام حسین
▪️جزئی نگری در تاریخ و کشف مضمونهای تازه:
قلب مولانا حسین بن علی
هست جای مهر دو دلبر ولی
در درون جای خدای اکبر است
در برون آرامگاه اصغر است
کربلا عرش سریر اصغر است
روز عاشورا غدیر اصغر است
زآن علی حق کرد نعمت را تمام
زین علی گردید تکمیل قیام
و:
روح ایمانند کوچک یا بزرگ
هر دو قرآنند کوچک یا بزرگ
و:
در میان عاشقان روی دوست
هر کسی محرم شود در کوی اوست
حج او جز رنج چندین گام نیست
چند ساعت بیش در احرام نیست
لیک اصغر را که جان در کام بود
متصل ششماهه در احرام بود
▫️آنچه در این مختصر تقدیم شد، در حقیقت بیان بخشی از ارادت و شیفتگی سیساله صاحب این قلم، به اشعار ولایی شاعر آلالله استاد سیدرضا مؤید است.
امید است شاعران آلالله، با شناخت شیوههای آفرینش شعر ولایی، بتوانند به نیازهای واقعی مخاطبان شعر در هیأت پاسخگو باشند. مسلماً مطالعۀ آثار شاعران پیشکسوت و بررسی تجربههای موفق ایشان، این مسیر را هموارتر خواهد نمود.
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#ولادت
دو تا ساقی، دو تا باده، دو تا مینو، دو تا ساغر
دو تا تاک پر از انگور و سر در خمره، خم پرور
یکی شان صادق و آن دیگری گردیده پیغمبر
اگر مستم، اگر هوشیار
آگر خوابم، اگر بیدار
اسیرم در کمند جعفر صادق
کمند احمد مختار
دو تا خورشید عالم تاب می آیند از بالا
دو درّ نادر و نایاب می آیند از بالا
دو تا آقا، دو تا ارباب می آیند از بالا
دو تا کوثر، دو تا زمزم
دو تا دارو دو تا مرهم
دو تا ایمان مستحکم
یکی صادق، یکی هم حضرت خاتم
ندایی آمد از لاهوتِ ربّ العزه در ناسوت
به هم پیچیده شد طومار کفر جبت و الطّاغوت
فلک خرم، ملک در شادی و جن و بشر مبهوت
فروغی در شب آمد ایّهاالعالَم
رئیس مکتب آمد ایّهاالعالَم
الا ای شیعیان کف دارد این مژده
رئیس مذهب آمد ایّهاالعالَم
ببین آتشکده خاموش شد از شعله های شرک
کسی آمد که لرزانده است نور او بنای شرک
هراسان شد از این مولود مکه ناخدای شرک
محمد هدیه ای از عالم بالا
مقامش قاب قوسین است و او ادنی
اگر چه خاتم پیغمبرانش خوانده اند اما
بخوانیدش اَباالاُمّه، اخی الحیدر، اباالزهرا
محمد می رسد، از خوبی اخلاق می خواند
امین مکه از پابندی میثاق می خواند
سروش وحی را در گوشه ی عشاق می خواند
ز قرآن خواندنش قرآن شده واله
دل یاسین و الرّحمان شده واله
حرا واله، خدا واله، علی مرتضی واله
ابوذر مست گشته، از دمش سلمان شده واله
کنار گنبد خضرای او ما روسیاهانیم
در این دارالحکومه تک تک ما عبد سلطانیم
پناهمان بده! همشهری شاه خراسانیم
شفیع المذنبین الغوث
شه دنیا و دین الغوث
الا ای که وصی ات شد
امیرالمومنین الغوث
علی دلدار، علی دلبر، علی مولا، علی رهبر
علی قرآن، علی کوثر، علی میزان، علی محشر
علی حیدر، علی صفدر، علی شد جان پیغمبر
علی حُبّه جُنّه
قسیم النّار والجَنَّه
وصیّ المصطفی حقّا
امام الانس والجِنّه
#امیر_عظیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#ولادت
#مسمط_مخمس
شمس رویت همیشه تابنده است
ابرویت ذوالفقارِ برنده است
دلت از مهر و عشق آکنده است
نام احمد تو را برازنده است
یا محمد که هر دو زیبنده است
مست جامت شدم خدا را شکر
صید دامت شدم خدا را شکر
بعد، رامت شدم خدا را شکر
من بنامت شدم خدا را شکر
هر اسیری به تو پناهنده است
خانواده به خانه محتاج است
مو پریشان به شانه محتاج است
مرغ، بر آب و دانه محتاج است
نوکرت بی بهانه محتاج است
دستِ لطفت زِ بس که بخشنده است
زینت دوش تو حسین و حسن
عطر تو برده عطر و بوی وطن
شاهد حرف من اویسِ قرن
بتکان باز هم عبا، دلِ من...
... بر همین عطر دلنشین بند است
خطبه های فصیح تو دریاست
خنده های ملیح تو غوغاست
سینه ی ما... ضریح تو اینجاست
رحمتی و شبیه تو زهراست
نامتان هم مرا خوشایند است
چشم تو کرده بر دلم اثبات
من کجا خواندن از شما... هیهات
پس نوشتم به جای این ابیات
بر محمد و آل او صلوات
این دعا ضامنِ فرستنده است
راه سخت است، راهِ حل داری
میل برچیدن هُبَل داری
صحبت از رب لم یزل داری
فاطمه را که در بغل داری
دشمن ابترت سرافکنده است
سوره خواندی و از ولی خواندی
هر کجا بی معطلی خواندی
سنگ هم خوردی و ولی خواندی
آیه آیه "علی علی" خواندی
شاهد حرف من خداوند است
بستر تو که جای هرکس نیست
منبر تو که جای کرکس نیست
پس خلافت برای ناکس نیست
لایق مسند شما پس نیست...
...غیر خیبر شکن که رزمنده است
حشر، حق است... پس اجل حق است
راه توحید از ازل حق است
الحق این حرف چون عسل حق است
حق علی و علی معَ الْحَق است
حق علی را به قلب ما کنده است
میوه داده است اشک و آه علی
دو جهان، شیعه شد سپاه علی
مذهب صادق است، راه علی
مثل موجی به تکیه گاه علی...
...مکتب جعفری خروشنده است
#محمد_جواد_شیرازی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#ولادت
#غزل
تيغ ابرويت غزل را در خطر انداخته
پیشِ پايت از تغزل بسكه سر انداخته
مرد اين ميدانِ جنگِ نابرابر نيستم
تيرِ مژگانت ز دستِ دل سپر انداخته
بنده ای؟ پروردگاری؟ این شکوهِ لایزال
شاعرانت را به اما و اگر انداخته!
نامی از ميخانه ها نگذاشت باقی نام تو
باده را چشم خمارت از اثر انداخته
ساقیِ معراج، عرش گنبد خضرایی ات
جبرئيل مست را از بال و پر انداخته
کار ديگر از ترنج و دست هم، يوسف گذشت
تيغ، سرها را به اظهارنظر انداخته
سود بازار نمک انگار چيز ديگری ست!
خنده ات رونق ز بازار شكر انداخته
عاشق و معشوق ها ازهجر رويت سوختند
عشق تان آتش به جانِ خشک و تر انداخته
این تنورِ داغ مدح چشمهایت؛ مهربان
نان خوبی دامنِ اهل هنر انداخته
مهربانیِ نگاهت، ای صبورِ سربه زير
دولت شمشير را از زور و زر انداخته
تا سبكباریِ دل، چوبِ حراجت را بزن
چين زلفت در سرم شوقِ سفر انداخته
آمدم بر آستانت در زنم، يادم نبود!
ميخ سرخی كوثرت را پشت در انداخته...
#وحید_قاسمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
سحرِ مكه صفايِ دگري پيدا كرد
نالة سوخته دلها ، اثري پيدا كرد
كعبه مي خواست كه دل را زِ بُتان پاك كند
ديد فرزند خليل و جگري پيدا كرد
به تمناي لبانِ پسر اسماعيل
زمزم از شوق عجب چشمِ تري پيدا كرد
نور توحيد پس از غيبت طولاني خويش
در حرم فرصت هر جلوه گري پيدا كرد
سالياني خبر از حضرت جِبْريل نبود
مصطفي آمد و او بال و پري پيدا كرد
از قدوم پسر آمنه و عبدالله
اُمّتِ پاك سرشتان پدري پيدا كرد
خاتم از راه رسيد و شجر هر چه رُسُل
تازه بر ، بار نشست و ثمري پيدا كرد
ما هدايت شدة نور رسولُ اللهيم
ريزه خوار كرم زادة عبداللهيم
بي وجود تو بشر بي سر و سامان می شد
همه جا نور خدا مخفي و پنهان می شد
بي وجود تو كجا در همة امت ها
نام اين قوم مُزَيّن به مسلمان می شد
تا كه از قوم دگر حرف ميان مي آيد
تكية بازوي تو شانة سلمان می شد
تو دعا كردي و ما شيعة مولا گشتيم
از همان روز ، دلت گرم به ايران مي شد
رخصتي مي دهي اي سرورِ زيبا رويان
گويم از چه رخِ تو قاتل هر جان مي شد
با تبسم به لب غنچة تو گل مي كرد
گيسويِ حور ، به يكباره پريشان مي شد
علت اين بود كه در روي مليحانة تو
قدري دندان ثنايات نمايان مي شد
ذكر تسبيح تو آهنگ بيان مَلَكَ است
شكل تركيب رخ تو نمك اندر نمك است
بي دَمِ قُدسي تو مُرده اي احيا نشود
پسر مريم قِدّيسه مسيحا نشود
پُشتِ موسي به تو و حضرت مولا گرم است
ورنه بي اِذْنِ شما وارد دريا نشود
گر زليخا رُخِ زيبايِ تو بيند در خواب
پايِ دلداگي يوسفي رسوا نشود
همه از رحمت تو حرف ميان آوردند
از چه رو علت هر خشم تو افشا نشود
غضبت رمز اَشِدّاءْ عَلَي الكُفّار است
لشگر كفر حريف تو به هَيْجا نشود
با دعايِ تو علي صاحب تيغ دو سر است
بي رضايت گره از ابروي او وا نشود
جز به پيش غضبِ چشم تو در وقت نبرد
كمر تيغ علمدار احد تا نشود
تو ز نور احدي ، اشرف مخلوقاتي
پدر فاطمه اي تاج سرِ ساداتي
تو كريمي و كريمان همه از نسل تواند
سائلان؛ بينِ گُذر يارِ بِلا فصلِ تواند
هر كه ابتر به تو گفته رَحِمَشْ ناپاك است
همة خلق خدا ريزه خور نسل تواند
آن كساني كه ندارند به دل حُبِّ علي
در عمل امت ملعون شده و رَذْلِ تواند
زدن فاطمه بر اهل يقين ثابت كرد
اين اراذل پِيِ آتش زدن اصل ِ تواند
چون تَمَسُّك به علي شرطِ شفاعت باشد
شيعيان در صف محشر همگي وصلِ تواند
چه كسي گفته اباالفضل ز اولاد تو نيست
ثُلْثِ سادات ز اولاد اباالفضلِ تواند
بعدِ محسن كه دل فاطمه حساس شده
پسر سوم زهراي تو عبّاس شده
مكتب قدسي تو نور حقايق دارد
چارده مصحف تا بنده و ناطق دارد
دشمن كور دِلِ تو ز كجا مي دانست
راه پابندة تو حضرت صادق دارد
ظاهراً خاكِ حريمش شده با خاكْ يكي
باطناً او حرمي در دلِ عاشق دارد
روزي بندگي ما همه دستِ آقاست
در عمل او صفت كامِلِ رازق دارد
سالها مي گذرد سرخي خاك يثرب
اثر خون تنِ زخمِ شقايق دارد
گر كه گوش دل ما باز شود اين ايام
صحبت از توطئة چند منافق دارد
زود شهر نبي از مادر ما خسته شده
باورم نيست كه دستان علي بسته شده
#قاسم_نعمتی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#مدح
#ولادت
#شعر_گونه
همه جا ظلمت و تاریکی بود دل انسان سیه و تیره و دود هیچکس یاد خداوند نبود همه در بندگی بت به سجود
اهل مکه همه سرگرم به دنیا بودند
بی خبر زعالم بالا بودند
سر به تعظیم هُبل بندهء عُزّی بودند
همه در قید تن و دور ز فردا بودند
کعبه گردیده بُد از قالب الله به دور
همه دنیا طلب و در کف دنیا به سرور
بردگان نوکر ارباب به شلّاق و به زور
رسم این بود که دختر بشود زنده به گور
چیره بر سینه سیاهی و همه تشنهء نور
ناگهان در شبی از خاطره ها نور رسید
میِ پاک ازلی بر دل غمدیده چکید
شد جهان غرق امید
روح بر سینه دمید
تیرگی تا که صدای قدم نور شنید
از سر صحنه پرید لب عالم خندید
پشت هر ظلم خمید اشک شوق از وسط مردم دیده غلطید
نور بر خلق جهان داد نوید
گشته آغاز دگر صبح سپید
چه ظهوری چه حضوری چه طلوعی که رهِ چاره به هر ظلمت بست
رشته های غم و اندوه گسست در جهان معجزه هایی پیوست
پادشاهان جهان لال در آنروز چه پست
آب دریاچه ء ساوه به دل خاک نشست
سرد و خاموش شد آتشکدهء فارس خدا شاهد هست
طاق کسری و همه کنگره هایش بشکست
چه قیامی چه پیامی چه کلامی وعده ء حق شد و وقت زهق الباطل شد
آرزوهای همه حاصل شد
کشتی گمشدگان وارد در ساحل شد
حلقه ء بزم اوالعزم دگر کامل شد
هاتفی گفت که ای عالمیان
پیرو جوان خُرد و کلان
دیده بگشود به عالم دُرِ سرمد آمد
مهر امجد آمد فیض ممتد آمد
ماه مفرد آمد عشق بی حد آمد
دم به دم بر دل و جان عشق مشدّد آمد
روح مجرّد آمد
آنکه از جانب حق گشت مؤيد آمد
احمد و حامد و محمود
محمّد آمد
آمد آن شاه که آخر نبیّ ممتحن است
ماه هر انجمن است
خصم هر اهرمن است
دل هر دلشده را راهزن است
گل نه خلّآق هزاران گل و باغ و چمن است
وسط باغ جنان قبله ء هر نسترن است
روح تازه به تن است
شه شیرین سخن است
جاری از کنج لبش آب بقا از دهن است
پدر فاطمه و جدّ حسین و حسن است
او که فخر همهء عالم و هر مرد و زن است
فخرش این است که یارش یل طوفان فکن است
دوش او جای قدوم علیّ بت شکن است
بخدا احمد مختار ندارد به جهان یار پس از خالق دادار
بجز حیدر کرار
همان سیّد ابرار همان سرور و سردار
همان ساقی و سالار
همان واقف اسرار
همان دلبر و دلدار
همانکس که زحق صاحب دریای فضائل شده بسیار
همانکس که بهشت است ولایش
و بغضش سند نار
همان مرکز انوار
بُود آئینه ء روی خداوند به رخسار
به حق حجت حق است و زهر چیز خبردار
به تیغ دو سرش در همه جا قاتل کفّار
سخنش درّ گهر بار
نگهش خالق گلزار
همان رهگذر کوچه و بازار
که یوسف ز فراقش شده بیمار
همانکس که خدا داده به او ماه شب تار
پناه دل هر زار
امید هر گرفتار کلید قفل هر کار
ابالفضل علمدار
به ابالفضل به آن کعبه نشین عرفات
به حسین تشنه لب آب فرات
عشق پیغمبر و کشتی نجات
به حسن آن علوی زادهء نیکو حسنات
مظهر صلح و ثبات
به رخ فاطمه آن روح حیات
بحر خیر و برکات
به علی مظهر پاکی دل و صوم و صلواة
ماه تابان به سر شیعه به هنگام ممات
و به پیغمبر اکرم
شه الله سکنات
مه زیبا وجنات
ز دل و جان و وجود همه عالم
صلوات
#مجتبی_صمدی_شهاب
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#مدح
#مربع_ترکیب
خبرت هست که آن طاق معلیٰ اُفتاد
ناگهان کُنگرهیِ سنگیِ کسریٰ اُفتاد
خبرت هست ستونهای یَهودا اُفتاد
خبرت هست هُبَل خورد شد عُزیٰ اُفتاد
خبر این است زمین پُر شده از آب حیات
آی بر احمد و بر آلِ محمد صلوات
یک نفر آمده تا بارِ جهان بردارد
پرده از منظرهی باغ جنان بردارد
تاکه از گُردیِ ما یوقِ گران بردارد
از کران تا به کران بانگِ اذان بردارد
آخر از سمتِ خدا آنکه نیامد آمد
چهارده تَن همه با نامِ محمد آمد
شب شکست و به زمین بارشِ مهتاب آمد
عشق برقی زد و بر هر دلِ بی تاب آمد
جبروت و ملکوتیست که در قاب آمد
فالِ حافظ زدم و این غزل ناب آمد
"گلعُزاری زِ گلستان جهان ما را بس
زین چمن سایهی آن سَروِ روان ما را بس"
حق بده دیدنِ این معجزه حیرت دارد
فقط این ابر به باریدنش عادت دارد
نفسش گرم خدایا چه حرارت دارد
سایهاش نیست و در سایه قیامت دارد
انبیا را بنویسید پیمبر این است
قبلهی روز و شبِ حضرت حیدر این است
کیستی ای نفَسَت پاکتر از پاکی ها
غرقِ تسبیحِ بزرگیِ تو افلاکی ها
اَشهَدُ اَنَّ که حیرانِ تو بی باکی ها
نوری و نورِ پراکنده بر این خاکی ها
ای نَفَسهای علی ای همه هستِ زهرا
عالمی دستِ تو بوسید و تو دستِ زهرا
تو درخشیدی و انوارِ حیات آوردی
سیزده رشته قنات از عرفات آوردی
سیزده چشمهی جوشان نجات آوردی
سیزده مرتبه بانگِ صلوات آوردی
آخرین بادهات از این همه خُم میآید
با دُعایت عَلَم چهاردهم میآید
ششمین آینهات آمد و پروانه شدیم
سر زلفیم که با مرحمتش شانه شدیم
مَردِ این راه نبودیم که مردانه شدیم
شیعهیِ جعفریِ خادم این خانه شدیم
آسمان را کلماتش سخنش پر کرده
و خداوند بر این جلوه تفاخر کرده
گرچه از عطر تو این دشت شقایق دارد
چقدر دور و برت شهر منافق دارد
چه غریبی که فقط چند تن عاشق دارد
دلِ زهراییِ تو صحبت صادق دارد
تو بشیری و به شور ازلی میآیی
سرِ هر صبح به دیدارِ علی میآیی
باز پیچیده در این شهر پیامت آقا
پشتِ یک خانه تو هستی و قیامت آقا
عادت صبح تو شد عرض سلامت آقا
و سلام است فقط تکه کلامت آقا
از تو داریم سلامی پُر عطر و برکات
باز بر احمد و بر آل محمد صلوات
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#مدح
#ولادت
#قصیده
زیک مشرق نمایان شد دو خورشید جهان آرا
که رَخت نور پوشاندند بر تن آسمان ها را
دو مرآت جمال حق،دو دریای کمال حق
دو نور لایزالِ حق،دو شمعِ جمعِ محفل ها
دو وجهُ الله ربانی،دو سر الله سبحانی
دو رخسارِ سماواتی،دو انسانی خدا سیما
دو عیسی دَم،دو موسی یَد،دو حُسنِ خالق سرمد
یکی صادق یکی احمد،یکی عالی یکی اعلا
یکی بنیانگر مکتب،یکی آرنده ی مذهبی
یکی انوار را مشعل،یکی اسرار را گویا
یکی از مکه انوار رُخش تابید در عالم
یکی شد در مدینه آفتابِ طلعتش پیدا
یکی نور نبوت را به دل ها تافت تا محشر
یکی نور ولایت را ز نو کرد از دَمش احیا
رسد آوای قالَ الصادق و قالَ رسول الله
به گوش اهل عالم،تا که این عالم بود بر پا
یکی جانِ گرامی در دو جسمِ پاک و پاکیزه
دو تن اما چو ذات یک تا هر دو بی همتا
محمد کیست جانِ جانِ جانِ عالم خلقت
که گر نازی کند در هم فرو ریزد همه دنیا
محمد کیست روح پاک کُلِ انبیا در تن
که حتی در عدم بودند بی او انبیا یک جا
محمد کیست مولایی که مولانا علی گوید
منم عبد و رسول الله بر من رهبر و مولا
محمد از زمان ها پیشتر می زیست با خالق
محمد از مکان پیموده ره تا اوج اَو اَدنی
محمد محورِ عالم،محمد رهبر آدم
محمد منجی هستی،محمد سیدِ بطحا
محمدکیست آنکو بوده قرآن،دفتر مدحش
که وصفش را نداند کس، به غیر از قادر دانا
محمد را کسی نشناخت جز حق و علی هرگز
چنان که جز خدا و او کسی نشناخت حیدر را
وضو گیرم ز آب کوثر و شویم لب از زمزم
کنم آنگه به مدح حضرت صادق سخن اِنشا
ششم مولا،ششم هادی،ششم رهبر،ششم سرور
که هم دریای شش گوهر،بود هم در شش دریا
صداقت از لبش خیزد،فصاحت از دَمش خیزد
فلک قدر و ملک عبد و قضا مهر و قدر امضا
بسی زُهاد و عُبادند بی مهرش همه کافر
بسی عالم،بسی عارف،همه بی نور او اعمی
دو خورشید منیر او هشام و بو بصیر او
دو کوه حکمت و ایمان دو بحر دانش و تقوی
مرا دین نبی مهر علی و مذهب جعفر
سه مشعل بوده و باشد چه در دنیا چه در عُقبی
در دیگر زنم غیر از در آل علی هرگز
ره دیگر روم غیر از ره این خاندان حاشا
بهشت من بود مِهر علی و مِهر اولادش
نه از محشر بُود بیمم، نه از نارم بود پروا
سراپا عضو عضوم را جدا سازند از پیکر
اگر گردم جدا یک لحظه از ذریه ی زهرا
از آن بر خویش کردم انتخاب نام میثم را
که باشم همچو او در عشق ثارالله پا بر جا
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#مدح
#ولادت
#قصیده
با صد هزاران جلوه شد از پرده بیرون ماه من
تا ماه گردون را کند محو جمال خویشتن
دل روشن از سیماى او جان سر خوش از صهباى او
شاهى که خاک پاى او شد سرمه چشمان من
کوکب بدان تابندگى گوهر بدان رخشندگى
سلطان بدان بخشندگى نشنیده کس اندر، زمن
آمد امیر کاروان محبوب دل آرام جان
دیدار یار مهربان از دل برد رنج و محن
ساقى کرم کن جام را تا پخته سازد خام را
در هم شکن اصنام را کامد نگار بت شکن
شاها ز مسکین یاد کن دلخستگان را شاد کن
جان را ز غم آزاد کن تا خرمى بخشد به تن
مشعل ز علم افروخته اوراق ظلمت سوخته
خیاط رحمت دوخته بر قامت او پیرهن
روشن تر از مه روى او خوشبوتر از گل موى او
چون قامت دلجوى او سروى نروید در چمن
شب رفت و صبح آمد ز پى دوران ظلمت گشت طى
پروانگان شمع وى جمعاند در هر انجمن
از مکه پیدا شد گلى در شوره زارى سنبلى
آمد خوش الحان بلبلى، کندآشیان زاغ و زغن
در یتیمى در عرب از «آمنه بنت وهب»
تابد از آن در روز و شب نور خداى ذوالمنن
ناخوانده درس استاد شد ویرانهها آباد شد
کاخ کرم بنیاد شد، خار مظالم ریشه کن
یکتاپرستى دین او، صلح و صفا آیین او
از خامه شیرین او شد زنده آداب و سنن
حق بر ضلالت چیره شد روشن فضاى تیره شد
چشم کواکب خیره شد بر آن مه پرتو فکن
آوازه شاه عرب، پیغمبر عالى نسب
از روم و شامات و حلب بگذشت تا چین و ختن
احمد ابوالقاسم کزو، شد دین حق با آبرو
از پیشوایان برده او، گوى فصاحت در سخن
خرگه به عرش افراخته، سایه به فرش انداخته
کاخى ز دین پرداخته، ایمن ز آفات و فتن
جبریل خواند در سما بعد از ثناى کبریا
مدح رسول مصطفى، وصف نبى موتمن
شاهى که جبریل امین ساید به درگاهش جبین
حوران فردوس برین بگزیده در کویش وطن
بردیمانى در برش، تاج رسالت بر سرش
برد از صفا خاک درش رونق ز فردوس عدن
صف بسته یکسر انبیا در پیشگاه مصطفى
احمد که آمد مقتدا بر پیشوایان کهن
لولاک نقش پرچمش، هستى طفیل مقدمش
ختم رسل کز خاتمش شد خیره چشم اهرمن
صبح سعادت روى او، فردوس رضوان کوى او
چون تربت خوشبوى او هرگز نبوید یاسمن
ایوان کسرى، کاخ کى، لرزید ارکانش ز پى
شد در شب میلاد وى دریاى رحمت موج زن
فرمود حق در شأن او (ماکان) در قرآن او
جان ها فداى جان او، مهرش چو روح اندر بدن
نورى که از الهام وى، شد قوم وحشى رام وى
آمد محمد نام وى، صورت نکو، سیرت حسن
بیرون چو مغز از پوست شد، آنچه که حدّ اوست شد
تا با خبر از دوست شد، شد بى خبر از خویشتن
با طبع خوش خواند «رسا» میلاد شاه انبیا
وصف رسول مصطفى در آستان بوالحسن
#قاسم_رسا
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_و_آله
#مدح
#غزل
از هر چه آفریده فرا آفریده اند
خُلقی ز خُلق خَلق، جدا آفریده اند
صبح و تبسم و سحر و سبحه و سلام
سنگ صبور ، صلح و صفا آفریده اند
چون چشم غرق شور که شب چشمه می شود
چون شط با نشاط رها آفریده اند
نام معطر تو وزیدن گرفت و بعد
ریحان و روح و رایحه را آفریده اند
سرریز روشنی است تن تو گمان کنم
خورشید در میان عبا آفریده اند
پشت سر تو قریه به قریه بهار رفت
از بس تو را خوش آب و هوا آفریده اند
فصل ربیع بود که از فضل چشم تو
باران ربنا و دعا آفریده اند
گل را ،بهار را ،غزل و عشق را، شبی
تلفیق کرده اند و تو را آفریده اند
تا که خدا به خویش تماشا کند تو را
آیینه ای برای خدا آفریده اند
تا با تو گل بگوید و گل بشنود خدا
تا گل نفس شوید ،حرا آفریده اند
ای ناز از شکوفه گیلاس جان تو
دل نازک از دل تو کجا آفریده اند.؟
#علی_حنیفه
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem