#میثم_تمار_علیه_السلام
#غزل
مرد خرمافروش در زندان، راوی سرنوشت مختار است
حرفهایی شنیدنی دارد، سخنانش کلید اسرار است
رطبش طعم نیشکر دارد، تا خدا نیت سفر دارد
از سرانجام خود خبر دارد، شوق پرواز او چه بسیار است!
زخمهای دلش نمک خورده، بارها این چنین محک خورده
از علی گفته و کتک خورده، این برای هزارمین بار است
یاد آن روزهای خوب به خیر! که علی بود و میثم و سلمان
جمعشان جمع بود و میگفتند، رطبت کو؟ که وقت افطار است
در طلوعش غروب پیدا بود، آخر قصه خوب پیدا بود
چوبۀ دار او همین نخل است، لیف خرما طناب این دار است
با زبان علی تکلم کرد، رو به جمع غریب مردم کرد
تا دم مرگ هم تبسم کرد، گفت: این آرزوی تمار است،
که بمیرد فقط به عشق علی «که علی دست قادر ازلیست
رشتۀ ماسوا به دست علیست» سر این رشته ناپدیدار است
رشتۀ اتصال محکم شد، کمر نخل ناگهان خم شد
لحظههای عروج میثم شد، که همان لحظههای دیدار است
#احمد_حسینپور_علوی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#میثم_تمار_علیه_السلام
#رباعی
🔹علی علی گفتن🔹
چون نخل، در ایستادگی، خفتن توست
دل مشتری شیوۀ دُرّ سفتن توست
هر چند رطبهای تو شیرین باشد
شیرینتر از آن علی علی گفتن توست
::
آیینهاش از غبارها تار نبود
بر لوح دلش به غیر دلدار نبود
بر دار زبان او بریدند ولی
از گفتن عشق دست بردار نبود
#میثم_مؤمنینژاد
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#اشعار_محرم
#اول_مجلسی
#غزل
دستم ز دامن تو نگردد رها حسین
ای دستگیر نوکر بی دست و پا حسین
جز تو کسی به کاسه ی ما اعتنا نکرد...
تنها امید ظرفِ غذای گدا..،حسین
حُبِّ تو ترس معصیتم را زیاد کرد
ای مظهر تجلّیِ خوف و رجا حسین
هرکس مسیر عاشقیاش را سوا نکرد
فردای حشر می کند او را سوا حسین
حُکم قبول بندگیِ ماست با خدا
حُکم قبولِ نوکری ماست با حسین
"آدم" برای گریه به تو آفریده شد
بانیِ خلقت همه ی انبیا حسین
دَمنوش روضه ات دمِ عیسی بن مریم است
هر چایخانه ات شده دارُالشَفا حسین
در کشتی نجات..،"رقیّه" است ناخدا
ما را همین سه ساله رسانده است تا حسین
ذکر تو را به روی لبم مادرت گُذاشت
سرمایه ی مُحبَّت زهراست "یا حسین"
هرگاه بی قرار حریم تو می شویم
باید پناه بُرد به صحنِ رضا..،حسین
دلشوره ی زیارت تو می کُشد مرا
این اربعین مرا برسان کربلا حسین
▪️
▪️
مقتل نوشته است نفس می زدی هنوز
وقتی که بست نیزه دهان تو را حسین
جسمت به راحتی نشود جمع و جور..،آه
آخر کشید کار تو بر بوریا حسین
#بردیا_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#روز_مباهله
#مثنوی
راهبان آمده بودند ، که جولان بدهند
اهل تثلیث به ابلیس سر و جان بدهند
گره ِ کار ، به پرداختن ِ جزیه نبود...
کارشان جز به علم کردن ِ حاشیه نبود
طرفی خیر زده خیمه ، در آن سو ، همه شر
شده حق ناحق و ، ناحق شده حق ، سرتاسر
کعبه با پای خودش ، بین مصاف آمده بود
حِجر پشت سر کعبه ، به مَـطاف آمد بود
از دل شرجی نجران ، شده وا پای صلیب
از مدینه گل احساس ، گل سیب ، حبیب
آسمان روی زمین است چهماهی به به
ارتش پنج تن آری ، چه سپاهی به به
تازه زهرا نکشید آه ، که ناقوس افتاد
صومعه خورد ترک ، دِیر به کابوس افتاد
سایه در سایه پر از هیمنه ی خورشیدند
قُل تعالَوا... که شنیدند ، به خود لرزیدند
زَهره بود از جگر ِ خسته ی اُسقف می ریخت
ترس در چشم ِ زبان بسته ی اسقف می ریخت
ماه در محضر خورشید ، نمایان شده بود
همه ذرات به آن سمت ، شتابان شده بود
کارزاری شده ، شمشیر در آن ، کاری نیست
خونوخونریزی و کشتار ، در آن جاری نیست
نور ِ زهرا ، نزند تا که بر آنان ، آذر ...
به سر ِ فاطمه انداخت عبا ، پیغمبر
هیچکس هم که نبود اَبروی حیدر ، بسبود
چادر خاکی ِ صدیقـه ی اطـهر ، بس بود
دست انداخت پیمبر ، به سر ِ بازوی مرد
جان خود ، در کف اخلاص به میدان آورد _
بار چندم ، به همه گفت علی ، انفسنـٰاست
مشعرست این ، عرفاتست علی سعیوصفاست
همه دیدند که حق در نفس ِ پنج تن است ...
که نبی هستوعلی هستوحسینوحسن است
جار زد جار ، در اَنظار ، نگار آوردم
پنج تا باغـچه لبریز ِ بهار ، آوردم
آنچه گفتیم شنیدید و ، همین جا دیدید ...
چشـم ها باز ، نگوییـد نمی فهمیدید ...
سَـأل َ سائِـل ِ قرآن ، که شنیدید همه ...
سنگ ، آن واقعه ، آن مرد که دیدید همه
آمده بود که جهل عرضه ی اندام کند ...
فصل رسوایی ِ خود بر همه اعلام کند
ای مگس عرصهی سیمرغ؟!... چه می پنداری؟
عـِرض خود می بری و زحمت ما می داری
ابر و باد و مه و خورشید ، تمام ملکوت ...
آیه ی « نَصر من اللّه » نشسته به قنوت
ابر و باد و مه خورشید ، همه لشکر اوست
آفرینش همه در ، دایره ی حیدر اوست
باغ ِ سیبند ، گلابند و یا زیتونند ... ؟!
کیستند این همه معصوم ؟ حواریونند ؟
واژه در واژه بدانید ، کلامم جلی است
که علی هست محمد ، که محمد علی است
کوچه پس کوچهی یثرب همه پر مِه شدهبود
همه جا مست از احساس گل بِـه شده بود
حرف کوتاه کنم ، قَـل َّ وَ دَل َّ به کلام ...
حق به حقدار رسید ، آخر این قصه تمام
#روح_الله_قناعتیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#روز_مباهله
#غزل
بسم ربّ النّور، ربّ مؤمنون و هل أتی
میرسند از راه با خورشید؛ آیاتِ خدا
ابرها بالا سرِ آنها شبیه سایه بان
خاکِ نجران ميشود زیر قدم هاشان طلا
صف کشیدند و میانِ راه؛ بوسه ميزنند
بر قد و بالایِ پیغمبر(ص) تمام ِ أنبيا
رزقِ عالم میشود تأمین زمانی که علی(ع)
خاک را با دستهایش می تکانَد از عبا
پیشِ پایِ حضرتِ زهرا(س) ملائک ریخته
در مسیرِ چادرش روئیده یاس و لاله ها
از عقیقِ کوچکِ دستِ حسن(ع) در هر قدم
میرسد پیوسته نانِ تازه دستِ بینوا
ای فدایِ لحظه لحظه کودکی هایِ حسین(ع)
زیرِ پایِ کوچکش گستره شد أرض و سما
آمدند و آمده جبرییل استقبالشان
گفت حق؛ تا به قیامت هست با آلِ کسا(ع)
رفعِ نفرین کرد و از حضّار، رفعِ شبهه کرد
اینچنین شد از تمام عالمی رفعِ بلا
رونمایی کرد از آیاتِ تطهیرِ ازل
قوم عیسی را خدا با پنج تن کرد آشنا!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
ای روح کرم که مظهر احسانی
«آنی» که اشاره کرد «حافظ» آنی
خورشیدی و ذرّه پروری آیینت
آیینهٔ «هَل اَتی عَلَی الاِنسانی»
#محمدجواد_غفورزاده
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#مناجات
#اول_مجلسی
#غزل
بیا و حال مرا روبراه کن ارباب
به دست خالی من هم نگاه کن ارباب
شکسته بال تر از من در این حوالی نیست
نگاهِ ویژه بر این روسیاه کن ارباب
گناه دارم و آواره ام! بیا فکری
به حالِ نوکرِ بی سرپناه کن ارباب
بگیر دست مرا و همیشه هیئت را
برای خستگی ام تکیه گاه کن ارباب
مرا به ماه محرم دوباره راه بده
تمام ماه مرا غرقِ آه کن ارباب
بیا و تا که پُر از اشک روضه ات بشود
دو چشمهای مرا بی گناه کن ارباب
به جز برای تو مردن برای من ننویس
مرا شهید کن و دلبخواه کن ارباب
قبول کن که بمیرم برای حنجر تو
مرا فدای غم ِ قتلگاه کن ارباب!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#اول_مجلسی
#اشعار_محرم
#غزل
با همین بار گناهانی که حالم را گرفت
باز دیدم دست من را مادرش زهرا گرفت
سجده بر تربت، همیشه آبرویم داده است
پیش این و آن، سر من را حسین بالا گرفت
من نمیدانم چه شد فوراً شفیعم شد حسین!؟
من نفهمیدم چگونه از خدا امضا گرفت
کم نباید خواست از آنکس که ارباب همه است
قطره باید بود، اما دامن دریا گرفت
رزق ما را مثل زائرها، خودش تقسیم کرد
در حسینیه برای نوکرانش جا گرفت
یک سماور جوش خورد و صد رفاقت جوش خورد
کار ما سینه زنان دور همین آقا گرفت
گریه بین روضه بر هر درد بی درمان دواست
مستی میخانه اش در خانه ها هم پا گرفت
بندگی، طیّ طریقت در مسیر کربلاست
زندگی زیر همین پرچم فقط معنا گرفت
آنقدر آقاست که در قبر، مهمان همه است
آنقدر آقاست، ما را از دل دنیا گرفت
صورت من را بچرخان سوی باب القبله اش
چون برات جنتّش را باید از آنجا گرفت
کاش روی نیزه ها می ماند و سنگش می زدند
آن سر صد پاره بین تشت زر ماءوا گرفت
چوب بر روی دهان قاری قرآن زدند
دخترش دید و شبانه بوسه از بابا گرفت
#رضا_دین_پرور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#اول_مجلسی
#غزل
سبو غیر کوثر ندارد حسین
از این گریه بهتر ندارد حسین
خجالت نکش منتّش را بکش
شکایت ز نوکر ندارد حسین
عزایش عزای عظیم خداست
غمش حداکثر ندارد حسین
مرا تا نبرده حرم، اربعین
قدم از قدم برندارد حسین
طریق الحسین بر کسی بسته نیست
حسینیه اش در ندارد حسین
حسن سفره دار نجف کربلاست
که این سفره، آخر ندارد حسین
سپرده به عباسِ خود، کار را
که کاری به محشر ندارد حسین
صدایم زده از سرِ نیزه با
صدایی که جوهر ندارد حسین
فقط روبروی ضریحش خوشم
ضریحش برابر ندارد حسین
علی اکبرش شبه پیغمبر است
چو او شبه حیدر ندارد حسین
تنش را به روی عبا جمع کرد
جز این چاره دیگر ندارد حسین
#رضا_دین_پرور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#شب_اول_محرم
#غزل
مسلمت دارد به روی دار، خیلی حرفها
کار من را کرده اینجا زار، خیلی حرفها
دست من بسته، لب من زخم و چشمم تار شد
کُشت من را موقع افطار، خیلی حرفها
مادرت زهرا...علی... آتش... نه آقاجان ببخش
جا ندارد که شود تکرار، خیلی حرفها
کوفیان پای سر تو نرخ تعیین کرده اند
پخش شد در کوچه و بازار، خیلی حرفها
با سه شعبه حرمله آید به جنگ اصغرت
گشته آقا گفتنش دشوار، خیلی حرفها
می خورد زینب زمین در کوچه های تنگ شهر
می زند با من در و دیوار، خیلی حرفها
دخترت اینجا غریبی می کند دق می کند
دخترت را می دهد آزار، خیلی حرفها
حرف معجر، گوشواره، پوشیه، خلخال شد
از تو پنهان مانده است انگار، خیلی حرفها
#رضا_دین_پرور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#شب_چهارم_محرم
#مربع_ترکیب
زینبم! جلوهء ذات تو حسین
متحیّر ز صفات تو حسین
عاشق صوم و صلات تو حسین
آشنا با جملات تو حسین
سفره دار حَرَمت خواهر توست
بیقرار کرمت خواهر توست
ما دو تا گریه کنان حسنیم
مثل یک روح، میان دو تنیم
پیش هم درصدد سوختنیم
تا به کی حرف دو پهلو بزنیم
جان من، جان خودت، جان حسن
جان مادر، دل من را نشکن
آمدم پیش تو بهتر بشوم
جرعه ای مِی بده کوثر بشوم
مثل زهرای تو حیدر بشوم
با پسرهام دو لشکر بشوم
خواهشاً نهی موکد نکنی
دست خالی مرا رد نکنی
جان زهرا پُرم از خونجگری
مُردم از دلهُره و بی خبری
کاشکی دو پسرم را بخری
این دو را هم پی قاسم ببری
من به تنها شدنت حساسم
به خدا شیرتر از عباسم
سوختم! پیش تو پرپر نزدم
دم ز داغ علی اکبر نزدم
حرفی از پهلوی مادر نزدم
رو به تو موقع دیگر نزدم
بین این رفتن و ماندن چکنم؟!
تو که غصه بخوری، من چکنم؟!
نفسی نیست که راحت بکشم
بنشین! نالهء حسرت بکشم
خاک پای تو به صورت بکشم
تا به کی از تو خجالت بکشم
گر که تیرم نخورد سوی هدف
می کشانم گله ام را به نجف
بفدای سر اصغر سرشان
بفدایت خودشان مادرشان
من گذشتم ز تن و پیکرشان
نذر این حنجر تو حنجرشان
تو فقط گوشهء گودال نیفت
باسپاهی سر جنجال نیفت
تو فقط نیزه، هماهنگ نخور
آب را با لب خونرنگ نخور
زیر پا از همه جا سنگ نخور
چکمه با پیرهن تنگ نخور
خواهرت هست، فقط آه نکش
وسط سینهء خود، راه نکش
کاش با شمر، برابر نشوی
کشتهء ضربهء خنجر نشوی
پیش چشم همه بی سر نشوی
غصه دار من و معجر نشوی
کاش بر پاره حصیری نروی
روی نیزه به اسیری نروی
#رضا_دین_پرور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#مناجات
#اول_مجلسی
#غزل
آقا سلام از چه نگاهت پراز غم اســت
برشانه های زخمی تان کوه ماتم است
چشمان مهربان شما غرق غم شده
امشب که سومین شب ماه محرم است
یک عمرخوانده ام ز شما جمعه عصرها
اما جوابهای شما گنگ و مبهم اسـت
آقا بریده ام، نفسم بند آمده
آب و هوای شهر، بدون شما سم است
یک عده روسیاه نشستند منتظر
درهیئتی که سردر آن چند پرچم است
مولا نیامدید و دلم شور میزند
دلواپسم! اتاق دلم سرد و درهم است
امشب گریز روضه مان میخورد به آن
بانوی داغدار که قدّش کمی خم است
انگارمرجع دل پُر دردتان شده
آن نیزه ای که با سر بابا معمم است
امشب به عرش میرسد از خاکهای شام
بانوی عاشقی که مسیحای مریم است
حوری قدکمان چه خبر بود کربلا؟
خانم بگو که گوش شنیدن فراهم است
سیلی زدند فاطمه را...خب شما چطور؟
سوی نگاه گرم شما پس چرا کم است؟
اصلاً قرارمان سر بن بسـت عاطفه
جایی که تازیانه به دختر مقدم است
#رضا_دین_پرور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#شب_اول_محرم
#اول_مجلسی
#غزل
باور نمی کردم که پرچم را ببینم
امسال هم ماه محرم را ببینم
چه نوکرانی بی صدا رفتند امسال
من مانده ام ایام ماتم را ببینم
اهل القری آقای مارا دفن کردند
می خواستی با چشمم این غم را ببینم
قربان یک شب روضه ات دارو ندارم
پرپر زدم جان تو این دم را ببینم
خرج تمام روضه ها با مادر توست
زحمت کشیده فیض اعظم را ببینم
ای کاش چشمم وا شود بالای مجلس
یک مادری باقامت خم را ببینم
همراه مادر آمده از عرش حیدر
بااو رسول الله خاتم را ببینم
موسی عصا در دست دربان حریمت
آن سوی در عیسی بن مریم را ببینم
ذکری که عالم را تکان داده حسین است
من ایستادم شور عالم را ببینم
والله چای روضه مرده زنده کرده
اینجا فقط درمان دردم را ببینم
از خیمه تا گودال زینب داد می زد
سخت است زیر پا امامم را ببینم
فریاد زد مادر گمان می کردی یک روز
جای حسین این جسم درهم را ببینم
#قاسم_نعمتی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#شب_اول_محرم
#غزال
مسلم دلاور بود
مثل عمویش تیغ میچرخاند و صفدر بود
وقتی رجز میخواند
از پهلوانها یک سر و گردن فراتر بود
اصلونسب یعنی
او هم برادرزاده، هم داماد حیدر بود
در خطبهخواندن هم
با تیغ برّان زبان مثل پیمبر بود
پایان هر بیعت
در شهر کوفه ماجرای پشتوخنجر بود
ای بیوفا کوفه!
ای کاش از اول نمیگفتم بیا کوفه!
ویران شود ایکاش
یا که ببلعد مردمان خویش را کوفه
با خانواده نه!
مولای من حتی خودت تنها نیا کوفه
خوش نیست پایانش
وقتیکه عهدش را شکست از ابتدا کوفه
خیری در اینجا نیست
میبارد از دیوار و درهایش بلا کوفه
آواره شد مسلم
در کوفه بین چارهها بیچاره شد مسلم
یاد حسین افتاد
وقتی که بند از بند جانش پاره شد مسلم
از نسل پاکان بود
اما اسیر لشکری مِیخواره شد مسلم
غربت همین بس که
دلخوش به عهد کوفی بدکاره شد مسلم
در آخرین لحظه
مرثیهخوان کودک و گهواره شد مسلم
از روی بام افتاد
در پیش چشم پستها، عالیمقام افتاد
صدها حکایت داشت
خونی که از لبهای او در چشم جام افتاد
گفتند باخنده
زنهای کوفه عاقبت پیک امام افتاد
میدید ازآن بالا
آتش به جان چادر اهل خیام افتاد...
میدید ازآنجا که
زینب مسیرش با چهوضعی سمت شام افتاد
شعر از؛ گروه ادبی "یاقوت سرخ"
انجمن شعر آیینی شهرستان بروجرد
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#شب_اول_محرم
#غزل
زهرا کنار درب حسینیه دم گرفت
هَل مِن مُعین... دوباره جهان رنگ غم گرفت
صدها گره ز مشکل او باز می شود
هر کس برای روضه ی تو یک قدم گرفت
رحمت بر آن کسی که به تو اعتماد کرد
لعنت بر آن کسی که تورا دست کم گرفت
باید دخیل پرچم مشکی روضه شد
باید شفا ز مرثیه ی محتشم گرفت
دم کرده است مادر تو چای روضه را
با اشک های سینه زنان ، چای دم گرفت
ما را رها کنی همه از دست می رویم
آدم شده ست هرکه در این روضه دم گرفت
#احمد_ایرانی_نسب
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#اشعار_محرم
#شب_اول_محرم
#غزل
سلام حضرتِ بی خانمانِ من برگرد
غریبِ قافلهی بی نشان من برگرد
سلام از لب من که پیام تو بودم
فقط به جرم همینکه سلام تو بودم
سلام آنکه همین کوفه بر زمینش زد
فقط به خاطر تو سنگ بر جبینش زد
صدا زدند سلام حسین را کشتیم
پسر عموی امام حسین را کشتیم
سلام از بدنی که پُر از ستاره شده
سلام از تن مسلم که پاره پاره شده
سلام از لبِ پا خوردهام فدای سرت
سلام از تنِ تا خوردهام فدای سرت
سلام از جگری که جراحتش تازه است
سلام از بدنی که میانِ دروازه است
از این تَنی که نه سر دارد و نه سامانی
مگر که خاک شوم دست نامسلمانی
کسی که نیست میا که سلام رفته حسین
سرِ من و سرِ هانی به شام رفته حسین
مرا ببخش ولی شرح غم شنیدنی است
مرا ببخش ولی مقتلم شنیدنی است
سلام آنکه گرفتار درد غربت شد
کسی که کشتهی هجده هزار بیعت شد
کسی که نامهی یکصد هزار تن را دید
بجای آنهمه یاری پیر زن را دید
جماعت آمدم و خواندهام فُرادا را
کسی نبود بخوانم نماز اعشاء را
دو کودکم دو گرسنه دو تشنهی معصوم
سپردهام به شُرِیح السلام یا مظلوم
کسی نبود به ما بین خانه جا بدهد
کسی نبود به دستم کمی غذا بدهد
هرآنچه بر سر ابنِ مُسَهَّر آوردند
سرِ من و سر هانیِ بی سر آوردند
کشان کشان نوک قلابها تنم بردند
چه زود کوچهی قصابها تنم بردند
حرام زادهای از پا کشید بندم کرد
به زور با سر قنارهای بلندم کرد
سلام از جگری که جراحتش تازه است
سلام از بدنی که میان دروازه است
چه غم که دشنهی قلاب میخورد بدنم
تمام روز فقط تاب میخورد بدنم
به زیر آتش این آفتاب میسوزم
برای دربه دریِ رُباب میسوزم
سرت سلامت اگر رفته است سرم آقا
فدای دخترکانت دو دخترم آقا
خدا کند که مرا نور دیده نشناسد
اگر رسید پدر را حمیده نشناسد
به یاد آمدنت با نسیم نالیدم
هرآنچه بر سر تو میرسد خودم دیدم
که تشنه میشوی آب را نمیبینی
به خواب کودک بی خواب را نمیبینی
تو هم شبیه من از حال میروی آقا
میان تنگی گودال میروی آقا
میا که داغ تو آتش به استخوانم زد
سنان به نیتِ تو نیزه بر دهانم زد
*قیس ابن مسهر صیداوی ، سفیر امام که بعد از حضرت مسلم در کوفه شهید شد.
* جمعا پنج فرزند حضرت مسلم چهار پسر و یک دختر شهید شدند.
* شیخ مفید از یکصدهزار نامه کوفیان گزارش می کند.
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#شب_اول_محرم
#اشعار_محرم
#طلیعه_محرم
#چارپاره
نه امروز و دیروز دلتنگتم
که دل خیلی وقته پر از غم شده
من از شام عاشورای سال قبل
دلم تنگ ماه محرم شده
یه سال همه فکر و ذکرم اینه
محرم شه، روضه بگیرم برات
یه ساله دارم روز و شب میشمارم
که تا روز سوم، بمیرم برات
هزارون هزار بار شکرات خدا
رسوندیم به ماه عزای حسین
حالا تنها چیزی که میخوام اینه
بذاریم بمیرم برای حسین
شب اوله، اشک چشمم بده
بذار خون ببارم به حال خودم
دوباره زدم زیر قولم ولی
دوباره نذارم به حال خودم
چقدر حرف دارم، کجاشو بگم؟
که از درد و غصه پُرم یاحسین
چیه این بلائی که نازل شده؟
از این فاصله دلخورم یاحسین
دلم تنگه واسه همون روزایی
که زانو به زانو، نفس توو نفس
صدامونو توو هم گره میزدیم
با هم میپریدم از توو قفس
یه عمره که باهم برات سوختیم
جدایی حالا واسهمون مشکله
نذاری که فردای محشر دیگه
میون ماها باشه این فاصله
توی خلوت روضه، کِز میکنم
شلوغیه بابالحسین و میخوام
دلم لک زده واسه اینکه بازم
پیاده مسیر حرم رو بیام
خودت میدونی قصهی اربعین
روی قلب زارم چه داغی شده
ببین خستهم از کار دنیا
چقدر دلم تنگه چای عراقی شده
دلم تنگه عکس شهدائیه که
رو هر ستون خیره بودیم به هم
شهیدا هم الان شهادت میدن
چه اندازه دلتنگه حاج قاسمم
آهای مردم شهر باور کنید
که از هرچی گفتید دل میکَنَم
ولی روضهها رو نگیرید ازم
که والله بیروضه، دق میکنم
آقامون به خاک و به خون میکِشَن
مگه میشه روضه نگیرم براش
مگه میشه از غربت مادرش
نخونم، نسوزم، نمیرم براش
الهی شما غم نبینید ولی
دل ما که از دست دنیا پره
الهی نبینید هیچ مادری
جلو چشم بچش کتک میخوره
الهی نبینید مردی غریب
با چشمای گریون تماشا کنه
که زخم روی بازوی خانمش
توی غسل دادن دهن وا کنه
چجوری نمیرم برای علیم
که زهراش و داره کفن میکنه
حسینش رو میگیره آروم کنه
چه فکری برای حسن میکنه؟
تو کوفه آهِ غربتم پیچید
اما کسی فریادم و نشنید
سنگم زده اونیکه تا دیروز
سنگِ تو رو به سینه میکوبید
تنها که موندم یه چیزایی دیدم
جز ناسزا هیچ چیزی نشنیدم
تو کوچهها اون حال زهرا رو
سیلی که خوردم تازه فهمیدم
راه منو توو کوچهها بستن
دستامو مثل مرتضی بستن
اما دلیل اشکام اینه که
کمر به کشتن شما بستن
دردای بیاندازه میبینم
هر روز یه درد تازه میبینم
توو کوچه بازارا که میگردم
تیرایی مثل نیزه میبینم
دیگه دلم از کوفه بیزاره
هر کس برات یه فکرایی داره
از توو چشای خولی میبینم
دست از سرِ تو برنمیداره
حال دلم، حالم پریشونه ،چشمام گریون
از حرفاشون، میشه دلم پر خون
به دختراشون قول گوشواره
قول کنیز میدن به زنهاشون
هرجوری میتونی میگم برگرد
با این لبِ خونی میگم برگرد
من تشنه جون میدم میدونم که
لب تشنه میمونی میگم برگرد
حرف از خرید خنجره، برگرد
حرف از گلو و حنجره، برگرد
تیری که دست حرمله دیدم
از نیزهها هم بدتره، برگرد
تو کوفه زینب میشه پیر برگرد
مخدرات میشن اسیر، برگرد
اینجا کسی هم بازی اون نیست
دست رقیهت بگیر برگرد
#داوود_رحیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#اشعار_محرم
#مناجات
گل بودم و به بزم خزان میهمان شدم
پژمردم و شکستم و افسرده جان شدم
کوچه به کوچه خانه به دوشم در این دیار
همچون نسیم، طائر بی آشیان شدم
افتاده ام زچشم همه کوفیان حسین
در کوچه های شهر چو اشک روان شدم
هر صبح شاهد است نسیمی گذر نکرد_
از من مگر که دست به دامان آن شدم
دارد صدای قافله ات می رسد که من
با گریه های خود، جرسِ کاروان شدم
از بس که سنگ خوردم و آقا شکسته ام
سر تا به پا چو حجره ی شیشه گران شد
با دیدن سه شعبه ای اندازه ی علی
تیر آنچنان کشید دلم، تا کمان شدم
از بس که پاره های تنم بین شهر ریخت
چون دانه های سبحه ی بی ریسمان شدم
ای کشتی نجات به دادم نرس برو
آخر تو را به موج بلا بادبان شدم
ای کاش کس اسیر نیاید در این دیار
من که چنین نیامده بودم، چنان شدم
#موسی_علیمرادی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#شب_اول_محرم
#مثنوی
ده روز دیگر گریه ی ما فرق دارد
ده روز دیگر روضه اما فرق دارد
ده روز دیگر ماجراها فرق کرده
ده روز دیگر قصه ی ما فرق کرده
ده روز دیگر نه حبیبی، نه زهیری
ده روز دیگر نه سعید و نه بریری
ده روز دیگر خواهرش در اضطراب است
ده روز دیگر در حرم قحطی آب است
ده روز دیگر در تب و تاب است زینب
ده روز دیگر دور از ارباب است زینب
ده روز دیگه این حرم سقا ندارد
ده روز دیگر دختری بابا ندارد
ده روز دیگر اکبرِ لیلا نمانده
ده روز دیگر قاسمِ زیبا نمانده
ده روز دیگر مادری در التهاب است
خیمه به خیمه در پی یک جرعه آب است
ده روز دیگر زین اسبی واژگون است
سالار زینب پیکرش در خاک و خون است
ده روز دیگر راهی گودال گشته
ده روز دیگر پیکرش پامال گشته
ده روز دیگر روی سینه می نشیند
از روی تل هم خواهرش زینب ببیند
ده روز دیگر صورتش بر خاک صحراست
ده روز دیگر رأس او بالای نی هاست
ده روز دیگر خواهرش ماتم گرفته
ده روز دیگر زیر نعل تازه رفته
ده روز دیگر روی پیکر سر ندارد
ای وای من ... انگشت و انگشتر ندارد
#وحید_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#شب_اول_محرم
#غزل
سخت بیتاب است و در جانش بلا انداخته
کلّ عالم را به یاد کربلا انداخته
در حضورِ کائنات و روبرویِ اهل عرش
نوحه خوانی کرده و شور و نوا انداخته
سفرهٔ پر برکت ماه محرّم را مدام
بیشتر از هر کجا، اطراف ما انداخته
در حضورش نوکری امسال هم قسمت نشد
نفْس، ما را آخر از چشمش چرا انداخته؟!
شهر را محض عزاداری مهیّا کرده و
دشت را یادِ غروبِ نینوا انداخته
بر فراز خیمه گاهش پرچم ِ مشکی زده
حضرت صاحب عزا، شالِ عزا انداخته
مانده ردّی از غم و دلشوره رویِ صورتش
باز هم بر گونه هایش اشک، جا انداخته
ذکر «یا جدّاه» بر لب دارد و مضطر شده
روضه خوان او را به یاد بوریا انداخته
عمری از داغِ به غارت رفتنِ آن پیراهن
با چه آهی روی دوش خود عبا انداخته
برده سمتِ علقمه گریان؛ گریزِ روضه را
بر زبانِ روضه خوان «أدرک أخا» انداخته!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#شب_دوم_محرم
#ورودیه
#مسمط_مخمس
شش ماه راه آمد که راه غم بگیرد
شش ماه آمد بر دلش مرهم بگیرد
اما رسیده مجلس ماتم بگیرد
جایی که دلها را غم عالم بگیرد
حق دارد این خانوم قلبش غم بگیرد
این کیست این نامی نفسگیر است زینب
این کیست معنای تفاسیر است زینب
بالاتر از درک تعابیر است زینب
او کاف و هاء و یاء تقدیر است زینب
باید که شام و کوفه را باهم بگیرد
با محملی که راهدار آن خلیل است
با کعبهای که پردهدارش جبرئیل است
با پردهای که آفتاب آنجا دخیل است
بر ناقهای که تحت فرمان کفیل است
بانو رسیده پهنهی عالم بگیرد
تا کربلا تا کربلا را دید زینب
آمد سرش از آنچه میترسید زینب
بعد از حسن هرگز نمیخندید زینب
گرچه به این عالم نفس بخشید زینب
میگفت غم راهِ نفسهایم بگیرد
آنقدر دارد دلهره شاید بمیرد
راحت نمیگردد فقط باید بمیرد
پایش بر این صحرا اگر آید بمیرد
اکبر اگر این پرده بگشاید بمیرد
باید که دستش را علی محکم بگیرد
عباس زانو زد رکابش را گرفته است
اکبر دو دست مستجابش را گرفته است
حالا حسینش اضطرابش را گرفته است
با خواهرش دور رُبابش را گرفته است
بابا زِ چشم دختران شبنم بگیرد
عباس علم کوبید یعنی شیر اینجاست
یعنی که صاحب صولتِ شمشیر اینجاست
یعنی علی یعنی دَمِ تکبیر اینجاست
یعنی به مرگِ بی رگان تعبیر اینجاست
در پیش خانوم است تا پرچم بگیرد
سینه سپر کرده سواری را نبیند
قد راست کرده نیزهداری را نبیند
تا چادر خانوم غباری را نبیند
دامان طفلان ردِ خاری را نبیند
با تیغ خود ذکر هوالاعظم بگیرد
فرمود با بانو امیر کربلا من
با مرتضی تا مرتضی یا مرتضی من
پیش تو خاک و پیششان واویتلا من
هرقدر لشگر هرقَدَر نامرد با من
با غم بگو دارد جگر راهم بگیرد
اما هزاران بار غم را دیده زینب
از کودکی دست قلم را دیده زینب
پیشانی و ضرب علم را دیده زینب
بی او حرامی و حرم را دیده زینب
پنجاه سال این نوحهها را دم بگیرد
در زیر لب میگفت با تکرار ای وای
از قتلگاه و تل و چشمِ تار ای وای
از ازدحام و خنده و انظار ای وای
از شعله و از خیمه و اشرار ای وای
دور مرا نامرد و نامحرم بگیرد
دارد دعا طفلی زِ محملها نیافتد
یا که حسینش پیش قاتلها نیافتد
تا که سرش دست اراذلها نیافتد
تا که تنش بین قبایلها نیافتد
تا در بغل آن پیکر درهم بگیرد
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
#غزل
قصد سفر از گوشه ویرانه نداری؟
ای دختر دلخسته مگر خانه نداری؟
یک چادر خاکی که در آن نقش گلی نیست
بر روسری سوخته پروانه نداری
از موی پریشان تو چیزی که نماندهست
پس غصه نخور هیچ اگر شانه نداری
بر صورت تو پنج خط سرخ کشیدند
خورشیدی و جا در شب ویرانه نداری
دندان به دهان تو یکی هست یکی نیست
اصلا اثر از کودک دردانه نداری
اصلا پدرت کیست؟ اگر دختر شاهی
بر گوش چرا زیور شاهانه نداری؟
برگرد برو شهر خودت جای تو آنجاست
ای دختر دلخسته مگر خانه نداری؟
#حامد_تجری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
#غزل
از شب نیزه سحر داشت می آمد پایین
صبح با دیدهء تر داشت می آمد پایین
سرخ, مانند اناری که ترک بردارد
از نوک شاخه ثمر داشت می آمد پایین
تا سر نیزه...ولی قامت دختر کوتاست
مثل هر بار پدر داشت می آمد پایین
هرم لبهاش که بر صورت دختر می خورد
مثل این بود که در داشت می آمد پایین
دست را سمت سرش برد که از بین دو کتف
درد تا پای کمر داشت می آمد پایین
خوابِ آشفته, شبِ سرد, خرابه, می دید
خیزران مثل تبر داشت می آمد پایین
چوب که با نفس گرم تو بالا می رفت
سیلی چند نفر داشت می آمد پایین
عرش را دید که بر خاک زمین افتاده است
آسمان چاره اگر داشت می آمد پایین
خواست جبران بکند آمدنت را این بار
دخترک جانب سر داشت می آمد پایین
مات و مبهوت به بابای خودش خیره شد و
اشک نه, خون جگر داشت می آمد پایین
.
#محمد_خدایاری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
#غزل
آسمان ابری شد آخر پا به پای صورتم
آفتابی نیست بعد از تو هوای صورتم
شد سپید از داغ و برعکس مصیبت دیده ها
رخت نو پوشیده مویم در عزای صورتم
از دو چشم خود فرات و دجله آخر ساختم
تا کمی لب تر کنی در کربلای صورتم
بسکه دنبال سرت افتان و خیزان آمدم
مانده روی خاک صحرا رد پای صورتم
با عمو حرفی نزن از بس که سیلی خورده ام
مانده روی دست های زجر جای صورتم
مردم از دلتنگی ات بابا مرا محکم ببوس
بوسه با اینکه ضرر دارد برای صورتم
صورت زخمی اگر که باب میل بوسه نیست
گیسوانم را نوازش کن به جای صورتم
آه بگذارم پدر این بار با این وضعیت
دست هایی که نداری را کجای صورتم
.
#حجت_سیادت
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
#غزل
هر کسی اندازه ی رزقش به او نان میرسد
سائل این طائفه باشی فراوان میرسد
رزق ما ایرانیان دست امام هشتم ست
کربلا میخواهم از شاه خراسان میرسد
قول داده لحظه ی مرگم به دادم میرسد
قبل از آنی که به گودی گلو جان میرسد
صحبت از حبّ ست در خانه ، عرب یا که عجم
اتفاقاً واژه ی "منّا" به سلمان میرسد
هر گدایی که غم نان میخورد کاهل ترست
آب و نان ما که از سمت حسن جان میرسد
عالمی در مجلس روضه دم در می نشست
بیشتر انعام شاهانه به دربان میرسد
روضه خوان می گفت که :موی سه ساله سوخته
چون پریشان ست بابا هم پریشان میرسد
زجر و موهای رقیه ،خیرزان،موی حسین
وای ازآن لحظه که چوب از مو به دندان میرسد
عمه باقی مانده ی از چادرم را پهن کن
سفره دارم امشب و از راه مهمان میرسد
.
#امیر_حسین_آکار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem