#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم
#غزل
دستی که زد بر روی زهرا عمه را زد
خلخال ها را بُرد و با حرصش مرا زد
سیلی به من میزد ولی بر عمه میخورد
هر ضربه ای را که به من زد جابجا زد
بابا غرورم بدتر از پایم شکسته
آن مرد شامی بارها تهمت به ما زد
دارد سیاهی می رود چشمم هنوزم
نفرین به آنکه مُشت های بی هوا زد
سوغات برد اما مچاله سوی شهرش
آن چارقد را که عمو با گریه تا زد
بیخود نشد مویم سفید آن چند ساعت
نامحرمی صدبار اسمم را صدا زد
شیرین زبان بودم ولی لکنت گرفتم
وقتی سرت را دشمنت بر نیزه ها زد
#رضا_دین_پرور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم
#چارپاره
دختری ماند مثل گل ز حسین
چهرهاش داغ باغ نسرین بود
جایش آغوش و دامن و بر و دوش
بسکه شور آفرین و شیرین بود
طفل بود و یتیم گشت و اسیر
جای دامان، مکان به ویران داشت
ماهِ رویش نبود بیپروین
ابرِ چشمش همیشه باران داشت...
پا پُر از زخم و دست، بیجان بود
جسم، شبگون و چهره، چون مهتاب
مینشست و به روی صفحۀ خاک
مشق میکرد، طفل، بابا، آب...
چشم خالی ز خواب، شد پُر اشک
گشت درگیر، بغض و حنجرهاش
دوخت بر راه دیده و کمکم
خود به خود بسته شد دو پنجرهاش
گر چه ویرانه در نداشت، به شب
بختِ آن طفل، حلقه بر در زد
دید، دختر ز پای افتادهست
با سر آمد پدر به او سر زد
من غذا از کسی نخواستهام
گر چه در پیکرم نمانده رمق
شوق و امید و عاطفه، گل کرد
دست، لرزید و رفت سوی طبق
بینِ ناباوری و باور، ماند
نکند باز خواب میبینم!
این همان غنچۀ لب باباست؟
یا سراب است و آب میبینم؟...
این ملاقات ماه و خورشید است
ابرها سوختند و آب شدند
بازدید پدر ز دختر بود
آب و آیینه بیحساب شدند
گفت نشکفته غنچهام، امّا
لاله در داغها سهیمم کرد
دو لبم یک سخن ندارد بیش
کی در این کودکی یتیمم کرد؟
چهرهام را چو عمه میبوسید
گریه میکرد و داشت زمزمهای
علّتش را نگاه من پرسید
گفت خیلی شبیه فاطمهای...
یاد داری مدینه موقع خواب
دستِ تو بود بالش سر من
روی دو پلکِ من دو انگشتت
که، بخواب ای عزیز، دختر من...
یاد داری که با همین لبها
بوسه دادی به روی من هر صبح
دست و انگشتهای پُر مهرت
شانه میکرد موی من، هر صبح
یاد داری که صبح و شب، هرگاه
میشدی بر نماز، آماده
دخترت میدوید و میدیدی
مُهر آورده است و سجّاده...
خاطراتیست خواندنی امّا
حیف، دفتر، سه برگ دارد و بس
سطر آخر خلاصه گشته، بخوان
دخترت شوقِ مرگ دارد و بس...
#علی_انسانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#غزل
روضه خوان ! از غصه ام از ماتمم از غم بخوان
رحم کن بر گریه کن ها روضه را نم نم بخوان
سیلی محکم نخوردی و نمی فهمی مرا
سینه زن می فهمدم ، این روضه را محکم بخوان
روضه خوان ! من از تو ممنونم ولی پیش عمو
لطف کن از روضه های معجر من کم بخوان
دم به دم با گریه کن هایم خودت هم دم بگیر
روضه های کوفه تا شام مرا از دم بخوان
داغ هایم را شمردی یک به یک ، یک داغ ماند
روضه ی از اربعین جا ماندنم را هم بخوان
#محسن_ناصحی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#غزل
هستم اين لحظه پدر محضر تو اما حيف
جان به من داده دم خواهر تو اما حيف
گفته بودم سر زانوي تو سر بگذارم
آرزو داشت به دل دختر تو اما حيف
هر دوتا دست من افتاده پدر جان از كار
شده مهمان من امشب سر تو اما حيف
كاش ميشد دم آخر بغلم ميكردي
كاش سر بود روي پيكر تو اما حيف
كاش يكبار دگر راه كمي مي رفتم
دست در دست علي اكبر تو اما حيف
كاش يكبار دگر در همه جا مي پيچيد
صوت لبخند علي اصغر تو اما حيف
كاش اينها همه يك خواب فقط بود و همه
مي نشستيم به دور و بر تو اما حيف
لااقل كاش كه ديروز نمي ديدم من
خيزران بود و يزيد و سر تو اما حيف...
#محسن_صرامی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#چارپاره
نیزهدارت به من یتیمی را
داشت از روی نی نشان میداد
پیش چشمان کودکانت کاش
کمتر آن نیزه را تکان میداد
تو روی نیزه هم اگر باشی
سایهات همچنان روی سرِ ماست
ای سر روی نیزه! ای خورشید!
گرمیات جان به کاروان میداد
دیگر آسان نمیتوان رد شد
هرگز از پیش قتلگاه... آری
به دل روضهخوان تو -که منم-
کاش قدری خدا توان میداد:
سائلی آمد و تو در سجده
«انّمایی» دوباره نازل شد
چه کسی مثل تو نگینش را
اینچنین دست ساربان میداد؟
کمکم آرام میشوی آری
سر روی پای من که بگذاری
بیشتر با تو حرف میزدم آه
درد دوری اگر امان میداد
#رضا_یزدانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
🩸 #حضرت_رقیه سلامالله علیها 🩸
🥀 #سر_مطهّر را در طشت نهادند و رو به خرابه آوردند، و در حالي كه پرده بر روي آن سر بود، در حضور آن #مظلومه نهادند، پرده را برداشتند. آن معصومه چون متوجّه سر پدر شد، «فَانْكَبَّتْ عَليهِ تقَبَّلُهُ و تَبْكي و تَضربُ علي رَأسُها و وَجْهِها حَتّي امْتَلأَ فَمُها بِالدَّم»
«خود را بر آن سر انداخت و صورت پدر را مي بوسيد و بر سر و صورت خود مي زد تا اينكه دهانش پر از خون شد».
🥀 و در «منتخب» آمده است كه او پدرش را مخاطب قرار داده مي فرمود:
«يا أبَتاهُ، مَنْ ذَاالَّذي خَضبكَ بِدِمائكَ»
«پدر جان، كي صورت منوّرت را غرق خون ساخته؟»
«يا أبتاهُ، منْ ذَا الَّذي قَطع و ريدَيْكَ!»
«پدر جان، چه كسي رگهاي گردنت را بريده است؟»
«يا أبتاه، منْ ذا الَّذي أيْتمني علي صغر سِنّي»
«پدر جان، كدام ظالم مرا در كودكي يتيم كرده است؟»
«يا أبتاهُ، منْ لِلْيَتيمة حتّي تَكْبُر»
«پدرجان، كي متكفّل يتيمه ات مي شود تا بزرگ شود؟»
«يا أبتاهُ، منْ للنّساءِ الحاسرات»
«پدر جان، چه كسي به فرياد اين زنان سر برهنه مي رسد؟»
«يا أبتاهُ، منْ للْأَرامِلِ المسْبيّاتِ»
«پدر جان، چه كسي دادرسي از اين زنان بيوه و اسير مي كند؟»
«يا أبتاهُ، منْ للْعيونِ الْباكياتِ»
«پدر جان، چه كسي نظر مرحمتي به سوي اين چشمهاي گريان (ما كند كه شب و روز در فراق تو گريه) مي كند؟»
«يا أبتاهُ، مَنْ لِلضّايعاتِ الْغريبات»
«پدرجان، كي متوجّه اين زنان بي صاحب، غريب خواهد شد؟»
«يا أبَتاهُ، مَنْ لَلشُّعورِ الْمَنْشورات»
«پدرجان، كي از براي اين موهاي پريشان خواهد بود؟»
«يا أبتاهُ، منْ بَعْدكَ واخَيْبَتاهُ»
«پدر جان، بعد از تو داد از نا اميدي!»
«يا أبتاهُ، منْ بَعدكَ وا غُرْبَتاهُ»
«پدر جان، بعد ا زتو داد از غريبي و بي كسي!»
«يا أبتاهُ، لَيْتني كُنت لَك الْفِداء»
«پدر جان، كاش من فداي تو مي شدم»
«يا أبتاهُ، لَيْتني كَنت قَبل هذا الْيَومِ عمياءَ»
«پدر جان، كاش من پيش از اين روز كور شده بودم، و تو را به اين حال نمي ديدم»
«يا أبتاهُ، لَيْتني وُسدتُ الثَّري و لا أري شَيبكَ مُخضَّباً بِالدّماء»
«پدر جان، كاش مرا در زير خاك پنهان كرده بودند و نمي ديدم كه محاسن مباركت به خون خضاب شده باشد»
آن معصومه نوحه میكرد و اشك ميريخت تا آن كه نَفَس او به شماره افتاد و گريه راه گلويش را گرفت، مثل مرغ پركنده، گاهي سر را به طرف راست مينهاد و ميبوسيد و بر سر ميزد، و زماني به چپ ميگذارد و میبوسيد...
🥀 پس آن نازدانه لب بر لب پدر نهاد، زمان طويلي از سخن افتاد گريست «فَناديِ الرَّأسُ بِنْتَهُ، إليَّ إليَّ، هَلُمّي فَأنا لَك بِالانْتظار. فغُشيَ عليها غشْوةً لمْ تُفقْ بعدها، فحرَّ كوها فَإذا هيَ قدْ فارقتْ روحها الدُّنيا...»
🥀 «آن رأس شريف دختر را صدا كرد كه به سوي من بيا، من منتظرت هستم، او غش كرد و ديگر به هوش نيامد، چون او را حركت دادند متوجّه شدند كه روح شريفش از بدن مفارقت كرده و به خدمت پدر شتافته است»
🆔 @mosibatoratebah
#مقتل #مقتل_شناسی #مقتل_الحسین #مقتل_معصومین #مقتل_مأثور #کتاب #کتاب_شناسی #تاریخ #حدیث #روایت #توسل #زيارت #اشک #بکاء #ندبه #کربلا #نجف #شیعه #امیرالمؤمنین #امام_حسین #اهل_البیت #ثقلین #تربت #تربت_کربلا #المصیبة_الراتبة #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
گریه امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در مصائب یکدیگر؛
در روایتی از امام صادق(ع) آمده است که روزی حسین بن علی (علیهما السلام) به منزل برادرش حسن (علیه السلام) وارد شد و چون نگاهش به برادر افتاد، اشک از دیدگانش جاری شد. امام حسن (علیه السلام) پرسید: «چرا گریه میکنید؟»
امام حسین (علیه السلام) فرمود: «گریهام از ظلم و ستمهایی است که بر شما وارد میشود.»
امام حسن (علیه السلام) فرمود: «ظلمی که بر من وارد میشود، زهری است که در خفا و پنهانی به من مینوشانند و اینگونه من را به شهادت میرسانند. ولی «لا یوم کیومک یا اباعبدالله» هیچ روزی در عالم مانند روز شهادت تو نیست، زیرا سیهزار نفر که همه آنان ادعای اسلام و پیروی از امت جد ما محمد (صلیاللهعلیهوآله) را دارند دور تو را میگیرند و برای کشتن و ریختن خون تو و هتک حرمت و اسیر کردن زن و فرزندان و غارت کردن متاع تو آماده میشوند. در این موقع است که خداوند لعنت و نفرین خود را به بنیامیه متوجه میگرداند و آسمان خون میبارد و حتی حیوانات وحشی و ماهیان دریا در مصیبت تو خواهند گریست.»
📚منبع
الامالی، شیخ صدوق، ص ۱۷۷
#امام_حسن_ع
#مصائب_امام_مجتبی_ع
#حضرت_امام_حسین_ع
#مصائب_ابا_عبدالله_ع
#روز_عاشورا_وداع
لینک کانال در ایتا:
eitaa.com/maddahiaalemane
لینک کانال در تلگرام:
t.me/maddahialemane
آدرس مطلب در سایت مقتل:
https://B2n.ir/s45629
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#شهادت
#هفتم_صفر
#غزل
اگرچه خلقت دنیا ز نور پنج تن باشد
کریم اهل بیت ما فقط باید حسن باشد
حسن جان و حسن جانان، حسن ایمان، حسن قرآن
بگو ذکرحسن هرجا مجالی بر سخن باشد
حسین آقاست می دانم، خود من نوکرش امّا
حسن اولاست هرجا که شهید بی کفن باشد
چه فرقی می کند وقتی کریمی دوستت دارد...
گدای پشت در مانده، گدایی مثل من باشد
به کاهی، کوه عصیان مرا بخشیده ممنونم
ندیدم هیچ آقایی چنین با حُسن ظن باشد
شرف دارد بقیع او به کاخ هر سلیمانی
شرف دارد به هر سنگی، اگر سنگ یمن باشد
همه گفتند حسین و گفت پیغمبر، حسن جانم
که باید بعد زهرا و علی، او ممتحن باشد
تصور کن که دور سفره او دشمنان جمعند
تصور کن زن او هم حسابی بددهن باشد
کنار ذکر یامحسن، خدا اسم حسن آورد*
به آن معنا که پشت در یکی شان خط شکن باشد
همانکه هیزم آورده، دو تا دست ِبزَن دارد
حسن شد مادری اصلاً که کارش سوختن باشد
کنار چادر خاکی به خاک افتاد و بعد آن
مقرر شد مزارش خاکی و بی سینه زن باشد
#رضا_دین_پرور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#هفتم_صفر
#شهادت
#غزل
از بس که زخمهای دلم بی شماره بود
هفت آسمان زچشم ترم پرستاره بود
بیگانه جای خود که مرا آشنا شکست
آیینه ام که همسفرم سنگ خاره بود
تشت از حرارت جگرم داد می کشید
از بس که داغ بر جگر پاره پاره بود
«زهری که می شکافت دل سنگ خاره را »
با من چه کرد که نفسم در شماره بود
خون دهان مجال سخن را زمن گرفت
در بسترم وصیت من با اشاره بود
خاموش بودم از غم غیرت تمام عمر
این راز سر به مهر گریبان پاره بود
درگوش مانده آه پس از سال ها هنوز
آهی که از شکستن یک گوشواره بود
قدم نمی رسید تا سپر مادرم شوم
بر خاستن به پنجه پا کاش چاره بود
دیدم به چشم خویش که مادر دگر ندید
مویم سپید شد اگر از آن نظاره بود
من که نخفته بودم از این غم تمام عمر
تابوت پیش چشم ترم گاهواره بود
قسمت نبود در دل تابوت خفتنم
تشییع تیر روضه این سوگواره بود
تشییع من دومرتبه بود و ولی حسین ...
تشییع جسم پر پر او چند باره بود
بس که ستور از تن او رفت و باز گشت
چون رشته های زلف تنش پاره پاره بود
#موسی_علیمرادی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
◾️ سیدالشهداء علیهالسلام در لحظات احتضار إمام حسن علیهالسلام، از شدّت گریه از هوش رفتند ...
در نقلی آمده است:
امام حسن علیهالسلام در لحظات آخر عمر مبارک خود، به برادران و فرزندان واهل بیت و پیروان خود دستور فرمود که از برادرش حسین بن علی علیهماالسلام تبعیت کنند سپس خطاب به برادر فرمود:
ای برادر من به تو در مورد اهل و عیالم به نیکی سفارش میکنم و تبعیت نما از همان سفارشاتی را که جدّت رسول خدا و پدرت امیرالمومنین ومادرت فاطمه علیهمالسلام نموده اند.
ثُمَّ إنَّ الحسینَ بَکٰی بُکاءاً شدیداً حتّی غُشیَ علیه
▪️سپس امام حسین علیه السلام شدیدا گریه نمود تا اینکه از هوش رفت.
هنگامی که به هوش آمد امام حسن علیهالسلام به برادر خود فرمود: ای برادر! بر من غم مخور؛ همانا مصیبت تو عظیمتر از مصیبت من است و سختیهای تو بزرگتر از سختیهای من است.
📚معالی السبطین؛ ص۴۸
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
◾️ روضهخوانیِ امام حسن برای سیدالشهداء «علیهماالسلام» در لحظات احتضار...
در نقلی آمده است:
وقتیکه سیدالشهداء علیهالسلام بر بالین برادر گریه میکردند، امام حسن علیهالسلام به او فرمودند:
یاأخاهُ لاتَحزَن عَلیَّ فإنَّ مُصابَکَ أعظَمُ مِن مُصیبَتی و رُزْئُک أعظمُ مِن رُزئی
▪️ای برادر بر من غمگین مباش که همانا مصیبت های تو عظیم تر از مصیبت من است و سختی تو بزرگ تر از سختی من است.
فإنَّك تُقتَلُ يا اباعبداللهِ الحسينُ بشَطِّ الفُراتِ بأرضِ كربلا عَطشانا لَهيفا وَحيدا فَريدا مَذبوحا
▪️همانا ای اباعبدالله تو کشته میشوی در کنار نهر فرات در زمین کربلا، در حالی که تشنه و غمگین و تنها هستی تو را ذبح میکنند.
و يَعلو صَدْرَكَ أشقي الأُمّة و يُحَمْحِمُ فَرَسُكَ و يقولُ في تَحَمْحُمِهِ الظَّليمةَ الظَّليمةَ مِن أُمَّةٍ قَتَلَتْ إبْنَ بِنتِ نَبيِّها
▪️و شقی ترین این امت بر سینهات بالا میرود؛ و در آن هنگام اسب تو فریاد میدهد: الظَّليمةَ الظَّليمةَ ؛ شکایت از ظلم امتی میکند که پسر دختر پیغمبرش را کشتند.
و تُسْبي حَريمُكَ و يُؤتَمُّ أطفالُك و يَسيرونَ حريمُكَ علي الأقتابِ بِغَيرِ وُطاءٍ و لا فِراشٍ و يُحمَلُ رأسُكَ يا أخي علي رأسِ القنا بعدَ أنْ تُقتَلُ و يُقْتَلُ أنصارُك
▪️ و اهل و عیالت به إسارت میروند و فرزندانت یتیم میشوند و عیالت را بر شترانی بدون جهاز حمل میکنند و بعد از اینکه تو و یارانت را کشتند، سرِ تو را ای برادر بر سر نیزه میکنند.
فيالَيْتَني كنتُ عندَكَ أَذُبُّ عَنْكَ كما يَذُبُّ عنكَ أنصارُكَ بِقَتلِ الأَعداءِ و لكِن هذا الأَمرُ يَكونُ و أنتَ وحيدٌ لا ناصِرَ لكَ مِنّا
▪️ پس ای کاش آن روز نزد تو میبودم و از تو دفاع مینمودم همانطور که یارانت با کشتن دشمنانت از تو دفاع خواهند کرد ولی این واقعه اتفاق خواهد افتاد درحالی که تو تنها هستی و یاوری از جانب ما برایت نیست.
📚معالی السبطین ص۶۲
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#شهادت
#هفتم_صفر
#مسمط_مربع
سِرِّ توحید نهان است در ایمانِ حسن
معرفت رنگ گرفته است از عرفانِ حسن
خاکِ سلمان همه هستند مسلمان حسن
پس بگوئید به ما ساکنِ ایران حسن
زیر چتر حسنی پیر نخواهم گردید
قدرِ یک لحظه زمینگیر نخواهم گردید
هرگز از عشق حسن سیر نخواهم گردید
تا خود حشر منم دست به دامان حسن
عطر او پخش که شد باد ، وصالش را دید
حُسن زیباییِ مخلوق ، مثالش را دید
آن که در صبح ازل نورِ جمالش را دید
از همان روزِ نخستین شده خواهان حسن
روضه خواندیم که این دیده ی تر ثبت شود
گریه کردیم که این هفت صفر ثبت شود
نام من در دل تاریخ اگر ثبت شود
بنویسید مرا بی سر و سامان حسن
رنگ پیراهن سرسبزِ دیارم حسنی ست
پرچم یَشمیِ خوش نقش و نگارم حسنی ست
نه فقط من..،همه ی ایل و تبارم حسنی ست
بوده جدَّم یکی از پیرغلامانِ حسن
ذکر پر برکت او تذکره ی ما شده است
با عنایات حسن رزق ، مهیا شده است
این شعارِ همهی ما ، حسنیها ، شده است:
" تا ابد هرچه کریم است به قربان حسن"
خاک خشکیم که لبتشنهی جامی بودیم
کوه رنجیم که سرگرم سلامی بودیم
کاش..،ای کاش که ما مردِ جذامی بودیم
می نشستیم سر سفره ی احسان حسن
من از آن روز که در بند شدم ، خوشحالم
فقط از دوری معشوق خودم مینالم
پوزه بر خاک قدمگاهِ حسن میمالم
بلکه سهمم بشود تکه ای از نانِ حسن
عاقبت گردِ خوشی بر سرِ غم می ریزد
از دل صحن حسن نوحه و دم می ریزد
هنرِ فرشچیان پای حرم می ریزد
حک شود شعرِ حِسان سردرِ ایوان حسن
روضهتر از غم آقای کریمان ،غم نیست
وای بر زخمیِ غربت که بر آن مرهم نیست
مادریتر ز حسن در همه ی عالم نیست
تو نگو حضرت صدّیقه..،بگو جانِ حسن!
آه! اربابِ کرم خیره به مسمارِ در است
از مصیبات حسن ، خونِ خدا خونجگر است
سخت تر از غم گودال ، غم آن گذر است
گریهکُنهای حسیناند پریشان حسن
کوچهای تنگ برای غم او بانی بود
قاتلش آنچه که میدانم و میدانی بود
بدتر از زهرِ هلاهِل..،زدنِ ثانی بود
داغ ناموس گرفتهاست گریبان حسن
سیلی محکمِ آن پست که بر حَورا خورد
من بمیرم! حسن از دیدنِ آن، بد جا خورد
پیش چشمان پسر ، چادر مادر پا خورد
تا ابد خشک نشد دیده ی گریان حسن
#بردیا_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#مدح
#غزل
اگر که عقل خودش را گدا به کار ببندد
یقین که بار خودش را هزار بار ببندد
به درس سائل تو حاتم آمده است بفهمد
چگونه دست خودش را به دست یار ببندد
کسی که دید حَسن را_ دهان خویش به دشنام
اگر به جبر گشاید به اختیار ببندد
به وقت رزم حسن ختم میشود به جهنم
اگر که راه کسی را به کار زار ببندد
میان این همه خواهان برای قبر تو سخت است
سکوت دست خودش را بر این مزار ببندد
و در قیاس حسین و حسن به مرقدشان هم
یکی طلا و جواهر یکی غبار ببندد
به لطف اوست که پرونده ی مرا دم آخر
بدون دیدن کردار کردگار ببندد
#مجید_شیر_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#شهادت
#بقیع
#مسمط_مخمس
چشم وا كرده شدم دست به دامان حسن
مادر افکند مرا در یم احسان حسن
روزی از دست علی خوردم و از خوان حسن
از همان روز شدم بي سر و سامان حسن
بر جبینم بنويسيد مسلمان حسن
دل خود را سر هر بام هوایی نکنم
طلب عشق ز هر بي سر و پايي نكنم
رو به هر قبله و هر قبله نمايي نكنم
پيش هر سفره كه پهن است گدايي نكنم
نان هر سفره حرام است به جز نان حسن
چه مقامی و چه نامی چه مرامی دارد
چقدر لطف به بیمار جذامي دارد
خنده در پاسخ آن سائل شامي دارد
وه که ارباب دو عالم چه امامی دارد
همه اينها غزلي هست به ديوان حسن
آنکه نامش شده احلی من عسل كيست حسن
آنكه بخشندگيش گشته مثل كيست حسن
معني حي علي خير العمل كيست حسن
مرد نام آور پيكار جمل كيست حسن
شتر سرخ زمین خورد ز طوفان حسن
ارث مظلومیت از غربت بابا دارد
قد خم ،سینه ی خون ،دیده ی دریا دارد
جگری سوخته از زخم زبانها دارد
گر بگوییم غریب الغربا جا دارد
خون شد از یاد غمش قلب محبان حسن
زهر آمد به سراغش جگرش ريخت به هم
جگرش ريخت به هم بال و پرش ريخت به هم
زينبش آمد و چشمان ترش ريخت به هم
همه ي خاطره ها در نظرش ريخت به هم
دل پريشان شده از حال پريشان حسن
چقدر سخت گذشته است به او در کوچه
چه مراعات نظیریست حسن ،در ، کوچه
باز هم خاطره ی گریه و مادر کوچه
قاتل جان حسن می شود آخر کوچه
کوچه عمریست که آورده به لب جان حسن
(چشم نامرد به ناموس علي تا افتاد)
وای بر من زد و بر صورت گل جا افتاد
ناگهان روی زمین حضرت زهرا افتاد
خواست تا پا بشود باز هم اما افتاد
شعله ي آه كشد سينه ي سوزان حسن
#رضا_تاجیک
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#اربعین
#غزل
میروی و هست ربّ العالمین همراهِ تو
میرود موکب به موکب اهلِ دین همراهِ تو
حضرت صاحب عزایی! جاده ها هم شاهدند
هست همواره چه داغی آتشین همراهِ تو
پرچمی با ذکرِ یا جدّاه داری رویِ دوش
روضه هایِ بیهوا شد بهترین همراهِ تو
میچکد از چشم هایت اشکِ خون در هر قدم
میشود در این سفر عالم، حزین همراهِ تو
میشدم منزل به منزل کاش با تو همسفر
چونکه می آید أمیرالمؤمنین(ع) همراهِ تو
حضرت زهرا(س) و پیغمبر(ص)،حسن(ع) با أنبیا
باز هم عازم شده عرش ِ برین همراهِ تو
پا به پایِ زائران و پا به پایِ آسمان
لحظه لحظه راه می آید زمین همراهِ تو
شک ندارم که شهیدان؛ با نوای یاحسین(ع)
یک به یک هستند آری اولین همراهِ تو
شرم دارم همقدم با تو شوم! چون میروند
صف به صف از عالمانِ با یقین همراهِ تو
چیست اِشکالَش اگر گریان بیاید تا حرم
سائلی بی سرپناه و مستکین همراهِ تو؟!
با لباسی خاک خورده، با عطش ، مثلِ خودت
آرزو دارم بیایم اینچنین همراهِ تو
راهی ام کن! دوست دارم از نجف تا کربلا-
خسته و مضطر بیایم اربعین همراهِ تو!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_سکینه_علیهاالسلام
#مصائب_شام
⚡️ رویای صادقه حضرت سکینه سلاماللهعلیها در شهر شام ...
سید بن طاووس مینویسد:
از حضرت سکینه سلاماللهعلیها نقل شده است که آن بانوی مکرّمه فرمود:
چهارمين روزى كه ما در شام بوديم، خوابى طولانی ديدم. زنى ديدم كه بر هودجى سوار و دست بر سر گذاشته است.
پرسيدم: «اين زن كيست؟»
به من گفتند:
«اين زن، فاطمه دختر محمد صلي الله علیه و آله است و مادرِ پدر تو است.»
گفتم: «به خدا كه بايد به نزدش بروم و بگويم كه چه با ما كردند.»
🩸 شتابان به سويش دويدم و خود را به او رساندم و در برابرش ايستادم و گريه كنان مىگفتم:
«مادر جان! به خدا كه حق ما را انكار كردند. مادر، به خدا كه جمعيت ما را پراكندند. مادر جان! به خدا كه حريم ما را مباح دانستند. مادر جان! به خدا كه حسين، پدر ما را كشتند.»
🩸چون اين سخنان از من شنيد، فرمود:
کُفِّی صَوْتَکِ یَا سَکینَةُ فَقَدْ قَطَعْتِ نِیَاطَ قَلْبِی هَذَا قَمِیصُ أَبِیکِ الْحُسَیْنِ علیهالسلام لَا یُفَارِقُنِی حَتَّی أَلْقَی اللَّهَ
▪️سكينه جانم! بيش از اين مگو كه بند دلم را پاره کردی .اين پيراهن پدر تو است كه از خودم جدايش نخواهم نمود تا با همين پيراهن، خدا را ملاقات كنم.
📚اللّهوف، ص ۱۸۸
📚بحارالانوار ج ۴۵ ص ۱۴۱
📚نفس المهموم، ص۴۵۳
#امام_حسین_علیه_السلام
#اربعین
#غزل
باز باید سر کنم با خاطرات اربعین
خاطرات گریه در صحن یل ام البنین
از مرور خاطراتش نیز لذت می برم
می نشستم رو به ایوان امیر المومنین
خوب یادم هست هر موکب که رفتم ،پهن بود
زیر پای زائرانت بالِ جبریل امین
با چه شوقی تاول پاهای خود را می شمرد
زائری که بود گویا با ملائک هم نشین
دسته دسته وارد کرب و بلایت می شدیم
گوئیا بودیم دستان خدا در آستین
این سفر تا کربلا ای کاش برگشتن نداشت
هاتفی می گفت با ما :فادخلوها خالدین
من تمام سال را با اربعینت زنده ام
ادعایی هم ندارم، عاشقی یعنی همین
□
با زبان تازیانه هیچکس صحبت نکرد
در میان راه هر جایی که میخوردم زمین
#احسان_نرگسی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#اربعین
#غزل
از اربعین جا ماندم اما از نگاهت نه
از کاروان جا ماندم اما از سپاهت نه
حالا که بین زائرانت نیستم ، آیا
بیرون شدم از سایه ی مهر و پناهت؟ نه
نوکر در این خانه باشد آبرو دارد
فرق است بین رو سفید و رو سیاهت؟ نه
نام مرا بنویس بین اربعینی ها
من دل به راهت دادم آقا پا به راهت نه
امسال نذر دخترت بودم که جاماندم
من با رقیه جان تو دارم شباهت! نه
.
.
.
ام ابیهای حسین ، ای وارث زهرا
اشک است سهم چشم های بی گناهت؟ نه
دندان شکسته ، گوش پاره ، چشم های تار
یک جای سالم مانده روی ، روی ماهت؟ نه
اشک تمام زائران کربلا هرگز
آیا برابر میشود با سوز آهت؟ نه
من مثل تو جا ماندم اما خوب میدانم
از اربعین جا ماندم اما از نگاهت نه
#احمد_ایرانی_نسب
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#اربعین
#غزل
صدای کربوبلای حسین میآید
به هوش باش، صدای حسین میآید..
یکی به پای ترک خورده و پر از تاول
به شوق بوسه به پای حسین میآید
یکی به منصب سقّایی است و مشک به دوش
به سوی واعطشای حسین میآید
یکی به گردنش انداخته غل و زنجیر
به نیّت اُسرای حسین میآید
یکی به هروله با دستۀ طُوَیرجیان
مگر به سعی و صفای حسین میآید
توان آمدن کربلا نداشت یکی
به دست کارگشای حسین، میآید
یکی خیال نمیکرد قسمتش باشد
میآید و به دعای حسین میآید
مسیحی، اهل تسنّن، سیاه و سرخ و سفید
هرآنکه هست، برای حسین میآید
خوشا زیارت آنکس که بعد برگشتن
به پرسشِ فقرای حسین میآید..
شهید کوچۀ ما بین کاروان با ماست
به دیدن شهدای حسین میآید..
دم ورودی کربوبلا چه غوغاییست
نوای نوحهسرای حسین میآید
عمود آخر جادهست و روضهخوان میگفت
جواب أدرک أخای حسین میآید
حسین داغ دلش تازه است و عبّاسش
به پیشواز، به جای حسین میآید..
به گوش باش، عزیز حسین در راه است
به هوش باش، صدای حسین میآید
#مهدی_جهاندار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#اربعین
#غزل
خسته ام! شد خواب و رؤیایم فراق کربلا
شد تقاص معصیت هایم فراق کربلا
پای پرچم مینشینم، از نفس افتاده ام
لرزه ها انداخت بر پایم فراق کربلا
بغض کرده مادرم رو به حرم! شد علتِ-
-بیقراری هایِ بابایم فراق کربلا
فکر و ذکرم در دو عالم همنشینی با حسین(ع)
همّ و غمّ هر دو دنیایم فراق کربلا
پا به پای زائران ویزا و دعوتنامه نه...
میرسد از دست آقایم فراق کربلا
یاد چاییِ عراقی اشک میریزم فقط
میچکد هر لحظه در چایم فراق کربلا
خاطرات اربعین دارد مرا دق میدهد
کرده درگیرِ بلایایم فراق کربلا
در قیامت مطمئنم میشوم خسران زده
میزند آتش به فردایم فراق کربلا!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#اربعین
جز خاطرات اربعین دور و برم نیست
در خاطرم جز اشک با من هم قدم نیست
لبریز شوقم تا حرم گردم مشرف
بر گونه هایم جز نمی از جنس غم نیست
من فطرس بی بال و پر هستم حسین جان
جز چشم خیس من به گریه متهم نیست
زندانی درد فراق کربلایم
درد جدایی از حرم که درد کم نیست
چون عاشقی که دور مانده ز معشوق
چیزی حریف گریه ی چشم ترم نیست
جامانده از راه جنون انگیز عشقم
باور نخواهم کرد و اصلا باورم نیست
حال بد من را ببین و دل بسوزان
ای دلبری که کارِ تو غیر از کرم نیست
چشم دلم تنگ است تا گنبد ببیند
چشم امید من به جز دست قلم نیست
من نذر گریه کرده بودم در جوارت
جایی برایم بهتر از کنج حرم نیست
حال و هوای کربلا را دوست دارم
غیر از هوای کربلایت در سرم نیست
اشکم دم مشک است و حسرت روی قلبم
جز خاطرات اربعین دور و برم نیست...
#محمد_حبیب_زاده
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#اربعین
#چارپاره
اومدم تا که تو آرومم کنی
خیلی بیقرارم و دلم پُره
نگرانم! میگم این نوکرِ بد
نکنه به درد تو نمیخوره
میدونم که روسیاه و عاصی ام
ولی میخوامت و می میرم برات
اسم تو مُهر قبولِ توبه و...
حرَمت عرشۂ کشتی نجات
راهم از تو دوره آقا چه کنم؟!
داره آتیش میزنه من و فراق
تلخِ تلخِ تلخِ لحظه های من
مثل جرعه جرعه قهوۂ عراق
یادِ عاشقیِ توو جاده بخیر
یکی با عطش میداد نذریِ آب
یکی با گریه توو هر قدم میگفت:
امون از تشنگیِ طفلِ رباب(س)
خیره میشدم به شوقِ موکبا
میشدم توو حالِ زوّارِ تو گم
مونده توو گوشم و یادم نمیره
لحن نابِ نوحۂ هلابیکُم
متوسّل میشدم به زینب(س) و
یادمه گریه امونم نمیداد
روضۂ پای عمودِ شصت و نه
به پاهام یه جونِ تازه تر میداد
میگرفتم عکس یادگاری و...
میدونم مادرت و رنجوندم
با فرستادنِ این عکسا چقدر-
دلِ جامونده ها رو سوزوندم
از سرم راضی شو و مثل قدیم
پیش ِ این گدای درمونده بشین
اشکام و ببین و لااقل بگو...
چه کنم با خاطرات اربعین؟!
زل زدم به عکس بین الحرمین
به سرم زده هوایِ عتبات
بذار امسالم بیام و آقاجون
خط بزن سیئات و با حَسنات
دیگه ناامیدم از برگ برات
تازه فهمیدم که سقّا چی کشید
مشکِ پاره تا که خالی شد از آب
شد شبیه من امیدش ناامید!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#مناجات
#اربعین
#غزل
سنگ هم باشم نگاه تو مرا دُر می کند
لطف تو هر طِیبی را عاقبت حُر می کند
زمزم و کوثر میان چشم من جوشیده است
پس گلابِ این گُلِ پژمرده را کُر می کند
رزق چشمم کربلا را دیدن است ، اما فراق
نان چشمان مرا هربار آجر می کند
یک سلام از پشت بام خانه دادم ، فطرست
جای خالی مرا در کربلا پُر می کند
در زیارت بُعد منزل نیست، پس هر عاشقی
پشت بام خانه را مرقد تصور می کند
آسمان روضه گرفت و ابر گریه میکند
رعد سینه می زند ، زهرا تشکر می کند
مهر تربت را که بوسیدم دلم آرام شد
سنگ هم باشم نگاه تو مرا دُر می کند
#احمد_ایرانی_نسب
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#اربعین
#مناجات
#غزل
بخر مقابل چشمانِ خوبها بد را
نشان بده به همه لطفِ بیش، از حد را
ببخش، حاجتِ من کمتر است، از کَرمت
خودت بخواه، برایم هر آنچه باید را
مسافر حرمم؛ روی بال سجاده
سلامِ صبح، به مبدأ رسانده مقصد را
به جمعِ گریهکنان؛ بین ابرها بردی
همانکه چشمِ خودش را به گریه میزد را
شهادتِ نفسم شد دَم حسین حسین
نگیر، از لب خشکم فراتِ اَشهد را
کلاغ را چه به پرواز، با کبوترها !
همان که هیچ ندیدهست، رنگِ گنبد را
بحقّ پای سپاهِ پیادهی حرمت
نگیر، از منِ بد؛ اربعینِ مشهد را
#رضا_قاسمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem