#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مسمط_مربع
شانه ی ضرب دیده اش نگذاشت
موی او را دوباره «شانه» کند
باید انگار جای بازوی خود
مادرش شانه را بهانه کند
زینب از دست های لرزانش
خوب فهمید هُرم آتش را
مادرش زیر لب چنین می گفت
با تو هم اینچنین زمانه کند
اشک ها شان برای هم زیباست
کربلا و مدینه ای بر پاست
زینب افتاده است یاد غلاف
مادرش یاد تازیانه کند
آن زمانی که دید آتش را
آستین در دهان گذاشت ولی
خوب فهمید روز عاشورا
خیمه ها را عدو نشانه کند
درب آتش گرفته سویی بود
روی دیوار جای خون مانده
با وجود هجوم خاکستر
خانه را او چگونه خانه کند
حرف های علی و زهرا هم
خود چنان روضه ایست مکشوفه
آن زمانی که فاطمه می گفت
تشییعش را علی شبانه کند
#علی_اصغر_یزدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مصیبت_درودیوار
#مصیبت_کوچه
#مثنوی
مردم شهر چه ها بر جگرت آوردند
شعله بر سوختن بال و پرت آوردند
دست سمت رخ همچون قمرت آوردند
گل یاسم چه بلایی به سرت آوردند
خواب بودی ورم پلک ترت را دیدم
رفتی از هوش کنارم، به خودم لرزیدم
بعد از آن روز که من سوختنت را دیدم
مُردم و زنده شدم زخم تنت را دیدم
باورم نیست بمانی کفنت را دیدم
غیرت کوچه و اشک حسنت را دیدم
چند وقتیست که خوابش پر کابوس شده
غیرت کودکمان زخمی ناموس شده
وای اگر بال و پرت میل به پرواز کند
زخم سر بسته ی پهلوت دهن باز کند
از تب نیمه شب تو سخن آغاز کند
باید امروز نگاهت کمی اعجاز کند
ورنه از خس خس راه نفست می میرم
آه ، از شهر مدینه چقدر دلگیرم
اشک چشمان ترت کاش امانت می داد
سوزش بال و پرت کاش امانت می داد
دنده ی دردسرت کاش امانت می داد
شب و درد کمرت کاش امانت می داد
نقشی از صورت خورشید در این شام بکش
بسترت سرخ شده پس نفس آرام بکش
بشکند دست بزرگی که به رویت بد زد
از لج من به روی بازوی تو آمد زد
خواست تا دست بیافتد چقدر بی حد زد
دشمنت زخم پیاپی به دلم خواهد زد
با زمین خوردن تو سینه ی من تیر کشید
دست من را نفس خسته به زنجیر کشید
در نگاه تو غم سوختنی معلوم است
غمت از دوختن پیرهنی معلوم است
در سراشیبی گودال تنی معلوم است
کشته بی سر و پاره بدنی معلوم است
تکه های بدنش سهمیه هر نیزه است
زیر و رو کردن او زیر سر سر نیزه است
#مسعود_اصلانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مدح
#غزل
گر نگاهی به ما کند زهرا
دردها را دوا کند زهرا
بر دل وجان ما صفا بخشد
گوشه چشمی به ما کند زهرا
کم مخواه از عطای بسیارش
کآنچه خواهی عطا کند زهرا
نه عجب به شأن او گویند
خاک را کیمیا کند زهرا
این مقـام کنیز او باشد
تا دگر خود چه هـا کند زهرا
روز محشر که از شفاعت خویش
حشر دیگر به پا کند زهرا
همچو مرغی که دانه برچیند
دوستان را جدا کند زهرا
#سید_رضا_موید
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا
#فاطمیه
#مصیبت_بستر_پردرد
#شهادت
#غزل
جان علی! جانم فدایت کَلِّمینِی
کُشتی مرا با گریه هایت کَلِّمینِی
حرفی بزن، آهی بکش، بیچاره ام کرد
این اشک های بی صدایت کَلِّمینِی
بسته ست جان من به پلک نیمه جانت
می میرد آخر مرتضایت کَلِّمینِی
از غصه هایت با علی هم درد دل کن
ای در صبوری بی نهایت کَلِّمینِی
روضه بخوان امشب بخوان از داغ محسن
با من بگو از آن حکایت کَلِّمینِی
از ماجرای کوچه که چیزی نگفتی
تا دق نکرده مجتبایت کَلِّمینِی
پلکی بزن تا قلبهامان جان بگیرد
جان شهید کربلایت کَلِّمینِی
نیمه نگاهی کن به حال زینبین و
بردار دست از این دعایت کَلِّمینِی
ذکر شب و روزت شده «عَجِّل وَفاتِی»
آوای جانسوزت شده «عَجِّل وَفاتِی»
#یوسف_رحیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مصیبت_بستر_پردرد
#غزل
این آسیای گندم تو گریه آور است
این پخت نان و هیزم تو گریه آور است
گرچه کبود چهره ی تو زیر روسری است
اما همین تجسم تو گریه آور است
وقتی هنوز زخم لبت درد میکند
زحمت نکش! تبسم تو گریه آور است
کم کم کنار آمدی با درد پهلویت
سنگینی تفاهم تو گریه آور است
باران گرفت دیشب و می گفت آسمان
حیدر! هوای خانم تو گریه آور است
#محمد_امین_سبکبار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مدح
#غزل
فاطمیه اعتقاد شیعه است
عشق زهرا در نهاد شیعه است
فطمیه آبروی اهل دل
سوختن در گفت و گوی اهل دل
فاطمیه شاهدی بر بی نشان
غربت مولا امیر مؤمنان
فاطمیه از ولایت تا ولی
یک سقیفه فتنه در حق علی
فاطمیه شور و حال گریه است
چشم اگر چشم است مال گریه است
فاطمیه شرح زهرا بودن است
افتخار نسل زنها بودن است
فاطمیه فصل یک تاریخ درد
این حدیث تلخ با دلها چه کرد
فاطمیه کوثر پر پر شده
شاخه ای از یاس خاکستر شده
فاطمیه رنج محتوم علی
یک سقیفه حق مظلوم علی
فاطمیه ذوالفقار در نیام
بازتاب گریه های نا تمام
فاطمیه شرم آتش در بهشت
بیقرار از اشک پیغمبر بهشت
فاطمیه سیلی و یاس کبود
یا محمد جرم زهرایت چه بود؟!
فاطمیه خطبه های آتشین
گفتن حق در حضور ظالمین
فاطمیه با اذان های بلال
سوختن در آتش اشک زلال
فاطمیه ریشه دارد در حجاب
جلوه ی زهرایی اسلام ناب
فاطمیه سرّ یاس و لاله است
یک حیاط پاک هجده ساله است
فاطمیه محنت و رنج و بتول
اولین غمنامه ی آل رسول
#جعفر_رسول_زاده
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#وداع
#مصیبت_بستر_پردرد
#غزل
وقتش رسید هم، سخنت را عوض کنی
هم خواهش رها شدنت را عوض کنی
لاغر شدی کفن دگر اندازه تو نیست
باید زمان پر زدنت را عوض کنی
پهلو عوض نکن تو که مجبور می شوی
وقت نماز پیرهنت را عوض کنی
دستت تکان نمی خورد اصلا نیاز نیست
با دست خود لباس تنت را عوض کنی
باید که یا تحمل بی تابی حسن
یا جای بقچه ی کفنت را عوض کنی
باغ بنفشه شد به خدا غنچه ی تنت
مویم سفید می شود از راه رفتنت
خیلی رعایت دل بی یار می کنی
داری مرا به خویش بدهکار می کنی
حتی هنوز هم که دگر بی نفس شدی
با این نفس نفس نفسم کار می کنی
پنهان نکن عزیز دلم بی دلیل نیست
تا می رسم تو روی به دیوار می کنی
باشد نگو فقط کمی آرام گریه کن
همسایه را دو مرتبه بیدار می کنی
نیلوفرم قدم به قدم زرد می شوی
پا می شوی دوباره کمر درد می شوی
شکرخدا که ظاهرا امروز بهتری
نان می پزی و دست به دستاس می بری
باشد قبول خوب شدی! جمله ای بگو
تا مطمئن شوم که ز پیشم نمی پری
دلتنگ دست های تو و موی زینبند
آئینه ها و شانه و سنجاق و روسری
این فاطمه که فاطمه ی این سه ماه نیست
حالا درست مثل زمان پیمبری
قد قامت صلات! زمان نماز شد
باید نماز را سرِ پا جا بیاوری
اما دوباره پای قیام تو پا نشد
حتی قنوت نافله ات هم ادا نشد
#علی_زمانیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مدح
#مصیبت_درودیوار
#مصیبت_کوچه
آسمان بر پای سلمان تو اختر ریخته
آبرو هم آب رو بر خاک قنبر ریخته
حضرت عیسی مسیح از آسمان چارمین
روح، جای گل به دامان ابوذر ریخته
کعبه ی جان استی و در خانه ی خشت و گلت
جای فرش از عرش جبریل امین پر ریخته
با تماشای جمالت گوهر روحی فداک
از تبسم های شیرین پیمبر ریخته
نام تو انسیة الحورا و دور خانه ات
صد فلک حوریه مانند کبوتر ریخته
سایه ات از قامتت افتاده در باغ بهشت
دورآن بر سجده یک جنت صنوبر ریخته
از تبسم هات، روح تازه دادی بر پدر
با کلامت اشک شوق از چشم حیدر ریخته
فضه ات از بس شریف و طیب است و طاهر است
جای گل در دامنش روح مطهرریخته
هر کجا نام گدای آستانت آمده
شهر یاران سراسر تاج از سر ریخته
در مسیر دشمنانت تا جهنم نار قهر
از نگاه دوستانت فیض کوثر ریخته
بسکه اوصاف تو را تکرار کرده روز و شب
از لب ختم رسل قند مکرر ریخته
در زمین حشر میبینم نباشد جای پا
بسکه از دستت برات عفو داور ریخته
فاتح خیبر به بازوی تو دارد احتیاج
گویی از انگشت هایت فتح خیبر ریخته
گرچه تنهایی میان دشمنان در حفظ دوست
روی خاک پات صد افلاک لشکر ریخته
در حیات خانه ی خشت و گلت بال ملک
در تنورت نور از مهر منور ریخته
بسکه احسان میکنی از شرم احساست عرق
از جبین بر صورت خصم ستمگر ر یخته
خواست نام فضه گردد در کنیزانت علم
ورنه در بیت تو صد حورا و حاجر ریخته
با تکلم های شیرین تو در دوران حمل
در لبخند از تبسم های مادر ریخته
تو عزادار پدر بودی چرا در خانه ات
بار هیزم جای گل خصم ستمگر ریخته
آه تو بر خواسته از آتش خصم خدا
اشک تو خونیست کز شمشیر حیدر ریخته
بعد محسن طرح قتل کل اولاد تورا
قاتل بیداد گر تا صبح محشر ریخته
دسته بیداد سقیفه خون ابناء تو را
تا قیامت از دم شمشیر وخنجر ریخته
ظلم پشت ظلم،فتنه روی فتنه ،دم به دم
طرح دیگر ،طرح دیگر،طرح دیگر ریخته
خون اصغر در وجود محسن شش ماهه بود
خون محسن از گلوی خشک اصغر ریخته
از همان ساعت که مادر گوش تو آزرده شد
خون به دشت کربلا از گوش دختر ریخته
گرچه عمری چشم میثم بوده گریان در غمت
اشک او روز ازل در عالم زر ریخته
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مدح
#غزل
چه غصه ها که نخوردی برای همسایه
هنوز هم که تو داری هوای همسایه
کمی به فکر خودت باش در قنوت شبت
بزرگ هست عزیزم خدای همسایه
تو ناله کردی و همسایه را دعا کردی
ز گریه ی تو در آمد صدای همسایه
دعای توست که مرگت سریعتر برسد
همین شده است دقیقاً دعای همسایه
کمر به قتل تو بستند، باز هم بانو
به فکر نان شبی و غذای همسایه؟!
به زخم دست تو پاشید آن نمک را که
گرفته بود ز دستت گدای همسایه
به خانه ریخته اند و گمان نمی کردم
به خانه وا شود اینگونه پای همسایه
نخواستیم جواب سلام ها را، کاش
سلاممان ندهد با کنایه همسایه
چه غربتی است که همسایه بی خبر باشد
ز داغ مرگ عزیز و عزای همسایه
قسم به سرخی خونهای چادرت دیگر
برام رنگ ندارد حنای همسایه
#محمد_رسولی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مدح
#مصیبت_درودیوار
#غزل
سر پروردگار یازهرا
صاحب اختیار یازهرا
بوده ای در بهشت قرب خدا
بانوی تاجدار یازهرا
ومن الماء کل شی حی
ای به خلقت مدار یازهرا
ای که باشد چو مصطفی و علی
مدح تو بیشمار یازهرا
جبرئیل و همه ملائکه اند
بر تو خدمتگذار یازهرا
ای بزرگی که با کنیز خویش
کرده تقسیمِ کار یازهرا
پر نمودی همیشه کیسه ی ما
بیش از انتظار یازهرا
بانویی را ندیده همتایت
گردش روزگار یازهرا
پشت گرمی حیدر کرار
بر علی اقتدار یازهرا
نقش سر بند فاتح خیبر
وسط کارزار یازهرا
شاهدم چهارچوب آن قلعه است
هیمن ذوالفقار یازهرا
کاشف الکرب عالم است علی
کاشف الکرب یار یازهرا
می برد یک نگاه پرمهرت
غم ز روی نگار یازهرا
رو به راه است زندگی علی
تا توئی خانه دار یازهرا
فیض بردند از نماز شبت
همه ایل و تبار یازهرا
می شود مثل عرش غرق نور
خانه روزی سه بار یازهرا
در قیامت که هر پدر ز پسر
می نماید فرار یازهرا
تازه آنجا زمان جلوه ی توست
با تمام وقار یازهرا
می شوی باجلال فاطمی ات
روی ناقه سوار یازهرا
دور تا دور تو ملائکه اند
جملگی پرده دار یازهرا
روبرو ، پشت سر ، یمین و یسار
هر سو هفتاد هزار یازهرا
میرسی با حریر سبز بدست
محضر کردگار یازهرا
کتب ا.. و نفسه الرحمه
گشته وقت قرار یا زهرا
هر که دارد به سینه حب علی
میکشد انتظار یازهرا
تا که دستش بگیری و با تو
بشود همجوار یازهرا
با چنین عزت و جلال و شکوه
با چنین اعتبار یازهرا
به دو دست بریده عباس
می کنی افتخار یازهرا
همچو مرغی که دانه برچیند
می شوی دست بکار یازهرا
بر گنهکارهای بی کس و کار
هم محلی گذار یازهرا
میشوی با تمام فاطمیون
بر جنان رهسپار یازهرا
مهر تو جلوه میکند صد جا
ای بزرگوار یازهرا
مانده ام با چنین مقام چرا
گشته ای بی مزار یازهرا
که حیف کوتاه بوده عمر شما
گل هجده بهار یازهرا
سینه ی تو بهشت احمد بود
شد به آتش دچار یازهرا
غنچه از شاخه با تکان افتاد
خانه شد لاله زار یازهرا
سر آن ضربه ای که تو خوردی
شیعه شد سوگوار یازهرا
آمدی تا به خویش ، در افتاد
بین آن گیر و دار یازهرا
میخ مگذاشت تا که تو خود را
بکشانی کنار یازهرا
میکنم این قصیده را کوتاه
با دلی داغدار یازهرا
کاش مهدی بیاید و گردد
آن مزار آشکار یازهرا
هر که با شعر من شکسته دلش
با همان انکسار یازهرا
از برای ظهور منتقمش
گوید از دل سه بار یازهرا
#قاسم_نعمتی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مناجات
#فاطمیه
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
#غزل
پرونده ام شده است پر از اشتباه، آه
شرمنده ام از این سر و روی سیاه، آه
حمد شفا برام بخوانید نیمه شب
دل مرده ام ازین همه کوه گناه، آه
آهی نمانده بین بساطم! مرا ببین
وضعیت خراب دلم را نگاه! آه
عمرم گذشت و دیر به خود آمدم، دریغ
فهمیده ام که رفت سرِ من کلاه، آه
بگذار تا که گریه کنم باز، زار زار
بگذار تا که ناله زنم باز، آه... آه...
لا یمکن الفرار...، شدم خسته سَیّدی
بیرون مکن مرا ز حرم یا اِله، آه
من را ببخش تا که علی شادمان شود
دور از نجف شدم چقدر زابراه، آه
از غربت علی و غم حضرت بتول
باید کشید از دل پر غُصه گاه، آه
نامردها به پهلوی زهرا لگد زدند
وقتی که بود مادر ما پا به ماه، آه
طوری زدند که همه دیدند فاطمه
پهلو شکسته رفت سوی قتلگاه، آه
با چکمه هایشان چقدر این حرامیان
رفتند روی سینه ی ارباب راه، آه
#محمد_جواد_شیرازی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
#غزل
باز باران است،باران حسین بن علی
عاشقان جان شما،جان حسین بن علی
خواه بر بالای زین و خواه در میدان مین
جان اگر جان است قربان حسین بن علی
شمرها آغوش وا کردند،اما باک نیست
وعده ی ما دور میدان حسین بن علی...
در همین عصر بلا پیچیده عطر کربلا
عطر باران عطر قرآن حسین بن علی
هر کجای خاک من بوی شهادت می دهد
عشقم ایران است، ایران حسین بن علی
دست بالا کن بگو این بار با صوتی جلی
دست های ما به دامان حسین بن علی
#ناصر_حامدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#امام_حسین_علیه_السلام
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
#فاطمیه
#روضه_جانسوز
#گودال
#مثنوی
با اینکه پیکرِ پسرش بوریا شود
عریان به روی خاک بیابان رها شود
با اینکه از قضیّه خبر داشت فاطمه
با اینکه دردِ دست و کمر داشت فاطمه
پا شد برای امرِ مهمی وضو گرفت
آهی کشید و بغضِ بدی در گلو گرفت
صندوقچه ی لباس و کفن را که باز کرد
نفرین به اهل کوفه و شام و حجاز کرد
میدید فاطمه شده پنجاه سال بعد
در قتلگاه آمده سرباز اِبن سعد
با نیزه اش به روی تن شاه میکشد
نقشه برای پیروهن شاه میکشد
زهرا که دید واقعه را سوخت عاقبت
با آه و گریه پیروهنی دوخت عاقبت
با بازوی شکسته ی خود... روزِ آخری
با چشم نیم بسته ی خود... روزِ آخری
پیراهن حسین خودش را قواره کرد
گریه برای آن بدن پاره پاره کرد
هر سوزنی که رفت به دستش دلش شکست
میدید نیزه ای وسط سینه اش نشست
پیراهنش همینکه به زیر گلو رسید
در قتلگاه پنجه ی قاتل به مو رسید
تا روی پیکر پسرش یک سپاه رفت
خولی رسید و فاطمه چشمش سیاه رفت
#رضا_قربانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#مدح
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
#غزل
دوای درد عالم یا حسین است
شفای روح آدم یا حسین است
به لوح آفرینش با خط نور
نوشته اسم اعظم یا حسین است
اگر باشد تمام عمر یکدم
همان یکدم مرا، دم یا حسین است
اگر بر مرده جان بخشد عجب نیست
دم عیسی بن مریم یا حسین است
پس از ذکر خداوند تعالی
ز هر ذکری مقدّم یا حسین است
نجات اهل محشر، روز محشر
خموشی جهنم یا حسین است
به یاد آن لب عطشان هماره
صدای آب زمزم یا حسین است
نوار قلب کل سینهزنها
نفسهای محرّم یا حسین است
درون سینه آهم یا ابالفضل
به صورت نقش اشکم یا حسین است
نسیم نینوا، پیک شهادت
صدای کربلا هم یا حسین است
کتاب "نخل میثم" را بخوانید
تمام نخل میثم یا حسین است
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#مدح
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
#غزل
شوق تو بارانی از غزل دارد
نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد
خوشا به حال خیالی که در حرم مانده
و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد
به یاد چایی شیرین کربلایی ها
لبم حلاوت "احلی من العسل" دارد
چه ساختار قشنگی شکسته است خدا
درون قالب شش گوشه یک غزل دارد
بگو چه شد که من اینقدر دوستت دارم؟
بگو محبت ما ریشه در ازل دارد
غلامتان به من آموخت در میانه ی خون
که روسیاهی ما نیز راه حل دارد
#سید_حمید_رضا_برقعی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#مناجات
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
#غزل
از اینکه بی وفایم٬ خیلی دلم گرفته
باید به خود بیایم٬ خیلی دلم گرفته
«أُدعونی أَستجب» را خواندم ولی از اینکه
لنگ است هر دو پایم٬ خیلی دلم گرفته
در خود شکستم از بغض٬ گفتم میانِ سجده:
با اشکِ بی صدایم٬ خیلی دلم گرفته
یارب «ظَلمتُ نفسی»٬ یارب «إلهی ٱلعفو»
درمانده و گدایم٬ خیلی دلم گرفته
یک عده با چه شوقی حاجت روا شدند و
من تحبس الدعایم٬ خیلی دلم گرفته
دل ذکرِ «لاطبیبَ مَن لاطبیبَ» دارد
قدری بده شفایم٬ خیلی دلم گرفته
ردّم نکن! به وٱلله جز تو کسی ندارم
کاری بکن برایم٬ خیلی دلم گرفته
«دست از طلب ندارم» اینها همه بهانه ست
دلتنگِ کربلایم٬ خیلی دلم گرفته!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#مدح
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
#غزل
روی پر جبریل بودم که مرا برد
گفتم نجف می خواهم... اما کربلا برد
جبریل هم در قرب عرشی اش نبرده است
حظّی که بال فطرس از بام شما برد
گفتم تو ربّ مایی و گفتند کفر است
دنیای بی جنبه مرا در انزوا برد
ما جای خود دارد، سلیمان ها گدات اند
هر که رسید از سفره ات آب و غذا برد
دارم خجالت می کشم از خواهش کم
الطاف تو چه آبرویی از گدا برد!
آدم توسل کرد و ما را توبه دادند
پس آدمیت بود که نام تو را برد
بیچاره من که سنگ قبرت هم نبودم
بیچاره آن که سنگ آورد و طلا برد
دور و برت دیدم عجب وضعیتی بود
مردی زره برد و قبا برد و عبا برد
با این بساطی که درآورده ست لشگر
باید که جمعت کرد و بین بوریا برد
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
#مناجات
#غزل
ای غبار حرمت تاج سر نوکرها
نوکری ات شده تنها هنر نوکرها
” با بی انت و امی یا اباعبدالله”
به فدایت همه مادر پدر نوکرها
درقیامت تو به فکر من و امثال منی
میشوی سنگ صبور و سپر نوکرها
عدّه ای را طلبیدی به زیارت اما
نشده قسمتشان بیشتر نوکرها
کشته ی اشک چه داریم برایت بدهیم
ای به قربان تنت چشم تر نوکرها
کاش مانند شهیدان خودت آخرِعمر
بگذاری سر زانوت سر نوکرها
ببری تا که به همراه خودت میمانی
جلوی درب جنان منتظر نوکرها
ای که درعلقمه خم شدکمرت میبینی
از مصیبات تو خم شد کمر نوکرها
اربعین پای پیاده به حرم می آییم
می شود پخش در عالم خبر نوکرها
#محمد_حسن_بیات_لو
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
#غزل
ای مسیحا که کنی زنده دو صد عیسی را
ای که چشم تو کند کار دو صد موسی را
تو حسینی که خدا گشته بهای دم تو
تو حسینی که شدی آینه، بیهمتا را
گفته احمد که حسین از من و من از اویم
جان شیرین شدهای جان و تن طاها را
گفتهای هر چه پسر هست علی بگذاری
تا کنی زنده به دنیا علم مولا را
تا که بر روی لبم نام تو را میگویم
میکنم شاد دل مادرتان زهرا را
کربلا آخر دنیای همهنوکرهاست
دم آخر برسان آخر دنیا ما را
تا که ناکام از این عالم خاکی نروم
کن نصیبم سحری جنت پایین پا را
شوق وصل است که در دیدهی ما میجوشد
قسمت دیدهی ما کن نظر دریا را
زودتر کار مرا دست علمدار انداز
نیست معلوم ببینم سحر فردا را
کشتهی اشک، بده اشک، بده سوز جگر
تا که از داغ تو پر خون بکنم دلها را
جان به قربان ترکهای لب تشنهی تو
آب کرده لب خشک تو قد سقا را
چه کشیدی تو در آن لحظه که دیدی آقا
پر نموده تن اکبر همهی صحرا را
طالب خون تو کی میرسد از راه حسین
تا کند پر ز حسینیه همه دنیا را
#ناصر_شهریاری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#غزل
هر کس که بر سرش زده با عشق سر کند
باید هواى داشتن دردسر کند
باید هر آنکسى که پى وصل میرود
تا مرز سوختن بتواند خطر کند
از دست این فراق مجال فرار نیست
سوگند خورده است مرا خونجگر کند
شب آمده است و باز زلیخا نشسته است
شاید دوباره یوسف از اینجا گذر کند
باشد به التماس دل ما محل نده
پس لااقل بگو که چه خاکى به سر کند
اصلا چگونه شمع در این گوشهی اتاق
شب را بدون صحبت پروانه سر کند
دیدی که خون ناحق پروانه شمع را
چندان امان نداد که شب را سحر کند
افتادهاند در بغل هم دو سوخته
دیگر کسى نمانده کسى را خبر کند
وقتى فقیر فقر ندارد فقیر نیست
کارى کنید فقر مرا بیشتر کند
هر آنچه دادهام دوبرابر گرفتهام
آنکس ضرر نکرد که اینجا ضرر کند
با آنکه ذره را به نظر آفتاب کرد
باد صبا بگو که به ما هم نظر کند
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#غزل
مرا شروع کن از ابتدا - که پایانم
چرا که بی تو نمیخواهم و نمیدانم
برای این که مرا یاد تو می اندازد
پر است از گلِ نرگس میان گلدانم
دراین هوای نبودت ببین که یخ کردم
بیا بهار ؛ که از غیبت تو لرزانم
تو نیستی و دلم هر غروب میگیرد
طلوع کن ز پس ابرها به چشمانم
گرفته ام به سرم چتر انتظار تو را
به زیر بارش یک ریزِ اشکِ چشمانم
به باوری که می آیی هنوز شک دارم
مرا ببخش که کُند است نبضِ ایمانم
شبی شمردم و دیدم هنوز کم دارد
که پر شود ز غزل های عشق دیوانم
#محمد_حسن_بیات_لو
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#غزل
باز در گوشهی غربت نفسم میگیرد
سینه تنگ است برایت نفسم میگیرد
بیجواب است سوالم... به شهیدان برسم؟
باز از هقهق حسرت نفسم میگیرد
چه شد اینسان به بدی دست رفاقت دادم؟
نالم از شدت حیرت نفسم میگیرد
دیشب از حنجرهی خستهی من خون میریخت
بسکه کردم ز تو صحبت نفسم میگیرد
نیست در حلقهی ذکر تو مرا تاب حضور
چونکه از ذکر مصیبت نفسم میگیرد
عاقبت یاد غمت قاتل این جان گردد
گاه یادت، ز حرارت نفسم میگیرد
بیتو در حیطهی این شهر نفسآلوده
یاس خوشبوی ولایت نفسم میگیرد
#سید_محمد_میرهاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#غزل
انتها نیست در آن جلوه که با فاطمه است
نقطهی "فا" علی و نقطهی "با "فاطمه است
کیست او حضرت حق یا که نبی یا که علی
کیست او فاطمه یا فاطمه یا فاطمه است
بارها محضر او خورد زمین جبرائیل
بارها گفت محمد به حرا فاطمه است
بیش از کعبه پیمبر به طوافش میرفت
یعنی ای قوم فقط قبله نما فاطمه است
من از اَمرش به علی یادِ حدیثی کردم
حجت الله عَلی حُجَّتنا فاطمه است
گفت سوگند به مظلومی تو کم نشود
یک سرِ موت در این معرکه تا فاطمه است
آنچنان رویِ زمین ریخت چهل تَن را که
همه گفتند مگر شیرخدا فاطمه است
همه گفتند که در شهر دو حیدر باشد
همه گفتند که در شهر دوتا فاطمه است
مرتضی گفت بمان ورنه خودش میفهماند
که اذازُلزلتِ الاَرض و سَما فاطمه است
چادرش را نتکاند آخ ببینید همه
نام او مردم نامرد چرا فاطمه است
روز محشر شود ؛ از آمدنش معلوم است
که چرا کارِ خلائق همه با فاطمه است
تا که او هست شفاعت به شفیعی نرسد
تا که او هست فقط نالهی ما فاطمه است
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#شهادت
#غزل
مادرم این آه این زاری برایت خوب نیست
گریه کمتر کن تو بیماری برایت خوب نیست
درد داری استراحت کن کمی بهتر شوی
اینکه شب تا صبح بیداری برایت خوب نیست
دردهایت را نگویی با علی با من بگو
درد خود در دل نگهداری برایت خوب نیست
غصه آشفتگی موی زینب را نخور
شانه با این دست برداری برایت خوب نیست
موقع برخواستن از جا کمک از من بگیر
خون سینه میشود جاری برایت خوب نیست
کار خانه با من و فضه تو از جا پانشو
زخمهای تو بود کاری برایت خوب نیست
من خودم در را به روی شوهرت وا میکنم
تو خودت محتاج دیواری برایت خوب نیست
من خودم شب آب در دست حسینت میدهم
استراحت کن تو بیماری برایت خوب نیست
#عبدالحسین_میرزایی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#شهادت
#غزل
این روزها شب وسحرت طول می کشد
حتی دقیقه در نظرت طول می کشد
تا دست ها به هم برسد لحظه قنوت
در پیش چشم های ترت طول می کشد
از کنج خانه تا دم در غصه می خورم
از بس که راه مختصرت طول می کشد
اینگونه پیش گر برود ای کبوترم
درمان زخم های پرت طول می کشد
با هر قدم که تکیه به دیوار می دهی
از بین کوچه ها گذرت طول می کشد
بگذر از این محله که در وقت حادثه
تا مجتبی شود سپرت طول می کشد
تنگ غروب می رسی و درک می کنم
درد دل تو با پدرت طول می کشد
گیرم به گریه دخترت آرام شد ولی
آرام کردن پسرت طول می کشد
گفتی مجال شرح دل شرحه شرحه نیست
افسوس ..قصه جگرت طول می کشد
تو می روی و تازه شروع غم من است
گفتم به بچه ها سفرت طول می کشد
*
گودال بود و روضه ی تو مادرانه بود
مادر چقدر ذبح سرت طول می کشد
#هادی_ملک_پور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem