eitaa logo
شعر شیعه
7هزار دنبال‌کننده
465 عکس
177 ویدیو
20 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
گمان مدار که نام تو بردن عادت ماست نسیم یاد تو در هر سحر عبادت ماست زمین به زیر قدمهای تو سر افراز است سلامت تو ... به جان همه...سلامت ماست اگر که، عمر جهان هم ،تمام گردد باز ندارد آنچه تمامی همین ارادت ماست کنار خانه ی چون تو کریم بی منت دری دگر بزنم....باعث خجالت ماست چو طفل اشک دگر راستگو نمیبینم بیا بپرس که این شاهد صداقت ماست قسم به ضامن آهو که زائران توایم ظهور طلعت تو بهترین زیارت ماست قسم به ساقی لب تشنه ای که دستانش به دست مادر تو برگه ی شفاعت ماست در اولین شب جمعه مرا به همراهت ببر به کرببلایی که عین جنت ماست ببر به کرببلا و بخوان که یا جداه هنوز داغ لب تشنه ات مصیبت ماست @shia_poem
نازم به این خدا که گنهکار می خرد هر روزه دار را دَم افطار می خرد باآبروی رفته به میهمانی آمدم هربار آبروی مرا یار می خرد یک لحظه ام کنار نزد پرده ی مرا با احترام حضرت ستار می خرد من روی آمدن به ضیافت نداشتم اما دلم خوش است که غفار می خرد اشک جوان ز گونه ی چشمم که می چکد بارگناه او به شب تار می خرد رو میکنیم سوی کرم خانه ی کریم اینجا ندیده صاحب آن بار می خرد در روز حشر هم به امیر نجف قسم مارابه عشق حیدرکرار می خرد حُب علی هدیه ی مخصوص فاطمه است مارابه این بهانه خریدار می خرد درحسرت یَموت ویَرَنی میکشد مرا حیدر غلام خود دَم دیدار می خرد باب الرضای صحن نجف باب الجنت است اینجا بهشت ناز گنهکار می خرد مارابه نام تشنه لب کربلا حسین با یک سلام لحظه ی افطار می خرد اذن دخول کرببلا نام زینب است زینب فقط گدای گرفتار می خرد هرکس که مویش ازغم زینب سپیدشد اورایقین کنید که علمدار می خرد از روی ناقه دیدکه درکوچه های شام از اخنس وسنان کسی گوشواره می خرد پیش رباب حرمله فریاد زد کسی گهواره ی شکسته شیرخوار می خرد @shia_poem
عطرِ رمضان آمد از باغِ جنان آمد دستانِ دعا بگشا چون ماهِ امان آمد ماهی که در آن قرآن بر ما شده ارزانی از موهبتِ آن شد عالم همه نورانی افطار و سحرهایش همواره گل افشانی ای بنده شدی دعوت بر سفره ی رحمانی این شهرِ صیام است و ابوابِ کرم باز است بگشا پرِ ایمان را هنگامه ی پرواز است هر آن که ز جان و دل تسلیمِ خدا باشد در هر دو جهان مشمولِ خیر و عطا باشد با جان و دل آذین کن شبهای عبادت را با عطرِ دعا پُر کن دستانِ اجابت را ماهی که سحرهایش سرتاسرِ عرفان است الطافِ الاهییش چون بارش باران است آوای معطّر از باغِ ملکوت آید بارانِ اجابت از دستانِ قنوت آید بستان خدا جاری از رحمت و غفران است گل چیدن از این بستان بر بنده چه آسان است قرآنِ حقایق را در سینه تلاوت کن فرمانِ خدایت را پیوسته اطاعت کن از صفحه ی دل شویی زنگارِ گناهانش آیینه نما جان را با چشمه ی رضوانش برخیز مبادا از غفلت زدگان باشی در صفحه ی این دفتر بی نام و نشان باشی از موهبتِ رمضان، حق بر تو نظر دارد به به چه تماشایی افطار و سحر دارد در مائده ی قدرَش ای بنده تو مهمانی سبز است حضورِ تو با نغمه ی قرآنی قدری که به محرابش آوای علی دارد از یمنِ علی در آن الطافِ خدا بارد! @shia_poem
میهمانم کردی و بارِ سفر آورده ام دستهای خالی و چشمانِ تر آورده ام راه دادی بینِ خوبانت منِ گمراه را آبرو دادی و شرم شعله ور آورده ام حال و روزم را ببین و دستهایم را بگیر روسیاهم! از گناهانم خبر آورده ام «یا غیاث المستغیثین» «یا رجاءَالمُذنبین» «یا انیس الذاکرین» اشک ِ سحر آورده ام سفرۂ لطف تو پهن و دست-خالی، سر به زیر... کوهِ عصیان و ثوابی مختصر آورده ام با «لکَ صمتُ» به زنجیرش کشیدم باز هم حرص شیطان را دم ِ افطار در آورده ام فصلِ دقُّ الباب شد پای دعای افتتاح آسمان آورده ای و بال و پر آورده ام روح من مأنوس شد با «یاعلیُ یاعظیم» تا خریدارم شوی نام ِ پدر آورده ام بوتراب و قاهِر الاعداء... والیَّ الولي رو به لطف حضرتِ خیرالبشر آورده ام درگذر از من «بمولانا أمیرالمؤمنین(ع)» عاصی ام اما شفیعِ معتبر آورده ام! @shia_poem
مینویسم خدا بحق حسین یا سریع الرضا بحق حسین ربنا آتنا بحق حسین گویم العفو را بحق حسین تا ببخشی مرا بحق حسین ربنا ربنا اله کریم سفره دار کریم ماه کریم دست خالی به بارگاه کریم آمدم باز در پناه کریم نظری بر گدا بحق حسین آمدم آشتی کنم باتو رد من مستکین خود را تو وحده لا رفیق الا تو ما کریمیم ای خدا یا تو؟ کرمی کن به ما بحق حسین منم و کوله بار سنگینم دارد از دست می رود دینم به خداوندی تو خوشبینم من از این ذکر ، خیر میبینم یا سمیع الدعا بحق حسین جانم آنشب که بر دهن برسد ملک الموت نزد من برسد کاش آنجا امام حسن برسد یکنفر یار سینه زن برسد تا بگیرم نوا بحق حسین چه نمایم برای وحشت قبر چه کنم با فشار و غربت قبر دستخالیم و خجالت قبر مونسم باش بین خلوت قبر رحمی آن لحظه ها بحق حسین تستر الذنب ، کوه غفرانید نام ما را اگر نمیخوانید لااقل جرم ما بپوشانید من نجف رفته ام ، نسوزانید جان خیر النسا ، بحق حسین شب جمعه است یا امام زمان خجلم از شما امام زمان دوست دارم تو را امام زمان التماس دعا امام زمان پیش ماهم بیا بحق حسین باز دارم هوای شش گوشه بی قرارم برای شش گوشه درد ما و دوای شش گوشه آه پایین پای شش گوشه ببرم کربلا بحق حسین ته مقتل بگو چه شد آقا تن که شد پشت و رو چه شد آقا پنجه شمر و مو چه شد آقا چکمه روی گلو چه شد آقا العجل مهدیا بحق حسین @shia_poem
یا سیدی به بنده ی رسوا امان بده بر این گدای بی کس و تنها امان بده میترسم از حساب و کتاب تو یا مجیر(یاکریم) کن با اسیر خویش مدارا ...امان بده من خورده ام زمین تو دیگر مرا نزن این بنده ی فراری خود را امان بده کار مرا درست کن ای یُجبر المحیف پیش از حساب محشر کبری امان بده آن روز که پدر ز پسر میکند فرار دست مرا بگیر خدایا امان بده پیش تو آبرو که نمانده برای من امشب بیا به خاطر زهرا امان بده حب علی میان دلم موج میزند طوفانی است تا دل دریا امان بده این سینه نیز مثل نجف جای حیدر است دیگر بیا به حرمت مولا امان بده تضمین فاطمه ست به هر زائر حسین گوید به احترام من او را امان بده بر کربلا قبله ی شش گوشه اش قسم ما را میان عرش معلا امان بده تنها به عشق گریه برای تو زنده ام در آرزوی کرب و بلای تو زنده ام @shia_poem
هیچ کسی بار بَدم رو نخریده آخدا تو فقط مشتریشی، اونم ندیده آخدا می دونم دلت نمیاد دوباره ضرر بدم یه جا، با هم می خری؛ کال و رسیده آخدا تویِ زندگیم نشد به در بسته بخورم اسم پاکت واسه قفل غم، کلیده آخدا می خوام امشب مثِ اون چوپونه دردِ دل کنم اون که از آدم خوبا طعنه شنیده آخدا می زنی بیا بزن؛ صاحب بندتی ولی چی گیرت میاد از این رنگ پریده آخدا !؟ مُشتی پوست و استخوون دیگه جهنم نداره درخور قهر تو نیستش این تکیده آخدا کی می خوای اسم منُ از تو بَدا خط بزنی ؟ نوبتم کی میشه ؟ وقتش نرسیده آخدا !؟ روتُ برنگردون از من، نگو منت نکشم دل شکستن از شما خیلی بعیده آخدا کاری کن تا که سری تویِ سرا در بیارم قسمت میدم به اون سر بریده آخدا نکنه داری درِ بهشتُ روم وا می کنی! عطر سیب تازه ای اینجا پیچیده آخدا @shia_poem
يک قطره اشک شرم مرا "يم" حساب کرد کوثر حساب کرد، و زمزم حساب کرد آه يکى گرفت ،به پاى همه نوشت ما باهم آمديم که با هم حساب کرد با اين خدا هر آنکه طرف شد ضرر نکرد يک دم صدا زديم, دمادم حساب کرد پيش کريم ، دست به جيبم نميبرم خرج من است، کيسه حاتم حساب کرد کارم اگر نداشت پس اينجا چه ميکنم؟! منت سرم گذاشت مرا هم حساب کرد مقصد عبوديت که نباشد، نميشود حتى روى عبادت بلعم حساب کرد معلوم بود آبرويم را نميبرد از اولش گناه مرا کم حساب کرد اول بنا نداشت حسابم کند ولى وقتى که ديد فاطمه دارم، حساب کرد ما را اگر خدا نخرد، ميخرد على بايد به روى شاه دو عالم حساب کرد اين گريه قابليت غفران نداشت که... پس روى گريه هاى محرم حساب کرد فرمود "بالحسين" بگو،گفتم و خريد يعنى مرا دومرتبه آدم حساب کرد چيزى نمانده بود که بيرونمان کنند ممنون حيدريم که درهم حساب کرد @shia_poem
سزايم بود اگر از دست دادم آسمانم را که من با دست‌های خود شکستم نردبانم را دلم از حرف لبریز و زبانم از لغت خالی نمی‌دانم بگویم یا نگویم داستانم را پريدم بى هوا روزى براى دانه اى گندم ولی افسوس گم کردم مسیر آشیانم را پریشان است احوالم، و ما ادراک احوالى بُریده دیگر این درد پشيمانی امانم را بهشتم را كليدى بود و گم شد، يافتم وقتى به روى طاقچه ديدم مفاتیح الجنانم را پرشیانم پریشانم به قلب خسته برگردان الهی بالحسین بالحسین آرام جانم را اگرچه بال‌هایم را گرفته آتش عصيان ولی هرگز نخواهم برد از یاد آسمانم را نوازش هاى خود را برمدار از من، بزرگى كن خراشيدم اگر چه گاه دست باغبانم را هلال ماه دعوت نامه عشق است ميدانم من آخر ميشناسم دست خط ميزبانم را رسول باد را بفرست سمت ساحل بخشش در اين دريا ببين دست دعايم، بادبانم را @shia_poem
شده غصه‌ی نان و دنيای ما حجاب ميان حبيب و مُحِبّ توکل نکردیم بر او که گفت: «وَ يَرزُقهُ مِن حَيثُ لا يَحتَسِب» فقط فکر دنياي خود بوده‌ايم غم دیگران چه؟! ملالی که نیست ندارد اثر در عبادات ما همين رزق‌های حلالی که نيست چه کرديم با بال دل‌هايمان مناجات‌ها، ربّناها چه شد دعامان شده حبس در سينه‌ها «خدايا ، خدايا» خدايا! چه شد تجمّل شده همّ و غمّ همه چه شد فرش‌های حصيری چه شد؟ که ديگر به نان و نمک قانع است؟ مرام علی! دستگيری! چه شد؟ به دنيای خود خوب خو کرده‌ايم دگر در سری فکر پرواز نيست در آسمان باز باز و چه حيف براي پريدن پری باز نيست به دنيای فانی چنان رو زديم که از عزّت نفس غافل شديم سر دل به دريا زدن داشتيم اسير تماشای ساحل شديم «کجايند مردان بی‌ادعا» چه شد اشک‌ها ، دردها ، ناله‌ها چه کرديم با عشق و انسانيت چه کرديم با حرمت لاله‌ها بيا لحظه‌ای سوی نورانيت بيا يک نفس غرق تقوا شويم بگو مرد و مردانه یک یا علی که راهی عرش معلّی شویم چه می‌شد اگر حضرت آفتاب به دل‌های تاریک ما يک نگاه... توانی دهد، نيمه‌جانی دهد به این عبد درمانده‌ی رو سیاه بیا يک قدم مانده تا آسمان بيا التجا کن خدایی شويم حسين است سرّ رهايی ما پری باز کن کربلايی شويم @shia_poem
خيلي دل من از خودم گرفته يواش يواش چشامو نم گرفته از اثر گناه ببين خدايا تموم زندگيمو غم گرفته ميخوام كه از خودم شكايت كنم شكوه از اين همه قساوت كنم شكايت از اين همه ناسپاسي به پيش اين همه محبت كنم دست گداي نااميد گرفتي هركسي دستشو كشيد گرفتي چطور جواب خوبياتو بدم ديده هاتو همش نديد گرفتي منو به حال خود نذارم خدا حال مناجات ندارم خدا به هركسي غير تو دل مي بندم جز تو هزار معشوقه دارم خدا ماه تو هم حريف حالم نشد بار گناهم ذره اي كم نشد از اين مي ترسم كه ملائك بگن ماه خدا تموم شد آدم نشد به اين بي آبرو تو عزت بده به قلب زارم معنويت بده به حرمت مدافعان حرم يه بار ديگه بيا و فرصت بده تصدقت هميشه ياورم شد دست تو سايه ي روي سرم شد امشب ميخوام قسم بدم به كسي كه اولين مدافع حرم شد خدا قسم به اشك چشم ترش به آه و ناله هاي پشت درش به محسنش به غنچه ي پرپرش به غرور له شده ي همسرش يه لحظه غم از رو دلش پا نشد حريف چشمش موج دريا نشد شرمنده مونده از روي امامش دستش شكست دست علي وا نشد @shia_poem
من عبد روسیاهم دست مرا بگیرید شرمنده از گناهم دست مرا بگیرید از بس که دور گشتم از خانه ی حبیبم گم گشته است راهم دست مرا بگیرید عبد جمودالعینم ازکثرت معاصی رفته زکف سپاهم دست مرا بگیرید با زورقی شکسته خود را رساندم اینجا تنها و بی پناهم دست مرا بگیرید آغوش خود گشودی اما فرار کردم برگشته غرق آهم دست مرا بگیرید وقتی که غیرتم رفت شوق عبادتم رفت درمانده از گناهم دست مرا بگیرید عهد شباب رفت و مویم سفید گشته بی حد شداشتباهم دست مرا بگیرید شد آرزوی این دل ایوان طلای حیدر غیر از نجف نخواهم دست مرا بگیرید تنها ره نجاتم شش گوشه ی حسین است بی کربلا تباهم دست مرا بگیرید شبهای جمعه قلبم در روضه ی حسین است گریان قتلگاهم دست مرا بگیرید @shia_poem
باز روگرداندم از تو، باز رو دادی به من با همه بی‌آبرویی آبرو دادی به من شرم می‌کردم دگر در محضرت لب واکنم باز می‌بینم مجال گفت‌وگو دادی به من قطره‌ای بودم، به بحرم متصل کردی ز لطف جرعه‌ای می‌خواستم، دیدم سبو دادی به من خاک بودم، آدمم کردی به دست رحمتت خار بودم، بهتر از گل رنگ و بو دادی به من چشم خشکم بود خالی، رویم از عصیان سیاه اشک بخشیدی و آبِ شست‌وشو دادی به من از ولادت آرزوی سوز و شوری داشتم بیشتر از آنچه کردم آرزو، دادی به من گر نشد قسمت که در خون گلو غسلی کنم از سرشک دیدگان، آب وضو دادی به من همچو شمعم قطره‌قطره آب کردی، سوختی در دل شب گریۀ بی‌های و هو دادی به من با غبار راه زوارِ «علی» شستی مرا، در حقیقت آبرو از خاک او دادی به من تا کنی سیراب، «میثم»را ز جام رحمتت، آب شیرین از سبوی «تفلحوا»دادی به من @shia_poem
دلبر شب ماه باشد ، دلربای من حسین گر عقیق حُسن یوسف شد ، بُوَد معدن حسین بی نیاز از باغ جنت بی خیال از دوزخم گر به روز حشر بردارد قدم با من حسین گاه ما را می کُشی گاهی مسیحا می شوی وای از عشقی که شد هم دوست هم دشمن حسین پشت پای زائرانت ریخت آب و گفت دل لذتی دارد شکستن های تو ، بشکن حسین بوده ای تنها سه شب بی سر میان قتلگه بعد از آن بودی به روی نیزه ها بی تن حسین پیرهن ها شد از آن روزی برایت رو سیاه که وفا با تو نکرد آن پاره پیراهن حسین بی کفن گشتی که آسان تر رساند عاشقت با نگاه غرق اشکش دست بر دامن حسین بوده از روز ازل پشت و پناه ما غریب در تمام زندگی چون کوهی از آهن حسین @shia_poem
عالم همه یک نقطه ای از نونِ حسین است عشق است چنین جاذبه در خونِ حسین است زیباییِ احساسِ من این است که جانم آن عاشقِ‌ دیوانه وُ مفتونِ حسین است این دل که اسیر است و در این دام گرفتار چون آهوی سرگشته ی هامونِ حسین است عمریست دلم بارِ غم هجر کشید است اصلاً بنویسید که مجنونِ حسین است بر سینه ی قبرم به خطِ خون بنگارید هان این دلِ سودا زده افسونِ حسین است یا لیتنی کنُت و مَعکم وردِ لبِ ماست دنیا به ابد یکسره مدیون حسین است گر نعره ی هیهات.... کشد در برِ شمشیر چون عزت و آزادگی قانونِ حسین است در ظهرِ عطش کرببلا وُ تهِ گودال این قلبِ خدا هست که محزونِ حسین است هرگز نشود مشعلِ این واقعه خاموش تا روی جهان صورتِ گلگونِ حسین است تا نبضِ جهان می زند، این دایره ی عشق عالم همه چون نقطه ای در نونِ حسین است! @shia_poem
شبیه یه تسبیحِ پاره س دلم آوردم خودت رو به راهش کنی بخوای، بهتر از روزِ اول میشه فقط کافیه که نگاهش کنی می دونم تُو دنیا، شبیه تو نیست کی تحویل می گیره یه بازنده رو؟ دارم غرق میشم، نجاتم بده پناهش بده این پناهنده رو مقصر منم ! هر چی که می کِشم دارم از هوا و هوس می کِشم کنار توأم، غرقِ آرامشم با یه حسِ خوبی نفس می کِشم چرا توبه هامُ شکستم؟ چرا؟ نموندم رو شرط و شروطِ خودم بگیر دستایِ ناامیدِ منُ رسیدم به مرزِ سقوطِ خودم شنیدم که مهمون داری این شبا حسودیم شده ! با کی هم صحبتی؟ کسی پشتِ اَبرا صدام میزنه: بیا بینِ خوبا، تو هم دعوتی یه تسبیحِ فیروزه رنگِ دلم که دور از حرم مونده، حالش بَده یه بالی بِده بِکنم از زمین یه بالی بِده مقصدم مشهده @shia_poem
باز دل، چلّه‌نشین حرمِ راز شده‌ست مرغ شب، با نفس صبح هم‌آواز شده‌ست باز با دست سحر، پنجره‌ها باز شده‌ست باز فصلِ سفرِ چلچله آغاز شده‌ست با نسیمی که به دل‌جویی من می‌آید باز عطر گل نرگس ز چمن می‌آید این گل لاله، که زیبایی بی‌حدّ دارد در چمن تازگی و لطف مجدّد دارد نکهت فاطمه و عطر محمّد دارد آفرینش به لبش، ذکر خوش‌آمد دارد این گل سرخ، که از گلبن توحید شکفت هر که دیدش، «زَهَقَ الباطِلُ و جاءَ الحَق» گفت جلوۀ «وَالقمر» و آیت «وَالعصر» آمد رحمت واسعۀ بی‌حد و بی‌حصر آمد فتح نزدیک شد و، زمزمۀ نصر آمد کارفرمای دوعالم، ولیِ‌ عصر آمد گرچه در خوشدلی فاطمه، تردیدی نیست زادروز پسرش هست، ولی عیدی نیست چه بگویم که مرا عقدۀ عالم به گلوست داستان من وغم، خاطرۀ سنگ و سبوست کی شود پرده به یک سو رود از چهرۀ دوست «آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست» عید روزی‌ست، که بارد به جهان ابرِ کَرم مصلح کل بزند تکیه به دیوارِ حرم عیدی روزی‌ست، که آفاق گلِ نور شود از جهان، سایۀ بیدادگران دور شود روز نابودی تزویر و زر و زور شود یعنی از پرتو موسی، همه جا طور شود عیدی روزی‌ست، که آفاق منوّر گردد باغ سرسبز شود، باز ورق برگردد عید روزی‌ست، که دل‌ها شود از غصه جدا روز آغاز ثمربخشی خون شهدا برسد پرتو روشنگر مصباح هدی تکیه بر کعبه زند منتقم خون خدا بشنود گوش فلک، صوت خوش تکبیرش دولت عدل شود، دولت عالم‌گیرش عید روزی‌ست، که با عشق، هماهنگ شود عرصه بر تهمت و تزویر و ریا تنگ شود نرم، چون آب، دلِ سخت‌تر از سنگ شود باغ سرسبز و نشاط‌آور و گل‌رنگ شود عید روزی‌ست، که ایمان و امان تازه شود یک چمن لالۀ پرپر شده، شیرازه شود ای که جبریل امین، پیک پیام‌آور توست ای که عیسای نبی، روز فرج، یاور توست سرمۀ چشم ملائک، همه خاک در توست چشم بر راه ظهورت به خدا، مادر توست تو بیا! تا غم عالم، همه از دل برود کشتی از دامن توفان، سوی ساحل برود @shia_poem
شده وقت سحر از غصه نجاتم بدهید ز آتش هجر جهانسوز براتم بدهید خضر از لعل لبی یافت حیات ابدی تا نمردم نفسی آب حیاتم بدهید قبله ی ماه همان صورت گندم گون است خوشه ای زان مه سیما به زکاتم بدهید ای ملائک به نفسهای سحر گاه قسم جلواتی به سوی جلوه ی ذاتم بدهید تا که محراب به فریاد دل ما برسد یادی از آن خم ابرو به صلاتم بدهید تا که صبح و شب ما رنگ شما را گیرد چشمی از دجله و چشمی ز فراتم بدهید حج بیتک ، بود آرزوی فی کل عام یعنی احرام طواف عتباتم بدهید @shia_poem
سفره ی افطار ما پر سفره دیدار نه ما بفکر هرکسی هستیم اما یار نه غصه هجر تو را خیلی نداریم عفو کن سرسری از وصل میخوانیم با اصرار نه کارگر کم داری آقا جان سخنران بیشمار قیل و قال از غربتت کردیم اما کار نه آشتی کن با گدایان گنه کار خودت خیر میبیند گدا با دوری از دلدار؟ نه ما دم بیدار بودن هم بخواب غفلتیم چشم ها بیدار اما باطن بیدار نه نامه اعمال مارا وا نکن تایش بزن هرچه میخواهی گنه دارد ثواب انگار نه با شهیدان عهد خود را بسته ایم از ابتدا مرگ در این راه آری زندگی با عار نه به مناجات شب ما سربزن یابن الحسن یک جهان ناگفته هست و محرم اسرار نه با خودت مارا ببر تا کربلا هر اربعین خط نزن نام گدایان را ازین طومار نه صبر میکردیم ما پای غم زینب ولی صبر پای روضه هایش برسر بازار نه زینبی که عرشیان به دست بوسش میرسند حرمتش بالاست بین دسته ی اشرار نه @shia_poem
صاحب نفسا وقت سحر ياد ز ما کن در بين قنوتت من آلوده دعا کن در هم بخر اين باربهم ريخته ام را کمتر گل زيباى خود از خار جدا کن کشکول گداى سر راه تو گرفتم که گاه کريمانه نگاهى به گدا کن از دست گنهکارى خود خسته شدم من اين مرغک پر بسته ز هر دام رها کن دل مرده ام اى يارمسيحا نفس من هوئى بکش و حاجت اين خسته روا کن آخر بشود دورى تو قاتل جانم با يک نظرى درد نفس گير دوا کن جامانده ام از قافله ى سرخ شهيدان راهى دل ما را به مسير شهدا کن اى زائر شش گوشه بيا يک سحرى را ما را ز کرم در به در کرببلا کن @shia_poem
برای دیدن روی تو ناله ها دارم خوشم اگر چه غریبم ولی تو را دارم تمام سوز دل من ز ناله های شماست ز درد هجر تو سوز ی در این صدا دارم گدائی در این خانه آبروی من است به نام توست اگر ذره ای بها دارم به نامۀ عملم نیست جز گناه گناه... ولی به وقت سخن کوهی ادعا دارم الا امیر سحر ای مسافر صحرا امید وصل تو را بین هر دعا دارم به کام خویش چشیدم غم جدایی را نشان رحمتی از یار آشنا دارم مرا میان قنوت سحر مَبر از یاد که احتیاج شدیدی بر این دعا دارم به آه نیمه شب تو قسم عنایت توست اگر زبان مناجات با خدا دارم بیا و نامه اعمالِ من مرور نکن که بر جبین عرق شرم از شما دارم بدست خود بده خرج زیارت ما را هوای بوسه ای از خاک کربلا دارم @shia_poem
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد دنبال او شب تار صیاد رفته باشد یک زخم بر دو گونه یک چشم نیم بسته از زجر یادگاری یک دنده شکسته فهمیده ام در این شهر معنای سیری ام را از ضرب دست خوردم دندان شیری ام را نامحرمی که باخود دیشب سرتو را داشت وقتی به گوش من زد انگشتر تو را داشت طفلی که خنده میزد بر این لباس پاره او گوشوار من داشت من زخم گوشواره من خار میکشیدم با ناخنی شکسته او با گل سر من گیسوی خویش بسته وقتی که شعله افتاد از بام روی معجر نگذاشت ساربان تا بردارم آتش از سر من باز ماندم از درد از فرط ناتوانی او رفت و پیش پایم انداخت تکه نانی من سخت باز کردم انگشت کوچکم را او رفت و بین دستش دیدم عروسکم را دیشب که خواب رفتم یک بار بی عمویم زنجیر دست و پایم پیچید بر گلویم از کوفه آمدی و سنگ صبور داری رنگ محاسنت زرد بوی تنور داری ای سر بیا که مُردم از دختران شامی از خنده های کوفی از خنده های شامی ای کاش پای حلقت میمُرد دختر تو آری هنوز گرم است رگ های حنجر تو @shia_poem
در سینه مانده آهم، خیلی دلم گرفته خسته از اشتباهم، خیلی دلم گرفته بر نفس خود اسیرم، از شرم سر به زیرم از بس که رو سیاهم خیلی دلم گرفته خیلی مرا صدا کرد، آخر خودش حیا کرد شرمنده از الٰهم، خیلی دلم گرفته در بندگی ضعیفم، شیطان شده حریفم گمراه بین راهم، خیلی دلم گرفته نامحرمان به لبخند، اشک مرا گرفتند خشکیده شد نگاهم، خیلی دلم گرفته وقتی اطاعتم رفت، دوران عزتم رفت درمانده قعر چاهم، خیلی دلم گرفته شاه نجف امیدم، دیشب به خواب دیدم ایوان طلای شاهم، خیلی دلم گرفته تشنه شدم دوباره، دلتنگ و بی قرارِ ارباب و قتلگاهم، خیلی دلم گرفته یک سو سه ساله افتاد، خواهر به ناله افتاد: برخیز ای پناهم خیلی دلم گرفته بعد از علیِ اکبر، بعد از تو ای برادر در بند یک سپاهم، خیلی دلم گرفته من می روم اسیری، جای کفن حصیری شاید شود فراهم، خیلی دلم گرفته @shia_poem
فعل مرا دیدی ولی چیزی نگفتی بنده همان بنده، خدا مثل همیشه از ما توسل از تو لطف و دست گیری آقا همان آقا، گدا مثل همیشه ممنون از اینکه دست ما را رو نکردی مثل همیشه باز هم ستار بودی چه خوب شد در معصیت مرگم نیامد ممنون از این که باز با ما یار بودی با این گناهانی که من انجام دادم باور نمی کردم که دستم را بگیری تو آن قدر لطف و کرامتْ پیشه ای که روزی هزاران بار توبه می پذیری جا مانده بودم تو مرا این جا رساندی من خواب بودم تو مرا بیدار کردی وقتی سحر های مناجاتت نبودم آن شب به جای من، تو استغفار کردی آن قدر خوبیِ مرا گفتی به مردم آن قدر که حتی خودم هم باورم شد آه ای کرامت پیشه دیدی آخر کار این مهربانی های تو دردسرم شد هر چند از دست خودم دل گیرم اما احساس دلتنگی در این شب ها نکردم سوگند بر سجادۀ خانوم رقیه من مهربان تر از خودت پیدا نکردم در را به روی ما گنه کاران نبندید ما هم دلی داریم گر چه رو سیاهیم گفتند این جا بارِ عصیان می پذیرند دیدیم بیش از عالمی غرق گناهیم @shia_poem
برگ و برت دست كسي برگ و برم دست كسي بال و پرت دست كسي بال و پرم دست كسي خيرات كردن مال من خيرات كردن مال تو انگشترت دست كسي انگشترم دست كسي نه موي تو شانه شود نه موي من شانه شود موي سرت دست كسي موي سرم دست كسي بابا گرفتارت شدم از دو طرف غارت شدم آن زيورم دست كسي اين زيورم دست كسي رختت به دست حرمله رختم به دست حرمله پيراهنت دست كسي و معجرم دست كسي @shia_poem