eitaa logo
شعر شیعه
6.8هزار دنبال‌کننده
440 عکس
165 ویدیو
17 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام و عرض ادب خدمت اعضاء محترم کانال حلول ماه مبارک شعبان المعظم را تبریک عرض میکنیم. التماس دعا...
✨🌹حلول ماه شعبان گرامی باد.🌹✨ 💥اعمال ماه شعبان 💥 ۱- استغفار؛ 💢 در هر روز از روزهاى ماه شعبان هفتاد بار بگوید: «استغفر الله الَّذی لا اله الاّ هو الرحمن الرحیم، الحیّ القیّوم و اتوب الیه» ۲- صلوات؛ 💢 هر روز صد بار صلوات بر محمد و آل محمد و صد بار «لا حول و لا قوَّة الا بالله» خوانده شود. ۳- خواندن؛ 💢مناجات شعبانیه و تدبر در آن ۴- در تعقیبات نماز ظهر و عصر؛ 💢 صلوات امام سجاد «علیه السلام» ۵- روزه گرفتن؛ 💢در این ماه هر اندازه که ممکن باشد، سفارش شده است.خصوصا ۳ روز اول و آخر. ۶- صدقه؛ 💢از امام ششم «علیه السلام» نقل شده است که: 🔸 «خداوند؛ صدقه ی این ماه را پرورش می دهد و روز قیامت مانند کوه احد دیده می شود.» ۷- صله ی ارحام؛ 💢معاشرت خوب با مردم و نیکی به پدر و مادر. ۸- امر به معروف و نهی از منکر. ۹- گفتن ذکر؛ 💢هزار مرتبه ذكر «لا اله الا اللّه و لا نعبد الاّ ایاه مخلصین له الدین و لو كره المشركون» گفته شود. ۱۰- با مراقبت و تقوا 💢به استقبال رمضان رفتن. ۱۱- بسیار گفتن؛ 💢«اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم» ۱۲- خواندن؛ 💢زیارت جامعه ی کبیره. @shia_poem
صدای پای خدا می‌رسد به گوش بیا سبو به دست و غزلخوان و باده نوش بیا بگیر بیرق میخانه را به دوش بیا به بزم آمدن پیر می فروش بیا دوباره صحبت هل من مزید آمده است خدای عشق در انسان پدید آمده است صدای پای بهار است، عید می‌آید به قفل بستهٔ دلها کلید می‌آید کسی که دل به هوایش تپید می‌آید خبر دهید به فطرس امید می‌آید بیا که یأس مرام خدا فروخته‌هاست شب رسیدن آقای بال سوخته‌هاست به تشنه‌ای که به دام سراب افتاده‌ست بگو که کشتی رحمت به آب افتاده‌ست فقط نه از سر فطرس عذاب افتاده‌ست دهان هرچه گنهکار، آب افتاده‌ست پیاله‌ها همه از این شراب پر شده است به هر کسی که نظر کرده است حر شده است حسین آمده تا خلق، رستگار شوند به یمن گریه به او فصل‌ها بهار شوند حسین آمده تا قلب‌ها شکار شوند به محض بردن این نام، بیقرار شوند حسین آمده با یک نگاه دل ببرد وگرنه کیست از این روسیاه دل ببرد ز عرش گفت خداوند قادر منان خموش باش جهنم! که سوم شعبان بجای آتش تو کرده رحمتم طغیان حسین مانَد و بس کل من علیها فان بگو رسول به این خلق تا ابد گمراه که من احب حسیناً فقد احب الله اگر چه شیر ز انگشت وحی می‌نوشد و جبرئیل به جسمش لباس می‌پوشد شهنشه است ولی با غلام می‌جوشد مرا بخاطر روی سیاه نفروشد کسی که رو_ به روی بنده‌اش گذاشته است هوای نوکر خود را همیشه داشته است خدا کند که مرا عاقبت بخیر کند فدایی وهب و مسلم و بریر کند مرا نگاه، چو راهب میان دیر کند به خیمه‌اش بکشاند مرا، زهیر کند چنان حبیب در این خانه موسپید شوم شبیه جون در آغوش او شهید شوم اگر نبود حسینیه ما کجا بودیم چنان کبوتر صد بام و صد هوا بودیم هزار شکر که با او از ابتدا بودیم شب ولادتش ای کاش کربلا بودیم نشد کنار تو باشیم، از بد اقبالی‌ست دم ضریح تو صد حیف جایمان خالی‌ست دم ضریح تو اما دلی پریشان است به روی سینه زند مادری که گریان است هنوز هم پسرم روی خاک، عریان است هنوز بین دو تا نهر آب عطشان است چه کربلاست که آدم به هوش می‌آید هنوز نالهٔ زینب به گوش می‌آید @shia_poem
نور عرش امشب ، تنزل کرده است در کویر خاکیان ، گل کرده است قدسیان عرض ارادت می کنند در مدینه نور قسمت می کنند با طلوع نور ، همزاد آمده باز کن سجاده ، سجاد آمده سجده هایش خاک را شرمنده کرد بندگی اش آسمان را بنده کرد غم مخور داری اگر ذنب عظیم” یحسن العفو” است کار این کریم آنچنان در قرب ، جای تام داشت در نمازش رعشه بر اندام داشت در مصلایش ، ز رب العالمین شد خطاب انت زین العابدین” وقت حج او میان ازدحام باز شد راهش برای استلام باز شد راهش ولی باشد غلط این سخن در نزد اهل معرفت چونکه در اسرار حق دردانه اوست در حقیقت ، صاحب آن خانه اوست کعبه زد از پیش ، مردم را کنار تا به چشمش ، قبله گردد آشکار تا بگیرد اعتبار بیشتر بوسه ها می زد به دست او حجر تا نماید در مقامش احترام ایستاد آنجا به روی پا مقام تا بگیرد در بغل او را مطاف خواست دیوار حرم ، گیرد شکاف ...کاش من هم حنجر حق می شدم کاش که من هم فرزدق” می شدم @shia_poem
از لحظه نخست، خداداد عاشقم از ساعتی که روح به من داد عاشقم خورشید... در حرارت عشق تو آتشم گرم توام به شدت مرداد، عاشقم با تیشه تیشه اشک شدم بیستون شکن "شیرین" ببین به شیوه "فرهاد" عاشقم از داستان صبح ازل در تحیرم تا اینکه چشم تو به من افتاد... عاشقم شیرین شهد لعل لب تو عسل ترین یوسف ترین عزیزی و ضرب المثل ترین از آن زمان که شور زن این علم شده با کیمیای عشق دلم هم قسم شده آوردنم به قصر تو با چهره ای سیاه آری سگی به حرمت تو محترم شده از بس که محض تشنگی ات گریه کرده ایم مظلومی قیام تو "بار دلم" شده نوح نجات، "تشنه لبیک ها" ببین از شدت علاقه دلم هم حرم شده آقایی و به عشق قسم دوست دارمت ای زندگی من چه کنم دوست دارمت من که شما ندیده مرید شما شدم سرمست از فرات همان ابتدا شدم از لطف رزق پاک و همین گریه بر تو بود این که علی شناس شدم، با خدا شدم پرچم به دوش در تب ایام کودکی از پابرهنه های همین دسته ها شدم نوزاد بودم و لحظات نخست بود تا آشنا به تربت کرببلا شدم در زیر قبه حرم عرش حائرت فرموده اند اینکه "خدا هست... زائرت" ما را خودش نوشته مسلمان منبرش حرّ و زهیرهای حواشی دفترش ما را خودش نوشته به چشم محبتش همراه جبرئیل، پریشان کبوترش شور حسین عاقبت خیر می دهد... چون بی نتیجه نیست دعاهای مادرش دنیا به قد هیبت نامش کفن نداشت شاهی که بود زینت دوش پیمبرش او عین عشق هست و پر از شور عین، ما پیر "حسین منی انا من حسین" ما از او دوا گرفت مسیحا... هو الشفا یعنی حسین روح تسلا... هو الشفا با نوح بود... هم دم یوسف... کنار هود جبریل هم که گفت به موسی... هو الشفا ای قوم خسته جان خداجو... هو الطبیب ای تشنگان جام مداوا... هو الشفا بال و پرت شکسته؟ امیدت کجاست پس؟ فطرس قسم به حضرت زهرا... هو الشفا آری رواست هر چه دعا در جوار او حتی شفاست خوردن خاک مزار او او عهد کرده است چنان مست جان دهد تا عرش و فرش و لوح و قلم را تکان دهد با او و یا مقابل او؟ پاسخی است سخت هر کس به اختیار خودش امتحان دهد! او هر چه داشت داد برای نجات ما تا عشق را به مردم دنیا نشان دهد یا شاعرانه وصف کنم که برای خود آمد به ما جلالت دیوانگان دهد و... @shia_poem
"ساقی به نور باده بر افروز جام ما" فطرس رسان به کرببلایش سلام ما امشب علی و فاطمه دلشاد گشته اند "مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما" مست از حریم پاک حسینی شویم ما "ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما" هرگز نمیرد آنکه بود نوکر حسین "ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما" ای ماه آسمان برو جای دگر بتاب "کاید به جلوه سرو صنوبر خرام ما" ای باد اگر به کرببلا میروی کنون "زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما" مستی ز شرب چای حسینی چه خوش بود "زانرو سپرده اند به مستی زمام ما" از مجلسش زیارت او کرده ام طلب "باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما" طبق حدیث کل جهان وام دار اوست "هستند غرق نعمت حاجی قوام ما" (زائر) @shia_poem
ای خسته از جماعتِ غرقِ ریا حسین ای دل بریده از همه ی رنگ ها حسین بر قتلِ تو فقیهِ دروغین بداد رأی ای کشته ی شیوخِ مقدس نما حسین سَمتِ تو از تمامی مردم فراری ام ای با غریب های جهان آشنا حسین ای بی کفن رها شده ی دشتِ کربلا ما را به حالِ خود تو نکردی رها حسین در حقِ دشمنانِ خودَت هم تو سالها کردی به جای لعنت و نفرین دعا حسین امیدِ عابدان شده بعد از نماز حج امیدِ عاشقان شده بعد از خدا حسین آری برای یاری او استخاره ها کردند مومنان و نماندند با حسین معیار اگر که پینه ی پیشانی است و ریش تنها نبود این همه اربابِ ما حسین ننگا به ما که بی ادبانه برایمان گشته خلاصه در عطش و کربلا حسین من از حسینِ معرکه گیران گریختم از این حسین راهِ زیادیست تا حسین او را اگر که زنده شود باز می کُشند یک عِدّه زاهدانه و با ذکرِ یاحسین! ای کشته ی حسادت دنیا حسین جان ای تشنه ی مُقطَع الاعضا حسین جان... @shia_poem
با هر قنوتِ نمازم؛ در دست، دفتر گرفتم پای مناجاتِ شعرم؛ مضمونی از سر گرفتم اینجا که من ایستادم؛ درگاهِ دارُالاجابه‌ست صاحب‌حرم که بماند؛ من حاجت از در گرفتم گفتم تهی‌دست هستم؛ دیدم قنوتم طلا شد از خواهشِ کاه گفتم؛ یک کوه، از زر گرفتم دستانِ سینه‌زنم را؛ از پینه‌ی دستِ بابا سرچشمه‌ی اشکِ خود را؛ از شیرِ مادر گرفتم من فطرسِ روضه‌گردم؛ با بال‌های شکسته زیر عَلم گریه کردم؛ از تیغه‌اش پَر گرفتم در اولین شوقِ پرواز؛ آنقدر بالا پریدم از آسمان هم گذشتم؛ آخر به گنبد رسیدم تا روی گنبد پریدم؛ دیدم حرم نوحه‌خوان است گلدسته تکبیر بر لب؛ می‌گفت وقتِ اذان است اشکم فراتِ وضو شد؛ رو به ضریح ایستادم گفتم همین‌جاست قبله؛ کعبه که سنگِ نشان است این قله‌ی آرزوها؛ عرشِ برینِ زمین است بالاتر از هر چه بالا؛ اینجا تهِ آسمان است هر ریشه از فرش صحنش؛ در دستِ حبل‌المتین است اهل نجاتیم، زیرا؛ اینجا پُر از ریسمان است هر چند ناخوانده بودم؛ اما مرا هم بغل کرد شش‌گوشه مهمان‌نواز و؛ با زائرش مهربان است دستم ادب کرد و گفتم؛ آقا سلامٌ علیکم ! هر چند رویم سیاه است؛ اما سلامٌ علیکم ! در مدحِ تو لال بودم؛ وقتی مرا آفریدند گفتم سلام ایهاالنّور !؛ وقتی صدا آفریدند در یک نمازِ جماعت؛ پشتِ صفوفِ ملایک بر تربتت سجده کردم؛ وقتی تو را آفریدند گفتی که زوّار دورند؛ از خانه‌ی عرشی من این شد که روی زمین هم؛ یک کربلا آفریدند در قعرِ چاهِ تباهی؛ پرواز، رویای من بود پَر باز کردم همینکه؛ گنبدطلا آفریدند تا اینکه چشمِ کریمت؛ دنبال سائل نگردد دور و بر خانه‌ات یک دنیا گدا آفریدند وقتی تو را خلق کردند؛ بر خاکِ تربت دمیدی قربانِ هویت مسیحا؛ ما را چه خوب آفریدی @shia_poem
دارم از رابطه‌ی شاه و گدا می‌گویم پشتِ این در «بده در راه خدا» می‌گویم تا بیایند، همه همسفر اشک شویم ... «هر که دارد هوس کرب‌و‌بلا» می‌گویم فطرس از راه برس؛ راه بلد می‌خواهم ! از پرِ نامه‌رسانِ تو مدد می‌خواهم آسمان‌جُل‌تر از آنم که کبوتر باشم آمدم در صفِ زوّار، که آخر باشم سائلم؛ شغل من این است، فقط در بزنم من فقط آمده‌ام دربدرِ در باشم پشت این قافله ما را بدوانید فقط دست ما را به ضریحش برسانید فقط دستِ عرشی شده‌ی تربت او بر سرم است هر چه افتاده در این جاذبه کارش کرم است جنسِ گهواره‌ی ارباب، ضریحی از چوب بندِ قنداقه‌اش از ریشه دخیلِ حرم است شعر نه؛ واژه‌ای از دفتر شاعرهایم زائرِ اذن دخولِ لبِ زائرهایم گرچه دور است، ولی حال و هوایش اینجاست آجرِ روضه‌ایِ بزمِ عزایش اینجاست دست‌بوسان؛ به حرم؛ همنفسِ خوبانند صفِ طولانیِ بوسیدنِ پایش اینجاست هر کجاییم، کنار حرم اربابیم خاک پاییم، غبار حرم اربابیم خبری هست، همه عرش خبردار شده «فطرس» آن قاصدکِ خسته که پر دار شده ... ... در دلِ قصه‌ی آزادیِ خود می‌گوید ... «باز هم حیدر کرار، پسردار شده» ما هم این بین به مولودیِ باران رفتیم یارمان آمد و ما نیز، به قربان رفتیم مادر آب، به دامان؛ سر دریا دارد پدر خاک، به لب؛ تربتِ اعلا دارد بوی سیب آمده از راهِ طواف قبله باد، همراه خودش عطرِ تنش را دارد مادرِ آب، عطش را به بغل می‌گیرد اشک می‌آید و لبخندِ لبش می‌میرد روضه نازل شد و در میکده باران آمد صحبت از آب شد و آیه‌ی عطشان آمد مقتلِ ناطقِ این روضه؛ پس از باریدن ... به تسلای دلِ مادر گریان آمد مادرش روضه به لب «وای بُنَیَّ» می‌گفت از سحر تا دل شب «وای بُنَیَّ» می‌گفت خواهری در دل گودال، به سر خواهد زد مادری ضجه‌ای از داغِ پسر خواهد زد لشکری می‌رسد و بر بدنِ تشنه لبی ... خنجر و تیغ و عصا؛ سنگ و سپر خواهد زد آسمان ریخت زمین؛ حضرت دریا افتاد روضه‌خوان ! روضه نخوان؛ مادرش از پا افتاد @shia_poem
خواهان تو هرقدر هنر داشته باشد اول قدم آن است جگر داشته باشد جز گریه ی طفلانه ز من هیچ نیاید دیوانه محال است خطر داشته باشد با ما جگری هست که دست دگران نیست از جرات ما کیست خبر داشته باشد؟! اینجا که حرام است پریدن ز لب بام رحم است بر آن مرغ، که پر داشته باشد تیغ کرمِ تو، بِکُند کار خودش را هر چند گدای تو سپر داشته باشد در فضل تو امّید، برای چه نبندم؟ جایی که شب امّیدِ سحر داشته باشد چون شمع سحرگاه مرا کشته ی خود کن حیف است که گریان تو سر داشته باشد بگشای در سینه ی ما را به رخ خویش شاید که دلم میل سفر داشته باشد می گریم و امید که آن روز بیاید بنیادِ مرا سیل تو برداشته باشد رحمت به گدایی که به غیر تو نَزَد روی هرچند که خَلْقِ تو گهر داشته باشد خورشیدِ قیامت چه کند سوختگان را در شعله کجا شعله اثر داشته باشد؟ ما را سر این گریه به دوزخ نفروشند حاشا که شرر هیزم تر داشته باشد ما حوصله ی صف کشی حشر نداریم باید که جنان درب دگر داشته باشد ما را به صف حشر معطل نکن ای دوست هر چند که خود قند و شکر داشته باشد دانی ز چه رو زر طلبیدم ز در تو چون وقت گدا قیمت زر داشته باشد ما در تو گریزیم ز گرمای قیامت مادر چو فراری ز پسر داشته باشد جز گریه رهی نیست به سر منزل مقصود هیهات که این خانه دو در داشته باشد عدلش نرود زیر سوال آن شه حاکم گر چند نفر را به نظر داشته باشد گفتی که بیایید، ولی خَلق نشستند درد است که شه سائل کر داشته باشد @shia_poem
ما زیر دین خامس آل عبائیم شکر خدا دیوانه کرببلاییم زیر علامت داد زهرا نان ما را در بهترین نقطه ازین عالم گداییم اصلا خبر از درد بی درمان نداریم تا گرم خدمت بین این دارالشفائیم آن قدر مست از نام شیرین حسینیم که بی نیاز از باده و میخانه هاییم در این دو قطره اشک شد دریای غم ، غرق دیوانه از این معجزات اشک هاییم هر بنده باشد با کسی ، ما با حسینیم دلداده ی پرچم ، سیاه یا حسینیم پر کرده بوی سیب ، امشب کوچه ها را دادند بر شیر خدا ، خون خدا را زرگر شناسد قدر زر را ، پس نداند جز فاطمه کس ، قدر مصباح الهدی را شش ماهه دنیا آمده چون بیش از این ها طاقت ندارد بی کسی مجتبی را این طفل از روز نخست آفرینش دیوانه کرده هم غریب هم آشنا را این کیست که شد روضه خوان او خدا و با ماجرایش پاک کرده انبیا را نه شیعه ، نه زهرا ، نه حیدر ، نه پیمبر او را خدا هم دوست دارد جور دیگر ای نام تو حک گشته روی بال فطرس تو آمدی و شد عوض اقبال فطرس تو کیستی که تا دو چشمت باز گردید یک لحظه طی شد ، راه چندین سال فطرس آن حسرت و خانه به دوشی ها می ارزید خوش بود چون حوا و آدم ، فال فطرس دور سرت می گشت و می خوردند حسرت یک عرش در آن لحظه ها ، بر حال فطرس تو بال و پر دادی شکسته بال ها را داری فراوان دور خود ، امثال فطرس باز است بر عالم ، کرامت خانه تو خوش عاقبت شد ، هر که شد دیوانه تو قربان آن عاشق که درگیر حسین است قربان آن ملکی که تسخیر حسین است اصلا ندارد روز محشر گیر و داری هر کس در این عالم دلش گیر حسین است باید شود این گونه مصداق شجاعت وقتی علی مرتضی ، پیر حسین است سر داده و سر پیش ظالم خم نکرده اسلام مدیون دل شیر حسین است چشم زمین و آسمان جمعه به جمعه در انتظار آخرین تیر حسین است یک روز می گردد حسینی کل عالم گیرد تمام این زمین بوی محرم کردند غوغایی مسلمانان دینش پیچیده در عالم صدای اربعینش اعجاز یعنی اینکه او در نصف روزی جا داد دنیا را میان سرزمینش او کیست زرتشتی ، یهودی و مسیحی گشتند مثل شیعیان صحرا نشینش این گریه ها داده نتیجه ، دارد عالم دیوانه می گردد از اسم دلنشینش دنیا گلستان می شود وقتی شود پُر از سینه زن های قیامت آفرینش این عشق پاینده است تا روز قیامت از ماه هم دل برده ، مصباح هدایت او شهریار عالم و خوبان سپاهش با آبروهای دو دنیا در پناهش می خواست دست قاتلش را هم بگیرد آری رسیده بر همه خیر و صلاحش با دست خالی هیچ کس بیرون نیامد! چه سفره ای انداخت او در قتلگاهش خوردند نانش را ، نمکدان را شکستند شد هلهله تنها جواب آه آهش آه ای فرات بی وفا ، آتش بگیری از تشنگی شد دود، عالم در نگاهش گل بود ، تیر و سنگ و نیزه ، پرپرش کرد ای بشکند دست کسی که بی سرش کرد فروردین ۹۸ @shia_poem
مژده ای ناب تر از ناب به دنیا دادند خبر از آمدن لیلی دل ها دادند چه مبارک سحری گشت و چه فرخنده شبی رحمت واسعه را هدیه به زهرا دادند حسن دوم این خانه به دنیا آمد شکر حق باز ولیعهد به مولا دادند باز زهرا و علی معجزه کردند امروز بین گهواره عجب معرکه ای جا دادند او همان است که پای عَلَمش روز ازل آن همه معجزه را یاد مسیحا دادند این چه عشقی است که آرامش عالم را برد این چه شوری است خدا بر دل شیدا دادند عالَم پیر ! نخور غم که جوانی آمد ساقیا باده بده عشق جهانی آمد ای دل و دلبر و دلدار سلام آقاجان حضرت سید و سالار سلام آقاجان بوی سیب حرم کرببلا می آید تا صدا می زنم هر بار سلام آقاجان دل و دین همه را روی تو نه ، نام  تو برد یوسف حیدر کرار سلام آقا جان ای وفادارترین عشق اباعبدالله بهترین مونس و غمخوار سلام آقاجان نا امید آمدم اما تو امیدم دادی آی مهتاب شب تار سلام آقاجان ای رفیق غم و شادی و من بیچاره بهترین محرم اسرار سلام آقاجان کرمت سنگ صبور دل ما نوکر هاست لطف تو بیشتر از لطف پدر مادرهاست آتش عشق تو از عالم ذر روشن بود دست هر کس که کسی بود برین دامن بود نه زمین بود نه لوح و نه قلم بود ولی نام زیبای تو در عرش طنین افکن بود چشم واکردی و دادند به فطرس پر و بال اولین کار تو تقدیر عوض کردن بود روز محشر چه جوابی به ابالفضل دهد آن که با گریه کن مجلس تو دشمن بود وقت مردن مدد حضرت زهرا گیرد دست آن بنده که مشهور به سینه زن بود جاودانه است کسی که شده مست جامت مرده آن است که یکبار نبرده نامت تو شدی شاه و چه خوب است که رعیت هستیم در کرم خانه تو صاحب عزت هستیم از خدا ما چه بخواهیم ازین بالاتر سالیانی است که جارو کش هیئت هستیم خوب و بد بودن ما ربط ندارد به کسی هر چه هستیم سر سفره حضرت هستیم می خورد غبطه به ما زاهد سجاده نشین تا که با نام تو مشغول عبادت هستیم روی ما هیچ دری بسته نگردد هرگز تا که پشت درِ این بیت کرامت هستیم کوله بار گنه از شانه ما بردارند در همان ثانیه که زیر علامت هستیم رحمت حضرت حق باد برین چشمه نور ما کجا این همه خیر ، این همه عشق ، این همه شور هر نفس اهل مناجات صدایت کردند عرشیان سجده به ایوان طلایت کردند هر کجا تا که شنیدند بهشت ، عشاقت هوس علقمه و کرببلایت کردند به خدا ظرفیت معجزه کردن دارند آن جماعت که جوانی به فدایت کردند سال ها پیش تر از آمدنت روی زمین انبیا تک تکشان گریه برایت کردند عرش هم کرببلا گشته ، ملائک از بس گریه با فاطمه بر راس جدایت کردند نه شدی غسل و کفن ، نه بدنت شد تشییع تن بی سر ! ته گودال رهایت کردند یک تنه فاطمه شد گریه کن و سینه زنت 《غسلت از خون گلو ، خاک بیابان کفنت 》 @shia_poem
باسلام خدمت اعضاء محترم کانال ولادت با سعادت و سراسر نور حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام و روز پاسدار برشما و سبز پوشان کشورمون تبریک و تهنیت باد.. 🌺🌺🌺🌺🌺 @shia_poem
🌺سِوّم‌شعبان‌المُعظم🌺 ٭سوم شعبان سال ۴هجری قمری حضرت سیدناومولانا اباعبداللّه‌ الحُسين (عليه السَّلام)به دنیا آمدند ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ٭وقتی خبر ولادت حضرتش به پیامبر (صلی اللّه علیه وآله)رسید،آن حضرت به خانه أميرالمؤمنين(عليه السَّلام)آمدند. اسماء مولود را آورد وحضرت اذان واقامه فرمودند،جبرئيل نازل شد وعرض كرد:"سلام خداوند برتو اى پيامبر، اين نوزاد رابنام پسركوچک هارون شُبير نام بگذار،كه به عربى(حُسين)گفته میشود. چراکه حضرت علی(علیه السَّلام)براى شما همچون هارون براى موسى است، جزآنكه شماخاتم پيامبران هستید." ــــــــــــــــــــــــــــــــــ ٭بعداز نامگذاری،ملائکه آسمانها فوج فوج برای تبریک وتهنیت به زمین آمدند و ازخاک کربلا برای پیامبر آورده وبخاطر مصائب این مولود تسلیت وتعزیت نیزمیگفتند. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ٭فطرس ملک و دردائیل و صلصائیل و ملائکه دیگری كه سالها مورد غضب خداوند قرارگرفته بودند، به آن امام مظلوم پناه بردند وخود رابه گهواره حضرت تبرک کردند وخداوند آنان رابه مقام قبلى بازگردانيد... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ٭حضرت حجه(عجل اللّه فرجه)در توقیع به جناب قاسم بن علاء همدانی وکیل امام عسکری(علیه السَّلام)فرمودند: مولای مااباعبداللّه الحسین(علیه السَّلام) در روز پنجشنبه سوم شعبان متولد شدند، پس آن روز را روزه بگیر و بخوان: "اللهم إنّي أسألکَ بحقِّ المَولودِ فی هذا الیَومِ المَوعودِ بشهادته... 📜🌺 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ منابع: اعلام الوری:ج۱،ص۴۲۰ امالی شیخ طوسی:ج۱،ص۳۶۷ بصائرالدرجات:ص۸۸ کمال الدین:ص۲۸۳ مصباح المجتهد:ص۷۵۸ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @shia_poem
شراب آلوده می‌داند تَهِ پیمانه می‌چسبد خمارِ باده می‌فهمد شبِ میخانه می‌چسبد گداییِ در این خانه تشریفی به ما داده... که تنها بر لبِ ما ساغرِ شاهانه می‌چسبد حرم شد خانه‌ام وقتی ، سلامت کردم و دیدم زیارت‌هایِ ما حتی میانِ خانه می‌چسبد سرِ سال است رو بر تو زیارت‌نامه می‌خوانم زیارت‌نامه خواندن با دلِ دیوانه می‌چسبد  سلام‌الله ای دل  آتشِ صبح اَزَل آمد مبارک باد یازهرا که اَحلی مِن عسل آمد اگر شعریم اگر شوریم ؛ مُرَکب یا قلم هستیم اگر با شهریار و مُقبِلیم و مُحتشم هستیم همه از آستان آسمانی نجف داریم که هر دَم ؛ دَم به دَم با صاحبِ تیغِ دودَم هستیم دمِ ما یاعلی و بازدم‌هامان حسین است و... اسیرِ این دَم و دیوانه‌ی این بازدم هستیم  پس از یک عمر فهمیدیم این دل بارگاهِ توست در این قابی که میبینم حرم را ؛ در حرم هستیم خدا را شُکر بختِ روز و ماه و سال مایی تو همیشه تا همیشه حالِ حَوِل حالِ مایی تو تو گوشه گوشه در دل  شُعله شُعله در جگر هستی تو از پیراهنم حتی به من نزدیکتر هستی الف با میم  و با عینی و با فایی و با حایی چگونه اینهمه هستی چگونه اینقدر هستی تو با منظومه‌ی هفتاد و دو خورشیدی‌ات عمریست مدارِ چرخش دیوانه‌های دربدر هستی «اگر غم لشگر انگیزد که خونِ عاشقان ریزد» دعا هستی دوا هستی قضا هستی قَدَر هستی چنان روشن شده عالم بگو خورشید برگردد محال است از حریم تو کسی نومید برگردد نگاهی کُن به دامانت دخیلِ تو خلیل اینجاست کنارِ سجدگاهِ ما جبینِ جبرئیل اینجاست  جلال‌الله در چشمت جمال‌الله در رویت جمال اینجا جمیل اینجا جلال اینجا جلیل اینجاست نه از سینایِ موسایم  نه از اَنفاسِ عیسایم کفایت می‌کند ما را کَرَم تا که کَفیل اینجاست گِره خورده است با نامت سرِ مژگانِ ما یعنی... که آبِ سلسبیل اینجا که یک شعبه زِ نیل اینجاست خدا را شُکر قلبِ ما صدای کربلا دارد فقط حال و هوایم را هوای کربلا دارد @shia_poem
می نویسم عشق و بی تردید می خوانم جنون هرکسی دیوانه تر السابقون السابقون می نویسم عشق و بی تردید می خوانم حسین عاقلان دانند لکن اکثرا لایعقلون این سرشت ماست؛ از خاکیم، خاک کربلا سرنوشت ماست پس انا الیه الراجعون صرف یک دل دادن و عرض ارادت شرط نیست باید امضا کرد این دلنامه را با دست خون پرچم او از ازل بالاست؛ بالا تا ابد باد این پرچم بلند و هرچه جز آن سرنگون ** گوش جانم چشم بر راه صدای دیگری ست پای دل سر در هوای ماجرای دیگری ست گرچه خیلی ها به ظاهر کربلا هستند لیک باطنا امشب مدینه کربلای دیگری ست چار تن از پنج تن در گرد یک گهواره اند در دل گهواره هم اهل کسای دیگری ست خنده گریه خنده گریه خنده گریه خنده اشک بیت مولا غرق اشک و خنده های دیگری ست شیر از انگشت های وحی می نوشد حسین سبط پیغمبر غذایش هم غذای دیگری ست ** عشق او جاری ست حتی در مرام اهل بیت می توان فهمید این را از کلام اهل بیت ساغر لب های هر معصوم می گوید حسین بسکه لبریز است نام او ز جام اهل بیت هم شتابش بیشتر هم اینکه جایش بیشتر کشتی اش هم فرق دارد با تمام اهل بیت در نهایت جمع خواهد گشت با نام حسین سفره ای که پهن می گردد به نام اهل بیت روز و شب بر او درود حق درود اهل بیت روز و شب بر او سلام حق سلام اهل بیت ** تا که می خوانم تو را هر دیده می بارد تو را از خدا دیگر چه خواهد هر کسی دارد تو را در روایت هست هر که دوستش دارد خدا در دلش چون داغی از یک لاله می کارد تو را عشق را از هر کسی از اهل دل پرسیده ام از گریبانش چنان خورشید می آرد تو را ما نه؛ فرزند پیمبر می شود قربانی ات هستی اش را می دهد تا که نگه دارد تو را جامه ات را آسمانی ها عوض کردند تا سختی رخت زمینی ها نیازارد تو را زینت دوش نبی! عرش است جای پای تو سینه ی پیغمبر است و قلب زهرا جای تو ** اشک می ریزیم و با ذکرت عبادت می کنیم باز هم از راه دور عرض ارادت می کنیم ما همه بیمارهای دوری از شش گوشه ایم بین هیئت ها ز یکدیگر عیادت می کنیم زودتر راحت کن از درد فراقت خلق را ما به این دوری مپنداری که عادت می کنیم عالم نوزادی ما فرق دارد با همه ما برایت گریه از وقت ولادت می کنیم هر غمی دیدیم، فرمودند فابک للحسین بعد از آن هرجا غمی دیدیم یادت می کنیم دوستت دارم من ای در جسم عالم جان حسین آذری می خوانمت: "جانیم سنه قربان حسین" @shia_poem
به دوشت می کِشی "بار امانت" را تک و تنها به دامانت پناه آورده ام یا عروةَ الوثقی جهان جامِ می اش را پیش تو می آورد بالا "الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها" شگفتا! شرح و توصیف مقامت کار انسان نیست به چشمت هر کسی ایمان نیاورده مسلمان نیست به جرات می نویسم: با خدایت همنشینی تو علم بر دوشی و دست خدا در آستینی تو بنازم هیبتت را تک یل ام البنینی تو به حق فرزند بی باک امیرالمومنینی تو یقین دارم که دنیا در کف اقبال من باشد اگر مُهر تو در پرونده ی اعمال من باشد ملائک بوسه می چینند از خاک کف پایت دل از ارباب ما برده ست لبخند دل آرایت به وقت جنگ، زینب می شود محو تماشایت جهان پیش تو و تو سر به زیری پیش مولایت بدون دست، آری دستگیر عالمینی تو چه باید گفت در مدحت؟ علمدار حسینی تو شبیه کوه ها ثابت قدم می ایستی عباس هزاران سال قبل از خلق ما می زیستی عباس گرفتار کسی غیر از حسینت نیستی عباس خودت باید بیایی و بگویی کیستی عباس به درک جایگاهت هیچکس نائل نخواهد شد که دین هیچکس بی عشق تو کامل نخواهد شد دل از اهل زمین و آسمان برده ست گیسویت به میدان می روی و می شود زینب دعاگویت ولی ای کاش غرق خون نمی شد چشم و ابرویت نمی زد هیچکس در علقمه نیزه به پهلویت علی اصغر برای آب بی تاب است یا عباس ؟! تمام فکر و ذکرت قحطی آب است؛ یا عباس! @shia_poem
تویی تصویری از میقات... عبّاس سلام ای قبله یِ حاجات عبّاس سلام ای نورِ چشمِ شاهِ عالم پناهِ سیِّدالسّادات عبّاس به رویِ شانه هایت بیرقِ عشق به لبهایت دَمِ هِیهات... عبّاس مطیعِ محضِ امرِ مقتدایی وزیرِ والیِ کرب و بلایی وزیر و کاشف الکربِ الحسینی علمدارِ سپاه نَشعَتِینی تو زورِ بازویِ شاهِ وفایی تو کوهی تکیه گاهِ زینبینی تو در صفِّین مشقِ عشق کردی تو قابِ غیرتِ شیرِ حُنینی دعاگویِ تو شاهِ عالمین است حریمت بی گمان بابُ الحسین است شبیهِ علقمه غوغا به پا کن مرا با دلبرِ خود آشنا کن مرا وقفِ حسین ابنِ علی کن دلِ این نوکرت کرب و بلا کن بیا بی دست دستم را بگیر و... مرا اهلِ حضور و رَبَّنا کن بینداز آتشِ عشقت به جانم بگو در لشکرِ صاحب زمانم @shia_poem
روزی شعر من امشب دو برابر شده است چون که سرگرم نگاه دو برادر شده است چون که بانوی کلابیه پسر آورده چشم وا کن، پدر خاک قمر آورده هر که از قافلۀ فطرسیان جا مانده نظرش خیره به گهواره سقا مانده زور بازوی تو بی حد و عدد خواهد شد بعد از این ام‌بنین، ام‌اسد خواهد شد با وجود تو زمین حیدر دیگر دارد کعبه جا دارد اگر باز ترک بردارد از در خانه او پا نکشیدم هرگز چون حسینی‌تر از عباس ندیدم هرگز ماه ذی‌الحجه که عباس به حج عازم شد همه بر کعبه ولی کعبه بر او محرم شد در طوافش سخن از عقل فراتر می‌گفت در حقیقت لک لبیک برادر می‌گفت! این اباالفضل که از قبله فراتر می‌رفت مرتضی بود که بر دوش پیمبر می‌رفت علی‌اکبر به ثنا گویی او می‌آید چقدر منبر کعبه به عمو می‌آید خطبه خواند و همه را محو صدای خود کرد در حقیقت همه را قبله‌نمای خود کرد گفت این خانه که حق آمد و ایجادش کرد مسجدی بود که بابای من آبادش کرد از در خانه او پای نکشیدم هرگز چون حسینی تر از عباس ندیدم هرگز کاشف الکرب تویی؛ خندۀ ارباب تویی پدر خاک علی و پدر آب تویی! روی چشم تو بود جای حسن جای حسین هست مابین دو ابروی تو بین‌الحرمین پیش خورشید و قمر سایۀ تو سنگین است و فقط محضر زینب سر تو پایین است ساقی ما چه شرابی چه سبویی دارد بنویسید رقیه چه عمویی دارد صحبت از مردی تو کار بنی هاشم بود نام تو در دل میدان رجز قاسم بود زور بازوی علی ریخته در بازویت ذوالفقاری نبود تیزتر از ابرویت تیغ چرخانده‌ای و پیش تو طوفان هیچ است لشگری پیشت اگر آمده میدان، هیچ است وسط جنگ زمین را به زمان دوخته‌ای فن شمشیر زنی را ز که آموخته‌ای؟! ای جوان! پیر رهت کیست از آن شاه بگو؟ أشهد أن علیاً ولی الله بگو او علمدار حسین است ببخشید مرا مدح او کار حسین است ببخشید مرا @shia_poem
پرداخت جوهر قلم عاشقان به تو وابسته است طبع همه شاعران به تو عرض نياز ميكند اى ماه شب به شب دست توسل همه آسمان به تو خورشيد عاشقت شده ، از شوق هر غروب وقت وصال ميدهد اى ماه ، جان به تو روزى سه بار اى پسر سوم على بايد سلام داد دم هر اذان به تو هم افتخار ميكند ام البنين به تو هم افتخار كرده امام زمان به تو حالا که روزگار به ناسازگارى است افتاده است شكر خدا كارمان به تو حاجت زياد و درد زياد است و غم زياد چشم اميد بسته ام عباس جان به تو لاجرعه مستها همگی یکدلندو بس مدیون چشمهای ابوفاضلندو بس آماده ام دوباره مسلمان کنى مرا با یک نظر ابوذر و سلمان کنى مرا از جلوه های ذاتی چشمت بعید نیست یعقوب و خضر و نوح و سليمان کنى مرا كشكول خالى ام دو برابر گدا شده وقتش شده عطاى دوچندان کنى مرا خرده مگیر پشت حرم زوزه میکشم قلاده بسته ام سگ دربان کنى مرا باب الحسین میشوى و بنده ميخرى آماده ام که کلب نگهبان کنى مرا دست مرا ز دست جدايت جدا نكن هرگز مباد بى سر و سامان کنى مرا وقت ورود دسته به هیات خدا کند پاى علم بگيرى و قربان کنى مرا آنانکه از سرای تو پا پس کشیده اند واللهِ ارمنی علم کش ندیده اند تو آمدى كه پاى برادر بايستى تحت لواى پرچم حيدر بايستى در طول عمر تو بخدا هيچكس نديد يكبار از حسين جلوتر بايستى بر بام كعبه ميروى و خطبه ميكنى وقتى بناست بر روى منبر بايستى حق است غبطه شهدا بر مقام تو حق است كه فقط تو فراتر بايستي زهرا به دست هاى تو سوگند ميدهد وقت شفاعت از صف محشر ، بايستى در بين معركه غضب چشم تو بس است تا يك تنه مقابل لشگر بايستى ام البنين چقدر سفارش نموده است دائم كنار محمل خواهر بايستى هستى امامزاده مأنوس اهل بيت محرم ترين محافظ ناموس اهل بيت تا بود پرچم تو حرم ماتمى نداشت تا بود شانه تو رقيه غمى نداشت تا بود قامت تو امان بود خيمه را خاتون آل فاطمه قد خمى نداشت رفتى و بعد رفتن تو هيچ دخترى در خيمه گاه روسرى محكمى نداشت بيخود نبود سنگ به پاى سكينه خورد بعد از تو خيمه ها دژ مستحكمى نداشت زينب پس از تو ناقه عريان سوار شد زينب به شام رفت ولى محرمى نداشت ارباب ما بدون علمدار مانده بود حق ميدهيم پيرهن و خاتمى نداشت از بوريا بپرس چه آمد سر حسين زخم مرمل بالدما مرهمى نداشت تو آمدى دل همه را ترجمه كنى سقا و آب و علقمه را ترجمه كنى .. @shia_poem
نه در توصیف شاعر‌ها، نه در آواز عشاقی تو افزون‌تر از اندیشه، فراوان‌تر از اغراقی وفاداری و شیدایی، علمداری و سقایی ندارند این صفت‌ها جز تو دیگر هیچ مصداقی به خوبی تو حتی معترف بودند بدخواهان یزید آنجا که می‌گوید «الا یا ایها الساقی» تمام کودکان معراج را توصیف می‌کردند مگر پیداست از بالای دوش تو چه آفاقی؟ چنان رفتی که حتی سایه‌ات از رفتنت جا ماند رکاب از هم گسست از بس برای مرگ مشتاقی فرار از تو فراری می‌شود در عرصۀ میدان چنان رفتی که بعد از آن بخوانندت هوالباقی بدون دست می‌آیی و از دستت گریزانند پر از زخمی هنوز اما برای جنگ قبراقی به سوی خیمه‌ها یا «عُدّتی فی شِدّتی» برگرد که تو بی‌مشک سقّایی، که تو بی‌دست رزّاقی شنیدم بغض بی‌گریه به آتش می‌کشد جان را بماند باقی روضه درون سینه‌ام باقی @shia_poem
اى بسته بر زيارت قدّ تو قامت، آب شرمندهٔ محبّت تو تا قيامت، آب‏ افتاد سايه‌‏اى ز سمند تو در فرات پيچيد و رنگ باخت ز شور شهامت، آب‏ دستت به موج، داغ حباب طلب گذاشت اوج گذشت ديد و كمال كرامت، آب‏ بر دفتر زلالىِ شط خطّ «لا» نوشت لعلى كه خورده بود ز جام امامت آب‏ لب، تر نكردى از ادب اى روح تشنگى! آموخت درس عاشقى و استقامت، آب‏ ترجيع درد را، ز گريزى كه از تو داشت سر می‌‏زند هنوز به سنگ ندامت، آب‏... سوگ تو را، ز صخره چكد قطره قطره، رود زين بيشتر سزاست به اشك غرامت آب‏ از ساغر سقايت فضلت قلم چشيد گسترد تا حريم تغزّل زعامت، آب‏ زينب، حسين را به گل سرخ خون شناخت بر تربت تو بود نشان و علامت: آب! از جوهر شفاعت تيغت بعيد نيست گر بگذرد ز آتش دوزخ سلامت، آب‏ آمد به آستان تو گريان و عذرخواه با عزم پاى‌بوسى و قصد اقامت، آب‏ مى‌‏خوانمت به نام ابوالفضل و، شوق را در ديدگان منتظرم بسته قامت، آب @shia_poem
یا علی! این کیست می‌آید شتابان سوی تو؟ با قدی رعنا و بازویی چنان بازوی تو؟ او که می‌آید تو احساس جوانی می‌کنی باز یاد رزم و شور پهلوانی می‌کنی آمده پیش تو تا مشق سپه‌داری کند تا به سبک حیدری تمرین کرّاری کند می‌زند زانو که رسمت را بیاموزد، علی! با چه شوقی بر لبانت چشم می‌دوزد، علی! مانده‌ام در بهت شاگردی که استادش تویی هم چراغ رفتن و هم نور ایجادش تویی بارها آن اسم زیبا را شنیدم من ولی چیز دیگر بود عباسی که تو گفتی علی! با صدایی مهربان گفتی: بیا عباس من! تیغ را بردار با نام خدا عباس من! نور چشمان علی! پیش پدر چرخی بزن شیرِ من! شمشیر را بالا ببر، چرخی بزن این چنین با هر دو دستت تیغ را حرکت بده دست چپ را هم به وزن تیغ خود عادت بده فکر کن هر حالتی بر جنگ حاکم می‌شود دستِ چپ، عباس من! یک وقت لازم می‌شود الامان از چشم شور و تیر پنهانی پسر! کاش می‌شد چشم‌هایت را بپوشانی پسر! بی‌نقاب ای جلوهٔ حُسن خدادادی نجنگ سعی کن تا می‌شود بی خُودِ فولادی نجنگ... تشنه‌ای، فهمیدم از آنجا که شیداتر شدی تا لبانت خشک شد عباس، زیباتر شدی... @shia_poem
💐چگونگی ولادت عباس بن علی علیه السلام 💐 در بعضى از کتب معتبر نقل شده که در روز ولادت حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام ام البنین سلام الله علیه قنداقه او را به دست امیر المؤمنین علیه السلام داد تا بر وى نامى بگذارد. حضرت زبان مبارک را به دیده و گوش و دهان او گردانید تا حق بگوید و حق ببیند و حق بشنود. ثم اءذن فى اذنه الیمنى و اءقام فى لیسرى . سپس در گوش راست وى اذان و در گوش چپش اقامه گفت. حضرت امیر المؤمنین على علیه السلام به ام البنین علیه السلام فرمودند: چه اسمى بر این طفل گذارده اید؟ عرض کرد: من در هیچ امرى بر شما سبقت نگرفته ام. هر چه خودتان میل دارید اسم بگذارید. فرمودند: من او را به اسم عمویم، عباس نامیدم. پس دستهاى او را بوسیده و اشک به صورت نازنینش جارى شد و فرمود: گویا مى بینم این دستها در یوم الطف در کنار شریعه فرات در راه یارى دین خدا قطع خواهد شد. 📚منبع: باقر شریف قرشی؛ حیاه الامام الحسین @shia_poem
"اَبُوالقِربَه" حضرت‌سیـــدناومولاناقمـربنی‌هاشم ابوالفـــضل‌العبـــاس(سـلام‌الله‌علیه)(صاحِب‌مَشک)بودوهمیـشه‌درآن‌حال بودکه‌بایدتشـــنگان‌راسیـــراب‌سازد علی‌الخصوص‌که‌درشبه‌جزیره‌عربستان آب‌بسیارکمیاب‌اســـت‌مقام‌سـقایـت ارزش‌والایی‌داشـــت‌لذاحضـــرتش را"ابــوالقِربه‌"میخـــواندندیعنــــی: پدرمشک،کســـی‌که‌دارنده‌مشـــک وصاحـــب‌آن‌اســـت‌وچون‌آب‌دادن وسقائی‌ملازم‌باداشتن‌مشــک‌اســت لذادرمسیرحرکت‌قافله‌حسـینی‌ازمدینه تاکَربِلاءهمیـشه‌مشـــک‌بردوش‌است وتشنگان‌راسیـراب‌میکردندوازاین‌کنیه شریف‌معلوم‌میشودحضــرتش‌ازدوران کودکی‌این‌منصــب‌پرافتخاررا داراشده وتردیدی نیــست‌که‌این‌مقــام‌شامخ ازپدران‌واجدادش‌به‌او ارث‌رســـیده‌به خصوص‌پدربزرگوارش‌سیـــدناومولانا امیرالمؤمنین(سلام‌الله‌علیه)که‌تشنگان را دهامرتبه‌ازعطـش‌هلاکت‌وتشـنگی نجات‌دادند... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ منابع: انوارالنعمانیه:ج۱،ص۳۷۰ تاریخ الخمیس:ج۲،ص۳۱۷ العباس سیدالمقرم:ص۱۴۶ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @shia_poem