eitaa logo
شعر شیعه
6.9هزار دنبال‌کننده
447 عکس
170 ویدیو
20 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
بگذار زیر پای تو نقاشی ام كنند در دومین هجای تو نقاشی ام كنند مثل كبوتران شب جمعهٔ حرم بگذار در هوایِ تو نقاشی ام كنند مثل كتیبه های قدیم حسینیه در مجلسِ عزای تو نقاشی ام كنند جبریل می شوم سر سجاده ای اگر همسایه دعایِ تو نقاشی ام كنند بگذار مثل مَشك پر از آب، یك غروب در دست بچه های تو نقاشی ام كنند من نذر كرده ام كه به هنگام مردنم نزدیك كربلای تو نقاشی ام كنند حتماً مرا بدون سر و تشنه می كِشند روزی اگر برای تو نقاشی ام كنند آیا نمی شود كه در این زیر سنگ ها آقای من، به جای تو نقاشی ام كنند؟ @shia_poem
در طریقت زحمت بسیارها باید کشید تا تقرب منت جام بلا باید کشید یار ما بد نیست از ما یک ملاقاتی کند گه کریمان را به بالین گدا باید کشید در مسیر دلبر ما چشم پاکی واجب است گر نظر خورد انتقامش را ز ما باید کشید نیست توجیه قبولی دیدگان خشک را از میان چاه، گاهی آب را باید کشید وقت روضه زودتر از هر چه باید گریه کرد سفره که آماده شد، فوراً غذا باید کشید الدوا عند الحسین و الشفا عند الحسین بهر درمان یافتن دست از دوا باید کشید رفته رفته وقت ما دارد به پایان می رسد تا که عمری هست ناز یار را باید کشید رو به قبله کردن ما بین قبر انصاف نیست صورت ما را به سمت کربلا باید کشید عاشقان بی کفن ها، با کفن بیگانه اند بعد مردن روی ما یک بوریا باید کشید @shia_poem
حتی خدا در اول والفجر و مریمش سوگند خورده است به ماه محرمش شب های قدر محترم و با فضیلت اند امّا نمی رسند به شب های ماتمش امروز نه، غروب همان سال شصت و یک ما را گره زدند به نخ های پرچمش این دستمال گریه پر از نور می شود وقتی به دست روضه خورشید می دمش چشمی که در بهشت تو گریان نمی شود باید حواله داد به دست جهنمش جانم فدای محتشم و خانواده اش با این چه نوحه و چه عزا و چه ماتمش @shia_poem
تشنه ي زمزمه ام كاش به زمزم برسم ميوه ي كالم و اي كاش كه من هم برسم فاطمه چشم به راه است سياهي بزنم اي اجل صبر نَما تا به محرم برسم @shia_poem
باب الحوائج ها ازت حاجت گرفتند وقتی که از دستان تو تربت گرفتند حاجت روا رفتند تا حاجت بر آرند از قبله چشمان تو رخصت گرفتند بهر طواف کعبه روی تو روح الامین ها باسجده بر ذات خدا فرصت گرفتند حتی حوائج ها به دل عشق تو دارند وقت براوردن زهم سبقت گرفتند موسی بن جعفر هستی یا عیسی بن مریم از معجزاتت عالمی عبرت گرفتند تا نامسلمانها تو را اکرام کردند چون در کنارت عزت و شوکت گرفتند از هیبت زهراییت کل مدینه انگشت بر لب از روی حیرت گرفتند اصلا مسیر راه تو راه بهشت است تا کو چه ها عطر خوش جنت گرفتند از چشمهای نافذ و لبریز عشقت درس محبت عشق با غیرت گرفتند @shia_poem
جهان را، بیکران را، جن و انسان را دعا کردی زمین را، آسمان را، ابر و باران را دعا کردی تمامِ مردمِ ایران سرِ خوانِ شما هستند که هم شیراز، هم قم، هم خراسان را دعا کردی اثر کرده دعایت در زنی آوازه‌خوان حتی و این یعنی تمامِ روسیاهان را دعا کردی مبادا آن که دِینی باشد از زنجیر بر دوشت غل و زنجیر را، دیوارِ زندان را دعا کردی به ضربِ تازیانه روزه‌ات را باز‌ می‌کردند تو اما قبلِ افطارت نگهبان را دعا کردی @shia_poem
باب الحوائج ها حوائج از تو گیرند ای قبله هر حاجتی موسی بن جعفر @shia_poem
....: از جوار عرش سرزد آفتاب دیگری وا شد از ابوا به روی خلق، باب دیگری... بال وا كن لحظه‌ای در زیر باران شهود از فراز عرش می‌بارد سحاب دیگری بوی پیراهن شنیدم، دیده بستم تا مگر یوسف شعرم ببیند باز خواب دیگری ای غزل! امشب به دریای مدیحش دل بزن دارد این امواج، گوهرهای ناب دیگری ما خدا را در جمال چارده تن دیده‌ایم خوانده‌ام این حرف‌ها را در كتاب دیگری جمله از شهر و دیار و آب و خاكی دیگرند این یكی هم می رسد از خاك و آب دیگری بوی احمد، بوی زهرا، بوی حیدر، بوی عشق بشنوید از این چمن، عطر گلاب دیگری حضرت خورشید هفتم، آن كه چشم روزگار با وجود او ندارد انتخاب دیگری شك ندارم جبرییل امشب برای عرشیان وصف او را می‌كند با آب و تاب دیگری ماه كی بعد از نگاهش آفتابی می‌شود؟ می‌رود از شرم، شب‌ها در حجاب دیگری شش كتابش را خدا آورد و امشب هم گشود از كتاب معرفت، فصل الخطاب دیگری یا نمی‌داند بلندای مقامش تا كجاست یا ندارد منكرش حرف حساب دیگری مثل بغدادش خرابم كرده درد اشتیاق بسته بالم را فراقش با طناب دیگری یا بگو باب الحوائج یا بگو باب المراد نام او حیف است بردن با خطاب دیگری @Shia_poem
....: ای آفتاب حُسن به زیبایی‌ات سلام وی آسمان فضل به دانایی‌ات سلام در صبر شاخصی به شکیبایی‌ات سلام تنها تو کاظمی که به تنهایی‌ات سلام هرگه غضب به قلب رئوف تو یافت دست از آب عفو، آتش خشمت فرو نشست ای صرف گشته عمر گران تو در نماز دُرِّ خداست اشک روان تو در نماز مطلوب ایزد است بیان تو در نماز واجب بُود درود به جان تو در نماز آنسان که نور عشق خدا در وجود توست از صبح تا به ظهر، زمان سجود توست تو عبد صالح و به کفَت قدرت خداست هر ادعا ز قدرت و عزت تو را سزاست هارون چگونه صاحب این دعوی خطاست کِای ابر هر کجا که بباری ز ملک ماست قدرت از آن توست که بر ابر پیل‌وار فرمان دهی و شیعۀ خود را کنی سوار... ای کشتی نجات به دریای حادثات دارند شیعیان به شما چشم التفات لب‌تشنه‌ایم تشنۀ یک جرعۀ فرات بر ما ببخش از کرم خویشتن برات در آستان قدس رضا نور عین تو دل پر زند به سوی تو و کاظمین تو چون قلب مرده از دم تو جانم آرزوست چون خاک تشنه، قطرۀ بارانم آرزوست سر تا به پای دردم و درمانم آرزوست پا تا به سر نیازم و احسانم آرزوست بر من ببخش آنچه کند جودت اقتضا سوگند می‌دهم به جگرگوشه‌ات رضا @Shia_poem
افق دوباره به یاد حسین جامه دریده  چه روی داده که رنگ از رخ هلال پریده چه روی داده که گردون شده است خیمه ماتم  چه روی داده که باران خون ز ابر چکیده چقدر مضطربی ای هلال ماه محرم  هنوز تیغ به روی حسین کس نگشوده هنوز کشتی آل علی به خون ننشسته  هنوز سینه توحید را سنان ندریده هنوز شمر به گودال قتلگاه نرفته  هنوز تیغ گلوی حسین را نبریده هنوز لیله آشوب آشکار نگشته  هنوز صبح سعادت به شرق خون ندویده هنوز فاطمه صورت ز خون خضاب نکرده  هنوز اشک سکینه به ماه رخ نچکیده هنوز زیر سم اسب سینه‌ای نشکسته  هنوز تیر به حلقوم کودکی نرسیده هنوز پیکری از کعب نی کبود نگشته  هنوز دسته گلی زیر خارها نخزیده هنوز آتشی از خیمه‌ها بلند نگشته  هنوز آهویی از آشیانه نرمیده هنوز میثم از این داغ سینه‌سوز نمرده  هنوز شعله آهش به عرش پر نکشیده @shia_poem
چه اضطراب و چه باکى ز آفتاب قيامت که زير سايه اين خيمه کرده ايم اقامت شفيع گريه کنانش ائمه اند يکايک به اين دليل که جمع است در حسين امامت کسى که آه ندارد چه سود آه خجالت کسى که اشک ندارد چه سود اشک ندامت چه نعمتی است نشستن میان مجلس روضه که جبرییل در آنجا فکنده رحل اقامت کسى که بارعلم را به شانه اش نکشيده ست بعيد نيست بميرد به زير بار ملامت کسى که در پى کار حسين نيست, محال است که پشت سر بگذارد صراط را به سلامت ""کسی که اسم حسین را شنید و اشک نبارید ز دوستی چه نشانی زشیعگی چه علامت کسی که در کفنش تربت حسین نباشد چه خاک بر سر خود میکند به روز قیامت کسی که قبر حسین را ندید و رفت زدنیا به نزد فاطمه ریزد زدیده اشک ندامت"" به روزحشر که جمله فقير وکاسه بدستند خدا به زائر تو ميدهد مقام زعامت غبار خاک عزاى تو را که بر سر ما شد برابرش نکنم با هزار تاج کرامت چه نابجاست به وصف شهادت تو شهادت چه نارواست به وصف شهامت تو شهامت پس از قیامت عظمای تو به دشت غریبی خدا قيامت خود را سند زده ست به نامت @shia_poem
چه اضطراب و چه باکى ز آفتاب قيامت که زير سايه اين خيمه کرده ايم اقامت شفيع گريه کنانش ائمه اند يکايک به اين دليل که جمع است در حسين امامت کسى که آه ندارد چه سود آه خجالت کسى که اشک ندارد چه سود اشک ندامت چه نعمتی است نشستن میان مجلس روضه که جبرییل در آنجا فکنده رحل اقامت کسى که بارعلم را به شانه اش نکشيده ست بعيد نيست بميرد به زير بار ملامت کسى که در پى کار حسين نيست, محال است که پشت سر بگذارد صراط را به سلامت ""کسی که اسم حسین را شنید و اشک نبارید ز دوستی چه نشانی زشیعگی چه علامت کسی که در کفنش تربت حسین نباشد چه خاک بر سر خود میکند به روز قیامت کسی که قبر حسین را ندید و رفت زدنیا به نزد فاطمه ریزد زدیده اشک ندامت"" به روزحشر که جمله فقير وکاسه بدستند خدا به زائر تو ميدهد مقام زعامت غبار خاک عزاى تو را که بر سر ما شد برابرش نکنم با هزار تاج کرامت چه نابجاست به وصف شهادت تو شهادت چه نارواست به وصف شهامت تو شهامت پس از قیامت عظمای تو به دشت غریبی خدا قيامت خود را سند زده ست به نامت @shia_poem
نی، ناله کرد و باز ترنّم، شروع شد فصلِ هبوطِ آدم و گندم، شروع شد دریای بی‌کران شهادت، که موج زد طوفان نوح بود و تلاطم شروع شد از بِرکهٔ غدیر، مُحرّم طلوع کرد سرمستی حبیب هم از خُم شروع شد باران اشک شیفتگان غم حسین «تا گفتم: اَلسَّلامُ عَلیکُم شروع شد» روح دعا، به نام اباالفضل چون رسید غوغایی از توسّلِ مردم شروع شد وقتی گلوی نازک گل، شد نشانِ تیر لبخند باغبان و تبسم شروع شد از اشک و خون، اگرچه وضو می‌گرفت عشق از تربتِ شهید، تیمّم شروع شد ای آسمان! مصیبت عظمایِ اهل‌بیت از قتلگاهِ عصمتِ پنجم شروع شد فصل به خون نشستنِ گل‌های باغ وحی از آیهٔ «لِیُذهِبَ عَنکُم» شروع شد با آن‌که باغِ گل به محبت نیاز داشت با تازیانه، ناز و تنعّم شروع شد وقتی دلِ ستارهٔ محمل‌نشین شکست با ماه رویِ نیزه، تکلم شروع شد @shia_poem
دلم شراره ی شمعی شده در انجمنت صدای زخمی من وقف زخم های تنت سلام بر تو که با خون خویش کردی غسل سلام بر تو که گردید بوریا کفنت تو آن صحیفه ی صد پاره ای که بنوشتند  هزار و نهصد و پنجاه آیه بر بدنت تمام عمر، رضا بوده ای به زخم قضا از آن "رضاً بقضائک" شد آخرین سخنت تو بر هزار سلیمان کنی سلیمانی  روا نبود کُشَد سی هزار اهرمنت به طل زینبیه خواهرت به سر می زد که دید در دل گودال دست و پا زدنت از آن زمان که شکست استخوان سینه تو شدند خیل ملایک به عرش سینه زنت رواست آنکه ملایک ز عرش سجده برند بر آن حصیر که هنگام دفن شد کفنت روا نبود که هنگام خواندن قرآن سرت به نی بود و خون بریزد از دهنت   @shia_poem
از اعتبار حُرمَتِ گفتارهایشان مغرب شکست بیعتِ بسیارهایشان یک پیرزن فقط به سَفیرت پناه داد ماندم چه شد تعارف و اصرارهایشان؟ کوفه مرا ز روی تو شرمنده کرده است سر می زنم ز غُصه به دیوارهایشان جای سلام، بر دهنم مشت می زدند اینجا همه عوض شده رفتارهایشان محصول باغ ها همه خرج سپاه شد از خار و سنگ پر شده انبارهایشان خرما فروش یک شبه خنجر فروش شد تغییر کرده کاسبی و کارهایشان سکه شده فروختن چکمه هایشان رونق گرفته دکه يِ نجارهایشان بر روی میخ جسم مرا پشت و رو زدند لعنت به رسم کوفه و هنجارهایشان اینجا سر ِ برادر ِتو شرط بسته اند غوغا شده میان کماندارهایشان اینجا برای غارت خلخال و روسری خُرجین خریده اند خریدارهایشان @shia_poem
ظاهراً دارم به روی سینه و سر میزنم باطناً دارم توسل میکنم در میزنم روی بال حضرت جبریل پروازم دهند آن زمانی که سر تیغ علم "پر" میزنم آبرودار دو عالم آبرویم را نبرد تا ابد بر سینه ی خود سنگ دلبر میزنم هیئت اش با خانه اش فرقی ندارد... بعد از این هیئت اش را آب و جارو مثل قنبر میزنم بُرد با جاروکش بی ادعای روضه است غیر از این باشم کف افسوس محشر میزنم گریه کن که نیستم... تنها سیاهی لشگرم پس به این نیت فقط به مجلس اش سر میزنم تا به نامحرم نگاهی میکنم از روی عمد بر تن زخميِّ آقا تیر و خنجر میزنم خوب شد که این شب جمعه کنارش نیستم چون که دارم حرف های گریه آور میزنم گفت زینب: ای برادر از کنار اکبرت برنخیزی من خودم را پیش لشگر میزنم هم علی را هم تورا از دست دارم میدهم پاشو ورنه دست بر گیسو و معجر میزنم زود پاشو حرمله خنده به آهم میکند لشگر بی چشم و رو دارد نگاهم میکند @shia_poem
تا بگیرد زندگانی ام صفا گفتم حسین با همه بی بندوباری بارها گفتم حسین دست هایم راگرفتی هرکجا خوردم زمین تا نهادم دست خودرا روی پا گفتم حسین اشک هایم را خریدی،خنده دادی جای آن در میان خنده ها و گریه ها گفتم حسین هرکه باهرنیّتی خوانده تورا دادی جواب گاهی بااخلاص وگاهی با ریاگفتم حسین گاهی در تنهایی ام نام تو را ناله زدم گاهی دربزم عزایت بی صدا گفتم حسین تا که دیدم نوکرانت یک به یک زائر شدند ناگهان بغضم شکست وبی هواگفتم حسین "ازحرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین" اربعین،من از وطن تاکربلا گفتم حسین حال میخواهی جواب شعرمن را هم نده ابتدا گفتم "حسین" و انتها گفتم "حسین" @shia_poem
ای روح عشق، معنی خلد برین، حسین راز و نیاز روز و شب راغبین، حسین ما در کنار تو همه آسوده خاطریم واضح ترین تجلی حِصن حَصین، حسین هیئت اگر نبود بساط جنون نبود روحی فداك... حضرت عشق آفرین، حسین اول خدا برای تو روضه گرفته است اول گریست بهر تو روح الامین حسین ما نوکران مادر فضل و کرامتیم ما را بخر به حرمت ام البنین حسین محشر همه به دور شما سینه می زنیم با این نوا و زمزه ی دلنشین "حسین..." بنده بدون گریه مقرب نمی شود این نکته نزد ما شده عین الیقین حسین یک سال می شود که به فکر زیارتیم ما را به کربلا برسان اربعین حسین عمری است آه ما همه از آه زینب است در گوش ماست سوز ندایی حزین... "حسین..." رحمی به حال خواهر خود کن مقابلش پرپر نزن... نکش بدنت را زمین، حسین بالای نیزه رفتی و از حال رفته است در پای نیزه خواهر خود را ببین، حسین @shia_poem
کفاف داد اگر عمر من به ماتم تو دعا بکن که بمیرم به زیر پرچم تو بهشت را وسط سینه تو می یابد کسی که در همه عمرش شده ست آدم تو به سوز دل به دلم چای این حسینیه گفت که دم به دم نفسش زنده است از دم تو حدیث چشم ترم در عزات این گونه است گیاه خشک که وابسته شد به شبنم تو چه می توان بنویسد بشر ز نام تو چون غدیر رفته به قربان اسم اعظم تو ربیع الاول و ثانی، رجب و شعبانم همه فدایی یک روز از محرم تو چه خوش شبیه پدربذل و بخششی داری به دست دیگری افتاده است خاتم تو خوشا اصابت سر بر اصالت محمل خوشا که سر زند از خواهر مکرم تو مصیبت همه اولیا یکی است ولی امان ز ماتم تو، الامان ز ماتم تو @shia_poem
«والشّمس» چیست؟ جلوهٔ روی تو یا حسین «واللّیل» آیتی‌ست ز موی تو یا حسین سرچشمهٔ بقاست به فتوای عاشقان یک جرعه از زلالِ سبوی تو یا حسین تو تشنهٔ جمالِ خدایی و دوخته‌ست آب فرات، چشم به سوی تو یا حسین محراب شاهد است، که وقت نماز عشق خون گلوست، آب وضوی تو یا حسین کرده‌ست لاله‌زار، بیابان و دشت را «باغ کرامت است گلوی تو یا حسین» وقتی که داد بوسه به رگ‌هایِ حنجرت زینب شنید، راز مگوی تو یا حسین ای بهترین شقایقِ پرپر، هنوز هم آزادگی‌ست، زنده به بوی تو یا حسین همچون دمِ مسیح، شفابخش عالم است گرد و غبار و تربتِ کوی تو یا حسین از ابتدا ضریح تو شش گوشه داشته‌ست هر گوشه کعبه را به تماشا گذاشته‌ست @shia_poem
دوباره بغض و کمی آه، علتش این است حرم نرفته بمیرم... خجالتش این است «سلام می دهم از بام خانه سمت حرم ببخش نوکرتان را بضاعتش این است» هنوز توبه نکرده، مرا خرید آقا محبت و کرم یار سرعتش این است به ذکر و نام قشنگش لبم شده شیرین تمام لذت فرهاد و خلوتش این است رقیق شد دل آلوده از گناهم باز کمی ز معجزه ی چای هیئتش این است به قطره قطره ی اشکم ملک خورَد غبطه که اشکِ روضه ی ارباب قیمتش این است شفای هر مرضی گشت، خاک تربت دوست چه ها کند نظرش آنکه تربتش این است عجیب نیست که بدکاره هم شود زاهد که جذبه ی نظر یار، قدرتش این است محبتش ز ازل با گلم شد آغشته که ماجرای من و عشق قدمتش این است خوشا میان عزا جان دهم، همه گویند: غلام کویِ حسینیه قسمتش این است @shia_poem
عاشقانت می‌فروشند عیش را، غم می‌خرند دل به پاى روضه می‌ریزند ماتم می‌خرند باز هم شیر حلال مادران تاثیر کرد بچه‌ها دارند از بازار پرچم می‌خرند مثل خار و خس در این سیل به راه افتاده‌ایم* باز درهم آمدیم و باز درهم می‌خرند ماه‌ها در یک طرف ماه محرم یک طرف بیشتر از ماه‌ها ماه محرم می‌خرند اشک ما اینجا فقط این قدر قیمت یافته ورنه جاى دیگرى عرضه کنى کم می‌خرند تا تو را داریم ما، داراترین عالمیم بچه‌هاى ما در این خانه حاتم می‌خرند این طرف گریان شدیم و آن طرف آباد شد اشک کالایى‌ست که در هر دو عالم می‌خرند گریه بر مظلوم تکوینا تقرب‌آور است در حسینیه مرا، حتى نخواهم، می‌خرند مطمئنا روضه‌اى یا گریه‌اى در کار هست هر کجا عصیانى از فرزند آدم می‌خرند عده‌اى دم می‌دهند و عده‌اى دم می‌زنند پنج تن هم این وسط دارند از دم می‌خرند گریه‌کن زهراست، ما تنها سیاهى لشگریم باز با این حال شکل گریه را هم می‌خرند اولین گریه‌کن مسلم رسول الله بود گریه بر دندان مسلم را مسلم می‌خرند *مثل خار و خس در این سیل به راه افتاده‌ایم (علامه طباطبایى.ره.) @shia_poem
پدرم کرده دعا پیرغلامت بشوم یا جوانمرگ ، شهیدِ سر راهت بشوم مادرم خواسته از مادرتان بعد نماز تا نفس هست فقط خرج عزایت بشوم کیمیایی ست عجب روضه ی جانسوز حسین مددی صاحب عزا تعزیه دارت بشوم کوچه کوچه بزنم حب تو را جار و سپس از روی بام پریشان فراقت بشوم کاش میشد گِل تقدیرم عوض گردد تا ظهر عاشور سیاهیِ سپاهت بشوم رخصت خیمه ی خود را بده تا مثل زهیر متحول شده از فیض وصالت بشوم مثل حر توبه ی من را بپذیر آقاجان تا رها از قفس و بند اسارت بشوم گوشه چشمی که شبیه وهب نصرانی من مسلمان شده ی طرز نگاهت بشوم وسط معرکه مجنون بشوم چون عابس پیرُهن پاره کنم مست ز جامت بشوم قاسم ابن الحسنی قد بکشم پای غمت زیر بار مِحنت خوش قد و قامت بشوم مثل شهزاده علی در صف میدان جهاد با لب تشنه اذان گوی نمازت بشوم یک سه شعبه ز کمان آید و چون طفل رباب عاقبت با گلوی پاره فدایت بشوم سر من باشد و دامان تو ، چون جون سیاه بین آغوش تو نائل به شهادت بشوم گوشه ای از حرمت خاک شوم مثل حبیب من هم همسایه ی نزدیک مزارت بشوم حضرت عشق به آمال دلم خرده مگیر من بقربان سر نیزه سوارت بشوم بشکند گردنم اما نرسد روزی که لکه ی ننگ شما باشم و بارت بشوم @shia_poem
محرم اومدو بارون گرفتو همه جا پخش شد آوازه ی تو واست فرقی نداره خوب یا بد فدای لطف بی اندازه ی تو همین که اشک می ریزم به یادت عزیز چارده معصوم میشم بدون تو به هم می ریزم اما صدات که می زنم آروم میشم می دونم که فراموشم نکردی می گیرم کربلامو آخر از تو منو زهرا به دست تو سپرده خودمونیم آقا کی بهتر از تو ؟! به این امّید جون دادی گمونم که قلب مرده ی ما جون بگیره بمیرم اونقدر سختی کشیدی که این دنیا به ما آسون بگیره یه جوری دوستت دارم که میخام اگه نباشی تو، دنیا نباشه بعیده واسه ی بی سرپناها تو کشتی نجاتت جا نباشه هنوزم تشنه ی یاری میدونم هنوزم بازه راه خیمه ت آقا هنوزم خواهرت میخونه با اشک (( گلی گم کرده ام می جویم اورا )) @shia_poem
روی پر جبریل بودم که مرا برد گفتم نجف می خواهم... اما کربلا برد جبریل هم در قرب عرشی اش نبرده است حظّی که بال فطرس از بام شما برد گفتم تو ربّ مایی و گفتند کفر است دنیای بی جنبه مرا در انزوا برد ما جای خود دارد، سلیمان ها گدات اند هر که رسید از سفره ات آب و غذا برد دارم خجالت می کشم از خواهش کم الطاف تو چه آبرویی از گدا برد! آدم توسل کرد و ما را توبه دادند پس آدمیت بود که نام تو را برد بیچاره من که سنگ قبرت هم نبودم بیچاره آن که سنگ آورد و طلا برد دور و برت دیدم عجب وضعیتی بود مردی زره برد و قبا برد و عبا برد با این بساطی که درآورده ست لشگر باید که جمعت کرد و بین بوریا برد @shia_poem