#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
هرچه ما داریم داریم از رضا جانِ نجف
ای به قربان خراسان ای به قربانِ نجف
ما نمکگیرِ ضیافت خانهی زهرا شدیم
از تنورِ فاطمه خوردیم تا نان نجف
خاکِ ما خاکِ عزیز بچههای فاطمه است
ما از ایرانِ رضائیم و از ایران نجف
وای بر کاهی که بر مشهد نگاهی بد کند
دودمانش میرود با تیغِ سلطان نجف
بارها نادِعلی خواندیم در ایوان طلا
بارها رفتیم از این ایوان به ایوان نجف
ایلِ زهرائیم یعنی غیرت ما یا رضاست
آی دنیا گوش کن حیثیت ما یا رضاست
لحظه لحظه از حریمِ تو خبرها میرسد
هرچه میخواهیم بی اما اگرها میرسد
از ملائک دسته دسته میرسند و میبَرند
لطف پایِ زائران تو به پرها میرسد
کربلا با اکبر است و مشهدت هم با جواد
زود الطاف پدرها با پسرها میرسد
کار وقتی که گره خورده است نیمه شب بیا
دیدن آقای ما با مادر سحرها میرسد
گریههای ما براتِ کربلای ما نوشت
از سخنها زودتر آهِ جگرها میرسد
هرکه خوشبخت است تنها مرغ بختش مشهد است
کشورِ ما تا قیامت پایتختش مشهد است
ما به این صحن و در و دیوار عادت کردهایم
بر شفای اینهمه بیمار عادت کردهایم
بر همین آئینهکاریها به کاشیها به حوض و طاقها
یا به این فیروزهها انگار عادت کردهایم
حق بده وقتی که میبینم بقیع را دِق کنم
ما به این جمعیتِ زوار عادت کردهایم
کاش تنها ما تو را از تو بخواهیم و نه هیچ...
ما به این حاجاتِ بی مقدار عادت کردهایم
دور یا نزدیک آقاجان چه فرقی میکند
ما به این دیدار این دیدار عادت کردهایم
هر زمانی که در این دنیا مردد میشویم
با قطاری باز هم راهیِ مشهد میشویم
دور تا دورِ ضریحت دیدم اقیانوس را
ای خدا از ما نگیر این قبلهی مأنوس را
چند بیمار التماسم کردهاند از راه دور
میبرم از کفشداریَت غبارِ طوس را
عرش هم قدری ندارد پیش این پایینِ پا
جبرئیل اینجا چشیده لذتِ پابوس را
هرچه میگردد نمیبیند نگاهِ جبرئیل
ناامیدی ، بی پناهی ، زائری مایوس را
بیشتر از جمع بیماران طبیبان آمدند
دیدهام در پنجرهفولاد جالینوس را
هیچ چیزی که ندارم یک نگاه آوردهام
- بر امام مهربان خود پناه آوردهام-
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#مدح
#ترکیب_بند
زنگ نقاره ی تو باز پریشان شده است
یک مسیحی وسط صحن مسلمان شده است
خلق در فکر طوافند بگو سرش چیست
دور تا دور حریمت پر میدان شده است!
با وضو بوسه بر این در زده زائر، به نظر
درِ چوبی حرم مصحفِ قرآن شده است
ای که ایمان همه بی تو به مویی بند است
مرد سلمانی از انفاس تو سلمان شده است
میرسد کار گدای تو به آنجایی که
همه ی شهر بفهمند سلیمان شده است
اسم تو گرچه بنا شد که بگویند رضاست
تو علی هستی و مشهد نجف اشرف ماست
زائرت حضرت موسا و حریمت طور است
آسمان، صحن تو و خادم صحنت نور است
گاهی آنقدر شلوغ است رواقت که دگر
کفشداری تو از دادن جا معذور است
مطمئن است شفا میدهی اش نابینا
گره ای هم که زده دور مشبک کور است
دانه پاشیدم و دیدم که محلم نگذاشت
کفتر صحن تو حق دارد اگر مغرور است!
از قدمگاه کمی گرد و غبار آوردم
خاک پاهای تو سوغاتی نیشابور است
من همان سائل انگشتری هر روزه
تو علی هستی و در نجفت فیروزه
دل زوار تو از شور و شعف پر شده است
صحن در صحن تو از عطر نجف پر شده است
اشک در صحن تو باران شدنش علت داشت
آهوی گمشده حیران شدنش علت داشت
از ضریح تو فقط خیر و کرم میریزد
سائل هر شبه سلطان شدنش علت داشت
اثر جذبه ی ایوان تو بود آقا جان
راهب دیر مسلمان شدنش علت داشت
پشت این پنجره فولاد شفا ریخته است
درد در صحن تو درمان شدنش علت داشت
کوری آمد وسط صحن تو، بینا برگشت
فلجی از حرمت روی دوتا پا برگشت
یک نفر شیعه شد از دین مسیحا برگشت
مرده در صحن گهرشاد به دنیا برگشت
تا دم صحن تو برداشت قدم گفت رضا
لال یکمرتبه در بین حرم گفت:
جان به قربان تو و معجزه های حرمت
من نفس میکشم...اما به هوای حرمت
خادمت خسته شد و چوب پرش رفت از دست
یکنفر باز گمان کرده ضریحت قبله ست
صد و ده بار علی گفته ام اطراف حرم
باز هم نام علی شعر مرا ریخت بهم
خیرهای کثیر را عشق است
کرم کم نظیر را عشق است
طول صحن غدیر را عشق است
سنگفرش مسیر را عشق است
زائر سر به زیر را عشق است
پیش سلطان اسیر را عشق است
اینهمه مستجیر را عشق است
حال و روز فقیر را عشق است
این حرم این امیر را عشق است
نغمه ی یا رضا رضا عشق است
مشهدت مثل کربلا عشق است
کل القاب تو بجا اما
اینکه اسمت علیست را عشق است
حب آل علیست راه نجات
بر گل روی مرتضی صلوات
#مسعود_یوسف_پور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#مسمط_مربع
نسیم قدسی یکی گذر کن
به بارگاهی که لرزد آنجا
خلیل را دست، ذبیح را دل
مسیح را لب، کلیم را پا
نخست نعلین ز پای بَر کَن
سپس قدم نِه به طور ایمن
که در فضایش ز صیحهی لَن
فتاده بیهوش هزار موسی...
نسیم جنّت وزان ز کویش
شراب تسنیم روان ز جویش
حیات جاوید دمیده بویش
به جسم غلمان، به جان حورا
فلک به گردش پی طوافش
ملک به نازش ز اعتکافش
ز سربلندی ندیده قافش
صدای سیمرغ نوای عنقا
مهین مطاف شه خراسان
امین ناموس، ضمین عصیان
سلیل احمد، خلیل رحمان
علی عالی، ولیّ والا
بگو که «نیّر» در آرزویت
کند ز هر گل سراغ بویت
مگر فشانَد پری به کویت
چو مرغ جنت به شاخ طوبی
#نیر_تبریزی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#دهه_کرامت
#غزل
کرامت هست آن جایی که سائل می شود پیدا
اگر چه دست و پا گم می شود، دل می شود پیدا
گره از مشهد و قم وا نگشته بر نخواهد گشت
برادر خواهری اینگونه مشکل می شود پیدا
ز هر دلشوره ای دل را به دریای تو باید زد
که قدر اشک از امواج ساحل می شود پیدا
دل ایران ز لطف سایه ی خورشید مشهد گرم
و قم همشیره اش چون ماه کامل می شود پیدا
دو دلبر از جناب حضرت موسی بن جعفر چون
حسین و زینبی حیدر شمایل می شود پیدا
بدون زهر هم معصومه ی دور از رضا می مرد
مـثالش زینـب کبری، دلایل می شود پیدا
#صابر_خراسانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#مدح
#ولادت
#مثنوی
حق رسيد و هيبت پوشالي باطل شكست
صاحب عرش برين در بين فرشي ها نشست
زحمت غم كم شد و رحمانيت رونق گرفت
آسمان آمد زمين ،در دست خود بيرق گرفت
آمد و مِهرش ميان قلب ما قد راست كرد
با دل ما عاشقان هرچه دلش ميخواست كرد
آمدي و عطر مِهرت پخش شد در هر فضا
مينويسم عشق و ميخوانم علي موسي الرضا
ذوق دعبل هاي تو دارد دو چندان ميشود
شاعر تو صاحب چندين "گلستان " ميشود
اي كه با انگشت تو نظم جهان گرديده است
"عالم پير "از قدوم تو جوان گرديده است
گشته پيدا هشت جنت در رواق چشم تو
تيرگي ها نورشد، از چلچراغ چشم تو
شيعه ي اثني عشر مديون لطفت اي جليل
عالم آل محمد السلام و الدخيل
لقمه اي از سفره ات مارا كفايت ميكند
مور درگاهت سليمان را ضيافت ميكند
آسمانها بر زمين دست توسل ميزند
مي دمد خورشيد چون بر گنبدت زُل ميزند
در هواي مرقدت دائم به رفت و آمدم
خانه زادِ خانه ي سلطانِ شهرِ مشهدم
اي مسيح آل حيدر، خانه ات دارالشفاست
راه حلِ هر مريضي آخرش باب الرضاست
خانه ات درمانده هارا غرق رحمت ميكند
اهل دوزخ را ولايت، اهل جنت ميكند
با وجود روضه ي رضوانت اي اربابِ دل
باغ جنت بعد ازاين چنگي نخواهد زد به دل
آب سقاخانه ات از چشمه سار كوثر است
گرد و خاك مرقدت "شيخ بهائي "پرور است
از ضريح حضرت سلطان چنين معنا شده است
هر هنر در نزد ما ايرانيان بوده است و هست
ذره هم در صحن تو نور جلي ميپرورد
گرد و خاك مرقدت "سيد علي "ميپرورد
گرچه در اين خانواده لطف بامعناتَر است
ساكن "بيت الرضا "امنيتش بالاتر است
تا كه ايران را تو داري در پناه خود فقط
پس خراسان را نگيري از سر اين مملكت
سنگ فيروزه از آن روزي در عالم شد پديد
كه چنان سرمه به چشمش خاك پايت را كشيد
اي شب ميلاد تو ميعاد شادي هاي ما
غصه ها در ميشود با ياد تو از قلب ها
چون كوير خشكسالم، تشنه ي باران منم
ضامن آهو تويي، آهوي سرگردان منم
بهترين حصن حصيني،شرط دين داري ما
يا "غياث المستغيثين" گرفتاري ما
پاره ي قلب نبي، اي زاده ي خون خدا
"ذِكرُكُم في الذاكرين"اي هشتمين نور الهدي
تا دم گرمت بر اين دلسرد سامان مي دهد
بر تن دلمُردگان عشق شما جان مي دهد
با غريبان دو عالم آشنايي ميكني
بي برو بي گرد تو مشكل گشايي ميكني
گرچه در درياي عشّاقت مشخص نيستم
تا تو را دارم دگر محتاج نا كس نيستم
اي كه خيرات تو دارد بر دوعالم ميرسد
عيدي ما را بده دارد محرم ميرسد
رزق چشمم را بده تا كه نمك گيرت شوم
آنقدر گريان شوم در روضه تا پيرت شوم
گريه كن هاي دم يابن الشبيب تو شديم
بي قرار روضه ي جدّ غريب تو شديم
#مهدی_قاسمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#مناجات
#غزل
نشستهام به رواقی به گوشۀ حرمش
رها رهای رها زیر آبشار غمش
یقین به چشمۀ تسنیم دوست متصل است
که نور میچکد از روزن سپیده دمش
چه سالها که همآوای نوبتیخوانان
رسیده است به گوشم طنین زیر و بمش
به کاظمین و به مشهد سلام و عرض ادب
به حس و حال غریبانۀ شبیه همش
دم مسیح خراسان به لطف حق گرم است
برایتان چه بگویم ز لطف دم به دمش
چو پا گذاشت به ایران هزار چشمه شکفت
هزار جان گرامی فدای هر قدمش
هوای روضۀ رضوان اگر به سر داری
بیا به سمت خراسان و روضۀ ارمش
به پادشاه و گدا و به عارف و عامی
خبر دهید که عام است سفره کرمش
گره گشوده ز کارم به طرفةالعینی
به نام پاک جوادش چو دادهام قسمش...
هر آنچه داده به من لطف بیکران بودهست
که راضیام به زیادش که قانعم به کمش
شهید عشق شد و آرمید کنج بهشت
هر آن که رقصکنان رفت زیر تیغ غمش
چه افتخاری از این افتخار بالاتر
که شاعرش شدهام زیر سایۀ علمش
چه میشود که شبی نامۀ سیاه مرا
بگیرد و بنوازد به گوشۀ قلمش
سپاه منتقمانش همیشه بیدارند
یکی خبر برساند به اولیای دمش
نمیکَنیم دل از این حرم، از این درگاه
قسم به مادر بی بارگاه و بی حرمش...
#سعید_بیابانکی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#مدح
#ترکیب_بند
ساعات طوفان، وقتِ جزر و مَد رسیده
نبضم چه محکم می زند تا صَد رسیده
آیا قبولم می کند یا نه؟ ولی نه
اصلا چرا این فکرهای بد رسیده
اینجا تمامِ مهربانی مالِ آقاست
اینجا مگر بر سینه دستِ رَد رسیده؟
سوت قطار آمد، کسی در پشت در گفت:
ای جانمی جان اوّلِ مشهد رسیده
از کوچه قلبم تا حرم یکباره پَر زد
رَدّ پرم تا پرچم گنبد رسیده
طوفان عشقت شست و شو داده دلم را
چشم رئوفت آبرو داده دلم را
دلشوره ای شیرین سَرِ بال و پَرَم هست
هشت آسمان آیینه دَر دور و بَرَم هست
باران غم هرگز نمی گیرد سراغم
تا مهربانی های تو روی سَرَم هست
وقفِ سَر انگشت پر از مِهرِ تو بوده-
هرجا اگر نام و نشانی از کَرَم هست
خوبیِ تو تا ناکجا تا آن سوی عرش
هر قدر هم بالا و بالا می پَرَم هست
این بچه آهو های اشکم زنده هستند
تا گوشه های دنج و گرمِ این حرم هست
داخل نمی آیم، دَمِ بابُ الجَوادم
اینجا برای ما گداها بهترم هست
شرط قبول افتادن ایمان، تویی تو
خورشید عالم تاب من، سلطان تویی تو
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#مدح
#غزل
ذهنم پر است چون حرمت از مثالها
از باید و نباید و از احتمالها
آقا قبول میکندَم یا نه؟ میروم
بس که برآمدهست از آقا محالها
ایران ز لطف، کشور محرابها شده
چون سوی توست سجده این خط و خالها
آهو به چشم مست، پناهنده میشود
تضمین نمودهاند غزل را غزالها
مانند کورها به شما تکیه کردهام
من با اشاره حرف زدم مثل لالها
رویم سیاه! اشهد من عرض لکنت است
شوری بریز بر سر و سور بلالها
قربان تو! به پاسخ در راه ماندهات
بند آمده زبان تمام سوالها
واکن گره گره، قفس این کبوتران
بسته شده به پنجره فولاد، بالها
هم مِهر رو زده به مزار تو قرنها
هم ماه رو نهاده به قبر تو سالها
وقتی خیالها همه در بند مشهداند
باید نماز خواند به پشت خیالها
زائر بهشت میرود از روضة رضا
حتی کسی که برده دلش را مدالها
گفتند خوب و بد همه در هم خریدنیاست
خود را فکندهام به دل قیل و قالها
گفتم که خوش به حال حرم رفتهها و کاش
من هم شوم یکی ز همین خوش بحالها
پیش از دعا اجابتِ آقا مثل شدهست
ذهنم پر است چون حرمت از مثالها
#احمد_بابایی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#مدح
#ولادت
#ترکیب_بند
در هجومِ فتنهها حبلالمتین ما را بساست
بگذر از بیراهه قرآن مبین ما را بساست
قبل خلقت با خدا گفتیم در روزِ الست
اشهدان امیرالمومنین ما را بساست
آنطرف خیبر حُنین و خندق و بَدر و اُحد
این طرف دستِ خدا در آستین ما را بساست
آن طرف از عَمرُوَدها ، عَمروعاصان صف به صف
این طرف شیرِخدا رویِ زمین ما را بساست
هست قرآن از محمد هست فرقان از علی
آن شریعت این طریقت آن و این ما را بساست
یک علی با صلح آمد یک علی با کربلا
در مذاق عاشقی زیتون و تین ما را بساست
اولین و آخرین جمعند در مشهد بگو
دیدن ایوان طلای هشتمین ما را بساست
از نجف مستیم و از مشهد همه دیوانهایم
آنقدر مهمان شدیم انگار صاحب خانهایم
آنقدر زخمِ دلِ ما پیشتان سر باز کرد
پشت در ماندیم تا آقا خودش در باز کرد
ما گرفتارِ کبوترهایِ این بام و دریم
دیدی آخر صحنِ تو ما را کبوتر باز کرد
باز نوشیدیم آبِ سردِ سقاخانه را
باز هم دیدم کبوتر بچهای پَر باز کرد
در دلم اُفتاد هم قُم میروم هم مشهدت
مادرم تا سُفرهی موسی بن جعفر باز کرد
بسکه ما خوردیم حسرت رو به درهای بهشت
فاطمه این باغ را یکبارِ دیگر باز کرد
زائرانت آمدند و قبل رفتن بینِ صحن...
باز هم جبریلِ جایِ فرش شهپر باز کرد
خواستم مدحِ تو گویم فالی از حافظ زنم
حافظ از شیراز آمد باز دفتر باز کرد
《ای که بر ماه از خط مشکین نقاب انداختی
لطف کردی سایهای بر آفتاب انداختی》
آنقدر ماهی که حتی نور عاشق میشود
آنقدر نوری که حتی کور عاشق میشود
حق بده هر روز خورشید آفتابی میشود
هرکه می بیند تو را از دور عاشق میشود
سنگ بودم در حرم دیدم که فیروزه شدم
تازه فهمیدم دلم بدجور عاشق میشود
دید عیسی با تو بینا هست نابیناییاش
دید موسی با تو کوهِ طور عاشق میشود
عِزِّ سلطانی کجا و مردِ سلمانی کجا
از بزرگیِ سلیمان مور عاشق میشود
عِلمِ ربّانی تویی باید تو را یک عمر جست
زائر از گهوارهاش تا گور عاشق میشود
در حرم دیدم کبوترها حسودی میکنند
به کلاغی که دلش از دور عاشق میشود
ما زمینیم آسمان بال کبوتر را نبند
هرچه خواهی کن ولی بر روی ما در را نبند
ای به قربان شما و ای به قربان حرم
بازهم شکرِ خدا ، هستیم مهمان حرم
یک حرم با چارده گنبد زمین دارد ولی
میرویم امشب همه سمتِ خراسان حرم
حاج قاسم گفت وقتی میروی این را بگو
نام ما را مینویسی از شهیدان حرم؟
باز می آییم و میبینیم معلولی ضعیف
راه میافتد خودش در زیر ایوان حرم
باز میبینیم اشک مادری میگیرد و...
بچهاش را میگذارد رویِ دامان حرم
مشهدت شد باز اما کربلا را بستهاند
کاش آنجا خیس گردم زیرِ باران حرم
حق بده دلشوره دارم بغض دارم گشتهام
هم پریشانِ محرم هم پریشانِ حرم
از نجف تا کربلا آیا زمینی میشویم؟
لطف فرما و بگو که اربعینی میشویم
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#غزل
وقتی از معجونِ خاک و اشک، انسان خلق شد
مثل احوالِ دلِ تنگش پریشان خلق شد
روزهای دور، بر انسان و دلتنگی گذشت
تا برای گریههایش شامِ هجران خلق شد
آسمان از تشنگیهای بیابان بغض کرد
اشکهایش ریخت روی خاک، باران خلق شد
عشق آمد تا بسوزاند دلِ عشاق را
عشق در انسان نه، آتش در نیستان خلق شد
نقطهی پرگارِ عالم، کعبهی بیتالحرام
فاش شد، تا باء بسمالله قرآن خلق شد
هیچ خلقی هدیهای شایستهی مولا نداشت
تا به قربانِ امیرالمومنین، جان خلق شد
در ازل وقتی خدا تصویرِ سلمان را کشید
از غبار پای حیدر خاکِ ایران خلق شد
خونِ حیدر در رگِ خشکِ بیابانها دوید
قلبِ ایران زنده شد وقتی خراسان خلق شد
تا حدیثی از طلا دور خراسان حلقه زد
مأمنی از نور، دور از چنگِ شیطان خلق شد
خاک نیشابور وقتی شد قدمگاهِ بهشت
باغی از فیروزه در قلبِ بیابان خلق شد
پادشاهانِ کذایی را گدایی پیشه شد
تا که با شاهِ خراسان، نامِ سلطان خلق شد
تا بیفتد از سرِ شاهان کلاهِ اعتبار
زیر چترِ گنبد و گلدسته، ایوان خلق شد
دردها بیراهه میبستند بر دارو دخیل
عاقبت در پنجرهفولاد، درمان خلق شد
دعبل و شعر و عبا راه غزل را باز کرد
با امامِ شاعران دیوان به دیوان خلق شد
#رضا_قاسمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#مدح
#غزل
درست آنگونه که با رقص تاک انگور می ریزد
زمان گرد گیری از ضریحت نور می ریزد
مرا بیرون نکن از خانه ات هرچند می دانم
که دهقان جنس نامرغوب خود را دور می ریزد
نمی بینیم لطفت را و می پرسد ملک از خود :
چرا شاهی طلا در دامن یک کور می ریزد؟
بگو این صحنه ی رویایی باران و گلدسته است؟
و یا آب وضو از گونه های حور می ریزد؟
تو صیادی ، ضریحت دام ، هر کس می رسد از راه
دلش را مثل مشتی دانه در این تور می ریزد
یقین قصد زیارت کرده با پیراهن احرام
همین ابری که خود را پای نیشابور می ریزد
شبی در خواب دیدم حضرتش در جام زایرها
به لبخندی « شرابِ سعیکم مشکور » می ریزد
#سعید_مبشر
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#مسمط_مسدس
اگر میتراود زِ لبها علی
اگر نعره دارم سراپا علی
ندارد دلم قبله الا علی
که دیدم خدا را فقط با علی
خدا عالی است و مُعَلیٰ علی
بگو بعدِ بسمه تعالیٰ علی
اگر کوچهی ما چراغانی است
اگر سقفِ این شهر بارانی است
اگر زُلفِ ما در پریشانی است
اگر حالِ ما باز طوفانی است
که ایران تمامش خراسانی است
که ما خاک هستیم بالا علی
اگر روزگاریست حالم بَد است
اگر لحظههایم پریشان شده است
گرهها سراغم اگر آمده است
اگر غم به امروز ما سر زده است
علاجش فقط دیدن مشهد است
بخوان زیرِ ایوان طلا یا علی
بهشت است و نور است در این فضا
که سوءُالقَضا گشت حُسنُ القَضا
سراپا پُرم از دَمی جان فزا
چه امشب چه فردا چه روزِ جزا
علی ابن موسی الرضاالمرتضیٰ
مرا کافی اینجا و آنجا علی
فقیری که اینجا به زحمت رسید
زیارت نخوانده به عزت رسید
سلامی نکرده سلامت رسید
دعایی نگفت و عجابت رسید
عنایت رسید و عنایت رسید
فقیر تو بود و شد آقا علی
حرم پُر شده از کبوتر رضا
ولی ما کلاغیم و بی پَر رضا
به ما حق بده پشتِ این در رضا
نداریم ما جای دیگر رضا
گرفته حرم بویِ مادر رضا
نداریم جز تو به_زهرا_علی
شبی آمدم مثلِ بیچارهها
نشستم کمی پیشِ فوارهها
گره خورده بودم چو آوارهها
اسیرِ قفسها و دیوارهها
که ناگاه با بانگِ نقارهها
براتِ مرا کرد امضا علی
چه بی منت اینجا دوا میدهند
نجف را در این صحنها میدهند
بگو کاظمین و... تو را میدهند
مدینه و یا سامرا میدهند
و پایینِ پا کربلا میدهند
امیری حسینٌ و مولا علی
اگر مُردهام باز جانم دهید
اگر خواب هستم تکانم دهید
مریضم حرم را نشانم دهید
من از آنِ مولایم آنم دهید
کمی در حرم استخوانم دهید
مرا جای دیگر مبادا علی...
چه میچسبد اینجا جوابت دهند
و جا گوشهی انقلابت دهند
در آن صحن باشی و آبت دهند
سرت رویِ زانو و خوابت دهند
و در خواب هم آفتابت دهند
چه میچسبد آری به رویا علی
اگر چشم اینجا به امید توست
سرِ سالِ ما هم شبِ عیدِ توست
در این سینهها نورِ توحیدِ توست
فقط روشناییِ خورشید توست
و این روضهها گیرِ تاییدِ توست
بخوان تا مُحَرم تو ما را علی
منم روبرویت علیکالسلام
پُر از آرزویت علیکالسلام
من و گفت و گویت علیکالسلام
تو و اشک رویت علیکالسلام
به یاد عمویت علیکالسلام
تو هم دادهای دل به سقا علی
بخوان روضهها را به اِبنِ الشَبیب
زِ تیری مَهیب و زِ شَیبُ الخَضیب
زِ آهی غریب و زِ خَدِالتَریب
زِ اَمَنیُجیبِ یتیمی غریب
بگو وا حسن وا حسینا علی
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#مربع_ترکیب
ایهاالناس دلم در به در سلطان است
ایهاالناس رضا جان من و جانان است
تن بی روح مرا شاه خراسان جان است
چشم بد دور که او تاج سر ایران است
ساز و نقاره بیارید ولی آمده است
علی دیگری از نسل علی آمده است
خبری آمده شوری به سرم آورده
بوی عطریست که از سمت حرم آورده
نجمه مادر شده و شاه کرم آورده
اشک از شوق به چشمان ترم آورده
همه گفتند به عالم چه گلی آمده است
علی دیگری از نسل علی آمده است
آمدی تا به تن خسته ما جان بدهی
به گدایان در خانه تان نان بدهی
تا ابد آبرو بر ملک خراسان بدهی
نه خراسان به همه مردم ایران بدهی
گل بریزید که آن نور جلی آمده است
علی دیگری از نسل علی آمده است
همه کشور ما بارگه سلطان است
سرفراز است اگر لطف شه خوبان است
در دل ار عشق رضا هست همان ایمان است
چقدر آتش این عشق شها سوزان است
شب میلاد رضا و غزلی آمده است
علی دیگری از نسل علی آمده است
میشود اینکه شبی صحن تو جارو بزنم
با همه بار گنه پیش تو زانو بزنم
فارغ از هر دو جهان نغمه یاهو بزنم
مثل آهوی بیابان به شما رو بزنم
امشب آن آینه لم یزلی آمده است
علی دیگری از نسل علی آمده است
#مرتضی_میرزایی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#مسمط_مربع
روزی که خدای حی و سرمد از روح خودش دمید مارا
بر دامن دل به دست قدرت بنهاد محبت رضا را
آن را که بود به سر خیال فردوس برین و باغ رضوان
یا آنکه وراست شوق و ذوق خلوتکده حریم جانان
گو از سر صدق رو گذارد بر درگه خسرو خراسان
نومید نکرده ز آستانش بالله زکرم شه و گدارا
شاهی که شهنشهان عالم سایند جبین بر آستانش
ماهی که چراغ عالم افروز قندیل بود در آسمانش
راهی که تمام شاهره ها وصلند به راه جاودانش
با غمزه چشم مرتضایی تسخیر نموده ماسوا را
جبریل و ملائک مقرب جاروب کش حریم پاکش
صد حاتم طی گدای کویش صد یوسف مصریش هلاکش
دلباخته جمالش عیسی موسی و خلیل سینه چاکش
بخشیده یقین به حضرت خضر یک جرعه زچشمه بقارا
ای معنی رافت الهی وی مظهر لطف کبریایی
سرمنشا جود و بخشش حق سرمطلع شعر ارتضایی
راضی به رضای ذات یکتا معروف به حضرت رضایی
جانها به فدای تو که هستی مرآت کرم نما خدارا
ای بارگهت مطاف دل ها وی قبله اهل عشق و عرفان
در روضه پرمنور تو محسوس صفای خلد رضوان
نی نی غلط اوفتاد شاها فردوس کجا و صحن سلطان
الحق که غبار آستانت بخشیده به عدن حق صفارا
ای پرتو نور حی دادار وی بارقه امید داور
امیدتمام ناامیدان آرامش قلب های مضطر
آفاق به زیر منت تو ذرات به عشق تو مخمّر
در حضرت تو عیان توان دیدآیات جلال کبریا را
ای غایت رحمت الهی رحمی بنما که مستجیرم
دستی زکرم رسان خدارا مسکین و فتاده و فقیرم
سرخم نکنم به پیش هرکس بالله که تویی فقط امیرم
دیریست غلام خانه زادم سلطان سریر ارتضا را
عمریست نهاده #یاسر از عجز سر بر درت ای همه نیازم
گوید اگر از درت برانی آخر چکنم چه چاره سازم
تاسایه نشین کویت هستم بر جمله شهان همی بنازم
ای آنکه ز درگهت نکردی مایوس غریب و آشنا را
#یاسر_رستگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
چون کویر تشنهای محتاج بارانیم ما
همتی ایدل که دلتنگ خراسانیم ما
نیمِدل مشتاق مشهد، نیمِدل مشتاق قم
بین این خواهر-برادر مثل سمنانیم ما
پادشاهی دوعالم را به دست آوردهایم
تا گدای کوچکی از خیل سلطانیم ما
خلوتی داریم در کنج حرم با یاد او
وقتی از چشم تمام خلق پنهانیم ما
هر زمان در جمع حرف از آرزوها میشود
جز زیارت حاجتی دیگر نمیدانیم ما
از میان خیل القاب و عناوین در جهان
آنچه سلطان میپسندد بیگمان آنیم ما
تا که فهمیدیم میآید به استقبالمان
از همان آغاز هم مشتاق پایانیم ما
گنبد افلاکیان نور است و ما پروانهایم
ساکنان آستان قدسی این خانهایم
بس که پرکرده فضای صحن را فريادها
نيست پيدا در حريمت هایوهوی بادها
کور بينا شد، فلج پا شد، گدا روزی گرفت
پشت هم رخ میدهد اينجا از اين رخدادها
جملهای تکرار شد، هرصحن را پر کرده است؛
"کار من با گوشهی چشم تو راه افتاد"ها
میشود حسکرد از فيروزهکاریهای صحن
حسرت ديوارها را در دل شمشادها
از شفای درد پشت پنجره فهميدهام
نرم شد از اشک زائرها دل فولادها
ضامن آهوشدی، صياد آهو را رهاند
شک نمیکردند در خوشقولیأت صيّادها
پايتخت کشور دلهای عالم مشهد است
مانده حسرت در دل تهرانوعشقآبادها
از فراق کربلا دیگر چهغم داریم ما
چونکه در هرگوشهی ایران حرم داریم ما
با همان شوقی که از آغاز روشن مانده است
در دل ما حسرت پرواز روشن مانده است
" آمدم ای شاه" شد شیرینترین آوای ما
تا قیامت شور این آواز روشن مانده است
ناامید از جا گرفتن در دل او نیستیم
کورسوی کوچک ابراز روشن مانده است
فاصله بسیار نزدیک است در دلها بههم
این معانی نزد اهل راز روشن مانده است
کارهای غیر ممکن نیز ممکن میشوند
پس در اینجا معنی اعجاز روشن مانده است
سایهی موسیبنجعفر بر سر ایران ماست
نوری از این خانه در شیراز روشن مانده است
بازهم امشب شب اینشهر بیخورشید نیست
چلچراغ گنبد او باز روشن مانده است
در طواف است و مسیرش را نخواهد کرد گم
دل کبوتروار بین مشهد و شیراز و قم
در کنار خوبها گمراه میآيد حرم
با تمام زائرانش راه میآید حرم
هیچفرقی نیست بین زائرانش، چونکه هم
بنده میآید حرم، هم شاه میآید حرم
لحظهای خالی نمیماند اگر دقت کنیم
روزها خورشيد و شبها ماه میآيد حرم
رتبهها برعکس دنیا میدهد اینجا جواب
کوه از شوق تو مثل کاه میآید حرم
گرچه در ظاهر بدی قصد زيارت کرده است
در حقيقت عارف بالله میآيد حرم
هرکه میخواهد ببیند قطعهای از عرش را
راه خود را میکند کوتاه؛ میآيد حرم
خوشبهحال هرکسی که ساکن شهر قم است
گاه میآيد حرم، بیگاه میآيد حرم....
ملجأ هر آشنا، غمخوار هر بیگانهاند
سیزده معصوم در اینخانه صاحبخانهاند
هیچکس از اینحرم با دستخالی برنگشت
از جوار لطف او هرگز محالی برنگشت
این حرم آرامش محض است و از آغوش او
هرکسی برگشت، با آشفتهحالی برنگشت
اولین باری که اینجا آمدم، عاشق شدم
از کنار او دلم در خردسالی برنگشت
پیشازاینها قم کویر شورهزار خشک بود
بعد او اما به خاکش خشکسالی برنگشت
این حرم خاصیتش علامهپروربودن است
طالب علم از حریمش بیتعالی برنگشت
این چه رازی شد که جز با نیت او مرعشی
از کنار مرقد مولیالموالی برنگشت
گرچه ما همسایهی خوبی برایش نیستیم
روی او یکلحظه هم از این اهالی برنگشت
ناگهان دل را به سمتوسوی دیگر میکشم
با نسیمی از حرم تا جمکران پر میکشم
وقت وصف تو زبانم در دهان میایستد
در بیان آن معانی از بیان میایستد
صاحبالعصری و میچرخد زمان با اذن تو
هر زمان یاد تو میافتم، زمان میایستد
همنشین درددلهای زیادش میشوی
زائرت هر گوشهای از جمکران میایستد
بی خبر از وسعت لطفوبزرگیهای توست
هرکسی چشمانتظار دیگران میایستد
از خدا امر ظهورت را تقاضا میکند
هر زمان دستی بهسمت آسمان میایستد
روح با شوق تو برمیخیزد از جسم جهان
جسم اگر روزی تو را حس کرد، جان میایستد
آنزمانکه میرسد بانگ "اناالمهدی" بهگوش
کعبه برمیخیزد از جا و اذان میایستد.
عمر داغ دوری از تو رو به پایان میشود
عاقبت یکروز این آتش گلستان میشود
#مجتبی_خرسندی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#غزل
در مسلک ایرانیان سلطان رضاجان است
شاهیکه بیلشگرکشی سلطان ایران است
آرامِجان ماست آقایی که دامانش
تنها توسلخانهی آهوی حیران است
مهماننواز است آنقدر که زائرش هربار
مانند صاحبخانهها در صحن، مهمان است
هرجای ایران نام او را بر لب آوردیم
دیدیم روی هرلبی بعد از رضا، "جان" است
وقتی ضریحش را بغل کردم دلم وا شد
در وقت دلتنگی فقط آغوش درمان است
از بس که اینجا آه درهم میشود تکرار
انگار در صحن و رواق آیینه بندان است
انگار سائل پادشاهی میکند اینجا
انگار در درب ورودی شاه، دربان است
از آب سقاخانه مینوشند و خوشحالاند
کمتر کسی اینجا گرفتار غم نان است
درماندگان راهی بهجز مشهد نمیبینند
تنها پناه بیپناهان در خراسان است
#میثم_کاوسی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
امشب قرار ، یار دل بی قرار شد
یعنی که باب میل همه ، روزگار شد
نور ِدو چشم ِحضرت ِ باب الحوائجی
واکرد چشم و خاک ، خزانش بهار شد
سلطان رسید و قاعده ها گشت زیر و رو
رعیت شدن، میان جهان افتخار شد
وقت نجات مردم ایران رسیده است
شکر خدا که کشورمان ، کعبه دار شد
کرده طلوع باز علی جان و این جهان
سر زنده از مسیح ِ دم ِذوالفقار شد
ای عزت ِ بدون ِ کرانه خوش آمدی
ای سومین علی ِ زمانه خوش آمدی
ای خوش ترین ترانه ی لب های من سلام
نعم الرفیق ، عشق من ، آقای من سلام
ای زندگی من ، شب و روزم ، عزیز من
ای از قدیم در دل ِ شیدای من سلام
مجنون تر از همیشه به پابوس آمدم
جانان و جان و حضرت لیلای من سلام
ای آبروی من ،کس و کارم ، پناه من
سرمایه ایم ، تمامی ِ دنیای من سلام
ای دین من ، قیامت من ،ای بهشت من
ای عاقبت بخیری ِ فردای من سلام
هر جا دلم شکست ، رسیدی به داد من
من غافل از تو بودم و بودی تو یاد من
اصلا بعید نیست که نامه سیاه ها
گردند تحت قبه ات از بی گناه ها
ای کربلای من ،نجف من ، بقیع من
ای مشهد تو جمع همه بارگاه ها
قربان کیمیای دو چشمان مست تو
آقا مرا نگاه کن از آن نگاه ها
در کوی تو شکسته دلی می خرند و بس
ذکر خداست پای ضریح تو آه ها
تو زیر سایه ات همه را راه می دهی
یا ایهاالعزیز ِ همه بی پناه ها
تو سایه ات شبیه ِ خدا بر سر همه است
مهمان نوازی ات چه قَدَر عین فاطمه است
غیر از در ِ تو این همه لطف و کرم کجاست
اصلا پناه اولم و آخرم کجاست
یادش بخیر خاطره ی اولین سلام
آن روزهای گم شدنم در حرم کجاست
لطف تو آن چنان بغلم کرده بود که
یادم نبود گم شده ام ، مادرم کجاست
خیلی عوض شدم ، عوضم کن به یک نگاه
گردیده ام وبال تو ، بال و پرم کجاست؟
گردید قطره قطره چرا سیل اشک من
حال و هوای سابق چشم ترم کجاست
خیلی هوایی ِ حرمم باز ، بی گمان
آقا سوال کرده که این نوکرم کجاست
خیلی دلم گرفته مرا رو به راه کن
مثل همیشه کوه غمم را تو کاه کن
این درد ها بدون تو درمان نداشتند
این ابرها بدون تو باران نداشتند
بود آخرالزمان چه قَدَر هولناک اگر
ایرانیان امام رضا جان نداشتند
مشهد اگر نبود که این گونه پنج تن
لحظه به لحظه لطف به ایران نداشتند
این ملت امام حسینی بدون تو
در فتنه ها که جرات طوفان نداشتند
جانم فدات ! دست گرفتی چه قدر از
آنانکه ذره ای به تو ایمان نداشتند
ای بهترین پناه ، برای همه سلام
ای مهربان امام رضای همه سلام
سوگند می خورم به سلیمان کربلا
در مشهدت شدیم مسلمان کربلا
مدیون لطف پنجره فولاد مشهد است
هر کس که بین ما شده مهمان کربلا
جان جواد ! قسمت ما کن ابالجواد !
تنگ غروب ، نم نم باران کربلا
این جا بُوَد حسینیه یا که حرم چه قدر
هستند زائران تو گریان کربلا
این کاسه های زرد خودش روضه گشته با
تمثال ِ دست ِ ساقی ِ عطشان ِ کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
ای کشته فتاده به هامون حسین من
ای صید دست و پا زده در خون حسین من
#محمد_حسین_رحیمیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام #حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها #دهه_کرامت
#ترکیب_بند
دام بگذارید بعدش دانه لازم میشود
جلد میگردد کبوتر، لانهلازم میشود
سوختن در عاشقی، کارِ کبوتربچه نیست
شمع میداند کجا پروانه لازم میشود
وقتِ گریه، خنده..؛ وقتِ خنده، گریه میکنم
در میان عاقلان، دیوانه لازم میشود
سر به روی پنجره فولادِ تو خواهم گذاشت
مَرد وقتی بغض دارد، شانهلازم میشود
با کبوترها کلاغی هم به صحنش راه داد
گاه بین دوستها، بیگانه لازم میشود
کاش سقاخانهها را نیز افزایش دهند
در حریمت بیشتر میخانه لازم میشود
آبِ سقاخانهها را "آبِ حَیوان*" خواندهاند
خضر آل الله را شاه خراسان خواندهاند
در حرم، باران پناه آورده تطهیرش کنی
آیهی تطهیر میخواهد تو تفسیرش کنی
اختیار "نورِ" خورشید است دست گنبدت
تا دل تو هرکجا میخواست، تکیثرش کنی
کودکی عَمداً خودش را در حرم گم کرده تا
سالها در صحن تودرتوی خود پیرش کنی
صید وقتی عاشق صیاد گردد..، چاره چیست!؟
کاش آهوی دلم را طُعمهی شیرش کنی
این گدا حاجت بگیرد می رود..، پس ذوالکرم!
خوب میگردد اگر با فقر درگیرش کنی
زائری چشمش به دست خادمان توست تا
با غذای حضرتیِّ خود نمکگیرش کنی
گاه با دستِ برادر، گاه خواهر میرسد
رزق ما از سفرهی موسی بن جعفر میرسد
علّت اشک برادر، بُغض خواهر بوده است
چشمها در حسرت دیدارِ هم، تَر بوده است
فاطمه وقتی صدایش میزده، قطع یقین
او برای این برادر مثل مادر بوده است
هر کسی دلتنگ زهرا میشود، قم میرود
مرهم زوّارِ مادر دست دختر بوده است
ریلِ قم_مشهد اگر رودی خیالانگیز بود
روی موجش کشتیِ زائر شناور بوده است
عطرِ "دارالحُجّه" را دارد " رواقِ آینه"
خانهی ایندو از اول هم معطر بوده است
نسل اندر نسل در واقع همه کارگریم
کارفرمای حرم در قم برادر بوده است
هرکسی پرسید میگویم: گدا هستیم ما
کارگرهای علی موسی الرضا هستیم ما
بانی جزر و مد دریا علی موسی الرضا
ذکر تسبیحات ماهیها علی موسی الرضا
بد به حال هرکه بوده بی علی موسی الرضا
خوش به حال هرکه بوده با علی موسی الرضا
کفشداری حرم ای کاش امانت میگرفت
جای کفشِ من، دلِ من را علی موسی الرضا
در هیاهوی حرم ناگاه نقّاره زدند
طفل لالی داد میزد: یا علی موسی الرضا
روز محشر در سه جا زائر خیالش راحت است
میرسد حتما به داد ما علی موسی الرضا
گفت بابا: آب میبینی بگو عطشان حسین
نان که میبینی بگو آقا علی موسی الرضا
امتحان کن..، تا قَسَمْ جانِ جوادش میدهی
کربلا را میزند امضا علی موسی الرضا
#بردیا_محمدی
* آب زندگانی (لغ دهخدا)
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
یک سلام از ما جواب از سمت مرقد با شما
فطرس نامه بر تهران به مشهد با شما
باز هم میل زیارت کرده ایم از راه دور
نیت از ما، قصد از ما، رفت و آمد با شما
ما کبوترهای بی بالیم اما آمدیم
لذت پرواز در اطراف گنبد با شما
نمره ی ما صفر شد از بیست اما در عوض
زندگی ما همه از صفر تا صد با شما
خطّه ی ما تشنه ی آب حیات و نور بود
خشکسال خاکمان اما سر آمد با شما
این دیار، این سرزمین، این زادگاه، این مرز و بوم
برکتش از توست «یا من یکشفُ کلَّ الهُموم»
سرپناه نا امیدان مأمن مأیوس ها
ایستگاه آخرِ ای کاش ها، افسوس ها
گرم در رویای صحن و گنبد و گلدسته هاست
زائر دلخسته و بی خواب از کابوس ها
نور گیرد ماه، تا شب های جمعه در حرم
می طراود نغمه ی یا نور و یا قدوس ها
می رسند از راه زائرها، ملائک گردشان
فرش زیر پایشان هم شه پر طاووس ها
در ازای قطره هایی اشک با خود می برند
از اجابت، از کرم، از لطف... اقیانوس ها
هر که صید توست دیگر در قفس محبوس نیست
در گل ایرانیان خاکی بغیر از طوس نیست
من اگر از دست خود آزاد باشم بهتر است
طائر پر بسته صیاد باشم بهتر است
زاده ی هر جای این دنیا که باشم خوب نیست
از اهالی رضا آباد باشم بهتر است
هرکه کنج دنج خود را در حرم دارد ولی
من اگر در صحن گوهرشاد باشم بهتر است
بسکه خاطرخواه دارد چای شیرین حرم
در صف زوار، پس فرهاد باشم بهتر است
راستی با خود مریضی لاعلاج آورده ام
پس کنار پنجره فولاد باشم بهتر است
عقده ی کورم به لبخند ملیحت باز شد
دست های بسته ام پای ضریحت باز شد
عاقبت یا ساکن خاک خراسان می شوم
یا شهید جاده ی مشهد به تهران می شوم
زاغکی زشتم ولی نزد تو چشمم روشن است
یا کبوتر یا که آهو یا که انسان می شوم
در زیارت ها سرم پایین تر از قبل است و من
پشت ابر گریه ها از شرم پنهان می شوم
بازدید هرکه هربار آمده پس می دهی
و من از کم آمدن هایم پشیمان می شوم
خواب دیدم در حریمت شعرخوانی می کنم
روزی آخر شاعر دربار سلطان می شوم
پای این حاجت فقط در بند امضای شماست
الغرض یک حرف دارم باتو آن هم کربلاست
#محمد_علی_بیابانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
خدا نه این که مرا از گِل زیاده تان
که آفرید مرا از غبار جاده تان
وبال گردن تان بودم از همان آغاز
بعید هست بیایم به استفاده تان
ببین چه ساده برایت به حرف می آیم
فدای این همه لطف و صفای سادۀ تان
به لطف چشم شما دل همیشه آباد است
خدا کند که بمانم خراب بادۀ تان
خدا نوشت ازل در شناسنامۀ دل
که ما غلام شماییم و خانوادۀ تان
از آن زمان که از این خاک پاک پا شده ام
گدای دائمی حضرت رضا شده ام
بهشت کوچک دامان مادری آقا
تو میوۀ دل موسی بن جعفری آقا
شب ولادت تو در مدینه می گفتند
ز راه آماده خورشید دیگری آقا
دخیل بسته ام امشب به گاهواره تو
رواست حاجتم ار سر برآوری آقا
اگر چه منشاء نور شما یکی باشد
تو بین باغ خدا طعم نوبری آقا
که خوانده است ولی عهد خود تو را وقتی
که تو برای خودت یک پیمبری آقا
تویی که صاحب اوصاف بی حدش خواند
همان که عالم آل محمدش خواند
مهی که چشمۀ چشم تو در تلاطم شد
طلوع مشرقی آفتاب هشتم شد
چه حکمتی است که قبل از شروع موسم حج
طواف قبلۀ هشتم نصیب مردم شد
فقط برای تماشای دانه پاشی تان
دل کبوتریم نذر چند گندم شد
شبیه محشر کبراست صحن های حرم
که در شلوغی هر روزه اش دلم گم شد
به سوی پنجره فولاد حاجتی آمد
دخیل بست و گرفت و غمش تبسم شد
ز کوچه های حرم آفتاب می جوشد
ز دست حوض فرشته شراب می نوشد
تو بحر هستی و کس نیست از تو دریاتر
تو آفـتـابی و از هـر بـلـند بـالاتر
تو نسل نوری و هر چند هشتمین خورشید
ولی ندیده زمین در خود از تو پیداتر
اگر چه باغ بهشت خداست رویایی
ولی بهشت نگاه تو هست رویاتر
از ابتدای ازل چشم هیچ آهویی
ز چشم های تو هرگز ندیده شهلاتر
در آستین بدون عصای تو موسی است
و از مسیح نفس های تو مسیحاتر
نفس نه، گوشه ی چشمی اگر بیندازی
دوا نه، در دل ما مرکز شفا سازی
فدای نام صمیمی و شاعرانه تان
که باز کرده دلم را به سوی خانه تان
بود دست من و بی هوا هوایی شد
گمان کنم که گرفته دلم بهانه تان
نشسته ام به سر دوش گنبدت آقا
بیا و پر مده مرغی ز آشیانه تان
دوباره حرف زیارت دوباره حرف حرم
دوباره حرف کبوتر به آب و دانه تان
چه قدر عمق بلند کلامتان زیباست
میان صحبت شیرین و عامیانه تان
بخوان که هر چه بخوانی برای ما زیباست
رسیدن تو به این خاک هدیه زهراست
کسی که بر لب خود ذکر یا رضا دارد
میان سینه ی زهرا همیشه جا دارد
اگر که بر نخورد بر خدا کجا کعبه
به قدر این حرمت این همه صفا دارد؟
کنار پنجره فولاد مادری خسته
برای کودک خود دست بر دعا دارد
گرفته دامنه های ضریح را مردی
به گریه حاجت امضای کربلا دارد
و نذر روضه ی زهرا نموده می خواند
عقیق سبز علی رنگ کهربا دارد
میان خانه که بستند دست مولا را
میان کوچه شکستند دست زهرا را
#محسن_عرب_خالقی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#مدح
#مسمط_مربع
چنان بخوانم غزل که دعبل
زبان به تحسین من گشاید
پیاله در دست، مست و حیران
به سعی دندان، کفن گشاید
به پادشاهی زند دلم رو
که شد عبایش پناه آهو
دمادم از چین پرچم او
نسیم، مشکِ ختن گشاید
بهار هر لحظه سینه چاکش
به خود بپیچد خمار تاکش
گل از شعف در حریم پاکش
به ذکر هو پیرهن گشاید
شهی که حتی عدوی ملعون
دهد شهادت به فضلش اکنون
عجب نباشد اگر که هارون
به مدحت او دهن گشاید
ز دیدۀ دل در آستانی
که می توان دید هر زمانی
کلیم را گرم همزبانی
خدا کجا لب به لن گشاید
هنوز غم را ز جان مضطر
به چوب پر خادمش دهد پر
به آن ضریحی نهاده ام سر
که عقده را از سخن گشاید
ندارد اینجا که رهسپاری
طلسم شیخ بها عیاری
اگر سلیمان ماست، باری
که سفره بر اهرمن گشاید
چو مور سمت سپادش آیم
به چشم اگر نه به یادش آیم
ز سمت باب الجوادش آیم
که در مرا بوالحسن گشاید
#مسعود_یوسف_پور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#ولادت
بارها گفتم به خود دیدی که قسمت میشود
دیدنش نزدیکتر ساعت به ساعت میشود
بعد نیشابور قلبم پُر حرارت میشود
عاقبت از دستِ من این کوپه راحت میشود
یک طرف صوتِ تلاوتهای قاریها و من
یک طرف مداح و آوای قناریها و من
صحن در صحن است حال بی قراریها و من
تا ضریحت مست از لحظه شماریها و من
مثل این آئینهها خود را شکستم آمدم
پیش این فوارهها قدری نشستم آمدم
تا ضریحت راه را از حفظ هستم آمدم
رو به سویت چشمهایم را که بستم آمدم
من به دنبال توام فیروزهکاریها که نه
غرق در نامِ رضایم خوشنگاریها که نه
دست خالی میروم از کفشداریها که نه
میکَنم دل از همه از این نداریها که نه
هرچه هست اینجا از اول تا به آخر دیدنی است
بال بال بچهها مثل کبوتر دیدنی است
دُور دور دختران بر گرد مادر دیدنی است
سُرسره بازیِ طفلان روی مرمر دیدنی است
جبرئیل آمد حرم یک شب شفایش را گرفت
رفت میکائیل و اسرافیل جایش را گرفت
مرد کوری بود دیدم چشمهایش را گرفت
خادمی از دست معلولی عصایش را گرفت
بارها گفتم بده اینبار میگویم بگیر
آنچه میدانی آز ان بسیار میگویم بگیر
این منیت را از این دیوار میگویم بگیر
هرچه شد بر قامتم سربار میگویم بگیر
با کبوترهای تو هر وقت قاطی میشوم
مثل این فواره غرقِ بی ثباتی میشوم
محو اوصافِ تو و الطافِ ذاتی میشوم
باز امشب خیره بر مردی دهاتی میشوم
میکشد سوغاتیاش را بر ضریحت پیرمرد
میزند بوسه همینجا بر ضریحت پیرمرد
آمده در بین صفها بر ضریحت پیرمرد
یک کفن آورد اما بر ضریحت پیر مرد
گریهاش اُفتاد یادِ جسم عریان حسین
از خجالت آب شد پیرِ پریشان حسین
زیر ایوانت دلش رفته به ایوان حسین
ای به قربانت رضا و ای به قربان حسین
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_رضا_علیه_السلام
#قصیده
رسیدم دوباره به درگاه شاهی
چه شاهی که دارد ز شاهان سپاهی
فلک آستانی ملک پاسبانی
ضمان کارگاهی جنان بارگاهی
سلام ای غریبی که در صبح محشر
ندارم به جز مُهر مِهرت گواهی
خیالت به سر خون هجرت به گردن
به شوق تو کردم چه شال و کلاهی
شلوغ است دورت ولی شد فراهم
عجب خلوتی خلوت دلبخواهی
چو آیینه از بس که دل نازکی تو
توان تا حریمت رسیدن به آهی
تو آیینه آیینه نوری و نوری
تو مهری چه مهری تو ماهی چه ماهی
تو را مهر گفتم؟ تو را ماه خواندم؟
عجب کسر شأنی عجب اشتباهی
که مهر است در محضرت مرده شمعی
که ماه است پیش رخت روسیاهی
گرفته ست خورشید اذن دمیدن
ز نقاره خانه دم هر پگاهی
تویی شرط توحید و بی تو یقینا
همه نیست توحید جز لاإلهی
اگر ابر لطفت به محشر ببارد
نماند ثوابی نماند گناهی
به لطف تو کاه ثواب است کوهی
به بذل تو کوه گناه است کاهی
لب دره ی نفس لغزیده پایم
نگه دار دست مرا با نگاهی
منم آن گنهکار امیدواری
که دارد ز لطف تو پشت و پناهی
ندانم چگونه برآیم ز شکرش
اگر راه دادی مرا گاه گاهی
الهی مرا از حریمش مکن دور
مرا از حریمش مکن دور الهی
#محمود_حبیبی_کسبی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
May 11