🗳 رأی دادن کافی نیست، همدیگر را به رأی دادن تواصی کنید...
🔹آیتالله حائری شیرازی: بعضی فکر میکنند همینکه در انتخابات شرکت کردند، رسالتشان انجام شده است. قرآن خلاف این را میگوید. چرا؟ چون قرآن میگوید: «ان الانسان لفی خسر، الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر». میگوید ایمان و عمل صالح، انسان را از خسران نجات میدهد، اما نه به تنهایی!
🔹رأی دادن، مثل ایمان و عمل صالح است. اما «تواصوا بالحق» هم لازم است.
رأی دادن لازم است، اما کافی نیست.
🔹اگر کسی خانوادۀ خودش را توصیه به شرکت در انتخابات نکند، همسایههای خودش را توصیه نکند، دوستان خودش را توصیه نکند و برای این کار تبلیغ نکند، طبق آیه قرآن از جملۀ زیانکاران است.
🔹هم آن کسی که شرکت نکند و هم آن کسی که شرکت بکند و تبلیغ نکند، زیانکار هستند.
#امام_باقر_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
بیدار بود و مضطرب در تب دلش خون شد
از خاطراتِ کودکی هر شب دلش خون شد
با یادِ بابایِ مریض احوالِ در خیمه
در گریه هایِ بیهوا اغلب دلش خون شد
آهی کشید و هر چه ذهنش رفت در گودال
از قاتلانِ پست ِ بد مَشرَب دلش خون شد
از خنده هایِ حرمله(لع) از فحش هایِ شمر(لع)
از نیزه های نحس ِ لامذهب دلش خون شد
با جملهٔ "ألشمرُ جالِس" جان به لب میشد
یک عمر از عنوانِ این مطلب دلش خون شد
از داغِ جدّ تشنه لب گریان شد و هر بار-
حس کرد ظرف آب را بر لب؛ دلش خون شد
از فکرِ بر انگشت و انگشتر به هم می ریخت
از نعل هایِ تازه بر مرکب دلش خون شد
در روضهٔ دروازهٔ ساعات جان میداد
میگفت،آنجاعمه-جان زینب(س) دلش خون شد...
*
آورد یک نامرد تشتِ حاویِ "سر" را
افتاد بر جانِ رقیه(س) تب...دلش خون شد!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_باقر_علیه_السلام
#رباعی
چون آینه حرفِ حق تلاوت می کرد
آیاتِ غم و عطش روایت می کرد
آن بحرِ علوم و ساقیِ نور و صفا
ترویجِ حقیقت و فقاهت می کرد
از جنسِ ستاره بود و عینِ باران
سرچشمهی نورِناب و عشق و عرفان
در عهد و زمانِ پنجمین اخترِ حق
بشکُفت علوم و شُد شکوفا قرآن
بی نور و چراغ و سایبان ، خاکش هست
بی روضه و اشک و روضه خوان،خاکش هست
گُلدسته و گُل ، حَرَم ندارد آقا
بی برگ و درخت و باغبان ، خاکش هست
#حسن_یزدان_پناهی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_باقر_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
نگاه غرق غمت روضه های دلگیری است
غروب کودکی ات، غصه ی سر پیری است
کتیبه ی دل ما، داغدار ماتم توست
نوشته اش، غم ذی الحجه تا مُحرّم توست
مدینه ای و به کرببلا گریز زدی
سری به خاطره ی نیزه های تیز زدی
اگرچه دور تو هم عده ای بلاخیزند
کنار بستر تو آب را نمی ریزند
کمی شلوغ شد و شور و شین را کشتند
غروب بود که دیدی حسین را کشتند
سری که نابلدانه بریده شد دیدی
تو غارت بدنش را به چشم خود دیدی
صدا زدی که چه آورده اند بر سر زینب
«سری به نیزه بلند است در برابر زینب»
میان تب، پدرت را غریب سوزاندند
دل سه ساله تان را عجیب سوزاندند
صدای هلهله ی دشمنان ترا هم کُشت
تو کعب نیزه ... لگد .. مُشت خورده ای از پُشت
ز دست بسته ی تو در طناب، بیتابم
هنوز از غم و آه رباب، بیتابم
میان مردم شام ازدحام، می دیدی
میان کاخ، سر و تشت و جام می دیدی
#رضا_دین_پرور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️نظر حاج آقا #عالی در مورد انتخابات ۱۴۰۳
🔹به چه کسی رای بدهیم؟
به کسی که سابقه کار در میدان داشته باشد. صرف برنامه بر روی کاغذ کافی نیست.
#امام_باقر_علیه_السلام
#غزل
ماه هر شب لب دیوار و خدا نزدیک است
پشت این پنجرهها عطر شما نزدیک است
«أَنتَ مِن شیعتِنا»، کاش به ما میفرمود
این دل تیره به آن شیعه کجا نزدیک است؟
حال ما شیعهٔ پیمانشکنِ دنیادوست
کِی به اصحاب وفادار شما نزدیک است؟
نه کُمیتیم و اَبانیم و ابوحمزه، ولی
سر سوزن دلمان با صلحا نزدیک است
فتنهها از در و دیوار جهان میبارند
مثل دوران شما فتنه به ما نزدیک است
در حدیثی ز شما نقل شده، شیعهٔ ما
به گرفتاری و انواع بلا نزدیک است..
لشکر شمر و یزیدان زمان صف بستند
دل من! واقعهٔ کربوبلا نزدیک است
پُرم از جامعه «کُنتُم شُفعایی» آقا
لحظهٔ بارش بارانِ دعا نزدیک است
ای شکافندهٔ دانش! به تو رو آوردیم
به اجابت نفس گرم شما نزدیک است
#مریم_سقلاطونی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_باقر_علیه_السلام
#غزل
آنکه با جهل زمین، پنجه درافکند تویی
بذر صد مزرعه در خاک پراکند تویی
باغبانی که علیرغم ستمهای خزان
سخت آموخت به هر باغچه لبخند تویی..
رشتۀ مهر که دلهای حقیقتجو را
تا ابد داده به یکدیگر پیوند تویی
ای احادیث نگاه تو پر از عشق، هنوز
راوی آنچه در این غم بنویسند تویی
هرکجا نامی از آن قافله آید به میان
زخمی دشت بلا! بارشِ یکبند تویی
نیست تأثیر تو، از عالم پنهان شدنی
که شکافندۀ شب، نور خداوند تویی
#اعظم_سعادتمند
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#اشعار_محرم
#شب_اول_محرم
#غزل
کوفه نیا؛ از آمدن صرف نظر کن
از این سفر آقای من صرف نظر کن
از دست خود انگشترت را دربیاور
از خیرِ کهنه پیرهن صرف نظر کن
دربارۂ سرنیزه های زهرآلود
با خواهرت حرفی نزن،صرف نظر کن...
از کربلا از نینوا از قاضریه
از هر کجا غیر از وطن صرف نظر کن
این تن بمیرد دخترانت را نیاور
دارند دستان بزن...صرف نظر کن-
-از نامۂ بی غیرتِ خنجر فروشان
از مردم پیمان شکن صرف نظر کن
از پیکرت چیزی نمی ماند! بیا از-
آوردنِ حتی کفن صرف نظر کن
دیدم خریده حرمله(لع) تیر سه شعبه
جان رباب(س)از آمدن صرف نظر کن!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مناجات
#عرفه
#غزل
آنکه تقدیر مرا یک عمر پشت در نوشت..
نام من را بین مهمان های تو آخر نوشت
دیشب از بس گریه کردم صبح تحویلم گرفت
دعوت من را برای این دو چشم تر نوشت
جای نان میخواستم قدری تماشایش کنم
حیف باشد محضر صاحب کرم از زر نوشت
هرقدَر من معصیت کردم به روی من نزد
قصه ام را تا ابد در خانه ی دلبر نوشت
به من بی آبرو چه آبرویی داده است!
من بدی کردم ولی او صورت دیگر نوشت
دست من را داد در دست علی مرتضی
بعد ازآن نام مرا در دفترش قنبر نوشت
یک علی گفتم تمام سیئاتم پاک شد
سرنوشتم را خداوند علی از سر نوشت
آخر خط بودم و زهرا به فریادم رسید
بعد ازآن بخت مرا از هرکسی بهتر نوشت
کل دارایی من این است عشقم به حسین..
بین ثروتمند ها اسم مرا مادر نوشت
چشم وا کردم که دیدم ناگهان در هیاتم
دست زهرا در حسینیه مرا نوکر نوشت
از همانموقع چه کیفی میکنم من با حسین!
شرح آن را باید از امروز تا محشر نوشت
کربلاست غوغاست امروز آه من جا مانده ام
فطرست را دست تقدیر عاقبت بی پر نوشت
**
ای فدای اسم شیرینت حسین جان کز ازل..
حق به تقدیر گلویت کندی خنجر نوشت
نیزه ها روی تنت یکجور رفته کج شده
مزد هل من ناصرت را با سنان لشکر نوشت
شمر روی سینه ات مشغول ذبحت بود آه..
قاتلت را مقتل اما غصه معجر نوشت
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#عرفه
#قصیده
یا رب اگرچه قهر تو باشد سزای ما
پاسخ بده دوباره به یا ربنای ما
تنبیه کن که گریه ما را در آوری
جوری بزن بلند شود ناله های ما
ما دست از صدا زدنت پس نمیکشیم
حتی بدت بیاید اگر از صدای ما
یارب! چه حیف از تو که ما بندهات شدیم
اما چه خوب شد که تو هستی خدای ما
ما توبه میکنیم و به تو قول میدهیم
اصلا ولی حساب نکن بر وفای ما
کوچک شمردهایم گناه کبیره را
چون عفو تو بزرگتر است از خطای ما
هرگز به پای عفو تو جرمی نمیرسد
هرچه گناه هم بنویسند پای ما
ما مدعی شدیم جهنم نمیرویم
راضی نشو خراب شود ادعای ما
روزی که دوستان همه با ما غریبهاند
تنها امید ما تویی ای آشنای ما
یارب! اگر که آل علی را نداشتیم
نزد تو مستجاب نمیشد دعای ما
ماندم چه حکمت است مهیا نمیشود
اسبابِ رفتنِ سفر کربلای ما
ما کم گذاشتیم برای تو یا حسین
اما نشد تو کم بگذاری برای ما
خدمتگزار خوب نبودیم یا حسین
خدمتگزار خوب نیاری به جای ما
یا رب به حق فاطمه با مژده ظهور
پایان بده به غصه بیانتهای ما
#آرش_براری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#اشعار_محرم
#شب_اول_محرم
#غزل
سلام حضرتِ بی خانمانِ من برگرد
غریبِ قافلهی بی نشان من برگرد
سلام از لب من که پیام تو بودم
فقط به جرم همینکه سلام تو بودم
سلام آنکه همین کوفه بر زمینش زد
فقط به خاطر تو سنگ بر جبینش زد
صدا زدند سلام حسین را کشتیم
پسر عموی امام حسین را کشتیم
سلام از بدنی که پُر از ستاره شده
سلام از تن مسلم که پاره پاره شده
سلام از لبِ پا خوردهام فدای سرت
سلام از تنِ تا خوردهام فدای سرت
سلام از جگری که جراحتش تازه است
سلام از بدنی که میانِ دروازه است
از این تَنی که نه سر دارد و نه سامانی
مگر که خاک شوم دست نامسلمانی
کسی که نیست میا که سلام رفته حسین
سرِ من و سرِ هانی به شام رفته حسین
مرا ببخش ولی شرح غم شنیدنی است
مرا ببخش ولی مقتلم شنیدنی است
سلام آنکه گرفتار درد غربت شد
کسی که کشتهی هجده هزار بیعت شد
کسی که نامهی یکصد هزار تن را دید
بجای آنهمه یاری پیر زن را دید
جماعت آمدم و خواندهام فُرادا را
کسی نبود بخوانم نماز اعشاء را
دو کودکم دو گرسنه دو تشنهی معصوم
سپردهام به شُرِیح السلام یا مظلوم
کسی نبود به ما بین خانه جا بدهد
کسی نبود به دستم کمی غذا بدهد
هرآنچه بر سر ابنِ مُسَهَّر آوردند
سرِ من و سر هانیِ بی سر آوردند
کشان کشان نوک قلابها تنم بردند
چه زود کوچهی قصابها تنم بردند
حرام زادهای از پا کشید بندم کرد
به زور با سر قنارهای بلندم کرد
سلام از جگری که جراحتش تازه است
سلام از بدنی که میان دروازه است
چه غم که دشنهی قلاب میخورد بدنم
تمام روز فقط تاب میخورد بدنم
به زیر آتش این آفتاب میسوزم
برای دربه دریِ رُباب میسوزم
سرت سلامت اگر رفته است سرم آقا
فدای دخترکانت دو دخترم آقا
خدا کند که مرا نور دیده نشناسد
اگر رسید پدر را حمیده نشناسد
به یاد آمدنت با نسیم نالیدم
هرآنچه بر سر تو میرسد خودم دیدم
که تشنه میشوی آب را نمیبینی
به خواب کودک بی خواب را نمیبینی
تو هم شبیه من از حال میروی آقا
میان تنگی گودال میروی آقا
میا که داغ تو آتش به استخوانم زد
سنان به نیتِ تو نیزه بر دهانم زد
*قیس ابن مسهر صیداوی ، سفیر امام که بعد از حضرت مسلم در کوفه شهید شد.
* جمعا پنج فرزند حضرت مسلم چهار پسر و یک دختر شهید شدند.
* شیخ مفید از یکصدهزار نامه کوفیان گزارش می کند.
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#شب_اول_محرم
#غزال
مسلم دلاور بود
مثل عمویش تیغ میچرخاند و صفدر بود
وقتی رجز میخواند
از پهلوانها یک سر و گردن فراتر بود
اصلونسب یعنی
او هم برادرزاده، هم داماد حیدر بود
در خطبهخواندن هم
با تیغ برّان زبان مثل پیمبر بود
پایان هر بیعت
در شهر کوفه ماجرای پشتوخنجر بود
ای بیوفا کوفه!
ای کاش از اول نمیگفتم بیا کوفه!
ویران شود ایکاش
یا که ببلعد مردمان خویش را کوفه
با خانواده نه!
مولای من حتی خودت تنها نیا کوفه
خوش نیست پایانش
وقتیکه عهدش را شکست از ابتدا کوفه
خیری در اینجا نیست
میبارد از دیوار و درهایش بلا کوفه
آواره شد مسلم
در کوفه بین چارهها بیچاره شد مسلم
یاد حسین افتاد
وقتی که بند از بند جانش پاره شد مسلم
از نسل پاکان بود
اما اسیر لشکری مِیخواره شد مسلم
غربت همین بس که
دلخوش به عهد کوفی بدکاره شد مسلم
در آخرین لحظه
مرثیهخوان کودک و گهواره شد مسلم
از روی بام افتاد
در پیش چشم پستها، عالیمقام افتاد
صدها حکایت داشت
خونی که از لبهای او در چشم جام افتاد
گفتند باخنده
زنهای کوفه عاقبت پیک امام افتاد
میدید ازآن بالا
آتش به جان چادر اهل خیام افتاد...
میدید ازآنجا که
زینب مسیرش با چهوضعی سمت شام افتاد
شعر از؛ گروه ادبی "یاقوت سرخ"
انجمن شعر آیینی شهرستان بروجرد
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#شب_اول_محرم
#غزل
شد سرم بر دار، پیش پای تو آخرسری
می رسی جایی به من که هست در معبر، سری
بر زمین خوردم همان وقتی که آمد نام تو
دست بر می دارد از بالای خود، کمتر سری
هر سری یک فکر دارد ... جان من آقا نیا
آه، از اینجا هزاران فکر دارد هر سری
می زنند اینجا همه هر روز زیر حرفشان
وای از این وعده ها... این حرف های سرسری
فکر کن دارد چه حالی چشم های خواهرت
آن زمانی که ندارد روی خود معجر، سری
چشم دوره گردشان می گیرد -آقا دیده ام
دور از جانت- برای دست و انگشتر، سری
پله پله می روی پایین و پایین تر ولی
بعد بالا می بری بر پلهء منبر سری
پیش پیش آقا برایت روضه ها خواندم ببخش
پیشکش کردم برایت لحظهء آخر، سری
#رضا_دین_پرور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#اشعار_محرم
#شب_اول_محرم
#غزل
بر سر بام گرفتار به صد شیون و آه
میفرستم چه سلامی به اباعبدلله
دست بر سینه شدم رو به بیابانم من
تو کجای سفری حیف نمیدانم من
این لب پاره فقط ذکر تو گفته ست زیاد
من گرفتار توام !کور شود ابن زیاد!
کوفه شهر پدرت بود ولی حالا نیست
غیر بغض علی از چهره شان پیدا نیست
کوفیان روی مسافر همه در میبندند
رسم دارند که خنجر به کمر میبندند
غم نبینی! دوسه روز است فقط غم دیدم
ظهر در دور و برم حرمله را هم دیدم
کاش که جای تو با مسلم تو بد بشوند
اسبها جای تو از روی تنم رد بشوند
کاش تا گودی گودال به زورم ببرند
سر من را ببرند و به تنورم ببرند
کاش پیراهن من غارت دشمن باشد
خیزران جای لبت روی لب من باشد
دور تا دور من زار غریبه مانده
از محبین تو یک ام حبیبه مانده
نیست جای گذر از کوچه و معبر اصلا
زن و بچه طرف کوفه نیاور اصلا
کاش در کوفه حمیده بشود قربانی
تا کند از حرمت زود بلاگردانی..
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
#@shia_poem
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#روز_عرفه
#شب_اول_محرم
#چارپاره
دلم شور می زد که از دور دیدم
دو پیغام سرخ از بیابان رسیدند
سوارانی از کوفه و غصه هایش
که پیغمبر روضه یک شهیدند
رسیدند و از ماجرای تو گفتند
از اینکه نرفتند از کوفه بیرون
مگر اینکه دیدند دروازه ی شهر
شده میزبان سری غرق در خون
شنیدم که گفتند باز اهل کوفه
نمک خورده اند و نمکدان شکستند
به جز کاسه کهنه عهد و پیمان
تو را سر شکستند و دندان شکستند
شنیدم که تا پای جان ایستادی
ولیکن به تو عرصه را تنگ کردند
تو را دوره کردند و مهمانشان را
پذیرایی آتش و سنگ کردند
شنیدم که از روی دارالعماره
تو را پرت کرده پرت را کشیدند
تن بی سرت را به یک اسب بستند
و در کوچه ها پیکرت را کشیدند
شنیدم که لب تشنه جان دادی آخر
تو را آب دادند و آبی نخوردی
اگرچه لبت پاره از سنگ ها شد
ولی خیزران شرابی نخوردی
سرت زینت سر در شهر گردید
ولی سهم نی ها و طشت طلا نه
تنت قسمت میخ قصاب ها شد
ولی پایمال سم اسب ها نه
#محمد_علی_بیابانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#شب_اول_محرم
#شهادت
#مثنوی
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟...
کوفه پُر از سایۀ کین است امام!
شومترین شهر زمین است، امام!
زخم جفا بر جگرت، کوفه زد
تیغ به فرق پدرت کوفه زد...
کو همه آنها که تو را خواندهاند؟
چند نفر پشت سرت ماندهاند؟
نامه نوشتند، ولی بیاساس
اسم تو بُردند، ولی با هراس...
لایق پیغمبر خود نیستند
فکر سری جز سر خود نیستند...
خاطر آسوده مکدّر مکن
جامۀ احرام به خون تر مکن
خیمه بچین از گذر این بلا،
موسم حج است چرا کربلا؟...
تیغ برائت ز کمر باز کن
فکر سرانجام و سرآغاز کن...
اُمّت خود را به دعا واگذار
کار خدا را به خدا واگذار
دین تو سجّادۀ باز است و بس
مرد خدا، مرد نماز است و بس...
شهر پُر از شمر، پُر از حرمله
رحم ندارند بر این قافله
مصلحت آن است که جان در بری
عذر به درگاه پیمبر بری
کوه خروشید و دهان باز کرد
بال زد آیینه و پرواز کرد
ولوله شد، نورٌ عَلی نور شد
دشت پُر از عطر، پُر از شور شد
گفت ببندید خیام مرا
نیزه و شمشیر و نیام مرا
خمشدۀ بار نفس نیستم
مرغ زمینگیر قفس نیستم...
گر چه سرم را به سر نی کنند
نامۀ تقدیر مرا طی کنند
جان من از غم به لب آید اگر
لشکر شام و حلب آید اگر
گر بنشانم به دل این داغ را
یکسره پرپر کنم این باغ را
این همه ارزانی لبخند دوست
خیمه و خیل و زن و فرزندم اوست
اوست که در خون من افتاده است
در دل مجنون من افتاده است
روز و شبم، مِهر و مَهَم او شده
ماه شب چاردَهَم او شده...
میروم این راه که بیراهه نیست
غصّهام این کودک ششماهه نیست...
داغ کبود دل زهراست این
فرق ترک خوردۀ مولاست این...
لحظۀ قنداقه بغل کردن است
وقتِ به تکلیف عمل کردن است
وقت ز خون تر شدن است الوداع
لحظۀ پرپر شدن است الوداع...
#محمدعلی_جوشایی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#روز_عرفه
#غزل_مثنوی
خسته ام! از خودم و از همه عالم؛ جز تو
زخم ها خورده ام از عالم و آدم؛ جز تو
دل به من دادی و غافل نشدی از حالم
دل به هر کس که دلم خواست سپردم؛ جز تو
معصيت کردم و خیلی نگرانم هستی
دوستم داری و دلسوز ندارم؛ جز تو
جمعه ها شاهدی آقا که شدم دلتنگَت
از همه دور شدم دور! دمادم...جز تو
ماهِ ذی الحجه به تو رو زده ام تا نشود‐
‐ذکرِ روز و شبِ من؛ ماهِ محرّم جز تو
کعبه یک سنگ نشان است! تویی اصلِ حرم
حاجیان دور تو گشتند به والله قسم
سربه زیر آمده ام تا که بگیرم حَسَنات
از تو ای حاجیِ تنهایِ مقیم ِ عرفات
با دلی سوخته و حالِ بکا خیمه زدی
تک و تنها گلِ نرگس به کجا خیمه زدی؟!
زمزمه میکنی و محو تو و ماتِ توام
من اسیرِ تو و آن حال مناجاتِ توام
آمدم تا که نگاهت پر و بالم بشود
تا دعایت دو سه خط شامل حالم بشود
عاشقت بودم و ناجور خرابش کردم
آبرو دادی و من نقش ِ بر آبش کردم
راهِ بیراهه مرا از تو جدا کرد آقا
نفسِ لعنت شده، بد فتنه به پا کرد آقا
میچکد روی عبا، جاریِ اشکت نم نم
وضعِ پروندهٔ من حالِ تو را ریخت به هم
تا که کوتاه شود فاصلهٔ من؛ تا، تو
آمدم تا کمی "العفو" بگویم با تو
صاحب العصر(عج) کجایِ عرفاتی آقا؟!
از همان جا برسان برگِ براتی آقا
شوقِ پابوسیِ جدّت به سرم افتاده
باز دلتنگم و یادم به حرم افتاده
آمدم تا که ببینی من و این خواهش را
تا به من هم بدهی لذّتِ آمرزش را
یاد کن دائم و پیوسته مرا آقا جان
پُر کن این دستِ تهیدستِ مرا آقا جان
از شب قدر، منِ بی سر و پا جا ماندم
عرفه از حرم ِ کرب و بلا جا ماندم!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#شب_اول_محرم
#اشعار_محرم
#محرم
#غزل
خدا کند که اسیر این چنین به دام نیفتد
کسی که محترم آمد از احترام نیفتد
به باد گفته ام این بار لااقل تو کمک کن
که آفتابِ سر نیِ به دست عام نیوفتد
شبیه من که رسیدم به روی دارالاماره
خدا کند که مسیر ت به پشت بام نیوفتد
به سر گرفته ام آتش که شرم کرده و روزی
به زلف دخترت و دامن خیام نیوفتد
خدا کند که در این کوچه های تنگ و پر از سنگ
به دست هر کس و ناکس سر امام نیوفتد
#مجید_شیر_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#شب_اول_محرم
#اشعار_محرم
#محرم
#مثنوی
خِیری نبود اینجا به غیر از بی وفایی
بر هر دری میشد زدم ، تا تو نیایی
در کوچه ها پای غم تو سنگ خوردم
غصه چقدر از کوچه های تنگ خوردم
این آسمان شهر کوفه بی ستارست
دستان خالی در خیال گوشوارست
طوعه پناهم داد تا از پا نیفتم
در خانه اش تا صبح جز یارب نگفتم
در خانه ی او غیرِ نور اصلا ندیدم
نان داد اما من تنور اصلا ندیدم
گفتم به طوعه که به پشت در نیاید
یک زن میان اینهمه لشگر نیاید
پشت دری گفتم، مدینه یادم امد
آن روضه ی مسمارو سینه یادم آمد
هرچند اینجا جز به گریه سر نکردم
هرچند آخر لب ز آبی تر نکردم
تنهای تنها پای عشقت ایستادم
درس وفاداری به اهل کوفه دادم
از من بیفتد سر زتو یک پَر نیفتد
مسلم بمیرد معجری از سر نیفتد
از بام می افتم به تاب و تب نیفتی
تو پیش چشم خواهرت زینب نیفتی
جانان من از غم خبر داری نداری
زینب کجا و کوفه و ناقه سواری
#محمد_جواد_مطیع_ها
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#شب_اول_محرم
#اشعار_محرم
#محرم
#غزل
یک سلامِ گرم از این بی سرو سامان شده..
به همان آقا که در کوه و کمر حیران شده
عید قربانت مبارک ای به قربان سرت
کوفیان با کشتن من عیدشان قربان شده!
مانده ام از بچه هایم بی خبر،دلواپسم
من نمیدانم بدون من چه با طفلان شده
نه غذایم میدهند اینها نه آبم میدهند
غم مخور گفتم بدانی که چه با مهمان شده
گیسوانم دستپیچ بچه های کوچه شد
پیکرم بین گذر بازیچه ی طفلان شده
کار من بر عکس شد با سر زمین افتاده ام..
بعدِ آن هم پایم از آویز آویزان شده
صحبت از سر میکنند و حرف خنجر میزنند
مسلم تو شمر را دیده اگر گریان شده
چوب دست ابن مرجانه لبم را پاره کرد
حرف چوب و لب که آمد در دلم طوفان شده
از لباسی که به تن دارم خجالت میکشم
سوختم با روضه ی آن پیکر عریان شده!
کوچه و بازار کوفه جای دخترهات نیست
اذیت و آزار آن ها در گذر آسان شده
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
May 11
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#غزل
گرچه دیدم از همه آزار «أبکی لِلْحسین»
سنگ خوردم از در و دیوار «أبکی لِلْحسین»
مرد پیش دشمنش از گریه خودداری کند
من که چشمم هست گوهربار «أبکی لِلْحسین»
من پسر دارم چه غم دارم اگر آواره ام
وای این آقاست دختر دار «أبکی لِلْحسین»
گرچه دست و پا زدن با دست بسته مشکل است
فکر گودالم به روی دار «أبکی لِلْحسین»
آنقدر که نی سفارش داده اند این کوفیان
قتلگاهش میشود نیزار «أبکی لِلْحسین»
آنقدر بغض علی دارند ، بعد از کشتنش
باز هم دارند با او کار «أبکی لِلْحسین»
کاش میشد می نوشتم با علی اصغر نیا
داغ شش ماهه بود دشوار «أبکی لِلْحسین»
کاش میشد مینوشتم بیشتر از مشک آب
بهر زینب پوشیه بردار «أبکی لِلْحسین»
ترس آن دارم که اینجا پای زینب وا شود
کنج زندان و سرِ بازار «أبکی لِلْحسین»
ترس آن دارم سرش سر دربیارد از تنور
عاقبت آن سرور و سالار «أبکی لِلْحسین»
...
وقتی گریه مسلم را دیدند از روی طعنه گفتند
کسی که داعیه سلطنت و طمع حکومت دارد
این طور گریه نمیکند حضرت مسلم فرمودند
وٰلكِن أبكي لِأَهلِيَ المُقبِلينَ إلَيَّ،
(أبكي للِحُسَين وآلِ الحُسَين)
ریاض القدس ج ۱ ص ۵۶۶
#عبدالحسین_میرزایی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem