eitaa logo
شوق پرواز
1.6هزار دنبال‌کننده
712 عکس
74 ویدیو
32 فایل
🌹متفاوت ترین کانال شهدایی🌹 🔶نشر مطالب کانال باعث افتخار تیم شوق پروازاست. 🔹 پیج اینستا shoqparvaz_khat 🔹صفحه ویراستی https://virasty.com/Shogh_parvaz با شوق پرواز حرف بزن @shogh_parvaz70 نمیشناسمت‌ولی میشنوم https://daigo.ir/secret/67849807
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹سلام و نور خدمت همه بزرگواران 🌷امروز در خدمت شهید والا مقام دفاع مقدس هستیم🌷 🍀کرامات زیادی از این شهید بزرگوار نقل شده است، مطالبی که در دسترس بوده برای شما عزیزان به اشتراک گذاشته میشود 📌اما مطالبی هست که خودم صرفا از مردم محلی همان منطقه شنیدم و در جایی ثبت نشده است و خدمت شما سروران عرض خواهم کرد 🌹🌷شهید سید جواد موسوی🌷🌹 🍀طبق گفته مردم محلی گیلان، این شهید بزرگوار تا زمانی که مادرشون در قید حیات بودند ، بر ایشان ظاهر میشدند و در امور منزل به ایشان خدمت میکردند، این مسئله رازی بود که‌خود شهید از مادرشان خواسته بود جایی فاش نشود. بعد از فوت مادرشان مردم روستا از این جریان با خبر میشوند..... 🌱با معرفی این شهید و دیگر کراماتشان همراهمان باشید..... https://eitaa.com/shogh_prvz
🌹شهيد سيد جواد موسوي در سال 1345 در روستاي شنبه بازار در شهرستان فومن در استان گيلان ديده به جهان گشود . 🍀او اگر چه همانند کودکان هم سن وسال خودش کودکي بازيگوش بود،اما مهربانيش زبانزد همگان بود. 🌱به دليل شيرين زباني و چابکي اش همه او را دوست مي داشتند.تنها چيزي که همگان را متحير مي ساخت نورانيت چهره او بود.🌱 🌷او در سال 1360 به عضويت پايگاه بسيج مقاومت اباذر روستاي شنبه بازار شد و در فعاليت هاي سازمان هلال احمر شهرستان فومن هم نقش بسزايي داشت. 🌹در سال 1362 تصميم گرفت پرنده دل را از قفس تن رها کرده و راهي جبهه شود.
🌹وي در طول جنگ دو بار مجروح شد و در آخرين مرتبه که به جبهه اعزام شد به برادر بزرگش گفته بود عيد امسال منتظر من نباشيد. 🍀من ديگر در منزل و در جمع شما نخواهم بود،حلالم کنيد و از همگان برايم طلب حلاليت کنيد. 🥀او سر انجام در 25 بهمن سال 1364 در سن 19 سالگي درعمليات والفجر هشت گردان امام حسين (عليه السلام) لشکر 25 کربلا به عنوان خط شکن در منطقه عملياتي اروند کنار 🥀 به دليل اصابت گلوله و جراحات شديد از ناحيه پهلو،صورت و دست به جمع ياران کربلايي حضرت امام حسين (عليه السلام) پيوست و به شهادت رسيد.🥀
🌷وی برای‌ مرخصی‌ به‌ منزل‌ بازگشت‌، اما ضمن‌ اینکه‌ مجروحیت‌ خویش‌ را از خانواده‌ کتمان‌ می‌کرد، دوشادوش‌ پدر در مزرعه‌ نیز کار می‌کرد 🌹وی نسبت‌ به‌ پدر و مادر احترام‌ خاصی قائل بود و تا حد توان‌ سعی‌ می‌کرد، نیاز و خواسته‌های‌ آن‌ها را اجابت‌ کند و علاقه‌بسیار زیادی‌ به‌ امام‌ زمان‌ (عج‌) داشت‌ و آرزوی‌ شهادت‌ در رکاب‌ آن‌ حضرت‌ را در دل‌ داشت‌ و در رفتارش‌ با دیگران‌ با گذشت‌ و با ایثار و مقید به‌ صله‌ارحام‌ بود
💫حكايت عجيب شهيد سيد جواد موسوی از آن‌جا شروع شد، كه در سال‌های آخر دهه هفتاد، چند نفر از مردم فومن سيد جواد را در خواب می‌بينند كه به آن‌ها می‌گويد: جسدم در فلان منطقه از شلمچه است. 🍃مردم اين مورد را به ستاد تفحص شهدای رشت گزارش می‌دهند، سرانجام مردم به همراه تيپ مخصوص تفحص شهدا در همان جايگاهی كه سيد شهيد گفته بود، پيكر سالم شهيد را بيرون می‌آورند و سپس با تجليل فراوان، ايشان را در زادگاه مادری خود واقع در روستای شنبه بازار شهرستان فومن از توابع استان گيلان در كنار ساير شهدا و امامزاده سبزقبا دفن می‌كنند. 💫تاريخ دقيق انتقال پيكر مبارك ايشان آخرين جمعه زمستان سال 1380 است؛ 🌱تاكنون مردم بسياری حاجات خود را از اين شهيد بزرگوار گرفته‌اند و طبق خوابی كه اكثر شفايافتگان و حاجت‌گرفتگان ديده‌اند 🍀ايشان هيچ چيز جز شال سبز از مردم نمی‌خواهند، به همين دليل در سالگرد ايشان در آخرين جمعه بهمن هر سال، صفی بالغ بر چند كيلومتر پياده را می‌بينيد كه سينی و تشت بر روی سرگرفته و شال سبز بر روی آن می‌گذارند. مردم گيلان شبانه روز در اطراف مرقد ايشان جمع می‌شوند و جوانان زيادی قرآن نذر می‌كنند و حاجت می‌طلبند. 🌹اين روزها بر سر زبان مردم گيلان زياد اين جمله استعمال می شود: يا سيد جواد.
خود شهید مردم را خبر میکند از محل دفن پیکرش....... https://eitaa.com/shogh_prvz
🍃علی روی تخت اتاق عمل آرام گرفته بود؛ او تنها پسر خانواده بود که بر اثر سانحه تصادف پس از عملی سخت پزشکان از سلامتی وی قطع امید کرده بودند. 🍃او ساکن قزوین بود و خانواده‌اش پس از صحبت با یکی از پرستاران اتاق عمل از زنده ماندن وی نا امید شده و قرار بود پس از پزشک قانونی... 💫اما ساعتی نگذشت که پرستاری با تعجب فریاد زد آقای دکتر بیاید مریض به هوش آمد. 🌱بعد از وصل کردن اکسیژن دقایقی بعد علی حرف زد: 💫مادر جان وقتی از هوش رفتم حس کردم روحم قصد جدا شدن از بدنم دارد بسیار پریشان شدم که ناگهان جوان زیبا رو و نورانی که نشانی سبز بر گردن داشت را دیدم که بر بالینم ایستاده و میگفت: علی جان نگران نباش. من از دردم با او میگفتم و او مرا دلداری داده و میگفت: علی جان نگران نباش تو شفا پیدا کردی در کمال صحت و سلامتی زندگی خواهی کرد. از او سوال کردم شما کیستید ؟ با مهربانی پاسخ داد من 🌹 سید جواد موسوی هستم...🌹و برای شفایت آمده‌ام. هنگامی که چشمهایم را باز کردم در کنارم نبود او مرا شفا داد مادر. 🍃این خانواده بعد از این موضوع مزار و آدرس شهید را در گیلان پیدا و برای قدردانی از مقام شهید در منزل ایشان حاضر شدند. 🥀البته پدر و مادر این شهید بزرگوار در قید حیات نیستند و مزارشان در جوار مزار سید جواد است 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
🌱 چند وقت پیش سر مزار برادرم(سید جواد) رفته بودم که دیدم آقای ناآشنایی بالای مزار نشسته و گریه می‌کند. این آقا اهل رشت و ساکن تهران بود. آنطور که خودش می‌گفت: 🌿همسر و مادرشان به سیدجواد علاقه داشتند و به زیارتش می‌رفتند. ایشان تعریف می‌کرد که یک بار از تهران برای تفریح به شمال آمده بودیم که مادرم گفت: به زیارت مزار سید هم برویم.🌱 در جواب مادرم گفتم: «ما این همه راه نیامده‌ایم که گریه و زاری کنیم. آمده‌ایم تفریح و خوشگذرانی.» 💫همان شب خواب دیدم سیدجواد مرا به اسم صدا می‌زند. تعجب کردم که اسمم را از کجا می‌داند. خلاصه سید به من گفت: «چرا پشت سرم حرف می‌زنی؟ من چه بدی به تو کردم.» آن آقا تعریف می‌کرد بعد از اینکه از خواب بیدار شدم از حرف‌های روز قبلم پشیمان شدم و به زیارت مزار سید آمدم. من آن آقا را در حالی مشغول زیارت برادرم دیدم که داشت گریه می‌کرد. وقتی فهمید برادر شهید هستم جریان خواب را تعریف کرد و از من پرسید: «چی کار کنم شهید از من راضی شود؟» گفتم: «همین که به مزارش آمدی شهید از تو راضی است.»
آرامگاه گیلان_فومن_سبزقبا(شنبه بازار)
🤔شماره آخر تلفنت چنده؟؟؟؟؟ 📿برای اون شهید بزرگوار «۵» تا صلوات بفرست 📌رو هشتک ها بزن با اون شهید بیشتر آشنا شو 💖شاید با هم رفیق شدید💖 0 ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ثواب یهویی ☺️ شبتون شهدایی💫 یاعلی https://eitaa.com/shogh_prvz