"پاتوق کتاب آسمان"
. 💎 تعدادی از عناوین #رمان #چاپ_قبل 📚 داستان ملان انگیز/ #آنتوان_چخوف ۲۷.۰۰۰ تومان 📚 رویای آدم
.
قبلا از این مضحک به نظر برسم آنقدر ناراحت میشدم که وحشتناک بود. ناراحتیام از این نبود که مضحک به نظر برسم ناراحتیام از این بود که مبادا واقعاً مضحک باشم. من همیشه ظاهر مضحکی داشتم. به نظرم از اول زندگیام این طور بودم لااقل مطمئنم که از هفت سالگی به بعد این را میدانستم. بعد رفتم مدرسه، بعدش هم دانشگاه و... چــه فایده؟... هرچه بیشتر یاد میگرفتم بیشتر میفهمیدم که مضحکم. سالها جان کندنم در دانشگاه در نهایت خلاصه میشد به اینکه همهاش غرق درس و مشقم بشوم تا فقط و فقط بفهمم و به من اثبات بشود که واقعاً آدم مضحکیام. همین طور بقیهی عمرم، عین دورهی تحصیل. سـال بـه سال، آگاهیام به اینکه واقعاً مضحکم تقویت میشد و بیشتر در ذهنم مینشست. همیشه همه به من میخندیدند ولی هیچکدامشان نمیدانست یا به فکرش نمیرسید که اگر فقط یک نفر توی دنیا باشد که بهتر از هر کس دیگری بداند آدم مضحکی است، آن یک نفر خود منم. و این مسئله... منظورم ندانستن آنهاست... برای من عین زهر هلاهل بود...
📚 رویای آدم مضحک
#فئودور_داستایفسکی
#نشر_ماهی
#ادبیات_کلاسیک_جهان #ادبیات_روسیه
@skybook
.
#تازه_ها
داستانهای کودکانه درباره #حاج_قاسم
🔹سه کتاب «سیب آخر»، «قهرمان به شکل خودم» و «مردی که زبان کبوترها را میدانست»؛ داستانهای کودکانه درباره سردار شهید #حاج_قاسم_سلیمانی که توسط انتشارات #راه_یار به چاپ رسیده است.
🔻🔻🔻🔻
"پاتوق کتاب آسمان"
. #تازه_ها داستانهای کودکانه درباره #حاج_قاسم 🔹سه کتاب «سیب آخر»، «قهرمان به شکل خودم» و «مردی ک
.
📚 قهرمان به شکل خودم
#کلرژوبرت
🔸 «قهرمان به شکل خودم» به نویسندگی و تصویرگری کلر ژوبرت؛ داستانی کودکانه درباره قهرمان ملیمان، شهید حاج قاسم سلیمانی
📚 سیب آخر
#محمد_خسروی_راد
🔸 «سیب آخر»؛ داستانی کودکانه درباره حضور و کمکرسانی حاج قاسم در سیل خوزستان است
📚 مردی که زبان کبوترها را میدانست
#نازنین_صابری
🔸 «مردی که زبان کبوترها را میدانست»؛ داستانی است کودکانه درباره عملیات شکست محاصره شهر آمرلی عراق با فرماندهی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
#نشر_راه_یار
#کودک_و_نوجوان
@skybook
.
سخنها را برای گوشها باید گفت و گوشها برای همه سخنها باز نیست...
#رضا_داوری_اردکانی
@skybook
.
مادام که عمر من به دنیا باشد
هرجا که تو باشی دلم آنجا باشد
دیگر خبر از خودم ندارم، ای دوست
تا باشد از این بی خبریها باشد
#تازه_ها
📚 شمعدانیها/ گزینه رباعی #میلاد_عرفان_پور
#نشر_سوره_مهر
#شعر
@skybook
.
موجود شد...
📚از چیزی نمیترسیدم
زندگینامه خودنوشت #حاج_قاسم_سلیمانی
قیمت: ۳۲ تومان
کتاب یک خاطره نگاری معمولی نیست که به خاطر جذابیت زندگی نگارنده بخوانید. یادداشتی خیره کننده است که قوت قلم و نگاه لطیف حاج قاسم را نشان میدهد. بسیار درس آموز برای نویسندگانمان...
@skybook
.
#تازه_های_نشر
📚 نسخه تصویری(کمیک) کتاب؛
...از چیزی نمیترسیدم...
قیمت: ۹۸ تومان
زندگی نامه خود نوشت #حاج_قاسم_سلیمانی
#کودک_و_نوجوان
@skybook
.
📚 به کوتاهی آه به بُلندای ماه
زندگی خاتون کبریا حضرت زهرا(س)
#سید_علی_موسوی_گرمارودی
#نشر_قدیانی
@skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
. 📚 به کوتاهی آه به بُلندای ماه زندگی خاتون کبریا حضرت زهرا(س) #سید_علی_موسوی_گرمارودی #نشر_قدیانی
.
غروبگاهان، هنگامی که سرشاخههای سرفراز نخلها به نوازشِ نسیم، سر، بُنِ گوش یکدیگر مینهند، حماسهی زندگانی کوتاه و بِشکوه وی و بیدادهایی را که بر او رفته است چون نشیدِ، غم با نسیم میگویند...
بهاران، هنگامی که بغض مغموم و گرفتهی آسمان، میترکد و رگبار سرشک ابرها فرو میبارد قطرات باران، ریزشِ اشک را از چشمانِ پیروانِ او، تصویر میکنند، پیروانی که به پهنای گونه تاریخ، بر اندوهانِ وی گریستهاند...
پردههای اشک در گریستن بر آن مظلوم بزرگ، چشمانمان را از نگریستن بر حماسه پایداری و سرانجام، شهادت او در راه حق باز نخواهد داشت...
بر او و مظلومیت حماسی او ایستاده میگرییم تا در کشتزارِ دلِ آیندگان بذر حماسه بپاشیم و نیز همپای تاریخ و هستی پیش پای او به احترام ایستاده باشیم.
پاکترین درودها از لبان شجاع ترین و پایدارترین اهورائیانِ عالم، جاودانه بر آن شجاعِ پایدار باد!
اکنون، من، این تیره گونِ زمینی از آن زلالِ بی همگونِ آسمانی، چگونه سخن سر کنم؟ هنگامی که وجود او چون آفتابی درخشان خود بر تارک تاریخ می درخشد؛ من از روزن تنگ این زبان الکن، چگونه او را بتابانم؟
🔹 از مقدمه
#سید_علی_موسوی_گرمارودی
@skybook
.
چون گام به راه خود نهاد آن مرد
گفتند به او ز هر طرف برگرد...
او را که قدم به عشق بر میداشت
عاقل ز مصاف بر حذر میداشت...
#تازه_ها
📚 سرباز نامه/ منظومهای برای #حاج_قاسم_سلیمانی
سروده؛ #افشین_علا
#پیشنهاد_ویژه
@skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
. چون گام به راه خود نهاد آن مرد گفتند به او ز هر طرف برگرد... او را که قدم به عشق بر میداشت عاقل
.
🔹 مثل پرواز پرستوها...
نمیدانم تا به حال شده است کتابی را بخوانید یا مطلبی را در ذهن داشته باشید که بخواهید آن را با همه در میان بگذارید؟ یعنی به صرافت بیفتید تا اطرافیان را از آن خبر دار کنید؟ اگر این حال را تجربه کرده باشید احتمالا بعد از آنیکه آن حرف را با دیگران در میان گذاشتید، احساسی به سراغ شما میآید که تصور میکنید حرف خاصی هم نبود! یا کتابی که پیشنهاد کردهاید و خواندهاند، واکنشش حکایت از آن دارد که مقصود شما حاصل نشده و احتمالا آن حظی که شما از آن کتاب بردهاید را نبردهاند. ولی انسانها گاهی بر سر یک چیز اتفاق نظر یا حس مشترکی دارند.
در طی این سالها به کتابی برخوردم که به نظر این خصوصیت را دارد. اول از همه آن را در جمع خانواده و در حضور کوچک و بزرگ خواندم. همه چهرهها برافروخته بود و گوشها شنوای مصرع به مصرع آن. احساس میکردی همه در یک عالم قرار دارند و طعم دهان همه یکی شده. مثل پرستوهایی که دسته جمعی پرواز میکنند.
تا به حال پرواز دسته جمعی پرستوها را دیدهاید؟ که چطور همه، هم آهنگ و هم دل، عزم یک مقصد را دارند و ما که از این پایین با این صحنه رشک برانگیز مواجه میشویم در دل خود تمنای یک همچو همدلی و وحدتی را میان خود احساس میکنیم. این صحنه راز آلود را من با خواندن این منظومه تجربه کردم و چقدر امروز ما در میان خانواده و جمعها و کشورمان به این وحدت و همدلی نیاز داریم. البته شاید امروز دیگر شوق پرواز که هیچ، حتی سرمان را هم به سمت آسمان کمتر بالا بیاوریم. حاج قاسم به ما پرواز و کوچ دستیجمعی روی زمین را یاد داد... یاد داد که روی زمین هم میشود در دل او وجود همدیگر را ببینیم و همدل بود.
#درباره_کتاب
📚 سرباز نامه/ منظومهای برای؛ #حاج_قاسم_سلیمانی
سروده؛ #افشین_علا
@skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
. 🔹 مثل پرواز پرستوها... نمیدانم تا به حال شده است کتابی را بخوانید یا مطلبی را در ذهن داشته باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🎥 ببینید| "پرواز همای" از سرباز نامه خواند...
#پیشنهاد_ویژه
🎵 رونمایی از آلبوم منظومه سربازنامه سروده #افشین_علا در سالروز شهادت #حاج_قاسم_سلیمانی
@skybook
هدایت شده از سیمای هنر و اندیشه/ سُها
تکیه گاه .mp3
16.27M
.
ای تکیهگاه و پناهِ
زیباترین لحظههایِ
پُر عصمت و پُر شکوهِ
تنهایی و خلوتِ من
ای شطِ شیرینِ پُر شوکتِ من
🔻 #باز_نشر
🎙 بشنوید| #تکیه_گاه
#خون_ایران
#حاج_قاسم_سلیمانی
@soha_sima
"پاتوق کتاب آسمان"
. موقع پیاده کردن صوت های مصاحبه، بیشتر وقت داشتم تا به آنچه شنیده بودم، فکر کنم. با خودم میگفتم ا
.
وقتی دیدم حریف کنجکاویام نمیشوم و نمیتوانم بی خیال باشم یک دستمال دستم گرفتم و رفتم مثلا گردگیری کنم. همین طور که با دستمال آیینه را تمیز میکردم خودم را رساندم به قرآن. برگشتم و پشت سرم را نگاه کردم صدای قلبم را میشنیدم به گمانم صورتم هم قرمز شده بود تا دیدم خبری نیست و کسی نمیآید یواشکی جلد قرآن را با انگشت گرفتم و بازش کردم. عکس را که دیدم چشمهایم چهارتا شد باور نمیکردم. ابروهایم هشتی شده بودند و لب و لوچهام آویزان. وارفتم. کاش فقط کچل بود! شاید دلم را خوش میکردم که عوضش پولدار است، ولی مردی که داشتم عکسش را نگاه میکردم، هم مو نداشت و هم سنش زیاد بود. با غصه و کلافه چرخیدم و خواستم برگردم، دامنم گرفت به شیر سماور، دستهاش چرخید و شیر باز شد. آب جوش ریخت روی پایم و از سوزشش نفسم بند آمد. جرئت نداشتم صدایم را در بیاورم. لبهایم را بهم فشار دادم، اما نتوانستم خیلی تحمل کنم. بالاخره اشکم در آمد. هی پایم را فوت میکردم بلکه کمی خنک شود، ولی تأثیری نداشت. حرصم گرفته بود. داماد آن شکلی از آب درآمده بود که هیچ، خودم را هم سوزانده بودم. توی دلم میگفتم ای کاش کمی جوان تر بود و بر و رویی داشت تا حداقل برای آن همه سختیِ پلیس بازی و پای سوخته، دلم نمی سوخت؛ ولی زهی خیال باطل!
#بریده_کتاب
📚 تنها گریه کن...
روایت زندگی اشرف سادات منتظری مادر شهید محمد معماریان
#اکرم_اسلامی
#روز_مادر
@skybook
.
صبح دل و دماغ نداشتم سرم را به کار مشغول کردم، بلکه کمتر فکر و خیال کنم داشتم. پتوها را جمع میکردم که در خانه را زدند. درست بود که مهمانی رفتنهای قدیم حساب و کتاب نداشت، ولی صبح به آن زودی هم کسی خانهی کسی سر نمیزد؛ مگر اینکه اتفاقی افتاده باشد. پتو به دست، سرک میکشیدم ببینم چه خبر است که دیدم خواهرهای حاج حبیب، همین حاج آقای خودمان، آمدند توی اتاق. ما تازه بیدار شده بودیم، نه صبحانه خورده بودیم و نه آقاجان از خانه زده بود بیرون. آقاجان سلامشان را گرفت و با تعجب گفت: «این وقت صبح خیر باشه!؟
به مادرم نگاه کردند و با خنده معناداری جواب دادند: «خیره! گفتند عمدا این قدر زود آمدهاند تا قبل از بیرون رفتن آقاجان، او را ببینند و حرفشان را بزنند. فاصلهی اتاق تا آشپزخانه را تند میرفتم و برمیگشتم و هر بار یک چیزی را میگذاشتم وسط سفرهی صبحانه. بعد آهسته قدم برمیداشتم سمت در و از قصد معطل میکردم که حرف هایشان را بشنوم. آقاجان نشسته بود گوشهی اتاق و با انگشت میکشید روی گل قالی و گوشش به حرف مهمانها بود. با شنیدن اسم حبیب و خواستگاری مثل برق گرفتهها پریدم سمت اتاق. نان بردن را بهانه کردم و مثلا خواستم طولش بدهم و هر گوشهی سفره یک تکه نان بگذارم تا بفهمم حرفشان چیست.
#بریده_کتاب(۲)
📚 تنها گریه کن...
روایت زندگی اشرف سادات منتظری مادر شهید محمد معماریان
#اکرم_اسلامی
#روز_مادر
@skybook
زن آنگونه که باید باشد-1.mp3
5.87M
🎙 #صدای_قلم
#بریده_کتاب
📚...زن؛ آنگونه که باید
🖊 #استادطاهرزاده
اولین چاپ این کتاب سال ۱۳۸۸ بوده است و ما این صوت را سال ۱۳۹۶ تهیه کردیم، که امروز به مناسبت روز مادر برایتان باز نشر میکنیم.
#روز_مادر
@skybook