🔰 شاخصه های آثارِ ادبیِ #رئالیستی
۱) مبنای نظریِ رئالیسمِ ادبی، توصیفِ "فرد در نسبت با اجتماع و اجتماعیات" و تا حدّی به عنوانِ محصولِ اجتماع است.
۲) در رئالیسمِ ادبی، مفهومِ "واقعیت" تنها در معنای سطحی و ناسوتیِ آن مورد توجه قرار می گیرد و این امر به جوهرِ اومانیستی و سکولاریستیِ تفکر مدرنِ غربی باز می گردد که معنا و مراتبِ متعالیِ واقعیت و اساسا ذومراتب بودنِ آنرا از یاد برده است.
۳) اساسا واقع گرایی در چارچوبِ ادبیاتِ رئالیستیِ غربِ مدرن به معنای تمرکز و توجه بر شان اجتماعیِ مرتبه ی ناسوتیِ واقعیت است.
۴) رئالیسمِ ادبی در ترسیم و پرداختِ شخصیت های داستانی به وجه تیپیک [Typic] شخصیت [به عنوان تجسم یا نماینده ی یک طبقه یا گروه اجتماعی] در پیوند با ترسیمِ فردیتِ خاص هر شخصیتِ ادبی اهمیت می دهد. لذا شخصیت های آثارِ رئالیستی در عینِ برخورداری از برخی خصوصیاتِ خاصِ فردی، از یک وجه پررنگِ تیپیک و اجتماعی نیز بهره مند هستند.
۵) رئالیسمِ ادبی به یک اعتبار در تمدنِ غرب مدرن، مُلهم و متاثر از نُضجِ #علوم_اجتماعی و پیداییِ جامعه شناسی در فضای ملتهب نیمه ی اول قرن ۱۹ قرار داشته است.
۶) رئالیسمِ ادبی تاکید دارد تا به توصیفِ واقعیاتِ تلخ و مناظرِ زشتِ زندگیِ اجتماعی همچون #فقر، #بی_عدالتی و #ستمگری ها بپردازد.
۷) در رئالیسمِ ادبی، #عشق به عنوانِ یک موضوع در کنارِ دیگر موضوعات مورد بررسی قرار می گیرد. در حالیکه؛ "عشق" در رُمانتیسم به عنوانِ یگانه موضوعِ اصلی و محوری بود.
۸) در داستانِ رئالیستی، #مَن_فردی اقتباسی است از چهره ی بشر معمولی و متوسطِ یک جامعه. در واقعِ "مَنِ فردیِ" رئالیستی فاقدِ آن ویژگی های سانتی مانتالیسم و خیال باف بودن و روحیه ی سودایی داشتن و افسرده حالی ای است که "مَنِ فردی" رُمانتیک بدان ها مبتلا بوده است.
۹) رئالیسم ادبی در پاره ای موارد، توجه خاصی را معطوفِ توصیفِ توده های فقیر و فرودستِ اجتماع و ترسیمِ زندگی و حیات، منش و سرشت و سرنوشتِ آنها می کند. آثارِ #دیکنز و #گورکی
۱۰) از ویژگی های دیگرِ آثارِ رئالیستی، به تصویر کشیدنِ فجایع ناشی از #انقلاب_صنعتی و #انباشت_سرمایه در جوامع غربی است که بویژه در آثارِ چارلز دیکنز به تفصیل به آن پرداخته شده است.
۱۱) در رئالیسمِ ادبی به نقشِ مخرّبِ پول پرستی و سیطره ی مادیت گرایی و سودجوییِ بورژوایی برای از بین بردنِ صداقتِ اخلاقی و حس از خودگذشتگی در افرادِ انسانی و همچنین تنزّل و انحطاطِ اخلاق عمومی جامعه توجه خاصی صورت گرفته است.
۱۲) در #مکتب_رئالیسم_ادبی، داستان نویس هم به نوعی از واقعیت گزارش می دهد و هم تصویرِ واقعیت را با تکیه بر تخیّل و تجربه و ادراکِ خود بازآفرینی و تفسیر می کند.
۱۳) ساختارِ داستانِ رئالیستی، مبتنی بر درکِ #حسی_تجربی از عناصرِ "علت و معلول"، "حادثه"، "تجربه"، "زمان و مکان" در چارچوبِ فلسفه ی اومانیستی [بیکن، دکارت، جان لاک و فیزیکِ کلاسیکِ نیوتونی] است.
۱۴) مفروضِ نانوشته و غیررسمیِ رئالیسمِ ادبی، ترسیم جایگاه و موقعیتِ نویسنده به عنوانِ #منتقد_اجتماعی است که در "رئالیسم سوسیالیستی" این نقشِ ویژه ی نویسنده؛ برجستگی و صراحتِ بیشتری دارد.
💢 کانالِ "تأمُّلاتِ نظری" دریچه ای به سوی آگاهی و پیشرفت👇
@taammolatenazari
#بخش_پنجم: "توسعه" و "عدالت اجتماعی"
🔰 نسبتِ #توسعه با #عدالت_اجتماعی چیست؟ آیا راه تحققِ "عدالت اجتماعی" از کانالِ "توسعه" می گذرد؟ در کشور ما، برخی معتقدند که برای تحقق عدالت اجتماعی، باید مسیر توسعه را پیش گرفت؛ آنها مدعی اند که تحقق عدالت اجتماعی در گرو توسعه است. در مقابل عده ای دیگر معتقدند که "عدالت اجتماعی" امری مستقل از "توسعه" است و باید مقدم بر آن شود.
🔰 برای ورود تفصیلی به این بحث بایستی دو مفهوم توسعه و عدالت اجتماعی را دقیق تعریف کنیم. سابقا در یادداشت های گذشته، هم معنای توسعه [Development] را بیان کرده ایم و هم در باب عدالت و چیستی و اقسامش سخن گفته ایم. [به یادداشت های سابق ارجاع می دهیم؛ بالا پین شده است.] اجمالا می گوییم: روح و جانِ توسعه، چیزی جُز بسطِ #سوداگری و #سودمحوری و #انباشت_سرمایه برای ثروتمندان نیست؛ چرا که ذاتِ تمدن مدرن؛ ذاتی سرمایه سالار و به نفعِ سرمایه داران است. بنابراین توسعه به معنای غربیِ آن اساسا نافیِ آزادي و عدالت است. حقیقت آزادي و عدالت در نسبتِ قُربِ با حق، تجلّی و تحقق می یابد و #روح_تمدن_مدرن که مدل های توسعه برای بسطِ آن هستند؛ اساسا اومانیستی و خودبنیاد است و مبتنی بر بُعدِ آدمی از حق و حقیقت. بنابراین "توسعه" با "عدالت اجتماعی" به لحاظ نظری قابل جمع نیست.
🔰 از سویی دیگر؛ #تجربه_عملی در کشورهای #توسعه_یافته و چه کشورهای #در_حال_توسعه به خوبی نشان دهنده ی این حقیقت است که؛ #مدل_های_توسعه اساسا مُنجر به "بی عدالتی"، "نابرابری اقتصادی"، "ایجاد فاصله ی طبقاتی"، "فقر" و "بحران" شده است، و البته این در ذاتِ #نظام_های_مدرن نهفته است و اصلاح شدنی هم نیست. بنابراین؛ مدل های مختلف توسعه که در کشورهای در حال توسعه در حال پیاده سازی است؛ جُز تشدید فقر و فاصله طبقاتی و بی عدالتی و بحران آورده ای ندارد [کما اینکه مشاهده می کنیم] و اتفاقا #مدل_های_توسعه_غربی نتیجه ای جُز وابستگیِ بیشتر و بیشتر به نظام جهانیِ سلطه ی امپریالیستی نخواهد داشت.
🔰 در پایان پیشنهادِ مطالعه ی کتابِ #آینده_سرمایه_داری اثر "لسترتارو" به ترجمه ی "عزیز کیاوند" را به مخاطبان فرهیخته می دهم و از این کتاب برای اثبات مدعای خود شواهدی را اجمالا ذکر می کنم. در این کتاب مستندات و آمارهای زیادی وجود دارد مبنی بر اینکه؛ خود کشورهای #توسعه_یافته و #متروپلِ مدرن هم که عده ای به دنبالِ پیاده سازیِ #نسخه_های "اقتصادی-اجتماعی" آنها در کشورمان هستند، به لحاظ اجتماعی_اقتصادی دچار مشکلاتِ لاعلاج و سهمگینی از قبیلِ؛ فقر، بی عدالتی و اختلاف طبقاتی، وضعیتِ اسفناکِ اشتغال و نرخ بیکاری، و نیز حقوق و دستمزدها و هزینه ها، و وضعیتِ نابسامانِ سایر مؤلفه های اقتصادی هستند. [مجددا مطالعه ی کتابِ مذکور یادآوری می گردد.] بنابراین؛ راه این نیست که برای سامان دادنِ #اقتصاد_ایران به نسخه های غربی که خود شکست خورده هستند رجوع کنیم؛ راه، سامان دادنِ اقتصادِ ایران مبتنیِ بر الگویی #ایرانی_اسلامی است که پیرامونش سخن خواهیم گفت.
💢 کانالِ "تأمُّلاتِ نظری" دریچه ای به سوی آگاهی و پیشرفت👇
🆔️ @taammolatenazari
#بخش_هفتم: بیانِ اجمالیِ چند تئوری و #مدل_توسعه
🔰 قبل از بیانِ این #مدل ها؛ ضرورت دارد مقدمه ای بیان شود و سپس بصورتِ چکیده وار آرای سه تن از #اقتصاددانان مطرحِ غربِ مدرن یعنی #آدام_اسمیت، #جان_استوارت_میل و #مارکس که نخستین زمینه های شکل گیریِ مفهوم #توسعه بواسطه ی آرای ایشان شکل گرفت را بیان کنیم.
🔰 همانطور که سابقا اشاره شد؛ #توسعه_یافتن و تبدیل شدن به یک کشور توسعه یافته یعنی کاپیتالیستی شدن و در مدارِ سرمایه داری قرار گرفتن، نخستین آرای اقتصادی ای بود که در #قرن_هجدهم مطرح شد و بدون آنکه نامی از "توسعه" ببرند، از امکاناتِ بسطِ #کاپیتالیسم سخن می گفتند و بعد ها در نخستین سال های #قرن_بیستم و بویژه در سال های پس از #جنگ_جهانی_دوم و تبدیل شدن سیاره ی زمین به یک ساختارِ به هم پیوسته ی جهانی که قطب های سرمایه سالارِ چپ و راست یعنی؛ #کاپیتالیسم و #سوسیالیسم، بر آن حاکمیت داشتند، برای نخستین بار تلاش "خودآگاهانه" و برنامه ریزی شده برای رسیدن به قلمروِ سرمایه سالاری و مدرنیته تحتِ عنوانِ برنامه ها و مدل های مختلفِ توسعه مطرح گردید و به هدف اصلی و محورِ برنامه های اقتصادی-اجتماعی بسیاری از دولت ها تبدیل گردید.
1️⃣ در آرای #آدام_اسمیت [متوفی به ۱۷۹۰ میلادی] اثرِ چندانی از مفهومِ قرنِ بیستمیِ "توسعه" به معنای برنامه ای مشخص از سیاستگذاری های اقتصادیِ خودآگاهانه برای رسیدن به #اقتصاد_صنعتی_مدرن که توجه آن متمرکز بر ملل آسیایی و آفریقایی و آمریکای لاتین باشد سراغ نداریم، اما نطفه های آنچه که بعد ها #تئوری_و_مدل_توسعه نامیده شد را شاهد هستیم. آدام اسمیت یک "اقتصادِ مدرن" و پیشرفته را اقتصادی سرمایه مدارانه می دانست و از "تراکم انباشت سرمایه"، "تخصصی شدنِ روندِ تولید و پیداییِ متخصصین و حاکمیت آنها بر روند تولید"، "تقسیم کار در پروسه ی تولید" به عنوانِ ارکانِ یک اقتصادِ پیشرفته و توسعه یافته نام می برد. #اسمیت معتقد بود که؛ انباشتِ سرمایه موجبِ استفاده ی بیشتر از "ماشین آلات" و موجب گسترده تر #کار می شود و این امر علاوه بر افزایشِ کارایی کارگران، موجبِ سوددهی بیشتر و انباشتِ سرمایه ی فزون تر می گردد. اسمیت صراحتا از ضرورتِ تصرف کشورهای دیگر و استفاده از نیروی کار و بازار مصرف آنها به منظورِ افزایش سودآوری در روندِ تولید سخن می گفت. [همتی، عبدالناصر، نگرشی بر دیدگاه ها و مسائل توسعه ی اقتصادی، ص ۴۱ و ۴۳] در واقع او صراحتا اقتصاد صنعتی و توسعه یافته را دعوت به نفوذ و ایجادِ سیطره در میانِ ملل و سرزمین های دیگر می کرد. همچنین او صراحتا اقتصاد مدرن و پیشرفته را یک اقتصادِ مبتنی بر #سودمحوری و #انباشت_سرمایه و #اقتصاد_بازار می دانست و نیز بازرگانان و کارخانه داران را منبعِ اصلیِ انباشتِ سرمایه برای پیشرفت بیشتر می دانست. [هانت، دایانا، نظریه های اقتصاد توسعه، ترجمه غلامرضا آزاد، ص ۲۳-۲۵]
💢 کانالِ "تأمُّلاتِ نظری" دریچه ای به سوی آگاهی و پیشرفت👇
🆔️ @taammolatenazari
تأمُّلاتِ نظری
#بخش_هفتم: بیانِ اجمالیِ چند تئوری و #مدل_توسعه 🔰 قبل از بیانِ این #مدل ها؛ ضرورت دارد مقدمه ای بیا
2️⃣ #جان_استوارت_میل، یکی دیگر از تئوریسین های اقتصادِ لیبرالی کلاسیک است. او از تکنولوژیِ پیشرفته و استفاده از کالاهای ارزان قیمت از آسیا و آفریقا [به علت پایین بودنِ دستمزد در آن سرزمین ها] و فرصت های موجود برای صدورِ سرمایه [البته باید دانست؛ صدور سرمایه یا سرمایه گذاریِ خارجی در کشورهای جهان سوم جُز با استثمارِ نیروی انسانیِ ملل دیگر و غارتِ منابع طبیعیِ آنها ممکن میست] و افزایشِ سود به عنوانِ مقوّمِ یک اقتصاد پیشرفته نام می برد. استوارت میل، یکی از ایدئولوگ های معروف اقتصاد سرمایه داریِ لیبرالی و از مروّجینِ تئوریِ #یوتیلیتاریسم_اخلاقی است. استوارت میل در تئوریِ اقتصادی خود به دنبالِ یافتنِ راه هایی برای "انباشتِ بیشتر سرمایه" و بالا رفتنِ #نرخ_سود است.
3️⃣ #کارل_مارکس به جرگه ی اقتصاددانانِ #کلاسیک_لیبرال تعلق ندارد؛ او نیز به طور صریح و منسجم از الگویی برای توسعه سخن نگفته است، اما در توصیفاتِ خود ضمنِ انتقاداتِ اساسی و تحلیلِ مبنایی ای که از سرمایه سالاری لیبرال به عمل می آورد، برخی عناوینِ بنیادینِ یک اقتصاد سرمایه سالارِ صنعتی را به عنوانِ ایده آلی تحتِ عنوان #سوسیالیسم و سپس #کمونیسم حفظ می کند. مارکس به #انباشت_سرمایه در دستِ عده ای معدود و #تراکم_فقر در میانِ انبوه مردم و به #توزیع_نابرابر_ثروت ها و به #استثمار و نیز روابطِ از خودبیگانه در #تمدن_مدرن معترض است. اما او گمان می کند که با تغییرِ حقوقیِ #مالکیت از سرمایه دارانِ #خصوصی به #دولتی که خود را مظهرِ اراده ی #طبقه_کارگر و به تبع آن جامعه می داند، می توان استثمار را از بین برد. در واقعِ در مدلِ ایده آل او #سرمایه_داری_خصوصی محو می گردد، اما نوعی سرمایه داریِ دولتی به نام #سوسیالیسم جانشین آن می شود. در یک نتیجه گیری کلی می توان گفت: سوسیالیسم، همان سرمایه داری است منتها سرمایه داریِ غیرلیبرال که #نفس_امّاره ی فردی را تحت الشعاعِ نفس امّاره ی جمعی قرار می دهد.
🔰 بنابراین باید گفت: طبقِ منطقِ #اسلامی در حوزه ی اقتصاد؛ ما نه اقتصاد بازار آزاد به معنای لیبرالی آن را قبول داریم و نه اقتصادِ دولتی به معنای مارکسیستی-سوسیالیستیِ آن. بل نوعی اقتصاد مورد نظر ماست که؛ علاوه بر توجه به #بخش_خصوصی و تولیدِ ثروت، مداخلاتِ نامعقول و تصدّی گرایانه ی دولت در اقتصاد را نفی نموده و برای #دولت در اقتصاد، شأنِ #حامی، #هادی و #ناظر قائل است. ان شاء الله در تحلیلِ کتابِ #دولت_و_بازار به این مهم بیشتر خواهیم پرداخت.
💢 کانالِ "تأمُّلاتِ نظری" دریچه ای به سوی آگاهی و پیشرفت👇
🆔️ @taammolatenazari
2️⃣ مُدلِ توسعه ی سوسیالیستیِ #پرئو_براژنسکی و #مائوئیسم
🔰 دیدگاه "روستو" و "آرتور لوئیس" در خصوصِ توسعه بر امری قرار دارد که اقتصاددانان توسعه آن را "الگوی هسته در حال گسترش سرمایه داری" می نامند [هانت، دایا، نظریه های اقتصاد توسعه، ص ۱۰۲] و به عبارتِ دیگر ماهیت سرمایه سالارِ آشکاری دارند. اما نکته ی جالب اینجاست که؛ مدل های #مارکسیستی_سوسیالیستیِ توسعه نظیرِ #مدل_پرئوبراژنسکی نیز بر چیزی جُز انباشتِ سرمایه و تشکیلِ هسته ی در حالِ گسترش سرمایه سالاری تاکید ندارد. برخی از مهمترین ارکانِ این مُدل عبارتند. از:
#اولا: به حداکثر رساندنِ "رشد تولید ناخالص ملی" و "افزایش میزان پس انداز" از طریقِ گسترش بخشِ دولتیِ اقتصاد
#ثانیا: اولویت سرمایه گذاری در #صنعت_سنگین و ایجادِ ساختارهای صنعتی از طریقِ دخالتِ فعال دولت
#ثالثا: بهره گیری از ابزارهای سیاست گذاری نظیرِ #مالیات_بندی، #تعیین_نرخ_ارز و #قیمت_گذاری و...
🔰 بنابراین؛ نگاه به تعاریفِ تئوریسین ها و اقتصاددانانِ توسعه [وابسته به مکاتب مختلف] نشان می دهد که همگیِ آنان #توسعه_یافتگی را در چهارچوبی تماما کمّی و با استانداردهایی نظیرِ #انباشت_سرمایه، #افزایش_سودآوری، #افزایش_تولید_ناخالص_ملی و در یک کلام حاکمیتِ #سرمایه_سالاری_صنعتی معنا می کنند. به عنوان مثال: #کولین_کلارک یکی از تئوریسین های #لیبرال_اقتصاد_توسعه نیز، توسعه یافتگی را عبارت از #بسط_مدرنیسم و تحول به ساختارِ اقتصاد سرمایه سالارانه می داند.
🔰 یا #پل_باران یکی از تئوریسین های #چپ_گرای_اقتصاد_توسعه نیز، توسعه یافتگی را معادلِ حاکمیت سرمایه سالاری می داند و انباشتِ عظیمِ سرمایه در #اروپای_غربی در حد فاصل قرن شانزدهم تا هجدهم میلادی [ که به عنوان پشتوانه ی اقتصادیِ انقلاب صنعتی به کار گرفته شد] را نتیجه ی #غارت_منابع_طبیعی و #سرمایه ها و #بهره_کشیِ آشکار و پنهان از مردمِ آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین توسطِ #سرمایه_داران_مرکانتالیست_اروپایی می داند.
🔰از مجموع آنچه اجمالا آورده شد این نتیجه به دست می آید که؛ #اولا توسعه یافتگی چیزی نیست مگر تحققِ حاکمیت نظام سرمایه سالاری و #ثانیا مدل های پیشنهادی غربی ها نظیرِ "مدل روستو" یا #صندوق_بین_المللی_پول و یا مدل های اخیرِ #بانک_جهانی به دلیلِ مطامعِ سوداگرانه طراحان آنها، تبدیل شدنِ کشورهای توسعه نیافته به یک نظام سرمایه سالاریِ درجه ی دو غرب زده را نیز فقط و فقط به قیمت بهره کشی هر چه بیشتر از منابع طبیعیِ این کشورها و در محدوده ای که خود تعیین می کنند؛ عملی می سازند و عملا #استقلال_اقتصادی و تدریجا #استقلال_سیاسی و به طور تام و تمام #منافع_ملی این کشورها نفی کرده و یا به تابعی از منافع خود بدل می سازند.
🔰 برای مطالعاتِ بیشتر به منابع ذیل رجوع کنید:
- جیروند، عبدالله، توسعه اقتصادی، انتشارات مولوی، پاییز ۱۳۷۵
- Colin Clark, "the conditions of economics of economic progress" , Macmillan & Co. Ltd, London, 1951 pp. 170-152
- هانت، دایانا، نظریه های اقتصاد توسعه، ترجمه دکتر غلام رضا آزاد، نشر نی
💢 کانالِ "تأمُّلاتِ نظری" دریچه ای به سوی آگاهی و پیشرفت👇
🆔️ @taammolatenazari
📚 کتابِ #تاریخ_عقائد_اقتصادی [دادگر]، فصل چهارم، بخش دوم
🔰 تحولاتی چون؛ ظهور عقائد #لسفر و بروز #انقلاب_صنعتی، ناکارآمدی هایی که در اندیشه ی اقتصادیِ سوداگرایان [مرکانتیلیستها] وجود داشت و بعضا نگاه های فلسفی، اجتماعی و اقتصادی برخی فیلسوفان و متفکران، موجب شکل گیری #مکتب_فیزیوکراسی [طبیعی گرایان] در آستانه سال ۱۷۵۶ م گردید و تا سال ۱۷۷۶ ادامه یافت. اندیشمندان برجسته ی این مکتب، اشخاصی چون #فرانسیس_کنه و #رابرت_تورگو می باشند.
🔰 اجمالا برخی ویژگی ها و اندیشه های #مکتب_فیزیوکراسی را بیان می کنیم.
1️⃣ یکی از پایه های اساسیِ فیزیوکراتها، #قانون_طبیعی بود. طبق این قانون، جهانِ انسانی تحتِ هدایتِ قوانینی مشابه قوانینِ هدایت کننده جهانِ فیزیکی هستند. لازمه ی پذیرش این عقیده این بود که؛ فعالیت های بشر باید هماهنگ با قوانین یاد شده باشد. برای مثال در بعد اقتصادی، حق طبیعی انسان ها این بود که از نتیجه #کارِ خود، به شرطِ رعایت حقوق دیگران، بهره ببرند. #دولت در چارچوبِ قانون طبیعی، تنها می تواند جهت حفظ آزادی قراردادها و حمایت از جان و مال شهروندان حضور داشته باشد. از اینرو عقیده لسفر هم با قانون طبیعی سازگار بود.
2️⃣ از دیگر عقائد ایشان، اهمیتِ #انباشت_سرمایه، مولد بودنِ بخش کشاورزی و تا حدودی بخش معدن است. خنثی بودنِ بخشهای صنعت و خدمات از دیگر عقائد آنان می باشد. به نظر ایشان، بخشِ کشاورزی است که می تواند #مازاد_تولید ایجاد کند. از اینرو ایشان عقیده دارند، تنها صاحبانِ محصولاتِ کشاورزی باید #مالیات بپردازند. فیزیوکرات ها، با توجه به نگاه کل گرایانه ای که داشتند، در واقع می توانند اولین بنیان گذارانِ #اقتصاد_کلان نیز به حساب آیند. جدول معروفِ #داده_ستانده لئونتیف، بر اساس جدولِ #دکتر_کنه، اقتصاددان فیزیوکرات مدون شده است.
3️⃣ فرانسیس کنه به عنوان یکی از دو متفکر برجسته ی #فیزیوکراسی، پزشکی بود که به عنوان بنیان گذار این مکتب معروف شده است. تلاش وی برای توسعه کشاورزی و طراحی تابلوی اقتصادي و یا جدول اقتصادي کنه، باعث شهرت وی در اقتصاد شد. این تابلو را به عنوان اولین جدول #داده_ستانده در اقتصاد می شناسند. او در این تابلو نشان داده است که تنها کشاورزی مولد است و باعثِ ایجادِ ارزش افزوده مثبت می شود.
4️⃣ از دیگر چهره های برجسته ی فیزیوکراتها #رابرت_تورگو است. او معتقد بود، دخالت های #دولت و #پارلمان در امور اقتصادی باید به کمترین سطح ممکن برسد. به نظر وی نیروهای بازار می توانند به طور خودکار، تعادل اقتصاد را تأمین کنند. لذا وی تأثیر فراوانی بر اندیشه ی اقتصادی آدام اسمیت داشته است. علاوه بر این یکی از نقش های کلیدیِ تورگو در اقتصاد سیاسی، تبیینِ #قانون_بازدهی_نزولی است. وی این قانون را برای ارزیابی زمین کشاورزی به کار می برد.
🔰 در پایان این فصل باید گفت: اندیشه ی فیزیوکرات ها، نوعی نقادی نسبت به اندیشه سوداگرایان بود. البته هر دو مکتبِ "سوداگرایی و فیزیوکراسی" نقاط ضعف و قوت خود را داشتند و در مباحثِ خود دچارِ افراط و تفریط هایی بودند. لکن این دو اندیشه در حوزه ی اقتصاد، موجباتِ شکل گیریِ #مکتب_کلاسیک را مهیا نمود که در فصل پنجم به آن خواهیم پرداخت.
💢 کانالِ "تأمُّلاتِ نظری" دریچه ای به سوی آگاهی و پیشرفت👇
🆔️ @taammolatenazari