📜 با همه اعضای خود ✒️
#لطائف_الطوائف
#فخرالدین_علی_صفی
عوف بن مالک اشجعی که یکی از بزرگان صحابه است مردی جسیم(=تنومند، درشت) بوده. وی روایت کرده که در غزوهی تبوک نزد رسول صلیالله علیه و آله و سلم رفتم و وی در قُبّهی(=بنای گنبد دار) خود نشسته بود که از اَدیم(=پوست دباغی شده، چرم) ساخته بودند.
سلام کردم.
جواب داد و فرمود که «درآی».
گفتم: «یا رسولالله به همهی اعضای خود در آیم یا چیزی بیرون گذارم!»
حضرت تبسم فرمود و گفت: «به همه اعضای خود در آی!»
📎📎📎
منبع:
(از لطافتهای زندگی. شهابالدین عباسی.ص۳۹)
#طنز_و_دین
#شگردهای_طنزپردازی
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
#حکایات_حکیمانه_و_کوتاه_نوشتهای_طنز
@tarzetanz
📜 من شتر تو میشوم 🖋
#لطائف_الطوائف
#فخرالدین_علی_صفی
روزی امام حسن علیهالسلام در طفلی حضرت رسول را، صلیالله علیه و آله، گفت: «ای جدّ بزرگوار میخواهم که بر اشتری سوار شوم و هر طرف برانم.»
حضرت فرمود: «چون باشد اگر من شتر تو شوم؟»
امام حسن گفت: «به غایت نیکو باشد.»
پس حضرت وی را بر دوش مبارک خود نشانیده ازین گوشهی حجره بدان گوشه میرفت و وقت آن حضرت به غایت خوش گشته بود. در آن حال، حضرت امام حسن علیهالسلام گفت: «ای جدّ بزرگوار شتران را مهار باشد و شتر من مهار ندارد.»
حضرت هر دو گیسوی مشکبار به دست وی داد و فرمود که «این مویها مهار تو باشد.»
پس امام حسن هر دو گیسوی آن حضرت به دست گرفت و حضرت رسول صلیالله علیه و آله و سلم را کیفیت حال زیاده گشت. باز امام حسن گفت: «ای جدّ بزرگوار شتران آواز برآرند و عف کنند(عف کردن: صدای حیوان درآوردن) و شتر من عف نمیکند.
حضرت را از این سخن کیفیتی به غایت عظیم روی نموده، آواز برداشت و عف کرد.
در این وقت جبرئیل خود را به حجرهی طاهرهی آن حضرت رسانید و گفت: «یا رسولالله(ص) زبان نگاه دار که به یک عف گفتن تو درهای رحمت الهی وا شد و لجّههای مغفرت نامتناهی به جوش آمده موج به اوج رسانید، و به عزت ربّالعزة که اگر یک بار دیگر عف کنی، خلق اولین و آخرین از عذاب خلاص یابند و طبقات هفتگانهی دوزخ تا ابدالآبدین خالی ماند.»
🖇🖇🖇
منبع:
(از لطافتهای زندگی. شهابالدین عباسی. ص ۳۴-۳۵)
#طنز_و_دین
#رویداد_های_طنز_روز
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
#حکایات_حکیمانه_و_کوتاه_نوشتهای_طنز
@tarzetanz
📜 حکایت 🖌
#لطائف_الطوائف
#فخرالدین_علی_صفی
اسب سپاهیای را دزد برده بود.
یکی گفت: « گناه از تو بود که نیک ضبطِ اسب خود نکردی.»
دیگری گفت: « گناه غلام توست که درِ طویله باز گذاشته بود.»
سپاهی گفت: « همه گناه ماست، دزد را خود هیچ گناهی نیست!»
🖇🖇🖇
منبع:
(از لطافتهای زندگی.شهابالدین عباسی.ص۸۴)
#لطائف_الطوائف
#شگردهای_طنزپردازی
#فخرالدین_علی_صفی
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
#حکایات_حکیمانه_و_کوتاه_نوشتهای_طنز
@tarzetanz
📜 حکایت 🖋
#لطائف_الطوائف
#فخرالدین_علی_صفی
دیوانهای از کودکان و سنگ جفای ایشان میگریخت. به در خانهی منعمی رسید. در دالان آن خانه گریخت و در را فرو بست، و کودکان سنگها به دست بر در آن خانه منتظر او نشستند. خواجه از خانه به دالان آمد، دیوانهای دید سر و پای مجروح گشته و ژندهی او پاره پاره شده. بر او رحم آورد و غلام را گفت تا یک طبق حلوای عسل و روغن بادام با دو قرص نان و حریره نیز برای او آورد. دیوانه که آن طعام لذیذ و نان لطیف دید و از آن حلوا قدری بچشید این آیت بخواند که:
لَهُ بابٌ باطِنُه فیهِ الرَّحمةُ و ظاهِرهُ مِن قِبَلِهِ العَذاب. (الحدید.۱۳)
معنی آیه این است که: روز قیامت سور(دیوار) و بارهای گرد مؤمنان کشند که مر آن سور را دری باشد که در درون آن رحمت باشد، زیرا که نزدیک جنت است، و بر بیرون آن سور پیش مشرکان عذاب است، زیرا که نزدیک دوزخ است. خواجه را از اقتباس او به این آیت حیرت آمد و بر او رحم کرد و بفرمود تا اطفال را از آن در براندند و او را زر و جامه داده و از دالان بیرون فرستاد.
🖇🖇🖇
منبع:
(لطائفالطوائف.فخرالدینعلیصفی.صفحه ۳۹۱-۳۹۲)
#طنز_و_دین
#فکاهه_و_مطایبه
#شگردهای_طنزپردازی
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
#حکایات_حکیمانه_و_کوتاه_نوشتهای_طنز
@tarzetanz
📖پیرزنان به بهشت نخواهند رفت👵
#لطائف_الطوائف
#فخرالدین_علی_صفی
مروی است که صفیّه بنت عبدالمطّلب که عمهی آن حضرت است، روزی نزد حضرت آمد در حالی که پیر شده بود و گفت: یا رسولالله! دعا کن تا من به بهشت روم. حضرت بر سبیل طیبت فرمود که پیرزنان به بهشت نخواهند رفت. صفیّه از مجلس حضرت برگشت و میگریست. حضرت تبسم فرمود و گفت: او را خبر دهید که اول پیرزنان جوان شوند، آنگاه به بهشت روند و این آیت بخواند:
« اِنّا اَنشَأناهُنَّ إنشاءً. فَجَعلناهُنَّ اَبکاراً
(الواقعه ۳۵-۳۶)
یعنی: به درستی که ما بیافریدیم زنان را در دنیا آفریدنی، پس خواهیم گردانید ایشان را دختران بکر دوشیزه در آخرت چون خواهیم که ایشان را به بهشت درآریم.
🖇🖇🖇
منبع:
(لطایفالطوایف.فخرالدین علیصفی.باباول.صفحه ۲۱)
#طنز_و_دین
#طنز_و_اخلاق
#رویداد_های_طنز_روز
#حکایات_حکیمانه_و_کوتاه_نوشتهای_طنز
@tarzetanz
📜 در لطایف ظرفا با توانگران و بخیلان☹️
#لطائف_الطوائف
#فخرالدین_علی_صفی
ظریفی به در خانهی بخیلی آمد و چشم بر درز در نهاد، در نهان دید که خواجه طبقی انجیرِ تر پیش نهاده و به رغبتِ تمام میخورد. ظریف حلقه بر در زد، خواجه طبق را در زیر دستار خوان پنهان کرد و ظریف آن را میدید، پس برخاست و در بگشاد. ظریف را به خانه درآورد. چون درآمد سلام کرد و بنشست. خواجه گفت: «چه کسی و چه هنر داری؟» گفت: «مردی حافظ و قاریام و قرآن را به ده قرائت میدانم و فیالجمله آوازی و لهجهای دارم.» خواجه گفت: «آیاتی چند از قرآن بر من بخوان.» ظریف بنیاد کرد که: «وَالزَّیتون وَ طورِ سینین...»(سوره تین: ۱-۲) خواجه گفت:«وَالتّین کجا رفت؟» جواب داد: «در زیر دستار خوان شما پنهان است!» 😅
🔗🔗🔗
منبع:
(لطایفالطوائف.فخرالدین علیصفی.صفحه ۲۸۲)
#طنز_و_دین
#طنز_و_اخلاق
#شگردهای_طنزپردازی
#رویداد_های_طنز_روز
#حکایات_حکیمانه_و_کوتاه_نوشتهای_طنز
@tarzetanz