eitaa logo
طرز طنز
62 دنبال‌کننده
124 عکس
6 ویدیو
2 فایل
ارائه مطالب ادبی - پژوهشی در حوزه ادبیات طنز - ارتباط با مدیر کانال: @chapaak
مشاهده در ایتا
دانلود
📜 با همه اعضای خود ✒️ عوف بن مالک اشجعی که یکی از بزرگان صحابه است مردی جسیم(=تنومند، درشت) بوده. وی روایت کرده که در غزوه‌ی تبوک نزد رسول صلی‌الله علیه و آله و سلم رفتم و وی در قُبّه‌ی(=بنای گنبد دار) خود نشسته بود که از اَدیم(=پوست دباغی شده، چرم) ساخته بودند. سلام کردم. جواب داد و فرمود که «درآی». گفتم: «یا رسول‌الله به همه‌ی اعضای خود در آیم یا چیزی بیرون گذارم!» حضرت تبسم فرمود و گفت: «به همه اعضای خود در آی!» 📎📎📎 منبع: (از لطافت‌های زندگی. شهاب‌الدین عباسی.ص۳۹) @tarzetanz
📜 من شتر تو می‌شوم 🖋 روزی امام حسن علیه‌السلام در طفلی حضرت رسول را، صلی‌الله علیه و آله، گفت: «ای جدّ بزرگوار می‌خواهم که بر اشتری سوار شوم و هر طرف برانم.» حضرت فرمود: «چون باشد اگر من شتر تو شوم؟» امام حسن گفت: «به غایت نیکو باشد.» پس حضرت وی را بر دوش مبارک خود نشانیده ازین گوشه‌ی حجره بدان گوشه می‌رفت و وقت آن حضرت به غایت خوش گشته بود. در آن حال، حضرت امام حسن علیه‌السلام گفت: «ای جدّ بزرگوار شتران را مهار باشد و شتر من مهار ندارد.» حضرت هر دو گیسوی مشکبار به دست وی داد و فرمود که «این موی‌ها مهار تو باشد.» پس امام حسن هر دو گیسوی آن حضرت به دست گرفت و حضرت رسول صلی‌الله علیه و آله و سلم را کیفیت حال زیاده گشت. باز امام حسن گفت: «ای جدّ بزرگوار شتران آواز برآرند و عف کنند(عف کردن: صدای حیوان درآوردن) و شتر من عف نمی‌کند. حضرت را از این سخن کیفیتی به غایت عظیم روی نموده، آواز برداشت و عف کرد. در این وقت جبرئیل خود را به حجره‌ی طاهره‌ی آن حضرت رسانید و گفت: «یا رسول‌الله(ص) زبان نگاه دار که به یک عف گفتن تو درهای رحمت الهی وا شد و لجّه‌های مغفرت نامتناهی به جوش آمده موج به اوج رسانید، و به عزت رب‌ّالعزة که اگر یک بار دیگر عف کنی، خلق اولین و آخرین از عذاب خلاص یابند و طبقات هفتگانه‌ی دوزخ تا ابدالآبدین خالی ماند.» 🖇🖇🖇 منبع: (از لطافت‌های زندگی. شهاب‌الدین عباسی. ص ۳۴-۳۵) @tarzetanz
📜 حکایت 🖌 اسب سپاهی‌ای را دزد برده بود. یکی گفت: « گناه از تو بود که نیک ضبطِ اسب خود نکردی.» دیگری گفت: « گناه غلام توست که درِ طویله باز گذاشته بود.» سپاهی گفت: « همه گناه ماست، دزد را خود هیچ گناهی نیست!» 🖇🖇🖇 منبع: (از لطافت‌های زندگی.شهاب‌الدین عباسی.ص۸۴) @tarzetanz
📜 حکایت 🖋 دیوانه‌ای از کودکان و سنگ جفای ایشان می‌گریخت. به در خانه‌ی منعمی رسید. در دالان آن خانه گریخت و در را فرو بست، و کودکان سنگ‌ها به دست بر در آن خانه منتظر او نشستند. خواجه از خانه به دالان آمد، دیوانه‌ای دید سر و پای مجروح گشته و ژنده‌ی او پاره پاره شده. بر او رحم آورد و غلام را گفت تا یک طبق حلوای عسل و روغن بادام با دو قرص نان و حریره نیز برای او آورد. دیوانه که آن طعام لذیذ و نان لطیف دید و از آن حلوا قدری بچشید این آیت بخواند که: لَهُ بابٌ باطِنُه فیهِ الرَّحمةُ و ظاهِرهُ مِن قِبَلِهِ العَذاب. (الحدید.۱۳) معنی آیه این است که: روز قیامت سور(دیوار) و باره‌ای گرد مؤمنان کشند که مر آن سور را دری باشد که در درون آن رحمت باشد، زیرا که نزدیک جنت است، و بر بیرون آن سور پیش مشرکان عذاب است، زیرا که نزدیک دوزخ است. خواجه را از اقتباس او به این آیت حیرت آمد و بر او رحم کرد و بفرمود تا اطفال را از آن در براندند و او را زر و جامه داده و از دالان بیرون فرستاد. 🖇🖇🖇 منبع: (لطائف‌الطوائف.فخرالدین‌علی‌صفی.صفحه ۳۹۱-۳۹۲) @tarzetanz
📖پیرزنان به بهشت نخواهند رفت👵 مروی است که صفیّه بنت عبدالمطّلب که عمه‌ی آن حضرت است، روزی نزد حضرت آمد در حالی که پیر شده بود و گفت: یا رسول‌الله! دعا کن تا من به بهشت روم. حضرت بر سبیل طیبت فرمود که پیرزنان به بهشت نخواهند رفت. صفیّه از مجلس حضرت برگشت و می‌گریست. حضرت تبسم فرمود و گفت: او را خبر دهید که اول پیرزنان جوان شوند، آن‌گاه به بهشت روند و این آیت بخواند: « اِنّا اَنشَأناهُنَّ إنشاءً. فَجَعلناهُنَّ اَبکاراً (الواقعه ۳۵-۳۶) یعنی: به درستی که ما بیافریدیم زنان را در دنیا آفریدنی، پس خواهیم گردانید ایشان را دختران بکر دوشیزه در آخرت چون خواهیم که ایشان را به بهشت درآریم. 🖇🖇🖇 منبع: (لطایف‌الطوایف.فخرالدین علی‌صفی.باب‌اول.صفحه ۲۱) @tarzetanz
📜 در لطایف ظرفا با توانگران و بخیلان☹️ ظریفی به در خانه‌ی بخیلی آمد و چشم بر درز در نهاد، در نهان دید که خواجه طبقی انجیرِ تر پیش نهاده و به رغبتِ تمام می‌خورد. ظریف حلقه بر در زد، خواجه طبق را در زیر دستار خوان پنهان کرد و ظریف آن را می‌دید، پس برخاست و در بگشاد. ظریف را به خانه درآورد. چون درآمد سلام کرد و بنشست. خواجه گفت: «چه کسی و چه هنر داری؟» گفت: «مردی حافظ و قاری‌ام و قرآن را به ده قرائت می‌دانم و فی‌الجمله آوازی و لهجه‌ای دارم.» خواجه گفت: «آیاتی چند از قرآن بر من بخوان.» ظریف بنیاد کرد که: «وَالزَّیتون وَ طورِ سینین...»(سوره تین: ۱-۲) خواجه گفت:«وَالتّین کجا رفت؟» جواب داد: «در زیر دستار خوان شما پنهان است!» 😅 🔗🔗🔗 منبع: (لطایف‌الطوائف.فخرالدین علی‌صفی.صفحه ۲۸۲) @tarzetanz