eitaa logo
طرز طنز
62 دنبال‌کننده
124 عکس
6 ویدیو
2 فایل
ارائه مطالب ادبی - پژوهشی در حوزه ادبیات طنز - ارتباط با مدیر کانال: @chapaak
مشاهده در ایتا
دانلود
📜پاکی آب جوی‌ها🖋 عمر بن عبدالعزیز از عربی شامی پرسید که: "عاملان من در دیار شما چه معامله می‌کنند؟" گفت: "چون آب سرچشمه صاف باشد آب در همه جوی‌ها صاف رود." 🔗🔗🔗 منبع: (از لطافت‌های زندگی. شهاب‌الدین عباسی. ص٩٣) @tarzetanz
📜 حکایت ۱۸۲ 🖋 ابوالعینا، ظریف بغداد و ابن مُکرّم، ظریف مصر در مجلس یکی از حکام، پهلوی هم نشسته بودند و سرِگوشی می‌کردند. حاکم گفت: «باز با هم چه دروغ می‌سازید؟» گفتند: «مدح شما می‌کنیم!» 👌😉👍😅 🖇🖇🖇 منبع: (از لطافت‌های زندگی. شهاب‌الدین عباسی. ص۱۶۱) @tarzetanz
📜 مهریه ناچیز و زناشویی بزرگ ❣ روزی عربی به مسجد رسول(ص) درآمد و دو رکعت نماز در غایت تعجیل گزارد، که در هیچ رُکنی رعایت تعدیل نکرد و در قرائت، ترتیل بجای نیاورد و امام(ع) درو می‌نگریست. اعرابی بعد از سلام دست به دعا برداشت و گفت: «خدایا! مرا اعلی‌درجات بهشت روزی کن و یک قصر زرّین و چهار حورعین بده.» امام(ع) فرمود: «ای عرب! مهر حقیر آوردی و نکاح بزرگ طمع کردی.» 🖇🖇🖇 منبع: (از لطافت‌های زندگی. شهاب‌الدین عباسی. ص۵۳) @tarzetanz
📜 دادِ گدایان و دادِ گدایی ✏️ پادشاهی عالمی ربّانی را گفت: « مرا پندی ده و موعظتی گوی که به آن رضای خلق و خالق هر دو حاصل کنم.» گفت: « در روز دادِ گدایان بده تا خلق از تو راضی باشند، و در شب دادِ گدایی بده تا خالق از تو راضی باشد.» 📎📎📎 منبع: (از لطافت‌های زندگی. شهاب‌الدین عباسی. ص۱۰۸) @tarzetanz
📜 با همه اعضای خود ✒️ عوف بن مالک اشجعی که یکی از بزرگان صحابه است مردی جسیم(=تنومند، درشت) بوده. وی روایت کرده که در غزوه‌ی تبوک نزد رسول صلی‌الله علیه و آله و سلم رفتم و وی در قُبّه‌ی(=بنای گنبد دار) خود نشسته بود که از اَدیم(=پوست دباغی شده، چرم) ساخته بودند. سلام کردم. جواب داد و فرمود که «درآی». گفتم: «یا رسول‌الله به همه‌ی اعضای خود در آیم یا چیزی بیرون گذارم!» حضرت تبسم فرمود و گفت: «به همه اعضای خود در آی!» 📎📎📎 منبع: (از لطافت‌های زندگی. شهاب‌الدین عباسی.ص۳۹) @tarzetanz
📜 من شتر تو می‌شوم 🖋 روزی امام حسن علیه‌السلام در طفلی حضرت رسول را، صلی‌الله علیه و آله، گفت: «ای جدّ بزرگوار می‌خواهم که بر اشتری سوار شوم و هر طرف برانم.» حضرت فرمود: «چون باشد اگر من شتر تو شوم؟» امام حسن گفت: «به غایت نیکو باشد.» پس حضرت وی را بر دوش مبارک خود نشانیده ازین گوشه‌ی حجره بدان گوشه می‌رفت و وقت آن حضرت به غایت خوش گشته بود. در آن حال، حضرت امام حسن علیه‌السلام گفت: «ای جدّ بزرگوار شتران را مهار باشد و شتر من مهار ندارد.» حضرت هر دو گیسوی مشکبار به دست وی داد و فرمود که «این موی‌ها مهار تو باشد.» پس امام حسن هر دو گیسوی آن حضرت به دست گرفت و حضرت رسول صلی‌الله علیه و آله و سلم را کیفیت حال زیاده گشت. باز امام حسن گفت: «ای جدّ بزرگوار شتران آواز برآرند و عف کنند(عف کردن: صدای حیوان درآوردن) و شتر من عف نمی‌کند. حضرت را از این سخن کیفیتی به غایت عظیم روی نموده، آواز برداشت و عف کرد. در این وقت جبرئیل خود را به حجره‌ی طاهره‌ی آن حضرت رسانید و گفت: «یا رسول‌الله(ص) زبان نگاه دار که به یک عف گفتن تو درهای رحمت الهی وا شد و لجّه‌های مغفرت نامتناهی به جوش آمده موج به اوج رسانید، و به عزت رب‌ّالعزة که اگر یک بار دیگر عف کنی، خلق اولین و آخرین از عذاب خلاص یابند و طبقات هفتگانه‌ی دوزخ تا ابدالآبدین خالی ماند.» 🖇🖇🖇 منبع: (از لطافت‌های زندگی. شهاب‌الدین عباسی. ص ۳۴-۳۵) @tarzetanz
📜 حکایت 🖌 اسب سپاهی‌ای را دزد برده بود. یکی گفت: « گناه از تو بود که نیک ضبطِ اسب خود نکردی.» دیگری گفت: « گناه غلام توست که درِ طویله باز گذاشته بود.» سپاهی گفت: « همه گناه ماست، دزد را خود هیچ گناهی نیست!» 🖇🖇🖇 منبع: (از لطافت‌های زندگی.شهاب‌الدین عباسی.ص۸۴) @tarzetanz
📜 حکایت 🖋 دیوانه‌ای از کودکان و سنگ جفای ایشان می‌گریخت. به در خانه‌ی منعمی رسید. در دالان آن خانه گریخت و در را فرو بست، و کودکان سنگ‌ها به دست بر در آن خانه منتظر او نشستند. خواجه از خانه به دالان آمد، دیوانه‌ای دید سر و پای مجروح گشته و ژنده‌ی او پاره پاره شده. بر او رحم آورد و غلام را گفت تا یک طبق حلوای عسل و روغن بادام با دو قرص نان و حریره نیز برای او آورد. دیوانه که آن طعام لذیذ و نان لطیف دید و از آن حلوا قدری بچشید این آیت بخواند که: لَهُ بابٌ باطِنُه فیهِ الرَّحمةُ و ظاهِرهُ مِن قِبَلِهِ العَذاب. (الحدید.۱۳) معنی آیه این است که: روز قیامت سور(دیوار) و باره‌ای گرد مؤمنان کشند که مر آن سور را دری باشد که در درون آن رحمت باشد، زیرا که نزدیک جنت است، و بر بیرون آن سور پیش مشرکان عذاب است، زیرا که نزدیک دوزخ است. خواجه را از اقتباس او به این آیت حیرت آمد و بر او رحم کرد و بفرمود تا اطفال را از آن در براندند و او را زر و جامه داده و از دالان بیرون فرستاد. 🖇🖇🖇 منبع: (لطائف‌الطوائف.فخرالدین‌علی‌صفی.صفحه ۳۹۱-۳۹۲) @tarzetanz
📖پیرزنان به بهشت نخواهند رفت👵 مروی است که صفیّه بنت عبدالمطّلب که عمه‌ی آن حضرت است، روزی نزد حضرت آمد در حالی که پیر شده بود و گفت: یا رسول‌الله! دعا کن تا من به بهشت روم. حضرت بر سبیل طیبت فرمود که پیرزنان به بهشت نخواهند رفت. صفیّه از مجلس حضرت برگشت و می‌گریست. حضرت تبسم فرمود و گفت: او را خبر دهید که اول پیرزنان جوان شوند، آن‌گاه به بهشت روند و این آیت بخواند: « اِنّا اَنشَأناهُنَّ إنشاءً. فَجَعلناهُنَّ اَبکاراً (الواقعه ۳۵-۳۶) یعنی: به درستی که ما بیافریدیم زنان را در دنیا آفریدنی، پس خواهیم گردانید ایشان را دختران بکر دوشیزه در آخرت چون خواهیم که ایشان را به بهشت درآریم. 🖇🖇🖇 منبع: (لطایف‌الطوایف.فخرالدین علی‌صفی.باب‌اول.صفحه ۲۱) @tarzetanz
📜 در لطایف ظرفا با توانگران و بخیلان☹️ ظریفی به در خانه‌ی بخیلی آمد و چشم بر درز در نهاد، در نهان دید که خواجه طبقی انجیرِ تر پیش نهاده و به رغبتِ تمام می‌خورد. ظریف حلقه بر در زد، خواجه طبق را در زیر دستار خوان پنهان کرد و ظریف آن را می‌دید، پس برخاست و در بگشاد. ظریف را به خانه درآورد. چون درآمد سلام کرد و بنشست. خواجه گفت: «چه کسی و چه هنر داری؟» گفت: «مردی حافظ و قاری‌ام و قرآن را به ده قرائت می‌دانم و فی‌الجمله آوازی و لهجه‌ای دارم.» خواجه گفت: «آیاتی چند از قرآن بر من بخوان.» ظریف بنیاد کرد که: «وَالزَّیتون وَ طورِ سینین...»(سوره تین: ۱-۲) خواجه گفت:«وَالتّین کجا رفت؟» جواب داد: «در زیر دستار خوان شما پنهان است!» 😅 🔗🔗🔗 منبع: (لطایف‌الطوائف.فخرالدین علی‌صفی.صفحه ۲۸۲) @tarzetanz
📝 دعای کودکان😊 🔸🔹🔸 جمعی به دعای باران بیرون رفتند و همه‌ی اطفال مکتب‌ها را با خود بردند‌. ظریفی گفت که: «این طفلان را کجا می‌برید؟» گفتند: «تا دعا کنند، که ایشان بی‌گناهان‌اند و دعای بی‌گناهان مستجاب است.» گفت: «اگر دعای ایشان مستجاب شدی، یک مکتب‌دار در همه عالم زنده نماندی!» 🔗🔗🔗 منبع: (از لطافت‌های زندگی. شهاب‌الدین عباسی. صفحه۱۶۷) @tarzetanz
📝 دویدن در پی دروغ خود🤑 روزی (اشعب) در کوچه‌ای می‌گذشت و جمعی از اطفال بازی می‌کردند. گفت: «ای کودکان این‌جا چرا ایستاده‌اید؟ و حال آنکه در سر چارسو کسی یک خروار سیب سرخ و سفید آورده و بر مردم بخش می‌کند.» کودکان که آن شنیدند به یک‌بار ترک بازی کرده رو به چارسو دویدند. از دویدن ایشان اشعب نیز در طمع افتاد و دویدن گرفت. او را گفتند: «به خبر دروغ که خود ساخته‌ای چرا می‌دوی؟» گفت: «دویدن اطفال از روی جدّ و اهتمام مرا به طمع انداخت، که شاید این صورت واقعی باشد و من محروم مانم!» 📎📎📎 منبع: (از لطافت‌های زندگی.شهاب‌الدین عباسی.صفحه۱۸۳-۱۸۴) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📜بصر و بصیرت👌 🔸پاسخ امام سجاد علیه‌السلام به تعریض یزید لعنة‌الله علیه🔸 🔗🔗🔗 منبع: (لطایف‌الطوائف. فخرالدین علی‌صفی. دکتر حسن نصیری جامی. صفحه۴۰) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📜اَلحَمدُلِلّه...🤲 ♦️حکایت♦️ عربی در بیست و هفتم رمضان، ماه را دید گداخته و باریک شده، گفت: «اَلحَمدُلِلّه‌ِالَّذی انحَلَّ جِسمَکَ کَما خَمَّصتَ بَطنی»؛ سپاس مر آن خدای را که گداخت جسم تو را، همچنان‌که تهی ساختی تو شکم مرا. 📎📎📎 منبع: (لطایف‌الطوایف. فخرالدین علی‌صفی. صفحه۱۴۳) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📜حکایت شاعران طامع💵 شاعری در مدح خواجه‌ای بخیل قصیده‌ای بگفت و بر [ا]و خواند، هیچ صله نداد. يک‌هفته صبر کرد و اثری ظاهر نشد. قطعه‌ی تقاضایی* بگفت و بگذرانید، خواجه التفات ننمود. پس از چند روز هجو کرد، خواجه به‌روی خود نیاورد. شاعر بیامد و بر در خانه‌ی او بنشست. چون خواجه بیرون آمد و او را چنان دید، گفت: «ای شوخ‌چشم بی‌حیا! مدح گفتی هیچت ندادم، قطعه‌ی تقاضا آوردی پروا نکردم، هجو کردی به‌روی خود نیاوردم، دیگر به چه امیدی اینجا نشسته‌ای؟» گفت: «بدان امید که بمیری و مرثیه‌ات نیز بگویم!» خواجه بخندید و او را صله‌ای نیکو بخشید. 🔸نظیر: بزرگوارا در انتظار بخشش تو نمانده است مرا بیش ازین شکیبایی سه شعر رسم بود شاعران طامع را یکی مدیح و دوم قطعه‌ی تقاضایی اگر بداد ثنا و اگر نداد هجــا ازین سه‌گانه دو گفتم دگر چه فرمایی؟ (دیوان کمال‌الدین اصفهانی. صفحه۴۱۳) * قطعه شعری که به‌وسیله‌ی آن، مادح از ممدوح صله یا زمینی خواهد. 🖇🖇🖇 منبع: (خواندنی‌های ادب فارسی.علی‌اصغر حلبی.صفحه۶۵) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan