eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
282 دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
3هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
📝 #زندگینامه_احمد_متوسلیان 🌄 ✔ "قسمت پانزدهم" 🔍 🌸 ⚘ 💠 #احمد فردی منضبط و جدی بود که از همان نگاه اول مجذوبش شدم؛ طوری که با هر بار دیدن او انرژی می گرفتم. تعداد نفرات گروه اعزامی حدوداً ۱۷ و ۱۸ نفر می شدند. #حاج_احمد کتاب های مختلف می خواند. عادتش این بود که از کتاب‌ها یادداشت برمی داشت. من تا آن موقع ندیده بودم کسی چنین کاری کند. کنجکاو شدم و از او پرسیدم: "برادر چه می کنی؟" توضیح داد که من کتاب را می خوانم و نکات مهمش را در دفترم می‌نویسم.📝 برایم جالب بود که کسی کتاب بخواند و از آن یادداشت بردارد. از او پرسیدم: "این یادداشت ها را چه می کنی؟" گفت: "وقتی کتاب صد صفحه ای را خواندم و یادداشت برداشتم، این کتاب برایم پنج صفحه خواهد شد. همین عمل نوشتن سبب می شود مطالب در ذهن من نقش ببندد. این نوشته را باز می خوانم و خلاصه تر می کنم..." 📘 برگرفته از کتاب جذاب و خواندنی #در_هاله_ای_از_غبار، روایتی از هاشم فراهانی (دوست و همرزم #جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان ) 📷 اطلاعات عکس: ۱۱ آبان ۹۸ ، ساعت ۲۱:۴۱ - کتابخونه شخصیم #کتاب_بخوانیم #کتاب_خوب 📚📕📙📘📗📖 #حاج_احمد_متوسلیان #احمد_متوسلیان #حاجی_متوسلیان #متوسلیان #دفاع_مقدس #سردار_بی_نشان #سردار_جاوید_نشان 🆔 @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🍁 🌸 ✔ 🔸️قسمت شانزدهم🔸️ 💠 💎 ⚪ اخلاق منحصر به فرد سبب شده بود تا نیروهای تحت امر او با عشق و علاقه با وی کار کنند. سیف الله منتظری یکی از یاران نزدیک در این رابطه گفته است: "...در چهره حاجی حالتی بود که دل کندن از او را سخت می کرد. حرف زدن و نوع برخوردش تاثیر زیادی روی آدم می گذاشت. مثلا ، ، احمد ملا سلیمانی، قدبیگی و طالبی به عنوان نیروی کمکی از ماموریت گرفته بودند برای تا دو شب عملیات را با ما انجام بدهند و برگردند، اما تا آخر عمرشان پیش ماندند. شاخصه ای که در چهره، گفتار و رفتار بود که هر کسی را جذب می کرد. ممکن بود، حرفی بزند که مثلاً سیف الله منتظری بدش بیاید، اما بچه ها می گذشتند و می رفتند. من زمان جنگ یک مکانیک بودم و بچه های ما هم، به شوخی می گفتند؛ 《قوم بنی هندل》. یعنی هر صحبتی که به ذهنشان می‌آمد، بیان می‌کردند.امّا چطور شد که ما در این جمع بودیم، ولی هیچ حرف رکیکی از دهانمان خارج نمی‌شد؟ آیا این غیر از تاثیر اخلاق خوب برادر در ما بوده است؟!" ✔ 🌸 📚 برگرفته از کتاب جذاب و خواندنی ، به قلم سردار گلعلی بابایی، صفحات ۴۵ و ۴۶ 📸 معرفی تصویر: اواخر پاییز ۱۳۶۰، دفتر فرماندهی سپاه منطقه ۷ ، 🆔 @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
⚘ ✔ ⚪ 'قسمت هفدهم" ⚪ 🍁 🍂 🍁 💠 فرمانده ای بود که علاوه بر توجّه به روحیات و اخلاق نیروها، به آمادگی رزمی آنها نیز فکر می‌کرد. "جواد اکبری" در خصوص سخت‌گیری‌های حین آموزش های نظامی نیروها می گوید: . 《... ما همیشه در کوه ها به دنبال زن ضد انقلاب بودیم. نمی گذاشتیم آنها راحت بخوابند. اطلاعات که به دست می رسید، بلافاصله عملیات انجام می شد. گاهی شب ها منطقه ای را محاصره می‌کردیم. بچّه ها به کوچه و پس کوچه ها و مناطق مشکوک می رفتند و اسلحه پیدا می کردند. نمی گذاشتیم ضد انقلاب راحت در خانه اش بخوابد. صبح‌های زود، زمستان سرما بعد از نماز صبح ما را به ارتفاعات مشرف به شهر می برد. تا بالای زانو در برف فرو می رفتیم. خودش هم می آمد. به سر قلّه که می رسیدیم، خوشحال می شدیم که دیگر آموزش تمام شده؛ امّا می‌گفت: "نه! حالا باید کلا قبر بروید." او می گفت: "من هم مثل شما هستم؛ امّا من مسئولیتی دارم. اگر نتوانم شما را که به این منطقه آمده اید از نظر نظامی آماده کنم، اگر خدایی نکرده برایتان اتفاق بیفتد من مسئول خواهم بود." طوری شده بود که خود "پیشمرگ‌های کرد" به ما می گفتند: "ما که بچّه های کوهستان هستیم، نمی‌توانیم اینطور مثل شما از کوه ها بالا برویم. شما چطور اینقدر سریع بالا می روید؟ گفتیم: "ما فرمانده قَدَر قدرتی مثل داریم که نمی گذارد راحت باشیم. حتّی در سنندج قبل از رفتن به ، صبح و عصر ما را بالای ۱۰ مرتبه به دور زمین صبحگاه می چرخاند و سینه خیز می برد. حتّی از زیر سیم خاردار هم عبور می کردیم. همیشه میگفت: " سخت است، باید سختی بکشید تا بتوانید را تحمل کنید." بچّه ها از پله‌های آهنی بالا می رفتند و پایین می‌پریدند.》 💎 ✔ 📚 برگرفته از کتاب جذاب و خواندنی (سرگذشت نامه ) ، به قلم سردار گلعلی بابایی 📸 معرفی عکس: تابستان ۱۳۶۰، ، پادگان شهید عبادت - "حاج احمد متوسلیان" در کنار یک درجه دار پناهندۀ عراقی🤗 🆔 @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🌹 🌸 ⚪ "قسمت هجدهم" ⚪ 🍁 🍂 🍁 💠 بعد از شهادت رضا قربانی مطلق، هم فرمانده عملیات و هم فرمانده سپاه شد. وقتی به پاوه آمد، و نیروهایش با حکم ؛ فرمانده سپاه غرب کشور به "مریوان" عزیمت کردند. 《...با هر مشقتی بود با یک مینی بوس به باختران و سپس به سنندج آمدیم. چند روز در پادگان سنندج ماندیم. تمرینات رزمی به بچه ها می داد. به دلیل ناامنی جاده ها توسط ضدانقلاب، با هلیکوپتر به سمت پادگان مریوان پرواز کردیم. وقتی هلیکوپتر می‌خواست در پادگان مریوان بنشیند، صدای انفجارهای شدیدی بلند شد. علتش را پرسیدیم. گفتند: "ضد انقلاب در ارتفاعات مریوان مستقر است و پادگان را در محاصره دارد." به طوری که آنها، نفر را هم با خمپاره می زدند. خلبان گفت: "من نمی‌توانم با این وضع روی زمین بنشینم." بالاخره هلیکوپتر در فاصله کمی از زمین نگه داشت و بچه ها از هلیکوپتر پایین می پرند. خود هم اینگونه از هلیکوپتر پایین آمد. وقتی از هلیکوپتر پیاده شدیم، فرمانده پادگان، کادر اداری و سربازها همه بیرون ریختند و خوشحال شدند. بعضی ها صلوات می‌فرستادند، دست می زدند و شادی می کردند.》📥 📚 با تخلیص و اختصار از کتاب ارزشمند و درخشان ، به قلم سردار گلعلی بابایی 📸 معرفی تصویر: اواخر مهر ۱۳۶۹، مکه مکرمه، مناسک حج 🕋 ☔ ❤ ❤ 💎 🆔 @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
📜 💎 ✔ 🌸 "قسمت نوزدهم" 🌸 💠 به همت و تلاش های فراوان - این سردار اسطوره ای - به ناگاه گشایشی در کار فروبسته بحران - به دور از چشم "لیبرال ها!!! - به وجود آمد. آن هم تشکیل 《ستاد مشترک عملیات ویژه سپاه و ارتش》 بود. مهم ترین اقدام ستاد تازه تاسیس عملیات ویژه، استفاده از مردم بومی منطقه جهت سرکوب ضد انقلابیون بوده است که بر اساس همین رویکرد در اواخر پاییز ۱۳۵۸ سازمان به اهتمام فرمانده سپاه غرب کشور و با مساعدت آیت الله و دیگر اعضای انقلابی ایجاد شد و فعالیت موثر خود را در مناطق کردنشین آغاز کرد. از دیگر اقدامات موثر ستاد مشترک عملیات ویژه، آزادسازی شهر از دست ضد انقلابیون در فروردین ۱۳۵۹ بوده است. فتح از جمله نقاط عطف در کارنامه رزمی در نبردهای غرب کشور به شمار می آید. 🌤 🌤 ⛈ 📚 با تخلیص و اختصار از کتاب ارزشمند 📸 معرفی تصویر: بهمن ۱۳۵۹، ، ارتفاعات تته - در جمع @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
📜 🌸 ✔ 🌤 قسمت بیستم 🌤 💠 در بیستم اردیبهشت سال ۱۳۵۹ پس از اعزام گروه‌های پیشرو، خود نیز کوله بار سفر را بست و رو به راه نهاد. مقصد او بود. شهری که ماموریت خطیر آزادسازی آن از سوی سرهنگ و ؛ فرماندهان ستاد مشترک عملیات ویژه ارتش و سپاه به محول شده بود. به علت ناامنی جاده ها، انتقال نیروها به از طریق هلیکوپتر امکان پذیر بود. به همین خاطر، ناگزیر و نیروهایش، سوار بر یک فروند هلیکوپتر توفورتین هوانیروز راهی شد. در بهار ۵۹ ضد انقلابیون به مواضع سوق‌الجیشی شهر کاملاً مسلط بودند و کلیه تحرکات را زیر نظر داشتند؛ اما به رغم چنین وضعیتی و همرزمان او توانستند با کمترین تلفات، وارد پادگان تیپ ۳ شده و در قدم بعدی این شهر را آزاد کنند. با وجود مخالفت های سرهنگ ستاری فرمانده پادگان، و نیروهایش وارد شهر شدند و سرانجام بعد از حدود ۱۳ روز بلاتکلیفی و معطلی، با یک عمل جهادی و شجاعانه نیروها را وارد شهر کرد. با هماهنگی سرهنگ صیاد شیرازی در روز سوم خرداد ۵۹ از سه محور نیروها به طرف شهر حرکت داده شدند و آزاد شد. 📚 با دخل و تصرف از کتاب ارزشمند _ نوشته سردار گلعلی بابایی 📸 معرفی تصویر: زمستان ۱۳۵۹ ، بیمارستان الله اکبر - در حال عیادت از یک همرزم مجروح ┏━✨⚜ ⚜✨━┓ ┗━✨⚜ ⚜✨━┛ 🆔 @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
📮 📧 ✔ 🌸"قسمت بیست و یکم"🌸 ⛈ ❤ 💠 شهر آزاد شده ، در ابتدا با مشکلاتی دست و پنجه نرم می کرد که لازم بود این مشکلات توسط و نیروهایش مرتفع شوند. سیف الله منتظری- یکی از همرزمان نزدیک - می گوید: 🍁 《...برادر به ما یاد داده بود که برای گرفتن حق مردم مظلوم منطقه به هیچکس باج ندهیم. یادم هست وقتی را آزاد کرده بودیم، شهر نه آب داشت و نه برق. مقامات وقت استانداری کردستان هم هیچ دلِ خوشی از مقابله قاطع ارتش و سپاه با احزاب تجزیه طلب منطقه نداشتند. مدام در فعالیت‌های ما اخلال گری می کردند. فی المثل یادم‌ هست استانداری اجازه ارسال گازوئیلِ موردنیاز شهر را به شرکت نفت نمی داد. اینجوری کل فعالیت ناوگان مینی بوس رانی، نانوایی‌ها، حمام‌ها و ماشین آلات کشاورزی مردم شهرستان و حومه آن به مشکل برخورده بود. دست آخر به فرمان ، من و رضا دستواره مامور شدیم تا به سنندج برویم و گازوئیل برای مردم بیاوریم. جاده به سنندج هم بسته بود. به همین دلیل سوار هلیکوپتر شنوک شدیم و به سنندج رفتیم. وارد استانداری شدیم و از استاندار پرسیدیم: "چرا وضع مریوان اینطور است؟ چرا ارسال سوخت و ارزاق را قطع کردید؟" 😠 او گفت: "نمی دانید چرا؟ همان‌طور که شما پاسدارها را از بیرون کردیم، از هم بیرون تان می کنیم." ⚠️ من بلند شدم و استاندار را از پشت میزش بیرون کشیدم و با هم دست به یقه شدیم. ما بی خبر به استانداری رفته بودیم؛ اما نمی‌دانم چطور و از چه طریقی بود که آقای از جریان باخبر شد. یکدفعه دیدم در باز شد و آقای صفوی آمد داخل اتاق. اول از همه، ما را از هم جدا کرد و به بیرون برد و بعد هم صحبت هایی شد و ما به برگشتیم. هنوز به نرسیده بودیم که کامیون های حامل ارزاق عمومی و سوخت و گازوئیل به سمت سرازیر شدند. 😄 از این قضیه می خواهم نتیجه بگیرم و آن این که اگر به ما یاد نداده بود که چگونه از حق مردم دفاع کنیم و اگر او این قدرت را نداشت و آن را به ما انتقال نمی‌داد، معلوم نبود در آن روزهای بحرانی چه بر سر می آمد. 🤫 🤜 👣 📚 برگرفته از کتاب جذاب و خواندنی ⬅️ حیف که آدمایی مثل نیستن! حیف.... @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🗒 🌸 ✔ ⬅️ "قسمت بیست و دوم" ➡️ 💠 در پی آزادسازی ، پاکسازی محلات و معابر شهر از لوث وجود عناصر ضد انقلاب را در دستور کار نیروهای سپاه قرار داد. به دنبال تثبیت وضعیت امنیت داخلی شهر ، بلافاصله به اتفاق (مسئول واحد اطلاعات سپاه مریوان)، (مسئول واحد عملیات)، و (مسئولین محورهای عملیاتی سپاه)، احمد چراغی، ، و دیگر رزمندگان سپاه مریوان، دست به کار گسترش سازمان رزم قوای انقلاب در منطقه شمال اورامانات و آغاز یک رشته عملیات پاکسازی مواضع تجزیه‌طلبان در طول ۱۲۰ کیلومتر نوار مرزی مشترک ایران با عراق در آن منطقه شد؛ ضمن این که از پرکردن اوقات فراغت نیروها نیز غفلت نمی کرد. 📚 برگرفته از کتاب جذاب و خواندنی ، صفحه ۵۵ - به قلم سردار گلعلی بابایی 📸 معرفی تصویر: فروردین ۱۳۶۰، مریوان - محمدحسین زاهد خبرنگار اعزامی روزنامه اطلاعات به کردستان در حال مصاحبه با "حاج احمد متوسلیان" ، فرمانده سپاه مریوان 🆔 @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
📧 📝 ✔ ⬅️"قسمت بیست و سوم"➡️ ✏ 🍁 ◻ بعد از هر عملیات، برای اینکه وقت بچه‌ها به بطالت نگذرد جلسات قرآن تشکیل می‌داد و ترجمه و تفسیر می‌کرد. او درس خداشناسی می‌داد. قبلاً دانشجوی دانشگاه علم و صنعت بود. بعدها شنیدم شاگرد آیت الله حق شناس و از یک خانواده مذهبی بوده است. بعضی مواقع می گفت: "فرض کنید من مارکسیست هستم و خدا را قبول ندارم. شما وجود خدا را برای من ثابت کنید." در جمع ما بیشتر از همه با بحث می کرد. هرچه می گفت، انکار می‌کرد. سطح معلومات بسیار بالا بود. کار به جایی رسید که بلند شد تا یقه را بگیرد؛ چون بیش از آن نمی توانست جواب گو باشد. هر چه او می گفت، نمی پذیرفت. گفت: "بنشین برادر! با جدال و داد و بیداد که نمی‌شود چیزی را ثابت کرد. اگر با منطق صحبت کنی، ما می‌پذیریم." بعد خودش با منطق و دلیل، خدا را ثابت می کرد و آرامش برقرار می‌شد. 📬 📮 📚 برگرفته از کتاب ارزشمند ، به روایت "سردار جواد اکبری _ معاون در سپاه " 📸 معرفی عکس: سال ۱۳۵۹، - نشسته از راست: ( ، ، ) ایستاده از راست: 😍 ۲۷_محمد_رسول_الله 🆔 @yousof_e_moghavemat
📧 #زندگینامه_احمد_متوسلیان 📝 ✔ ⬅️ "قسمت بیست و چهارم" ➡️ 📬 🔻 ◻ در کنار مجاهدات شبانه روزی جهت گسترش دایره پاکسازی و سرکوبی ضد انقلاب، #احمد توجّه خاصّی به مردم مناطق محروم #مریوان مبذول می داشت؛ با غم های آنان هم درد و شریک شادی هایشان بود. از سوی دیگر، مردم منطقه #مریوان ، از شهری و روستایی و کوچک و بزرگ، در کار شگفت فرمانده پرمشغله سپاه شهر؛ که برای آنان هم فرماندار بود، هم شهردار و بخشدار، هم به فکر تهیّه سوخت و خوار و بار کمیاب مورد نیاز مردم بود و هم درصدد تهیّه کتاب و دفتر و گچ و تخته سیاه و تامین معلم برای مدارس کودکان شان؛ سخت حیران مانده بودند. دیری نپایید که بذر محبت نسبت به این تازه وارد ناشناس در گلخانه قلوب باصفای مردم #مریوان ریشه دوانید، جوانه زد، سبز شد و به شکوفه نشست و برای #احمد گل های خوشبوی محبّت پاک و بی غل و غش مردم #مریوان را به ارمغان آورد. 📮 🔸️ 📚 برگرفته از کتاب ارزشمند #در_هاله_ای_از_غبار، صفحات ۵۷ و ۵۸ ↘️ 🔍 📸 معرفی عکس: زمستان ۱۳۵۸، #پاوه - از راست: (سید محمدباقر موسوی، هاشم فراهانی، #حاج_احمد_متوسلیان، ناشناس) #حاجی_متوسلیان #جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان #حاج_احمد #متوسلیان #سردار_بی_نشان #سردار_دلها #جاوید_نشان #لشکر_27_محمد_رسول_الله #دفاع_مقدس 🆔 @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
📧 📝 ✔ 🔸️"قسمت بیست و پنجم"🔸️ 📬 🔻 ⛈ محسن رفیق دوست - از فرماندهان سپاه در خصوص توجه به مردم گفته است:🔸️ ▪️ 《اولین دیدار من با در اوایل تابستان ۱۳۵۹ رخ داد. ایشان به تازگی فرمانده شده بود. یک روز در تهران پیش من آمد و برای سپاه مریوان امکانات خواست. بعدها، خود من برای دیدار با او یک سفر به رفتم. بهترین جایی هم که را شناختم، همانجا بود. چون وقتی به همراه چند نفر به رفتم و از نزدیک با کارهای او آشنا شدم، دیدم همه آثار وجودی یک آدم سلحشور، آزادی خواه، مردم دوست، منضبط و جامع الاطراف در وجود او دیده می شود. ظاهراً بود؛ اما همه کاره شهر محسوب می‌شد.🔸️ 🔹️ یادم هست، در دفترش نشسته بودم که دیدم کسی آمد و با او صحبت کرد و در پایان کار از اجازه گرفت و رفت. از پرسیدم: "این آقا چه کسی بود؟" گفت: "رئیس اداره مخابرات است. تخلف کرده، من هم تنبیهش کرده بودم. حالا اجازه دادم برود سر کارش."✔ 🔹️ کسی که اولین تغییر را در قضاوت مردم کردستان هم نسبت به و هم نسبت به مسئولین جمهوری اسلامی ایجاد کرد، بود. خاطرم هست، یک بار در تهران به دفتر کارم آمد و گفت: "می توانید مقداری آذوقه به من بدهید؟" گفتم: "اگر جیره غذایی را می خواهی، باید برویم از سپاه منطقه ۷ کرمانشاه بگیریم." گفت: "من این آذوقه را برای نمی خواهم! برای مردم فقیر منطقه می خواهم!"✔ 🔹️ حالا شما ببینید کسی که به عنوان فرمانده سپاه رفته منطقه و در مقابلش چندین گروه ضد انقلاب ایستاده اند تا با او به بجنگند، فکرش شده بود تامین معاش همان مردم. من می‌توانم ادعا کنم که بذر مبارک تشکیلات مردمی از زمان کاشته شد و زمان به بهره‌برداری رسید. ص/۵۸۵۹✔ 📮 🔍 📚 برگرفته از کتاب ارزشمند 📧 . . 📸 تصویری از سردار سرلشکر در مریوان 😊 . . . @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🌸 📝 ✔ ⬅️ "قسمت بیست و ششم ⛈ نصرت الله قریب؛ از نیروهای سپاه_مریوان نیز پیرامون علاقه به مردم کُرد و تاثیر متقابل این وابستگی عاطفی، گفته است: "...آن زمان، تردّد در شهرهای کردستان، واقعاً سخت بود، امّا برادر در امنیّت خوبی برقرار کرده بود. از خصوصیات این بود که در مقابل دشمن و ضدانقلاب به شدت برخورد می‌کرد، اما در مقابل مردم، روح لطیفی داشت؛ به طوری که باور نمی کردید این همان برادر پرصلابت و قاطع است. با کارهای برادر مردم باورشان شده بود، یک آدمی به آمده که خدمت برایش مهم است؛ نه ریاست و منصب...👉 دفاع از مردم مظلوم و محروم و کمک به آنها سبب شده بود که مردم از او حمایت کنند. او واقعاً مرد میدان جنگ بود. مردم فضای شهرهای دیگر را می‌دیدند که چقدر ناامنی است؛ اما در حتی شب ها راحت تردد می‌کنند و آذوقه و امکانات رفاهی در اختیارشان است. این برایشان خیلی مهم بود. 🍁 📮 📚 برگرفته از کتاب ارزشمند نوشته سردار گلعلی بابایی 📸 متاسفانه از زمان و مکان این عکس اطلاعی ندارم! ولی خوش و بش و چایی خوردن و اون ش دنیاییه واسه خودش!!! 🆔 @yousof_e_moghavemat