خـدایـا...
بگیـر از مـن!
آن چـه که "#شهـــادت"
را می گیـرد از مـن...😔😔
این روزهــا عجیب دلم؛
به سیم خـاردار هـای #دنیــا !
گیـــر کرده است...
#ابو_تـراب را گفتنـد:
یا علـی ما فعلتَ حتی نصیرَ علیـاً ؟!
چه کردی که #علـی شدی!؟
فرمود:
إنّی کنتُ بوابّــــــاً لقلبــی!
نگهبـــان #دلــــــم بودم...
#شلمچه
حتی اگـر بـه #آخـر خط هـم رسیدی!
آنجـا بـرای #عشـق
شـروعی مجـدد اســت...😭💔
@modafeaneharam
•﷽•
°براے #ٺوبہ🌊
°امروز و فردا نڪـن‼️
°از کجا معلوم
°این نَفَسے ڪہ الان میڪشي🌪
°جزو نَفَس هاےِ #آخر نباشہ⁉️
°خیلیا بـےخیال بودن😞
°و یهو غافلگیر شدن💔
📮| #توبہ_ڪنیم💝
مدافعان حرم 🇮🇷
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه ❤️شـهـيـد مـدافـع حـرم❤️
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚
روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه
❤️شـهـيـد مـدافـع حـرم❤️
💚#شـهیـدمـحـمـودرضـابـیضـایـی
به روایت برادرشهید💚
🍂#قسمت_پـنـجاهوپـنـجـم
رشـتـه تـعـلـقـات را بـایـد بـریـد
درون خودش،با خودش #کلنجار می رفت.
برای کسی آشکار نمی کرد اما گاهی #خصوصی که حرف می زدیم حرفهای #دلش به زبانش می آمد.🍃
هربار که از #سوریه بر می گشت و می نشستیم به حرف زدن ،حرف هایش بیشتر بوی #رفتن می داد.🕊
اگر توی حرف هایش دقیق می شدی می توانستی بفهمی که انگار هرروز دارد قدمی را #کامل می کند.👌
آن اوایل یک بار که برگشته بود،وسط حرف هایش خیلی محکم #گفت:جان فشانی اصلا #آسان نیست.☝️
بعد توضیح داد که در نقطه ای باید فاصله ای چند متری را در تیررس #تکفیری ها👹 می دویده و توی همین چند متر،#دخـتـرش آمد #جلوی #چشمش.😔
بعد گفت:اینطوری که ما #آسان درباره #شهدا حرف می زنیم و گوییم مثلا فلانی #جانش را #کف #دست گرفته بود یا فلانی جان #فشانی کرد،این قدرها هم #آسان_نیست.👌
#تعلقات_مانع است.من #شاهد بودم که #محمودرضا چطور در عرض یکی دوسال قبل از #شهادتش برای بریدن رشته #تعلقاتش تمرین می کرد.🍃
واقعا روی خودش #کار کرده بود.اگر کسی حواسش نبود نمی توانست بفهمد که وقتی #محمودرضا چیزی را به کسی به راحتی می بخشید☺️داشت رشته #تعلقاتش را می برید،ولی من حواسم بود که چطور کار کرده بودو چطور بی #تعلق شده بود🕊.
🍂 #قسمت_پـنـجاهوشـشـم
رفـتنـش فـاش شـده بـود
این اواخر اگر کسی #حواسش_جمع بود،می توانست بفهمد که #محمودرضا_آماده_رفتن شده است.🕊🍃
از #نوجوانی در حال و هوای #جهاد و #شهادت بود،اما این رفت و آمدها ی سال های #آخر به سوریه و حضورش در متن جنگ،روحیات او را جور دیگری ساخته بود.👌
من از اینکه آدمی مثل او #عاقبت در این راه #شهید می شود و این #شهادت هم #نزدیک است،مطمئن بودم☝️.این اواخر،چیزهایی در حرکات و سکناتش ظاهر شده بود که مشخص می کرد حالش متفاوت است.🍃
همیشه آدم در چنین مواقعی با #شوخی و #تکه پراندن می پیچاند😁.یک بار که با #خانواده اش آمده بود #تبریز و مهمان من بودند،همسرم به من گفت:نگذار برود.☝️
این،این دفعه برود #شهید می شود.🕊💔
گفتم:از #کجا این طور مطمئن می گویی؟گفت:از #چهره اش_پیداست.😞
#ادامه_دارد...
@modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه ❤️شـهـيـد مـدافـع حـرم❤️
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚
روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه
❤️شـهـيـد مـدافـع حـرم❤️
💚#شـهیـدمـحـمـودرضـابـیضـایی
به روایت برادرشهید💚
🍂#قسمت_پـنـجاهونـهـم
شـهـادت آمـادگی می خواهد نـه آرزو
یکی از چیزهای عجیبی که باهم برای آن تصمیم گرفتیم #نحوه_رسیدن خبر #شهادتش بود.💔
از لابه لای حرف هایی که با #محمودرضا در خلوت می زدیم و در حالت هایی که داشت،معلوم بودکه #هوای_شهادت_دارد.🕊🕊
چهارماه قبل از #شهادتش💔 بود که پشت تلفن📲،برای اولین بار به صراحت از #شهادتش گفت.🙁
در اولین دیدارم با #محمودرضا بعد از آن تماس تلفنی به او گفتم این بار #سوریه که می رود،شماره تماس مرا به یکی از هم #سنگرهایش در #تهران بدهد که اگر خبری بود قبل از رسیدن به #خانواده اول به #من برسد😔!از او #قول گرفتم که این کار را بکند.🍃
بعد از #شهادتش که گاهی یادم می افتد چطور سر چنین چیزی باهم تصمیم گرفتیم بُهتَم می گیرد.😔
نمی دانم چطور ،اما خیلی #عادی صحبت کردیم و تصمیم گرفتیم #محمودرضا به من #فهماند که #آماده_شهادت_بودن_با_آرزوی_شهادت_داشتن_فرق_داره👌👌
🍂 #قسمت_شـصـت
سـفـر آخـر
بار#آخر برای رفتن بی تاب بود.🕊
تازه از #سوریه برگشته بوداما رفته بود به #فرماندهانش #رو_انداخته بود که بگذارند دوباره برود.😒
#گفته بودند #نمی شود.چند روز بعد دوبار رفته بود #اصرار کرده بود .برای اینکه از رفتن منصرفش کنند.☹️
چهار روز فرستاده بودنش ماموریت #آتشی.✌️
ماموریت را تمام کرده و آمده بود و گفته بود که حالا میخواهد برود!قرار بود فرد دیگری برود،اما اصرار کرده بود که جای او برود.🙂
بالاخره #حرفش را به #کرسی_نشانده بود.شب رفتنش،مثل دفعه های قبل زنگ زد📲و گفت که دارد می رود.من دانشگاه بودم #لحن خیلی #آرامش هنوز توی گوشم هست.😞
این دو سه بار اخیر،لحنش موقه #خداحافظی بوی #رفتن می داد.🕊🕊
قبلاها نمی پرسیدم کی برمی گردی اما این اواخر می پرسیدم.😔
این دفه هم پرسیدم.ولی برخلاف همیشه گفت: #معلوم_نیست .🙂
مثل همیشه گفتم #خداحافظ است ان شاالله.🙂
دفعات قبل که برای خداحافظی زنگ می زد حداقل یک ربع بیست دقیقه ای پشت تلفن حرف می زدیم . معمولا از وضعیت #سوریه و #تحولاتش می پرسیدم🙂،اما مکالمه این دفعه مان خیلی کوتاه بود؛یک دقیقه یا شاید کمتر.حتی مجال نداد مثل همیشه بگویم رفتی #آن_طرف، #پیام بده! #تلفن راقطع کرد.😒
بلافاصله برایش نوشتم:#«پیام_بده_گهگاهی!»در جوابم یک کلمه نوشت:#«حتما» ولی #رفت_که_رفت.😭😔💔
@modafeaneharaam
#شهیدمدافع_حرم_حاج_احمد_اسماعیلی 🕊🌺
🌸حاج احمد دغدغه دار بود، همیشه در حال جمع کردن خاطرات از خانواده شهدا بود، ( احمد بعد از اینکه از #پهلو #تیر میخوره ، خودشو یک کیلومتر #میکشه #عقب 😔 ۱۰ روز تو بیمارستان حلب بستری میشه،
🌸و کلیه هاشو از دست میده شب آخر میگفت قربون #حضرت_زهرا برم چی کشیدی ؛ تا لحظه #آخر داشت #زیارت #عاشورا میخوند)
#نقل_از_فرمانده_شهید
🌸روزی که #احمد داشت میرفت گفتم #مادر کجا داری میری
با خنده گفت معلومه دیگه
گفتم میدونم ولی تو #چهارتا بچه صغیر داری اینا تکلیفشان چی میشه؟ گفت از شما بعیده ، خدایی که *ساره و اسماعیل* وسط بیابان نگهداشت یه فکری به حال بچه های منم میکنه
#نقل_از_مادرشهید
#احمد و #برادر شهیدش امیر به فاصله ۳۰سال هر دو شب شهادت حضرت زهرا شهید شدن #شهادت۹۴
@Modafeaneharaam
#شهیدمدافع_حرم_حاج_احمد_اسماعیلی 🕊🌺
🌸حاج احمد دغدغه دار بود، همیشه در حال جمع کردن خاطرات از خانواده شهدا بود، ( احمد بعد از اینکه از #پهلو #تیر میخوره ، خودشو یک کیلومتر #میکشه #عقب 😔 ۱۰ روز تو بیمارستان حلب بستری میشه،
🌸و کلیه هاشو از دست میده شب آخر میگفت قربون #حضرت_زهرا برم چی کشیدی ؛ تا لحظه #آخر داشت #زیارت #عاشورا میخوند)
#نقل_از_فرمانده_شهید
🌸روزی که #احمد داشت میرفت گفتم #مادر کجا داری میری
با خنده گفت معلومه دیگه
گفتم میدونم ولی تو #چهارتا بچه صغیر داری اینا تکلیفشان چی میشه؟ گفت از شما بعیده ، خدایی که *ساره و اسماعیل* وسط بیابان نگهداشت یه فکری به حال بچه های منم میکنه
#نقل_از_مادرشهید
#احمد و #برادر شهیدش امیر به فاصله ۳۰سال هر دو شب شهادت حضرت زهرا شهید شدن #شهادت۹۴
@Modafeaneharaam
#شهید_مدافع_حرم_علیرضا_بُریری 🕊🌺
#استجابت_دعای_پدر #رزق_شهادت
روزهای #آخر اومد #کنار من نشست ، گفت بابا منو بیشتر دوست داری یا محمدامین رو(فرزند دوساله شهيد)؟؟
گفتم بابا برا من فرقی ندارید شما هر دوتا تو قلب من جا دارید
هر دوتاتون برا من خیلی عزيزيد... گفتم نه،بابا ،باید بگی کدوممونو بیشتر دوست داری.... خیلی اصرار کرد.... گفت بابا اگه #منو بیشتر دوست داری ،برام دعا کن ، #دعا کن تو این #سفر شهید بشم....
آخه #دعای_پدر زود #مستجاب میشه....
میگه گفتم نه پسرم این چه حرفیه انقلاب هنوز به شما نیاز داره
هنوز جنگ اصلی ما با اسرائیل مونده انقلاب اون موقع به شما احتیاج داره ... گفت نه بابا، دعا کن تو راه دفاع از حرم حضرت زینب سلام الله علیها شهید بشم.....
یک ماه بعد دعای پدر و پسر مستجاب شد...💔
#پدر_شهید_علیرضا_بُريري
#شهادت۱۷اردیبهشت۹۵
#کربلای_خان_طومان
@Modafeaneharaam