هر مظروفی وقتی وارد شد بر ظرفیت ظرف فشار میآورد از ظرفیت ظرف کم میکند؛ یعنی ظرفی که دَه لیتر آب جا دارد اگر پنج لیتر آب ریخته شد آن ظرف گنجایش دَه لیتر بعدی را ندارد فقط گنجایش پنج لیتر را دارد چون این مظروف که آمد به مقدار خود ظرف را اشغال کرد. «کُلُّ وِعَاءٍ یَضِیقُ بِمَا جُعِلَ فِیهِ إِلَّا وِعَاءَ الْعِلْمِ فَإِنَّهُ یَتَّسِعُ بِه»؛
اما دانش وقتی وارد سرزمینی شد به نام دل، آن ظرف را توسعه میدهد. اگر کسی در حوزه یا دانشگاه ظرفیت فراگیری دَه مطلب را داشت همین که این مطالب دهگانه وارد دل او شد این دل را توسعه میدهد میتواند ظرفیت پیدا کند برای فهمیدن صد مسئله. این مظروف به ظرف ظرفیت میدهد برخلاف ظروف دیگر، مطالب دیگر و امور مادی.
شرح صدر به این است که همان قول ثقیل که آمده است در عین حال که وزین است ظرفیت ظرف را هم به همراه خود میآورد، توسعه ظرف هم از محصولات رهآورد اوست. با آمدن وحی، شرح صدر پیدا میشود. با آمدنِ وحی، دل وسیعتر میشود. با آمدن نور کلام الهی، جان توسعه پیدا میکند. خدا در آیه "أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ" به پبامبر فرمود درست است این وحی، وحی سنگینی است اما ما وسیله آسان کردن آن را فراهم کردیم.
#رزق
#تفسیر_قرآن
#آیت_الله_جوادی_آملی
@Negahe_To
اگه از کسی رنجیدی، به جای اینکه تلاشِ بیهوده کنی قضیه رو تنهایی با خودت حلوفصل کنی و فراموش کنی، برو بهش بگو ازش رنجیدی و تا وقت هست و دیر نشده، به اون آدم فرصتِ جبرانِ اشتباهش رو بده.
ما آدمهای زمینی هستیم نه فرشتههای آسمانی. برای همین معمولا تمام اونجاهایی که فکر میکنیم بخشیدیم و گذشتیم، در واقع نبخشیدیم! فقط یه گوشه تهِ اعماق وجودمون قایمش کردیم که ناراحتیمون جلوی چشممون نباشه. این ذرههای کوچولوی قایم شده وقتی روی هم جمع میشن، خیلی عجیب و خطرناک میشن.
#دلنوشته
@Negahe_To
چجوری خدا میتونه همیشه انقدر باهامون خوب باشه و دوستمون داشته باشه وقتی از همه چیز خبر داره؟ چجوری میشه شبیه خدا شد؟
#دلنوشته
@Negahe_To
کتاب را چند روز پیش منصوره جانِ جاسبی برایم از تهران فرستاد که خیلی زود به دستم برسد و از خواندن اولین کتاب حلقه عقب نیفتم. امروز دیدم کتاب از تهران رفته کرمان. رفته مرکز مبادله شهید حاج قاسم سلیمانی! نمیدانم چرا رفته. اما حتما باید میرفته. دیروز از تهران رفته کرمان و امروز برگشته اصفهان. فردا قرار است برسد دستم. دارم فکر میکنم شاید برایم پیغامی یا نشانهای داشته باشد از آنجا. یکجور متفاوتی منتظر رسیدنش هستم.
#روایت_زندگی
@Negahe_To
🎬 بازی عادلانه بین عشق و نفرت!
تا یک هفته بعد از دیدن درگیرش بودم.
#پیشنهاد_فیلم
@Negahe_To
[نگاه ِ تو]
🌱 من به جوانههای کوچک و تنها خیلی امید دارم!
یاسام دوباره جوانه زده😍
من رو بخشید و بهم یه فرصت دوباره داد!
#روایت_زندگی
@Negahe_To
از بزرگترین لذتهای دنیا برای من شنیدنِ اتفاقاتِ روزانه از زبان بچههاست. دنیا را به من میدهند وقتی از دنیایشان برایم حرف میزنند. همان حرفهایی که ما آدم بزرگها معمولا برایش یا وقت نداریم یا حوصله.
چند روز پیش محمدحسین زنگ زد و برایم قصه بچههای شلوغ کلاسشان را تعریف کرد. بچههایی که معلم برای تنبیه کردن مجبورشان کرده بود یک لنگه پا کل ساعت درس را گوشه کلاس بایستند و دو دست را هم بالا نگه دارند. ازش پرسیدم اگه تو جای خانوم معلمتون بودی چیکار میکردی؟ گفت خاله من هر روز حداقل سه بار بهشون فرصت میدادم بعد اگه گوش ندادن تنبیهشون میکردم.
چند روز قبلترش ساره زنگ زده بود و از جشن تولد خیالیاش برایم قصه بافت. هر سال دو سه تا جشن تولد واقعی دارد و دهها جشن تولد خیالی! از مدل کیک تولد و تمام بچهها و عروسکهایی که برای جشن تولدش دعوت کرده. از اسمهای جدیدی که برای عروسکهایش انتخاب کرده و آخر همه قصههایش گفت خاله زود بیا دیگه.
چند روز قبلترترش هم محمدمهدی زنگ زده بود و از خالههای مهدکودکش گفت. از اینکه همه را دوست دارد اما خاله ویدا را کمی بیشتر. از اینکه به حرفم گوش میدهد و دیگر زیاد توی مهدکودک کیک تولد خامهای نمیخورد که دلش درد نگیرد. آخرش هم گفت برای اینکه فلان اتفاق مهد را یادش بیاید مجبور شده چشمهایش را ببندد و توی چشمهایش سرچ کند!
امروز علی برایم صوت گذاشته که تعریف کند بیل بِکهو ساخته. یک بیل که یه مقدار ناجور است! بیلهایش تکان نمیخورد اما به جایش پله دارد و ناخنهایش درست است. اگر مثل من نمیدانید بیل بکهو چیست عکسش را در گوگل سرچ کنید. اگر هم حدود دو دقیقه فرصت دارید از دنیای آدم بزرگها رها شوید صوتش را برایتان میگذارم که گوش بدهید.
#روایت_زندگی
#خاله_خواهرزاده
#عشق_اول_تا_سوم_بهاضافه_عشق_دوستاره
@Negahe_To
462.6K
خدایا من خیلی بیشتر از یک مقدار، ناجورم! میدانم آنی نیستم که تو میخواهی اما به جایش، دوست دارم آنی بشوم که میخواهی. میشود یک کاری کنی که همان جوری بشوم که باید؟
#خاله_خواهرزاده
#عشق_سوم
#علی_نازنینم
@Negahe_To
هدیه شیرینِ عیدِ غدیرم است. دانشجوی ساداتم با یک دنیا محبت، سرتاپایش را با دستهای خودش برایم خلق کرده. یک کتاب برای غدیر هدیه دادم و یک موجود زنده را هدیه گرفتم. خاندان شما همیشه باکرامت بودهاند...
#روایت_زندگی
#عید_قشنگ_غدیر
#دانشجوهای_عزیز_من
@Negahe_To