🌷شهید نظرزاده 🌷
گفتم کلید قفل شهادت #شکسته است یا انـدر این زمانه، در بـاغ بسته است خندید وگفت... ساده نباش ای #قفس
4⃣2⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا
💠طاقت رفتنش رو نداشتم
🌷عباس ۲ سال بود که وارد #سپاه شده بود. مدتی به عنوان #تیرانداز نمونه انتخاب شده بود. وقتی اعتراض مرا از خطرناک بودن کارش می شنید می گفت #مادرجان غصه مرا نخور، من به عشق کسی می روم که اگر تیر بخورم می دانم #خودش برای بردن من خواهد آمد.
🌷به من می گفت مادر اگر روزی نبودم ۱۳ روز #روزه_قضا برای من بگیر. خمس مالش را پرداخت کرده بود. قبل از اعزام به #سوریه خیلی روی خودش کار کرد و برای عروج و آسمانی شدن کاملا آماده شده بود.
🌷عباس سخنی از سوریه با من نزد و تنها گفت برای یک #ماموریت ۴۵ روزه خواهد رفت. من طاقت دوری از او را نداشتم برای همین زمانی که ساکش را می بست بیرون رفتم تا خداحافظی کردن و #رفتنش را نبینم.
🌷آن شب چند بار تماس گرفت وقتی متوجه حال #خراب من شد از مسئولان مربوطه اجازه گرفت و به منزل آمد او به من گفت #مادر هر زمان که جنگی رخ دهد و من در آن حاضر شوم #شهید خواهم شد چون آن را از امام حسین(ع) خواسته ام.
🌷پس بعد از شهادت من گریه نکن و هر زمان که به یاد من افتادی و دلتنگ شدی به یاد #علی_اکبر امام حسین(ع) گریه کن. می گفت کسانی که برای دفاع از حریم اهل بیت به سوریه می روند در حقیقت می روند تا #دشمن به کشور ما نیاید چرا که هدف اصلی دشمنان #ایران است از این رو ما با حضور در سوریه دشمن را در پشت مرزهای سوریه نگه داشته ایم تا #امنیت در کشور ما همچنان ادامه یابد.
#شهید_عباس_آسمیه🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#مژدهی_یوسف_به_کنعان_آمده...
🌸پیکر مطهر فرمانده دلاور خراسانی
#سردار_شهید_غلامرضا_پروانه
فرمانده گردان رعد تیپ۲۱ امام رضا (؏)
بعد از گذشت ۳۶ سال از زمان شهادت
براساس آزمایش DNA شناسایی شد.
💐«غلامرضا پروانه» فرزند سبحان
دوم فروردین ۱۳۳۸ در روستای «حسنآباد» از توابع شهرستان «سبزوار» متولد شد. وی با آغاز جنگ تحمیلی در جبهه حضور یافت و پس از مجاهدتهای فراوان در نهم اسفند ۱۳۶۲ در عملیات «خیبر» و در منطقه «القرنه» به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
🌷پیکر سردار شهید «پروانه» در ایام شهادت حضرت امام جعفر صادق (ع) در استان خراسان رضوی تشییع میشود که زمان و مکان تشییع متعاقباً اعلام خواهد شد.
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
پدر فقط یکروز مانده به دیدار فاطمهاش به #شهادت رسید. وقتی ساک محرم را از منطقه آوردند مثل همیشه #
🍃🌺🍃🌺🍃
✨محرم #مربی خیلی از این شهداس
مثل مهدی عزیزی، رسول خلیلی، اکبر شهریاری و خیلی از شهدای دیگه ی مقاومت
همه کلاسای محرم رو دوس داشتن
آدم #باعلم و شیرین زبونی بود
خنده هاش بین همه معروف بود
اصلاً محرم و به #مهربونی و #خنده هاش می شناختن
✨یه بار تو کار عملی با یکی از نیروهاش اومد پیشم، اون بنده خدا یه ذره چشاش چپ بود و دیر می گرفت.
گفت به #عربی بهش بگو این کار رو بکنه و اون کار رو بکنه و اونجا بره و اینجا
براش ترجمه کردم و گفتم.
اون هم با تعجب به محرم نگاه کرد و گفت: شوو؟ ( به فارسی یعنی چی) دوباره به عربی براش توضیح دادم.
اینبار با تعجب بیشتری به محرم نیگا کرد و گفت: شوو؟
محرم گفت ولش کن خودم بهش میگم و تمام اون توضیحات رو #فارسی بهش گفت
✨اون بنده خدا هم سرش رو به نشونه تایید تکون داد و گفت: عه عه فهمت علیک (آره آره فهمیدم) و رفت
✨هنگ کردم. من همش رو عربی گفتم اون نفهمید ولی محرم فارسی بهش گفت اون متوجه شد!!!! محرم از شدت #خنده به ماشین تکیه داد و بلند بلند می خندید و مسخره ام می کرد و می گفت:
... با این عربی صحبت کردنت. از این به بعد هر جا گیر افتادی به #خودم بگو برات ترجمه اش می کنم😂😂
✨و دوتایی خندیدیم و خندیدیم و خندیدیم ...
صدای خنده هاش هنوز تو گوشمه صورت مهربونش جلوی چشام....
میگم:
#شهادت مال مهربوناست....
#شهید_محرم_ترک🌷
#اولین_شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
همين كه از چارچوب در بيرون رفت قبل از اينكه در را ببندم، براي #اولين بار گفتم: * #حميد_دوسِت_دارم *
وقتی نباشی⭕️
تحمل تنهایی کار سادهای نیست
چون #تنهایی قبل از تو ↬
با تنهایی بعد از #تو↫
زمین تا آسمان فرق میکند😔.
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
وقتی نباشی⭕️ تحمل تنهایی کار سادهای نیست چون #تنهایی قبل از تو ↬ با تنهایی بعد از #تو↫ زمین تا
6⃣2⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠 برشی از جلسه خواستگاری/ کتاب #یادت_باشد.
🔻 #قسمت اول
🌷صدای حمید را از پشت در شنیدم که آرام به عمه گفت: آخه چرا اینطوری؟! ما نه دسته #گل گرفتیم نه #شیرینی آوردیم؛ عمه هم گفت: خداوکیلی موندم توی کار شما، حالا که ما عروس رو #راضی کردیم داماد #ناز میکنه!
در ذهنم صحنههای خواستگاری، گلهای آنچنانی و قرارهای رسمی مرور میشد، ولی الآن بدون اینکه روحم از این ماجرا خبر داشته باشد همهچیز خیلی ساده داشت پیش میرفت! گاهی #ساده بودن #قشنگ است!
🌷حمیدی که به خواستگاری من آمده بود همان پسر شلوغکاری بود که پدرم اسم او و برادر #دوقلویش را پیشنهاد داده بود، همان پسرعمهای که با سعید آقا همیشه لباس یکسان میپوشید، بیشتر هم شلوار آبی با لباس برزیلی بلند با شمارههای قرمز! موهایش را هم از ته میزد، یک پسربچه #کچل فوقالعاده شلوغ و بینهایت مهربان که از بچگی هوای من را داشت، نمیگذاشت با پسرها قاطی بشوم، دعوا که میشد طرف من را میگرفت، مکبر مسجد بود و با پدرش همیشه به پایگاه #بسیج محل میرفت، اینها چیزی بود که از حمید میدانستم.
🌷زیر آینه روبروی پنجرهای که دیدش به حیاط خلوت بود نشستم، حمید هم کنار در به دیوار تکیه داد، هنوز شروع به صحبت نکرده بودیم که مادرم خواست در را ببندد تا راحت صحبت کنیم، جلوی در را گرفتم و گفتم: ما حرف خاصی نداریم، دو تا #نامحرم که داخل اتاق در رو نمیبندن.
سر تا پای حمید را ورانداز کردم، شلوار طوسی، پیراهن معمولی آنهم طوسی رنگ که روی شلوار انداخته بود.
🌷بعدا متوجه شدم که تازه از ماموریت برگشته بود برای همین محاسنش بلند بود، چهرهاش زیاد مشخص نبود بهجز #چشمهایش که از آنها #نجابت میبارید.مانده بودیم کداممان باید شروع کند، #نمکدان کنار ظرف میوه به داد حمید رسیده بود، از این دست به آن دست با نمکدان بازی میکرد، من هم سرم پایین بود، چشم دوخته بودم به گرههای فرش شش متری صورتیرنگی که وسط اتاق پهن بود، خون به مغزم نمیرسید،
🌷چند دقیقهای سکوت فضای اتاق را گرفته بود تا اینکه حمید اولین سوال را پرسید: معیار شما برای #ازدواج چیه؟
به این سوال قبلا خیلی فکر کرده بودم، ولی آن لحظه واقعا جا خوردم، چیزی به ذهنم خطور نمیکرد، گفتم: دوست دارم همسرم #مقید باشه و نسبت به دین حساسیت نشون بده، ما نون شب نداشته باشیم بهتر از اینه که #خمس و زکاتمون بمونه.
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌷
#شهید_مدافع_حرم
#ادامه_پایین👇👇
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
7⃣2⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠 ادامه جلسه خواستگاری/ کتاب #یادت_باشد
🌷گفت: اینکه خیلی خوبه، من هم دوست دارم رعایت کنیم؛ بعد پرسید: شما با شغل من مشکل نداری؟! من #نظامیم، ممکنه بعضی روزا ماموریت داشته باشم، شبها افسر نگهبان بایستم، بعضی شبها ممکنه #تنها بمونید، جواب دادم: با شغل شما هیچ مشکلی ندارم، خودم بچه پاسدارم، میدونم شرایط زندگی یه آدم نظامی چه شکلیه، اتفاقا من شغل شما رو خیلی هم دوست دارم.
🌷بعد گفت: حتما از #حقوقم خبر دارین؟ دوست ندارم بعدا سر این چیزا به مشکل بخوریم، از حقوق ما چیز زیادی در نمیاد، گفتم: برای من این چیزا مهم نیست، من با همین حقوق بزرگ شدم، فکر کنم بتونم با کم و زیاد زندگی بسازم.
همان جا یاد خاطرهای از #شهید_همت افتادم و ادامه دادم: من حاضرم حتی تو خونهای باشم که دیوار کاهگلی داشته باشه، دیوارها رو ملافه بزنیم، ولی زندگی #خوب و #معنوی داشته باشیم
🌷حمید خندید و گفت: با این حال حقوقمو بهتون میگم تا شما باز فکراتون رو بکنین، ماهی ششصد و پنجاههزار تومن چیزیه که دست ما رو میگیره.
زیاد برایم مهم نبود، فقط برای اینکه جو صحبتهایمان از این حالت #جدی و رسمی خارج بشود، پرسیدم: اونوقت چقدر #پسانداز دارین؟ گفت: چیز زیادی نیست، حدود شیش میلیون تومن، پرسیدم: شما با شیش میلیون تومن میخوای زن بگیری؟ در حالی که میخندید سرش را پایین انداخت و گفت: با #توکل به خدا همه چی جور میشه
🌷بعد ادامه داد: بعضی شبها #هیئت میرم، امکان داره دیر بیام، گفتم: اشکال نداره، هیئت رو میتونین برین، ولی شب هر جا هستین برگردین خونه، حتی شده نصفه شب.
قبل از شروع صحبتمان اصلا فکر نمیکردم موضوع اینهمه جدی پیش برود، هر چیزی که حمید میگفت مورد #تایید من بود و هر چیزی که من میگفتم حمید تایید میکرد، پیش خودم گفتم: اینطوری که نمیشه، باید یه #ایرادی بگیرم که حمید بره، با این وضع که داره پیش میره باید دستی دستی دنبال لباس #عروس باشم.
🌷به ذهنم خطور کرد...
🔻ادامه ماجرا رو میتونید با خرید و مطالعه کتاب جذاب و عاشقانه #یادت_باشد دنبال کنید.
لینک خرید کتاب↙️
https://payping.ir/d/Vyqf
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌷
#شهید_مدافع_حرم
شادی روحش #صلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
ثبت نام #عتبات_دانشگاهیان با تسهیلات ویژه
مهلت ثبت نام تا فردا ( ۲۷ خرداد )
اعزام به صورت زمینی و هوایی
جهت ڪسب اطلاعات بیشتر و ثبت نام
به لینڪ زیر مراجعه کنید ↙️
samaneh.labbayk.ir
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
9⃣6⃣ #خاطرات_شهدا🌷 💠 راز شهادت #شهید_محمد_مهدی_مالامیری، بعد از سه سال از زبان پدر 🌷☘🌷☘
#عاشقانه_شهدا❣
💞محمدمهدی همیشه تاکید داشت
#شاد زندگی کنیم!
یکی از برنامه هایی که داشتیم #پیاده روی بود.
و همیشه تو پیاده روی هامون
یک #مسجد رو مقصد قرار میدادیم
که یک ساعت پیاده رویمون
ختم به #مسجد و #اذان میشد...
#عشق_رسوایی_محض_است_که_حاشا_نشود
#عاشقی_با_اگر_و_شاید_و_اما_نشود
💞هیچ کدوم از #خوشی هامون خرج بردار نبود
و اصراری نداشتیم که حتما با #پول خوشی کنیم،
سعی میکردیم تو لحظه خوش باشیم...
از کوچیکترین اتفاقات زندگی،
حتی غذاخوردنمون هم، برای خودمون #خوشی میساختیم... مثلا اگر برنج درست میکردم و ته دیگ داشت
برنج رو پشت و رو میکردیم و روش #شمع میزاشتیم
و #تولد میگرفتیم...🎂
💞همیشه اول سفرمون #تولدت_مبارک داشتیم
و هفته ای سه چهار بار ما #تولد داشتیم... و همسایه ها هم همیشه میگفتند
چقدر شما #تولد میگیرید و چقد #شادید...
#شهید_محمدمهدی_مالامیری
#سالروز_ولادت
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
❣﷽❣
* #لذت_آغوش_خدا....* 1
💕◈•══•💖•══•◈💞
مقدمه
به نام پروردگار عالم...
🌺 هر کدوم از ما آدما دوست داریم به بالاترین لذت های دنیا برسیم.☺️
🔹معمولا تلاش هایی که میکنیم برای رسیدن به این خواسته ی قلبیمون هست.
🌷 اگه ته دل همه ی آدما رو ببینید،
همشون در نهایت یه چیز رو میخوان:
💕یه آغوش گرم....💖
🌹 آغوش قدرتمندترین و مهربان ترین موجود عالم هستی...
💕همه ی انسان ها، لذت آغوش خداوند مهربان رو میخوان...
و خداوند هم دقیقا همین راه رو برای ما انتخاب کرده.👌✅
🏵 برای رسیدن به این لذت بی نهایت، به یه مسیر درست و مطمئن نیازه.
💢که پذیرش برخی رنج ها و عبور از برخی خواسته ها مقدمه ی راه هست.
🔹به حول و قوه ی الهی، قدم گذاشتن در این راه رو با یه استاد دلسوز آغاز میکنیم...
❇️ مجموعه ی لذت آغوش خدا، مطالب کتاب تنهامسیر آرامشه
که برگرفته از صحبت های حکیمانه و زیبای #استاد_پناهیان هست.
🌷 ملتمس دعای خیر شما عزیزان هستیم....
#ادامه_دارد...
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
امام زمانی - 1_mixdown.mp3
3.27M
#فایل_صوتي_امام_زمان 77
و تو تنهــا خورشیـ🌞ـدِ عالَمی!
وای بر من،
آنقدر به ستاره های دور و برم خو گرفته ام، که انگار اصلاً نمی بینمت!
✨تا دیـر نشـده...
چشمانم را برای دیدنت بینا کن👆👆
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷وداع مردم تهران با پیکرهای #110_شهید دوران دفاع مقدس
🏴در آستانه سالروز #شهادت امام جعفر صادق (ع)، مراسم #وداع با پیکرهای ۱۱۰ شهید⚰ تازه تفحص شده دوران دفاع مقدس در موزه انقلاب اسلامی برگزار خواهد شد.
🔸این مراسم
📂روز #چهارشنبه مورخ ۵ تیرماه ۱۳۹۸
⏰ بعد از نماز مغرب و عشاء
🚏در نشانی میدان #ونک، بزرگراه شهید حقانی، خیابان سرو، موزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس میزبان شهروندان خواهد بود🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#کلام_رهبر شهیدی که در سوریه، عراق و در هر مکان و زمانی، #شهید شده باشد همانند این است که جلوی در ح
🍂نرخ رفتن به #سوریه چند است⁉️
❣قدر دل کندن💕 از #دوفرزند است
🍂اگر ازسوی معشوق💖 نباشد کششی
❣کوشش #عاشقِبیچاره به جایی نرسد
#شهید_محمد_پورهنگ
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#دختر_یا_پسر ❣بعد از چند ماه #انتظار می خواستم خبرِ #پدر_شدنشو بدم اما وقتی از منطقه اومد فورا رفت
💢 #کاوه در منطقه کردستان برای مبارزه با ضد انقلاب👿 که از حمایتهای خارجی برخوردار بود و با انجام جنایاتی هولناک💥 توطئه #شوم جدایی این منطقه از میهن اسلامی را در ذهن میپروراند، شب و روز🌓 نداشت
💢و به دلیل #تلاش بسیار زیاد، جدیت و پشتکار، شجاعتی💪 که داشت، پس از مدت کوتاهی، به سمت #فرماندهی عملیات سپاه سقز منصوب شد✅ در این زمان در عین ناباوری، همراه تعداد کمی نیرو و با شهامتی وصفناپذیر، عملیات آزادسازی منطقه مرزی #بسطام را طرحریزی و45 کیلومتر جاده مرزی را طی یک مرحله و در عرض بیست وچهار ساعت⏰ آن هم در قلب منطقه تحت نفوذ ضد انقلاب، #آزاد_نمود.
#شهید_محمود_کاوه
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💢 #کاوه در منطقه کردستان برای مبارزه با ضد انقلاب👿 که از حمایتهای خارجی برخوردار بود و با انجام جنا
8⃣2⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠سیره شهدا
🔰شبی🌒 از شبهای تحصیل، نشسته بود در اتاقش به انجام تکالیف📝 رفتم برای #شام صدایش کنم، گفت: گیر کردهام در حل ۲ تا مسئله #ریاضی. معلم، توپ چهلتکه⚽️ جایزه گذاشته برایش. اگر اجازه بدهی، تا این ۲ مسئله را #حل_نکنم شام بیشام⛔️
🔰بیخیالش شدم تا به درسش برسد. یک ساعت🕰 بعد، دوباره رفتم اتاقش. دیدم هنوز #مشغول است. صدایش کردم؛ متوجه نشد✘ گرم کاری میشد، چنان دل میداد که تا تکانش نمیدادی، #ملتفت سر و صدای اطرافیان نمیشد❌ نیم ساعت بعد به حاج آقا گفتم: #شما برو صدایش کن بلکه آمد شامش را خورد.
🔰حاجی نرفته برگشت😕 و دیدم با یک #پتو دارد میرود اتاق محمود! صبح برای نماز📿 از خواب بلندش کردم؛ شام که نخوردی! لااقل بگو بدانم #مسئلهها را حل کردی یا نه⁉️ خندید و گفت: حل کردم آنهم چهجور😍👌برای هر ۲ مسئله، از ۳ طریق به #جواب رسیدم!
🔰محمود عاشق #فوتبال بود. توپ چهلتکه⚽️ هم خیلی دوست داشت! ظهر از مدرسه برگشت خانه. گفتم: پس جایزهات🎁 کو؟ از جواب طفره رفت! (تا اینجا را حالا شما داشته باشید)
🔰۴۰ روز از #شهادت محمود گذشته بود که زنگ🔔 خانه به صدا درآمد. حاجی رفت در را باز کرد. مردی پشت در بود؛ من #دبیر_ریاضی محمود بودم. کلی هم گشتم🏘 تا خانه شما را پیدا کنم.حاجی دعوتش کرد بیاید تو. نه آورد؛ «قصد #مزاحمت ندارم!»
🔰و بعد ادامه داد؛ «من سه سال🗓 دبیر ریاضی #محمودتان بودم. این را سال آخر فهمیدم که محمود، مسائل ریاضی را خودش حل میکرد✅ اما صبح☀️زودتر میآمد کلاس، #حل مسئله را هر بار به یکی از دانشآموزان که عمدتا هم از قشر پایین بودند یاد میداد و جایزه🎁 هم اغلب به همان #دانشآموز میرسید، چون محمود از چند راه به جواب میرسید.
🔰من به طریقی سال #سومی که دبیر ریاضی محمود بودم متوجه ماجرا شدم. از قبل هم البته برایم بسیار عجیب بود😟 چرا محمود که همیشه #ریاضی را ۲۰ میگیرد، هیچ وقت برنده این جوایز نمیشود⁉️ کشیدمش کنار👥 «امروز از فلانی شنیدم این مسئله را #تو حل کردهای!» اول بنا کرد طفره رفتن، بعد قبول کرد! چرا؟
🔰جواب داد:همین فلانی، اولا یک #مسئله ریاضی را یاد گرفته از چند راه حل کند. اینکار بدی است آقا معلم❓ ثانیا جایزه کتانی👞 بود و من خودم کتانی دارم. آیا بهتر نبود این کتانی برسد دست این #دوستمان که کتانیاش از چند جا پاره شده؟ من آنجا فهمیدم چه روح بلندی😇 دارداین محمود شما. خواستم موضوع را با مدیر مدرسه درمیان بگذارم تااز #کاوه، سر صف صبحگاه، تقدیر شود. قسمم داد؛ اگر برای کس دیگری این موضوع را لو بدهید، دیگر این مدرسه نمیآیم❌
راوی: مادر شهید
#شهید_محمود_کاوه
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌸🍃🌸🍃 🔸بچه های زینبیون میگفتند: #پدر ماست! راست میگفتند؛ وقتی برای خانواده شهدا🌷 و #جانبازان مشکلی
سردار سلیمانی در وصف شهید جنتی میگوید:
چند روز قبل یکی از بهترین آنها را #حیدر (شهید جنتی) را از دست داده ام. در حالی که در آرزوی #وصل یکی از آن صدها شیر دیروز له له میزنم و به درد چه کنم دچار شدم
#شهید_محمد_جنتی🌷
#فرمانده_شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
4_6016902547770442251.mp3
4.3M
🔻 #مادر بیا،
ببین چقدر #پیر شدم
🎤🎤 حامد #زمانی
👈به یاد مادران چشم انتظار #شهدا❤️
#بسیار_زیبا👌
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌟🌷🌟🌷🌟🌷
🌺یادمان باشد
در همین کوچه ی ما🏘
#مادری هست که #عشقش را داد
تا #تو عاشــ💖ـق بشوی
🍁نگذاریم♨️ که تنها بشود.!!
کاش کاری بکنیم
که دلش #خون_نشود💔
✍پی نوشت:
عکس متعلق است به #مادر_شهیدی در شهرفسا
او زیر درختی🌳 که پسرش 30 سال پیش در حیاط خانه کاشته #زندگی میکند.
#مادران_شهدای_گمنام 🌷
#هنوز_منتظرند
سی و چند سال #انتظار
مگه مادر از بچه ش سیر میشه⁉️
شادی روح شهدا و تسلای دل مادران شهدا #صلوات
#شبتون_شهدایی🌙
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
4_5773843970463368685.mp3
3.59M
🎙واعظ: حاج آقا #پناهیان
🔖 من حیف نشدم؟ 🔖
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
دل نوشته خواهرِ #شهید_طلبه_مدافع_حرم🕊❤️ #شهید_محمدامین_کریمیان🌷 بخوانید👇👇 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
زاده شدیم برای #رفتن، نه برای ماندن.
و چه نیک رفتنیست، #غلتیده در خون.
و بدا بحال ما #جاماندگان...
#شهید_محمدامین_کریمیان🌷
#نخبه_حوزه_و_دانشگاه
#سالروز_شهادت
🔻کلام شهید:
خدایا میگویند بزرگ ترین شڪست از دست دادن ایمان است؛ #بصیرتے بہ من عنایت ڪن ڪہ دراین روزهای سخت امتحان روزگار #شرمنده ی_شهدا_نشوم...
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
زاده شدیم برای #رفتن، نه برای ماندن. و چه نیک رفتنیست، #غلتیده در خون. و بدا بحال ما #جاماندگان...
9⃣2⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا
💠خوابی که با شهادتش تعبیر شد
🌷محمدامین روزهای آخر قبل از رفتنش به سوریه حس و حال عجیبی داشت، بسیار خوشحال بود، انگار #میدانست قرار است #شهید شود، یادم است وقت رفتن از تمام اقوام و فامیل خداحافظی کرد و به #مزارشهدا رفت و با آنها نیز وداع کرد.
🌷این اولین بار نبود که محمدامین به سوریه می رفت، چند بار دیگر هم رفته بود و این بار که میخواست به سوریه برود به او گفتم: بمان؛ اما او گفت: حرمین شرفین در خطر است، دشمنان حرامی به حضرت زینب (س) رحم نمیکنند، مامان! چگونه از رفتن من ممانعت میکنی، آیا یادت رفت روز عاشورا برخی با #همین_حرفها امام حسین (ع) را #تنها گذاشتند.
🌷ميگفت مامان 30 سال پيش سفره #شهادت پهن شده بود الآن اين سفره دوباره پهن شده و ما بايد از آن استفاده كنيم. محمدامین با گفتن این حرفها مرا #قانع کرد که به سوریه برود، 15 روز از رفتنش به سوریه میگذشت 27 خردادماه سال 95 که عموی فرزندم بهاتفاق همسرش به منزل ما آمدند و دقیقاً ساعت 10:30 دقیقه شب بود که حاج قدرت از من و همسرم پرسید: از محمدامین خبری داری؟
🌷من در جوابش گفتم: بله چند روز قبل که تلفنی با او صحبت میکردم به من گفت حالم خیلی خوب است، ناراحت نباشید. داشتم به سخنانم ادامه میدادم که دیدم عموی محمدامین شروع کرد به #اشک ریختن؛ از او پرسیدم: چه شد آیا محمدامینم شهید شد؟ دیدم حاج قدرت با بغض و گریه میگوید: بله محمدامین شهید شد.
🌷وقتی این خبر را شنیدم #نمیتوانستم گریه کنم، نمیدانستم چگونه جای خالی محمدامین را پرکنم، چون او پسری بسیار #مهربان و #دوستداشتنی بود، نمیتوانستم باور کنم که او شهید شد، بعد از گذشت چند روز به یاد روزهایی افتادم که محمدامین از من #التماس میکرد: مامان! دعا کن من #شهید_شوم. از اینکه میدیدم پسرم به آرزوی خود رسید خدا را شکر کردم و با خود گفتم مگر یک مادر جز اینکه فرزندش به آرزوی خود برسد خواسته دیگری دارد.
🌷پسرم به همرزمانش گفته بود «الآن #خواب ديدم امشب عملياتي در پيش است و من و فرمانده شهيد ميشويم پ جنازهمان را هم نميآورند.» بعد از آن #غسل_شهادت ميگيرد و آماده شهادت ميشود. بعد از شروع عمليات سربازان سوري در جناحين آنها بودند. از شدت آتش دشمن زمینگیر ميشوند و فرماندهشان مجروح ميشود، اما محمدامین برميخيزد و #رجزخواني ميكند و ميگويد «مگر ما شيعه علي بن ابيطالب نيستيم. شيعه علي ترسو نيست به پا خيزيد و برويد. من هستم.»
🌷بعد به سمت دشمن تيراندازي ميكند و با شجاعتش 160 نفر از آن مهلكه جان سالم به درمیبرند. منتها خود محمدامین كنار #فرماندهاش كه به شهادت رسيده بود ميماند و دو تير يكي بهزانو و ديگري به پشتش ميخورد. همرزمانش ميگفتند اول فكر كرديم كه تير به كتفش خورده و ميتواند بيايد. بنابراين برخي از رزمندگان در كانال #منتظر_پسرم ميمانند؛ اما ساعت از 9 شب گذشت جبهه النصره عكس شهيد محمدامین را در شبكه اورينت ميگذارد و همه متوجه ميشوند كه خواب او با شهادتش تعبير شده است...
#شهید_محمدامین_کریمیان🌷
#طلبه_شهید_مدافع_حرم
#شهید_دهه_هفتادی
#سالروز_شهادت
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh