eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد
به آتش می کشی قرآن، ولی ایمان نمی سوزد «میان شعله می سوزد مگر باران؟ نمی سوزد» هزار و چارصد سال است چون خورشید، رخشان است به جهل و کینه ی بوجهل و بوسفیان نمی سوزد
. آخرین منزل ما کوچه‌ی سرگردانیست در به در در پی گم کردن مقصد رفتیم
34.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این منم صاحاب ماشین رنووو...😁 شعرخوانی حسن حاتمی بهابادی در برنامه " بگو بخند " از شبکه نسیم
ایامِ امیدبخش و دلخواه رسید خنده به لب بقیة الله رسید در فاصله عید غدیر و قربان میلاد امام هادی از راه رسید مهدی شریفی
مرور خاطراتم در غزل هایت چه میکرد زبان حال من بود و تبِ عشق و غم و درد تو هم عاشق شدی مانند من ای داد بیداد همین عشقت دمار از روزگار من درآورد
قرآن در دلهاست دراُفتاده است آتش سالیانِ سال با قرآن وسوزانده است با این دشمنی درهرکجا قرآن اگر یک روز شد در معرکه قرآن سرِ نیزه و زد گمگشتگان را از نفهمیدن صدا،قرآن اگر شد شعله ور یک خانه و پشت درِ خانه یکی می گفت:یا زهرا(س)،یکی می گفت یا قرآن اگر یک روز هنگام نماز صبحِ خونبارش جماعت بی وفا بودند و شد فرقش دوتا قرآن به جسمی چاک چاک و بی کفن در اوج تنهایی به زیر دست وپا افتاد اگر در کربلا قرآن اگر آنجا که باید،مُرد فریادی که می باید و روی نیزه‌ها می رفت تا شام بلا قرآن اگر در آتش و بر نیزه یا بر خاک و خون غلتان ولی مانده است پابرجا درون قلبها قرآن فنا شد هرچه آتش شعله زد این سالها اما در اوج عزتش مانده ست بر رَحلِ بقا قرآن نخواهد سوخت ققنوس حقیقت در دل آتش شکوهش بیشتر گردد پس از هر ماجرا قرآن اگر با نیزه و خنجر اگر با آتش و اخگر نگشته ذره‌ای کم پرتوِ نورِ خدا قرآن
سلام ای عشق نامعلوم و پنهانِ دلاویزم ببین حال مرا در شعرهای شور انگیزم برای عشق ناپیدا عجب شعر و غزل هایی اگر روزی شود پیدا چه خاکی بر سرم ریزم؟ بیایم با چه توضیحی بگویم با چه تعریفی نگوید دخترک با من مزخرف هستم و هیزم همینجا در همین شعرم ببین ختم کلامم را غزلها را فقط گویم برای این دل چیزم....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
: با اینکه می‌داند گاهی محبت دردسرساز است، آغوش گل روی همه باز است.
  گل اندامی، تنت سر تا قدم با  ناز می خندد نگاهت نازتر از لب، پر از اعجاز می خندد چه شوری در لبت داری، چه مهری در رخت داری که در خوابی و ماه روی تو غماز می خندد تویی با ناز و ساز دلنواز و قامت و بالا من و یک سینه کانجا یک دهان آواز  می خندد تو سر تا پا گلی و آبی و باغ دل انگیزی تبسم میکنی انگار یک شیراز می خندد نگاهی میکنی و میکشانی، می بری دل  را به طنازی آن چشمی که با ایجاز می خندد   تو می آیی و صبحی دلگشا همراه خود داری تو می تابی و دشت دل از این آغاز می خندد ندارم تاب دوری را که چشمت تیر گر بارد دلم با عشق پیش چشم تیرانداز می خندد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
یک نسخه ی بی مثال... دکتر بنویس عاشق شده ام دو بال... دکتر بنویس آغوش و لبِ حلال یعنی سرِ هم در نسخه ی من وصال... دکتر بنویس♡♡♡
طعم لبهای تو هرچند که مثل عسل است نیش زنبور فقط قسمتم از این کندوست
سلام حضرت باران خوش آمدی لطفا برای صبح غزلخیز شهر مضمون باش
مهتاب شبی به جام چشمت دیدم یک عالمه عشق،رام چشمت دیدم هر تار، زِ مژگان سحر بر سنتور شوری زِ غزل به کام چشمت دیدم سیده محبوبه هاشمی زاده
بخدا بی تو از این عالم دنیا سیرم حال و احوال نمی پرسی و من دلگیرم دوست داری که بزودی بشوی قاتل من؟ بی محلی بکن و پیش برو، می میرم
یاعلی گفتیم و باران بر دل صحراگرفت نبض آمین زمین تا آسمان بالا گرفت درمیان وسعت امواج بیتاب زمان دست مولا هم گمانم! دامن زهرا گرفت سیده محبوبه هاشمی زاده
ارسالی دوستان عزیز در لینک ناشناس👏👏🌸🌸🌸
به رغم عاشقی ، از غم کناره می گیرم برای آمدنت ، … استخاره می گیرم به شوق روی تو هر شب ، درون رویایم بجای هدیه ، برایت ستاره می گیرم ! دلم گرفته ، گمانم وصال ممکن نیست ، ببین که بی تو جنونی دوباره می گیرم که واژه واژه ی هر بیت این غزل ها را برایت از دل تنگم عصاره می گیرم برای اینکه بگویم “غزل” فروشی نیست خودم برای خودم ، جشنواره می گیرم ! تو رفته ای و پس از این ، به رسم هرساله برای عاشقی ام ، … یادواره می گیرم محسن نظری
خلق چشمان تو ، اعجاز فقط می خواهد ! گرم آغوش تو ، پرواز فقط می خواهد ! فتح دنیای تو ، بی اسلحه با دست تهی ، شاعری ، رند و دغل باز فقط می خواهد ! شرط دیوانگی اینجاست ، اگر می پرسی دلبری مثل تو ، طناز فقط می خواهد ! ماه من ، دور تو یک عمر بگردیم ، کم است رقص پروانه ی ما ، ساز فقط می خواهد صد غزل گفتم و یک بار ، دلت نرم نشد ! یار من ، خواجه ی شیراز فقط می خواهد ! محسن نظری
☆ یــــــاد تــــــو دل مــــرا مسافر کرده در حــلــقــهٔ گیسوی تو زائر کرده از خوبی تو چرا نگویم در شعر؟ وقتی‌که مرا چشم تو شاعر کرده
من گم شده‌ام هرچه بگردی خبری نیست جز این دو سه تا شعر که گفتم اثری نیست یک بار نشستم به تو چیزی بنویسم دیدم به عزیزان گله کردن هنری نیست مهدی فرجی
نزدیکِ غدیر، پیکِ شادی داده بر خواسته‌‌ها بابِ مرادی داده ممنون خداییم که با الطافش بر اهلِ زمین، امام هادی داده
🌸 بر شیعه خدا خیر زیادی داده ایّام پر از سرور و شادی داده گمراه نمی‌شویم ما بعد از این وقتی که خدا امام هادی داده