eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
1.7هزار ویدیو
26 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بیا، مرو ز کنارم، بیا که می‌میرم نکن مرا به غریبی رها که می‌میرم توان کشمکشم نیست بی تو با ایام برونم آور از این ماجرا که می‌میرم نه قول همسفری تا همیشه‌ام دادی؟ قرار خویش منه زیر پا که می‌میرم به خاک پای تو سر می‌نهم، دریغ مکن ز چشم‌های من این توتیا که می‌میرم مگر نه جفت توام قوی من؟ مکن بی من به سوی برکه‌ی آخر شنا که می‌میرم اگر هنوز من آواز آخرین توام بخوان مرا و مخوان جز مرا که می‌میرم برای من که چنینم تو جان متصلی مرا ز خود مکن ای جان جدا که می‌میرم ز چشم‌هایت اگر ناگزیر دل بکنم به مهربانی آن چشم‌ها که می‌میرم
هر جا تو هستی حال من هر چند بهتر اما هوای شهر با اسفند بهتر یاغی شدم تا شاعر شعر تو باشم از کوهها دل میکنم دربند بهتر با دوستانم درد دل کردم که شبها.... میمیرم از دلتنگی اش...گفتند: بهتر شبهای بی تو...سی آذر تلخ تلخ و شبها کنار تو بدون قند بهتر جان خودت جان کلام من تو هستی اصلا کجا از جان تو سوگند بهتر؟ اعدام خواهم شد اگر با گفتن از تو در ازدحام "چار راه زند" بهتر مردن همیشه چند قطره اشک دارد مردن همیشه با کمی لبخند بهتر... ﷼رحمان_بشردوست
گیرم گناه از من و گیرم خطا ز تو کوته به بوسه عاقبت این ماجرا کنیم... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
هرچه را داشته‌ام ریخته‌ام دور و برم مثلا کار زیاد است و شلوغ است سرم مثلا تنگِ کسی نیست دلم اصلا هم خستهٔ مشغله‌ها هستم اگر هم پکرم چقدر این دو سه هفته نرسیدم به خودم وضعم آن‌قدر شلخته است که گویی پسرم یوسفم رفته و درها همگی بسته شده من در این قصرِ دراندشت پی‌اش در به درم نه که دلتنگی و این مسأله‌ها! می‌خواهم تکهٔ پیرهنش مانده برایش ببرم لاأقل کاش که زخمی زده بودم کاری تا اگر تازگی‌ام رفت بماند اثرم چقدر کار کشید از دل شیرازی من «پدر عشق بسوزد که درآمد پدرم» باز هم بوی غذایی که دلش سوخت برام می‌روم باز سر کوچه فلافل بخرم باز هم بین غزل مسخره‌بازی کردم تا غرورم مثلا حفظ شود خیر سرم من که بانویم و پا پیش گذارم زشت است تو هم آن‌قدر نیا تا که بیاید خبرم
هدایت شده از 
کمی نخند، کمی دور شو، کمی بد باش که هرچه می‌کشم از دست مهربانی توست
زکاتِ فطره یقیناً «انار» خواهم داد که قوتِ غالب امسال من «لبانت» بود! 🙊😌
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
ای قفس! که فکر می‌کنی هیچ غیر میله نیستی در خودت دقیق شو! در تو یک پرندهٔ غریب هست تا به‌حال هیچ‌وقت، در به‌روی آن پرنده باز کرده‌ای؟
از هر نظر تو عین پسند دل منی هم دیده، هم ندیده، پسندیده‌ام تو را
تو را به ترانه‌ها بخشیدم با من نمان عمر هیچ درختی ابدی نیست باید به جدایی از زندگی عادت کرد…
بیهوده و بی‌بهانه می‌گریی، برخیز طلوع کن که از شب شهر تاریک‌ترین بهانه‌ها رفتند... (م. آزاد)
گفته بودی تا ابد پیشَت، کنارت با توام کی ابد آمد که تو رفتی و من تنها شدم؟!
هدایت شده از شعـرهـای نـاب
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ دست تقدیر نبوده‌ است پریشانی ما عشق هر جا برسد بذر جنون می‌کارد ━━━━💠🌸💠━━━━ @sherhaye_nab
هدایت شده از 
جواد: کانال‌های ما: ❣شعرهای ناب ♥️ @sherhaye_nab ❣ آبادی شعر ♥️ @abadiyesher ❣ سرزمین شعرها ♥️ @sarzaminesher 🌼🌸☘🌼🌸☘
هنگامهٔ نقاشی خالق شده است دامان زمین غرق شقایق شده است از عشق و محبت است گل کردنِ خار انگار خداوند هم عاشق شده است
من با تو نگویم كه تو پروانه‌ی من باش چون شمع بیا روشنی خانه‌ی من باش در كلبه‌ی من رونق اگر نیست صفا هست تو رونق این كلبه و كاشانه‌ی من باش من یاد تو را سجده كنم ای صنم اكنون برخیز و بیا ، خود بت بتخانه‌ی من باش دانی كه شدم خانه خراب تو حبیبا اكنون دگر آبادی ویرانه‌ی من باش لطفی كن و در خلوت محزون من ای دوست آرام و قرار دل دیوانه‌ی من باش چون باده خورم با كف چو برگ گل خویش ای غنچه دهان ساغر و پیمانه‌ی من باش چون مست شوم بلبل من سازهم‌ آهنگ با زیر و بم ناله مستانه‌ی من باش من شانه زنم زلف تو را و تو بدان زلف آرایش آغوش من و شانه‌ی من باش ای دوست چه خوب است كه روزی تو بگویی امید بیا با من و پروانه‌ی من باش
هدایت شده از آوای سکوت
🍁🍃 در سینه ی من جز غم تو چیست حسین؟ در هر رگ من عشق تو جاری است حسین بی علت و بسیار، تو را می‌خواهم عاشق شدنم دست خودم نیست حسین @avayesokut
بسم الله الرحمن الرحیم السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمَنْعُوتَةُ فِي الْإِنْجِيلِ الْمَخْطُوبَةُ مِنْ رُوحِ اللَّهِ الْأَمِينِ‏ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا شَبِيهَةَ أُمِّ مُوسىٰ. معما زدی پیوند "آل‌هاشم " و " آل‌یشوعا " را که‌تو از سال‌های‌قبل دیدی خواب‌حالا را اگرچه جسم تو در بند کاخ روم بود، اما دلت از شوق اقیانوس طی می‌کرد دریا را کسی _غیر از تو_ از راز تو باید پرده برمی‌داشت تو خود اما خبر داری دلیل این معما را اگر ذکر تو "لاخَوفٌ عَلَیهم" شد در آن غربت شنیده بوده‌ای از قبل "لا هُم یَحزَنون"ها را چنان از شوق «سُرَّ مَن رَءا» از قصر می‌رفتی که انگاری شبیه کعبه دیدی هر کلیسا را در آن شیرین‌ترین رویا چه‌ها رخ داد ای‌بانو که در دامان خود دیدی مسیحای مسیحا را همین که نام نرجس را برای خود پسندیدی از آن پس تا ابد نشناختی دیگر ملیکا را عروس حضرت زهرا شدن آن‌قدر لذت داشت که با سختی نمی‌رفتی تو دشت‌وکوه‌وصحرا را زبان شاعران حقا که در وصف تو الکن شد چه باید گفت اوصاف "شبیه‌اُمّ‌ِموسی" را جهان از ابجد نام بلند تو یقین دارد که روزی فتح خواهد کرد فرزند تو دنیا را "شفاعت کار مادرهاست، شاعرها خبر دارند" بیا لطفی کن ای مادر شفاعت کن دل ما را
ای دریغ و حسرت همیشگی! ناگهان چقدر زود دیر می شود
از آن روزی که پهن شد خوان غدیر اعیاد همه شدند مهمان غدیر وقتی که غدیر بهترین عید خداست پس قربان غدیر
میان عقل و احساسم همیشه دل موفق شد به شدّت می‌دهم دائم تقاصِ انتخابم را ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
چشمان تو از پنجره دل‌بازتر است این چشمهٔ مهربان از آغاز، تر است آن‌لحظه که می‌رسی به بندر، این شهر از مشهد و اردبیل شیرازتر است
با یک قطار غنچۀ سرخ سخن بیا آواز شو به نغمه‌سَرای دهن بیا عمرم گذشت در بغل مرگ، رحم کن ای جان ارجمند! به آغوش تن بیا در هیچ‌جا به‌جز دل من نیست خانه‌ات دوری بس است دوست! به خاک وطن بیا هر کس به هرچه رو بکند، سوی وجه توست من هم توام، به دیدن این خویشتن بیا عطر بهار را به لباس دلم بزن با لاله و محمّدی و یاسمن بیا ناکام ماند هر که جمالت ندید و رفت پیش از شبی که دیده شوم در کفن بیا فأینما تولّوا فثمّ وجه‌الله
دیگران هرچه که گفتند بگویند، بیا خودمان شعر بخوانیم برای خودمان‌