eitaa logo
اندیشمندان جوان سپنتا
218 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
135 ویدیو
15 فایل
کد شامد 1-2-736791-61-0-10 Andishmandan Javan Sepanta Tel: +98 (26) 34 81 92 10 +98 (26) 34 82 41 70 SMS: 1000 26 34 81 92 10 Web: https://ajs.org.ir e-mail: info@ajs.org.ir Channel Admin: @ajs_org_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
📜 نمود با کاری که نیشتر نکند به بگو که از این غمزه بیشتر نکند خدنگِ غمزهٔ کاریت با دلم آن کرد که هیچوقت توانگر به نکند دو طُرّهٔ تو به و آن کرده است به دل که طفل به گنجشکِ کنده‌پر نکند لبِ تو آبِ حیات است و کِشتِ تشنگی‌ام بگو لبت لبِ تشنه تشنه‌تر نکند به بی‌حسابیِ خونابِ دل به صورت و ببین که چشم خود از این ضرر نکند به پای نخلِ قدت سنگِ سینه زدم رقیب گو سرِ هر کوچه نوحه سر نکند من از دعای زاهدا شدم مأیوس نگفته بهتر وقتی که حرف اثر نکند مرا در این سرِ پیری به حال خود ای کاش گذاردم دل و زین بیش دربه‌در نکند دست‌به‌سر گشت گوش کر کند که از این رهگذر گذر نکند بگو به از این بیش سربه‌سر مگذار ز جان گذشته به تَرکِ سر نکند لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 غم تو نیمه‌جانم کرد کرد کاری که ناتوانم کرد زیر بار فلک نرفتم لیک بار تو چون کمانم کرد چون آه سینهٔ مظلوم دگر از هر نظر نهانم کرد نیست باقی جز عاقبت صاحب استخوانم کرد به تصور نیارم آنچه که آن به نیاید آنم کرد دست‌پروردهٔ مرا دست دستی کرد چون موم نرم من به تو ای باز مهربانم کرد بس که بُوَد دل از چشمم به دو چشمت که بدگمانم کرد بد داد صد بار با وجودی که امتحانم کرد نیست به از به من آنچه می‌خواست دل زبانم کرد لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 دیشب به یاد روی تو ای رشک شُستم ز سیلِ من از دیده نقشِ خواب تا صبحدم که جیب چاک زد شفق صد رنگ ریخت به خیال رُخَت بر آب بنشسته‌ام میانهٔ سیلابِ که گر بینی گمان بری که حبابی است روی آب شد غمزه‌ات آن سان که مستی‌اش افزون بُوَد ز نشئهٔ یک خُمِ چشمت به زیرچشمی با یک اشاره کرد در هر کجا دلی است شد ز روی تو زاهد، باد محروم ز آستین خطا دامن با خانه خرابه دل آنچه را که کرد چشمت، به آن نکند پیرو وهاب افتاد طُرّه بر سر مژگانت آگه است اوفتاده به سرپنجهٔ از مهوشان چو تو را انتخاب کرد گفت از این حُسنِ لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 خوش آن زمان که دلم پای‌بند یاری بود به کوی باده‌فروشانم اعتباری بود بیار باده که از عهد همین مانده است به ، چه خوش و روزگاری بود به اقتدار چه نازی که روزی را مزیت و و و اعتباری بود چو وقتی نامداری داشت در این دیار چو سیروس بود به این محیط که امروز بی‌کس و است کمان کشیده چو اسفندیار یاری بود کسی که کرد گرفتار یکه‌تازان را اسیر پنجه یک طفل نی سواری بود بنای تمدن به باد می‌دادم اگر به دست من ای چرخ بود کشیده بار تو بارها این بار خمیده شد قدم از زحمت این چه باری بود قرار داد دو چمشش که خون به دل سپس نریزد پیمان‌شکن قراری بود به دستیاریت ای دیده به غلتید الهی آنکه شوی کور این چه کاری بود دلی است از من کس ار نشان خواهد بگو که چون لاله داغداری بود گذار عارف و عامی به دار می‌افتاد اگر برای چوب داری بود لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 در بدان فرقِ و گدا نیست کس نیست که در کوی بُتان بی‌سر و پا نیست در حُسن تو انگشت‌نما هستی و لیکن در عشقِ تو جز من کسی انگشت‌نما نیست رسوای تو گشتیم به جهان نیست جایی که در آن قصهٔ رسواییِ ما نیست مستم بگذارید بگریم به غمِ جز اشک کسی در غمِ دل عقده‌گشا نیست این مهر که دارد به تو دل در همه نه وین جای که داری تو به دل در همه جا نیست با یار سخن دوش شد از عالمِ وحدت گفتم مشنو هر که تو را گفت نیست بد گفت از پی و بشنیدم و گفتم با که دل بد مکن این نیز به ما نیست در فتنهٔ یغماگریِ تو ای شوخ آن چیست که غارت‌زده در کشورِ ما نیست گر پُر شود همه از حضرتِ اشرف یک بی‌شرفی مثل نیست به ادب کن برِ اهلِ ادب عارف اینجاست که جای سخنِ پرت و پلا نیست لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 ابرویش تا رقمِ قتلِ من می‌کرد این حکم برون نامده اجرا می‌کرد به چه حالی که دلِ به حالم می‌سوخت خونریز وی این حال تماشا می‌کرد قدش از هر قدمی به پا می‌انگیخت لبش از هر سخنی مَفسَده برپا می‌کرد همه در واهمه این از آن مردم چشم این همه همهمه یک بی‌سر و بی‌پا می‌کرد از در دیده هرکس که گذر کرده، هنوز دور از دیده نگردیده به دل جا می‌کرد هر دلی را که شدی خیل خیالش داخل محو چون داخله ما می‌کرد من به هر شاخی از این ز بیداد محیط آشیان بستم از آنجا پر من وا می‌کرد کار رسوایی بین که مرا در نظر کشوری، این همه رسوا شده رسوا می‌کرد تلخ کامی من از این بس که دلم شهد آسودگی از تمنا می‌کرد پیش از آنیکه زند سبزه سر از خاکش کاش دل (عارف) سبزه و صحرا می‌کرد لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 داد حُسنت به تو تعلیم خودآرایی را زیبِ تو کرد این همه را قدرتِ عشق تو بگرفت به سرپنجهٔ حُسن طرفة العین ز من قوهٔ بینایی را هم مگر فتنهٔ چشم تو بخواباند باز در تماشای تو آشوب تماشایی را ای بت شرق بنه پا به اروپا تا پای به زمین خشکد بت‌های را کرد سودای سر تو دیوانه مرا چه نهی سربه‌سر این آدمِ سودایی را فقط اندوخته در عشق بود کرد تاراج غم شکیبایی را به دریا زد و سر راه بیابان بگرفت دل دریایی من بین سر را به یکی خضر ره عالم شد و هیچ کس نیابد به از این عالم را اغلبم جا بس کوچهٔ بی‌سامانی است با چنین جا چه خورم غصهٔ بی‌جایی را منحصر شد همه دار و ندارم به در چه ره خرج کنم این همه دارایی را سر تا که نخورده است به یک سنگدلی پند سودی ندهد هرزه و هرجایی را حسّ من جان کیست نمی‌دانستم که به من دشمنی است این همه دانایی را عارف از خطهٔ سوی گریخت تا تحمل نکند آن همه رسوایی را لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 ز طفلی آنچه به من یاد داد استادم به برفت آنچه بود از یادم بکند غم بیخ و بنیانم به باد رفت ز بیداد هجر بنیادم برای پیروی از ملامتم نکنید برای این که ز برای این زادم به از منِ بی‌خانمانِ خانه‌به‌دوش گرفت هستی و من هرچه داشتم دادم از آنچه رنگ تعلق به غیر بی‌رنگی گرفت یا که بخواهد گرفتن آزادم مرا به آنکه به هستی ز نیستی آورد قسم، به سایهٔ دیوار نیستی شادم ز پا درآمده در خون نشسته آن صیدم که رستم از غم و راحت نشست صیادم گرفت جا به دلم کوه ناله مبهوتم چه شد که گوش تو نشنیده داد و فریادم فغان و ناله و فریاد من جهانی را فرا گرفت نیامد کسی به امدادم به نام به نقش بی‌رنگی خوشم به در خیال ارشادم اگر ناتوان شدی عارف نگفتم و در ناتوانی افتادم لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 هزار عقده ز دل ای سرشک واکردی بیا بیا که چه خوش آمدی کردی ز چیست سرزده بیرون شدی ز روزن چشم چه شد که سِرّ دل افشا و برملا کردی همیشه خواب خوشت دور، کور کردی به آن فرشته دلم را تو آشنا کردی تو هیچ عهد نبستی که نشکنی وین بار چرا به وعدهٔ کردی دلم شکستی و زین دل شکستنت شادم که بنده‌ای را همسایه با کردی ز بس که سرزده رفتی و آمدی ای فکر تو خانهٔ من کاروانسرا کردی تو هجر ز بس دادیم به مرا ز وصل چو طفل گریزپا کردی روز مرا تیره‌تر ز زلف تو کرد ببین که دشمنی ای دوست تا کجا کردی به سان بخت من ای شه ز تخت برگردی که ملتی را از یک گدا کردی برو که جغد نشیند به خانه‌ات ای شیخ چه خانه‌ها که تو محتاج بوریا کردی بلای دست تو مطرب به مغز واعظ شهر بزن که مجلس ما را تو کردی تمام عمر به می همنشین شدی عارف چه دوستی است که با نطفهٔ زنا کردی به کنج میکده گر منزوی شدی خوش باش ز خلق دور شدی دوری از بلا کردی لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 عوض اشک ز نوک مژه می‌آید با خبر باش از دیده برون می‌آید مکن ای دل سلسله زلف بتان که از این سلسله آثار می‌آید اضطرابی به دل افتاد حریفان، بی‌شک آنکه صید دل ما کرد، کنون می‌آید پی قتلم صف ز چه آراسته‌ای بهر یک تن ز چه صد فوج قشون می‌آید همچو دو مار سیه افکنده به دوش که به مغز سر به فسون می‌آید بس که تیر از مژه بر بال و پر دل زده‌ای پر برآورده و زبون می‌آید خیمه زد پادشه به خلوتگه دل بیچاره چو برون می‌آید گذر باد صبا تا که بر آن افتاد مشک‌آمیز شد و غالیه‌گون می‌آید از دست تو با چرخ فلک در جنگست که نفاق از فلک می‌آید لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 عشقِ تو مُلکِ وجود ویران کرد بنای هستیِ عمرم به یکسان کرد چه گویمت که چه کرده است خواهی ار دانی بدان که آنچه که ناید به گفت‌وگو آن کرد چه کرد تو عاجز ز گفتنم آن کرد به من که دورهٔ شومِ قَجَر به کرد خدا چو طُرّهٔ زلفت کند پریشانش کسی که و ملّتی کرد الهی آنکه به تنگِ ابد دچار شود هر آن کسی که به مُلکِ ساسان کرد به اردشیرِ غیورِ درازدست بگو که خَصم مُلکِ تو را جُزوِ کرد خرابی آنچه به کرد والیِ حُسنش به اصفهان نتوان گفت ظلّ سلطان کرد چو جغد بر سرِ ویرانه‌های عباس نشست عارف و لعنت به گورِ خاقان کرد لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 از سر کوی تو یک چند سفر باید کرد ز اندیشهٔ وصل تو به در باید کرد رخسار تو گر سر زند از زلف صنما گردش یک دور باید کرد در ره بتان دست ز جان باید شست طی این وادی پر خوف و باید کرد بر سر کوه ز دست تو باید جست گریه از دست غمت تا به باید کرد پیش از آنی که جهان گِل نکند دیدهٔ من مشت خاکی ز غم به سر باید کرد در ره عشقش سر و باید باخت عمدا اندر سر این کار ضرر باید کرد مستش ز مژه تیر بر ابرو پیوست ترک است و کماندار حذر باید کرد عارفا گوشهٔ عزلت مده از کف که دگر از همه خلق صرف نظر باید کرد لینک کانال 👈 @ajs_org