eitaa logo
اندیشمندان جوان سپنتا
218 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
137 ویدیو
15 فایل
کد شامد 1-2-736791-61-0-10 Andishmandan Javan Sepanta Tel: +98 (26) 34 81 92 10 +98 (26) 34 82 41 70 SMS: 1000 26 34 81 92 10 Web: https://ajs.org.ir e-mail: info@ajs.org.ir Channel Admin: @ajs_org_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
📜 از دست روزگار شدم ماندم آنقدر تا ز شدم خون آنقدر بدامن ریخت که من از دیده شرمسار شدم تن و خسته بار هجر گران به عجب زحمتی دچار شدم به گل رخت چندان ماندم ای سرو قد که خوار شدم نخورد کس که من خوردم این و خمار شدم به سر گو قراری گیر که ز اندازه بی‌قرار شدم دیدمش یک و جان دادم خوب از این قید رستگار شدم است من به رغم به خر خویشتن سوار شدم گفت عارف از این خوشم که دگر با شدم لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 گذشت و تر ز دور باده نکرد ببین چه دور خوشی دید و استفاده نکرد به عمد داد سر خود به دست چه‌ها که با من هستی به باد داده نکرد دچار شد آخر خورسندم چه فتنه‌ها که به پا این نکرد دگر به راحت نمی‌تواند خفت کسی که خَصمِ خود از پشتِ زین پیاده نکرد به آمد یار از عجب آنک به هیچ کار به جز من اراده نکرد به می در تمام عمر عارف به روی ساده‌رخان یک ساده نکرد لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 باز ز ابروی کمان و نوک مژگان زد به تیرم بار الها چاره‌ای کن سخت در چنگش اسیرم دست از پا پیش شمشیرش خطا کردن نیارم نیستم ز امرش گریزان وز قبولش ناگزیرم ناوک تیر تو گر صد بار از پستان ننگرم بهْ، کرد بایستی دو صد به شیرم تا نفس باقی‌ست نام باشد بر زبانم تا که جانی هست نقش باشد در ضمیرم از برای گوشه چشمت ز عالم بستم گر تو خم کنی از هر دو عالم گوشه گیرم دادی وقت دادن به بالین من آیی جانم از هجرت به آمد نمی‌آیی بمیرم ای از من ایام جوانی گم شد او را هر کجا دیدید گوییدش که پیری کرد پیرم سطوت دربار فقرم شد چنان کز روی کرنش شاهان به خاک افتند در پیش حصیرم در وصالت دلخوشم از زندگی چون خضر لیکن می‌کشد نمی‌دانم بمیرم یا نمیرم از قدر من کاهید قدرم نداند دانی آنوقتی که در عالم نبیند کس نظیرم گر نکردم ، این دانم، هم نکرد ایزد را که عارف نی نی لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 حال با تو مرا بصر می‌گوید پنهان من از خانه به در می‌گوید سر زد از کوه مرا ولی در گوشش گویی آهسته لال به کر می‌گوید در خم باده فتم تا نکشم ننگ زانکه النار و لا العار پدر می‌گوید حرف قحط است مگر باز به منبر واعظ از قضا و قدر و عالم ذر می‌گوید بوالبشر یک غلطی کرد که تا ذی‌حق است ار بد از افراد می‌گوید دست دادند به هم ما را کندند حال امروز به از می‌گوید این سخن گر بنویسند به زر جا دارد الحق عارف سخن سکه به زر می‌گوید لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 خیال تو از سر به در نمی‌آید ز من علاج به جز سر نمی‌آید الهی آنکه نبودی قد بتان که جز جفا ثمر از این شجر نمی‌آید و مهر ز خوبان طمع مکن ز آنروی که بوی ز جنس نمی‌آید برفت دل پی تفتیش کار و دمی بایست که بی‌خبر نمی‌آید چه حیله کرد به کار مصر که این به سراغ نمی‌آید تو و داد ز مدار امید که از نژاد دادگر نمی‌آید گفت چو سخنور استادی نیامده است به دوران دگر نمی‌آید لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 به سر اگر رخت نبندم چه کنم واندر آن کوی اگر ندهندم چه کنم من ز در بستن و واکردن به جان آمدم گر نکنم باز و نبندم چه کنم غم و و بدبختی من تو پسندیدی اگر من نپسندم چه کنم مانده در قید اسارت تن من وان خم زلف می‌کشد، می‌روم افتاده به بندم چه کنم من به اوضاع تو ای بی‌صاحب جم نکنم گریه پس از نخندم چه کنم آیت روی تو ز است من بر آن آتش چو سپندم چه کنم من ریختی و وصل تو شد کام رقیب من به ناچار از تو کندم چه کنم شرط است سپس راه گیرم و بس عارف آسوده من از ناصح و پندم چه کنم لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 من و ز گله، ، کی این دارم ز غیر شکوه ندارم ز خویشتن دارم مجوی من غیر من که من دانم چه دشمنی است که عمری است من به من دارم نهان به کوری چشم مخفی پی خود هر شب انجمن دارم نخست گو چه کنی کوه بکن، ایراد ز کنده‌کاری کوهکن دارم ز بس که مردمک دیده دید دگر ز مردمک دیده سوءظن دارم چه داشت توان داشتن ز ملّتِ پست که سربلندی و فخر از نداشتن دارم به آمدم از دست ، بدرم به تن اگرچه همین کهنه دارم ز دست بی‌کفنی زنده‌ام بگو با مکن درنگ شنیدی اگر دارم ز نای نالهٔ خود کف زنم به سر چون به مشت باز چه به کف زدن دارم شده است خانهٔ کیخسرو آشیانهٔ جغد منِ خرابه‌نشین دلخوشم دارم چو مال وقف شریعت‌مدار می‌دزدد من از چه رَه گله از دزد راهزن دارم چو لیدران خطاکار و زاهدان ریا از این سپس سر مردم فریفتن دارم چو در قفس از بهر آشیان هوای از تن گریختن دارم لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 نمود با کاری که نیشتر نکند به بگو که از این غمزه بیشتر نکند خدنگِ غمزهٔ کاریت با دلم آن کرد که هیچوقت توانگر به نکند دو طُرّهٔ تو به و آن کرده است به دل که طفل به گنجشکِ کنده‌پر نکند لبِ تو آبِ حیات است و کِشتِ تشنگی‌ام بگو لبت لبِ تشنه تشنه‌تر نکند به بی‌حسابیِ خونابِ دل به صورت و ببین که چشم خود از این ضرر نکند به پای نخلِ قدت سنگِ سینه زدم رقیب گو سرِ هر کوچه نوحه سر نکند من از دعای زاهدا شدم مأیوس نگفته بهتر وقتی که حرف اثر نکند مرا در این سرِ پیری به حال خود ای کاش گذاردم دل و زین بیش دربه‌در نکند دست‌به‌سر گشت گوش کر کند که از این رهگذر گذر نکند بگو به از این بیش سربه‌سر مگذار ز جان گذشته به تَرکِ سر نکند لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 غم تو نیمه‌جانم کرد کرد کاری که ناتوانم کرد زیر بار فلک نرفتم لیک بار تو چون کمانم کرد چون آه سینهٔ مظلوم دگر از هر نظر نهانم کرد نیست باقی جز عاقبت صاحب استخوانم کرد به تصور نیارم آنچه که آن به نیاید آنم کرد دست‌پروردهٔ مرا دست دستی کرد چون موم نرم من به تو ای باز مهربانم کرد بس که بُوَد دل از چشمم به دو چشمت که بدگمانم کرد بد داد صد بار با وجودی که امتحانم کرد نیست به از به من آنچه می‌خواست دل زبانم کرد لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 دیشب به یاد روی تو ای رشک شُستم ز سیلِ من از دیده نقشِ خواب تا صبحدم که جیب چاک زد شفق صد رنگ ریخت به خیال رُخَت بر آب بنشسته‌ام میانهٔ سیلابِ که گر بینی گمان بری که حبابی است روی آب شد غمزه‌ات آن سان که مستی‌اش افزون بُوَد ز نشئهٔ یک خُمِ چشمت به زیرچشمی با یک اشاره کرد در هر کجا دلی است شد ز روی تو زاهد، باد محروم ز آستین خطا دامن با خانه خرابه دل آنچه را که کرد چشمت، به آن نکند پیرو وهاب افتاد طُرّه بر سر مژگانت آگه است اوفتاده به سرپنجهٔ از مهوشان چو تو را انتخاب کرد گفت از این حُسنِ لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 ز بس به زلفِ تو دل بر سرِ دل افتاده چه کشمکش که میانِ افتاده ز فرقه‌بازیِ اَحزابِ دل در آن سرِ زلف گذارِ شانه بر آن طُرّه مشکل افتاده دلم بسوخت که بر صورتِ تو خالِ سیاه به سانِ ملّتِ محکومِ افتاده بسوز از آتشِ رخ این و روی نما تو بخواه که جان غیر قابل افتاده ز بس که ز غمت ریختم به دل از دلم چو غرقه ز به افتاده به جز نَبَرَد رَه به سوی عشق که بارِ در این راه بر افتاده گرفته نورِ جهان‌تابِ عالَم و پیِ مُباحِثه بسی دلایل افتاده سپردمت به رقیبان و با تو کارم نیست از آنکه کار به دست افتاده تو هرج و مرجیِ دربارِ بین، عارف میانِ این همه افتاده لینک کانال 👈 @ajs_org
📜 خوش آن زمان که دلم پای‌بند یاری بود به کوی باده‌فروشانم اعتباری بود بیار باده که از عهد همین مانده است به ، چه خوش و روزگاری بود به اقتدار چه نازی که روزی را مزیت و و و اعتباری بود چو وقتی نامداری داشت در این دیار چو سیروس بود به این محیط که امروز بی‌کس و است کمان کشیده چو اسفندیار یاری بود کسی که کرد گرفتار یکه‌تازان را اسیر پنجه یک طفل نی سواری بود بنای تمدن به باد می‌دادم اگر به دست من ای چرخ بود کشیده بار تو بارها این بار خمیده شد قدم از زحمت این چه باری بود قرار داد دو چمشش که خون به دل سپس نریزد پیمان‌شکن قراری بود به دستیاریت ای دیده به غلتید الهی آنکه شوی کور این چه کاری بود دلی است از من کس ار نشان خواهد بگو که چون لاله داغداری بود گذار عارف و عامی به دار می‌افتاد اگر برای چوب داری بود لینک کانال 👈 @ajs_org