🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌿🌹🌹🌹🌹🌹
🌿🌹🌹🌹
🌿🌹
#مهمان_امام_رئوف
#زیارت_با_شهدای_آینده
✍️✍️✍️ #راوی_جعفر_طهماسبی
هروقت بین عملیات ها فرصتی بود فرمانده های ما کاروان زیارتی راه میانداختند و ما به #پابوس_آقا میرفتیم.
زمستان سال 63 بود که #امام_هشتم بچه های گردان ما رو طلبید.
به خاطر وقفه در جنگ بعد از #عملیات_خیبر، شدیدا نیاز به یک زیارت داشتیم.
نزدیک یک سال بود که عملیاتی نرفته بودیم و حسابی #درجه_شهادتمون پایین اومده بود. با قطار راهی شدیم.
به مشهد که رسیدیم هوا به شدت سرد بود توی #کوچه_عیدگاه حسینییه ای رو برای اسکان هماهنگ کرده بودند. اون موقع نفت کوپنی بود و امکان استفاده از بخاری نبود و ماهم به اندازه کافی پتو نبرده بودیم.
شب اول موقع خوابیدن برای اینکه یک مقدار گرم بشیم قرار شد دونفری زیر یک پتو بریم و با دوتا پتو گرم بشیم.
همه موافق بودند الا #شهید_پیام_پور_رازقی.
اون مدام میگفت برادرها ما اومدیم یک مستحب انجام بدیم ، دونفری زیر یک پتو رفتن کراهت شدید داره.
هرچی براش استدلال میکردند اون ول کن نبود.
از شانس بد، باید من و پیام پتوهامون رو یکی میکردیم ومیخوابیدیم.
من با زور پتوی پیام رو گرفتم و با پتوی خودم شد دوتا پتو و روم انداختم.
اون هم با مهربانی خندید و گفت راحت باش.
معمول بچه های گردان بود که قبل از خواب وضو میگرفتند.
#شهید_نباتی رفت بیرون برای وضو و چند لحظه بعد برگشت و با خنده گفت:
برادرها ریش های من از شدت سرما قندیل بسته و چند نفر دورش رو گرفتند تا با گرمای نفسشون یخ ریش نباتی رو آب کنند.
البته اون شب تا ما اومدیم زیر پتو گرم بشیم شب از نیمه گذشت و خوابمون برد و برای نماز صبح که بیدار شدیم #شهید_پیام و #شهید_مصطفی_مبینی مشغول نماز شب بودند و اون شب مرتکب مکروه نشدند.
فردا #شهید_سید_محمد_زینال_حسینی بچه ها رو فرستاد و نفت تهیه کردند و مشکل سرما حل شد.
در این سفر زیارتی بود که #امام_رئوف اجازه داد ما #کنار_ضریحش دعای توسل بخونیم.
درست مقابل صورت امام رضا علیه السلام.
اون شب خیلی از بچه ها التماس شهادت داشتند.
و بعد از اون زیارت قرعه به نام #شهید_مصطفی_مبینی افتاد که اولین شهید این کاروان زیارتی باشه.مصطفی در #عملیات_بدر حاجتش برآورده شد و خلعت شهادت به تن کرد.
🌿🌹
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹
#امروز_20_بهمن_سال_1364
از روز 19 بهمن 64 بعد از اینکه تمرینات غواصی در کنار کارون تمام شد به بیمارستان خرمشهر که عقبه ی بچه های لشگر10 بود اومدیم و داخل یکی از اطاق های بیمارستان مستقر شدیم
روز بیستم بهمن بعد از نماز یه تعداد بچه ها برای استحمام رفتند و تا ظهر همه اومدند و برای نماز ظهر و عصر بعضی از فرماندهان لشگر من جمله _شهید_حاج_یدالله_کلهر در بین غواص ها حضور پیدا کردند.
بعد از خوردن نهار ماشین ها اومدند و همه ی غواص ها رو سوار کردند و یادم میاد از جاده شلمچه به سمت عرایض رفتیم و بعد از پل نو ماشین ها به سمت چپ گردش کردند و در یک روستای مخروبه ای در نزدیکی قصر خزعل پیاده شدیم.
بچه ها سریع رفتند داخل خونه های مستقر شدند.
دو سه ساعتی تا مغرب مونده بود و هرکسی مشغول کاری شد.
شهید آقا رسول کشاورز مسوول دسته ما بود و شهید خاتمیان هم معاونش بود.
از طریق قرارگاه فرمانده های دسته رو برای آخرین هماهنگی ها احضار کردند و شهید کشاورز هم با بقیه مسوولین غواص ها رفت.
قرار شد غواص ها بدون اینکه توجه دشمن رو جلب کنند چند در تیم های سه یا چهار نفره به لب آب اروند بروند و از داخل دیدگاه از نزدیک با منطقه درگیری آشنا شوند.
با شهید خاتمیان دولا دولا رفتیم سمت دیدگاه قصر شیخ خزعل و توی مسیر هم یکی دوتا تیر به سمت ما شلیک شد.
یه دوربین 20 در 120 داخل دیدگاه بود و ساحل جزیره ام الرصاص را به خوبی می شد دید. به علت جزر آب موانع دشمن بیرون آب بود و سربازان دشمن مشغول ترمیم موانع و نخل های لب کانال بودند.
قرار بود من سنگری که مقابل معبر ما بود رو با آرپی جی هدف قرار بدهم.
از داخل دوربین سنگر رو برانداز کردم تا فاصله تقریبی سنگر تا آب و موانع مقابلش دستم بیاد.
اونطرف اروند یک تابلویی بود مثل تابلوی راهنمایی رانندگی که حرف A2 روی اون نوشته شده بود و این تابلو شاخص معبر ما در ساحل دشمن بود.
نیم ساعتی با شهید خاتمیان توی دیدگاه بودیم و هوا هنوز روشن بود که به محل تجمع غواص ها برگشتیم.
یک ساعت به مغرب بود که دستور رسید که برادرها لباس های غواصی رو بپوشند.
بچه ها به هم کمک میکردند تا لباسها رو بپوشند.
یه عده خشک خشک و با سختی لباس پوشیدند و بعضی ها هم با سطل آب بدن هاشون رو خیس کرده و لباس به تن کردند.
یه مقدار نارنجک و فشنگ هم آورده بودند که بچه هایی که قدرت بدنی دارند با خود به اونطرف اروند منتقل کنند.
من بعد از پوشیدن لباس غواصی به کمک شهید علی پیکاری یه تعداد نارنجک به کمربند غواصی با کش بستم که در صورت لزوم استفاده کنم.
سلاح انفرادی اکثر غواص ها کلاشینکف بود که با جوشاندن در گیریس و روغن به اصطلاح ضد آب شده بود.
به هر دسته ای یک قبضه آرپی جی و یک قبضه هم نارنجک انداز تخم مرغی داده بودند که با صلاحدید فرمانده ها قرار شد من با آرپی جی کار کنم و من به این شرط قبول کردم که شهید پیکاری به عنوان کمک آرپی جی زن من رو همراهی کند که علی هم بر من منت گذاشت و قبول کرد.
#راوی_جعفر_طهماسبی
ادامه خاطره👇👇👇👇👇👇
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌿🌹🌹🌹🌹🌹
🌿🌹🌹🌹
🌿🌹
#مهمان_امام_رئوف
#زیارت_با_شهدای_آینده
✍️✍️✍️ #راوی_جعفر_طهماسبی
هروقت بین عملیات ها فرصتی بود فرمانده های ما کاروان زیارتی راه میانداختند و ما به #پابوس_آقا میرفتیم.
زمستان سال 63 بود که #امام_هشتم بچه های گردان ما رو طلبید.
به خاطر وقفه در جنگ بعد از #عملیات_خیبر، شدیدا نیاز به یک زیارت داشتیم.
نزدیک یک سال بود که عملیاتی نرفته بودیم و حسابی #درجه_شهادتمون پایین اومده بود. با قطار راهی شدیم.
به مشهد که رسیدیم هوا به شدت سرد بود توی #کوچه_عیدگاه حسینییه ای رو برای اسکان هماهنگ کرده بودند. اون موقع نفت کوپنی بود و امکان استفاده از بخاری نبود و ماهم به اندازه کافی پتو نبرده بودیم.
شب اول موقع خوابیدن برای اینکه یک مقدار گرم بشیم قرار شد دونفری زیر یک پتو بریم و با دوتا پتو گرم بشیم.
همه موافق بودند الا #شهید_پیام_پور_رازقی.
اون مدام میگفت برادرها ما اومدیم یک مستحب انجام بدیم ، دونفری زیر یک پتو رفتن کراهت شدید داره.
هرچی براش استدلال میکردند اون ول کن نبود.
از شانس بد، باید من و پیام پتوهامون رو یکی میکردیم ومیخوابیدیم.
من با زور پتوی پیام رو گرفتم و با پتوی خودم شد دوتا پتو و روم انداختم.
اون هم با مهربانی خندید و گفت راحت باش.
معمول بچه های گردان بود که قبل از خواب وضو میگرفتند.
#شهید_نباتی رفت بیرون برای وضو و چند لحظه بعد برگشت و با خنده گفت:
برادرها ریش های من از شدت سرما قندیل بسته و چند نفر دورش رو گرفتند تا با گرمای نفسشون یخ ریش نباتی رو آب کنند.
البته اون شب تا ما اومدیم زیر پتو گرم بشیم شب از نیمه گذشت و خوابمون برد و برای نماز صبح که بیدار شدیم #شهید_پیام و #شهید_مصطفی_مبینی مشغول نماز شب بودند و اون شب مرتکب مکروه نشدند.
فردا #شهید_سید_محمد_زینال_حسینی بچه ها رو فرستاد و نفت تهیه کردند و مشکل سرما حل شد.
در این سفر زیارتی بود که #امام_رئوف اجازه داد ما #کنار_ضریحش دعای توسل بخونیم.
درست مقابل صورت امام رضا علیه السلام.
اون شب خیلی از بچه ها التماس شهادت داشتند.
و بعد از اون زیارت قرعه به نام #شهید_مصطفی_مبینی افتاد که اولین شهید این کاروان زیارتی باشه.مصطفی در #عملیات_بدر حاجتش برآورده شد و خلعت شهادت به تن کرد.
🌿🌹
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌿🌹🌹🌹🌹🌹
🌿🌹🌹🌹
🌿🌹
#مهمان_امام_رئوف
#زیارت_با_شهدای_آینده
✍️✍️✍️ #راوی_جعفر_طهماسبی
هروقت بین عملیات ها فرصتی بود فرمانده های ما کاروان زیارتی راه میانداختند و ما به #پابوس_آقا میرفتیم.
زمستان سال 63 بود که #امام_هشتم بچه های گردان ما رو طلبید.
به خاطر وقفه در جنگ بعد از #عملیات_خیبر، شدیدا نیاز به یک زیارت داشتیم.
نزدیک یک سال بود که عملیاتی نرفته بودیم و حسابی #درجه_شهادتمون پایین اومده بود. با قطار راهی شدیم.
به مشهد که رسیدیم هوا به شدت سرد بود توی #کوچه_عیدگاه حسینییه ای رو برای اسکان هماهنگ کرده بودند. اون موقع نفت کوپنی بود و امکان استفاده از بخاری نبود و ماهم به اندازه کافی پتو نبرده بودیم.
شب اول موقع خوابیدن برای اینکه یک مقدار گرم بشیم قرار شد دونفری زیر یک پتو بریم و با دوتا پتو گرم بشیم.
همه موافق بودند الا #شهید_پیام_پور_رازقی.
اون مدام میگفت برادرها ما اومدیم یک مستحب انجام بدیم ، دونفری زیر یک پتو رفتن کراهت شدید داره.
هرچی براش استدلال میکردند اون ول کن نبود.
از شانس بد، باید من و پیام پتوهامون رو یکی میکردیم ومیخوابیدیم.
من با زور پتوی پیام رو گرفتم و با پتوی خودم شد دوتا پتو و روم انداختم.
اون هم با مهربانی خندید و گفت راحت باش.
معمول بچه های گردان بود که قبل از خواب وضو میگرفتند.
#شهید_نباتی رفت بیرون برای وضو و چند لحظه بعد برگشت و با خنده گفت:
برادرها ریش های من از شدت سرما قندیل بسته و چند نفر دورش رو گرفتند تا با گرمای نفسشون یخ ریش نباتی رو آب کنند.
البته اون شب تا ما اومدیم زیر پتو گرم بشیم شب از نیمه گذشت و خوابمون برد و برای نماز صبح که بیدار شدیم #شهید_پیام و #شهید_مصطفی_مبینی مشغول نماز شب بودند و اون شب مرتکب مکروه نشدند.
فردا #شهید_سید_محمد_زینال_حسینی بچه ها رو فرستاد و نفت تهیه کردند و مشکل سرما حل شد.
در این سفر زیارتی بود که #امام_رئوف اجازه داد ما #کنار_ضریحش دعای توسل بخونیم.
درست مقابل صورت امام رضا علیه السلام.
اون شب خیلی از بچه ها التماس شهادت داشتند.
و بعد از اون زیارت قرعه به نام #شهید_مصطفی_مبینی افتاد که اولین شهید این کاروان زیارتی باشه.مصطفی در #عملیات_بدر حاجتش برآورده شد و خلعت شهادت به تن کرد.
🌿🌹
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🍃🌹
این روزهای بچه های #تخریب_لشگر_10 در 35سال پیش
🍃🌷 #عملیات_والفجر_8
🍃🌷 #مقر_ام_النوشه
✍🏿✍🏿✍🏿✍🏿 #راوی_جعفر_طهماسبی
زمستان بود و تقریبا اکثر روزها بارونی بود
شبها هوا خیلی سرد میشد
روی چادر ها رو با پلاستیک پوشونده بودیم وبعضی بچه هاهم خارو خاشاک بیابون رو برای استتار روی چادر ها ریخته بودند
تقریبا همه با چکمه توی مقر راه میرفتند.
یه حموم صحرایی توی #مقر_ام_النوشه داشتیم که پنج تا دونه دوش داشت و #شهید_سلطانعلی_معصومی مسوولش بود. فرمانده ما شهید #حاج_عبدالله اصرار داشت که حتما قبل از نماز صبح حموم گرم باشه برای اونهایی که نیاز به آب پیدا میکنند.
چون شهید حاج عبدالله همزمان مسولیت #مهندسی و #تخریب رو با هم داشت بچه های مهندسی هم در کنار مقر تخریب چادرها شون رو علم کرده بودند و روزهای خوبی با این عزیزان داشتیم.
مسوولیت آموزش و تمرینات بچه ها در آب با #شهید_زینال_حسینی که معاون گردان ما بود وشهید اربابیان بود.
تقریبا اکثر شب ها رزم شبانه داشتیم . اون هم رزم های شبانه بچه های تخریب.
آموزش های محتلفی بچه ها داشتند. جمع صد و چند نفری گردان ما همه مشغول بودند.
مقر ما در کنار کارون برای خودش اسکله داشت. با نصب یه پل خیبری کنار کارون فضایی مهیا شده بود که بچه های تخریب کار غواصی در آب رو به سهولت بیشتری انجام دهند. چندین تیم از بچه های تخریب برداشت موانع در آب رو تمرین میکردند.با راهنمایی شهید سید اسماعیل موسوی و کمک بچه های مهندسی هشت پرهایی(خورشیدی) درست کرده بودند و با مواد منفجره اونها رو منهدم میکردند .
بچه های تخریب برای منهدم کردن هشت پرها در حداقل زمان نوارهایی انفجاری ابتکاری درست کرده بودند.
داخل این نوارها خرج انفجاری C4)) سی4 بود که دورنقطه اتصال جوش ها محکم میکردند و با چاشنی انفجاری وفتیله باروتی و آتش زنه(دستگاهی برای روشن کردن فتیله باروتی در آب) اون رو منفجر میکردند.
با نظر بچه هایی که موانع دشمن رو در آنسوی اروند شناسایی کرده بودند میدان موانعی شبیه آنچه در شناسایی ها دیده بودند در ساحل کارون احداث شده بود و #غواصان_اطلاعات_#عملیات و تخریب و سایر غواصان لشگر10سیدالشهداء(ع) در اون موانع تمیرین عبور از موانع رو انجام میدادند و تقزیبا هرشب این مانور انجام میشد.
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌺 @alvaresinchannel
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌿🌹🌹🌹🌹🌹
🌿🌹🌹🌹
🌿🌹
#مهمان_امام_رئوف
#زیارت_با_شهدای_آینده
✍️✍️✍️ #راوی_جعفر_طهماسبی
هروقت بین عملیات ها فرصتی بود فرمانده های ما کاروان زیارتی راه میانداختند و ما به #پابوس_آقا میرفتیم.
زمستان سال 63 بود که #امام_هشتم بچه های گردان ما رو طلبید.
به خاطر وقفه در جنگ بعد از #عملیات_خیبر، شدیدا نیاز به یک زیارت داشتیم.
نزدیک یک سال بود که عملیاتی نرفته بودیم و حسابی #درجه_شهادتمون پایین اومده بود. با قطار راهی شدیم.
به مشهد که رسیدیم هوا به شدت سرد بود توی #کوچه_عیدگاه حسینییه ای رو برای اسکان هماهنگ کرده بودند. اون موقع نفت کوپنی بود و امکان استفاده از بخاری نبود و ماهم به اندازه کافی پتو نبرده بودیم.
شب اول موقع خوابیدن برای اینکه یک مقدار گرم بشیم قرار شد دونفری زیر یک پتو بریم و با دوتا پتو گرم بشیم.
همه موافق بودند الا #شهید_پیام_پور_رازقی.
اون مدام میگفت برادرها ما اومدیم یک مستحب انجام بدیم ، دونفری زیر یک پتو رفتن کراهت شدید داره.
هرچی براش استدلال میکردند اون ول کن نبود.
از شانس بد، باید من و پیام پتوهامون رو یکی میکردیم ومیخوابیدیم.
من با زور پتوی پیام رو گرفتم و با پتوی خودم شد دوتا پتو و روم انداختم.
اون هم با مهربانی خندید و گفت راحت باش.
معمول بچه های گردان بود که قبل از خواب وضو میگرفتند.
#شهید_نباتی رفت بیرون برای وضو و چند لحظه بعد برگشت و با خنده گفت:
برادرها ریش های من از شدت سرما قندیل بسته و چند نفر دورش رو گرفتند تا با گرمای نفسشون یخ ریش نباتی رو آب کنند.
البته اون شب تا ما اومدیم زیر پتو گرم بشیم شب از نیمه گذشت و خوابمون برد و برای نماز صبح که بیدار شدیم #شهید_پیام و #شهید_مصطفی_مبینی مشغول نماز شب بودند و اون شب مرتکب مکروه نشدند.
فردا #شهید_سید_محمد_زینال_حسینی بچه ها رو فرستاد و نفت تهیه کردند و مشکل سرما حل شد.
در این سفر زیارتی بود که #امام_رئوف اجازه داد ما #کنار_ضریحش دعای توسل بخونیم.
درست مقابل صورت امام رضا علیه السلام.
اون شب خیلی از بچه ها التماس شهادت داشتند.
و بعد از اون زیارت قرعه به نام #شهید_مصطفی_مبینی افتاد که اولین شهید این کاروان زیارتی باشه.مصطفی در #عملیات_بدر حاجتش برآورده شد و خلعت شهادت به تن کرد.
🌿🌹
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
این روزهای بچه های #تخریب_لشگر_10 در 34 سال پیش
🍃🌷قبل از #عملیات_والفجر_8
🍃🌷 #مقر_ام_النوشه
✍🏿✍🏿✍🏿✍🏿 #راوی_جعفر_طهماسبی
زمستان بود و تقریبا اکثر روزها بارونی بود
شبها هوا خیلی سرد میشد
روی چادر ها رو با پلاستیک پوشونده بودیم و بعضی بچه هاهم خارو خاشاک بیابون رو برای استتار روی چادر ها ریخته بودند
تقریبا همه با چکمه توی مقر راه میرفتند.
یه حموم صحرایی توی #مقر_ام_النوشه داشتیم که پنج تا دونه دوش داشت و #شهید_سلطانعلی_معصومی مسوولش بود.
فرمانده ما شهید #حاج_عبدالله اصرار داشت که حتما قبل از نماز صبح حموم گرم باشه برای اونهایی که نیاز به آب پیدا میکنند.
چون شهید حاج عبدالله همزمان مسولیت #مهندسی و #تخریب رو با هم داشت بچه های مهندسی هم در کنار مقر تخریب چادرها شون رو علم کرده بودند و روزهای خوبی با این عزیزان داشتیم.
مسوولیت آموزش و تمرینات #بچه_های_تخریب در آب با #شهید_زینال_حسینی و #شهید_اربابیان بود.
تقریبا اکثر شب ها رزم شبانه داشتیم . اون هم رزم های شبانه بچه های تخریب.
آموزش های محتلفی بچه ها داشتند. جمع صد و چند نفری گردان ما همه مشغول بودند.
مقر ما در کنار کارون برای خودش اسکله داشت. با نصب یه پل خیبری کنار کارون فضایی مهیا شده بود که بچه های تخریب کار غواصی در آب رو به سهولت بیشتری انجام دهند. چندین تیم از #بچه_های_تخریب برداشت موانع در آب رو تمرین میکردند.
با راهنمایی #شهید_سید_اسماعیل_موسوی و کمک #بچه_های_مهندسی هشت پرهایی(خورشیدی) درست کرده بودند و با مواد منفجره اونها رو منهدم میکردند . این کار تمیرینی بود برای مواجهه غواصان تخریبچی با موانع هشت پر در ساحل #جزیره_ام_الرصاص.
بچه های تخریب برای منهدم کردن #هشت_پرها در حداقل زمان نوارهایی انفجاری ابتکاری درست کرده بودند. داخل این نوارها خرج انفجاری C4 سی4 بود که دورنقطه اتصال جوش ها محکم میکردند و با چاشنی انفجاری وفتیله باروتی و آتش زنه(دستگاهی برای روشن کردن فتیله باروتی در آب) اون رو منفجر میکردند.
با نظر بچه هایی که موانع دشمن رو در آنسوی اروند شناسایی کرده بودند میدان موانعی شبیه آنچه در شناسایی ها دیده بودند در ساحل کارون احداث شده بود و #غواصان_اطلاعات_عملیات و تخریب و سایر #غواصان_لشگر_10_سیدالشهداء(ع) در اون موانع تمرین عبور از موانع رو انجام میدادند و تقزیبا هرشب این مانور انجام میشد.
یاد اون روزهای خوب بخیر
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌺 @alvaresinchannel
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌿🌹🌹🌹🌹🌹
🌿🌹🌹🌹
🌿🌹
#مهمان_امام_رئوف
#زیارت_با_شهدای_آینده
✍️✍️✍️ #راوی_جعفر_طهماسبی
هروقت بین عملیات ها فرصتی بود فرمانده های ما کاروان زیارتی راه میانداختند و ما به #پابوس_آقا میرفتیم.
زمستان سال 63 بود که #امام_هشتم بچه های گردان ما رو طلبید.
به خاطر وقفه در جنگ بعد از #عملیات_خیبر، شدیدا نیاز به یک زیارت داشتیم.
نزدیک یک سال بود که عملیاتی نرفته بودیم و حسابی #درجه_شهادتمون پایین اومده بود. با قطار راهی شدیم.
به مشهد که رسیدیم هوا به شدت سرد بود توی #کوچه_عیدگاه حسینییه ای رو برای اسکان هماهنگ کرده بودند. اون موقع نفت کوپنی بود و امکان استفاده از بخاری نبود و ماهم به اندازه کافی پتو نبرده بودیم.
شب اول موقع خوابیدن برای اینکه یک مقدار گرم بشیم قرار شد دونفری زیر یک پتو بریم و با دوتا پتو گرم بشیم.
همه موافق بودند الا #شهید_پیام_پور_رازقی.
اون مدام میگفت برادرها ما اومدیم یک مستحب انجام بدیم ، دونفری زیر یک پتو رفتن کراهت شدید داره.
هرچی براش استدلال میکردند اون ول کن نبود.
از شانس بد، باید من و پیام پتوهامون رو یکی میکردیم ومیخوابیدیم.
من با زور پتوی پیام رو گرفتم و با پتوی خودم شد دوتا پتو و روم انداختم.
اون هم با مهربانی خندید و گفت راحت باش.
معمول بچه های گردان بود که قبل از خواب وضو میگرفتند.
#شهید_نباتی رفت بیرون برای وضو و چند لحظه بعد برگشت و با خنده گفت:
برادرها ریش های من از شدت سرما قندیل بسته و چند نفر دورش رو گرفتند تا با گرمای نفسشون یخ ریش نباتی رو آب کنند.
البته اون شب تا ما اومدیم زیر پتو گرم بشیم شب از نیمه گذشت و خوابمون برد و برای نماز صبح که بیدار شدیم #شهید_پیام و #شهید_مصطفی_مبینی مشغول نماز شب بودند و اون شب مرتکب مکروه نشدند.
فردا #شهید_سید_محمد_زینال_حسینی بچه ها رو فرستاد و نفت تهیه کردند و مشکل سرما حل شد.
در این سفر زیارتی بود که #امام_رئوف اجازه داد ما #کنار_ضریحش دعای توسل بخونیم.
درست مقابل صورت امام رضا علیه السلام.
اون شب خیلی از بچه ها التماس شهادت داشتند.
و بعد از اون زیارت قرعه به نام #شهید_مصطفی_مبینی افتاد که اولین شهید این کاروان زیارتی باشه.مصطفی در #عملیات_بدر حاجتش برآورده شد و خلعت شهادت به تن کرد.
🌿🌹
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
این روزهای بچه های #تخریب_لشگر_10 در37 سال پیش
🍃🌷قبل از #عملیات_والفجر_8
🍃🌷 #مقر_ام_النوشه
✅🔴 بهمن ماه 1364
✍🏿✍🏿✍🏿✍🏿 #راوی_جعفر_طهماسبی
زمستان بود و تقریبا اکثر روزها بارونی بود
شبها هوا خیلی سرد میشد
روی چادر ها رو با پلاستیک پوشونده بودیم و بعضی بچه هاهم خارو خاشاک بیابون رو برای استتار روی چادر ها ریخته بودند
تقریبا همه با چکمه توی مقر راه میرفتند.
یه حموم صحرایی توی #مقر_ام_النوشه داشتیم که پنج تا دونه دوش داشت و #شهید_سلطانعلی_معصومی مسوولش بود.
فرمانده ما شهید #حاج_عبدالله اصرار داشت که حتما قبل از نماز صبح حموم گرم باشه برای اونهایی که نیاز به آب پیدا میکنند.
چون شهید حاج عبدالله همزمان مسولیت #مهندسی و #تخریب رو با هم داشت بچه های مهندسی هم در کنار مقر تخریب چادرها شون رو علم کرده بودند و روزهای خوبی با این عزیزان داشتیم.
مسوولیت آموزش و تمرینات #بچه_های_تخریب در آب با #شهید_زینال_حسینی و #شهید_اربابیان بود.
تقریبا اکثر شب ها رزم شبانه داشتیم . اون هم رزم های شبانه بچه های تخریب.
آموزش های محتلفی بچه ها داشتند. جمع صد و چند نفری گردان ما همه مشغول بودند.
مقر ما در کنار کارون برای خودش اسکله داشت. با نصب یه پل خیبری کنار کارون فضایی مهیا شده بود که بچه های تخریب کار غواصی در آب رو به سهولت بیشتری انجام دهند. چندین تیم از #بچه_های_تخریب برداشت موانع در آب رو تمرین میکردند.
با راهنمایی #شهید_سید_اسماعیل_موسوی و کمک #بچه_های_مهندسی هشت پرهایی(خورشیدی) درست کرده بودند و با مواد منفجره اونها رو منهدم میکردند . این کار تمیرینی بود برای مواجهه غواصان تخریبچی با موانع هشت پر در ساحل #جزیره_ام_الرصاص.
بچه های تخریب برای منهدم کردن #هشت_پرها در حداقل زمان نوارهایی انفجاری ابتکاری درست کرده بودند. داخل این نوارها خرج انفجاری C4 سی4 بود که دورنقطه اتصال جوش ها محکم میکردند و با چاشنی انفجاری وفتیله باروتی و آتش زنه(دستگاهی برای روشن کردن فتیله باروتی در آب) اون رو منفجر میکردند.
با نظر بچه هایی که موانع دشمن رو در آنسوی اروند شناسایی کرده بودند میدان موانعی شبیه آنچه در شناسایی ها دیده بودند در ساحل کارون احداث شده بود و #غواصان_اطلاعات_عملیات و تخریب و سایر #غواصان_لشگر_10_سیدالشهداء(ع) در اون موانع تمرین عبور از موانع رو انجام میدادند و تقزیبا هرشب این مانور انجام میشد.
یاد اون روزهای خوب بخیر
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌺 @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
این روزهای بچه های #تخریب_لشگر_10 در ۳۸ سال پیش
🍃🌷قبل از #عملیات_والفجر_8
🍃🌷 #مقر_ام_النوشه
✍🏿✍🏿✍🏿✍🏿 #راوی_جعفر_طهماسبی
زمستان بود و تقریبا اکثر روزها بارونی بود
شبها هوا خیلی سرد میشد
روی چادر ها رو با پلاستیک پوشونده بودیم و بعضی بچه هاهم خارو خاشاک بیابون رو برای استتار روی چادر ها ریخته بودند
تقریبا همه با چکمه توی مقر راه میرفتند.
یه حموم صحرایی توی #مقر_ام_النوشه داشتیم که پنج تا دونه دوش داشت و #شهید_سلطانعلی_معصومی مسوولش بود.
فرمانده ما شهید #حاج_عبدالله اصرار داشت که حتما قبل از نماز صبح حموم گرم باشه برای اونهایی که نیاز به آب پیدا میکنند.
چون شهید حاج عبدالله همزمان مسولیت #مهندسی و #تخریب رو با هم داشت بچه های مهندسی هم در کنار مقر تخریب چادرها شون رو علم کرده بودند و روزهای خوبی با این عزیزان داشتیم.
مسوولیت آموزش و تمرینات #بچه_های_تخریب در آب با #شهید_زینال_حسینی و #شهید_اربابیان بود.
تقریبا اکثر شب ها رزم شبانه داشتیم . اون هم رزم های شبانه بچه های تخریب.
آموزش های محتلفی بچه ها داشتند. جمع صد و چند نفری گردان ما همه مشغول بودند.
مقر ما در کنار کارون برای خودش اسکله داشت. با نصب یه پل خیبری کنار کارون فضایی مهیا شده بود که بچه های تخریب کار غواصی در آب رو به سهولت بیشتری انجام دهند. چندین تیم از #بچه_های_تخریب برداشت موانع در آب رو تمرین میکردند.
با راهنمایی #شهید_سید_اسماعیل_موسوی و کمک #بچه_های_مهندسی هشت پرهایی(خورشیدی) درست کرده بودند و با مواد منفجره اونها رو منهدم میکردند . این کار تمیرینی بود برای مواجهه غواصان تخریبچی با موانع هشت پر در ساحل #جزیره_ام_الرصاص.
بچه های تخریب برای منهدم کردن #هشت_پرها در حداقل زمان نوارهایی انفجاری ابتکاری درست کرده بودند. داخل این نوارها خرج انفجاری C4 سی4 بود که دورنقطه اتصال جوش ها محکم میکردند و با چاشنی انفجاری وفتیله باروتی و آتش زنه(دستگاهی برای روشن کردن فتیله باروتی در آب) اون رو منفجر میکردند.
با نظر بچه هایی که موانع دشمن رو در آنسوی اروند شناسایی کرده بودند میدان موانعی شبیه آنچه در شناسایی ها دیده بودند در ساحل کارون احداث شده بود و #غواصان_اطلاعات_عملیات و تخریب و سایر #غواصان_لشگر_10_سیدالشهداء(ع) در اون موانع تمرین عبور از موانع رو انجام میدادند و تقزیبا هرشب این مانور انجام میشد.
یاد اون روزهای خوب بخیر
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌺 @alvaresinchannel