eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
4.7هزار دنبال‌کننده
255 عکس
157 ویدیو
36 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian دوستان سوالات خود را می توانند در آی دی استاد ارسال کنند. @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. ای ناخدای کشتی جان ها و ایمان ها رام اند و آرام اند با تو سیل و طوفان ها لبخند تو زیبایی گل های باغ ما شب گریه های تو دلیل هر چه باران ها   چشمان تو دریایی از آرامش و طوفان پیشانی ات روشن ترین ماه شبستان ها در هر کنار و گوشه ای با یاد گیسویت جمعند و سرگرمند هر شب را پریشان ها بالا بلندا جای دارد از تو بنویسند با هر قلم تاریخ دان ها و غزلخوان ها آغوش وا کردی که برگردند از هر سو آری پشیمان اند، از عشقت پشیمان ها تو از تبار آفتابی و شکوهت را آخر چرا باید که نشناسند انسان ها در امتداد چشم تو خورشید را دیدند در اوج ظلمت شبشکن مردان میدان ها  از روزهای عاشقی با ما روایت کن ای یادگار حاج قاسم ها و چمران ها ✍ .
. زائر چشم انتظار به دنبال تو می گردم درین صحن و سرا مولا کنار مرقد پاک علی موسی الرّضا مولا درین وادی قدم بگذاشتم ای یوسف زهرا به اشک زائران جدّ خود بازآ ، بیا مولا منم آهوی سرگردان درین صحرا ، نگاهی کن که صیّاد از پِی ام افتاده با تیر جفا مولا نباشد هیچ جا بهتر ازین وادی ، عنایت کن به دیدار تو نائل گردم اینجا از وفا مولا هوای دیدن رویت به سر دارم ، کرم فرما چه خوش باشد وصال اینجا، درین حال و هوا مولا خراسان آمدم صدها امید و آرزو دارم که باشد جمع آنها دیدن روی شما مولا منم آن زائر لب تشنه ای کز بهر دیدارت ز سقّا خانه اش نوشیده ام آب بقا مولا اگر اینجا به دیدار شما نائل نگردم من کجا باید روم آقا ، کجا مولا  کجا مولا منم سائل ترین سائل برای وصل چشمانت گدای این دَرَم آری ، گدایم من گدا مولا بگیر اینجا دو دستم را ، نجاتم ده ز عصیان ها تو کشتیّ عطا باشی منم غرقِ خطا مولا یقین دارم ز مشهد می روی کرب و بلا آقا بِبَر قلب مرا با خود به سمت کربلا مولا از آنجا که حسین بن علی را جانِ جان هستی بُوَد جان و دلت هم مشهد و هم نینوا مولا برای غربت جدّت رضا خونین جگر داری برای این شهید از کینه ی خصم دَغا مولا چو مرغی در میان حُجره می زد بال و پر امّا نشد از پیکر گلگون سرِ پاکش جدا مولا سرِ پاکی جدا شد از تن و زینب تماشا کرد چه حالی داشت آنجا خواهر خون خدا مولا تأسی می کند هر زائر اینجا با نفس هایت وَ باشد قلب «یاسر» با نوایت همصدا مولا ** «یاسر»✍ ............................................................... کانال اشعار حسینی ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. مسیر نور در اوج رهایی رسیده تا افق‌های جدایی شنیده شد صدای آشنایی ز اطراف حریم کبریایی... ندا آمد: الا یا اهل العالم چهل شب مانده تا ماه محرم شراب سرخ با پیمانه‌ای گفت کبوتر وقت ترک لانه‌ای گفت جنونِ عشق در دیوانه‌ای گفت شنیدم شمع با پروانه‌ای گفت بسوزی پا‌به‌پای من در این غم چهل شب مانده تا ماه محرم سرِ بازار با قدی خمیده عصای پیری بابا رسیده خودش با شانه‌ای بیرق‌کشیده برایم پیرهن مشکی خریده عجب رختی شود این رخت ماتم چهل شب مانده تا ماه محرم از این دنیای پوچِ هیچ‌مقدار ز دست روزگارِ مردم‌آزار گرفتارم گرفتارم گرفتار اجل دست از سرم بردار..، بردار به من مهلت بده ای مرگ..، این دم چهل شب مانده تا ماه محرم شبیه بادها باشیم ای کاش رهاتر از رها باشیم ای کاش شکوهِ ربنا باشیم ای کاش مُحرم کربلا باشیم ای کاش همین امشب بده اذن مرا هم چهل شب مانده تا ماه محرم ** هبوط ماه، چشمِ روشن تو چه بد بوده‌ست طرز کشتن تو به دست کیست آن پیراهن تو دگر وقتی نمانده تا تن او_ شود در زیر سم اسب درهم چهل شب مانده تا ماه محرم نوشته چکمه رویِ بال بُردند تنت را تا تهِ گودال بردند تو را با نیزه‌ای از حال بردند سرت را بین آن جنجال..، بردند بِگِرید عالمی پای "مُقَرَّم" چهل شب مانده تا ماه محرم چه می‌شد دورِ تو بلوا نمی‌شد برای غارتت دعوا نمی‌شد رقیّه‌خانمت تنها نمی‌شد سنان پایش به خیمه وا نمی‌شد کنارِ زینب تو نیست مَحرَم چهل شب مانده تا ماه محرم ✍ .
. چشم انتظار از هجر رویت ای گل قامت شده کمانی دستی بگیر از من در فصل ناتوانی دیگر توان نباشد تا از پی ات بگردم در راه وصل رویت دادم ز کف جوانی تنها نه شمع چشمم خاموش از فراق است پژمرده شد ز هجرت گلهای شمعدانی چون آب رو که می رفت از دیدگان به حسرت در انتظار طی شد عمرم به این روانی خواهان رؤیت تو بودم ولیکن ای دوست یک دم « تَری » نگفتم از بیم « لَنْ تَرانیِ » پنهان و آشکارا بودم پی وصالت نی دیدم آشکارا ، نی دیدمت نهانی از چشم لاله گونم با عطری از نجابت چیدم برای هدیه گلهای ارغوانی هر جا نشان گرفتم از کوی چون بهشتت گفتند خیمه داری در کوی بی نشانی راهی ست راه عشقش ای دل بیا که «یاسر» ما را به وی رساند زین راه آسمانی ** «یاسر»✍ .
. کم کم مسافران سحر را خبر کنید با ذکر یا حسین به مشهد سفر کنید خود را میان صحن رضا دربه‌در کنید شب تا اذان صبح به گنبد نظر کنید داریم اهل رحمت مخصوصه می‌شویم آماده‌ی زیارت مخصوصه می‌شویم باید تمام همت خود را به کار بست حالا که بار عام شده کوله‌بار بست با جبر عشق، در به‌رویِ اختیار بست دل را به حلقه‌های ضریح نگار بست در طوس برگزار شده اعتکاف ما صد حج واجب است ثوابِ طواف ما شکرخدا که از فُقراییم تا ابد از حاجیانِ کوی رضاییم تا ابد پیش رضا کنار خداییم تا ابد ما راهیانِ کرببلاییم تا ابد در صحن کهنه بود که تأييد ما رسید آقا نگاه کرد و روادید ما رسید ای کربلا نرفته حرم را بهانه کن دل را بیا به جاده‌ی مشهد روانه کن یک گوشه‌ای ز صحن رضا آشیانه کن پیش کریم، نوکری عاشقانه کن آنجا برات کرببلا زود می‌رسد هی خونِ دل نخور، بخدا زود می‌رسد آقا خودش غریب و به فکر غریب‌هاست مرثیه‌خوانِ روضه‌ی یابن شبیب‌هاست هرشب دلش شکسته‌ی شیب الخضیب‌هاست آزرده از مزاحمت نانجیب‌هاست یک عمه بود و لشکر اوباشِ بی حیا عالم فدای شیرزن دشتِ کربلا ✍ ................................................................... کانال اشعار حسینی ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. به ضریحت همیشه زنجیرند، اشک‌ها پشت پنجره فولاد از نگاه تو اذن می‌گیرند، اشک‌ها پشت پنجره فولاد چکه چکه به خاک می‌افتند، قطره‌ها مثل دانه‌ی تسبیح گاه مشغول غسل و تطهیرند، اشک‌ها پشت پنجره فولاد فضل و خوبی و مهربانیِ تو، ذکر گلدسته‌های باران است مَست امن یجیب و تکبیرند، اشک‌ها پشت پنجره فولاد تشنه‌ی گرمی نگاه تو شد، شعله‌ی بی فروغ چشمانم از همه چیز غیرِ تو سیرند، اشک‌ها پشت پنجره فولاد ناله‌های نسیم و هِق‌هِق ابر، زخمْ بر جانِ آسمان زده است چونکه مانند خنجر و تیرند، اشک‌ها پشت پنجره فولاد خسته، از راه دور آمده‌ایم، خسته و بی قرار و درمانده با زمین و زمانه درگیرند، اشک‌ها پشت پنجره فولاد دل به باب الجواد می‌بندد، سایه‌ای که اسیر شب شده است پُر، چو خوابِ سحر ز تعبیرند، اشک‌ها پشت پنجره فولاد تو غریبی و درک این غربت، کار افراد بی بصیرت نیست گرمِ تأویل، گاه تفسیرند، اشک‌ها پشت پنجره فولاد آرزوها و دردها تنها، راهِ این خانه را بلد شده‌اند جَلد این خانه‌اند و می‌میرند، اشک‌ها پشت پنجره فولاد ✍ .
. پرچم تو باد را این سو و آن سو می‌بَرد گنبدت خورشید را هر روز از رو می‌بَرد عده‌ای را گنبدت، یک دسته را گلدسته‌ات... گاه دل را چشم جادو، گاه ابرو می‌بَرد بسته به ایمانِ خویش از آب سقاخانه‌ات_ یک نفر آب و کسی می‌گفت دارو می‌بَرد پلک، گردی را نمی‌گیرد، نمی‌داند که چیست_ لذتی را که از این درگاه جارو می‌بَرد مهربانیِ تو جای خود، که حتی در عتاب سمت زائر خادمت تنها پَرِ قو می‌بَرد می‌تکاند از غبارِ بی‌کسی اول مرا بعد دربانت مرا با دست خود توو می‌بَرد از فراوانی مهمانان تو فهمیده‌ام هر گدا از ماجرای سفره‌ات بو می‌برد .
. السلام علیک یا اباعبدالله اوصاف آقای کرم جز منقبت نیست غیر از رضای دوست ، کاری مصلحت نیست از من گذر کن ، دستگیرت می شود او آری جدایی علتش جز معصیت نیست بیچاره عبدی که گدایی را بلد نیست در بین این دولت سرا جز مرحمت نیست با پای خود می رفت دنبال زهیرش آقای ما چشم انتظار معذرت نیست می مرد حر ، اما شهادت را بغل کرد والله ، شیرین تر ز حُسن عاقبت نیست آغوش او رو به غلامان نیز باز است آقای ما عشقش برای منفعت نیست رفتند هفتاد و دوتن ، عالم به هم ریخت عزت همیشه هم به پول و جمعیت نیست جمعیتی خوبند که دلداده باشند جمعیت ارباب ، جز جذابیت نیست جذابیت ، مجلس نه!! صاحب مجلس ماست کار نگاه او به غیر از تربیت نیست سر داد ، ما در روضه هایش سر بلندیم این اشک های کم که حق تسلیت نیست روی عبا آوردن اولاد ، درد است خنده به پیر داغدیده منزلت نیست .................................................................... کانال اشعار حسینی ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
826.2K
مؤلّف اين كتاب عباس قمى گويد:در هر زمان آن قدر كرامات و معجزات‏ از اين روضه مقدّسه ظاهر مي شود، كه نياز به نقل وقايع گذشته نيست و ما در باب دوم در اعمال شب بيست ‏و هفتم رجب به برخى مطالب كه مناسب اين مقام‏ بود اشاره كرديم و فعلا مقام را گنجايش تطويل نيست بهتر است آنكه اين فصل را به همين جا ختم كنيم و اين چند بيت شعر را كه از جامى در مدح آن‏ حضرت نقل شده است ذكر نماييم. سَلامٌ عَلَى آلِ طَه وَ يس سَلامٌ عَلَى آلِ خَيرِ النّبيين سلام بر خاندان طه و یس سلام بر خاندان بهترین پیامبران سَلامٌ عَلَى رُوضَةٍ حَلَّ فِيهَا اِمَامٌ يُبَاهِى بِهِ المُلكُ وَ الدِّين سلام بر روضه ای که اقامت گزده در آن امامی که پادشاهی و دین بدان می نازد امام بحقّ، شاه مطلق که آمد، حریم دَرَش قبله گاه سلاطین شه کاخ عرفان، گل شاخ احسان دُرّ دُرج امکان، مَه بُرج تمکین، علیّ بن موسی الرّضا کز خدایش رضا شد لقب، چون رضا بودش آیین ز فضل و شرف بینی او را جهانی اگر نَبوَدت تیره چشم جهان بین پی عطر روبند حوران جنّت غبار درش را به گیسوی مشکین اگر خواهی آری به کف دامن او برو دامن از هرچه جز اوست برچین 🌹🌿شرح و تفسیر عرفانی اشعار امام حسین ع 🌹🌿منظور از روضه در شعر چیست و اشاره به چه مطالبی دارد آیدی استاد برای طرح سوالات مقتل @m_h_tabemanesh کانال ضامن اشک ایتا https://eitaa.com/zameneashk1 کانال اشعار حسینی http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
. سلام ما به حریم مقدسش برسد کسی که فیض عظیمش به ما بود ممتد شهنشهی که جهانی شده است ریزه خورَش و جبرئیل به درگاه او پناه آرَد عقول عالمیان خیره از کرامت اوست به حیرت است ز جودش مدام درک و خرد کسی که نور دو چشم رضاست بی تردید (به سینه احدی دست رد نخواهد زد ) اگر قسم بدهی تو به حق مادرِ او یقین ز درگه خود عبد را نمی راند همیشه بابِ مراد است و سفره اش پهن است تفاوتی نکند نزدِ او چه خوب و چه بد برای عاشق دلداده هیچ فرقی نیست چه کاظمین چه باب الجواد در مشهد بهشت پای ضریحِ جواد می باشد بهشت هست یقین زیرِ آن دوتا‌ گنبد برو گدایی درگاه او نما (یونس) مگر خدا به جز از این چه چیز میخواهد؟ سروده: (یونس)✍ .
. از خدا خواستم گدا باشم سائل خانه ی شما باشم نوکر دائم رضا باشم در ره حضرتت فدا باشم چکنم بی بضاعتم آقا پس خودت کن شفاعتم آقا توشه ام، اشک و سوز و آه من است به نگاهت فقط نگاه من است بار سنگینی ام، گناه من است خانه ی امن تو پناه من است رد مکن کلب آستانت را در شمار آر میمهمانت را ای امام رئوف و نورانی کیستی تو که کعبه جانی قبله ی قلب دوستدارانی تو طبیب دل محبانی دردها را تو خود مداوایی هم دعا هم اجابت مایی حرمت آشیانه دلهاست پرچمت بر فراز منزلهاست نام زیبات نَقل محفلهاست یک نظر از تو، رفع مشکلهاست تو که سرچشمه حیات منی تو امید شب ممات منی نغمه های نقاره ات زیباست نقش های مناره ات زیباست بر گرفتار، چاره ات زیباست در ضمانت اشاره ات زیباست منم آهوی راه گم کرده بسوی تو پناه آورده بی پناهم پناه میخواهم بخششت از گناه میخواهم توشه ی بین راه میخواهم چون شهیدان نگاه میخواهم تا دلم مبتلای تو افتد سر من پیش پای تو افتد من شنیدم دل تو غمگین است داغ جدت ز بسکه سنگین است روضه اش بر تو رسم دیرین است پلکهایت ز گریه زَخمین است چه گذشته به او در آن گودال آنزمانی که شد تنش پامال آنزمانی که خیمه غارت شد بر حریم حرم جسارت شد بعد از آن نوبت اسارت شد خصم در نقشه حقارت شد خون بباریم آن اسیران را راسِ بر نیزه ی شهیدان را ✍ .
. امام مهربان باز با قصد زیارت برشما دارم سلام برامام و رهبرو برمقتدا دارم سلام منتظرهستم علیکم بشنوم از حضرتت هر زمانی سوی مشهد برشما دارم سلام زیر ابر رحمت و بارانی ات یابن کریم مثل یک سائل نه مثل یک گدا دارم سلام گرچه بی قیمت تر از خاکم ولی در محضرت روبه روی گنبد زرد طلا دارم سلام گاه درمشهد ،گهی دربین ره، گه دروطن برامام مهربان خود سه جا دارم سلام مرکز نورهمه خورشید ها ،شمس الشموس برتو مثل ماه وخورشید ازسما دارم سلام همره فوج ملائک بهر عرض احترام جبرئیل آید که آقا از خدا دارم سلام مادرم یک روز با گریه شفایم را گرفت من غریبه نیستم بر آشنا دارم سلام با سفارش های فبک للحسین ات بارها همره چشمان تر برکربلا دارم سلام دیده ام در عالم رؤیا که با عهد شما چون «وفایی» درسه جا من برشما دارم سلام ✍ .
. بارگاه سلطانی حرم قدس رضا حال و هوایی دارد این حریم ملکوتی چه صفایی دارد بانگ نقاره ی او تا ز حرم می آید خوش تر از نغمه ی داوود صدایی دارد هرکه فیضی برد از نور ولایت پیداست دلش از پرتو خورشید ضیایی دارد با دل خویش به پابوسی او باید رفت دل بشکسته ی ما راه به جایی دارد گر شفا می طلبی روی براین درگه کن که طبیبانه به هر درد دوایی دارد ما نداریم جز این کعبه دگر قبله ی عشق هر دلی کعبه ای و قبله نمایی دارد به نگاه کرمش در همه جا محتاجم که نگاه کرم و عقده گشایی دارد بنویسید براین بارگه سلطانی که به همسایگی خویش گدایی دارد روضه ی ابن شبیب اش به همه گفت که او در میان دل خود کرب وبلایی دارد سر زخاک در این روضه کجا بر دارد چون «وفایی» به رهش هر که وفایی دارد ✍ .
. ‍( عالم آل نبی ) یا امام الرئوف علیک آلاف التحیه و الثناء ... دور تا دور ضریحت دیدم اقیانوس را می کنی دلشاد هر دلخسته و مایوس را می شوم در مرقدت مهمان ، نگاهی کن به من از شمالِ شرقیِ ایران نگاهی کن به من عاجز و درمانده ام آقا ! اسیرم من ، اسیر سائل کوی توام شاها ! فقیرم من ، فقیر عالمِ آل نبی ! فرمانروای ملک دین مرقد نورانی ات بر کشورِ ما شد نگین از زمانی که دلم جَلدِ خراسان گشته است کار من با گوشه ی چشمت چه آسان گشته است زائر کوی شما سلطان خوبان می شود سنگ در صحن شما دُرِّ درخشان می شود کوریِ چشم تمام عنکبوتانِ ذلیل بسته ام تنها به درگاه شما بندِ دخیل باز هم جبریل آمد فرشِ شَهپَر باز کرد حافظ از شیراز آمد باز دفتر باز کرد " ای که بر ماه از خطِ مشکین نقاب انداختی لطف کردی سایه ای بر آفتاب انداختی " هیچ چیزی که ندارم یک نگاه آورده ام " بر امام مهربانِ خود پناه آورده ام " هر که خوشبخت است تنها مرغِ بختش مشهد است کشور ما تا قیامت پایتختش مشهد است هر چه دارم می دهم تا که بیایم پای بوس چشم ما و بارگاه حضرت شمس الشموس با نگاهش حال ما را او دگرگون می کند عشق او ، "خورشید" را این گونه مجنون می کند ... ══◈══
. با موضوع شهادت علیه السلام از پشت ابر ، ای مه تابان ِ احمدی جانها به لب رسیده و بیرون نیامدی مانده هنوز روی لب شیعه بی امان عجّل علی ظهورک یا صاحب الزمان هر روز ما گذشته چرا با نبودنت مانده همیشه در دل ما شوق دیدنت در پای منبر تو نشد سینه زن شویم با تو نشد که ثانیه ای هم سخن شویم قسمت نشد که گریه کند پا به پای تو این دیده، بین روضه ی صبح و مسای تو روز عزای حضرت سلطان طوس شد برپا دوباره هیئت شمس الشموس شد روی کتیبه ضامن آهو نوشته ای یک (یا رئوف)گوشه ی هر سو نوشته ای قربان شال مشکی و اشک عزای تو در زیر خیمه زمزمه ی یا رضای تو این روزها تو زائر سلطان مشهدی دل را به بحر صحن و سرای رضا زدی داری برای غربت او گریه می کنی بر آن عبا و محنت او گریه می کنی در زیر آن عبا که به رأسش کشیده است در بین قصر و حجره قد او خمیده است خورده زمین و پا شده با زحمت زیاد از دست زهر و دوری فرزند خود جواد جوری به خاک حجره سرش را نهاده است گویا به صورت از روی مرکب فتاده است افتاده باز یاد تن غرق خاک و خون داغ عظیم،اشک حرم ،زین واژگون یاد تنی که گوشه ی صحرا رها شده با نیزه عضوعضو تنش جابه جا شده دارد هزار و نهصد و پنجاه زخم کین جسمش بدون غسل و کفن مانده بر زمین ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) ............................................................ کانال اشعار حسینی ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. با مولایم امام مهربان گرچه دل شکسته ام مقصد تو نمی شود بام عروج من به جز گنبد تو نمی شود گر که به من نظر کنی جانب دل سفر کنی جز حرم دو چشم من مسند تو نمی شود بیت خدا بجای خود کرب و بلا بجای خود هیچ کجا برای من مشهد تو نمی شود گفته دلم به احترام ، جلوه ی مسجدالحرام مروه و مشعر و منا مرقد تو نمی شود باز گره به کار من فتاده ای نگار من باز کننده گره جز ید تو نمی شود "یاسرم" و گدای تو فتاده ام به پای تو گرچه دل شکسته ام مقصد تو نمی شود ** «یاسر»✍ .
. "یاعلی گفت با تمام وجود تا همه‌عمر با علی باشد با علی باشد و طنین دلش دم‌به‌دم ذکر یاعلی باشد آمد و چشم خانه روشن شد از حضورش، تلألؤ نورش آمد و جلوه کرد تا با عشق، محو نور خدا، علی باشد خانه یعنی بهشتی از احساس، زن این خانه تا که فاطمه است خانه یعنی جهانی از امید، مرد این خانه تا علی باشد شرح این زندگی فقط عشق است داستانی که خط‌به‌خط عشق است حرفی از درد نیست وقتی که یار دردآشنا علی باشد شب جشن است آمدم مادر! شاعر لحظه‌هایتان باشم شعر زیباست تا زمانی که نور این بیت‌ها علی باشد به دعای تو سخت محتاجم! مهربانِ علی دعایم کن! تا دلم آنچان که می‌خواهی شیعۀ مرتضی علی باشد ورد لب‌های من به لطف شما از ازل ذکر یاعلی بوده لطف کن باز تا که ذکر لبم تا ابد نیز یاعلی باشد ✍ .
. ۳۱۳ سوخت در حجره ی در بسته همه بنیادم کس در این حجره نباشد برسد بر دادم نفسی نیست مرا بس که به خود پیچیدم پا به سر آتش و خاموش بود فریادم جگرم سوخت ولی یاد مدینه هستم آن در سوخته پیوسته دهد بر بادم یادم از خد تریب آمده و از گودال تا به حجره رخ خود روی زمین بنهادم خنده ها پشت در حجره دلم سوزاندند یاد غارت شدن اهل حرم افتادم همه با خنده سوی غارت طفلی رفتند گوش خونی شده هرگز نرود از یادم ✍ .
۳۱۵ غربت هیچ کسی مثل تو مولا نشود مرهم زخم دلت؛زخم زبانها نشود جگرت سوخته از زهرو دلم می سوزد جگر سوخته با خنده مداوا نشود به لب تشنه ی تو همسر تو می خندید طعنه می زد که دگر ابن رضا پا نشود بازهم شکر که با نیزه نخوردی به زمین خاطرت جمع سرِ راس تو دعوا نشود هلهله بود به دور تو ولی حرمله نه به روی سینه ی تو پای کسی وا نشود دور ناموس تو را جمع حرامی نگرفت دخترت در ملاعام تماشا نشود .
. ۳۱۷ بیا یکدم تماشا کن ببین حال پریشانم بود ذکر لبم هر دم بیا بابا رضا جانم بیا دامن کشان و بر سر دامن سرم بگذار که باشد یکسره بابا به درب حجره چشمانم زسوز زهر می غلتم ازاین پهلو به آن پهلو به مانند غریب کربلا بنگر که عطشانم اگر در حجره ی در بسته ماندم من ولی بابا خیالت جمع در زیر سم مرکب نمی مانم بخود پیچیده ام اما تنم را برنگرداندند دراین ساعات آخرهم به یاد جسم عریانم کنیزان کف زدندو من به یاد شام افتادم دراین حجره به غیر از روضه ی عمه نمی خوانم زنان شام دور عمه ی ما هلهله کردند به یاد عمه ام در کوچه و بازار گریانم .
. ۳۱۹ بی حیا همسر بی مهر و وفا خیره بر حالتم آنجا می شد خنده می کرد به غلتیدن من خوب سرگرم تماشا می شد تا در حجره به رویم می بست غربت فاطمه معنا می شد ما ز در خاطره ی بد داریم دیده از اشک چو دریا می شد پشت در مادر ما آمده بود با لگد درب حرم وا می شد میخ با سینه ندارد نسبت قامتم از غم او تا می شد یاد آن روز که در خانه ی وحی مادرم حامی مولا می شد .
. ۳۱۲ به چشم نیلی ات بنگر،به چشمان ترم مادر ز ظلم همسرم،چون مرغ بی بال و پرم مادر اگر چه قاتلم در پشت در خنده به حالم کرد ولی من یاد خون سینه و میخ درم مادر اگر از سوزش زهر جفا،خشکیده حلقومم ولی دیگر نخورده نیزه ای بر حنجرم مادر به خاک حجره می غلتم من از فرط عطش اما به زور نیزه ای دیگر نغلتد پیکرم مادر تنم را روی بام خانه آوردن ولی هرگز نباشد زیر دست و پای مرکبها سرم مادر خدا را شکر در حجره به خود وقتی که پیچیدم ندیده حالت جان کندنم را خواهرم مادر شنیدم عمه ام روی بلندی بوده و دیده به یاد حنجر خشک و،به یاد خنجرم مادر شنیدم زنده زنده راس جدم را جدا کردند خدا داند که این صحنه نیاید باورم مادر .
. دَحْوُ الْاَرْضْ راه جان و راه جانان گشت طی جامِ  دَحْوُ الْاَرْضْ  شد لبریز مَیْ دستِ حق آورده نور پاک را گسترش می داد اینجا خاک را هرچه می بینید از آنِ خداست کُلِّ هستی تحتِ فرمانِ خداست می رود از خاکْ آبِ چشمه ها می درخشد آفتابِ چشمه ها از افق مِهرِ خداوندی دمید شد ز  دَحْوُ الْاَرْضْ  بِیْتُ الَّه  پدید روز  دَحْوُ الْاَرْضْ  روز نعمت است روز مِهر و روز لطف و رحمت است بود تقدیر خداوندِ مُبین تا گذارد پایْ انسان بر زمین از عنایات خداوندِ جهان این زمین گردید جای مردمان این زمین را انبیا دادند نور وز قدوم اولیاءاش یافت شور نور خیل انبیا اینجا نشست شور عشق اولیا در ما نشست از جمیعِ انبیا و اولیا سوی ما تابید نور مصطفی مصطفی ختم رُسُل ، خورشید عشق آسمان را جلوه ی جاوید عشق در نبی بنگر ز حق منشور را آمد و آورد با خود نور را این زمین چون وادی طور است طور مکّه چون یثرب همه نور است نور می درخشد عشق در ارض و سما در نجف چون کاظمین و سامرا می درخشد عشق دائم بر زمین از مزار آفتابِ هشتمین بعد هر  سُوءُالْقَضا ، حُسْنُ الْقَضا بنگر ای دل بر زمین نینوا عشق از کرب و بلا کرده طلوع گشت  دَحْوُ الْاَرْضْ  از اینجا شروع کربلا این سرزمین عاشقان خاک او  دُرِّ ثَمینِ عاشقان کربلا این وادی عشق و جنون ترجمان چشم های لاله گون کربلا تصویرِ مِصْباحُ الْهُدی ست کربلا زیباترین شهرِ خداست کربلا این آرزوی اهلِ دل خاک او شد آبروی اهلِ دل ** «یاسر»✍ ............................................................. کانال اشعار حسینی ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. می رسد قصه به آن جا که علی دل تنگ است می فروشد زِرهی را که رفیق جنگ است چه نیازی دگر این مرد به جوشن دارد "إن یکاد" از نفس فاطمه بر تن دارد خبر از شوق به افلاک _سراسیمه_ رسید تا که این نیمهء توحید به آن نیمه رسید علی و فاطمه در سایهء هم... فکر کنید شانه در شانه دوتا کعبهء یک دست سفید عشق تا قبلِ همین واقعه مصداق نداشت ساز و آواز خدا گوشهء عشّاق نداشت کوچه آذین شده در همهمه آرام آرام تا قدم رنجه کند فاطمه آرام آرام فاطمه... فاطمه با رایحهء گُل آمد ناگهان شعر حماسی به تغزل آمد آسمان با نفسش رنگ دگر پیدا کرد دست او پیرهن نو به تن دنیا کرد ابر مهریهء او بود که باران آمد نفَس فاطمه فرمود که باران آمد ناگهان پنجره ای رو به تماشا وا شد هر کجا قافیه "یا فاطمةالزهرا" شد مثنوی نام تو را برده، تلاطم دارد چادرت را بتکان، قصد تیمّم دارد می رود قصهء ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام سیدحمیدرضابرقعی✍ .
. امشب خدا لطف نهان خود هویدا می کند امشب تفاخر فرش بس بر عرش أعلا می کند امشب دو تا را جفت هم، از صنع یکتا می کند یعنی علی ماهِ رخ زهرا تماشا می کند با چشم دل در صورت او سیر معنا می کند امشب حسد بر خاکیان، بی حد برند افلاکیان خندان چمن؛ رقصان دمن؛ خوش دل .زمین؛ خرم زمان در دست اسرافیل بین، صورش شده ساز و دُهُل با نور، دعوت نامه بفرستاده هادیّ سُبُل امضا، ز ختم المرسلین؛ گیرندگان، خیل رُسل هر کس که آید همرهش نی دسته گل؛ یک باغ گل در آمد و شد اولیا، در رفت و آمد انبیا ای غصّه و ای غم برو؛ ای شوق و ای شادی بیا از بهر این ساعت زمان لحظه شماری کرده است وز بهر این وصلت زمین نابردباری کرده است چشم فلک شب تا سحر اختر شماری کرده است ایوب دهر از شوق امشب، بی قراری کرده است دست خدا ، وجه خدا را خواستگاری کرده است امشب علی ،آن عدل کل بر عقل کل داماد شد شاگرد ممتاز نَبی، داماد بر استاد شد خوان کرم مخلوق را دعوت به مهمانی کند صد نعمت از رحمت خدا بر خلق ارزانی کند وز طور موسی آمده تا آن که در بانی کند آید خلیل، آرد ذبیحِ خود که قربانی کند یوسف گرفته مِجمر و اسپند گردانی کند کرّوبیان در هلهله، قدوسیان در همهمه عیسی به دنبال علی، مریم کنار فاطمه امشب به ملک اهل دل مولی الموالی، والی است بر سینه غم دست رد، شب موسم خوشحالی است شام سیه بختی شد و روز همایون فالی است کوثر، کنار ساقی کوثر علیّ عالی است زهرا به خانه بخت شد، جای خدیجه خالی است امشب به روی مرتضی، لب های زهرا خنده کرد آن دل گر از غم مرده بود، از خنده ی خود زنده کرد ✍ .