eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
4.7هزار دنبال‌کننده
240 عکس
152 ویدیو
36 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian دوستان سوالات خود را می توانند در آی دی استاد ارسال کنند. @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. روزگار ما گداها پشت در، سر می شود با نشستن پشت این در، خستگی در می شود هر کسی دردش فراوان ...گریه اش هم بیشتر! حال ما بدتر که شد هربار، بهتر می شود سختی ات را می خرم، بر آب و آتش می زنم سنگ را وقتی تراشیدند گوهر می شود سائل آلوده را رسوا مکن، گردن بگیر بنده ی ناجور، با تو جور دیگر می شود من کلاه خویش را برداشتم، نه این و آن! جرم حق الناس من صدها برابر می شود گرچه باید چوب میخوردم، بغل کردی مرا درس، را شاگردِ بد، با مِهرت از بَر می شود دست هرکس که به کویت هم نیامد را بگیر تو هم او را از خودت طردش کنی، شر می شود من هنوز از باده ی مهمانی ات سر می کشم غوره است اشکم ولی انگور حیدر می شود خاک نعلین علی را روی چشمم می کِشم دست به خاکی اگر که می زنم زر می شود یا جوابم را بده، یا کربلایم را بده دردهایی که نگفتم چند دفتر می شود در میان قتلگاه خود اذیت شد حسین چون جدا از پیکرش سر، پیش مادر می شود تشنه بود و آب، بالای سرش اسراف شد پیش چشم فاطمه سیراب، لشکر می شود پیش چشم خواهرش هرچند، خنجر خورده است بین قلبش غصه ی ناموس، خنجر می شود .
بنده ای که فقیر و ناچاری... نیمه شب در زدی گرفتاری... پرخطا و بد و گنهکاری... غم نخور، چون حسین را داری به غم سینه ات دوا برسان باز خود را به کربلا برسان ای که بر معصیت زدی دامن همه دورند از تو الاّ من گرچه کردی غریبگی با من می خرم روسیاهی ات را من با لباس سیاه نوکریَت شده ام با حسین، مشتریَت صبر کردم محرمش برسد باز دستت به پرچمش برسد از حسینیه ها دمش برسد توبه کن، اسم اعظمش برسد گرچه جرم تو بیش از آنهمه است خرجِ عفوت دعای فاطمه است پی هر چیز میروی آنی بطلب، چشم های گریانی خوش بحالت که با شهیدانی همدانی شو و سلیمانی با حسین عهد بستی عاشورا بنشین پای روضهء زهرا پسر تشنه اش دعا میکرد خنجر شمر، خون به پا میکرد بین گودال، سرصدا میکرد دهنش را به نیزه وا میکرد مگر آن بی حیا امان می داد زنده زنده حسین جان می داد از غم نیزه اش مسیحا سوخت با سرش در تنور، زهرا سوخت آن تن مُثله زیر گرما سوخت جگرش روی ریگ صحرا سوخت بدنی پاره پاره تر ز حصیر دفن شد آخرش میان مسیر .
. به گریه های یتیمانه ی گدایانت.. اراده کن برسد دست ما به دامانت بریده ایم زشهر و به خاکراه زدیم به این امید که باشیم در بیابانت گناهکاری ما خشکسالی آورده نمیرسد به نفس های شهر بارانت "بُطونهم مُلئت بالحرام"هم شده ایم که نیستیم زمان عمل مسلمانت.. چقدر گریه یعقوب شب به شب برسد.. ولی تو راه نیفتی بسوی کنعانت! ز ره نیامدی و جمعه جمعه پیرشدند تمام پیرغلامان ز داغ هجرانت بیا بهار به پا کن بهار یعنی تو بیا که گل بدهد دانه دانه گلدانت عزای جد غریبت رسیده آقاجان فدای شال عزا و دوچشم گریانت برات کرببلا را بیا محبت کن بحق خشکی لبهای جد عطشانت ✍ .............. . یا مولای یا صاحب الزمان شکایت میکنیم از هجر از دوری طولانی.. ولی رد میشویم از تو ازین غربت به آسانی نه پای کار تو هستیم نه سرباز تو هستیم فقط مشغول خود هستیم در زنجیر حیرانی اگر هم گریه ای کردیم حاجت داشتیم از تو برای غصه هایت نیست این چشمان بارانی تو ای یوسف نیا کنعان! بمان در مصرِ این غیبت! تورا هرگز نمیخواهند آدمهای کنعانی خمیر نان ما بوی تعفن از ربا دارد که مومن در نمیاید ازین نانهای شیطانی من از آن روز میترسم که فکر جیب خود باشم همانموقع به زیر خنجری باشی تو قربانی من از آنروز میترسم که بین خانه ام باشم میان شهر باشد با سر تو نیزه گردانی به حق جد عطشانت دعا کن ما گدایان را تو آقای فقیرانی تو امید گدایانی.. ✍ ...................................................................................... کانال اشعار حسینی ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. از زبان (عج) در گوشهء گودال، اشارت عمه را کشت هم قتل صبر و هم شرارت عمه را کشت هرچند خیلی کعب نیزه خورده زینب در خیمه حرف قتل و غارت عمه را کشت چشم عمو عباس ما را دور دیدند تاراج دختر با جسارت عمه را کشت تا عصر عاشورا به عالم فخر می کرد چون رفت حسینش این خسارت عمه را کشت دنبال سر بود و سنان دستش می انداخت والله احساس حقارت عمه را کشت شد نوحه ای جانسوز "اِلَیَّ یا اُخَیَّ" جدّم شبی با این عبارت عمه را کشت گرچه لبش خشکیده بود و آب می خواست بوسه به حلقی پُر حرارت عمه را کشت پیش تنی که بی لباس کهنه مانده بی معجر آمد، این مرارت عمه را کشت باید به ناقه می نشست اما بی اکبر این دست بسته در اسارت عمه را کشت ✍ .
. ای تن بی سرِ مفقودالاثر، پس چه شدی؟! ای رها کرده مرا بین خطر، پس چه شدی؟! بعد تو بی سر و سامان شدنم را چکنم خیمه ام سوخته، حیران شدنم را چکنم دیدی آخر که خودم ماندم و دلواپسی ام! خب بگو بر که شکایت کنم از بی کسی ام! گرچه از غارت خیمه خبری نیست حسین دگر از حرمت زن ها اثری نیست حسین به لب تشنهء تو، کاسهء اشکم نرسید ای بریده سر من! شمر، سرم داد کشید کار سر را جلوی مادر تو یکسره کرد خسته ام کرد سنان، بسکه مرا مسخره کرد کاش گودال، ز خون تن تو خیس نبود پشت و روی بدنت قابل تشخیص نبود آه از این درد! نمازم که نشسته شده است من بمیرم، کفنت نیزه شکسته شده است ضربه خورده به گلویت، اثر خنجر کو! خواهرت بوسه هوس کرده، رگ حنجر کو! ساربان هست، عقیق یمنت نیست که نیست هرچه گشتم نخی از پیرهنت نیست که نیست آمدم تا که سفر با سر خونین نروی کمکم کن که بجنگم ته خورجین نروی تا سر ظهر می آمد همه کار از دستم با همان روسری ام زخم ترا می بستم خواهرت بار برادر نکشد، خواهر نیست گیرم اصلاً سر تو هست، ببین معجر نیست ✍ .
. شب زیارت برخاک کربلاست اگرپیکرحسین امشب رسیده است به کوفه سرحسین ای آسمان بنال که ازظلم کوفیان خاکستر تنورشده بسترحسین سرخ است گرکه خاک زخون گلوی او خاکستری شده ست رخ انورحسین امشب شب زیارت وشام عزابود بنشسته درمحیط غمش مادرحسین آهسته تربنال دل من، که فاطمه احیاگرفته است کنار سرحسین خون ازلبان اطهراوپاک می کند گلبوسه می زند به رخ اطهرحسین خوناب می کند به روی خاک غم روان اشکی که می چکد به روی حنجرحسین درمحفل غمی که به پاکرده فاطمـه خالی ست جای خواهرغمپرور حسین پرپرشده ست گرچه«وفایی»وجوداو شاداب مانده است گل باورحسین .
. دریا شده،هر قطره به تو رو زده است ایـوب مقـابل تـو زانـو زده است ایثار و صداقت و حیا ، حضـرت صبر در قلـب حسینی تو اردو زده است .
. زینب همان کسی ست که در راه عفتش عباس می دهد نخِ معجر نمی دهد .
. باید تو را حسینِ مکرّر بخوانَمت یا که علیِ اکبر دیگر بخوانمت هم صاحبِ صحیفه ای و هم نَواده اش پس حق بِده مرا، که پیمبر بخوانمت در مدح تو بس است همین که تو را زِ جان سر لوحه ی رقیّه و اصغر بخوانمت قرآنِ ناطقی و تو را آیه آیه از.. ..قدر و ضحی و فاطر و کوثر بخوانمت در عشق، اقتدایِ تو بر فاطمه است پس.. با اذنِ مادر، عاشقِ مادر بخوانمت عطرِ تو عطر باغِ بهشتی ست، نِی عجب اصلاً زِ جنسِ سيبِ مُعطر بخوانمت مست از میِ حسینیِ تو، اهلِ عالمَند مستم نِما که در پیِ ساغر بخوانمت وقتی که بُرده ای دلِ اربابِ شهر را حق است اینکه حضرتِ دلبر بخوانمت دنیا به وقتِ سجده ی تو میکند قیام والامقامی و شَه و سرور بخوانمت سجاده ی تو بویِ خداوند می دهد سجادی و به سجده ی آخر بخوانمت از خطبه خوانی تو قیامت به پا شده اینگونه من قیامتِ اکبر بخوانمت گفتی أنا علی..و علی وار دَم زدی تا که علیِ دوم و حیدر بخوانمت اَخلاق نیکِ توست، ابوحمزه ساخته خَلقاً تو را معلمِ برتر بخوانمت از کودکی دلَت به غم و غُصّه مُبتلاست از کودکی به غُصّه برابر بخوانمت در کربلا غمت دو برابر شد ای غریب که سوگوارِ کُشته ی بی سر بخوانمت همپایِ زینبی و به گودالِ قتلگاه از راویانِ بوسه به حنجر بخوانمت در شام و کوفه هم غُل و زنجیر بوده ای، آری تو را اَسیرِ مُکدّر بخوانمت آمد مدینه زهر، توانِ تو را گرفت تا عاقبت تو را گلِ پرپر بخوانمت سنگِ مزار هم که نداری، شهیدِ عشق کُنجِ بقیع با دلِ مُضطر بخوانمت لطفی نِما به"ملتمس"خاکِ کویِ خویش تا مدحِ نو سروده به محضر بخوانمت ‌.
radio-qom2.mp3
3.56M
با چادرش قیامت عظما رقم زده - روز یازدهم ١۴٠٢ با چادرش قیامت عظما رقم زده بانویِ برتری که جهان را بهم زده در علقمه علم به زمین زَد برادرش در شام و کوفه اوست که حالا علم زده با "یاحسین" گفتن خود عشق می کند او که فقط زِ عشق حسین آه.. دم زده غم های او چو کوه بلند است و اُستوار با صبر خود چه طعنه بر این کوهِ غم زده از کودکی به غصّه و غم مبتلا شده لطمه به صورتش زِ همان سنّ کم زده زینب عفیفه ایست که در راه عفتش معجر نداده، بوسه به دست قلم زده از آسمان بپرس چه شد عاقبت، که او.. در کربلای خونِ خدایش قدم زده! ای"ملتمس"قیام خدا زنده شد از او، او زیرِ تازیانه دَم از این ستم زده.. .
. ✍ ای در تنور افتاده تنها یا بُنَیَّ دورت بگردد مادرت زهرا  بُنَیَّ من که وصیت کرده بودم با تو باشد هر جا که رفتی زینب کبری بُنَیَّ باور نمی‌کردم تو را اینجا ببینم کنج تنور خانهٔ اینها  بُنَیَّ هر قدر هم خاکستری باشد دوباره من می‌شناسم گیسوانت را  بُنَیَّ با گوشهٔ این چادر خاکی بشویم خون لبت را با نوای یا  بُنَیّ آخر چرا از پشت سر ذبحت نمودند ای کشتهٔ افتاده در صحرا  بُنَیَّ شیب الخضیبت را بنازم ای عزیزم با این حنا شد صورتت زیبا بُنَیَّ آبت ندادند و به حرفت خنده کردند گفتی که باشد مادرت زهرا  بُنَیَّ؟ گفتی زن خولی برایت گریه کرده حتی به او هم می کنم اعطا  بُنَیَّ .
. چگونه داغ‌ها را می‌گذارد پشت سر زینب کجا؟ کی؟ می‌گذارد چشم بر هم در سفر زینب فقط با دیدن عباس دائم زنده می‌گردد تمام خاطراتی را که دارد از پدر زینب به جز آن روزهایی که به همراه برادر بود ندیده روز خوش در زندگی از هر نظر زینب جگرسوز است داغش مثل اقیانوسی از آتش اثر بخش است آهش، چون دعا وقت سحر زینب اگر چه بر فراز نیزه "رد الشمس" را دیده ولی با خطبه‌هایش می‌کند "شق القمر "زینب طنین خطبه‌هایش در دل افلاک می‌پیچد و کاخ ظالمان را می‌کند زیر و زبر زینب دل اهل حرم با بودنش گرم است و شکی نیست که بوده یک تنه اندازه‌ی صد‌ها نفر زینب خبر دارم که در طول مسیر، از کربلا تا شام نبوده لحظه‌ای از حال طفلانْ بی‌خبر زینب خبر دارم تنش با تازیانه گرم صحبت بود زمانی که برای کودکان می‌شد سپر زینب شبیه کوه یا آتشفشانی ابری و خاموش گذشته از کنار خیمه‌های شعله‌ور زینب رباب و ام کلثوم و رقیه، حضرت سجاد اگر چه داغ‌ها دیدند اما بیشتر زینب زمانی که حسین آرام می‌زد دست و پا در خون کبوتروار در گودال می‌زد بال و پر زینب شکسته‌تیر‌ها و نیزه‌ها را زد کنار اما صدای آشنایی را شنید از دور و بر زینب صدای ناله‌ی مادر می‌آمد از دل گودال شبیه ناله‌هایی که شنید از پشت در زینب ✍ .
. کل یوم عاشورا و ... قافلۀ غم آن داغ مدام برقرار است هنوز از خون تو خاک شرمسار است هنوز آن قافله‌ای که راه انداخت غمت این‌قدر بدان که رهسپار است هنوز ✍🏻 🏷 🇮🇷
. (( زبانحال حضرت زینب س )) ایکاش که بی بال و پرت باز نبینم دردانه ی خونین جگرت باز نبینم هرکس که سرنیزه سرت دید،تورا زد ایکاش سر نیزه سرت باز نبینم تو غمزده و غمزده منهم شده ام،لیک ایکاش که محزون، پسرت باز نبینم ای ماه به خون منخسف ای ماه دل آرا ایکاش که خونین قمرت باز نبینم با آنکه جسارت به حرم هست، ولیکن ایکاش که چشمان ترت باز نبینم بر ناقه ی عریان تو مرا بینی وایکاش دیگر شده پر خون بصرت باز نبینم هر درد و محن بود تو دیدی و کشیدی ایکاش بلا دور و برت باز نبینم گه بزم می و گه به نی و گاه به دیری ایکاش تو را دربه درت باز نبینم ✍ ............... . ((زبانحال حضرت زینب س)) هم اسیر توام و هم ز اسارت سیرم دیده بگشا که گرفتار غل و زنجیرم دلم از ماتم تو معدن اندوه بود بی تو ای عشق قسم،از همگان دلگیرم نکشد جور فلک گر من خونین دل را آخر از داغ جگر سوز تو من می میرم این همه ظلم روا نیست به اولاد علی تو بگو چیست عزیز دل من تقصیرم؟ باید از دیده چکد خون دل و خون جگر تا که از حال اسیران تو شد تصویرم دوری از تو به خدا سخت بود بر زینب باورم نیست که هجران تو شد تقدیرم .
. یا قاهرَ العَدُوُّ وَ یا والیَ الوَلی یا مظهر العجایب و یا مرتضی علی پایانِ باشکوه،به کابوس بد بده زینب رسیده کوفه..،پدر جان مدد بده چشمان شور،آینه ات را نظر زدند در پیش خانه ی تو سرم را به در زدند در کوفه سهم دختر تو آهِ سرد شد پنجاه سال پرده‌نشین..،کوچه‌گَرد شد تا پای ما به معرکه‌ای نامراد رفت خلخال دخترانِ حسین‌ات به باد رفت این کوفیان به نسل تو،گمراه  گفته اند خیلی به دخترت بد و بیراه گفته اند بی حرمتی به آل تو وقت ورود شد از بس که سنگ خورد حسین‌ات..،کبود شد نیزه نشین تو همه را پیر کرده است شکل سرش دو مرتبه تغییر کرده است این حرمله به کامِ همه،زهرِ ناب ریخت این حرمله کنار رباب تو آب ریخت از دست این مصیب جانکاه..،داد..،آه زینب کجا و مجلسِ اِبن زیاد...،آه در بزم او نمک به غمِ جاری‌ام زدند با چوب‌دست روی لب قاری ام زدند کوفه که زیر پاش نهاد احترام را... باید خدا بخیر کند شهر شام را ۱۴۰۲ .
. ◾️ شب‌ هفتم شهادت ، شب عجل‌الله‌تعالی‌فرجه و روضه‌ی سیدالشهدا علیه‌السلام کاش روی زبان ما غیر فرج دعا نبود دعا به غیر فرجت روی زبان ما نبود آه غریب فاطمه فدای بی‌کسی تو کاش که حرف دوری وفراق تو شها نبود هرکه سوال می‌کند به‌خاطر چه زنده‌ای به غیر شوق دیدنت حرف دگر مرا نبود پیر شدیم و قاب شد منتظرانت عکسشان حاجتشان جزفرجت به صبح جمعه‌ها نبود کجاست ندبه خوان تو که باز ندبه سر دهد بخواند این بیت بران لبی که جز تو وانبود بیا بیا که سوختم زهجر روی ماه تو چرا به غیر سوختن آخر این بیا نبود دلم پر است دلبرم نه از شما که ازخودم ببخش این شکسته را که لایق شما نبود ببخش اگر به غیر تو بفکر دیگری شدم ببخش اگر که عمر من جزگنه وخطا نبود ببخش اگر که چشم من لایق دیدنت نشد ببخش اگر عبادتم به غیر از ریا نبود ببخش جان مادرت مرا عزیز فاطمه که غیر بخشش عادت جد تو مرتضا نبود اگر که مردم ونشد ببینمت قرارمن بر سرقبرمن بیا بگو جدا زما نبود بگو که هرچه بود او گریه کن حسین بود آتش سینه اش بجز ماتم کربلا نبود به قبرشش گوشه قسم به قبرهم اگر روم ندبه کنم که جز فرج حاجت این گدا نبود صحبت کفن و دفن شد رفت دلم به کربلا مگر حسین تشنه لب عزیز مصطفا نبود تکه حصیر خانه ی اهل دهات وای من مگر به کربلا کفن به غیر بوریا نبود چه کرده‌اند اسب‌ها با تن غرق خون او که پشت و روی حضرتش مشخص ای‌خدا نبود نشد که از زمین بلند پیکرش بی‌سرش کند که با زمین یکی شده زخاکها جدا نبود چگونه در کفن تنش نهاد زین العابدین چگونه در لحد نهاد لرزه به ماسوا نبود مستحب است اینکه سر بروی خاکها نهی این تن پاره پاره را سری به تن چرا نبود خنجر کند و گردنش چه بد بریده حنجرش  کاش حسین فاطمه ذبیحا بالقفا نبود نه شانه‌ای نه گردنی نه استخوان سالمی که جای تلقین به تنِ مرمل دما نبود چو عمه‌اش بوسه زد او گلوی رشته رشته را که نا دگر به پیکر علیِ نینوا نبود گفت خداحافظ ای تشنه لب شهید من دلم بداغ ماتمت کاش که مبتلا نبود به سربیا سری بزن به اهلبیت مضطرت بگو که  جایشان پدر کنار برده‌ها نبود بزم یزید بی‌حیا ناله زنیم (روضه‌خوان) طشت طلا سرحسین جوابش این جفا نبود .
. علیهاالسلام . حال ما در غم عظمای تو دیدن دارد در غمِ تشنگی‌ات اشک چکیدن دارد تو بخوان باز بخوان باز که از لب‌هایت صوت قرآن به روی نیزه شنیدن دارد چقدر بوی دل و موی پریشان آورد از سر نیزه نسیمی که وزیدن دارد خیزران بر لب تو می‌زند آتش بر دل می‌کشم آه که این آه کشیدن دارد گاه گاه از دل آشفتۀ خود می‌پرسم غنچه‌ای خشک که پرپر شده، چیدن دارد؟ عید قربان شده و نوبت تو شد اما خنجر این بار چرا قصد بریدن دارد؟ کاروان تو کجا و من خسته اما دل من هم به خدا شوق رسیدن دارد 📝 .
. ماموریت عيان مي كرد راز دل، امان مي داد اگر وقتش ميان قتلگه، كوتاه بود و مختصر وقتش بجاي درد دل، كاري مهمتر داشت بر عهده بيان عشق و شرح غم، بماند بعد در وقتش قرار اين بود تا فتح برادر را كند كامل غنيمت بود در آن معركه، از هر نظر وقتش در آن دربار و آن بازار، با اينكه معطل شد در آن ساعات طولاني، نشد هرگز هدر وقتش اسارت رفت فرزند خليل الله؟؟؟ نه... هرگز بتي در شام باقي بود زينب رفت سروقتش تبر در بر، درآورد او دمار از روز شامي ها قيامت را رقم مي زد چو مي شد بيشتر وقتش هرآنكس جان خود را وقف زينب كرد طوبى له و الا بي ثمر عمرش و گرنه بي اثر وقتش .
. یا لیتنا کنت معکم ... پای در ره که نهادید افق تاری بود شب در اندیشۀ تثبیت سیه‌کاری بود... خواب خوش باد شما را که در آن هنگامه خواب خونین شما آیت بیداری بود جایتان سبز که با خون خود امضا کردید پای آن نامه که منشور وفاداری بود قصه‌ای بیش نبود آنچه سرودید از عشق لیک هر یک به زبانی که نه تکراری بود ای شمایان، که خروشانِ کفن‌پوشانید ای که بر فرق ستم تیغ شما کاری بود در رگ ما، که خموشان سیه‌پوشانیم کاشکی قطره‌ای از خون شما جاری بود ✍️ .
. سرمایه ی فخر دو جهان است حجاب آرامش مردان و زنان است حجاب پوشیدگی و عفاف حرف ما نیست فرمان خدای مهربان است حجاب خوش آنکه به راه حق مقرّب باشد خوش آنکه به آداب، مؤدب باشد خوش آنکه به رسم عشق با حفظ حجاب شاگرد کلاس درس زینب باشد ✍ ........................................................................... کانال اشعار حسینی ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. گنهکارا مپنداری برای من ضرر داری خب عِصیان کن اگر از لحظه ی بعدت خبر داری زمانی مرگ می آید که غافل بوده ای از آن چرا وقت خطا کردن تو اینگونه جگر داری به امواتت بزن یک سر، کمی سر در گریبان کن چرا سرگرم دنیایی، سری پر شور و شر داری علیرغم شلوغی ها، کسی دورت نمی ماند اگر سنگ لحد آمد، تو دیگر دردسر داری برای قبر تاریکت چراغی را مهیّا کن پس از بیراهه رفتن ها، تو راهی پر خطر داری بجای اینهمه طغیان، کمی با خویش خلوت کن چقدر این وقت ها بنده! خدا را در نظر داری اگر دست تهی داری خریدارم، بزن در را گدا باش و تصور کن، علی را پشت در داری اگر که مطمئن هستی عقب ماندی ضرر کردی نباشی ناامید اصلاً، مُحرّم تا صفر داری توئی که باز هم اسم حسین آتش به جانت زد ..‌. برو آتش نمی بینی، اگر این یک نفر داری کنارش مادری با آه سوزان گفت عزیز من چرا می سوزی عطشانم! چرا درد کمر داری من از هُرمی که زخم سینه دارد سوختم ای شمر من اینجایم که پایت را ز روی سینه برداری حسینِ بین خورجین از تنوری سر در آورده روی آتش سیاه! آنجا لگدها زد به سرداری ............................................................................. کانال اشعار حسینی ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. بالای نیزه هائی و من پای نیزه ها سنگم زدند به جان تو از لای نیزه ها حق میدهم اگر که تکلم نمیکنی مانده به روی لعل لبت جای نیزه ها .
. عجل اللّه تعالی فرجه الشریف و روضه‌یِ حضرت زینب سلام اللّه علیها بی تو کمتر از خاک و با تو آسمانی‌ام نذرِ جمعه‌یِ وصلت جانم و جوانی‌ام از نگاهِ لطفِ توست‌‌ هر چه دارم آقاجان شکرِ حق به سویِ این روضه می‌کشانی‌ام پایِ نیزه از کوفه عمّه‌یِ تو می‌آید بی‌قرارِ بی‌بی وُ قامتی کمانی‌ام سنگ‌ها هدف کرده نیزه‌ها وُ سرها را منتقم تویی وُ من گرمِ روضه‌خوانی‌ام جانِ عمّه‌یِ سادات بر لب آمده از غم ندبه‌خوانِ غم‌ها وُ ضربِ خیزرانی‌ام .... کعبِ نِی به دندان وُ لَعلِ کعبه می‌کوبند منجیِ حرم برگرد ماهِ بی‌نشانی‌ام بینِ روضه قلبم را می‌کنم به تو نزدیک عاشقِ تواَم آری صاحب‌الزّمانی‌ام .
. طراوت همه ی روضه ها ! امام زمان ! شبی به روضه ی ما هم بیا امام زمان فقط به لطف دعای تو حالمان خوب است همیشه باخبر از حال ما امام زمان! به حال مضطر ما هیچ کس محل نگذاشت کسی بجز تو نکرد اعتنا امام زمان ! فراق توست سرآغاز درد بی درمان که جز ظهور ندارد دوا امام زمان ! شکستن دل مولای مان خدا نکند خدا کند که بمانیم با امام زمان قسم به پای پر از آبله حلال کنید اگر زدیم به تو پشت پا امام زمان ! شنیده ایم همه ببخش از بزرگان است ببخش محض رضای خدا امام زمان ! قیامت و دل قبر و زمان جان کندن به دادمان برس این چندجا امام زمان ! سلام سینه زنان را به جد خود برسان اگر روانه شدی کربلا امام زمان! تو را به جان علی اکبر امام حسین بده حواله ی پایین پا امام زمان ! به گریه کردن هر لحظه ی تو گریه کنیم به غیر تو نکنیم اقتدا امام زمان ! روال اشک تو یک روز میکشد ما را نکش به روی سر خود عبا امام زمان! کنار علقمه ای یا کنار گودالی کجای کرببلایی؛کجا امام زمان ؟ .
. السلام‌علیک یا امّ المصائب یا عقیله بنی هاشم دارم میان هلهله ها زار می زنم خود را میان کوچه و بازار می زنم این خانواده و ملأ عام ، وای ِ من از کودکان، شنیدن دشنام، وای ِ من بر زخم کوچه های مدینه‌ نمک زدند بنگر تمام فاطمه ها را کتک زدند بنگر که کار ما به کجاها رسیده است رقّاصه وقت ناله ی ما کِل کشیده است خولی به اشک قافله لبخند می زند ما را به قصد قرب خداوند می زند گویم چه از رقیه و از گوش پاره اش دیده به گوش دخترکی گوشواره اش دانی چرا سکینه به سختی مریض شد وقتی میان قافله حرف از کنیز شد باشیم بین سلسله ها تا به کی حسین تا کی تویی مقابل من روی نی حسین قرآن نخوان زمان جسارت به خواهرت تا سنگ دیگری نشود قسمت سرت قرآن نخوان عزیز دلم در گذر حسین یک جای سالمی که نداری به سر حسین با تیر و تیغ و چوب و عصا زخم خورده ای از سنگ بام شام بلا زخم خورده ای در بین رقص و هلهله و سبّ کوچه ها ذکری به لب نشسته که ای منتقم بیا ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .