eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
4.7هزار دنبال‌کننده
240 عکس
152 ویدیو
36 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian دوستان سوالات خود را می توانند در آی دی استاد ارسال کنند. @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. السلام علیک یا قمر العشیره شمع می گفت که اشکم به سحر بیشتر است نیمه شب وقت دعایی که اثر بیشتر است یار می گفت که محبوب خدا چشمِ تر است ارزش سوز دل و دیده ی تر  بیشتر است لحظه ی سختِ غریبی است که دل می گیرد بی شک اما غم غربت به سفر بیشتر است همه جا چشمِ همه جانب خورشید ولی کربلا دیده به دستان قمر بیشتر است آن که مهتاب به پیش رخ او مات شده او که نورش به دل اهل نظر بیشتر است او که در هر نگه اش کار دو صد سلمان است دم او همچو مسیح است و اثر بیشتر است گفت نعشم به سوی خیمه مبر ، سقا را درد بی آبی و اندوه و شرر بیشتر است با عمودی که از آن خیمه کشیده مولا آه معلوم شد این جا که خبر بیشتر است خونِ جاری شده از فرق سر آید همه جا از عمودی که چنین خورده به سر بیشتر است آتش خیمه ز هر علت اگر که باشد بی گمان از اثر شعله ی در بیشتر است قصه ی عاشقی و دوری و هجران سخت است در اسیری به خدا خونِ جگر بیشتر است دیدن رأس علمدار به روی نیزه سوز این صحنه ز هر داغِ دگر بیشتر است ✍ . ...┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ کانال اشعار حسینی ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. 🏴 یک اربعین گذشت و رسیدم کنار تو تا درد دل کنم به کنار مزار تو حالا رسیدم از سفری که نبوده ای شکر خدا ، مصیبت ما را ندیده ای ماندم چه گویم از سفرِ پر زِ اِزدحام از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام رفتی حسین ، بعد تو زینب اسیر شد بنگر به خواهرت ، که چهل روزه پیر شد بنگر به روز من ز فِراق تو شب شده دیدی که زینبت ، همه دم جان به لب شده از رنج این سفر چه بگویم چه دیده ام از ظلم و کین دشمن تو ، قد خمیده ام زخمی شده دلم زِ هیاهو و هلهله زخم زبان و قهقهه ی شمر و حرمله از جا بلند شو ، دل زینب گرفته است چل شب گذشت و این دل پُر تب گرفته است دیدی غم فِراق تو با خواهرت چه کرد رأس بُریده ات به دل دخترت چه کرد از من نپرس از سر و روی رقیه ات شرمنده ام ز تو که نیامد سه ساله ات ✍ .
اربعین آمده اِی وای که تنها ماندم باز هم از سفر عشق ببین جا ماندم حسرت پای پیاده به سوی کرببلا دوری و غُصه ی جاماندنِ از قافله ها این همه حسرت و غم ، کرده مرا بیچاره گِرد هر هیئت و هر روضه شدم آواره گر نشد قسمت من پای پیاده حَرَمَت دل ناقابل من را بپذیر از کرمت از ره دور سلامی به تو دادم آقا با دلم زائرم و عازم راهم آقا اسم من را بنویس بینِ همه زائرها زائر مضطر و دل سوخته ی کرببلا اربعین است دلم را به حرم راه بده مثل جابر به لبم ناله ی جانکاه بده تا که من جار زنم آه کشم از غم تو تا بمیرم به کنار حرم از ماتم تو 🏴 .
. صلی الله علیک یا اباعبدالله گویم همیشه تا نفس آخرم حسین دین و عقیده و همه ی باورم حسین جمع ملائک آمده منت کشیده اند در زیر پرچمی که به دوشم برم حسین بال فرشتگان همه جا پهن می شود بر جای پای گریه کنان در حرم حسین جایی که پای گریه کنانت رسیده است باشد حریم عترت پیغمبرم حسین هر جا که نام تو ببرم می شود حرم زائر شوم در این حرم محترم حسین هر خوبی و کرامت و خیر از وجود توست این گونه شد که تو شده ای سرورم حسین کی می شود زیارتِ خود دعوتم کنی مهمان شوم به کوی تو ای دلبرم حسین در زیر قبه ای که دعایش اجابت است پر کن ز استجابتِ خود ساغرم حسین بر پادشاهی همه عالم نمی دهم این فخر من که در ره تو نوکرم حسین تاج کرامت و شرف و افتخار من خاک عزا و ماتم تو بر سرم حسین جز از برای تو نشود اشک من روان یعنی که وقف تو شده چشم ترم حسین وقتی که اشک روضه برای تو جاری است گویا کنار چشمه ای از کوثرم حسین خیلی بدم ولی تو رهایم نکرده ای " ای مهربان تر از پدر و مادرم حسین   " عمری برای نوکری تو نفس زدم نذر نگاه تو نفس آخرم حسین ✍ .
. این چشم سال هاست که نم نم گریسته در غصه ی عزای تو عالم گریسته عمریست در حسینیه با روضه های تو شال عزا، کتیبه و پرچم گریسته تا توبه اش قبول شود بعد سال ها جبریل روضه خوانده و آدم گریسته هر قطره اشک در غم تو کوه رحمت است پس خوش به حال آنکه دمادم گریسته صفحه به صفحه، واژه به واژه، برای تو در روضه ات لهوف و مقرّم گریسته شب های جمعه فاطمه پایین پای تو هم روضه خوانده در غم تو هم گریسته بیچاره است روز قیامت بدون شک هرکس که در مصیبت تو کم گریسته .
. ✍ نفس چه فایده، وقتی که در هوای تو نیست بدا به حال گدایی که مبتلای تو نیست مرا به غیر خودت دست هیچکس مسپار کسی شبیه خودت فکر بنده های تو نیست نه اشک مانده برایم ،نه ناله های سحر چه کرده ام که دلم شامل عطای تو نیست دلم کبوتر هر بام می شود...افسوس.. خودت بگو چه کنم با دلی که پای تونیست مرا به «گریه برای حسین »می بخشی وگرنه بنده ی تو لایق سرای تو نیست چه دارد آنکه ندارد غم حسین تو را چگونه درک کنم ماتم حسین تو را به غیر روضه پی کار دیگری نروم که من شناخته ام عالم حسین تو را تو خواستی که من از روز اول عمرم به دوش خود بکشم پرچم حسین تو را به غیر تربت کرب و بلا دوایی نیست.. به عالمی ندهم مرهم حسین تو را به نوکری خودم افتخار خواهم کرد چه دارد آنکه ندارد غم حسین تو را .
. گنهکارم ولی زار و پشیمان درستم کن، خرابم کرده عصیان دویدم سوی تو ... می ترسم از خود شدم از نفس اماره گریزان زمین خوردم ز بس سر به هوایم به داد من برس، خوردم به بحران ترا جان علی پرونده های ... گناهم را نیندازی به جریان سر من گرم شد سرمایه ام رفت کمک کن که ندارم وقت جبران حسین جان! کم برایت گریه کردم محرم فرصتم را دادم ارزان فدای زائران اربعینت پیاده راه افتادند از الان عقیله باز عزم کربلا کرد نشد پیروز گردد ابن مرجان بقربان سری که روی نیزه شده صدتکه پای دین و قرآن فدای دخترش که نیست دیگر میان گعده های نیزه داران رقیه رفت و راحت شد ز دردِ دوپهلویش، در این دشت و بیابان شبی گم شد ... چقدر آن شب لگد خورد کنار بوته ی خار مغیلان نیامد پا به پای عمه دیگر رقیه خواب رفته کنج ویران ✍ .
. صلی الله علیک یا اباعبدالله ای آن که بوده خلقت من از برای تو جانم فدای خاک ره کربلای تو با هر نفس که سینه ام از عشق پر شود پر می کشد کبوتر جان در هوای تو آری خدای عشق و خداوند عاشقی خلقت نموده جمله ی ما را برای تو یعنی بدون عشق تو دل می شود تباه باشد تمام زندگی ما ولای تو هم مسجد الحرام و قبله و بیت المقدس اند مُحرم به حج عشق تو و نینوای تو با گوش جان ز کعبه شنیدم به آه گفت : من هم فدای گنبد و صحن و سرای تو سعی و صفا و مشعر و زمزم به زمزمه در هروله به بارگه باصفای تو کی روضه ی جنان ز حریم تو برتر است باشد بهشت ، روضه و بزم عزای تو سر زیر بار ظلم و ستم خم نکرده ای آید همیشه تا به قیامت صدای تو بر روی نیزه شد سر تو قبله گاه اشک وای از سنان و رأس ز پیکر جدای تو آن پرچمی که دست علمدار بوده است بر دوش زینب است و رسانَد ندای تو از کربلا به شام و به کوفه سفر نمود برده به دوش پرچم عشق و لوای تو داده پیام کرببلا را به نسل ها احیا نموده دین تو را و خدای تو همچون تمام عمرِ دو عالم ز ابتدا یک اربعین دلم شده بس مبتلای تو ✍ .
. السلام علیک یا مولاتی یا زینب من چهل روز به همراه سرت گردیدم همره قافله ی همسفرت گردیدم سر تو بر سر نی ماه شب تارم شد چون ستاره به سر چون قمرت گردیدم اشکت از گوشه ی چشم تو روان می شد و من بارها زائر چشمان ترت گردیدم چشم تو روشنی شام سیاهم بود و همچو پروانه به شمع سحرت گردیدم با سرت آمده ام زائر قبرت گردم روی این خاک زمین دور و برت گردیدم ذره ذره اثرت در همه ی دشت بلاست با دل خسته پی بال و پرت گردیدم آمدم تا که گزارش دهم از شرح سفر من که دل سوخته ی پرشررت گردیدم یک سفر بود و هزاران دل جا مانده به راه کشته ی عشق تو پیش نظرت گردیدم گر چه شد بر سر نیزه سر هجده یوسف بیشتر از همه محو قمرت گردیدم تازیانه که به سوی تن طفلان آمد سپر دخترک خون جگرت گردیدم کعب نی بس که به روی تن نیلی ام خورد همچو آن مادر مظلوم ترت گردیدم گاه بودی به سر نیزه و گه تشت طلا زائر چوب و لب و تشت زرت گردیدم یا حسین بی تو نمانده اثری از زینب بس که پروانه صفت شعله ورت گردیدم نیست جانی به تن همسفر خون جگرت من چهل روز به همراه سرت گردیدم ✍ . ..┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ کانال اشعار حسینی ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. منم امام اِنسُ و جان مهدی ام حضرتِ صاحب الزمان مهدی ام مادر من اُمُِ ابیها بُوَد عمه ی من زینبِ کبری بُوَد عمه ی من به ماسوا غالب است بنتِ علی ابن ابی طالب است عمه ی ضیاءِ هر دو عین است عمه ی من شریکه الحسین است عمه ی من زِینِ أَبِ مرتضاست به کشتیِ اهلِ ولا ناخداست به آسمان و عرش چون نگین است ضیاء چشم زین العابدین است عمه ی من کعبه ی غم‌ها بود ام مصائبِ دو دنیا بود عمه ی ما فضائلش دائم است عمه ی ساداتِ بنی هاشم است عمه من آینه ی مادر است شاهدِ قصه های پشتِ در است عمه ی ما دیده ز آن ابتدا مادر و آن مصائبِ کوچه را دیده غم و غربت و هم مهن را لخته ی خونِ جگرِ حسن را عمه ی ما دیده دو دستِ قلم ساقیِ بی مشک بدونِ علم دیده به علقمه گلِ یاس را دو چشمِ غرقِ خونِ عباس را عمه من خواهرِ خون خداست ادامه ی نهضتِ کرببلاست حکمت همین بود شود از قضا اسیر در کوفه و شام بلا از سفرِ کرببلا تا به شام سنگِ جفا خورده ز بالای بام روضه ی مکشوفه بدیده ست او بغضِ یتیمانه شنیده ست او راسِ بریده دیده بالایِ نی صوتِ حزین شنیده از نایِ نی عمه ی ما لب به سخن باز کرد ز کوفه تا به شام اعجاز کرد تیغِ زبان تا غضب آلود شد دشمنِ دون یکسره نابود شد به خطبه ای کرد چنان انقلاب که شام شد بر سرِ شامی خراب دخت علی شد رجزش پر شرر مردتر از هزار و یک شیرِ نر .
با عج در اشک است همدم دلِ هجران‌کشیده‌ها آخر سپید شد به رهِ تو چه دیده‌ها روزی اشک ما همه در چشم‌های توست ای ناله‌دارِ تنگِ غروب و سپیده‌ها تو ناز کن لیلی خیمه‌نشینِ عشق نازِ تو می‌کشند گریبان‌دریده‌ها می‌گفت عاشقی که تو را در بغل گرفت مائیم و اشک حسرتی و این شنیده‌ها آرامِ جانِ فاطمه برگرد از سفر چشم‌انتظار تو همه قامت‌خمیده‌ها ای کاش امشبی که رویِ سویِ کربلا ما را دعا کنی وسط برگزیده‌ها تا می‌شویم لحظه‌ای دلتنگ کربلا دل را حرم کنیم به این اشک دیده‌ها ره وا کنید قافله‌سالار می‌رسد زینب برای دیدن دلدار می‌رسد ✅ .
. گرچه تقدیرِ دل این شد به حرم تا نرود تو حسینِ همه‌ای هرکه رود یا نرود تو حسینِ همه‌ای صحبت خوب و بد نیست آنکه رود است محال است به دریا نرود تو حسینِ همه‌ای بارشِ باران و نسیم اَبر اَبر است ندیدیم به هرجا نرود تو حسینِ همه‌ای ، در دلِ هر دلشوره پشتِ هر بغض که می‌گفت مبادا نرود نه فقط آنِ همانی که حرم را دیده آنِ آنکه قدمی سوی تو  حتی نرود نه محال است محال است محال است حسین پیشِ جامانده از این جاده‌ی زیبا نرود پیش آن مرد که در گوشه‌ی بیمارستان کنج شش گوشه برایش شده رویا ، نرود پیش آن مادرِ پیری که ندارد پایی که قدم را بگذارد دل صحرا ، نرود پیش سجاده‌ی آن مادرِ نابینایی که نشسته به دلش داغِ تماشا ، نرود یا که در وقت گرفتاری آن مردی‌که ارمنی است ولی عاشقِ سقا ، نرود یا به دیدارِ جوانی که گرفتار شده هیچ‌کس نیست به دادش برسد تا نرود یا به دادِ دل آواره‌ی  معتادی که چاییِ روضه چشیده است به لبها ، نرود پیش آن لاتِ جوانی که زمین‌گیرش کرد پدری پیر و زمین‌گیر .... که حالا نرود پیش آن محتضری که به نفس اُفتاده تا حسینش نرسیده  است زِ دنیا نرود فاصله نیست میان حرمت با دلها تو حسین همه‌ای هر که رود یا نرود سخت آن نیست که پا رنجِ بیابان بکشد سخت آن است که مجنون سوی لیلا نرود هرکه اُفتاد به این راه پس از آن حس کرد مُردن آسان‌تر از آن است که آنجا نرود گرمی روزِ نفَس سوز و تب و تاول پا اینهمه عشق که  از خاطرِ زهرا نرود آنکه خرج سفر یک دو نفر را داده دست خالی دمِ مرگش تک و تنها نرود هرکه هرجاست به دنبال طبیب است طبیب هرکه اینجاست به دنبالِ مداوا نرود سفرم را سرِ تو با همه قسمت کردم به خصوص آنکه به من گفت که هرجا نرود ما نرفتیم به جایی و به مولا سوگند که حسین است و بهشتی است که بی ما نرود.... کربلا سخت شلوغ است بیا شام رویم تا عقیله به سوی علقمه تنها نرود بارِ خود بسته و محمل به زمین است ولی بی سه‌ساله چه کند آه روَد یا نرود به لبش بود دعا کاش پس از این با سر بغل دخترکی ، سر زده بابا نرود می‌رسد کرببلا قافله‌ای پاشیده که بجز آه  زِ لبها به ثریا نرود زینب از ناقه زمین خورد همه اُفتادند آنکه بالا به جز از زانوی سقا نرود زینب است و روی زانو بدنش را می‌بُرد نذر کرده است به گودال که با پا نرود نوزده طفل از این قافله جامانده چرا... گفت از شام ، کسی کاش به آنجا نرود دید با مشک سکینه است دعایش این شد برود هر طرف و علقمه اما نرود همه‌اش فکر رُباب است حواسش جمع است به سرِ تربت خالیِ علی تا نرود بستری نرم‌تر از سینه‌ی بابایش نیست هیچ جای دگر این کودکِ زیبا نرود یادش اُفتاد از این خیمه به آن خیمه دوید که حرامی به سوی دختر نوپا نرود پیکری دید ولی مزرعه‌ی نیزه شده حق بده اینهمه سرنیزه به یکجا نرود عاقبت پیش حسین  آمد و عریانش دید... دست خالی کسی از غارتِ آقا نرود می‌زدندش برود شام ولی فهمیدند تا که بوسه نزند بر روی رگها نرود... ✅حسن لطفی ۱۴۰۲/۰۶/۱۴✍ .
. من زنده ام که زنده بماند صدای تو برگشته ام که روضه بگیرم برای تو این شانه ی شکسته و این قد سوخته این مو سفید خواهر خسته فدای تو ای تشنه ی کنار فرات ای شکسته دل تازه شروع می شود اینجا عزای تو ای پاره پاره پیکر رفته به نیزه ها در من دوباره زنده شده ماجرای تو اینجا هنوز بوی تو دارند سنگ ها مانده به روی خیلی از اینها حنای تو ای کاش که حسین چهل روز پیش از این من تشنه ذبح می شدم اینجا به جای تو اینجا عصای پیری ات از هم شکسته شد اما نه قطعه قطعه شد اینجا عصای تو بی دست تا که پیکر سقا به خاک ریخت آورد نیزه ای تن او را برای تو با محرمان رسیدم و نامحرمان مرا بردند دست بسته از این کربلای تو از کوفه تا به شام چهل بار لااقل نیزه به نیزه شد سر از تن جدای تو شهریورماه ۱۴۰۲✍ .
. من پَیام آورِ توام برخیز مونس و یاورِ توام برخیز میزبانی کن، ای تنِ بی سر زینبم، خواهرِ توام برخیز یادگار از غروبِ عاشورا مانده از لشکرِ توام برخیز همه جا بود نامِ تو به لَبم یا حُسین، مِنبرِ توام برخیز روضه خوانِ تمامِ گُل های نیلی و پَرپرِ توام برخیز . گرچه از غُصّه ها خَمیدم من شُکر، تا کربلا رِسیدم من . رفته ای تو اگرچه، خواهر ماند پای تو، تا به روزِ آخر ماند تو شدی کُشته، من اَسیر شدم تا به جا، مَکتَبِ پیَمبر ماند کوفه، در مجلسِ عُبِیدُالله خُطبه خواندم چُنان که، او درماند دادم عبّاس، معجرم را نه! به سَرِ تو قسم، که معجر ماند گرچه از خون و خاک رنگین شُد چادُرِ یادِگارِ مادر ماند . گریه کردم ز بَس، زمین، تَر شد چَشم هایم، شَبیهِ مادَر شد . بس که آزارِ کارِوان دادند در بیابان دو طِفل، جان دادند ما به هر منزلی که میرَفتیم بَدترین جایِمان مَکان دادند تا که ما بیشتر شِکنجه شَویم کارِوان را به رومیان دادند دور دیدند، چَشم های تو را خواهَرت را به هَم نشان دادند تا اَبد، این دلیلِ باران است؛ غِمِ من را به آسِمان دادند . خاطِرم هَست، بینِ گودالَت لشکرِ کوفه کَرد، پامالَت . تِکّه ای آستین، مرا بس بود به خدا که همین، مرا بس بود روسَری کُهنه، یا که پارچه ای تا کِشَم بَر جَبین، مرا بس بود ساعَتی تا که دَردِ دِل بِکُنیم گوشه ای از زمین، مرا بس بود تا که زَجرم دَهند، بازی با سَرت اِی نِی نِشین، مرا بس بود داغِ مَرگِ سه ساله اَت دَر شام قَبل اَز این اَربعین، مرا بس بود... . ...تا که از عُمر، نا اُمید شَوَم ...تا که یِکباره موسِپید شَوَم . گُلِ زَهرایم و گُلاب شدم بعدِ پَنجاه سال، آب شدم صبر را مَن زِ پا دَر آوَردم این چِهِل روز، بَس عَذاب شدم خیز و بنگر، خَمیده چون مادَر زیرِ این بارِ بی حِساب شدم هم نگهدارِ دُختران بودم هم اَنیسِ غَمِ رُباب شدم مَن که ناموسِ مُرتَضی بودَم واردِ مَجلسِ شَراب شدم . خِیزَران که، روی لَبَت میخورد! کاش بر چَشمِ زِینَبَت میخورد! . تا رِسیدم به شَهرِ شام، حُسین زندگی شُد به مَن حَرام، حُسین هرچه میشُد، به شَهرِشان دیدم جُز کَمی لُطف و اِحترام، حُسین آتَش و سَنگ و چوب بود، که ریخت به سَرِ مَن زِ روی بام، حُسین سَرِ هَر کوچه، چَشم آن اوباش سوی مَن بود، عَلَی الدَّوام، حُسین مَجلِسِ بَزم! یا خَرابه ی سَرد! بِدَهَم شَرحی از کُدام؟ حسین... . شامیان، خارِجی به ما گُفتَند پیشِ چَشمِ تو، ناسِزا گُفتَند . ✅رضا رسول زاده ۱۴۰۲✍ سلام_الله_علیها .
. سر برآر ای سر جدا زینب رسیده در برت آمده از شام غم سوی مزار اطهرت صبر کردم در عزای لاله های پرپرم پرچمت برداشتم آری شدم پیغمبرت خاطرت آسوده حفظ شان معجر کرده ام خاطرت آسوده کردم حفظ شان مادرت یاد دارم تشنه افتادی و سنگت میزدند یاد دارم بوسه دادم بر بریده حنجرت یاد دارم زیر نیزه میزدی تو دست و پا یاد دارم رفت با پا شمر روی پیکرت یاد داری زینب پرده نشینت را حسین حال برخیز و ببین احوال زار خواهرت خیز از جا تا بگویم مو به مو شرح فراق از سرت در طشت گویم یا سر آب آورت هر چه می‌خواهی بپرس از من ولی جان حسین بر دلم آتش نزن چیزی نپرس از دخترت ✅داریوش جعفری- شهریورماه ۱۴۰۲ .
. یابن الحسن دوباره تو غرق عزا شدی شد اربعین و راهی کربوبلا شدی گویا شبیه قافله ی دل شکسته ها با حال خسته زائر خون خدا شدی چل روز می شود که تو خون گریه می کنی چل روز محتضر؛ وسط روضه ها شدی حالا که زائرین، همه در زیر قبّه اند آقا بگو برای ظهورت دعا شدی؟؟ ای کاش بشنوند تمامی زائران دیگر برای آمدن خود رضا شدی شد اربعین و پیش مزار شه غریب زینب رسیده بر غم او مبتلا شدی گفت ای حسین،آمده مهمان برای تو از چه اسیر خاک زمین بلا شدی چل روز پیش روبه روی چشم خیس من با کینه های زجر و سنان آشنا شدی دور تو را گرفت سپاه حرامیان تنها نشان نیزه و سنگ جفا شدی دشمن مقابلم سر تو از قفا برید با خون سرخ حنجر پاکت حنا شدی رحمی نشد به پیکر زخمی و بی سرت با نعل تازه روی زمین جابجا شدی هر قاتلی به کربوبلا دفن شد ولی در بین خون و خاک بیابان رها شدی حتی نماند پیروهن کهنه بر تنت آخر تو دفن در وسط بوریا شدی ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. باید نشست و از برکاتى چنین نوشت تاروز حشر از حسناتى چنین نوشت از کشتى وسیع نجاتى چنین نوشت از شور بهتر از عرفاتى چنین نوشت بر گردن جهان تشیع چه دینى است این شور بى مقایسه حج حسینى است کى دیده است جمعیتى اینچنین بگو شور وشعور و تربیتى اینچنین بگو یک مکتب و اهمیتى اینچنین بگو کى دیده است تسلیتى اینچنین بگو پاى پیاده در دل صحرا به شوق کیست؟ گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست این رستخیز عام که درسى حماسى است یک مکتب مجرب انسان شناسى است رزمایش بزرگ عبادى سیاسى است این کار ریشه ایست پیامش اساسى است بى سابقه ترین تجمع روى زمین شده است حالا مدال وحدت ما اربعین شده است این اربعین هنایشى از اتحاد ماست یک پرده از نمایش یوم الجهاد ماست مقیاسى از تلاطم مردم نهاد ماست این اربعین نشانه اى از اعتقاد ماست ما سالهاست عاشق یک بى کفن شدیم تاثیر عاشقى است که دور از وطن شدیم اول نجف مقابل میخانه على جامى بزن ز باده مستانه على اذن دخول پشت در خانه على زآنجا سپس زیارت دردانه على باید ولى شناخت سپس جان به کف گذشت باید براى کرببلا از نجف گذشت وقت وصال مى طلبد دل به جاده زد موکب به موکب از لب پیمانه باده زد باید در این مسیر قدم بى اراده زد بوسه به روى تاول پاى پیاده زد عاشق شدن وسیله آواره بودن است آوارگى نتیجه بیچاره بودن است مردم دلى به سوى قرن مى برند آه جان هاى مست را سوى تن مى برند آه سر را براى کشته شدن مى برند آه دنبال خویش بچه و زن مى برند آه شکر خدا غذاى فراوان رسانده اند زوار شاه تشنه که تشنه نمانده اند پاى پر آبله غم مرهم نداشتند چیزى براى طى سفر کم نداشتند زنهاى این پیاده روى غم نداشتند یک لحظه ترس در دل خود هم نداشتند یک لحظه چادر از سر یک زن جدا نشد یک گوشواره دردسر گوش ها نشد بعد از حسین جوشش مکتب شروع شد خونش که ریخت گریه هرشب شروع شد در بین دختران حرم تب شروع شد یک اربعین رسالت زینب شروع شد گرچه به روى ناقه عریان سوار شد حیدر شد و همش سخنش ذوالفقار شد مرثیه را به وادى کوفه رساند و رفت او سنگ خورد ولى خطبه خواند و رفت در بین کوچه چادر خود را تکاند و رفت ابن زیاد را سر جایش نشاند و رفت کاخ یزید را به سر او خراب کرد ویک تنه به جاى همه انقلاب کرد شاعر:محمد جواد پرچمی✍ .
صدای ناله اگرکه خواهرتو رخ کبود می آید زشام وهجمه ی قوم یهود می آید همین نه من که بهرکس نگاه اندازی ازاین سفر سروصورت کبود می آید اگرچه چله ای از داغ تو گذشت، امّا هنوز ازجگرم بوی دود می آید رسیده ام به همان جاکه دیده ام با اشک چقدر نیزه به جسمت فرود می آید بیاد لعل لبان کبود و عطشانت فلک به چشم من این جا ،کبود می آید هنوز زمزمه ی یا اخای عباست بگوش ماهمه ازسمت رود می آید زناله های رباب وسکینه ات ،این جا چه محشری به تمام وجود می آید قسم به جان توعمرم، پس ازتو کوتاه است که زینبت به حضورتو، زود می آید پیمبران به عزای تو اقتدا کردند صدای ناله زشیث و زهود می آید نوشت کلک «وفایی»،زخاک گلشن تو هماره عطرخُتن، بوی عود می آید .
. امام حسین علیه السلام ازعمق جان بگو لبیک یاحسین با هرتوان بگو لبیک یاحسین با یاد نغمه ی هل من معین او با عرشیان بگو لبیک یاحسین گرکه زمین شود پر از یزیدیان با آسمان بگو لبیک یاحسین بریاری امام فرقی نمی کند با هرزبان بگو لبیک یاحسین درس نماز را از او فرابگیر وقت اذان بگو لبیک یاحسین گاهی حبیب باش گاهی زهیر باش گه توأمان بگو لبیک یاحسین سوریه وعراق ایران ویا یمن درهرمکان بگو لبیک یاحسین مثل مدافعان جان رابه کف بگیر با نقد جان بگو لبیک یاحسین گه درهمایشی مانند اربعین با زائران بگو لبیک یاحسین با یاد غربتش در دشت کربلا گریه کنان بگو لبیک یاحسین مثل «وفایی» نغمه سرای دین درهربیان بگو لبیک یاحسین ✍ .
. السلام علیک یا اباعبدالله من آمدم سوی تو با یک کاروان آه از این سفر دارم برایت ارمغان آه سوزی میان سینه ها و شعله در دل دارم ز هجر و دوری ات در عمق جان آه شرح سفر شرح هزاران جان سپردن هر لحظه بی تو سهم اهل کاروان آه بی تو چهل روز است که سامان نداریم ما بی سر و سامانت ای سرو روان آه  فصل زیارت بود از رأس شریفت من در میان محمل و تو بر سنان آه رأس تو روی نیزه ها شد قبله گاهم ما زائرت بودیم با اشک روان آه مُردم هزاران مرتبه که همرهم بود چشمان هیز حرمله ، شمر و سنان آه از من نمی پرسی سه ساله دخترت کو ؟ او که شده در شام ویرانه نهان آه چون چشمه ساری جوشد از عمق وجودم خون دلِ جاری چو اشک دیدگان آه این است شرح حال ما و کودکانت داغی به دل ، سوزی به سینه ، بر لبان آه از دور می بوسید دخت تو لبت را وقتی لبت را بوسه می زد خیزران آه از این سفر مانده برای زینب تو یک اربعین اندوه و اشک و یک جهان آه ✍ . ..┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ کانال اشعار حسینی ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. نبستم بار و کم کم جمع شد یک سفره ی دیگر نشد این هم کربلایت سهم این نوکر در آوردم زتن بعد از چهل شب رخت مشکی را قبول افتاد یا نه؟ پاسخش با حضرت مادر... ✍ .
. هرشب ندایی می رسد از عرش اعظم طوبی لباکین الحسین یا اهل العالم گر بنگری با چشم دل بالای مجلس زهرای اطهر ایستاده با قدی خم باور کنید این گریه‌ها یاری زهرا است او می‌کند اسباب هیات را فراهم این گریه‌ها و روضه‌ها را وعده داده بر دخترش زهرا رسول‌الله خاتم این اشک‌ها قطره به قطره روز محشر طعنه زند بر چشمه‌ی جوشان زمزم بی‌آبرو ها را حسین با آبرو کرد تاثیر خود را می‌گذارد گریه کم‌کم هر کس که هیئت بی‌تفاوت آمد ورفت حسرت خورد در خانه قبرش دمادم این اعتقاد ماست عالم را نمودند با ضرب به دسته سینه‌زن‌ها و منظم ماه محرم هم، کسی که اهل سِرّاست نامِ حسن را می‌نویسد روی پرچم آقا مدینه یک نفر زائر ندارد می‌میرم آخر جانِ آقایم ازاین غم هشدار نوکرها ، که نفروشید روزی یک یا حسین خویش را بر چند درهم یک روز پای ِ مُشتی ارزن اهل کوفه سر از تن آقا جدا کردند باهم ✍ .
. اربعین آمد و دل رفت خدایی بشود جان من کی بشود کرببلایی بشود اربعین آمده تا عشق، تبلور بکند خاکی از خاک شود کنده هوایی بشود "روزها فکر من این است و همه شب سخنم" یک دقیقه نکند صرف جدایی بشود "در ازل پرتو حُسنت ز تجلی دم زد" عشق آمد که سبب سازِ رهایی بشود کربلا منزل عشاقِ ز دنیا خالی ست عمر باید که فقط وقف گدایی بشود آمدن، فعل همیشه ست خیالت راحت نرسد وقت بیایی و نیایی بشود منتقم ،منتظرمنتظران ست آنجا نیست مفهوم که حرفی ز کجایی بشود ✍ .
.. اربعین عشق آسمان شب شده در  ماتم مهر و ماه است داغ هفتاد و دو گل فاجعه ای جانکاه است کاروان اسرای علوی در  راه است زنگ این قافله انگار صدایش آه است کاروان آمد و بر کرببلا حاضر شد "روز هجران و شب فرقت یار آخر شد" عطر برسد لیک نه از پیراهن اثری نیست از او غیر مزاری به وطن چو لگدمال شد از سمّ ستور دشمن عطر سیب است که پیچیده در این دشت محن وطن شاه همین بایر شد روز هجران و شب فرقت یار آخر شد بهر دلسوختگان مرقد دلداری هست "گرچه گل نیست ولی صحنه ی گلزاری هست" درد دل در دل هر سوخته طوماری هست گرچه آن روز نشد، وقت عزاداری هست قلم از وصف غم اهل حرم قاصر شد روز هجران و شب فرقت یار آخر شد یاد آن گل که بر او تیغ و سنان بود که ریخت چشمها چشمه شد و  اشک روان بود که ریخت از شترها به زمین  خیل زنان بود که ریخت فصل پاییز  شد و  برگ خزان بود که ریخت مجلس روضه ی بر خون خدا دایر شد روز هجران و شب فرقت یار آخر شد این رباب است که گشته لغتش وای حسین ذکر او بود علی مرثیتش وای حسین گاه می گفت علی وای وای حسین اصغرم از عطش افتاده به غش وای حسین کودکم در دم آخر به پدر ناصر شد روز هجران و شب فرقت یار آخر شد داغها تازه شد و هیئت غم گشت به پا آن یکی گفت پدر آن دگری گفت اخا آن یکی گفت ببین قامت من گشته دوتا آن یکی رفت به دنبال مزار سقا اربعین بود و حرم معتکف حائر شد روز هجران و شب فرقت یار آخر شد در کنارش زینب (س) با الفِ دال نشست یاد آن روز که در پهنه ی گودال نشست اربعین، غم به دلش مثل چهل سال نشست کوه صبر است نیفتاد ز پا، حال نشست گر چهل روز بر این موج بلا صابر شد روز هجران و شب فرقت یار آخر شد یادش آمد که در آن روز عذابش دادند آب می خواست که با تیر جوابش دادند با دم کودک شش ماهه خضابش دادند تشنه لب بود که با خنجر، آبش دادند از بلندای حرم قائله را ناظر شد روز هجران و شب فرقت یار آخر شد چه سخنها است که با جان برادر دارد تن بی سر خبر از غصه ی خواهر دارد؟ گریه ها کرد از این خاک که بر سر دارد دید قبرش اثر از گریه ی مادر دارد هر شب جمعه بر او (س) هم زائر شد روز هجران و شب فرقت یار آخر شد آسمانها و زمین از غم وتر الموتور تا ابد اشک بریزند بر این قبه ی نور لحظه هامان شده هر روز چو یوم عاشور سوخت از آتش او هرکه از او کرد عبور کاتبی از حرمش کرد گذر، شاعر شد روز هجران و شب فرقت یار آخر شد ✍ 1402/06/15 ..┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ کانال اشعار حسینی ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. از آن ساعت که خود را ناگزیر از تو جدا کردم تو بر نی بودی و دیدی چه‌ها دیدم، چه‌ها کردم گمان بر ماندن و قبر تو را دیدن نمی‌بردم ولی فیض زیارت را تمنّا از خدا کردم به یادم مانده آن روزی که می‌جستم تو را اما تنت پیدا به زیر سنگ و تیر و نیزه‌ها کردم تو را ای آشنایِ دل اگر نشناختم آن روز مرا اکنون تو نشناسی، وفا بین تا کجا کردم تن چاک تو را چون جان گرفتم در برم اما برای حفظ اطفالت، تو را آخر رها کردم به‌سان شمع، آبم کرد بانگ آب‌آب تو اگرچه تشنه بودم چشمه‌های چشم وا کردم میان خیمه‌های سوخته همچون دلم آن شب نماز خود نشسته خواندم و بر تو دعا کردم.. ولی هرگز ندادم عجز را ره در حریم دل سخنرانی میان دشمنان چون مرتضی کردم ✍ ................. هیهات منا الذله این همه آیینگی از انعکاس آه کیست؟ چشمه‌ها در رودرود غصۀ جانکاه کیست؟ جاده‌های پیش پا افتاده بسیارند، لیک ای دل راهی! حواست هست که این راه کیست؟ بندگی یعنی عطش، تنها شدن، بی‌سر شدن او که دل شد بنده‌اش، خود بندۀ درگاه کیست؟ انتقامی سرخ بعد از انتظار سبز ماست لاله‌های این چمن در حسرت خون‌خواه کیست؟ هر کران پژواکی از «هیهات منا الذله» است این که آتش زد به عالم جملۀ کوتاه کیست؟... ✍🏻 🏷 🇮🇷