eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
4.6هزار دنبال‌کننده
234 عکس
140 ویدیو
33 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian دوستان سوالات خود را می توانند در آی دی استاد ارسال کنند. @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. قلم بردار ... ✍ سرم ازشرم ازخجلت،سرم از غصه پایین است مصیبت‌تلخ‌‌وغم‌جانکاه‌وفکرش‌‌سخت‌سنگین‌است خبر ساده ، خبر زخمی ، خبر لبریز از آتش ... فلسطین داغدار و زلف‌های غزه خونین است خبر از سال شصت‌ویک به‌گوش غزه پیچیده: که مرگ سرخ‌وباعزت بِه از دنیای ننگین است امام عاشقان فرمود ، ای عالم به پا خیزید... که بحث اول اسلام در عالم«فلسطین» است پر از دارو و درمانند بی شک زخم ِ زیتون ها... که‌قرآن‌هم‌‌قسم‌هایش‌به‌والزیتون‌‌به‌والتین‌است چه‌دینی دارد این خاخام ِ ناخاخام ِ بدکردار... که‌در هرمذهبی کودک‌کشی منفور وننگین‌است کسی‌که خوب می‌داند ، خدا می‌بیند این‌غم را مصیبت هرچه هم‌باشد برایش باز شیرین‌است خدا می‌بیند این‌غم را تحمل‌کردن آسان نیست خدا می‌بیند این‌غم را ، غیاث‌المستغیثین‌است سپیده می دمد یک روز ، در بی تابـی ِ آتش کلیم الله می آید ، مبارک طور سینین است قلم بردار ای شاعر ، اشداء ُ عَلی َ الکفار .... تـبرا کن تبـرا کن ، تبرا بخشی از دین است ✍ .
. سلام الله علیها سلام الله علیها سلام الله علیها فاطمه ای کوثر موسای عشق   صاحب هر رتبه والای عشق با تو شود فاطمی احساس ها پاک تر از بوی گل یاس ها جلوه کند نور ، ز سیمای تو مظهر توحید ، مُصلّای تو معرفتُ الله ، نَمِ باده ات سایة عرش است به سجاده ات غرق سکوت است تمام فَلک ذکر قنوت تو دعای مَلک   حضرت حق محو عباداتِ  تو منتظر وقت مناجات ِ تو چادرت از بالِ مَلَک ناز تر سفره ات از عرض و سما، باز تر ریزه خور خوان تو کون و مکان وسعت احسان تو هفت آسمان صد چو سلیمان به حریمت گُم است مرکز فرمانِ تو شهر قم است هرکه به دستانِ تو  تایید  شد پیرِ زمان ، مرجعِ تقلید شد «روح عبادات سلام علیک عمه سادات سلام علیک» شاهِ خراسان شده دلبسته ات قائمة عرش ، دو گلدسته ات کوی تو بر سینه صفا می دهد تربت تو بوی رضا می دهد ای که پدر بوده تو را دست، بوس عاشق تو حضرت سلطانِ طوس مدح تو بر روی زبان پدر ذکر« فِداها» به لبان پدر ** ای که ز طفلی زبلا سوختی چشم به راهِ پدرت دوختی حسرت لبهای تو بوسیدنش آروزی هرشب تو دیدنش غم به روی غم، سرت آورده اند تاخبرش را بَرَت آورده اند بعد پدر گریه شده کار تو دستِ رضا بوده نگهدار تو ذکر لبان تو رضا بود و بس راحتِ جان تو رضا بود و بس دیدنِ او کاشفِ هر کرب تو بسته به لبخند رضا قلب تو وای از آن روز که دلها شکست رشتة دیدار تو با او گُسست قلب تو از هرچه که ترسید ، شد یارِ تو از پیش تو  تبعید شد چارة تو  صبر به لوحِ قضا قاتلِ تو مدینة بی رضا در همه شب دیده به ره دوختی یاد رضا ناله زدی سوختی تاغم یکساله به پایان رسید لحظه به لحظه به لبت جان رسید نامه ای از یار به دستت رسید نامه نگویم همه هستت رسید دلخوشی ات دستخط یار شد حاجت تو دیدن دلدار شد بال و پرِ بستة تو باز شد ناقه سواریِّ تو آغاز شد تا ،رهِ   تو جانب ساوه رسید کامِ توهم طعم مصیبت چشید روزِ تو مانند شبِ تار شد قافلة خسته ات، آزار شد باهمه اینها به دلی داغدار جانب قم قافله شد رهسپار کَم نشده پرده ای از مَحملت گَشته مدرارا همه جا بادلت زینب ِ آقای خراسان شدی تاج سرِ مردم ایران شدی گُل به سر و روی تو از بام ریخت برجگرم شعله غمِ شام ریخت زینبِ قم، تاجِ سرِ قافله تو نشدی همسفرِ حرمله زینبِ قم ، پیش دوچشم ِ ترت دست نخورده به مویِ دلبرت زینبِ قم ، دختِ علی پیر شد گوشة گودال زمین گیر شد زینبِ قم، راسِ جدا دیده ای؟! نیزه به حلقومِ رضا دیده ای؟! زینبِ قم، دستِ تو دیده طناب؟! راهِ تو افتاده به بزمِ شراب؟! زینبِ قم ، آبرو ریزی نشد محضرتان حرفِ کنیزی نشد زینبِ قم ، جانم اگر برلب است دردِ من از اسارت ِ زینب است عمة سادات گرفتار شد ناقه نشین ،واردِ بازر شد عمة سادات به چشمِ ترش دید، گِره خورده مویِ دلبرش عمة سادات زمین گیر شد تا که بریدند گلو ، پیر شد عمة سادات غرورش شکست نیزه به حلقوم حسینش نشست عمة سادات به دستش طناب دیده اش افتاد به بزمِ شراب عمة سادات چه چیزی شنید عصمتِ حق حرفِ کنیزی شنید ✍ . ...┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ کانال اشعار حسینی ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. عاقبت خشم خداوند عیان خواهد شد غاصب فتنه گر از صحنه نهان خواهد شد به خداوند که ظلمت ‌کده اسرائیل محو از اطلس مسطور جهان خواهد شد خون پاک شهدا باز به جوش آید زود در رگ امت حق در جریان خواهد شد گرهِ دست چنین امت در جوش و خروش بر سر غاصب دون پتک گران خواهد شد کشور سوته دلان با حرم قدس شریف وعده گاه همه حق طلبان خواهد شد نه یتیمی به پناگاه بترسد از ترس نه دگر مادری از غم نگران خواهد شد با بهاری که بود فلسفه اش لطف خدا (عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد) پیِ آن "اشک فسایی" به رخ پیر و جوان اشک شوق است که از دیده روان خواهد شد ابراهیم الهیاری اشک فسایی✍ .
. چنان پوشیده در نور است آن تندیس زیبایی که باشد یک به یک شایسته‌ی القاب زهرایی سِواد معجرش آموخت بر شب، پرده‌داری را غبار مرکبش شد توتیای چشم بینایی نخوانده نامه را، پاسخ بگوید دختر موسی به حیرت مانده ابناء بشر از این توانایی چو بیند حضرت کاظم جواب نامه را گوید: پدر قربان او گردد از این اِشراف و دانایی بپرس از حضرت موسی بن جعفر این کرامت را مگر علم لدنّی گفته او را جای لالایی؟ شفاعت می‌کند از شیعیان در عرصه‌ی محشر تصوّر کن چقدر آن روز می‌گردد تماشایی دمی که دید در غربت گرفتار است مولایش عَلَم بر دوش شد در یاری مولا به تنهایی کنیزِ شوکتِ شاهانه‌ی او مادرِ گیتی غلامِ همتِ مردانه‌ی او بود آقایی * * مسیر راه از فیض شما شد جاده‌ی رحمت به هر جایی که رفتی سبز شد باغ شکیبایی حضور با شکوهت آبروی اهل ایران شد حیا و غیرت ما ثبت شد در چرخ مینایی قسم بر زینب کبری که در این کشور مولا ز فرزندان زهرا می‌شود با گل پذیرایی تویی آن زن که بعد از حضرت صدیقه و زینب خدا شایسته‌اش دیده برای حکم‌فرمایی غبار قبرت از علم لَدُن پُر بوده تا رفته فقاهت از سر کویت به سر حدِّ شکوفایی به دریای علومت دیده‌ام جمع فقیهان را چنان غواص‌ها در حال اقیانوس‌پیمایی بزرگانی چنان بهجت اگر صاحب نفس بودند ز انفاس شما آموختند اعجاز عیسایی به پیشت مجتهد با علم و عارف با عمل آید حساب عاشقان پاک است از این وسواس مبنایی دلم با آرزوی "اشفعی لی" می‌شود آرام که من را جز تولا و تبری نیست دارایی گنه‌کارم من و ای عصمت حق! پرده‌پوشی کن پناه آورده‌ام در سایه‌ات از بیم رسوایی... ✍حجت‌الاسلام ایام .
یک ستاره بی‌قرار ماه بود از مدینه تا خراسان راه بود تا که بعد هجر و داغی جان فزا فاطمه بیند گل روی رضا بعد عمری دوری و خون جگر عاقبت آماده شد بهر سفر نامه در دستش میان کاروان فاطمه با هیبت زهرا روان نامه‌اش بوی برادر می‌دهد راحتی بر جان خواهر می‌دهد سوی او با سینه‌ی غمدیده‌اش عکس و تصویر رضا در دیده‌اش دست تقدیر خدا در کار شد تا رسید او شهر قم، بیمار شد تا که خاک چادرش شد در فضا رشک جنت شد غبار کوچه‌ها کوچه‌های قم پر از احساس بود غرق بوی عود و عطر یاس بود آمد آن بانو سراپا احترام پیش او کردند مرد و زن قیام مرد و زن گفتند کوثر آمده دختر موسی بن جعفر آمده گل بیامد بر سرش از بام‌ها در پی‌اش بودند خاص و عام‌ها گرد شمع او همه پروانه‌اش خانه‌ی موسی شد آنجا خانه‌اش عاقبت روی برادر را ندید وقت مرگش در همان‌جا سر رسید روح پاکش شد جدا از پیکرش در جنان شد هم‌نشین مادرش تا که جسمش شد نهان در شهر قم قبر زهرا شد عیان در شهر قم آمد آن بانو ندید آزارها او کجا رفته سر بازارها خاک قم در رتبه‌ی افلاک بود چشم مردم پاک پاک پاک بود او کجا بازار شهر شامیان او کجا زینب کجا نامحرمان او کجا سیلی کجا معجر کجا آتش دامان یک دختر کجا او کجا راس برادر روی نی او کجا چشمان خواهر سوی نی سینه‌ی او گرچه پر درد و بلاست او خودش هم داغدار کربلاست
حاشا که راه عاشقی بی دردسر باشد حاشا که عاشق شام هجرش را سحر باشد سهمش پریشانی‌ست حیرانی‌ست ویرانی‌ست خواهر که از حال برادر بی خبر با شد این راه را با شوق دیدار تو طی کردم راضی مشو باغ امیدم بی ثمر باشد انگار تقدیرم فراق توست پس باید با نا امیدی چشم گریانم به در باشد دارم جواب نامه ات را می دهم اما با نامه ای که دستخطش چشم تر باشد تنها به اینجا آمدم اما خیالت تخت حاشا که در قم مردمان بدنظر باشد حتی اگر داغ تو را در طوس می دیدم دیگر نمی دیدم تنت بی بال و پر باشد دیگر نمی دیدم سرت در طشت زر باشد یا که لب خشکت اسیر چوب تر باشد آری تو هم هرگز نمی دیدی که ناموست با قاتلانت چند منزل همسفر باشد در ازدحام مردمان بدنظر باشد در زیر پای اسب ها دنبال سر باشد
نــوشــتـــــه‌انـد بـــرای زیـارت زهرا به سـوی مرقـد تـو رهسپار باید شد برای مثل سلیمان شدن فقط بی بی به روی فرش حریمت سوار باید شد  
رسیـدی تـا نشـان مـا دهـی آن قـبـر پنـهان را بنا این است در قم، فاطمه صاحب حرم باشد
نگاهم مملو از آیینه شد، لبریز باور شد دو چشم محو در آیینه‌هایت، ناگهان تر شد سقوط اشک‌هایم بار بغضم را سبک‌تر کرد دلم بر سنگ‌فرش صحن تو افتاد و پرپر شد درخشیدی تو در آیینۀ اشکم، دلم لرزید نگاهم کردی و روح زمین‌گیرم کبوتر شد به یُمن چند قطره اشک عشقت در دلم گل کرد مشامم پر شد از بویت، نفس‌هایم معطر شد دلم بی نور تو تاریک، چون زندان هارون بود ولی حالا حریم دختر موسی بن جعفر شد مجال خواستن را هم گرفته لطفت از سائل زبان شکوه را نگشوده حالم با تو بهتر شد چه از شأن تو گویم ای که سر تا پای تو زهراست همانا وصف تو تفسیری از آیات کوثر شد پدر، جان را فدایت کرد دیگر من چه بنویسم چه در شأن تو گویم مادحت وقتی برادر شد به اشک چشم تو این خاک شوریده نمک‌گیر است و از شب‌زنده‌داری‌های تو قم بنده‌پرور شد به اعجاز نگاهت از محبانت بلا برگشت به دستان کریمت روزی عالم مُقَدّر شد ضریحت التیام زخم بی‌تسکین هر شیعه‌ست پناهش می‌شوی هر عاشقی دلتنگ مادر شد چه رؤیایی‌ست طوف آخرم دور ضریح تو خدا را شکر عمرم در صفای این حرم سر شد
زائر اوست زائر زهرا تِلو خیرالنساست معصومه دستگیری کند ز زائر خویش چقدَر با وفاست معصومه آل احمد به سایه‌اش جمع‌اند چون حدیثِ کساست معصومه سیر در خود کند ز فیض قِدم کی حدوثش رَواست معصومه وین عجب بین که در تشعشع خویش خویش تحت‌الشعاعست معصومه خاطرم زنده می‌شود با او چقدَر آشناست معصومه شوهرش نیست لیک مادر ماست فیض بی ردِپاست معصومه صَرف مِهر است فعل و قول کریم خبر و مبتداست معصومه در اصولش کَرم قضا نشود چون فریضه اَداست معصومه دست و پا چون زنم که رزاقِ خلق بی دست و پاست معصومه
باده و كوثر علی، صهبا و كوثر فاطمه است روزی معراجِ طاها، سيبِ نوبر فاطمه است بهترين زنهای عالم را پيمبر فاطمه است عصمت ذات خدا ماهيتاً در فاطمه است جده ی معصومه ی موسی بن جعفر فاطمه است **** غالباً در آستانش سر، كه خم باشد بس است بركت زهرا به ما هر چند كم باشد بس است دختر زهرا اگر صاحب حرم باشد بس است كار دست حضرت معصومه هم باشد بس است آنكه می بخشد عطای صد برابر فاطمه است **** با گناهم آمدم در محضرش من را خريد آبروی گريه های نوكرش من را خريد سالها اينجا نشستم آخرش من را خريد عاقبت اصلاً به من چه؟ مادرش من را خريد وقت های نا اميدی ، تير آخر فاطمه است **** نسل زهرا دخترانش هم امامت می كنند بيشتر از آنچه می خواهی كرامت می كنند تا كنيزان كنيزانش شفاعت می كنند زائرانش در صف محشر قيامت می كنند چون خدا يك جلوه اش در روز محشر فاطمه است **** حضرت سلمان به يك آن شد امين، زهرا كه خواست شد كسا نازل به ختم المرسلين، زهرا كه خواست چادر معصومه شد كهفِ حصين، زهرا كه خواست شهرقم شد لنگر روی زمين، زهرا كه خواست عالم و آدم نمی فهمند، محور فاطمه است **** زود می بخشند ما را با دعای دَرهَمَش سوی زهرا مي كند تعظيم دائم پرچمش غالباً دختر به مادر مي رود درد و غمش دور او بودند اما مردهای محرمش آنكه رو می گيرد از هر كس به بستر فاطمه است **** بی رضا چشمان او شد خيس امّا تار ، نه سينه اش آتش گرفت از هجر، از مسمار نه دل تسلايش همه دادند با آزار، نه شد عصايش شانه های ديگران، ديوار نه آنكه افتاده به پای شير خيبر فاطمه است **** كوچه وقتی تنگ باشد راه می ريزد به هم صورت حوريّه با يك آه می ريزد به هم با خسوف چهره ی او، ماه می ريزد به هم آتش آوردند از چه؟ شاه می ريزد به هم آنكه باپهلو گرفته ضربه ی در فاطمه است **** از چه رو با دستِ بسته همسرش را می برند اين چنين شد كه اسيری دخترش را می برند موقعِ غارت كه باشد، بهترش را می برند برزمين افتاده زينب، معجرش را می برند كيست دارد مي دود دنبالِ معجر؟ فاطمه است
ای آسمون بی ستاره خون گریه کن توو این شب تار شال عزاس روو دوش گنبد امام رضا شده عزادار بارونی میشه همه چشما با ذکر یا فاطمه امشب توو آسمونا داره وعده فاطمه با فاطمه امشب داره بازم یه داغ کهنه میون سینه ها میشینه باز فاطمه رفت و علی موند گرفته قم بوی مدینه از سر این زمین زیادن فاطمه های آسمونی ریحانه ها همیشه انگار رسمه برن توی جوونی شکر خدا مهمون نوازی خاصیت کشورمونه فاطمه ی موسی بن جعفر غسل و کفن نشد شبونه قم خیلی داره فرق با شام قم عاشق ابوترابه حضرت معصومه نشد دفن شکر خدا کنج خرابه برای قم خیلی مهمه رضایت زهرای اطهر نمیزنن نمک به زخمه خواهره دلتنگ برادر برعکس شام  ِ روسیا قم تا روز محشر رو سفیده اینجا کسی جواب سلام و اصلا با کعب نی نمیده
اخت الرضا حبیبه موسی ابن جعفری ای بانویی که ثانی زهرای اطهری دُرّ گرانبهای ولایت به شهر قم از جمله ی خلایق عالم تو برتری پوشیده نیست جود تو از بس کریمه ای هر کس رسید بر حرمت خوب میخری بانوی آسمانی خاکی نشین من با لطف خود همیشه کنی ذره پروری دنیا چقدر پست و حقیر است پیشتان وقتی به سجده ذاکر اذکار داوری بر من نگاهی از سر لطف عظیم کن کنجی ز صحن خود بده من را مقیم کن جانم فدای آن همه دل بیقراریت در هجر یار آن همه لحظه شماریت جانم فدای درد فراقی که دیده ای دنبال یار آن همه ناقه سواریت جانم فدای سینه پر التهاب تو جانم فدای آن همه اندوه و زاریت هجران چه کرد باتو که حالت خراب شد؟ داغ فراق بود که شد زخم کاریت گفتم فراق روضه ای آمد به یاد من آن روضه ای که هست به چشم بهاریت رخصت دهید روضه بخوانم برایتان روضه بخوانم از سفر عمه جانتان بانو اگر چه رنج سفر را کشیده ای اما سربریده به نیزه ندیده ای گرد و غبار راه به رویت نشسته است اما کجا «اُخیَّ الیَّ» شنیده ای؟ راهی دراز آمده ای تا به قم ولی از تل کجا به جانب مقتل دویده ای؟ بر سینه دستخط برادر گرفتی و ... سوزی به یاد جامه ی از کین دریده ای سختی راه نیرو و تابت گرفته بود وانگه رسید خاطرت از قد خمیده ای گرچه به یاد یار دو چشمت پر آب بود کی جای تو به مجلس اهل شراب بود؟
اخت الرضا حبیبه موسی ابن جعفری ای بانویی که ثانی زهرای اطهری دُرّ گرانبهای ولایت به شهر قم از جمله ی خلایق عالم تو برتری پوشیده نیست جود تو از بس کریمه ای هر کس رسید بر حرمت خوب میخری بانوی آسمانی خاکی نشین من با لطف خود همیشه کنی ذره پروری دنیا چقدر پست و حقیر است پیشتان وقتی به سجده ذاکر اذکار داوری بر من نگاهی از سر لطف عظیم کن کنجی ز صحن خود بده من را مقیم کن جانم فدای آن همه دل بیقراریت در هجر یار آن همه لحظه شماریت جانم فدای درد فراقی که دیده ای دنبال یار آن همه ناقه سواریت جانم فدای سینه پر التهاب تو جانم فدای آن همه اندوه و زاریت هجران چه کرد باتو که حالت خراب شد؟ داغ فراق بود که شد زخم کاریت گفتم فراق روضه ای آمد به یاد من آن روضه ای که هست به چشم بهاریت رخصت دهید روضه بخوانم برایتان روضه بخوانم از سفر عمه جانتان بانو اگر چه رنج سفر را کشیده ای اما سربریده به نیزه ندیده ای گرد و غبار راه به رویت نشسته است اما کجا «اُخیَّ الیَّ» شنیده ای؟ راهی دراز آمده ای تا به قم ولی از تل کجا به جانب مقتل دویده ای؟ بر سینه دستخط برادر گرفتی و ... سوزی به یاد جامه ی از کین دریده ای سختی راه نیرو و تابت گرفته بود وانگه رسید خاطرت از قد خمیده ای گرچه به یاد یار دو چشمت پر آب بود کی جای تو به مجلس اهل شراب بود؟ ایام .
. ▪️باد صبا خبر به خراسان ببر بگو ▪️معصومه در فراق رضا جان سپرده است. ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌........ دیگر امید بین نفسهاش مرده است سوی نگاش گریه ی بسیار برده است باد صبا خبر به خراسان ببر بگو معصومه در فراق رضا، جان سپرده ست .
. وصف او را نتوان گفت به صد منظومه گفته معصوم به او؛ فاطمه‌ی معصومه ✍ .
. به دنیا آمدی تا شیعیان را سروری باشد جهان در سایه لطف عدالت گستری باشد تو فرزند علی(ع)بودی و از ذریه ی زهرا(س) نمی شد جز حسن(ع) نام تو نام دیگری باشد جهان فهمید پشت ابر هم خورشید می تابد اگرچه شهرتش در حبس بودن، عسکری باشد جهان شد فتح با اندیشه ات بی آنکه در گردت شبیه مجتبی (ع)غمخوار و حتی لشکری باشد به تفسیر تو پیدا کرده عالم راه را از چاه چگونه می شود فرزند کوثر، عسگری باشد؟ زمین از حجت حق لحظه ای خالی نمی ماند و این یعنی که باید شاه بیت آخری، باشد ✍ .
. برای بار غمت سوگوار باید شد تمام عمر از این غصه زار باید شد برای خضرشدن در کنارصحن تو با غلام و نوکر تو همجوار باید شد نوشته اند برای زیارت زهرا بسوی مرقد تو رهسپار باید شد برای مثل سلیمان شدن فقط بی بی به روی فرش حریمت سوار باید شد برای اینکه امام رضا مرا بخرد ز داغ روضه ات ابر بهار باید شد ندیدی آخر کاری برادر خود را از این مصیبت تو غصه دار باید شد نوشته اند: کریمه، به مصحف نامت به شوق دانه رسیدم دوباره بربامت تو آمدی و همه آمدند دیدن تو بهار شد همه جا با تب رسیدن تو شبیه خیمه و گودال کربلا که نبود کریمه،پشت امام رضا دویدن تو اگرچه از نفس افتادی و شدی پرپر ولی نبود چو زینب نفس بریدن تو تو آمدی و در این شهر دلسپرده کسی به تازیانه نیامد برای چیدن تو تو را نبرد کسی بر دهانه بازار فقط فراق شده علت خمیدن تو عنان ناقه ی تو دست محرمان بود و نیامدند برای اسیر دیدن تو ولی زسینه ی زینب زبانه بالا رفت به هرکجا که رسید تازیانه بالا رفت سه ساله دخترکی زیر دست و پا افتاد به روی گونه ی این تک ستاره جا افتاد هزار مرتبه جای همه کتک زدنش هزار مرتبه از ناقه بی هوا افتاد به تازیانه کتک خورد و پاشد از جایش ولی دو مرتبه با ضربه های پا افتاد زمین که خورد سه ساله کنار او عمه به یاد صحنه گودال کربلا افتاد کنار دیده درخون نشسته اش صد بار سر عموی رشیدش ز نیزه ها افتاد شبی که گم شد و آن زجر رفت دنبالش به روی ناقه روان بود و بی صدا افتاد ولی به عمه پر از بوی فاطمه برگشت به سوی قافله زخمی تراز همه برگشت ✍ .
. بی جهت نیست اگر صاحب همسر نشده حکمتی داشت که این فاطمه مادر نشده وسط کوچه کسی حرمت او را نشکست داخل خانه خجالت کش شوهر نشده ازدحام وسط کوچه ندیده است ، چه خوب خانه اش با لگد حادثه بی در نشده پیش چشم پسرش دست به پهلو نگرفت شاهد گریه و بی تابی دختر نشده بخت او با لگد و میخ نخورده است رقم آتش و سوختن او را، نه مقدر نشده پای او هیچ کجا باز به گودال نشد داغ بوسیدن رگهای برادر نشده وسط معرکه دنبال برادر ندوید گل او گم وسط نیزه و خنجر نشده عوض قم کسی او را به سوی شام نبرد هیچ جا دربه در غارت معجر نشده ✍ .
. سلام‌الله‌علیها ✍ آستان صحن تو دارالشفاست تربت پاكت به هر دردي دواست كعبهٔ دلخستگان عالمي خاك كويت سُرمهٔ چشم دعاست نسل زهراي بتولي، فاطمه! مرقدت بيت‌الحرام انبياست خواهري!؛ برضامن آهو رضا بارگاهت قبلهٔ اهل ولاست هركه قبرت را زيارت كرد گفت عطر صحنت همچو بوي كربلاست دركنار چهارده نور خدا مِهر تو هم دين و هم عقباي ماست بر در هرخانه حاجت برده‌ام باز ديدم حاجتم اينجا رواست گوئيا زهرا مزارش پيش توست كاين‌چنين صحن و سرايت باصفاست عاصيا! معصومه دُري پربهاست همچو زهرا شافع روز جزاست .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ای حرمت فوقِ حرم ها حسین ای کرمت اوجِ کرم ها حسین خم شده هرسال به صد احترام رو به تو پَر های علم ها حسین ای تو مضامین پُر از شور عشق از تو نوشتند قلم ها حسین لایق فردوس شود هر کسی.. سوی تو برداشت قدم ها حسین وقف جهانی شده خونَت، عوض وقف تو شد نوحه و دم ها حسین از غم تو داغ جهان تازه شد، داغ تو سرلوحه غم ها حسین خیر ندیدی زِ عرب ها ولی عبد تو هستند عجم ها حسین آه..از آن وقت که در قتلگاه بر تو شد از شمر ستم ها حسین .
. خرید آنکه به عشقش تمام حادثه ها را رضا به حکم خدا شد ندید اگرچه رضا(ع) را زمانه فاصله انداخت بین او و برادر کسی به نیل مگر زد دوباره پای عصا را!؟ گمان کنم که خدا خواست با جدایی آنها نصیب مردم ایران کند دو قبله نما را شده است ارض مقدس ،زمین بی علف قم همین که مظهر عصمت برآن گذاشته پا را عفیفه ای که مقامش شده شفیعه ی جنت گرفته دست کریمش همیشه شاه و گدا را شده است قبله ی حاجات و در کنار جهانی پناه داده به کویش من مدیحه سرا را **** سراغ مرقد بانوی عالمین گرفتیم حواله شد که زیارت کنیم قبر شما را .
. ایام . باز هم می‌شوم کبوترتان دور این گنبد منوّرتان من نمک‌گیر سفره‌ات شده‌ام دست خالی نرفتم از درتان مادر من کنیزتان بوده پدرم نیز بوده نوکرتان جای کرب‌وبلا و طوس و نجف شده‌ام خاکبوس محضرتان ما عجم‌ها چقدر خوشبختیم شده ایران مسیر آخرتان اشک‌هایم دخیل می‌بندند به ضریح فرشته‌پرورتان از ضریح تو یاس می‌ریزد مثل چادر نماز مادرتان خسته از راه دور آمده‌ای خسته‌ای از فراق دلبرتان چقدر از مدینه دور شدی پای دلتنگی برادرتان مثل مادر خمیده‌ای اما نگرفته به میخ در پرتان محملت پرده داشت؛ شکر خدا سایه‌بان داشتی روی سرتان گرچه شد حمله بر عشیره‌ی تو شکر؛ غارت نگشته زیورتان در میان هجوم درد نخورد دست نامحرمی به معجرتان شد خزان گرچه نوبهار شما کم نشد لحظه‌ای وقار شما غصّه‌ی از همه بریدن تو غمِ روی رضا ندیدن تو گرچه آواره گشته‌ای خانم گرچه غم دارم از خمیدن تو ناقه‌ات بین ازدحام نرفت بی‌خطر بود این پریدن تو زیر پا چادر تو گیر نکرد لحظه‌ی تلخ پر کشیدن تو بی برادر میان کوچه ندید پشت مرکب کسی دویدن تو ثبت شد بر جریده‌ی تاریخ قصه‌های به قم رسیدن تو آمدی شهر قم گلستان شد پیش پایت زمین گل‌افشان شد شهر قم بر تو احترام گذاشت پیش رویت فقط سلام گذاشت پیر قوم و بزرگ مردم قم سر به پای تو چون غلام گذاشت با گل‌افشانی قدومت قم لعن و نفرین برای شام گذاشت بهر تو قم گذاشت سنگ تمام کی دگر سنگ روی بام گذاشت؟ کِی به قم دختر ولیّ خدا پای در مجلس عوام گذاشت قم کجا رأس یک برادر را پیش خواهر میان جام گذاشت بهترین جای قم سرایت بود کِی میان خرابه جایت بود؟ غم طفلی عزیز یادت هست؟ روضه‌ی پر گریز یادت هست؟ دختری با سر پدر می‌گفت آن همه چشم هیز یادت هست؟ بر سر غارت خیام حرم بین دشمن ستیز یادت هست؟ وسط شعله‌ها مرا دیدی؟ پابرهنه گریز یادت هست؟ ماجرای شراب یادم هست ماجرای کنیز یادت هست؟ بدنم درد میکند بابا دهنم درد میکند بابا 🏴 ✍ .
. . از دل بی‌تاب قم بعد از تو غم بیرون نرفت از تنت تا بعد هفده روز، سَم بیرون نرفت خانه‌ی موسی بدون طور، کوه نور شد نور در واقع ز بیت‌النور هم بیرون نرفت بعد شادی -آن رفیق نیمه راه- از سینه‌ام؛ هرچه گفتم غم برو، غم از دلم بیرون نرفت از همان روزی که با ذکر تو دم در سینه رفت چونکه یا معصومه گفتم بازدم بیرون نرفت چون دلم راهی مشهد گشت بر گرد ضریح هم از این مجموعه بیرون رفت هم بیرون نرفت درحقیقت این خودش اوج کریمه بودن است مجرم از صحن تو حتی متهم بیرون نرفت ای دل اندر صحن‌هایش از پریشانی منال مُحْرِم از حد حریمش یک قدم بیرون نرفت دست پُر گرچه نیامد هیچ‌کس اینجا ولی دست خالی هم کسی از این حرم بیرون نرفت از حرم که هیچ، حتی شک ندارم زائرت؛ دست خالی از خیابان اِرَم بیرون نرفت ✍ .