📜وصیتنامه شهید محمدحسین حمزه📜
با سلام خدمت کسانیکه وصیت نامه این حقیر را می خوانند...
این وصیت نامه را می نویسم چراکه یک مسلمان و مومن واقعی باید همانند بزرگان دین به فکر آخرت خویش باشد و از یاد مرگ غافل نباشد
🌷و وصیت نامه و کفنش آماده باشد.🌷
نمی دانم زمانی که این وصیت نامه به دستتان می رسد...
در چه حالی هستید ولی خواهش می کنم 👈قبل از هرکاری👉 برای اینجانب #وصیتنامه_راحتمابخوانید
#تا_حق_الناس_گردن_کسی_نباشد.
🌷🌷🌷
پدر و مادر عزیزم...
که خداوند شما را #حفظ کند و #سلامت باشید و سالهای سال در کنار هم به خوشی زندگی کنید و خدا را شکر می کنم بعد از خودش و ائمه ، شما را #پشتوانه اینجانب قرار داد تا در زندگی موفق باشم و هر آنچه که دارم از #دعای_خیر شما عزیزان است.
🌸پدر عزیزم🌸
شرمنده که اینگونه وصیت می کنم ولی خودتان به این حقیر آموختید
که #مال_حلال در بیاورم و حتی #لقمه_ای مال #حرام و #شبهه_ناک مصرف نکنم و #حق_الناس را رعایت کنم.
خدا را شکر که از مال دنیا مقدار کمی به ما رسید که تا جایی که توانستم هرسال #خمس آن را حساب کرده ام و حساب آن را همسر عزیزم دارد.👉
🌸و به دوستان و عزیزان همکار🌸.... توصیه می کنم که در #حساب_سال خود کوتاهی نکنند
و وقتی #اضافه_تر هم بدهید چراکه این مال به صورت #امانت در دست شما قرار گرفته
و اگر این امانت الهی را بازنگردانید بدانید که #هم_دردنیا_و_هم_درآخرت پشیمان می شوید
و حتی در زمان🌤 #ظهور حضرت ولی عصر 🌤اول از #حساب_سالتان سوال می کنند.
و اما بدانید.... 🌸ای فرزندانم🌸 محمد محسن و زینب گلم
( البته شاید سومی هم در راه باشد و من بی خبر )
که #دشمن_به_هر_روش می خواهد شما را #نابود کند
#باهرابزاری وارد می شود؛
#هوشیار باشید که #اسیر #زیباییهایی که #دشمن فراهم می کند نشوید...
چراکه می خواهد👉👇
❌اول #دینتان را از #دنیایتان جدا کند
❌و بعد دینتان را #ازبین_ببرد
❌در آخر هم #خودتان را ؛
👈پس خودتان را با سلاح #معنویت تقویت کنید و #برای_رسیدن به این سلاح #ازخدا کمک بخواهید
و در راه #اهل_بیت حرکت کنید
و #پشتوانه_ولایت_مطلقه_فقیه باشید.
منبع؛
http://modafeharam.tstabriz.ir/?p=1420
#شادی_روح_شهید_پشت_ولایت_فقیه_باشیم
#خدایا_ختم_عمر_ناقابل_ما_رو_ختم_به_شهادت_بفرما
🌷 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
📜وصیت نامه ی خواندنی از شهید مدافع حرم 👣عبدالمهدی کاظمی👣📜
💫خداوند رستگاری را برای کسانی می داند..
که #نفس خود را #پاک کرده باشند
و #راه_حق را به #درستی پیموده
و #خانواده و #جامعه را #برمحور #اخلاق پایه ریزی کنند.💫
بسم الله الرحمن الرحیم
و اما سخن و توصیه های خود به
🌸برادران وخواهران:🌸
✅1- در سوره اعلی آیه
«قد افلح من تزکی» خداوند رستگاری را برای کسانی می داند که نفس خود را پاک کرده باشند و راه حق را به درستی پیموده و خانواده و جامعه را بر محوراخلاق پایه ریزی کنند.
✅2- همواره باید 👂گوشهایتان شنوا و چشمانی👀 بصیر و بینا
#به_امر_ولی_فقیه داشته باشید که اگر این چنین شد_هیچوقت_گمراه نخواهید شد.
✅3- همیشه حق و باطل در پیکار و جنگند و #درهمه_حال حق را #بگویید و #عمل کنید و از #باطل روی گردان باشید.
👈این #اصل_بصیرت است که باید در خود #تقویت کنید تا این دو #مخلوط نشوند و #فتنه به وجود نیاید.👉
🔍در فتنه های آخر زمان و فتنه های سال 78 و88 با اینکه افراد خوبی نیز بوده اند ولی به دلیل #عدم_بصیرت گمراه میشوند و خود را از صف مردم و ولی فقیه جدا میکنند و تنها #گمراهی و #حقارت نصیب آنها می شود
✅4- در آیات قرآن #تدبر کنید و به فرامین آن #عمل نمایید.
✅5- #ظلم یکی از گناهان بزرگ در اسلام است و عقلا و شرعا گناهی بزرگتر از ظلم وجود ندارد که ظلم به بندگان خدای متعال را ظلم به #حق_الناس نامیده اند و همین جا ذکر میکنم که اگر به کسی ظلم کرده ام و خود نیز از آن آگاهی ندارم #طلب_بخشش میکنم و عاجزانه درخواست دارم که این حقیر راعفو کنید.
✅6- در سفارش به
#احترام_به_پدرومادر به آیات قرآن اشاره میکنیم که خداوند فرمود
"بالوالدین احسانا فلا تقل لهما اف" حتی به پدر و مادر خود اف نگویید.
✅7- سفارش میکنم همه ی شما را به #نمازاول_وقت و به #جماعت چرا که نماز ساده ترین و زیبا ترین رابطه ی انسان با خداست که در تمام ادیان آسمانی بوده است.
منبع؛
http://defapress.ir/fa/news/86560/
#خداوندا_توفیق_عمل_به_وصیت_شهدا_را_به_همه_بچه_های_باصفای_کانال_عنایت_بفرما....
📜 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
✨یڪ جلوه ز نور اهلبیٺ #عباس اسٺ
✨ٺڪبیر سرور اهلبیٺ #عباس اسٺ...
✨بنـــــامـ خدایی ڪہ اهلبیٺش را افرید
🎩رمان #من_غلام_ادب_عباسم
💞 قسمت ۶۹
از بیمارستان به امین تماس گرفتند..
نماز تمام شد..اما هنوز مراسم شروع نشده بود.. علی در آغوش مادرنرجس در قسمت خواهران بود..
امین به مادر نرجس زنگ زد..
خبر را گفت.. مادر نرجس علی را به دست زهرا خانم و سمیه سپرد.. از ورودی خواهران بیرون آمد..امین در ماشینش منتظر بود..مادر نرجس سوار شد.. و سریعا به سمت بیمارستان حرکت کرد..
تمام راهرو بیمارستان را..
امین میدوید.. به ایستگاه پرستاری رسید.. هنوز نام نرجس را به پرستار نگفته بود..که خانم دکتر.. از بخش مراقبتهای ویژه بیرون آمد..
با لبخند به سمت امین آمد..
_تبریک میگم بهتون.. خانمتون بهوش اومد..
امین مشتاق گفت
_میتونم ببینمش.؟
_الان نه.! به بخش که منتقل شد..مشکلی نداره.!
خانم دکتر..
به سمت ایستگاه پرستاری رفت.. خودکارش را از جیب روپوشش درآورد.. نسخه را نوشت.. مهر کرد.. و به امین داد..
_هرچه زودتر داروهاش رو بگیرید.. البته داروخونه اینجا نداره! باید از بیرون تهیه کنین..
مادرنرجس..
با لبخند روی صندلی نشست.. دستش را به آسمان برد و خدا را شکر میکرد..امین کنارش رفت..
_نسخه رو بده به من بگیرم مادر.!
_نه مادرجون خودم میگیرم..شما...
حرفش نیمه تمام ماند..
صدای ویبره گوشی امین بلند شد.. امین نگاهی به گوشی اش کرد.. رو به مادر نرجس.. ببخشیدی گفت و از بخش بیرون رفت..
حسین اقا بود..
بلند حرف میزد.. بخاطر مراسم صدا به صدا نمیرسید..
_خب چیشد امین.. چه خبر.!
_خبر خوش عمو.. نرجس بهوش اومده..
دکمه آسانسور را زد..
طاقت ایستادن به انتظار اسانسور را نداشت..از راه پله.. پله ها را دوتا یکی پایین میرفت..
_فقط باباجون رو شما بهش خبر بدید.. من دارم میرم.. داروهای نرجس رو بگیرم..
تند تند حرف میزد..
به حیاط بیمارستان رسید.. خیلی ذوق و شوق داشت.. بلند قدم هایش را برمیداشت.. حسین اقا دلش را قرص کرد.. که نگران هیچ چیز نباشد.. و فقط توکل کند..چه خوب حرف های عمو حسینش آرام و قرار را به دلش برگردانده بود..
جمعیت خیلی زیادی..
وارد مسجد میشدند.. موج جمعیت اجازه نمیداد به راحتی وارد و یا خارج شوند..
اقاسید..
از #تاثیرلقمه_های_حرام میگفت..
از #حق_الناس..که حتی توفیق #شهادت را از آدمی میگیرد..
عباس گوشه مسجد..
دست به سینه.. به دیوار تکیه زده بود.. حالا دیگر جملات اقاسید را خوب میفهمید.. کلمه #حق_الناس.. مثل ناقوس در گوشش مینواخت.. آرام قطره مرواریدی میان محاسنش.. راه خود را پیدا کرده بودند.. اقاسید هرچه بیشتر میگفت.. عباس را بیشتر #عاشق و #شرمسارخدایش میساخت.. باید تمام حقوق را #برمیگرداند..
سامیار، فرهاد، نیما...
موکت ها را تند تند پهن میکردند..فکر نمیکردند.. امشب این همه جمعیت را اینجا ببینند.. حتی از محله های دیگر هم.. به اینجا آمده بودند..شور و حرارتی را.. امام حسین(ع) در دلها انداخته بود.. که اصلا خاموش شدنی نبود..بیشتر از هزار نفر جمعیت روی موکت ها نشسته بودند.. تمام خیابان های اطراف مملو از جمعیت و ماشین شده بود..
اقاسید میگفت..
از ایمان، #تقوا و #استواری_یاران امام..
از #ترک_نکردن_نماز حتی در وقت #مشقّت و سختی..
نرجس را وارد بخش کردند..
مادرنرجس پشت سرشان وارد اتاق شد.. با کمک پرستاران.. او را روی تخت گذاشتند.. پرستاری همه چیز را چک کرد.. و با لبخند بیرون رفتند..
مادرنرجس بالای سر دخترش رفت.. لبخند مطمئنی زد.. اما نرجس به دلیل تاثیر داروها.. خواب بود..
در خیابان بیرون از بیمارستان..
دسته های زنجیر زنی عبور میکردند.. و صدای دلنواز مداحی، طبل و زنجیرزنی حال و هوای بیمارستان را حسینی کرده بود..
مادرنرجس کنار پنجره رفت..
به زنجیر زنان و جمعیتی که درخیابان بود نگاه کرد.. همراه با مداح و زنجیر زنان، میخواند.. سینه میزد و گریه میکرد..
🎤حاج یونس نمیگذاشت..
که عباس وسط بایستد..و میانداری کند.. اما قبول نکرد.. احدی حریفش نمیشد.. که او میاندار نباشد.. آن هم بخاطر شرایط جسمی اش.. از ابتدای مجلس لحظه ای #اشک_چشمش خشک نمیشد..
حاجی دیگر مناجات نخواند.. #روضه را بی پرده شروع کرد..
دیگر بی ملاحظه میگفت..از اقا صاحب الزمان(عج) پوزش طلبید..به سر و سینه خود میزد..
میگفت و تصویرسازی میکرد..
از سادات عذرخواهی میکرد..و از #مقتل خواند.. فرازی از #زیارت_ناحیه_مقدسه را که خواند..صدای زجه ها و ناله های همه بلند بود..
💞ادامه دارد...
✨https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🎩 اثــرے از؛✍ بانو خادم کوی یار
✨✨✨✨✨✨✨✨