eitaa logo
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
4.5هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
209 ویدیو
37 فایل
#الهی‌به‌دماءشهدائناعجل‌لولیک‌الفرج . . . . 💚ن‍اشناسم‍ون https://daigo.ir/secret/4363844303 🤍لیست‌رمان‌هامون https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/32344 ❤️نذرظهورامام‌غریبمان‌مهدی‌موعود‌عجل‌الله‌تعالی‌ فرجه‌الشریف . . ✍️رمان‌شماره ♡۱۲۸♡ درحال‌بارگذاری...
مشاهده در ایتا
دانلود
«🖤» هَرڪِہ‌پُرسیدچِہ‌دارَدمَگراَزدارِجَھـٰان همِہ‌ۍدارۅنَدارَم‌بِنِۅیسیدحُ‌ـسِین ━━━━❰・❉・❱━━━━ https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 ━━━━❰・❉・❱━━━━
🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤 🌤بسم‌الله‌القاصم‌الجبارین 🌤اللهم عجل لولیک الفرج 🌤جلد اول پروانه‌ای در دام عنکبوت 🌤جلد دوم از کرونا تا بهشت 🦋رمان امنیتی، انقلابی و عاشقانه 🕸 🌤قسمت ۱۴۱ و ۱۴۲ انور با صدای بلند فریاد زد: _چرا مثل بز من رانگاه میکنه,در رابازکردم تا بهت اسیبی نرساندم فلنگ راببند. بااین حرف انور از خدا خواسته به سمت در یورش بردم،خودم را به خیابان رساندم و در را بستم ونفس عمیقی کشیدم. سریع به طرف پایین خانه حرکت کردم تا ازاین خانه ی شیطان دور شوم,خیابان‌خلوت بود,سرعتم راتندتر کردم.صدمتری که رفتم, احساس کردم کسی دنبالم است برگشتم پشت سرم رانگاه کنم...آه این که علی‌ست... اینقد شوکه بودم که خودم را انداختم در اغوشش وزار زدم. علی همینطور که دستانش را دور کمرم حلقه کرده بود داخل کوچه‌ای شد که ماشینمان را درانجا دیدم. سوار ماشین شدیم.دست علی راچسپیدم, انگار این تنها مأمن امن دنیاست ,هرچه زبان را دردهانم میچرخاندم قدرت حرف زدن نداشتم. علی یک بطری اب باز کرد وبه دهانم گذاشت وگفت : _بخور عزیزم نمیخواد چیزی بگی...همه چی راشنیدم,از وقتی رسیدین تل اویو، اینجا , پشت درخانه منتظر بودم,میترسیدم آسیبی بهت بزنه... رسیدم خانه...یه دوش گرفتم وبااحساس وجود علی درکنارم به خوابی ارام رفتم. فرداش نتونستم دانشگاه برم اما علی, دانشگاه شیعه شناسیش را رفت واینبار خبرهای دیگه ای میاورد. نهار را آماده بود که صدای در هاکی از امدن مرد خانه‌ام بود, بلندشد. من: _سلام اقااا علی: _سلام بربانوی زیبای خانه ام،ان‌شاالله رفع کسالت وخستگی شده باشد...به به عجب عطر غذایی پیچیده....مرا از خودبیخود نمودی بانوووو باشوخی وخنده نهار راخوردیم ,اما ذهنم درگیربود. من : _علی معلوم تودانشگاه چه خبر بوده,انور ایا رفته سرکلاس؟ به من زنگ نزد منم جراتم نمیشه بهش زنگ بزنم،علی ذهنم خیلی مشغوله, نمیدونم اخر وعاقبتمان چی میشه, کاش همون دیروز مبارزین فلسطینی کلک انور را کنده بودند وراحت شده بودیم والان, انور بامعجزه اش,بنیامین توحیاط خلوت جهنم داشتند چای جهنمی میخوردند.... علی: _ذهنت را درگیر نکن،تمام تلاش ما این بوده که توبه انور نزدیک بشی وسراز کار وجنایاتش دربیاری,اگه میکشتنش کلا کارها واهدافمان به هم میریخت وشاید دیگه کسی از مسلمانهای نفوذی نمیتوانست به عمق خانه عنکبوت نزدیک بشه واونا را رسوا کنه,تا حالاش هم خیلی اطلاعات ازش کشیدی بیرون ,سلماجووونم,حالا برای اینکه یه کم از,فکر انور در بیای ,برات میگم تو دانشگاه ما چه خبربود. من: _چه خبر؟؟حتما دوباره روایات ائمه مارا شخم زدن وچیز جدیدی دراوردن؟ علی: _این که کار همیشگیشان است اما امروز, متوجه شدم,اسراییل از تمام شیعیان دنیا که میترسه هیچ ,ایران🇮🇷 یه رتبه خاص داره براش,مثل سگگگ از ایران وحشت داره ومعتقد هست اونچه که درکتابشون و تعلیمات تلمود اومده، درباره ی دشمن یهود که بدستش یهود به هلاکت میرسه واز بین میره ,همه شان معتقدند اون دشمن فقط ایرانه ومیخوان دست پیش بگیرن تا پس نیوفتند ,یعنی قبل ازاینکه ایران وایرانیا اونا رانابود کنن,این جنایتکاران میخوان ایران را نابود کنند ورفتن کنکاش کردند که ایران را بعداز جنگ وتهاجم فرهنگی وتحریمهای فراوان که به گرده اش وارد اوردند وهیچ تزلزلی دراین کشور عزیز ایجادنشده،چند چیز,سرپانگهداشته،یکیش اعتقادات مردمش وروحیه ی شهادت طلبی شان هست وعلی الخصوص تحکیم این روحیه باعزاداریهای وامام حسین ع است,یکی اعتقاد به مهدویت وحکومت جهانی الله وازهمه مهم تر اعتقاد به وداشتن رهبری باهوش که تمام حیله های دشمن را سریع شناسایی میکند وبه مردمش میگه وحیله ونقشه های اینا را درنطفه خفه میکنه. علی یک لیوان اب خورد وادامه داد:
🇮🇷✨✨🇮🇷🇮🇷✨✨🇮🇷 🌴رمان آموزنده، بصیرتی و امنیتی 🌴قسمت ۴۱ 🎤_مابرای رسیدن به اهدافمان باید برخاورمیانه تسلط کامل داشته باشیم,فعلا که خیلی ازکشورهای منطقه ,به گونه ای تحت تسلط ما هستند و دو نقطه ی مهم خاورمیانه ,یکی کعبه قبله ی مسلمین ودیگری بیت المقدس,سرزمین برگزیده, کاملا تحت سیطره ی ما هستند. است که باید یا برداشته شود و یا رژیم حاصل شود و اگر این دو ناموفق بود باید باحداکثر توان سعی در این کشورداشته باشیم ,از هر راه ممکن دراین کشور ایجاد کنیم ,یکی از مهم ترین پایه های مقاومت واتحاد ایران, انهاست ,ما باید باترفند وحیله رهبریشان را کنیم, باید ذهن جوانانشان رانسبت به رهبری کنیم, اگر رهبری انها یا باصطلاح خودشان ولایت فقیه در اذهان عمومی بد جلوه داده شود ,تضعیف ودرنتیجه یکی از پایه های استقامت ایران فرو میریزد, در مرحله ی دوم ذهن مردم را نسبت به مقوله ی وانتظار فرج امام زمانشان, کنیم , راکه از و ریشه در خون شیعیان ایران دارد از آنها بگیریم 👈واین برقرار نمیشود مگراینکه جوانانشان رابه کشانیم واز دین دورشان نماییم,ما باید دربین ,فرقه ها وقومیتهای ایران رخنه کنیم وبین انها بیاندازیم واینگونه ما بر کل منطقه احاطه ی کامل خواهیم داشت.... ^^^^^ خیلی پست وحقیر بودند که باحیله ,اهدافشان را عملی میکردند, از همه ی سخنرانیهایشان فیلم گرفتم، و عزمم راجزم کردم تا در کشور عزیزم کنم وتاجایی میتوانم جوانان ساده انگار ودهن بین را روشن کنم. بالاخره تمام شد, بعدازصرف شام به اتاقهایمان رفتیم, فردا برای یهودیان عید(پوریم)یاهمان جشن کشتارایرانیان بود وحتما مراسمات خاصی داشتند. خداراشکر که تابه حال به خیر گذشته بود, اما خبرنداشتم,فردا چه روز سخت و پر از ترسی درپیش دارم و چه اتفاقات ناخوشایندی, قراراست برایم رخ دهد. امروز,روز پوریم است , اول صبح,ماراسوارماشین کردند تا به جایی دیگه انتقال دهند. در ماشین ,مهرابیان ,کنارمن نشست,بقیه هم مشغول صحبت باهم بودند. ازمهرابیان سوال کردم: _به نظرتان کجا میبرنمان؟ مهرابیان: _احتمالا ,بیت المقدس... 🌴ادامه دارد... ❌خواندن این رمان برای افراد زیر ۱۸ سال توصیه نمیشود..... ✨ نویسنده؛ طاهره سادات حسینی 🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 🇮🇷✨🇮🇷✨🇮🇷✨🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از داغ حسین (ع) اشک نم نم داریم در خانه ی سینــه تا ابـد، غـم داریم پیراهن و شال مشکی آماده کنیـد، چهل روز دگر تا به « محرم » داریم...
عرض سلام مجدد خدمت همه محبین به اهلبیت علیهم‌السلام.. حساب روزا دستته؟ میخوام یه خبر بدم.. ✓تا فقط ۴۰ روز مونده ✅میدونی چرا میگیم چله نوکری؟ ×چهل روز از گناه دور میشی ×خالص میشی ×سوز دل و اشک چشمت زیاد میشه ×چهل روز توسل میکنی ×مولای غریبمان قبولت میکنند ×این چله با همه چهل روز عبادت های دیگه فرق داره ×حجاب ظلمت از قلب و چشمت کنار میره ×صاف مثل اینه میشی ✅چهل روز مثلا چکار کنی؟ _مثلا چله خوش اخلاقی _مثلا غیبت نکردن _مثلا نماز اول وقت _تهمت نزدن _قضاوت نکردن و... گر مرد رهی بسم‌الله.. چله نشین بین‌الحرمین باشید ان شاالله..
4_5775927510638266181.mp3
2.45M
علیه‌السلام 💠برای پرچم حسین(ع) و اهل بیت(ع) خرج کنید 🌴 حجت الاسلام 🌴 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
مداحی آنلاین - زنده بادا حسین که حفظ قرآن از اوست - مطیعی.mp3
4.02M
🔳 🌴زنده بادا حسین که حفظ قرآن از اوست 🌴مرده بادا یزید که ظلم و طغیان از اوست 🎙 💫 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این کلیپ فقط و فقططط واسه اوناست که تا و اربعین میشه ........ 👈یاد فقرا میوفتن 🙄 چطوری بدبخت؟😐✋ https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ 🍀از اعمال شب اول نماز ویژه امشب(شب اول ماه ) 💠این نماز دو رکعت هست در هر رکعت بعد از حَمد یازده مرتبه سوره  «توحید» خوانده می‌شود. از رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) روایت شده: هرکه این دو رکعت نماز را در این شب بخواند و فردایش را که اول سال است روزه بگیرد، مانند کسی است که همه طول سال را همواره کار خیر کرده و در آن سال محفوظ باشد و اگر بمیرد به بهشت می‌رود. ❇️وقت خواندن این نماز در کل شب هست(از بعد از خواندن نماز مغرب تا اذان صبح) 💗منبع:مفاتیح الجنان در اعمال ماه محرم 🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🏴بسم الله الرحمن الرحیم.... 🖤اَلسَّلامُ عَلیَ الحُسَیْن علیه‌السلام وَ عَلیَ عَلیّ‌بن الحُسَیْن علیه‌السلام وَ عَلیَ اولادِ الحُسَیْن علیهم‌السلام وَ عَلیَ أَصحابِ الحُسَیْن علیهم‌السلام وَ عَلیَ أُختِ الحُسَیْن زینب الکُبریٰ سلام‌الله‌علیها وَ عَلیَ أَخ الحُسَیْن أَبالفَضلِ‌العَبّاس علیه‌السلام وَ رحمَةالله وَ بَرَکاته🖤🌱 🏴آغاز سال جدید قمری و برپایی عزای سرور و سالار شهیدان به همه شیعیان بخصوص شما عزیزان کانال تسلیت میگوییم علیه‌السلام https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
شب سوم شب ناله شبه روضه‌ی سه ساله... 😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میگه عرق خوره میومد هیئت و اصلاح میشد، پس توی هیئت اینقدر به بیحجابا گیر ندین! اصلاح میشن.. جوابش توی کلیپ 👆 «ببینید و بفرستید برای دیگران»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴قیمت سوخت به پلک زدنی میره بالا اما هار هار میخنده چون اونجا ترکیه ست 🔹اگه ایران بود که بالا تا پایین نظامو فحش میدادن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️نقش «مال حرام» از عدم درک تا کشتن امام 🔹حجت‌الاسلام‌و‌المسلمین سید حسین مومنی
مداحی_آنلاین_از_شیعیان_ما_نیست_استاد_عالی.mp3
2.58M
🏴ویژه ماه ♨️از شیعیان ما نیست! سخنرانی بسیار شنیدنی حجت الاسلام «حداقل برای یک نفر بفرستیم. نذر ظهور.»
💚‌❤️⁩🤍داستان ما🖤🖤🖤 _میدانی مشکلشان چیست؟ +نه... چیست؟ _مشکل شان هویت مان است . با تمام عناصر هویتی مان سر ستیز دارند؛ دین مان قرآن مان پیامبر مان ائمه مان محرم مان تاریخ مان تمدن مان پرچم مان نیروی نظامی مان تیم های ملی مان تمامیت ارضی مان و ... ولشان کنید با غذا هایمان هم می‌جنگند !!! علیه‌السلام علیه‌السلام https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
21.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴شبهات محرم: شبهه شماره 1⃣ 🔻میگن که عزاداری و روضه خونی ریشه قرآنی و روایی نداره و اینا رو آخوندا درست کردن... بریم واقعیت رو در کلیپ بالا ببینیم. 🏴حداقل برای یک نفر بفرستید
واکنش امیرالمومنین علیه السلام به بدعت های غاصبین 🛑ِ فَقَالَ قَدْ عَمِلَتِ الْوُلَاةُ قَبْلِي أَعْمَالًا خَالَفُوا فِيهَا رَسُولَ اللَّهِ ص مُتَعَمِّدِينَ لِخِلَافِهِ نَاقِضِينَ لِعَهْدِهِ مُغَيِّرِينِ لِسُنَّتِهِ وَ لَوْ حَمَلْتُ النَّاسَ عَلَى تَرْكِهَا وَ حَوَّلْتُهَا إِلَى مَوَاضِعِهَا وَ إِلَى مَا كَانَتْ فِي عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ص لَتَفَرَّقَ عَنِّي جُنْدِي حَتَّى أَبْقَى وَحْدِي أَوْ قَلِيلٌ مِنْ شِيعَتِيَ الَّذِينَ عَرَفُوا فَضْلِي وَ فَرْضَ إِمَامَتِي مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ص أَ رَأَيْتُمْ لَوْ أَمَرْتُ بِمَقَامِ إِبْرَاهِيمَ ع فَرَدَدْتُهُ إِلَى الْمَوْضِعِ الَّذِي وَضَعَهُ فِيهِ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ رَدَدْتُ فَدَكاً إِلَى وَرَثَةِ فَاطِمَةَ ع وَ رَدَدْتُ صَاعَ رَسُولِ اللَّهِ ص كَمَا كَانَ وَ أَمْضَيْتُ قَطَائِعَ أَقْطَعَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص-لِأَقْوَامٍ لَمْ تُمْضَ لَهُمْ وَ لَمْ تُنْفَذْ وَ رَدَدْتُ دَارَ جَعْفَرٍ إِلَى وَرَثَتِهِ وَ هَدَمْتُهَا مِنَ الْمَسْجِد 🔰سپس امیرالمومنین علیه السلام رو باطرافيان خود كه جمعى از خانواده و خاصان آن حضرت و شيعيانش بودند كرد و فرمود: حكمرانان پيش از من كارهائى انجام دادند كه در آنها با رسول خدا (ص) مخالفت كردند و از روى تعمد راه خلاف پيمودند، و پيمانش را شكستند، و سنت و روشش را تغيير دادند، و اگر من بخواهم مردم را بترك آنها وادارم و بجاى اصلى آنها بازگردانم و بهمان ترتيب كه در زمان رسول خدا (ص) بود مقرر دارم 👈لشكر از دور من پراكنده شوند تا جز خودم تك و تنها بجاى نمانم و يا اندكى از شيعيان من كه برترى مرا شناخته و وجوب اطاعت و امامت مرا از روى كتاب خداى عز و جل و سنت رسول خدا (ص) دانسته‏اند بجاى مانند.👉 (در اينجا امير المؤمنين عليه السّلام براى نمونه بچند موضوع كه رسول خدا (ص) آنها را بطورى مقرر فرموده بود و أبو بكر و عمر و ديگران و بخصوص عمر آنها را تغيير داده اشاره ميفرمايد:) اگر ميديديد كه من دستور ميدادم تا مقام حضرت ابراهيم عليه السّلام را بجاى اصلى آن كه رسول خدا (ص) آن را در آنجا نهاده بود (و عمر آن را بجاى كنونى آورد) برميگرداندم. و فدك را (كه ابو بكر بغصب از فاطمه عليها السّلام گرفت) بورثه فاطمه عليها السّلام برميگرداندم. و صاع رسول خدا (ص) را بهمان نحو كه بود برميگرداندم (صاع مقدار آبى بود كه رسول خدا (ص) با آن غسل ميكرد و مقدار آن شش رطل بود و پس از آن حضرت اين مقدار را كم دانستند و خود آن حضرت نيز فرمود: مردمى بيايند كه آن را كم دانند). و زمينهائى را كه رسول خدا (ص) بمردمى واگذار كرد ولى حكم آن حضرت اجرا نگشت من آنها را بصاحبانش بدهم و حكم آن حضرت را اجرا كنم. و خانه جعفر را (كه داخل در مسجد الحرام كرده‏اند) بورثه‏اش بازگردانم و آن قسمت را از مسجد خراب كنم. 📚:الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏8، ص: 59
از بین رفتن تمام سنت‌ها برای اهل تسنن👇 1⃣: وَهْبِ بْنِ كَيْسَانَ قَالَ: رَأَيْتُ ابْنَ الزُّبَيْرِ يَبْدَأُ بِالصَّلَاةِ قَبْلَ الْخُطْبَةِ، ثُمَّ قَالَ: «كُلُّ سُنَنِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَدْ غُيِّرَتْ، حَتَّى الصَّلَاةُ»1 🔰وهب بن کیسان می گوید من ابن زبیر را دیدم که نماز را قبل از خطبه‌ها می خواند و می گفت: همۀ سنت‌های پیامبر صلی الله علیه و آله تغییر کرده‌اند 2⃣:حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ إِسْمَاعِيلَ، قَالَ: حَدَّثَنَا مَهْدِيٌّ، عَنْ غَيْلاَنَ، عَنْ أَنَسٍ، قَالَ: " مَا أَعْرِفُ شَيْئًا مِمَّا كَانَ عَلَى عَهْدِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قِيلَ: الصَّلاَةُ؟ قَالَ: أَلَيْسَ ضَيَّعْتُمْ مَا ضَيَّعْتُمْ فِيهَا "2 🔰 انس بن مالک گفت: من چیزی که در زمان رسول خدا صلی الله علیه و اله هست به یاد ندارم{ یعنی همه چیز تغییر کرده است} به او گفتند: پس نماز؟ گفت: پس آنچه بر سر نماز آوردید چه بود؟ 3⃣: ثَنَا عُثْمَانُ بْنُ أَبِي الرَّوَّادِ سَمِعت الزُّهْرِيَّ قَالَ دَخَلْنَا عَلَى أَنَسٍ بِدِمَشْقَ وَحْدَهُ وَهُوَ يَبْكِي فَقُلْتُ مَا يُبْكِيكَ فَقَالَ لَا أَعْرِفُ (مِمَّا) كُنَّا عَلَيْهِ فِي عَهْدِ رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِلا الصَّلاةَ وَهَذِهِ الصَّلاةُ قَدْ ضُيِّعَتْ 3 🔰 زهری می گوید: در دمشق نزد انس بن مالک رفتیم، دیدیدم تنها نشسته گریه می کند، وقتی از علت گریه‌اش پرسیدیدم، پاسخ داد: از مجموع آنچه از اسلام فرا گرفتم، جزء این نماز سراغ ندارم که مانده باشد و آن هم ضایع شده است 4⃣: قَالَ الْحَسَنُ الْبَصْرِيُّ: «لَوْ خَرَجَ عَلَيْكُمْ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَا عَرَفُوا مِنْكُمْ إِلَّا قِبْلَتَكُمْ» 4 🔰حسن بصری گفت: اگر رسول خدا صلی الله علیه و اله به میان شما برگرد، از میان آن همۀ آن چه به شما تعلیم کرده است، جزء قبله شما چیز دیگری را نخواهد شناخت 5⃣: عُمَرُ بْنُ حَفْصٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي، قَالَ: حَدَّثَنَا الأَعْمَشُ، قَالَ: سَمِعْتُ سَالِمًا، قَالَ: سَمِعْتُ أُمَّ الدَّرْدَاءِ، تَقُولُ: دَخَلَ عَلَيَّ أَبُو الدَّرْدَاءِ وَهُوَ مُغْضَبٌ، فَقُلْتُ: مَا أَغْضَبَكَ؟ فَقَالَ: «وَاللَّهِ مَا أَعْرِفُ مِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ شَيْئًا إِلَّا أَنَّهُمْ يُصَلُّونَ جَمِيعًا»5 🔰روزی ابودراء وارد منزل شد در حالی که خشمگین بود، گفتم: چرا خشمگین شده‌ای؟ گفت : به خدا قسم چیزی از دین محمد در میان این مردم سراغ ندارم جزء اینکه همه نماز می‌خوانند 📚منابع: 1:معرفة السنن والآثار البيهقي ج5 ص83 2: صحيح البخاری ج1 ص112 3: تغليق التعليق ص 2 ج 250 4:جامع بيان العلم وفضله ج 2 ص1221 5:صحيح البخاري 1 ص131 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ نکته: این روایات تماما از منابع اهل تسنن هستند لذا برا احتجاج با مخالفین ازشون استفاده باید کرد👈که به صراحت نشان از انحراف شدید در اهل تسنن دارد . 👈 الحمدلله ما شیعیان تا سال 329 هجری که از نعمت وجود امام بهرمند بودیم لذا از این انحرافات در امان بوده‌ایم لذا این انحرافات هیچ خللی به مذهب حقه شیعه اثنی عشری وارد نمیکند 👈نتیجه سقیفه چیزی بهتر از این نمی‌شود👉
sticker_mazhabi(17).mp3
6.94M
🎧 میره علی اکبر ، آهسته آهسته بارون شو بارون شو ای بغض نشکسته 🎙 حاج میثم مطیعی 🖤 روضه 💢 حجم: ۶.۶ مگابایت ⏰ زمان: ۷:۰۰ 🏴https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽تذکر علیهم‌السلام و علما در روز 👈حواسمون باشه تو این دو ماه و صفر لحظه به لحظه قلب‌هامون باید با عجل‌الله‌فرجه باشه و ثواب قدم‌هامون در عزاداری علیه‌السلام رو نذر مولا کنیم. کلیپ "چطور تسلیت بگیم؟" تقدیم نگاهتان ⚫️ببینید و انتشار دهید
13750320_2471_64k.mp3
39.68M
⁉️چرا کربلا رخ داد!؟ 🔰نقش عوام و خواص از دیدگاه رهبر انقلاب در سخنرانی بین لشکر 27 محمد رسول الله. هنوز هم بعد از چند دهه؛ 👈کسی نتونسته این واقعه رو به این شکل تبیین کنه. 🔴حتما گوش بدید 👈تا بدونید خطر گیج و عوام چیه و چه فاجعه‌ای در تاریخ رخ میده
🌷🕊🕊🌷🇮🇷🌷🕊🕊🌷 💚رمان عاشقانه، جذاب، آموزنده و شهدایی 🤍 ❤️ قسمت ۵۱ و ۵۲ _نه از بابام یاد گرفتم؛ حالا گوشی رو میدی به رهایی؟ صدرا به رها اشاره کرد صحبت کند: _سلام احسان جونم، خوبی آقا؟ احسان کودکانه خندید: _سالم رهایی، کجایی؟ اومدم خونه‌تون نبودی، رفتین ماه عسل؟ صدرا قهقهه زد: _احسان؟! رها خجالت کشیده بود و سرش را پایین انداخته بود. +خب بابا میگه! رها: _نه عزیزم یکی از دوستام حالش بده، من اومدم پیشش، زود برمیگردم! احسان: _حال منم بده! رها: _چرا عزیزم؟ احسان با بغض گفت: _دیشب بابا از رستوران غذا گرفت، مسموم شدم. دردانه فرزندش این کار را میکند؟ رها عصبانی شد. کدام مادری در حق دردانه فرزندش، این کار میکند؟ احسان خودش را لوس میکرد و رها نازش را میکشید. مادری میکرد، برای کودکی که مادری میخواست. صدرا گوش سپرده بود ، به مادرانه‌های زنی که زنش بود و هرگز مادر فرزندش نمیشد، دلش پدرانه میخواست. چیزی که از آن محروم بود، رویا هرگز بچه نمیخواست؛ شرط کرده بود که هرگز بچه‌دار نشوند، صدرا هم پذیرفته بود که پدر نشود؛ آیا میتوانست خود را از این لذت محروم کند؟ کودکش ناز کند و همسرش ناز بکشد و صدرا پدرانه‌هایش را خرج کند. لحظه‌ای به همسر رها بودن اندیشید. به احسان که پسرک آنهاست، قلبش تپش گرفت و غرق لذت شد. پدر نشدن محال بود... آن‌هم وقتی مادر کودک اینگونه عاشقانه نوازشگری بداند! صدرا: _از احسان برام بگو. رها لبخند زد و اخم صدرا را در هم برد : _پسر خوبیه، خیلی مهربون و دوست‌داشتنیه! دلش پاکه، وقتی با چشمای قشنگش نگام میکنه دلم ضعف میره براش. رنگ از رخ صدرا رفت و وقتی برگشت بیشتر کبود بود. رها ادامه داد: _اولین باری که دیدمش دلم براش سوخت! کوچولو و با صورت کثیف...چطور امیر و شیدا میتونن این کارو با این بچه انجام بدن! نفس رفته بازگشت، رگ غیرت خوابید. رها با شنیدن نام احسان، یاد نامزدش نکرد، یاد احسان کوچک هم‌خون او افتاد؛ یعنی واقعا رها اهل خیانت نبود؟! حتی در ناخودآگاهش؟! حتی بعد از تماس رویا که همه‌اش را شنیده بود؟ صدرا: _رها... من منظورم نامزدته! این بار رنگ از رخ رها رخت بست: _خب چی بگم؟ صدرا: _دیگه ندیدیش؟ _برای سه ماه رفته بود عسلویه، میخواست یه سر و سامونی به خودش و زندگیش بده و بیاد برای عقد و... هیچ خبری ازش ندارم. صدرا: _به هم تلفن نمیزنید؟ رها: _نه؛ نبودیم که... داشتن با نامحرم به مرور باعث یه حریم‌هایی میشه، نمیخواستم احساسم با هوس بشه! صدرا: دوستش داری؟ رها سکوت کرد. صدرا دلش لرزید: _دوستش داری؟ رها سرش را به سمت شیشه برگرداند و گفت: _چیزی بود که گذشت، بهش فکر نمیکنم، اگه حسی هم داشتم چالش کردم و اومدم تو خونه‌ی شما! مقابل در خانه حاج علی پارک کردند. رها و صدرا خود را به حاج علی و آیه و ارمیا رساندند و وارد خانه شدند. خانه‌ی حاج علی ساده و کوچک بود. وسایل خانه نو نبود اما تمیز بود.حاج علی برای آیه و رها و سایه در تنها اتاق خواب خانه رختخواب گذاشت و در هال سه دست رختخواب برای مردها. صدرا از رها پرسید: _این خونه‌شونه؟ رها لبخند زد: _قبلا تو همون کوچه‌ای که خونه مادر سید مهدی بود، خونه داشتن. مادر آیه که فوت کرد، حاج علی خونه رو فروخت و یه خونه کوچیکتر خرید و باقی پولشو داد تا سید مهدی بتونه یه خونه‌ی مناسب نزدیک محل کارش اجازه کنه. صدرا آهی کشید و شب بخیر گفت و کنار ارمیا دراز کشید. حاج علی در آشپزخانه بود؛ سر و صدایی می‌آمد. رها هم به کمک حاج علی رفته بود. صدرا رو به ارمیا گفت: _حست چی بود وقتی بحث ازدواج آیه خانم شد. ارمیا: _منظورت چیه؟ صدرا: _نمیدونم، حس کردم نگاهت بی‌منظور نیست ارمیا: اما منظور من اونی که تو فکرته نیست؛ سید مهدی همه آرزوهای منو داشت، فقط میخوام از نزدیک ببینمشون. حس کنم خانواده داشتن چه حسی داره، من لایق شریک این زندگی شدن رو ندارم، حتی فکرشم برام زیادیه صدرا: _پس خودتم میدونی که جنس ما با اینا فرق داره؟ ارمیا: _تو که میدونی فرق داریم چرا با رها خانم ازدواج کردی؟ صدرا: _مجبور شدیم؛ یه چیز تو مایه‌های اتفاقی که برای آیه خانم قراره بیفته! ارمیا: _نکنه زنداداشت بود؟ صدرا: _نه؛ گفتم شبیه، در اجباری بودن. میدونی برادرم مُرده! ارمیا: _آره، صبح گفتی! صدرا سرگذشتش را تعریف کرد: _رها از جنس من نیست؛ شبیه آیه خانومه... من و تو خیلی شبیه هم هستیم، نمیدونم خدا چه بازیای برامون راه انداخته، برای منی که قراره یک سال دیگه با دختری که عاشقشم ازدواج کنم؛ رهایی که میخوام قبل از ازدواجم تو دنیای سختیها رهاش کنم! و تویی که..... 💚ادامه دارد..... 🤍 نویسنده؛ سَنیه منصوری ❤️ https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 🕊🕊🌷🌷🇮🇷🌷🌷🕊🕊
🥀❤️‍🩹🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷❤️‍🩹🥀 🥀رمان عاشقانه شهدایی ❤️‍🩹جلد دوم؛ 🥀جلد اول این رمان؛ «از روزی که رفتی» 🇮🇷قسمت ۵۷ و ۵۸ سایه خواست برود که مرد با سرم آمد. محمد گفت: _تو صبرکن، رها خانم! شما میشه برید؟ رها سرم رو وصل کنه، ببین چرا آمبولانس نیومده؟ کی زنگ زده؟ و به جمعیت نگاه کرد. همه نگاهشان میکردند: " یعنی کسی زنگ نزده؟" نگاهش به تلفنهای همراه دست مردم بود: _یه گوشی به اون بزرگی توی دستاتون هست و به جای به آدما، وامی‌ایستید و میگیرید؟ خنده‌ داره به خدا! دست در جیبش کرد و تلفن همراهش را درآورد و گفت: _اگه مزاحم فیلم برداریتون نمیشم، یکی آدرس دقیق اینجا رو بگه بهم. دکتر داروخانه از جایی آن پشت‌ها و گفت: _من دارم زنگ میزنم. محمد تشکر کرد. ارمیا یک دستش به دستان کوچک دخترکش بود و یک دستش به دستان یخ زده‌ی آیه‌ی شکستها‌ش! "چه بر سرت آمده بانوی من؟ چه بر سرت آمده که اینگونه کم آورده‌ای؟ خدایا... نگاهمان میکنی؟! حواست هست؟ یک نفر اینجا دارد جان میدهد... یک نفر انگار نفس کم دارد... یک نفر شده و دلش شکسته!" آمبولانس رسید. محمد صحبت کرد، میخواستند آیه را روی برانکار بگذارند که ارمیا گفت: _نه! خودم میذارمش! "آخر ارمیا میدانست که آیه و سرش میشود. آخر ارمیا میدانست آیه کسی است که میداند، دارد این بانو! حریمت را دوست دارم! حرمتِ حریمت را بر من واجب کرده این خط سیاهی که دورت کشیده‌ای بانو!" پشت در منتظر بودند دکتر بیاید. ارمیا، جان در تن نداشت. دستش از فشار زیادی که بر آن آورده بود درد میکرد. ارمیا امروز خانواده‌اش را در بدترین شرایط دیده بود. تن لرزان زینب، تنش را میلرزاند. صورت سفید شده و دستان سرد آیه، نفسش را جایی برده بود که خیال آمدن نداشت. دکتر که آمد، نگاه ارمیا لرزید. نگاه لرزانش را به نگاه دکتر داد تا جواب این سوال نپرسیده را بشنود. دکتر عینکش را روی صورتش جابه‌جا کرد: _یه سکته خفیف رد کردن؛ امشب اینجا هستن تا وضعیتشون ثابت بشه، افت شدید فشارشون یه کم خطرناکه! اشکال دارد اگر ارمیا هم یخ کند؟ اگر ارمیا هم ضربان قلبش نامنظم شود؟اشکال دارد لال شود؟ اشکال دارد دنیا را سیاه ببیند؟ اشکال دارد سرش روی تنش سنگینی کند؟ اشکال دارد واژه‌ها را گم کند؟ اشکال دارد روز و سال و ماه را نداند؟ اشکال دارد قطره‌ای اشک از چشمانش سُر بخورد؟ تمام ذهنش را جمع کرد و دنبال واژه‌ها گشت. صدایش شبیه صدایش نبود؛ انگار کسی در گلویش به جای او حرف میزد: _ببینمش؟! دکتر سری به تایید تکان داد: _فقط کوتاه باشه! آیه میان آنهمه دستگاه، چشمانش بسته، و صورتش کمی رنگ گرفته بود. این لباس‌ها و این دستگاه‌ها به آیه نمی‌آمد. آیه‌ای که سر قبر سیدمهدی بود. کسی که حتی را کسی نشنید. چه بر سرش آمده بود که قلبش تاب نداشت؟ امانت سیدمهدی روی دستانش بال‌بال زده بود... امانت سیدمهدی! آرام و نزدیک گوش آیه گفت: _اگه تو یه امانت از سیدمهدی داری، من دوتا امانت دارم آیه، با من این کار رو نکن! منو شرمنده نکن! تو باید آیه‌ی سیدمهدی باشی! من غلط کردم زیادی خواستم، پدری زینب برام بسه! با من این کار رو نکن! جواب حاج علی و سیدمهدی رو چی بدم؟ امانت داری نکردم آیه، آیه شرمنده‌ شدم؛ چشماتو باز کن آیه، من میرم! مثل تمام روزایی که نخواستی باشم و رفتم! آیه من تو عمرم هیچ چیزی نداشتم، من به نداشتن عادت دارم؛ زینب بهت احتیاج داره! من نباشم تو خوب میشی، آیه میشی، ستون میشی، سقف میشی... من باشم میشکنی آیه! سرش را روی تخت کنار آیه گذاشت ، و قطره‌ی دیگری اشک از چشمانش فروریخت. دستی روی شانه‌اش نشست. سرش را که بلند کرد محمد را دید: _آیه بیشتر از هر وقتی بهت نیاز داره! اینکه میبینی دیگه اون آیه‌ای نیست که روز اول دیدی، برای اینه که تکیه‌گاه داره! برای اینه که وقت کرده ضعیف باشه، برای اینه که تازه داره درداش رو بروز میده... بذار داد بزنه، بذار گریه کنه، بذار ضعیف باشه، بذار زخماش سر باز کنن؛ اگه این زخما درمان نشه روزای بدی در انتظارشه! آیه بهت نیاز داره... زن برادرم بهت نیاز داره که داد میزنه میگه برو! بهت نیاز داره و میخواد باشی! اینو منی بهت میگم که دوازده ساله میشناسمش؛ اینو رها میگه که دکتره، سایه میگه که دکتره؛ ارمیا شونه خالی نکن. شونه خالی کنی آیه میشکنه! مطمئنش کن که هستی! مطمئنش کن که میمونی... که دوستشون داری! ارمیا: _دوستشون دارم، مگه میشه آیه رو دوست نداشت؟ مگه میشه زینب رو دوست نداشت؟ ********* فردای آن روز ارمیا، آیه و زینبش را مرخص کرد.... 🥀ادامه دارد.... ❤️‍🩹 نویسنده؛ سَنیه منصوری 🇮🇷https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 ❤️‍🩹🥀❤️‍🩹🥀🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🥀❤️‍🩹🥀