eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
170.5هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1هزار ویدیو
13 فایل
داستان زندگی آدمها👥 شما فرستاده ایید⁦👨‍👩‍👧‍👦⁩📚⁦ کانال فروشگاهیمون☘️👇 https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 تبلیغات پربازده👇✅ https://eitaa.com/joinchat/3891134563Cf500331796 ادمین گرامی کپی از مطالب کانال حرام و پیگرد دارد❌❌❌
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ سلام خستع نباشی🌷 میشه سوال منو کانالتون بزارین من ماهی یبار یا دوبار دور لبم تبخال میزنه بنظرتون علتش چیه الانم سه تا تبخال زدم از دیشب، بنظرتون ممکنه نشون دهنده یه بیماری باشن که من ازش بی اطلاعم،ممنون میشم کسی اگر اطلاعی داره جواب بده ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام ممنونم از کانال خوبتون سوالی داشتم سر زانوی من سیاهه و هر کاری میکنم سفید نمیشه! توی حمام کیسه می کشم صابون می زنم اما دریغ از یک ذره تمیز شدن!! نمیدونم چیکار کنم؟! اگر بریم مهمونی و لباس باز بپوشم پیدا میشه و خیلی زشته!🤭 واقعا نمیدونم چیکار کنم اگر شما دوستان راه حلی دارید ممنون میشم به من کمک کنید🌹 ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام خدمت همه میشه لطفا اگر دعایی در رابطه با دلهوره و استرس و برگشتن ارامش بگین ممنون میشم🌹 ایشاالا همه شما عزیزان عاقبت بخیر بشین و مشکلاتتون حل بشه🤲🌹 برای منم دعا کنید 🌹💞 یا علی ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام لطفامنوراهنمایی کنید می خواستم پوشاک زنانه بیارم اینترنتی بفروشم،کسی تجربه این کاروداره بگه ازکجاخریدکنم که قیمتش مناسب باشه وسوددهیش چطوره؟لطف کنید زودترجواب بدید.سرمایه هم تقریبا۵تومن دارم. ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام به اعضای کانال و ادمین عزیز من هنوز سیزده سالم نشده و سنم کمه اما مدتیه بدجور عاشق شدم حدود سه چهار ماهه. من حتی اگه بخوام هم نمیتونم این علاقه رو از خودم دور کنم واقعا دیگه نمیدونم باید چیکار کنم هنوز به هیچکس چیزی نگفتم، پدرم هم گفته تو تک دخترمی اجازه نمیدم زیر ۱۸ سال ازدواج کنی. دارم تو این عشق میسوزم و هیچکس رو ندارم باهاش حرف بزنم به جز شما. خانوادم خوب هستن ولی نمیدونم برخودشون چطوره. خواهشا برام دعا کنید و اگر آیه یا سوره ای کارسازه بگید برای اینکه فراموش کنم یا به چیزی که میخوام برسم، حاضرم هر کاری بکنم. ببخشید طولانی شد. ایدی ادمین 👇🏻🌹 @habibam1399 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
شاید که بخندید به احوال خرابم اما بخدا دست به دامان سرابم تا خواستم از خاطره ها فاصله گیرم یکبار دگر خاطره ها برد به خوابم دیدم که نگارم به برو،چشم به چشمم با بوسه داغ از لب خود گفت جوابم گفتا که بریزم قدحی،نوش نمایی؟! یکباره گرفتم که خراب می نابم برخاستم از خواب و پریشان شده بودم دیدم که پر از آتشم و دیده پر آبم آنگاه به یادش غزل آغاز نمودم تا صبح مرا قافیه ها داد عذابم ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎◍⃟💛◍⃟💜◍⃟💚💚💚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۱۷۱🌹 @azsargozashteha💚
4_452715601975052619.mp3
1.22M
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۱۷۱🌹 @azsargozashteha💚
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ سلام خستع نباشی🌷 میشه سوال منو کانالتون بزارین من ماهی یبار یا دوبار دور لبم تبخال
❤️ سلام ببینید اون خانم ای که گفته بودم می‌خوان دختر کوچولو شونو از شیر بگیرند من مامانم به سینه های فلفل سیاه زد داداشم که دید ترسید اما بازم شکمویی کردو خورد دید که تلخه اصلن دیگه نخورد موقعی هم که می‌گفت به به مامانم می‌گفت خراب شده بد مزه اس ❤️❤️❤️❤️ سلام ادمین جان ممنون از زحمتهای شما برای کانال خوبتون🌹🌹🌹 خدمت اون خانومی که میخواستن پوشاک بیارن و 5 تومن سرمایه داشتن و میخواستن اینترنتی بفروشن👇👇👇 عزیزم من چند ساله توی این کارم و هم فروش عمده دارم هم تک و سودش بدک نیست نباید از همون اول انتظار سود داشته باشی و باید اولاش به سود کم قانع باشی البته من هنوزم به سود کم قانعم☺️کلا اگه به سود کم قانع باشی مشتری های دائمی پیدا میکنی👌 میخوام یه چیزی بهت بگم : میتونی بیای از من خرید کنی من باهات راه میام و اینکه یه خوبی که داره میتونی جنس رو ببری و پولش بهم بدی و بعد از دو سه ماه اگه نتونستی بفروشی برام بیاری یا پست کنی منم پول اون هایی که نفروختی و پس میدی بهت میدم به شرط اینکه البته پوشاک عیب دارنشه و مواظبشون باشی😊 که اگه نتونستی بفروشی منم بتونم بفروشم بعدش😉 اگه خواستی به ادمین بگو آیدی من بهت بده🌹 خیلیها با من شروع کردن و با این کار تونستن خداروشکر مشتری خودشون به دست بیارن وکسب و کارشون کم کم رونق گرفت❤️ من هم فروش اینترنتی دارم هم حضوری اگه خواستی بهم پیام بده که بیشتر باهم در موردش صحبت کنیم ضمنا من در شهر قم هستم اگه قم نیستی میتونم هر کدوم که توی کانال دیدی پسند کردی برات پست کنم👌 یاعلی از همه عذر خواهی می کنم بابت طولانی شدن❤️ ممنون از کانال خوبتون🌺 ❤️❤️❤️❤️❤️ در مورد دختر سیزده ساله ای ک مثلا عاشقن!!! ببین عزیزم احساسی که تو در این سن داری صد در صد عشق نیست! شاید هوس وابستگی دوست داشتن یا حتی کراش یا فریک باشه! کار نشد نداره! نگو نمیتونم فراموشش کنم! چون باید بتونی! راه های زیادی هست ک دوستان حتما راهنمایی میکنند... ولی ب نظر من هر موقه فکرت رفت سمتش چند آیه قرآن بخون💚 ❤️❤️❤️❤️ سلام وقتتون بخیر ، در رابطه با خانمی که فرمودن تب خال میزن من مادر هم این مشکل رو داشت و یه نوع تبخال متفاوت به دکتر مراجعه کرد دکتر گفته بود نشان دهنده ضعف سیستم ایمنی هست میتونید به دکتر متخصص مراجعه کنید و علت دقیق رو بدونید و پیشگیری کنید ممنون ببخشید طولانی شد ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام در رابطه با اون خانمی که واسه دلهوره دعا میخواستن بگین سوره ناس رو خیلی بخونن خیلی جواب میده با تشکر از کانال خوبتون التماس دعا 🌹 ❤️❤️❤️❤️ سلام در مورد عزیزی ک زیر 13 سال هستند و عاشق شدند باید بگم عزیزم نظر چله شهدا واقعااااا جواب میده خودم دوتا حاجت داشتم دو روزه جواب گرفتم.... ب این صورت ک 40 نفر از شهدای عزیزمان رو انتخاب کنید هر روز اول برای سلامتی امام زمان و ب نیت یکی از شهدا صد صلوات بفرستید واقعا جواب میده....من شهدای مدافع حرم را انتخاب کردم.. امیدوارم مشکلتون حل بشه... مشکل منم تقریبا شبیه مشکل شما بود ک دو روزه چنااااان از ذهنم پاک شده ک خودم تعجب کردم...قربون بزرگی و عظمت شهدا برم... ❤️❤️❤️❤️ سلام برای اون دختر خانم 13 ساله ای ک گفتن عاشق شدن و... من 16 سالمه وقتی همسن تو بودم تجربشو داشتم ک عاشق شدم و از نظر خودم داشتم تو عشقش میسوختم اما الان وقتی ب اون موقع یعنی 3 سال پیش فک میکنم خندم میگیره واقعا خیلی چرت بود تو هم ب مرور عادت میکنی و یهو برات بی اهمیت میشه و ب این موقعت میخندی🙂💜 ❤️❤️❤️❤️ سلام در رابطه با اون دختر خانمی که گفتن عاشق شدن و نمیتونن فراموش کنن . عزیزم این عشق نیست به خاطر سنت هستش. به کسی حتی دوست صمیمی هم چیزی در این باره نگی. مطمعن باش تا چند سال دیگه فراموش میکنی و کم کم از یادت میره .هیچ راهی برای فراموش کردن و فرار کردن نیست فقط باید از اون فرد دور بمونی تا نخوای سمتش بری و بعدا برات درد سر بشه 🙂 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام دوست عزیزی که دچار شک و دودلی هستن. عزیزم شما به احتمال زیاد دچار وسواس فکری هستین.باید با یک روان درمانگر مشورت کنید. البته مهمتر از همه اینه که خودتون به خودتون کمک کنین.وقتی شک می کنین با خودتون بگین انشالله که درسته ودوباره بررسی نکنید مگر چیزهای خطرناک مثل اجاق گاز. انشالله موفق باشید. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
🌱🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#بخش_ششم شیرین انگار از قیافم فهمید، خنده ی ملیحی کرد و گفت نترس نمیخورمت.. ولی برات سوپرایز دارم..
من با تعجب به هلما نگاه کردم، هلما توی صورتم نگاه کرد و سرشو پایین انداخت همه خوشحال و خندون به هم تبریک میگفتن، بلند شدم و با صدای بلند گفتم منو هلما رو نمیخوام... همه از جواب من شوکه شدن، انتظار هر حرفی رو داشتن جز نخواستن هلما.. علی آقا با تعجب به پدرم نگاهی کرد و گفت آقا این چه جورشه؟ مارو مسخره کردین؟؟ پدرم از شنیدن جواب رد من هنگ کرده بود.. به هلما یه نگاهی کردم و گفتم چی شد هلما خانم؟ بهت برخورد؟ هلما فقط نگاهم میکرد.. گفتم یادته چند ماه پیش چی بهم گفتی؟ اون موقع از عشقم به تو داشتم دیوونه میشدم ولی تو بی تفاوت از کنارم رد شدی منو با برادرات تهدید کردی و رفتی با کسی که من بهش داداش میگفتم دوست شدی.... همه از شنیدن حرف آخرم تعجب کردن، گفتم حالا منم عاشق یکی دیگه شدم قراره چند روز دیگه از پدر و مادرم خواهش کنم به خواستگاری عشقم برن.. هلما از شنیدن حرفای آخرم صداش از خفقان خارج شد و با صدای بلند گریه کرد علی آقا بلند شد و با دستش به افسانه خانم اشاره کرد و گفت زود باش از اینجا بریم که نمیتونم بیشتر از این بی آبروییو تحمل کنم... افسانه خانم با حرص چادرشو رو سرش جابه جا کرد و گفت بلند شو دختر که مارو سکه یه پول کردی... پدر و مادرم فقط با چشماشون نظاره گر بودن، انتظار این حرفا رو از من نداشتن.. با رفتن علی آقا و خانوادش پدرم آروم گفت پسر تو چیکار کردی؟؟ دوستی چندین ساله مارو بهم ریختی.. تا دیروز عاشق پیشه هلما بودی و کسی جرات نداشت اسمشو تو خونه بیاره و امروز میگی من نمیخوامش و عاشق یکی دیگه شدم.. به گل های قالی نگاه میکردم و با انگشت با پرزهای فرش بازی میکردم گفتم آره من عاشق هلما بودم جوری که اگه یه روز نمیدیدمش مریض میشدم ولی با خیانتش با بهترین رفیقم که مثل برادر دوسش داشتم از چشمم افتاد.. پدرم دستی به ته ریشش کشید و گفت والا چی بگم خودت باید تصمیم بگیری... مادرم وسط حرف پرید و گفت میلاد گفتی عاشق یکی دیگه شدم سر کاری بوده که هلما رو بسوزونی؟؟ گفتم نه خیلیم جدی و راسته.. پدر و مادرم به همدیگه نگاه کردن و باهم گفتن اون دختره کی هست؟ گفتم صاحب کارمه... پدرم گفت چی؟ عقلتو از دست دادی؟ اینجور ازدواجا به درد نمیخوره.. بعد از هلما من بی اعصاب شده بودم و تحمل هیچ حرفی رو نداشتم، از روی مبل بلند شدم و با صدای بلند گفتم من دوسش دارم و تصمیم نهایی رو من باید بگیرم.. پدرم از طرز صحبت من عصبی شد و با عصبانیت گفت باشه تو که انقدر بزرگ شدی که میخوای تصمیم نهایی رو خودت بگیری از اینجا گم میشی و با اونی که خودت انتخاب کردی ازدواج میکنی... گفتم بله که میرم، چرا نباید برم.. تا کی اینجا بمونم و با یه ریال یه ریال زندگی کنم، شیرین با پولش منو غرق خوشبختی میکنه.. پدرم عصبی تر شد و گفت از این لحظه به بعد نه پسری داریم نه تو خانواده ای داری.. حالا از خونه فقیرانم گمشو برو بیرون، دیگه نمیخوام ریختتو ببینم... منم ادای مردا رو دراوردم و صدامو برای پدرم بالا بردم و گفتم منو از چی داری میترسونی.. ولی اینو بدونید دیگه هیچوقت به این خونه برنمیگردم.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_پنجاهو_پنج تمام ذهنم درگیر حرف آخر اسد بود .. نکنه صنم یه گوشه ای از این شهر داره زندگیش رو
اسد لبخندی زد و گفت خب مبارکه .. کار خوبی کردی از این سرگشتگی راحت میشی .. آه بلندی کشیدم و گفتم ولی دوری از صنم مثل یه زخم گوشه قلبم میمونه... یه زخم عمیق... که با هیچی خوب نمیشه... اسد جوابی نداد .. دستی به موهاش کشید و گفت ولی به جون ننه ام اگه میدونستم اینطور میشه یعقوب رو میکشتم تا تو رو همیشه اینطوری دمغ نبینم .. یکی از شیرینها رو برداشتم و گفتم بیخیال اینم تقدیر ما بوده .. اسد خم شد رو میز و گفت ولی من مطمئنم این دختره میاد و خوشبختت میکنه .. اونوقت تمام این روزها رو فراموش میکنی .. تا بعد از ظهر مشغول کار شدیم .. با شنیدن صدای زنگ در حجره ، اسد بلند شد و سرک کشید .. متعجب گفت عه.. مادرخانم و عمه خانم تشریف آوردند . مادر و عمه ملوک از چهره شون خوشحالی میبارید .. عمه دست کرد تو جیبش و یه مشت نقل و نبات درآورد و گفت مبارکت باشه عمه ، از نقل و نبات نومزدیت آوردم تا کامت رو شیرین کنی .. مادر با لبخند گفت یوسف هر چی از خوبیشون بگم کم گفتم .. رو حرف عمه حرف نزدند.. همه چی خوب پیش رفت .. گفتن جهیزیه مرضیه آماده است هر وقت خواستید مراسم عروسی رو برگزار کنید .. نقلی به دهانم گذاشتم و گفتم خب .. خداروشکر .. ‌من نمیدونم کی چیکار میکنید .. هر وقت دوست داشتید مراسم بگیرید.. عمه اخم ریزی کرد و گفت مگه عروسی ما دوتاست؟ این همه راه کوبیدیم اومدیم اینجا تو بگی .. مادر قبل از من جواب داد و گفت حالا چه فرقی میکنه عمه خانم .. فردا مرضیه رو میبریم خرید .. اتاقها رم خالی میکنم تا تمیز کنیم آماده باشه واسه چیدن جهیزیه .. هفده روز دیگه روز عید غدیر .. همون روز هم جشن عقد و عروسی برگزار میکنیم .. چطوره؟؟ عمه پشت چشمی نازک کرد و گفت ماشالله یه نفس تا عروسی رفتی .. من که حرفی ندارم .. فقط فردا بریم خرید که من باید برگردم لواسون ، دوباره نزدیک عروسی میام .. از گاو صندوق دو بسته اسکناس درآوردم و گذاشتم رو میز و گفتم رفتید خرید کم نزارید .. نمیخوام فکر کنند فامیل عمه ملوک خسیس.. شب موقع خواب سعی کردم چهره مرضیه رو تصور کنم .. از ختم مادربزرگش دیگه ندیده بودم .. چشمهام رو بستم ولی تصویر صنم تو ذهنم نقش بست .. با فکر صنم خوابیدم .. گویا خودم هم میخواستم نمیتونستم صنم رو فراموش کنم .. چشمهام باز کردم و خیره به سقف ، به خدا گفتم من بخاطر تو دیگه به دیدن صنم نرفتم .. خودت یه کاری کن یا صنم رو پیدا کنم یا فراموشش کنم .. زدم روی سینم و گفتم این قلبم دیگه طاقت نداره و خودت میبینی چه عذابی میکشم . اشکم از کنار چشمهام جاری شد.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
❤️ سلام من میخاستم مشکلم و بذارم داخل کانال و از اعضا راهنمایی بخوام راستش من ادم خابالویی هستم شاید بااین مشکلم بهم بخندین ولی دست خودم نیست همش خوابم میاد و این خیلی مشکل سازه برام من کنکوری هستم و ۱۷سال سن دارم تو این موقعیت باید خیلی درس بخونم ولی متاسفانه تا میخوام درس بخونم سریع خسته میشم و باید بخوابم هرچقدم میخابم بازم هی خوابم میاد چند بار خواستم زمانشو تنظیم کنم ولی فایده ای نداشته بازم به همون روند قبلی برگشتم💔 ازتون خواهش میکنم اگه کسی راهنمایی داره بهم بگه که چیکار کنم موقع درس خوندن تمرکزم زیاد باشه و زود هم خسته نشم ممنون از همتون❤️ ایدی ادمین 👇🏻🌹 @habibam1399 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پاسخ_اعضا ❤️ سلام من میخاستم مشکلم و بذارم داخل کانال و از اعضا راهنمایی بخوام راستش من ادم خابالو
❤️ سلام در رابطه با دختر خانوم 17 ساله که کنکوری هستن و خوابشون میاد ، منم دقیقا همین طوری بودم که یک ادم نازنین (مشاورم ) اومد توی زندگیم ایشون دکتری پرستاری داشتن و بهم گفتند که این نوع از خستگی و خواب زیاد یا کاذبه یا نشون دهنده بیماری ... کارایی که بهم گفتن و من انجام دادم واقعا کمکم کرد و مشگلم برطرف شد اولین کار اینکه شما حتما ازمایش خون بده که از نتایجش میشه فهمید که تیروید و یا کم خونی و فقر اهن داری یانه اگه داشته باشی که میری زیر نظر دکتر و درمان میشی اگه نداشتی کافیه هر روز یک دونه قرص مولتی ویتامین بانوان و یا فارماتون بخوری البته همه جا فارماتون اصل ندارن خوب باید بگردی و دومین کار ابنکه دوبار در ماه آمپول نوروبیون بزنی واقعا شارژت میکنه من چون کم خونی و مشکل تیروید نداشتم مولتی ویتامین بانوان استعاده کردم و ماهی دوبار نوروبیون زدم البته اینم بگم که تزریق نوروبیون هیچ عوارضی نداره و نیاز به نسخه پزشک نیست برای تهییه ش نوروبیون ویتامین مورد نظر بدنت رو علاوه بر مولتی ویتامینی که قراره استفاده کنی تامین میکنه ❤️❤️❤️❤️ سلام، برای کسایی که خیلی لاغرن، این توصیه پیامبر به عایشه هست، مصرف خیار ورطب باهم، باعث چاقی میشه. ❤️❤️❤️❤️❤️ در جواب دختر خانمی که همش خوابش میاد اول یه حجامت انجام بده عزیزم بعد یه امپول ب کمپلکس ب ۱۲ بزن .احتمالا کم خون هم هستی ۳شیره و چیزهای خون ساز بخور انشاالله خوب میشی ❤️❤️❤️❤️ سلام دانش آموزی که میگه دائم خواب آلوده ست.عزیزم احتمالا شما طبعت سرد باشه. بهتره پیش یک پزشک طب سنتی بری تا مزاجت را اصلاح کنه.وقتی مزاجت اصلاح بشه خودبخود سرحال میشی و دیگه خواب آلوده نمیشی.انشالله ❤️❤️❤️❤️ سلام برای اون دوستمون که کنکوری ان و خوابشون میاد حجامت خیلی خوبه ❤️❤️❤️❤️ سلام عزیز کنکوری خواب آلودمون شاید شما مشکل تیرویید پرکار داری بهتره یه آزمایش بدی منم همین طور بودم با اینکه تو جوانی خیلی فعال و زبر و زرنگ بودم یهو تو یه سال دیدم وزنم زیاد شده بدون اینکه تغییری تو اشتهام باشه ولی در عوض خواب‌آلود شده بودم بدنم لخت و سنگین بود پوستم سفید مات شده بود و همش بی حال بودم یه آزمایش تیرویید برو بده البته من تجربه کردم پسر خودمم هر موقع باهاش درس کار می کردم چشماش خمار می شد و اشک آلود و صد تا خمیازه می کشید می گفت مامان انگار برام لالایی می گی بذار بخوابم وقتی درسش تمام می‌شد دوباره شروع می کرد به جست و خیز یه خورده خاصیت کتاب همینه مخصوصا اگر انگیزه برای خوندنش نداشته باشی مادر من یه کتاب داستان پونصد صفحه ای تو کشو تختش بود که فکر نکنم هیچ موقع تمامش کرده چون سه صفحه نخونده خوابش می بره و اینو بعنوان داروی خواب استفاده می کنه می خوام اینو بهت بگم شما یه آزمایش تیرویید بده البته چون بچه ای بعیده که تیروییدت مشکل داشته باشه اما حداقل مطمن میشیم اما علت بعدیش می تونه بی انگیزگی باشه باید تو وجود خودت راههای انگیزه دار شدن رو پیدا کنی اگر لازمه بایه مشاور تحصیلی خوب و خبره مشکلت رو مطرح کن ❤️❤️❤️ سلام دختر خانم یا آقا پسری که خوابالو هستن و موقع درس خوندن زود خسته میشن احتمالا کم کاری تیروئید دارن حتما به دکتر غدد مراجعه کنن و آزمایش بدن با دارو رفع میشه. اگه کم کاری تیروئید باشه و پشت گوش بندازن عوارض خیلی بدتری داره سرم اومده که میگم. موفق باشید. ❤️❤️❤️ سلام خسته نباشید میخواستم به اون خانمی که کنکور دارن و همیشه خوابشون میاد بگم عزیز م پسرمن هم موقع کنکور اینجور بود بعد ها فهمیدم نباید بهش سردی جات میدادم اصلا از دوغ و ماست استفاده نکنید غذای پر کالری و کم حجم استفاده کنید شب ها به هیچ عنوان غذای سنگین نخورید ریزه خواری و در هم خوری نداشته باشید بیشتر از کشمش و مغزی جات استفاده کنید تغذیه درست بشه همه چی درست میشه انشاالله تو کنکور بدرخشید عزیزم 🌹🌹 ❤️❤️❤️❤️ سلام در مورد دخترم که خوابالو بود و کنکور داشت عزیزم شما یه آزمایش آهن خون بده احتمالا آهن بدنت کمه قرص آهن بخور ضرر نداره ❤️❤️❤️❤️ درجواب دختر خانمی که کنکوری هستن حجامت عام راه حل خیلی خوبی برای رفع خستگی و خواب آلودگی و جوش و ....هست. در سال حداقل یک بار حجامت لازمه برای بدن . ❤️❤️❤️❤️ سلام.وقتتون بخیر. خطاب به آقای جوانی که خوابشون میگیره شما احتمالا غلبه سودا داشته باشید.انشاالله با مراجعه به طبیب طب سنتی حاذق مشکل حل میشه. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_پنجاهو_شش اسد لبخندی زد و گفت خب مبارکه .. کار خوبی کردی از این سرگشتگی راحت میشی .. آه بلندی
اون شب فهمیدم من تا آخر عمر تو اون اتاق، صنم رو حس میکنم و نمیتونم فراموشش کنم .. صبح قبل از رفتن به مادر گفتم که اتاقهای اون سمت اتاق مهمونخونه رو برای ما تمیز کنه .. روزها به سرعت میگذشت و من خودم رو آماده ی زندگی جدیدم میکردم .. یک هفته قبل از عید غدیر جشن عروسی اسد برپا شد .. همه جوره حمایتش کردم مثل یه دوست ، یه برادر تا همه چی به بهترین شکل برگزار بشه... تا روز عروسی خودم بهش مرخصی دادم و ازش خواستم حجره نیاد .. فردا روز عقد و عروسیم بود ... هنوز مرضیه رو ندیده بودم... ساعتها فکر میکردم ممکنه روزی بتونم مرضیه رو هم مثل صنم دوست داشته باشم .. دلم همچین زندگی میخواست که وقتی حجره رو تعطیل میکنم با شوق به سمت خونه برم .. اتاقها با جهیزیه مرضیه چیده شدند .. دور تا دور حیاط تختهای چوبی چیدیم و من کت و شلوار دامادیم رو پوشیدم .. آرایشگر به خونه ی مرضیه رفته بود تا درستش کنه... همراه مادر و عمه به دنبال مرضیه رفتیم .. قرار بود همونجا عقد جاری بشه و برای جشن عروسی به خونه ی ما برگردیم .. مرضیه چادر سفیدی رو روی صورتش کشیده بود .. عاقد عقد رو خوند .. و من و مرضیه رسما زن و شوهر شدیم .. تا شب صورت مرضیه رو ندیدم .. بعد از رفتن مهمونها به اتاقمون رفتم .. مرضیه وسط اتاق نشسته بود .. با ورود من بلند شد .. سرش پایین بود .. موهای طلایی رنگش رو روی شونهاش ریخته بود .. لباس عروس سفید و کوتاهی پوشیده بود .. لاغر اندام بود و پوست سفیدی داشت .. دستم رو زیر چونه اش بردم و بالا آوردم .. از خجالت میلرزید .. به صورت رنگ پریده اش نگاه کردم و آرزو کردم ای کاش صنم کنارم بود دست خودم نبود .. میدونستم الان هم صنم شوهر داره، هم من زن دارم و فکر کردن بهش گناهه .. تا چشمهام رو میبستم چهره ی صنم، صدای صنم تو ذهنم تداعی میشد .. نفهمیدم کی خوابم برد .. با صدای در چشمهام رو باز کردم .. مرضیه کنارم نشسته بود.. با دیدن چشمهای باز من .. چشمهاش رو پایین انداخت و زیر لب سلام داد.. شرم و حیاش برام تازگی داشت .. ناخودآگاه با رفتار پر شر و شور صنم مقایسه کردم .. در اتاق رو باز کردم .. آفت سینی صبحونه رو ، از زمین برداشت و با لبخند گفت مبارکه آقا.. کاچی آوردند واسه عروس خانم .. سینی رو آورد داخل و آروم در گوش مرضیه حرفی گفت .. آفت سرش رو بوسید و گفت مبارک باشه.. سریع از اتاق بیرون رفت و چند لحظه بعد صدای کل شنیدن زنهای فامیل تمام عمارت رو پر کرد... مرضیه مثل موم بود .. هر چه من و مادر میگفتیم فقط چشم میگفت .. با هیچ چیز مخالف نبود .. تمام تلاشش رو میکرد که نارضایتی پیش نیاد .. از وضع موجود راضی بودم .. بی دغدغه زندگی میکردیم ولی.. ولی من آرامش نداشتم .. دلم پر نمیزد واسه برگشتن به خونه .. سه ماه از ازدواجمون میگذشت و تنها کسی که خیلی از این وصلت راضی بود عمه ملوک بود .. مادر هم هر از گاهی غر میزد .. میگفت از ترس عمه ات ما همش زبونمون کوتاهه.. میترسم حرفی بزنم عمه دمار از روزگار من دربیاره.. مادر با مرضیه مشکلی نداشت فقط به عنوان مادرشوهر دوست داشت قدرتش رو نشون بده ولی از ترس عمه ، جلوی خودش رو میگرفت .. اون روز موقع رفتن اسد ، نگاهش میکردم .. از ته دل میخندید و شاد بود .. حق داشت .. تو خونه اش کسی منتظرش بود که عاشقانه دوسش داشت .. بی اختیار آهی کشیدم و منم عزم رفتن کردم .. هنوز هم تمام مغازه ها و کوچه و گذر رو با دقت نگاه میکردم .. فقط میخواستم بدونم صنم کجاست .. الان دیگه دونستن همین موضوع آرومم میکرد... به خونه که رسیدم، مرضیه مثل هر روز به استقبالم اومد و کت و کلاهم رو به دستش گرفت .. همین که به سمت چوب لباسی رفت .. لباسم رو زمین انداخت و به طرف حیاط دوید .. با صدای بلند عوق زد .... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#بخش_دوم و جالب اینجاست رفتیم خونهی مادر جاریم جهاز بیاریم برادر شوهرم گفت زن داداش بیا کمک ومن هم
❤️ با تمام غم بزرگی که تو دلم بود دیدن پدر شوهرم که یه بلوز سیاه هم تو مراسم نپوشیده بود .و این که تو محل همه همومیشناسن ومیبینن زشت بود این حرکت .ومادرشوهرم که ده روز بعد فوت بابام عروسی پسر داداشش بود( والبته اومده بودن برای اجازه ) اصلاح و ابروش رو کرد وموهاش رو رنگ کرد وپیش جاریم رفته بود و اون ارایشش کرده بود گفته بود براش رژ قرمز بزنه .و یه نکته که دوماه بعد عروسی من پدر بزرگ شوهرم که هشتاد سال خورده ای سن داشت فوت کرد وبه من تازه عروس گفتن چله نگه دار زشت بخاطر شوهرت تو خونه پیراهن مشکی تنم میکردم و مامانم هم بخاطر فامیل بودن همسایه بودن وبخاطر دامادش تا 40روز آرایشگاه هم نرفت بعد 40هم برای همه زن های فامیل شوهرم هم روسری خرید .واقعا این کار مادر شوهرم وپدرشوهرم زشت نبود نباید بخاطر من احترام میزاشتن روز 40بابام هم فقط عمه شوهرم روسری خرید وا ورد تا سیاه منو درباره آیا وظیفه مادر شوهر و پدر شوهرم نبود که سیاه عروسشون رودربیارن .واقعا خجالت کشیدم جلویی فامیل هامون چون هرکسی یه چیز کوچیک مثل روسری هم آورده بود تا ما رو ازسیاه در بیارن تا مامان های زنداداشم هم برای من لباس گرفته بودن. یکسال بعد این موضوع عروسی دعوت شدیم و رفتیم سر میز ما که جاریم ومادرشوهرم هم بود زن دایی شوهرم عروس باردارش و دختر ش اومدن نشستن و حرف از بچه افتاد مادر شوهرم گفت که زن عموم همیشه میگفت بچه اول پسر باشه بقیش هرچی میخواد باشه باشه مهم نیست اولی پسر باشه بچه جاریم هم پسره .خیلی دلم شکست که زندایی شوهرم گفت فرحناز نگو این جوری عروست دختر داره ناراحت میشه .به روی خودم نیاوردم که چی شنیدم .مادر شوهرم سه تا پسر داره .البته خیلی دختر منو دوست دارن .ولی همش از خدا میخوام که به هیچ کدوم از پسر اش دختر نده ) بعد اینکه ده روز از مریضی شوهرم گذشت بادعوا شوهرم و آوردم خونه دیگه هم من غذا نپختم چندروز جاریم پخت که مادر شوهرم خب شد خودش پخت . مادر شوهرم وقتی خوب شد شروع کرد کارکردن که حالت عادیش کار نمی کرد چون به لباس های خودشون وسواس دارن یه روز یک ساعت ونیم سر پا وایستادن و لباس هاشون که یه بار لباسشویی شسته بود رو تو ظرف شویی آب کشیدن .و شب هم پادرد کردن و بردن دکتر و دکتر گفته بود بد نت ضیف نباید کار کنی استراحت کن .فرداش شوهرم گفت برو ببین مامانم اینا چی میخوان ناهار درست کن براشون رفتم وما در شوهرم گفت که پریسا (جاریم) گفته من غذا میپذم زهرا بیاد ظرف بشوره خیلی ناراحت شدم که اونم به من دستور داده اومدم با شوهرم دعوا کردم که شوهر گفت من خودم می رم میشورم. وقتی به مامان و خاله هام گفتم گفتن نرو به تو چه فردا بچه رو تنها میزاری خونه میری بیای ببینی اتفاقی افتاده چیکار میکنی یا کمردرد گرفتی چی مگه ندارن بگه یکی بیاد کارهاشون روبکنه. مادر شوهرم ماهی 6میلیون وپدرشوهرم ماهی 10ملیون از پول تو بانکشون سود میگیرن برادرشوهر مجردمهم ماهی7ملیون حقوق داره.. پدر شوهر مادر شوهرم نصف ارث شون هم نیست اینی که میگیرن .ولی شوهر من از صبح تا شب سگ دو میزنه از پیکنیک پر کردن وجوش کاری کردن باربردن همش 4ملیون هم ماهی درآمد نداریم . خلاصه من نرفتم کارهاش رو بکنم حالا مادر شوهرم منو می‌بینه روش و اون وری میکنه پدر شوهرم هم بدتر از اون
❤️ نه خودت را با کسی مقایسه کن، نه کسی را با خودت! نه اهدافت را از روی دست دیگران بردار، نه مسیر موفقیتت را از کسی ایده بگیر. یک دنیاست و میلیاردها آدم و میلیاردها مسیر... یک دنیاست و میلیاردها استعداد، میلیاردها علاقه و میلیاردها مقصد. چرا فکر می‌کنی فقط راه فلان بازیگر و فلان خواننده و فلان نویسنده و فلان فوتبالیست و فلان ثروتمند بهترین راه است؟ یک بار برای همیشه خودت را از چرخه‌ی باطل مقایسه بکش بیرون و مطابق توان و استعداد و علاقه‌ی خود‌ت هدف‌گذاری کن. هرکس با روش متفاوت و منحصر به خودش رشد می‌کند. که سکوی صعود دیگران شاید پرتگاه سقوطِ تو باشد! که هرس، برای درخت، رشد است و برای شاخه، ویرانی. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
قسمت_چهلو_دو دو تا مامور و یه مرد میانسال پشت در بودند.. امیرحسین علمدار؟؟ +بله .. خودمم.. مامور دستبندی رو جلو آورد .. شما متهم به قتل لیندا بابک هستید.. زبونم بند اومده بود.. حرفی که میشنیدم رو باور نمیکردم... غیر ارادی گفتیم لیندا مرده؟؟؟ مرده میانسال که لباس مشکی تنش بود گفت مرتیکه کشتیش سوالم میپرسی... با صدای ریحانه برگشتم... _امیر حسین چی شده؟ چی میگن اینا... جوابی نداشتم که بدم... فقط بهش خیره شدم.. ریحانه دوباره پرسید این بار با گریه .. امیرحسین تو رو به خدا قسم بگو اینا اشتباهی اومدن... نمتونستم حرفی بزنم ... مرد میانسال به جای من گفت شوهر محترمت آبجی ما رو صیغه کرد و الانم واسه اینکه گندش در نیاد برده شمال کشتتش... حمله کرد سمت منو و سیلی محکمی به صورتم زد.... ریحانه دستش به چهار چوب در اتاق خواب بود .. اشکهاش جاری شد و پرسید امیرحسین چرا چیزی نمیگی؟ چی میگه این... قفل دهانم باز شد و گفتم به خدا من نکشتمش .. صبح پاشدم دیدم نیست .. هر چقدرم گشتم اثری ازش نبود... ریحانه دادی کشید و به سمتم اومد .. پیرهنم رو از پشت کشید و گفت چی میگی امیرحسین .. تو با کی رفته بودی شمال؟؟؟ مامور دستبند به دستم زد و از خونه خارجم کرد.. لحظه آخر ریحانه رو دیدم که نشست زمین و با صدای بلند گریه میکرد... به قدری تو شوک بودم که هیچ حرفی نمیتونستم بزنم فقط با صدای آروم میگفتم به خدا... به خدا من نکشتم ... به کلانتری رفتیم .. مادر لیندا اونجا بود .. با دیدن من به سمتم دوید و چند تا مشت به بدنم زد .. قاتل .. چرا دختر نازنینم رو کشتی... چرا... مرد میانسال دستش رو کشید عقب و گفت دیدی که تو خواب مامور بردم بالای سرش .. دمار از روزگارش در میارم مردک هرزه رو... مامورها منو به سمت اتاقی بردند و اونجا از من بازجویی کردند.. هر آنچه اتفاق افتاده بود رو تعریف کردم .. بازپرس ازم پرسید پس چرا گم شدن لیندا رو گزارش ندادی؟ +ترسیدم ... ترسیدم خانواده ام بفهمن با لیندا در ارتباطم... تمام شواهد برعلیه من بود.. لیندا کمی دورتر از ویلا کنار جاده.. در حالیکه که با هول دادن شخصی پشت سرش به تخته سنگی برخورد کرده بود و در دم جان داده بود ، پیدا شده بود... ..👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df داستان و هیجان انگیز زندگی امیر حسین😍👆🏻 خیلی قشنگ و عبرت آموزه از دست ندید👆🏻✅
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۱۷۲🌹 @azsargozashteha💚
4_452715601975052620.mp3
1.59M
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۱۷۲🌹 @azsargozashteha💚
❤️ سلام اون خانمی که ۱۷ سالشون بوده و کنکوری هستن ک خوابشون میاد خیلی زیاد عزیزم منم همین مشکل شما رو دارم درواقعا منم امسال میرم کلاس ۱۱ و اینکه به شدت خابالو هستم و اینکه این به دلیل مزاج شما میشه که فکر کنم سرد باید باشه خستگی مفرط یکی از دلایلی هست که مزاج سرد رو نشون میده شما باید از مواد غذایی سرد دوری کنید و اینکه حتماااااا به یک پزشک طب سنتی مراجعه کنید شما رو قشنگ راهنمایی میکنن 🌺🌺ببخشید طولانی شد❤️ ❤️❤️❤️ سلام در رابطه با اون دختر خانم ۱۳ ساله ای که عاشق شدن !!!!!! عزیزم اون قطعا عشق نیست و چند سال بعد جتما به این حسی که داشتی میخندی ولی مطمئن باشه که میتوتی فراموش کنی و اینکه با توکل به خدا میتونی این حس رو از خودت دور کنی میگن اگه با طهارت و حضور قلب رو به قبله ۳روز هر روز ۵۷۵ مرتبه صلوات حضرت فاطمه(اسلام علیک فاطمه و ابی ها ..............)را بخونی به حاجتت برس و نیت کن که این فراموشش کنی ❤️❤️❤️❤️ عزیزم لطفا به اون دخترخانم عاشق بفرمایین: منم همسن شما بودم دوسه بار عاشق شدم و از قضا بی عقلی کردم رفتم با طرف صحبت کردم ولی الان که بزرگتر شدم اون آدما رو به کل فراموش کردم ولی الان برام دردسر شده . چند روز پیش یکیشون میگف اره فلانی میدونم عاشقمی بیا باهام رل بزن. هرچند من محجبه و تواین فازا نیستم ولی دور برش داشته بود 😐 شمام لطفا کار اشتباهی نکن بهش فکرمیکنی بکن فکرنمیکنی نکن ولی لطفا به خودش نگو ،یکسال دیگه حالت از امروزت بهم میخوره . این حس ها که عشق نیست مختص دوران بلوغه . ممنون ❤️❤️❤️❤️ درباره اون خانومی ک شک دارن و... میتونن وقتی کاریو انجام میدن ،نشونه بزارن ❤️❤️❤️ در جواب دختر خانمی که کنکوری هستن. گلم منم اینجورییم ولی خیلی رو خودم کار کردم تا حالم سرجاش آومد 1_عزیزم قبل خوندن درس (چنتا از آیات شریف در خدا) رو بخونید. بعداز خوندن قرآن، میز تحرير تو بچین جامدادی رو میزی و کتاب های مورد استفاده تو بچین روی میز یه آهنگ شاد گوش بده اگه دوست داشتی یه فنجون قهوه کمی شیرین میل کن یه فلاسک چای سبک دم کن هر یک ساعت یه بار یه فنجون چای بخور همراه با مویز. 2_یا میتونی با یکی از دوستای صمیمی ات یا آنلاین یا حضوری با هم دیگه هماهنگ کنید با هم بخونید درستونو بعضی آدم ها هستن گیرایشون موقع شب بیشتر از صبح هست حالا خودم بیشتر شب درس میخونم تا صبح و ظهر من از ساعت 12 شب شروع به درس خوندن میکنم تا مثلا امتحانم 8 صبح باشه. ان شاء الله موفق باشید❤️ برا منم خیلی دعا کنید 🙏 ❤️❤️❤️❤️ سلام خوبید❤️ببخشیدمن توکانال دیدم که خیلی هادچارعشق مجازی‌شدن‌ 😐بنظرشماایاپسرکه‌باشماچت میکنه میادشماروبگیره وباشماازدواج کنه؟؟؟؟😐😐😐واقعاچرابانامحرم چت میکنیدلطفایکم به خدانزدیک باشیدودرک کنیددختریه موجودی هس که بایدمثه گوهرتوصدف باشه لطفا😐خودتون رودرگیراین مسائل نکنیدچون اسیب میبینیدخودتون هم میدونیدطرف مقابل باشماازدواج نمیکنه عزیزان دخترحرمت داره😐😐😐😢😢😢وبازم ادامه میدید😐😐😐 ودرمورداون اقاپسروخواهرشون که مادرشون ازدست دادن خدارحمتشون کنه😢غم اخرتون باشه😢ولی مادرتون دیگه رفته بایدبه زنده هااحترام گذاشت درستع سخته ازدست دادن مادرمن خودم 17سالمه ومیدونم که تواین دوران مابه مادرلازم داریم مخصوصاخواهرتون ولی پدرتون هم حق زندگی داره😐اخه چه جوری تنهایی زندگی کنه؟؟؟؟؟ فکرشوکردید😐😐همه جوانب رودرنظربگیربرادرمــن گناه داره به حال مادرتون فرقی نمیکنه که پدرزن بگیره یانگیره قدرپدرروبدونید😐تادیرنشده هرچی میخادفراهم کنیدبراش‌ یاعلےموفق باشــید😊 ❤️❤️❤️❤️ سلام درمورد اون دختر خانمی که17سالشونه عاشق پسره 18ساله شده... وای من نمیدونم چرا ایقدر خودمون دخترا بنا نسبت خریم.. این دختره داره میگه فضای مجزایی آشنا شدیم. خوب عزیز من این دوست داشتنها همش الکیه.. اینا فقط میخان سرگرم شن یک چند روزی. تو نباشی یکی دگ اون وقت تو میگی قصدمون ازدواجه 😳اصلا تو از کجا میدونی برادر ایشون مردند.. شاید دروغ بهت میگه. میدونم الان میگی نه منو دوس داره اینکار نمیکنه.. بقران دلت خوشه.. حتی اگرم قسم بخوره الکی میگی حالا ببین کی گفتم.. بعدش او یک بچه ننه تمام عیاره😂با این سنش.. من اگر جا شما باشم ک ب هیچ عنوان مرد آیندم قبولش ندارم.. الکی ایقدر خودته در گیرش نکن.. کسی اگر واقعا میخاستت..با شخصیت یک روز مادرش زنگ میزد به خونت بعد میومدن بحساب خواستگاری 😒این ک عشق نی به خداا🤧وای بعضی از شماها رو مغز منید🤣میگیم خدایا اینا دگ کی آن... مخصوصا اونای ک سنشون کمه.. بعد عاشق طرفی شدن.. ک همسن خودشونن.. ک مطمن باش اونطرف اگر ازدواج کنید کارتون ب طلاقه. میدونی چرا. بخاطر اینکه در آینده.. ااا. دخترها یا پسرهای با معیارهای زیادی میبینه.. که میگه ای کاش ایقدر زود ازدواج نکرده بودم.. 😔😔خواهران برادران بشینید یکم منطقی فکر کنی
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_پنجاهو_هفت اون شب فهمیدم من تا آخر عمر تو اون اتاق، صنم رو حس میکنم و نمیتونم فراموشش کنم ..
نگرانش شدم و به مادر گفتم مرضیه ناخوش احواله؟؟ مادر چینی رو بینیش انداخت و گفت چیزی نیست بیا بشین .. فکر کنم حامله است.. فردا قابله خبر میکنم معاینه اش کنه .. مطمئن بشیم .. حس کردم یه شور جدیدی وارد زندگیم میشه .. خوشحال شدم ولی ظاهرم رو حفظ کردم و خونسرد گفتم چرا فردا؟ همین الان با آفت میریم دنبالش... بلند شدم و کتم رو برداشتم .. مادر گفت یوسف بیا بشین شاید الان نیاد ، شب دیگه .. کلاهم رو به سرم گذاشتم و گفتم با اتومبیل میارمش و میبرمش .. مواجب هم میدم .. چرا نیاد؟ از اتاق بیرون اومدم .. مرضیه کنار حوض به صورتش آب میزد .. آفت رو صدا کردم و با هم دنبال قابله رفتیم .. قابله نگاهی به ماشینم انداخت و گفت من فکر کردم زن پا به ماه داری، واسه یه معاینه نمی ارزه این وقت شب.. چند تا اسکناس درآوردم و به طرفش گرفتم .. این واسه معاینه ات ، خبر خوش هم بهم بدی مژدگونی داری.. قابله خیلی زود همراهمون شد .. به اتاقمون رفت .. روی لبه حوض نشستم .. چند دقیقه بعد بیرون اومد و گفت آقا مژدگونیم رو هم بده .. زنت حامله است .. چهل روز بیشتره.. چند اسکناس دیگه بهش دادم . قابله پولها رو تو سینه اش فرو کرد و گفت بهش تقویتی بدید ، بزار پسرت بنیه اش قوی بشه .. سلطانعلی با تعجب پرسید مگه فهمیدی بچه پسره ؟ قابله با اخم به سلطانعلی نگاه کرد و گفت من دستم سبکه ، هر کی رو اولین بار معاینه کنم بچه اش پسر میشه .. مادر از اتاق بیرون اومد .. حرفهامون رو شنیده بود گفت اگر نوه ام پسر باشه ، دستش رو برد به سمت گوشش و ادامه داد این گوشواره هام رو مژدگونی بهت میدم .. چشمهای قابله برقی زد و گفت ایشالا میشه.. صبح تو حجره لحظه شماری میکردم اسد بیاد و بهش این خبر خوش رو بدم .. همین که اسد از پله ها بالا اومد گفتم اسد کجا موندی ؟ اسد کتش رو آویزون کرد و گفت به یه حجره جنس داده بودیم رفتم حسابمون رو بگیرم از محله ی یعقوب گذشتم بگو چی دیدم ؟ حس کردم دلم از بلندی به پایین افتاد پرسیدم صنم رو؟؟؟ اسد روی صندلی ولو شد و گفت ای بابا .. تو هنوز منتظری صنم رو پیدا کنی ؟؟ نه خیر .. یعقوب مرده... جلوی خونش سیاه کشیده بودند .. کنجکاو شدم و از چند نفر پرسیدم .. دیروز تو خواب تموم کرده ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
❤️ سلام خوبید❤️ببخشیدمن توکانال دیدم که خیلی هادچارعشق مجازی‌شدن‌ 😐بنظرشماایاپسرکه‌باشماچت میکنه میادشماروبگیره وباشماازدواج کنه؟؟؟؟😐😐😐واقعاچرابانامحرم چت میکنیدلطفایکم به خدانزدیک باشیدودرک کنیددختریه موجودی هس که بایدمثه گوهرتوصدف باشه لطفا😐خودتون رودرگیراین مسائل نکنیدچون اسیب میبینیدخودتون هم میدونیدطرف مقابل باشماازدواج نمیکنه عزیزان دخترحرمت داره😐😐😐😢😢😢وبازم ادامه میدید😐😐😐 ودرمورداون اقاپسروخواهرشون که مادرشون ازدست دادن خدارحمتشون کنه😢غم اخرتون باشه😢ولی مادرتون دیگه رفته بایدبه زنده هااحترام گذاشت درستع سخته ازدست دادن مادرمن خودم 17سالمه ومیدونم که تواین دوران مابه مادرلازم داریم مخصوصاخواهرتون ولی پدرتون هم حق زندگی داره😐اخه چه جوری تنهایی زندگی کنه؟؟؟؟؟ فکرشوکردید😐😐همه جوانب رودرنظربگیربرادرمــن گناه داره به حال مادرتون فرقی نمیکنه که پدرزن بگیره یانگیره قدرپدرروبدونید😐تادیرنشده هرچی میخادفراهم کنیدبراش‌ یاعلےموفق باشــید😊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#بخش_سوم ❤️ با تمام غم بزرگی که تو دلم بود دیدن پدر شوهرم که یه بلوز سیاه هم تو مراسم نپوشیده بود
❤️ یک ماه و نیم هست که خونشون نرفتم خیلی حرص م گرفته همش این ماجرا مرور میشه نمیتونم برم خونشون خیلی هم اعصابم خرد میشه وقتی میبینم بهم محل نمیدن وچون تویه حیاطیم نمیشه قطع رابطه کنم یا این که خون مو عوض کنم با کدوم پول .من چند بار هم به شوهرم گفتم بیا بریم خونهی مامانت اینا نیومد میگه خودت برو تو قهر کردی الکی من نمیام .نمیدونم چیکار کنم خیلی اعصابم خرد وقتی بی محلی هاشون رو میبینم تا یک روز عصبی میشم حالا خواهش میکنم بهم بگین چیکار کنم تا با منم مثل جاریم رفتار کنن اون چون بگو بخنده چندبار با مادر شوهرم اینا دعواش شد هزار حرف به دوتاشون گفت وقهر کرد وقتی هم رفت انگار نه انگار به روش نیاوردن ولی اگه من کاری بکنم توقع دارن برم معذرت خواهی کنم .منو جاریم 2سال فرقمونه من بزرگ ترم . .همش میترسم من برم خونشون وبهم محل ندن .خدایی شما قضاوت کنید من کجای کارم اشتباه بود این شده جوابم بد کردم دوهفته غذا شون روپختم ظرف هاشون روشستم من حتی وقتی خدا شاهد مامانم مریض میشه بهش نمی رم برسم میگم به من چه نمیتونم بچم کوچیک اذیت میشم توقعی هم ازم ندارن .حالا چرا اینا انتظار داشتن من برم کارهاشون رو بکنم .بخدا یک ماه کمر درد دارم کارهای روز مرگیمو نمیتونم انجام بدم همیشه خونم بهم ریختست توروخدا کمکم کنید شما بگید چیکار کنم خواهش میکنم 🙏😭.من برم خونشون یانه؟ باهاشون چه طور رفتار کنم؟ و اگه بگن چرا یه ماه نیومدی اینجا چی بگم ؟ ایدی ادمین 👇🏻🌹 @habibam1399 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#بخش_هفتم من با تعجب به هلما نگاه کردم، هلما توی صورتم نگاه کرد و سرشو پایین انداخت همه خوشحال و خ
رفتم تو اتاقم و مدارکمو برداشتم و چند دست لباس انداختم تو کوله پشتی و از اتاق بیرون اومدم صدای هق هق مادرم تو کل خونه پیچیده بود و سعی میکرد از رفتن منصرفم کنه ولی من انقدر غرق غرورم شده بودم که اشکهای مظلومانه مادرمو نمیدیدم با عجله درو پشت سر خودم محکم بستم و حتی پشت سرمو نگاه نکردم یه مسافتی رو پیاده طی کردم و به عقب برگشتم و گفتم خداحافظ محله فقیر نشینان..! خداحافظ بی پولی... خداحافظ ذلت و خواری.. به اولین ماشین اشاره کردم، وقتی به خونه شیرین رسیدم نفس بلندی کشیدم و گفتم حتی بوی اینجا هم با محله ما فرق داره... دوباره بوی محکمی کشیدم و گفتم اینجا بوی بهشتو میده هرجا پول باشه خوشبختی در کنارش نشسته.. دستمو از جیبم درآوردم و انگشتمو محکم به زنگ فشردم بعد چند دقیقه صدای اعظم خانم کارگر شیرین که گفت کیه؟ تو فضا پیچید، من هم معطل نشدم و با غرور خاصی گفتم اعظم خانم درو باز کن منم.. گفت ببخشید شما کی هستید؟ گفتم آقا میلادم به خانم بگو من اومدم.. از اینکه به خودم لقب آقا داده بودم خندم گرفت، سینمو صاف کردم و گفتم از امروز یه شخص دیگه ای میشم.. خودمو تصور کردم که از شیک ترین ماشین پیاده میشم نگهبان شرکت با سرعت درو برام باز میکنه و با غرور و شخصیت والایی راه میرم و همه با احترام به من سلام میکردن... که با باز شدن در از افکارم خارج شدم، اعظم خانم با سرش گفت بفرمایید داخل سالن بشینید تا خانم تشریف بیارن گفتم باشه ولی قبل از اینکه بری یه لیوان آب خنک برام بیار از اینکه دستور میدادم خوشحال بودم... اعظم خانم با گفتن چشم به طرف آشپزخونه رفت چند دقیقه بود به خونه نگاه میکردم که صدای شیرین تو گوشم پیچید، خودمو جمع و جور کردم و جواب سلامشو دادم، شیرین با تعجب گفت چی شده؟ چرا این وقت شب اینجا اومدی؟ بدون اینکه منتظر سوال بعدی بشم گفتم برای همیشه اومدم پیشت بمونم گفت چی؟ حالا اومدی؟ قرار بود با خانوادت بیای! دستشو گرفتم و آوردمش کنارم گفتم حالا بشین تا ماجرای امشبو برات تعریف کنم... شیرین کنارم نشست و من کل ماجرا رو از سیر تا پیاز تعریف کردم. بعد از تموم شدن حرفام، شیرین گفت این رسمش نیست.. من باید توسط خانوادت خواستگاری بشم، درسته پدر و مادر ندارم درسته هیچ کس و کاری به جز عموم و خواهرام ندارم ولی اینو بدون من دختر خانواده داری ام، منم دلم میخواد ازم خواستگاری بشه.. گفتم شیرین تو مگه منو دوست نداری؟ گفت دوست دارم ولی دلیل نمیشه خانوادت منو قبول نکنن... با ناراحتی گفتم خانوادم قبول میکنن اما زمان میبره، من رو قولی که بهت دادم پایبندم.. میخوام باهات ازدواج کنم، حالا منو اینجوری میخوای؟ یا اینکه برم و بعد چند وقت با خانوادم برگردم... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
❤️ سلام میشه مشکل منو بزارید تو گروه؟ یه بار یه تو گروه گفتن که برای کوچک کردن بینی چسب لیفت بینی خوبه میخواستم ببینم.کسی ازش استفاده کرده که نتیجه گرفته باشه ؟ چه مارکی خوبه ؟ ممنون ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام،الهی که دلتون شاد باشه،تو راخدا درخواست منم بذارین کانال ممنون میشم عزیزان راهنمایی کنن، می خواستم بدونم کار درمنزل کسی کار تاج و تل انجام داده ؟ آ یا میشه اعتماد کرد ؟ هزینه ثبت نام گفتن 145تومان ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام من منافذ صورتم خیلی بازه با این که سنم کمه اصلا دوستام نه جوش دارن نه مثل من ... از کلاس سوم همینطوری بودم دوستام بهم میخندیدن الان واقعا اعتماد به نفسم کمه جوشام به خاطر کرم بهتر شده ولی منافذ روی پوستم .. کرم و اینام امتحان کردم درست نشد کرمای خونگی همه چی چیکار کنم ❤️❤️❤️❤️ سلام خسته نباشید لطفا مشکل منم بزارید! من سه روزه در ادرارم خون دیده میشه یچیزی مثل لخته خون اما شفافه و سوزش داره موقع ادرار و درد ۱۷سالم هست و خانمم اگه کسی این مشکلو داشته میتونید کمک کنید چی بخوریم خوبه برای کلیه و مثانه احتمالا هم عفونت باشه لطفا راهنمایی کنید برای دردش چی بخوریم دکتر هم نمیتونم برم به دلایلی ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام من از برنامه دیوار کار بسته بندی زرشک در منزل پیدا کردم شوهرم میگه که کار سختیه ولی تا حالا بسته بندی کار نکردم اولین باره کسی هست که بسته بندی زرشک کار کرده پیشاپیش ممنون از راهنناییتون ❤️❤️❤️❤️ سلام به شما وتمام اعضا لطفا پیام منو هم بزارین🙏🏻 برامون مشکل مالی شدیددد پیش اومده😭 واز اعضا کمک میخوام شهرما کوچیکه وصنایع دستی هم بازار خوبی نداره میخوام کار مجازی انجام بدم لطفا اگه کار مجازی میشناسین معرفی کنین.لطفا اگه میدونین راهنمایی کنیدخیلییی ضروری هستش😭💔 ایدی ادمین 👇🏻🌹 @habibam1399 باتجربه ها لطفا راهنمایی کنید🙏🏻🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا ❤️ سلام میشه مشکل منو بزارید تو گروه؟ یه بار یه تو گروه گفتن که برای کوچک کردن بینی چسب
❤️ سلام به همه در مورد سوال اون دختر خانوم که گفته ادرارش با درد و خونریزی هست میخواستم بگم منم چند سال پیش اینطور شدم و علتش عفونت مثانه است و شما باید حتما و سریعا به پزشک عمومی مراجعه کنید ودرمان بشید تا وضعیت بدتر نشه مطمئن باش نیاز نیست پیش متخصص برید یا معاینه بشید با داروی خوراکی خوب میشید ❤️❤️❤️❤️ سلام و خسته نباشید. جواب سوال یکی از اعضا:👇 رفع سیاهی و گودی زیر چشم🦋 مواد لازم:🌸 نصف خیار🥒 آلوورا تازه یا ژل آلوورا یک قاشق غذا خوری🌿 طرز تهیه: خیار رو رنده کنید، و با ژل آلوورا ترکیب کنید. ماسک شما آماده است. زیر چشمتون بزنید، حواستون باشه داخل چشمتون نره. بزارید ²⁰ دقیقه بمونه و بعد بشورید، ۲ الی ۳ بار درهفته این ماسک رو امتحان کنید. ❤️❤️❤️ سلام برای دختر خانمی که 17 سالشونه منم توی ادرارم خون داشتم همراه با سوزش خیلی رفتم دکتر و بیمارستان 1 ماه درگیر بودم همه میگفتن عفونت ادراری اما بعدش پیش متخصص که رفتم فهمیدم که یک توده بزرگ زیر شکمم بوده حالا میگم عزیز جان حتمااا برو دکتر چون من و اعضا از پشت گوشی که مشکلت رو نمیفهمیم شاید خدایی نکرده عفونت حاد داری باید زودتر درمانش کنی میتونی از طریق تماس تلفنی با دکتر صحبت کنی لطفا لطفا پشت گوش ننداز که مثل من انقدر درد نکشی😔❤️ ❤️❤️❤️❤️ سلام برای اون دختر خانم‌کنکوری خابالو من مامانم پزشک؛گفتم بهش این اتفاق و گفت که حتما ازمایش بده احتمالا واسه کمبود یکی از ویتامین های بدنته💕 ❤️❤️❤️❤️ سلام خانمی که توی ادرارشون خون دیدن. عزیزم این موضوع شوخی بردار نیست که با درمان خونگی برطرف شه.حتما به دکتر اورولوژی مراجعه کن. ❤️❤️❤️❤️ سلام برای اون دختر خانمی که منافذ پوستشون بازه تخم خربزه آسیاب کنن یک خیار توش رنده کنن و روغن بادام شیرین توش بریزن و روری یک بار بزنن به پوستشون بسیار عالیه با تشکر 🌹🌹 ❤️❤️❤️ سلام برای اون خانومی که در ادرار شون خون بوده عفونت دارن بگین یک قوزه کامل سیر رو پوست بکنن تیک های نگینی کنن و در یک لیوان آبغوره خیس کنن و بزارن تو یخچال بعد از سه تا چهار ساعت روزی ۳ قاشق غذاخوری بخورن من خودمم اینجوری بودم با همین دارو بر طرف شد ممنون از کانال خوبتون 🌹🌹 ❤️❤️❤️❤️ سلام دختر خانمی که عفونت ادرار داره و در ادرارشون خون دیدن من چند بار اینطوری شدم اول اینکه مایعات زیاد بخورن بعدم کپسول فلوکساسین هر ۱۲ ساعت یدونه با آب زیاد بخورن خوب میشه. ولی اگه تونستی حتما برو دکتر آزمایش بده تا مشخص بشه چه نوع عفونتی داری و متناسب با اون دارو بهت بدن. برای من که هر بار همون کپسولو داد و زود هم خوب شدم. موفق باشید. ❤️❤️❤️ سلام درباره ی خانمی که پرسیدند چسب لیفت خوبه یا نه باید بگم که من دارم ازش استفاده میکنم چند مدل مختلف با قیمت های مختلف هم استفاده کردم ولی به هر حال معلوم میشه حتی اگه کرم بزنی معلومه ولی کمتر و اینکه توی ۶ ماهی که من استفاده میکنم مقدار خوبی بینیم جمع شده و کمی سر بالا و اینکه مارک خاصی ندیدم داشته باشه😊🌹 ❤️❤️❤️❤️❤️ برای عزیزی که منافذ پوستشون بازه .. عزیزم شما یخ بزن به پوستت میتونی از هر نوعی خواستی فریز کنی آب خیار و گلاب یا آب هندوانه یا آب گوجه و خیلی چیز های دیگه ها میتونی فریز کنی منافذ پوستت بسته میشه من خودم هم این کار رو کردم سفیده تخم مرغ رو هم بزن بزار رو صورتت بعد از ۲۰ دقیقه بشورش احساس کشیدگی صورت بعد از ۵ دقیقه طبیعی این روش تخم مرغ جای جوش رو هم از بین میبره 🌹🌹☺️ انشاءالله موفق باشی💫 ❤️❤️🌹 سلام و خسته نباشید در مورد خانمی که ۱۷ سالشونه و خون در ادرارش دیده عزیزم حتما به پزشک مراجعه کن و آزمایش ادرار بده تا دلیل بیماریت مشخص بشه.چون تا علتش را ندونی درمانش مشکله . ❤️❤️❤️❤️ سلام درجواب اون خانومی که گفتن از راه تاج و تل میشه درآمد داشت باید بگم خیر خواهر گلم اصلا این هزینه رو ندین چون اینها کلاهبرداریه که مثلا براآموزش میگیرن وبعد بهت تو یه روز میگن که باید حداقل پنجاه تا صدتا تل ویا تاج درست کنی واین کاملا غیرممکنه، قبلا همین بلاسرم اومد من سوای اون ۱۴۰تومن صدهم بابت وسایل مرحله اول کار دادم وچون بقول اونها تو یه روز نتونستم چهارده تا تل که حداقل ۱۰۰ تا۱۵۰تاگل وفنرپیچ واینها داشت آماده کنم واونام نه تنها پول منو بلکه بقیه هم گروهیامم خوردن یه آبم روش، هرروز ده هانفراینطورگول میخورن شما قول نخورین، ببخشید طولانی شد تجربمو باید میگفتم. ❤️❤️❤️❤️ سلام خانمی که تو ادرارشون خون دیده شده من هم این مشکل رو داشتم کاکل ذرت رو بجوشونید از صافی رد کنید وبا نبات بخورید روزی دو سه لیوان بخور انشاءالله بهتر میشی
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#قسمت_پنجاهو_هشت نگرانش شدم و به مادر گفتم مرضیه ناخوش احواله؟؟ مادر چینی رو بینیش انداخت و گفت چی
با مشت کوبیدم روی میز و گفتم به درک .. واسه اون مرتیکه ی عوضی اینجور ماتم گرفتی؟ یادت رفته مسبب تمام بدبختیام اون آقا بود که جنابعالی انداختی تو دامن من ... اسد دستش رو بالا آورد و گفت چه خبرته یوسف .. من بهت معرفی کردم تو قبول نمیکردی.. مگه من میشناختمش .. گفتی از این محل و اطراف نباشه .. کف دستمو بو نکرده بودم که چه ذات کثیفی داره .. +عه.. پس میدونی ذاتش کثیف بوده اینقدر از مردنش ناراحتی؟؟ اسد سیگاری روشن کرد و گفت آخ از دست تو یوسف من آخر سر به بیابون میزارم .. نمیزاری حرفم تموم بشه واسه خودت میبری و میدوزی .. تو سکوت نگاهش کردم .. ادامه داد .. اولا من واسه اون بچه های قد و نیم قدش ناراحت شدم .. خودم بی پدر بزرگ شدم میدونم چه دردی میکشن .. مخصوصا که دستشون هم خالیه .. دوما .. سوما .. به هزارتا چیز دیگه فکر میکنم .. اینکه امید داشتم شاید با سرزدن به یعقوب و اون محله سرنخی از صنم یا صمد به دستمون برسه که اینم از دست دادیم .. بعد ... اینکه واسه صنم ناراحتم .. +چرا؟؟ چون نمیتونه تو عزای شوهرش شرکت کنه؟ اسد با حرص سیگارش رو زیر پاش له کرد و جواب داد نه خیر .. اگر خبر از مردن یعقوب نگیره ، به خیال اینکه که نمیتونه شوهر کنه جوونیش تو تنهایی و سردرگمی میگذره .. اصلا به این چیزها فکر نکرده بودم .. احساس شرمندگی کردم .. بیشتر از یک ربع ساعت هر دو سکوت کرده بودیم و اسد پشت سرهم سیگار میکشید .. نفس رو پرصدا بیرون دادم و گفتم برای صنم که نمیتونیم کاری کنیم .. شده سوزن تو انبار کاه... ولی برای بچه های یعقوب ، نه بخاطر پدر کثیفشون بلکه به میمنت پدرشدن خودم ، یه خونه میخرم تا حداقل از دربه دری نجات پیدا کنند .. اسد هر چند ازم دلخور بود ولی لبخندی زد و گفت واقعا.. پدر شدی؟ تبریک میگم .. بلند شدم و گفتم میخواستم امروز شیرینیش رو بدم که باز بی ملاحظه حرف زدم و تو رو رنجوندم .. بمونه واسه فردا که حال هردوتاییمون خوب باشه .. اسد گفت خونه رو جدی گفتی؟واسشون میخری؟ زدم روی شونه اش و گفتم معلومه که جدی گفتم .. اصلا همین الان برو دنبالش .. تا یکی دو روز دیگه واسشون تهیه کنیم ... اسد سریع بلند شد و نزدیک پله ها پرسید به اسم زنش بخریم یا بچه ها؟ چونم رو خاروندم و گفتم زنش.. بزار این چند صباح از عمر باقی مونده اش خیالش راحت باشه ... اسد چند پله پایین رفته بود که صدام رو بلندتر کردم و گفتم نمیخواد امروز به حجره برگردی سعی کن تا غروب یه جارو پیدا کنی .. اسد باشه بلندی گفت و رفت ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
❤️ سلام ادمین عزیز ممنونم از کانال بسیار خوبتون منم میخوام مشکلم رو بگم‌ که با برادرشوهرمه برادرشوهرم یک ادم کلاه برداره و هر چند وقت پول هنگفتی به جیب میزنه و خودش و زن و بچش دیگه به خدا هم بنده نیستند انچنان با غرور و فخر فروشی راه میرن که حالت بهم میخوره حتی نگاه کنی و مرتب همه رو تحقیر میکنن به خاطر پولی که داره دوست داره همه جا حرف اون باشه و احترام ویژه ای بهش بزارن ما خونه داریم به همسرم میگفت خونت رو بفروش و بیا تو یکی از اپارتمانهای من زندگی کن یک دفعه یک برج ساخت همسرم قبول نکرد که زیر دین اون باشه یک ادم بسیار مستقله و بارها به همسرم گفت زنت رو طلاق بده چون من یک افسردگی بعد زایمانم گرفته بودم خلاصه نه تنها زندگی من که تو زندگی همه سرک میکشه حالا کاری به ایناش ندارم قبل کرونا که رفتیم خونشون از بیرون اومد خدا میدونه که چیزی مصرف کرده بود یا نه به همسرم گفت چرا هرکس میمیره ختمش نمیری منظور هم دهاتیها و فامیلهاز دور رود همسرم گفت تو داری سرکار نمیری من کار دارم نمیتونم کسایی که نمیشناسم ررم ختمشون دیدم خیلی عصبیه به همسرم گفتم هیچی نگو یکم اروم بشه از بیرون اومده داشت غذا میخورد تمام سفره و غذا و...رو پرت کرد به من گفت تو دخالت نکن منم گفتم من که چیزی نگفتم رفت از اشپزخونه یک چاقوی خیلی بزرگ اورد گفت خودم رو میخوام بکشم نمیزاری داداشم با من رفت و امد کنه در صورتیکه چون پولدارن ماهی حداقل یک تولد و جشن مفصل میگرفتن ما ماهی یک بار رو میرفتیم چون همسرم امر و نهیش رو گوش نمیکرد دوست داشت مثل یک برده کنارش نگه داره و سیلی محکمی هم به پسرش زد و من فقط تو اون لحظه طکوو کردم و گریه کردم چون کوچکترین حرفی ممکن بود به ضرر کسی تموم بشه و چاقو رو یا به خودش یا کسی بزنه چاقو رو همسرم گرفت حتی زنش یک بار به شوهرش نگفت این چه کاریه اینا مهمونن و همسرم به ما گفت بلند شین بریم بلند شد یک سیلی محکم زد به همسرم جلوز بچه هام کجا دارزد میرین پسرم اونقدر عصبی شد وقتی باباش رو زد گفتم الان سکته میکنه به زنعموش گفت شانس اورد عموم بود وگرنه یک بلایی سرش میوردم خلاصه یکم که جو اروم شد بلند شدیم با گریه برگشتم و هیچی نتونستم اونجا بگم از خودم ناراحت شدم نتونستم جوابش رو بدم شاید هم سکوتم تو اون شرایط بهتر رود دو روز بعد اون ماجرا جاریم با یک دسته گل بلند شد اومد خونمون معذرت خواهی کرد از رفتار همسرش و ناها موندن به هر کی گفتم سرزنشم کرد که چرا تو خونه راه دادم نزدیک دو سال باهاشون رفت و امد نکردیم برادرشوهرم با یک واسطه بیرون را همسرم اشتی کردو گفت من تو زندگی خیلی خلاف کردم اما روزی نیست که به خاطر این رفتارم با شما و خانوادت خودم رو سرزنش نکنم اما خشمش خیلی بالاست همیشه ازش حراس دارم خواهراش همین عید میگفت چرا رفت وامد نمیکنید و ...منم گفتم مگه زنش این رفتار و کرده بود که بیاد معذرت خواهی باید خودش میومد اینجوری گفتم دست از سرم بردارند چون یک ادم مغروری هست فکر نمیکردم بیان برادرشوهرم یک کیک بزرگی گرفت با زن و بچش اومد اما دخترم هیچ حس خوبی بهشون نداره انقدر که از خود راضین فکر میکنن پول دارن همه باید نوکر اینا باشن برادرشوهرم به دخترم گفت بیا کنار من و دستش رو دراز کرد دست بده دخترم گفت همینجا خوبه نشستم و دست نداد خیلی حالشون گرفته شد از ازن رفتار من از دلم نمیره چطور انتظار داشته باشم بچه های نوجوونم اون صحنه ها رو فراموش کنن الان من دوست ندارم باهاشون رفت و امد کنم به نظرتون چیکار کنم ببخشید طولانی شد ممنونم از راهنماییهاتون دوستان خوبم🙏🙏 ایدی ادمین 👇🏻🌹 @habibam1399 لطفا دوستمونو راهنمایی کنید خیلی ناراحتن🙏🏻🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#بخش_پایانی ❤️ یک ماه و نیم هست که خونشون نرفتم خیلی حرص م گرفته همش این ماجرا مرور میشه نمیتونم ب
❤️ خانم عزیزی که از خانواده همسرشون شاکی هستن. عزیزم وقتی به کسی زیاد لطف کنی فکر میکنه وظیفته.شما جوری رفتار کردی که هم همسرتون و هم خانوادشون فکرکردن وظیفه خودت را انجام میدی و کار خاصی انجام نمیدی. بهتره بری خونشون و اصلا بروی خودت نیاری که باهات قهر بودن و شما هم باهاشون قهر بودی.خیلی معمولی رفتار کن حتی اگه بهت کم محلی بکنن.اگر گفتن چرا نیومدی خیلی محترمانه بگو من که کمردرد داشتم و بچه کوچک روی دستمه.اگر من به شما سرنزدم ،شما میومدین سربزنین ببینید چه مشکلی دارم. از ین به بعدهم درحد ضرورت کمکشون کن و هروقت ازت زیادی توقع داشتن بگو کمرم درد میکنه و از زیر انجام توقعات نابجا شانه خالی کن.کم کم به این رویه عادت میکنن واگه کاری هم براشون بکنی به چشمشون میاد و قدر میدونن.ممکنه اولش کمی حرف ومتلک بشنوی ولی می ارزه که تحمل کنی. ❤️❤️❤️❤️ باسلام خواهرم به نظرم شما شخصیت مهرطلب دارید وبرایتان رضایت دیگزان وتایید شدن ازطرف آنها مهم تراز شخصیت وعزت نفستان می باشد توجه ومحبت بسیار کردن بعدا مثل طوق لعنت به گردن آدم می افتد نمی دانم که آشتی بکنید یا نکنید ولی اگرهم آشتی کردید باید روال ارتباط با خانواده شوهرتان را با سیاست عوض کنید چون ادامه این راه ازپادرآمدن خودتان هست باید مشاوره بگیرید وروی شخصیت خودتان حسابی کار کنید تاشماذتغییر نکنید ازدیگران انتظارتغییر نداشته باشید ❤️❤️❤️❤️ سلام خدمت اعضا خدمت اون خانم گلی که میخواست خانواده شوهرش بهش مثل جاریش احترام بگذارند عزیزم مشکل شما همین احترام گذاشتن بیش از حد هست و همین کار باعث (ببخشید) پرو شدن افراد میشه شما در هفته دو الی سه بار برو خونشون سعی کن اونجا با احترام برخورد کنی(اما نه خیلی که باعث سوءتفاهم بشه چون خوبی که از حد بگذرد .....) ،با شوهرت صمیمی شو و بهش احترام بگذار، همیشه شیک پوش برو اونجا از آرایش شیک و ملایم و لباس های قشنگ و خوش پوش ، کمک کن بهشون اما نه در حدی که همه کار ها را انجام بدی، نشون بده که به خودت اهمیت میدی و به خودت می‌رسی،با مادرشوهرت حرف بزن اما نه خیلی زیاد که پر حرفی بشه اصلا از شوهرت شکایت نکن برعکس ببرش بالا(اینم بگم از حدش زیاد تر نشه چون باعث دردسر جدیده و عذر خواهی میکنم بابت این حرفم مادر شوهرت میگه عجب پسر خوبی دارم حیف شده)، به زبان ساده خیلی تو دست و پاشون نباشید ، در مقابل حرفهاشون همیشه جبه گیری نکنید، به نظر من مادرتون هم درست گفتند اصلا وظیفه‌ی شما نیست که برین این کارها را براشون انجام بدید، اگر از مطلبی ناراحت شدید در بعضی از اوقات گله مندی غیر مستقیم کنید، به خونتون هم رسیدگی کنید کارهای منزل خودتون در اولویت باشه، و اینکه ارتباط بهتر با مادر و خانواده خودتون بگیرید فقط برای مادر شوهر نباشه الان براشون کردی تهش چیشد؟ نمیگم به مادر شوهرت احترام نذار اتفاقا بذار اما نه در این حد این کار هارا برای مادر خودتون هم بکنید، در آخر هم تو فضای مجازی خیلی از کانال های خانومانه و سیاست و نحوه برخورد را خانواده شوهر و خود شوهر هست یک مطالعه ای هم توی این کانالها داشته باشید. و نکته بعدی: عزیزم چون شما اونجا در منزل و پیش هم زندگی میکنید طبیعتاً مشکل های خیلی زیادی دارید و از شما انتظارات خیلی بیشتری می‌ره همیشه گفتند دوری و دوستی حتما حتما سعی کنید که هر چه زودتر از اونجا برید چون با هم نشینی خیلی خیلی بده ان شاءالله که مشکلتون حل بشه🌺 ❤️❤️❤️❤️ درمورد اون خانمی که داستان زندگیشو با خانواده شوهرش گذاشته عزیزم بیخیال قهرن که قهرن اصلا محلشونم نذار دوری دوستی👌 بنظر من هرچی ازشون دورتر باشی بهتره تازه اگر سلامتم کردن تو هم سر سنگین جواب بده خودتو کوچیک نکن هرچی خودتو کوچیک کنی خانواده شوهرتم کوچیکت میکنن ❤️❤️❤️❤️ سلام خواهر عزیزم شما هم مثل من خیلی زیاده روی کردید همین کارتون باعث شده که بشه وظیفه، در صورتی که شما اصلا در قبال کارهای اونها وظیفه ای نداشتید و این مهربونی و بزرگی شما رو می رسونه که کارهای خودتون رو ول کردید به اونها رسیدگی کردید الانم این از محبت شماست که ناراحتید ، ببین خواهر گلم از من به شما نصیحت همه ی اینهایی رو که گفتید خودم قبلا تجربه کردم.اول از همه این وسواس فکری رو بذارید کنار که اونها ناراحتن بذار باشن مشکل خودشونه دوم برای خودت ارزش قائل باش اینقد پیش شوهرت هم نگو که شما رو ببره با اونها اشتی بده با این کارت داری اینجوری به همسرت تلقین می کنی که حق با خانواده اش ، به جای فکر کردن به جاری و مادر شوهر به فکر خودت باش ، اول از همه به خودت برس اون وقتی رو که میذاری برای به دست اوردن دل خانواده شوهرت که بگم اگه دور از جون خودت رو هم بکشی هیچ وقت ازت رضایت ندارن پس اونو خرج همسرت کن به بچه ات و زندگی خودت برس و شما هم بی محل باشه بسپار به زمان، می بینی اونوقت اونها تمایل پیدا می کنند سمت شما بیان
🌱🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
😍 😍 به دلیل تقاضای بالا و نیاز اعضای عزیز کانالهامون مبنی بر وجود متخصصین متبحر و مشاوره و ویزیت اعضای محترم مخصوصا کسانی که به هر دلیلی دسترسی یا فرصت مراجعه به رو ندارن ❤️ مدیریت مجموعه کانالهای ما تصمیم بر اجرای این کار ارزشمند فقط برای اعضای محترم و خانواده های محترمشون دارن😍 ما از چهار متخصص طب اسلامی در این امر یاری گرفتیم و با درخواست ازشون با اینکه واقعا وقتشون پر بود ولی لطف کردن و هرکدام یک روز در هفته رو به اعضای ما اختصاص دادن که واقعا ازشون ممنونیم 💚🙏🏻🙏🏻 همچنین تمام داروهای گیاهی رو باهماهنگی مجموعه ی محیا برای عزیزان ارسال میکنیم چون داروها به راحتی در دسترس نیستن💚 ارسال زحمت زیادی داره ولی به خاطر درمان و آرامش اعضای عزیزمون سختی ها برامون آسون میشه🙏🏻❤️ همچنین با همکاری استاد حیدری بزرگوار که بیش از بیست سال هست کار روغن گیری و واردات روغن های کمیاب و خاص رو دارن به زودی فروش انواع روغن هارو هم در مجموعه آغاز میکنیم😍 چون متاسفانه اکثر این روغن ها در بازار مخلوط با روغن کنجد میشن و کیفیت پایین و قیمت بالا دارن❌❌❌❌ به زودی شرایط و نحوه ی ویزیت رو خدمت اعضای محترم اعلام میکنیم😍🙏🏻 هماهنگی 👇🏻🌹 @habibam1399 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha} ••-••-••-••-••-••-••-••
🌞روزی یک صفحه بخوانیم 🌞 سوره ❤️ صفحه ی ۱۷۳🌹 @azsargozashteha💚