مدتی بود که #زیارت_عاشورا ی لشکر تعطیل شده بود. حاج قاسم مرا دید و پرسید: پس زیارت عاشورا چه شده؟
گفتم به علت نبود مداح خوش صدا تعطیل است. حرفم را برید و گفت: این هم شد دلیل. در جبهه اسلام، عَلَم زیارت عاشورا نباید بر زمین بماند.
از آن به بعد، هر وقت می آمد و می دید که لنگ مداحیم، خودش میکروفون را بر می داشت و شروع می کرد: السلام علیک یا ابا عبد الله.
#شهید_قاسم_میرحسینی
#شهدا_و_اهل_بیت ع
#شهدا_و_امام_حسین ع
راوی: مهدی صوفی
#کتاب_خط_عاشقی۱، حسین کاجی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم ۱۳۹۵، ص ۱۰۱ . (به نقل از کتاب نگین هامون، احمد دهقان، ص ۱۳۵).
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
#میگما
کوثر و تکاثر
این تاج و تخت ریاست جمهوری نمی دانم چه خاصیتی دارد که هر کسی دو دوره روی آن می نشیند، دچار بیماری #اردوغانیسم شده و برای به دست آوردن قدرت بیشتر له له می زند. حداقل از سال 68 به بعد در همه رؤسای جمهور این عطش کاذب به بیماری #استسقا تبدیل شده است.
قدرت سیستمی صفری است با عدد قدرت درونی ارزش پیدا می کند. اگر کسی از دورن ضعیف باشد، پادشاه هم که باشد، بحرین را به انگلیس هدیه می دهد و می گوید دخترمان بود و عروسش کردیم. اصولا در طول تاریخ همه آنهایی که قسمتی از این سرزمین را به بیگانگان پیش کش کردند، از نظر اجتماعی قدرت داشتند، اما چون از نظر درونی حقیر بودند به بیماری #خود_کم_بینی مبتلا شده و در مذاکرات وا می دادند.
آقای لیلاز اصلاح طلب خوب گفت که: «اختیاراتی که آقای خامنه ای به روحانی و سران سه قوه داده، اگر به چوب داده بود تا الان یک کاری کرده بودند».
اقای روحانی! اگر رفراندوم هم شود و اختیارات شما صدبرابر، باز هم همین هست که هست. به قول معروف چشمه باید از درون بجوشد. ظاهرا شما قدرت اجرا نمی خواهی، قدرت برای مصونیت می خواهی که کسی نگوید ماستت به چند من. این همان #دیکتاتوری در پناه قانون است.
✍️میگما ؛ نیش نوشت های پراکنده
@boreshha
فرازی از #وصیت_نامه_شهید_قاسم_میرحسینی :
همسرم! در رفت و آمدهای زندگی و حفظ #صله_رحم مواظب باشی، به دینت لطمه و آسیب نرسد؛ بلکه بر ایمانت افزوده گردد
و بدان کسانی که از صابران #جمهوری_اسلامی و گردانندگان واقعی آن انتقاد کنند، با هر لحن و زبانی که باشد، مطمئن باش که اینان دشمن واقعی و خطرناک اسلام و #انقلاب_اسلامی و رهبری و امام عزیز می باشند و یا این که ممکن است دوست کم عقل و ناآگاه باشند.
در هر صورت از آنها بر حذر باش و در دین و عاقبت زندگی خود خوف داشته باش.
#شهید_قاسم_میرحسینی
#وصیت_نامه_شهدا
#وصیت_نامه_موضوعی
#دفاع_از_نظام_اسلامی
#ولایت_فقیه
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
#میگما
این طوری که مجلس داره تخت گاز میره، خیلی از چهره های سیاسی را آرزو به دل کاندیداتوری ریاست جمهوری خواهد گذاشت. اگر شرط "عدم تابعیت و اقامت خود و همسر و فرزندان در کشورهای خارجی" به تأیید #شورای_نگهبان برسه، آقای #علی_لاریجانی سرنوشتی مثل #عمر_سعد خواهد داشت و همه کاسه لیسی های برجامی اش را یک شبه هباءً منثوراً خواهد یافت.
با خود از ری گویی و از گندمش
با تو از دی گویم و از مردمش
#گندم_ری
✍️میگما ؛ نیش نوشت های پراکنده
@boreshha
#بازنشر_بخاطر_انفجار_ایتا
فرازی از وصیت نامه شهید قاسم سلیمانی خطاب به علما و مراجع معظم:
سخنی کوتاه از یک #سرباز چهل ساله در میدان، به علمای عظیمالشأن و #مراجع گرانقدر که موجب روشنایی جامعه و سبب زدودن تاریکی ها هستند، خصوصا مراجع عظام تقلید.
سربازتان از یک برج دیدهبانی دید که اگر این نظام آسیب ببیند، دین و آنچه از ارزشهای آن [که] شما در حوزهها استخوان خُرد کردهاید و زحمت کشیدهاید، از بین میرود. این دورهها با همه دورهها متفاوت است، این بار اگر مسلّط شدند، از اسلام چیزی باقینمیماند.
اگر این #انقلاب آسیب دید، حتی #زمان_شاه ملعون هم نخواهد بود، بلکه سعی استکبار بر الحادگری محض و انحراف عمیق غیر قابل برگشت خواهد بود.
#وصیت_نامه_شهدا
#وصیت_نامه_موضوعی
#وصیت_نامه_شهید_قاسم_سلیمانی
#شهید_قاسم_سلیمانی
#انقلاب_اسلامی
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
حاج احمد هیکل درشتی داشت. بچه ها سر به سرش می گذاشتند. با این هیکل درشت چطور می خواهی توی قبرهای کوچک گلزار شهدا جا شوی؟!
می خندید و می گفت: همین قبرها هم برای من زیاد است. آرزویش این بود که #اربا_اربا شود.
فرستاده بود دنبالم. رفتم سنگر فرماندهی.
گفت: می خواهم شعر “کبوتر بام حسین (ع)” را برایم بخوانی.
گفتم: قصد دارم دیگر این شعر را برای کسی نخوانم. برای هر کسی که خواندم شهید شده.
گفت: حالا که این جوری است حتما باید بخوانی.
دلم می خواد کبوتر بام حسین بشم من
فدای صحن و حرم و نام حسین بشم من
دلم می خواد زخون پیکرم وضو بگیرم
مدال افتخار نوکری از او بگیرم
وسط خواندن حال و هوای دیگری داشت و صدای گریه هایش سنگر را پر کرده بود.
دلم می خواد چو لاله ای نشکفته پرپر بشم
شهد شهادت بنوشم مهمون اکبر بشم
وقتی در ابتدای عملیات کربلای پنج، در پشت خاکریز در حال ساخت، مستقر شده بود، گلوله توپی خاکریز را مورد هدف قرار داد. ترکش های گلوله بالای سینه و پاهایش را برده بود. شده بود یک تکه گوشت له شده. همان که می خواست؛ اربا اربا.
#شهید_احمد_کریمی
#شهدا_و_اهل_بیت ع
#شهدا_و_امام_حسین ع
#شهادت_طلبی
راوی: حسین یکتا و علی مالکی
#کتاب_مربع_های_قرمز ؛ خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا، نوشته زینب عرفانیان، ناشر: نشر شهید کاظمی، نوبت چاپ: دوم بهار ۱۳۹۷؛ صفحه ۴۴۶٫
#کتاب_خط_عاشقی۱، حسین کاجی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم ۱۳۹۵، ص ۱۲۱ .
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
#آمریکا به معنای دقیق کلمه نسبت به حاجی کینه ای بود. او به حیثیت آمریکا ضربه زده بود.
برش اول:
وقتی حکومت #صدام کارایی خودش را از دست داده بود، آمریکایی ها آمدند تا به طور کامل حذفش کنند.
وقتی آمریکایی ها وارد عراق شده بودند، عده ای مجاهدان عراقی برای مشورت آمدند پیش حاجی. می خواستند با آمریکا همکاری کنند در کشتن صدام.
حاجی خیلی نطق کوبنده ای کرد. می گفت: «دشمنی ما با صدام معنایش این نیست که با آمریکایی ها دوست هستیم و برویم دست توی دستش بگذاریم و بلرای نابودی صدام با اونا همکاری کنیم».
برش دوم:
آمریکایی ها ریخته بودند توی #نجف و شایعه شده بود که می خواهند بیایند سراغ حرم. خیلی از مجاهدان حتی مردم عادی عراق هم آمده بود برای دفاع از حرم.
مقرمان نزدیک حرم #حضرت_علی (ع) بود. همان روزها حاجی با یک دشداشه عربی آمد مقر. پرسیدم: چطور خودت را رسوندی اینجا
چطورش را نگفت؛ ولی گفت: «اومدم تا آمریکایی ها رو از نجف بندام بیرون».
با مدیریتش خیلی از فرماندهان عراقی را شناسایی کرد و گروه های مقاومت را آورد پای کار و شر آمریکایی ها را برای همیشه از سر مردم عراق کم کرد.
#شهید_قاسم_سلیمانی
#شهدا_و_امام_علی ع
#سیره_سیاسی_شهدا
#سیره_نظامی_شهدا
#دشمن_شناسی
#نبرد_با_آمریکا
راوی: حجج اسلام سعادت نژاد و سید حمید حسینی
#کتاب_سلیمانی_عزیز؛ گذری بر زندگی و رزم شهید حاج قاسم سلیمانی. نویسنده: عالمه طهماسبی، لیلا موسوی و مهدی قربانی. ناشر: حماسه یاران. نوبت چاپ: سوم-۱۳۹۸٫ صفحه ۴۴-۴۵.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
فرازی از #وصیت_نامه_شهید_قاسم_میرحسینی :
سخنی با مسئولین رده بالا(تر) از لشکر مخصوصا برادر #شمخانی دارم که بنا به صحبت امام (برای حرکت) منتظر نباشید تا قدرت بگیرید بلکه حرکت کنید تا قدرت بگیرید.
#شهید_قاسم_میرحسینی
#وصیت_نامه_شهدا
#وصیت_نامه_موضوعی
#راه_قوی_شدن
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
نمی دانم مجید چه کرده بود که آن همه #ثروت حاج رحمت نتوانست پا بندش کند. یک روز بعد از صبح گاه دیدمش. احساس کردم به او بیش از همه سخت می گذرد.
ازش پرسیدم: مجید! این جا خوب است یا ویلای تان در خیابان پاسداران؟
سرش را انداخت و پائین و گفت: اینجا خیلی
خوش می گذرد.
در #وصیت_نامه اش نوشته بود: «خدایا! تو شاهد
باش که همه مظاهر #دنیا را به سویی افکندم و به سمت تو آمدم».
به نظرم همه زندگی مجید در همین یک جمله معنا می شود.
#شهید_مجید_صنعتی_کوپایی
#سیره_اقتصادی_شهدا
#دنیا_گریزی
راوی: حاج حسین یکتا
#کتاب_مربع_های_قرمز ؛ خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا، نوشته زینب عرفانیان، ناشر: نشر شهید کاظمی، نوبت چاپ: دوم بهار ۱۳۹۷؛ صفحه ۴۲۷ و ۴۴۶.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
فرازی از #وصیت_نامه_شهید_سید_مجتبی_علمدار:
وصیت میکنم مرا در گلزار شهدای ساری دفن کنند و تنها امید من که همان #دستمال سبزی است که همیشه در مجالس و محافل مذهبی همراه من بوده و به #اشک_چشم دوستانم متبرک شده را بروی صورتم بگذارند
و قبل از آن که مرا در قبر بگذارند، مداحی داخل قبرم برود و مصیبت جده غریبم #فاطمه_زهرا (س) و جد غریبم #حسین (ع) را بخواند
و از مستمعین گرامی میخواهم که اشک چشمشان را داخل قبر من بریزند تا در #ظلمت_قبر نوری شود و این را باور کنید که از اعماق قلبم میگویم من از ظلمت قبر و فشار قبر خیلی میترسم.
#شهید_سید_مجتبی_علمدار
#وصیت_نامه_شهدا
#وصیت_نامه_موضوعی
#شهدا_و_حضرت_زهرا س
#شهدا_و_امام_حسین ع
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
زندگی #حاج_قاسم بدجوری به #روضه_اهل_بیت (ع) گروه خورده بود. خیلی پیش می آمد دلش بهانه روضه می کرد. زنگ می زد به مداح و می گفت فلان نوحه را بخوان.
گاهی وقت ها خودش می خواند. با سوز و آه. خیلی وقت ها فاصله 200 کیلومتری کرمان تا روستا را مهمان #روضه_تلفنی بودیم.
سوریه که بودیم، بیشتر پیش هم بودیم. توی جلسه یا خلوت فرقی نمی کرد. می گفت: «موعظه مون کن تا غافل نشیم. روضه بخون سبک بشیم و شسته بشیم».
یه روزی بهم گفت: روضه بخوان.
گفتم: روضه هیئتی بلد نیستم. روضه های من روایتیه.
گفت: بخوان.
شروع کردم به داستان شهادت یکی از شهدای مدافع حرم به نقل از فرمانده اش:
«رزمنده ای داشتیم با نام جهادی ابراهیم. وسط عملیات بهم بی سیم زد که برام #رضه_مادر بخوان. صدایش به سختی می آمد. فهمیدم از پهلو تیر خورده است.»
تا این را گفتم حاجی زد زیر گریه.
«دستور دادم هر طور شده به عقب منتقلش کنند. برده بودنش بیمارستان #الحاضر. رفتم بالای سرش. به ظاهرحال خوشی نداشت. دهانش پرخون شده بود. لخته های خون را از دهانش کنار می زدم. دیدم با چشم هایش انگار دارد دنبال کسی می گردد.
گفتم: ابراهیم! تو را به خدا اگر این لحظه های آخر مادر سادات را دیدی بگو #یا_زهرا (س)».
گریه حاج قاسم بلندتر شده بود.
«ابراهیم لب باز کرد که بگوید یا زهرا آما کلامش ناقص ماند: یا ز... و شهید شد».
گفتم: حاجی مادرمون حضرت زهرا توی این جبهه هاست. داد حاج قاسم بلند شد. خیلی طول کشید تا آرام شود.
#شهید_قاسم_سلیمانی
#شهدا_و_اهل_بیت ع
#شهدا_و_حضرت_زهرا س
راوی: حجت الاسلام کاظمی کیاسری
#کتاب_سلیمانی_عزیز ؛ صفحات 101-103.
@boreshha
.