برش ها
سال روز وفات حضرت زینب (سلام الله علیها) تسلیت باد.
#باز_نشر_مناسبتی
مجید انسی داشت با #حضرت_زینب سلام الله علیها.
برش اول:
شب وفات حضرت زینب سلام الله علیها بود. ساعت دوازده شب، بلند شد روی یک پارچه نوشت ” #یا_زینب_کبری (س)” و بعد زد سر در مقر تفحص. صبح که همه بیدار شدند، گفت: امروز با نیت حضرت زینب سلام الله علیها کار می کنیم. همان روز شهید پیدا کردیم ، بعد از سه ماه.
برش دوم:
#سوریه زیاد می رفتم. آخرین بار که مجید را دیدم، یک کاغذ داد دستم. گذاشته بود توی پاکت و چسب زده بود.
گفت” بیاندازش داخل #ضریح_حضرت_زینب سلام الله علیها. خیلی سفارش کن. #حاجت بزرگی دارم.”
وقتی برگشتم خبر شهادتش را دادند.
حاجت بزرگش چه زود برآورده شده بود.
#شهید_مجید_پازوکی
#شهدا_و_اهل_بیت ع
#شهدا_و_حضرت_زینب (س)
مجموعه یادگاران، جلد ۲۹، کتاب مجید پازوکی ، نویسنده: افروز مهدیان ناشر: روایت فتح نوبت چاپ: اول: ۱۳۹۴.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
دایی های مجید همه #نانوایی داشتند. مجید می رفت دم در نانوایی #بربری دائی اش می ایستاد. به کسانی که توانایی خرید نان نداشتند از جیب خودش نان می خرید و دست شان می داد.
بعضی وقت ها هم با مناسبت و بی مناسبت هزینه یک روز پخت نان را به شاطر می داد و می گفت نان رایگان به مردم بدهد. آن قدر در این نوانوایی ایستاد تا به #مجید_بربری معروف شد.
از بس به این اسم معروف شده بود، وقتی هم ثبت نام کرد برای اعزام به #سوریه حاج جواد از مسئولین گردان امام علی (ع) فکر می کرد، فامیلش بربری است.
#شهید_مجید_قربان_خانی
#سیره_اقتصادی_شهدا
#انفاق_و_دست_به_خیری
راوی: مادر شهید
#کتاب_مجید_بربری، نویسنده: کبری خدا بخش دهقی،ناشر: دار خوین؛ نوبت چاپ: هفتم- 1398؛ صفحه 81.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
مجید قبل از اعزام خوابی دیده بود. توی خواب #حضرت_زهرا (س) را دیدم که به من فرمودند: مجید! تو وقتی می آیی #سوریه بعد از یک هفته پیش خودمی.
روی همین حساب بود که یک روز برای تشییع #شهید_محمد_فرامزی رفته بودیم گلزا شهدای #یافت_آباد. آنجا بود که به عمه اش گفته بود: عمه جان! من هم عازم سوریه ام. دو هفته دیگر جای من هم همین جاست.
وقتی بردیمش سوریه، چون #تک_پسر بود نمی خواستم عملیات ببرمش. به مرتضی کریمی گفتم: مجید و یکی از بچه ها را می گذاریم نگهبان دم ساختمان ها و خط نمی بریم. اما یک بار حرف آخر را زد. گفت: سید اگر من را بردی که هیچ . اگر نبردی شکایتت را به حضرت زهرا (س) می کنم. خودت می دانی و حضرت فاطمه (س).
روزی هم که می خواست با خواهرش عطیه خداحافظی کند، گفت: توی عملیات از بین دویست نفر، فقط دوازده سیزده نفر شهید می شوند. همین هم شد. از یک گردان 180 نفره شهید چهارده نفر شهید شدند که یکی اش مجید بود.
#شهید_مجید_قربان_خانی
#شهدا_و_اهل_بیت ع
#شهدا_و_حضرت_زهرا س
#عنایات_و_کرامات_شهدا
راوی: پدر و مادر شهید و سید فرشید
#کتاب_مجید_بربری ، نویسنده: کبری خدا بخش دهقی،ناشر: دار خوین؛ نوبت چاپ: هفتم- 1398؛ صفحه 56-55 و 107.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
برش ها
خاطره ای از #شهید_احمد_مکیان 👇👇👇
از همان بچه گی علاقه خاصی به #گمنامی داشت. دوست نداشت برای کارهای خوبش توی چشم باشد و تعریف و تمجید شود. #سوریه هم که رفت، اگر ما به فامیل نگفته بودیم، کسی نمی فهمید که به کجا می رود و از کجا می آید.
گه گاه که زنگ می زدم. می گفتم: احمد! تا حالا چند تا مرغ شکار کردی؟ منظور این بود که چند تا داعشی را کشتی؟ می گفت: هنوز شکارچی نشدم.
از سوریه هم که بر می گشت، فامیل ها می آمدند و توقع داشتند از اخبار آنجا و اینکه آنجا چه می کند بگوید، می گفت و می خندید. فقط از کلیات جنگ سوریه می گفت. اما از کارهای خودش و اینکه آنجا چه می کند، لام تا کام چیزی نمی گفت. نهایتا می گفت: دعاتون کردیم. گویا فقط رفته باشد سفر زیارتی.
یک بار رفته بودیم پارک خیلی اصرار کردم که از خاطراتش در سوریه بگوید. آخر سر دید که عصبانی شدم، شروع کرد خاطراتی از سوریه گفتن. آن هم نه از خودش. فقط از شهدای دیگر گفت.
این عشق به گمنامی در وصیت نامه اش هم مشهود بود. آنجا که وصیت کرده بود که غریبانه تشییع شود و روی قبرش به جای نام و نشان فقط بنویسیم: «پر کاهی تقدیم به پیشگاه خدای تعالی».
«...دوست دارم اگر جنازه ام به دست شما رسید، پیکر بی جان مرا غریبانه تحویل گیرید و غریبانه تشییع کنید و غریبانه در بهشت معصومه قطعه ۳۱ به خاک بسپارید و روی سنگ قبرم چیزی ننویسید و اگر خواستید چیزی بنویسید فقط بنویسید “تنها پرکاهی تقدیم به پیشگاه حق تعالی “ حتما چنین کاری بکنید. چون من از روی پر نور و با جمال #شهدای_گمنام خجالت می کشم که قبر من مشخص و جنازه ام با احترام تشییع و دفن شود؛ ولی آن نوگلان، پرپر روی دشتها و کوهها بی غسل و کفن بمانند یا زیر تانکها له گردند… ».
ما هم همین کار را کردیم و فقط یک عکس بالای مزار گذاشتیم.
#شهید_احمد_مکیان
#سیره_اخلاقی_شهدا
#گمنامی
راوی: همسر و برادر شهید
#کتاب_سند_گمنامی ؛ زندگی و خاطرات شهید مدافع حرم احمد مکیان، تهیه و تدوین: گروه تحقیقاتی احیاء، ناشر: دفتر نشر معارف، نوبت چاپ: اول-۱۳۹۶ صفحات 60-61 و 82 و 83 و 89.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام (ایتا و هورسا👇)
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
#حاج_قاسم دور و نزدیک می شد، همچنان که بزرگ تر هم می شد اما تنهاترین چیزی که در زندگی اش تغییر نمی کرد احترامی #عاشقانه به پدر و مادرش بود.
برش اول:
عادت داشت #هر_شب به پدر و ماردش زنگ بزند. فرمانده نیروی قدس بود و باید مسائل امنیتی را رعایت می کرد. هر بار که زنگ می زد باید سیم کارتش را عوض می کرد، یا از سیمکارت من استفاده می کرد، در دل پایگاه های عراق و سوریه هم که بود تماس هر شبش ترک نمی شد. با یک تماس دل خوش شان می کرد و چشمه دعای شان را جاری می کرد.
برش دوم:
از راه که می رسید حاج حسن؛ پدرش را می برد #حمام بعدش خودش لباس های پدرش را می شست. می نشست کنار بابا دستش های چروکیده اش را نوازش می کرد و می بوسید. می رفت جورابش را می آورد و موقع پوشاندن جوراب لبهایش را می گذاشت #کف_پای_پدرش.
مادرش در #بیمارستان بستری بود. از #سوریه که آمد بی معطلی خودش را رساند بیمارستان. همین که آمد توی اتاق، از همه خواست بیرون بروند حتی برادر و خواهر هاش. وقتی با مادرش تنها شد، پتو را کنار زد. دستش را می کشید روی پاهای خسته مادر. حالا که صورتش را گذاشته بود #کف_پای_مادر، اشک های چشمش پای مادر را شستشو می داد.
کسی از حاج قاسم توصیه ای خواسته بود. دفتر را گرفت و چند بند نوشت که یکی اش احترام به پدر و مادر بود:
«به خودت عادت بده #بدون_شرم دست پدر و مادرت را ببوسی، هم آنها را شاد کنی و هم اثر وضعی بر خودت دارد».
برش سوم:
در #بیت_الزهرا (س) که مراسم #فاطمیه برگزار می شد، پدرش را که حالا از پا افتاده بود می آورد. برایش از پتوها و متکا تکیه گاهی درست می کرد. طوری که بتواند به راحتی از منبر و روضه استفاده کند.
#شهید_قاسم_سلیمانی
#سیره_خانوادگی_شهدا
#احترام_به_پدر_و_مادر
#کتاب_سلیمانی_عزیز؛ گذری بر زندگی و رزم شهید حاج قاسم سلیمانی. نویسنده: عالمه طهماسبی، لیلا موسوی و مهدی قربانی. ناشر: حماسه یاران. نوبت چاپ: سوم-۱۳۹۸٫ ؛ صفحات 76-77 و 106-107 و 178.
✂️برش ها - پایگاه جامع سیره شهدای جهان اسلام
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/