eitaa logo
ایما | چت روم
1.1هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
23 ویدیو
4 فایل
هرسوال یاابهامی که داری ازم بپرس👈🏻 @Admin_Sobh راه‌های ارتباطی برای ثبت درخواست هاتون👇🏻 https://eitaa.com/Chatrooom/2145 فهرستِ سوالات پرتکرار شایدسوال شماهم باشه:)👇🏻 https://eitaa.com/Chatrooom/2143 صفرتاصد تولیدمحتوای‌ ایما؛ کپی بهرشکلی ممنوع🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
• تحلیل شما از آرت مفهومی تایپ INTJ چیه؟♟ 📮این تصویر نمایانگر شخصیت توی سه دوره مختلف از زندگیشه توی کودکی میل به تنهایی توی جوانی متفکر بودن(علاقش به شطرنج) اون برگه هم میتونه نشانگر حرفای مونده توی دلش باشه که فقط تونسته به خودش بگه و روی برگه بیارتشون و اون تصویر آخر هم که توسط کلاغ ها احاطه شده با توجه به اینکه کلاغ نشانگر تایپintjهست این باشه که در نهایتintj توسط خودش احاطه میشه و افکارش میتونه برای نابود کردن خودش کافی باشه از طرف [تحلیلای مفهومی برای ENFPهم بذارینن] ________________ 📮سلام فکر میکنم intj در کودکی به درستی درک نشده و همین باعث شده هرچقدر که زمان میگذره سردتر و تنها تر بشه . خودم هستم ________________ 📮تو روند زندگی هرچه قدر که جلوتر رفته بیشتر برای دور شدن از دنیا به سمت تاریکی رفته و دور شدن از اطراف و غرق شدن تو تاریکی درون رو ترجیح داده بی توجه به اینکه منشأ اون تاریکی چیه عم ________________ 📮خب اون کاغد ها که از در دوران بزرگسالی کشیده شده میتونه گشتن اون به دنبال گذشته اش رو در بزرگی نشون بده که همیشه هم کلاغ که نماد دگر گونی و عقل و کنجکاوی هست هم همراه اونه ولی در بزرگی بیشتر به نظر من یه نکته مهم نگاه intj بود که به خودش در اینده هست حتی از دوران کودکی ونوجوانی از رف یک ________________ 📮میخوام یه کمک کوچیک به بقیه بکنم نکته ی ریزی که کسی متوجه نشده (کلاغ نماد هوش و زیرکی هست ) ________________ 📮از نظر من داره نوع زندگی رو از زمان بچگی نشون میده که داره به ما میگه از همون بچگی تنها بوده و به این روال زندگی عادت کرده تا زمانی که بزرگ شده و پر کلاغ هم میتونه نشانه ی تاریکی درون intj# ها باشه و این رفتار رو از بچگی داشته خودم 💬 ══════════════ ⠇ @Eema_Art
• تحلیل شما از آرت مفهومی تایپ INTJ چیه؟♟ 📮 از نظرم یه INTJ هست که تو دوران کودکیش داره به آیندش نگاه می‌کنه در دوره جوانیش با یه مهره ساده شطرنج و البته قواعد حرفه ای که بلده تو میانسالی به اوج خودش رسیده با یه نگاه سلطه جو و پر از کلاغ های اطرافش که بنظرم نماد یه زندگیه مرموز و ایده آل های سخت پسنده و اگه دقت کنیم تو میانسالی نگاهش و حالت بدنش کاملا به سمت جلوعه یعنی رفتن به سمت هدفش و رسیدن بهش تو اون دوره با کمک کلاغ هایی که تشابه شخصیتی زیادی با خود INTJ دارن و در مورد اون یاد داشت ها ، نشون دهنده زندگیه دقیق و مُعَیَنیه که از کودکی همراهش بوده و مثل یه پر پرواز براش عمل کرده _______________ 📮من یکINTJهستم؛ از دیدگاه من: یکINTJ ازهمان دوران کودکیـ سعیـ میکند تارویـ پایـ خود بایستد و به کسیـ وابسته نشود.دردوران نوجوانیـ و جوانیـ زندگیـ را مانند یک صفحه شطرنج میبیند که خود مانند سرباز، یک‌مهره ارزشمند شطرنج، تاآخرین‌لحظه دست از تلاش برنمیدارد. دردروران‌بزرگسالیـ کلاغ‌هاییـ را می‌بینیم که‍ دور این‌شخصیت را احاطه کردند و همه میدانیم که تایپMBTI کلاغ:INTJاست و هم‌چنین نماد کیمیاگریـ ، شرارت‌و‌ حیوان‌ایـ‌ مرموز است و ازاین میتوان نتیجه گرفت که یکINTJ تا آخرین‌لحظه ازعمر خود باتنهاییـ‌ که عاشق‌آن است و منطق‌دوست‌داشتنیـ که دارد سعیـ میکند ازهمه چیز تجربه کسب کند. ازطرف یک ...🕸️🕷️ _______________ 📮در تصویر اول کودکی intj رو نشون میده مرور زندگی intj هست در تصویر دوره نوجوانی میبینیم که مهره شطرنج در دستان او قرار داره و نشانه استراتژیکی بودن intj رو نشون میده و همچنین علاقش به شطرنج و در تصویر بزرگسالی intj کلاغ ها را میبینیم که intj رو احاطه کردن. به این میشه توجه کرد که کلاغ نماد intj هست و نشانه استراتژیک و هوش و قدرت است و این نشون میده که intj بر همه این ها تسلط کافی داره و بسیار قدرت طلبه با اینکه نشون نمیده. از طرف یک _______________ 📮همیشه تردید داشته، دائم با شک نگاه کرده،همیشه نگران بوده و هرگز اعتماد نگرده،استاد نوشتن بوده و توی نوجوونیش هوش سرشارش رو کشف کرده،هرچی‌بزرگ تر هم شده نسبت به بقیه بی اعتماد تر شده و خودشو از بقیه قایم کرده،چون فکر میکنه بقیه از هدف اصلیش که براش برنامه ریزی کرده دورش میکنن. _______________ 📮به نظر من این عکس نشانه گر احساسات یک هست همانطور که مشخص شده سه دوره از intj به تصویر کشیده شده : دوره کودکی، جوانی و میانسالی که ازنظر من دوره میانسالی به معنای ظاهر خارجی intj و دوره ی کودکی احساسات مخفی شده ی این تایپه حتما با خودتون میگید پس دوره ی جوانی چیه ؟ دوره ی جوانی همان سپر محکمه که از احساسات intj حفاظت میکنه و اون مهره ی سرباز در دست نوجوانی این تایپ هدف حفاظت از شاه رو داره که نشانه گر حفاظت از احساساته () _______________ 📮به نظرم این تصویر نشون میده که گذشته ی سختی داشته برای همین هم هست که سرده.(اما اگه از درون نگاهش کنیم خیلی هم مهربونه🥹) ⠇💬 ══════════════ ⠇ @Eema_Art
سناریو جنایی~🩸🔪 قاتلم خودم بودم😂 فکر کنم خودم رو تو دنیای موازی کشته باشم ولی حداقل همین که شد مسئول پروندم خوشحالم _________ کسی که عاشقم بود: کسی که از مرگم خوشحال شد: کسی که جسدمو پیدا کرد: کسی که مسئولیت پرونده رو برعهده گرفت: کسی که مظنون به قتله: وقاتل واقعی: _____ کسی که عشقم بود : کسی که از مرگم خوشحال شد : کسی که جسدمو پیدا کرد : کسی که مسئولیت پرونده ام رو بر عهده گرفت : کسی که مظنون به قتله : قاتل اصلی : و در آخر هم خودم هستم . _____ قاتل کسی که خوشحال شده کسی که جسدمو پیدا کرد کسی که پرونده رو قبول کرد مظنون به قتل قاتل واقعی خودم _________ کسی که عاشقت بود کسی که از مرگت خوشحال بود کسی که جسدتو پیدا کرد کسی که مسئولیت پرونده ات رو به عهده گرفت کسی که مظنون به قتل قاتل اصلی _____ سلام من یه هستم کسی که عاشقم بود کسی که از مرگم خوش حال شد کسی که جسدم رو پیدا کرد کسی که پرونده من رو به عهده گرفت کسی که مظنون این پرونده هست کسی که من رو به قتل رسوند _____ سلام یه هستم کسی که عاشقت بود: کسی که از مرگت خوشحال شد: کسی که جسدتو پیدا کرد: کسی که مسئولیت پرونده تو به عهده گرفت: کسی که مظنون به قتله: و قاتل واقعی: _____ کسی ک عاشقمه: کسی ک از مرگم خوشال شد: کسی ک جسدمو پیدا کرد: کسی ک مسئول پروندهمو ب عهده گرف: کسی ک مظنون ب قتله: و قاتل واقعی: تایپ خودم _____ انقدر باحال برام افتاده که دلم میخواد یه کارگردان پیدا کنم، بدم بهش بسازه فیلمو. کسی که عاشقم بود : کسی که از مرگم خوشحال شد: کسی که جسد رو پیدا کرد: کسی که مسئولیت پرونده رو قبول کرد: کسی که مظنون به قتله: کسی که قاتله : جالب تر واسه من اینه که من خودم ام😐😂 _____ عاشق کسی ک از مرگم خوشحال شد کسی که جسدمو پیدا کرد کسی ک پروندمو به عهده گرفت کسی که مظنون بود قتل واقعی و من کسی نیستم جز سناریو عجیییب _____ کسی که عشقم بود: چون مهربون و باهوش بود کسی که از مرگم خوشحال شد: چون به نظرش من فرد بی نظم و بی هدفی بودم . کسی که جسدمو پیدا کرد : کسی که مسئولیت پرونده ام رو بر عهده گرفت : به خاطر اینکه عاشقم بود. کسی که مظنون به قتله : چون خیلی شلوغ بود و به خاطر اینکه من توجه رو ازش گرفته بودم از دستم شاکی بوده قاتل اصلی : و در آخر هم خودم هستم . _____ کسی که عاشقم بود کسی که از مرگم خوشحال شد: کسی که جسدمو پیدا کرد: کسی که مسئولیت پروندمو به عهده گرفت: کسی که مظنون به قتله: قاتل واقعی: خودمم _____ سلام داش یه entp ام و از سناریو ساختن شانس نیاوردم🗿 کسی که عاشقت بود کسی که بعد مرگت خوشحال شد کسی که جسدتو پیدا کرد کسی که مسولیت پروندتو به عهده گرفت کسی که مضنون قاتل شد قاتل واقعی الان من چطور با اینا میتونم سناریوی خوب بسازم ؟؟؟ اصن هر کاری میکتم با عقل جور در نمیاد😂🗿 ⠇ 🕶✨️ ══════════════ ⠇ @Eema_MBTI
سناریو جنایی~🩸🔪 این سناریو سناریو قتل عه Estp# عاشق isfj بود.... اونا رابطه خوبی داشتن و عشق Estp روز به روز بیشتر می‌شد تا اینکه isfj به Estp خیانت کرد.... Estp عاشق isfj بود و وقتی اینو فهمید خیلی عصبی شد.... و تصمیم به قتل isfj گرفت.... یه روز درحال انجام کارهای روزمره اش بود که جسد isfj رو پیدا کرد.... estp هم برای اینکه گیر نیوفته قتل رو گردن infj انداخت و infj بدبخت به جای estp به عنوان قاتل شناخته شد _____ اون مرد اون مردی بود که دلباخته‌ی شده بود و برای بدست آوردنش از دوست قدیمیش گذشته بود چون اون از enfj بدش میومد به دلایلی... و اما اون اتفاق: به شدت درگیر پرونده بود. باتوجه به حرفای روزی که رفته بوده دنبال enfj با باز نشدن در روبه رو میشه پس از دیوار میپره داخل و با جسدenfj روبه رو میشه و اما ایی که دوست enfp عه و کسی که همیشه از enfp خواسته بود که دست به کار بشه و اونو بکشه وگرنه خودش یه بلایی سرش میاره مظنون به قتل بود..درسته کار enfp نبود چون که مسافرت بوده ولی خبر این قتل تونست دردشو تسکین بده.. وقتی انگشت نگاری شد و تحقیقات تموم شد همه متوجه شدن که اون خودکشی کرده...شاید به خاطر اینکه عذاب وجدان اینو داشته که قلب enfp رو به درد اورده:) _____ همه فهمیده بودن که عاشقمه، اما من جونم واسه در میرفت، می‌پرسین چرا؟ چون من عاشقش بود بودم. اون جدیدا به من مشکوک شده بود و فکر می‌کرد که با دارن بهش خیانت می‌کنم اما اصلا اینطور نبود، اما من میدیدم که چطور خودشو به نزدیک می‌کرد و قصد داشت منو جلوش خراب جلوه بده. احتمالا هم همدستش بوده، چون دل خوشی ازم نداشت و همین الانشم از مردنم خوشحاله. اولین کسی که جسدمو پیدا کرد بود. اون رفت و قضیرو به کارآگاه گفت و ISTP هم که پرونده ی قتل من براش جالب بود، پروندمو به عهده گرفت. در آخر عشق عزیزم ENTJ با همدستی ESFP و ESTP مضنون شد به قتل من و می‌گفتن چون مم بهش خیانت کردم اون منو کشته، اما در آخر همه فهمیدن که کشتن من فقط و فقط کار ESFP عوضی بوده _____ من و اولین قرارمون بودو تصمیم گرفتیم باهم به سینما بریمو انیمه ببینیم انیمه ی خیلی قشنگی بود و esfj هم خوشش اومداز در سینما بیرون اومدیم اماناگهان یک فردباحداقل زمان وحداکثر تاویر بهم چاقو زد و با سرعت بیرون کشید و مثل قاتل های دیگر فرار کرد esfj هم از ارس فرار کردمن چند دقیقه ای زمین گیر بودم و همه فکر میکردن مردم،من سریع خودمو درمان کردم و با سرعت سعی کردم به خارج برم و موفق شدم خبر مرگم تو شهر پیچیده بود خیلی از مرگ من خوشحال بود انگار که عروسیشهesfjگریه میکرد جسدمو پیدا کرد اما اون جسد من نبود همه چی اخر سر به دادگاه ختم شد esfjبه عنوان شاهد اونجا حاضر بود خودش رو قاتل اعلام کرد اما دادگاهesfjرو قاتل میدونستو اما قاتل واقعی بودسال ها گذشت تا بفهمن (من زندم تایم ento عه) _____ سلام من یه # 2w3 هستم و داستان رو با زبون خودم میگم شروع:من با عشق ام زندگی خیلی خوبی داشتم ولی یه روز که رفتم خرید منو کشتن اون قاتل بود.وقتی مردم دوست خیانتکارم که بود حسابی خوشحال شد و قرار شد وقتیجسدمو پیدا کردنو خاکم کردن وقتی عشق enfj و پدر و مادرم که هر دو بودن سر خاکسپاری گریه کنن اون تمام پولهامون رو بدزده اون یه entp استخدام کرده بود که اگر موفق بشه منو بکشه بهش در حد خدا تومن پول بده(از پول های ما) خلاصه که entpمنو کشت ولی تموم نشد . از قضا دوست صمیمیم که بود جسدمو پشت همون مغازه پیدا کرد و به پلیس گزارش داد بعد پدر و مادر و عشقم اومدن و پدرم مسئولیت پرونده رو برعهده گرفت به دوست esfj ام مشکوک شدن و میخواستن بندازنش زندان ولی بهترین دوست دنیابود. ⠇ 🕶✨️ ══════════════ ⠇ @Eema_MBTI
سناریو جنایی~🩸🔪 باید با رفتنش کنار می اومدم، در تمام سردی های زندگیم و T بودنم، در کنار اون یک F دلباخته می شدم و در کنارش با تمام عوضی بودنش عاشقانه دوستش داشتم، تا قبل از رفتنش حتی جرئت نزدیک شدن به من رو نداشت ولی با رفتن (اینجانب نویسنده) و زیبایی های دنیوی که همراهش رفتن اون شاداب از رفتن بهترینم سعی در نزدیک شدن به من کرد و همین باعث شد به اون شک بکنم چون همخونه و دوست INFJ جسد خون آلود ENTP رو پیدا کرد و پرونده رو به عهده دشمن معشوقم، گذاشت. مظنون شماره یک پرونده بود، درسته، دوست صمیمی ENTPــم. ولی حقیقت جای دیگری نهفته بود، حقیقتی که دلیل مرگش و قاتل رو آشکار می کرد. زمانی که با تمام شکاکی و بی تابی به دفتر INFJ رفتم و کشو هاش روگشتم، آلت قتاله رو پیدا کردم، اون قاتل بود _____ خب ببین من () اولش با بودم ولی خیلی مغزمو میخورد پس کات کردیم خیلی فشار خورد بعد من دیدم عاشقمه رفتم باهاش دوست شدم ولی enfp اونقدر فشاری شد رفت یه قاتل اجاره کرد اونم اومد تو خواب بالا سرم با بالشت خفم کرد فرداش به عنوان دوست صمیمی عزیزکم که قرار بود بعد از عروسی باهاش طلا هارو بالا بکشیم و به خارج فرار کنیم با نقشه جدیدش وارد خونه شد و جسدمو پیدا کرد بعدش تو() که اون یکی دوستم بودی که با تازه کات کرده بودی و عصبی بودی با مرگ دوستت از با درمیای و بصورت روانی وارانه دنبال قاتل میگردی بعد که رییس منه مشکوک میزنه برات دستگیرش میکنی البته رومخت هم هست ولی بعد بعدا میفهمی همون enfp ای که مثلاا بهش اعتماد بسیار داشتی و بعد از کات کردن با من دلداریش میدادی مشکوک میزنه ، دستگیرش میکنی و بهش دروغ سنج وصل میکنی و اون جای رو لو میده _____ عاشقم بود که شاید دلیلش اینه که همه به من توجه می کنند و یک جورایی پادشاه شون هستم و گروهم را به سمت موفقیت پیش می برم. پیدام کرد که دلیلش اینه که خیلی پیام داده بود و من جواب نداده بودم برای همین دنبالم گشت تا ببیند کجام و بعد دید مردم. پرونده را به عهده گرفت چون نمی خواست شخص اشتباهی را بگیرند و شاید براش مهم بودم و می خواست بفهمه کی اینکار را کرده مضنون به قتله چون وقتی جسدم را پیدا کردن هیچ واکنشی نشون نداد و فقط براش عجیب بود که من مرده ام و این برای یک f خیلی عجیبه و اما من را کشت چون اون هم استدلال هایی مثل استدلال های من داشت اما هیچ کس به حرف اون توجهی نمی کرد و همه من را به عنوان رهبرشون انتخاب کردند پس این عصبانی اش کرد و باعث شد من را بکشه. از طرف 🕶✨️ ══════════════ ⠇ @Eema_MBTI
سناریو جنایی~🩸🔪 خبب من و داشتیم روزای خوب و خوش نامزدی رو میگذروندیم و هیچ کاری به کار کسی نداشتیم و خوب و خوش... یه روز که رفته بودم سرکار چون رئیس مجبورم کرده بود اضافه کاری بردارم و توی رودروایسی قبول کردم، البته نا گفته نماند که خودشم هر روز حتی روزای تعطیل اونجاست نمیدونم زندگی نداره اخه💀 اره خلاصه که سرکار بودم که یهو یه آدم عجیب غریب وارد دفتر میشه. از اونجایی که شغل من برنامه نویسی و پشتیبانی وب یه کمپانی بزرگه اصلا عادت ندارم کسی وارد دفتر بشه فقط همکارا میان تو پس تعجب میکنم. آره خلاصه اون آدم با تیپ سر تا پا مشکی و ماسک و کلاه جوری که قابل شناسایی نباشه و مشکوک میاد تو. اره خلاصه اون و کسی که از کمپانی که براش کار میکنم کینه داره، و الانم اومده بود که سیستمشو هک کنه و رسواشون کنه. ازش میپرسم میتونم کمکش کتم اما بی اهمیت به من میره سمت کامپیوتر و وقتی میخوام کنار بزنمش یه چاقو در میاره و بهم چاقو میزنه اما همون موقع صدای بدبخت که رفته بوده ناهار بخره میاد و ENFJ میره یه گوشه، بعد وقتی ISTJ میاد بیهوشش میکنه و سعی میکنه فرار کنه منم که سرتق سعی میکنم جلوشو بگیرم و دنبالش میرم نهایت ولی هنوز از ساختمون بیرون نیومده خون ریزی میکنم و میمیرم هم که تو ساختمون زندگی میکرده میاد منو میبینه جیغ میزنه خلاصه پلیس میاد و چون ISTJ تا اونموقع بهوش اومده بود مظنون میشه و نامزد بدبخت منم عزا میگیره ههییی بمیرم برای دلش خلاصه این وسط به خاطر این مشکلی که به وجود اومده همکاریمون با کمپانی بهم میخوره و رقیب شرکتمون که یه شرکت برنامه نویسی دیگست به جای ما این شغلو میگیره. رئیسش عه و کلی به جون قاتلی که من رو کشت و باعث شد این فرصت شغلی به شرکت اونا برسه دعا میکنه این وسط خیلی زود با دزدی دوباره ENFJ از شرکت ENTJ معلوم میشه ISTJ قاتل نیست و آزاد میشه، ESFJ که خودش پسر مدیر کمپانی بود نهایت سعیشو میکنه و بعد با فهمیدن داستان کینه ی یه آدمی به اسم ENFJ میفهمه که همه اینا زیر سر اونه و بعد یه مدت تعقیب و گریز دستگیر میشه. این وسط من بیچاره الکی جوون مرگ شدم ⠇ 🕶✨️ ══════════════ ⠇ @Eema_MBTI
سناریو جنایی~🩸🔪 تایپای mbti میرن تفریحگاه که یه شب که به علاقه داشته متوجه میشه entj با وجود اینکه دو بادیگارد داشته کشته شده . میره و به میگه که entj کشته شده و باید موضوع رو بررسی کنه . Istj میفهمه که شب قتل و بادیگارد بودن . Estp خوابش برده بوده و enfp رفته بوده سرویس که در رو روش قفل می‌کنند پس enfp مظنون اصلیه . خبر مرگ entj منشیش entp رو ناراحت نمی‌کنه . بعد از تحقیقات istj میفهمه که قتل کار infp نامزد بوده که entj اونو زندان انداخته بوده و خواسته انتقام بگیره اون اومده istj رو خبر کنه که مثلا رد گم کنه ولی یادش رفته بوده کفشاش رو که واسه قتل بوده عوض کنه و فردا کفشاش رو istj کنار سطل زباله پیدا میکنه . در ضمن از روی جسد entj که زخم بوده متوجه میشن قاتل چپ دست بوده ‌ _____ به گفتم که عشق ما بی انتها نیست ولی... ،بهش گفتم بالاخره یه روزی از نبود من خوشحال میشه و سؤاستفاده میکنه و انتقام عشقی که من و تو نسبت به هم داشتیم رو میگیره، این اخطار آخر بود که به ISTJ بهم داده بود که سمت ENFP نرم اگه میدونستم این اخرین ملاقاتم با ENFP عه، هیچوقت قبول نمیکردم که برم و ببینمش.تو یه روز برفی بعد از اینکه از کافه اومدیم و از هم جدا شدیم و به سمت خونه روانه شدم. جاده ساکت بود، قلبم بی دلیل اضطراب داشت، گفتم بهش زنگ بزنم،همینکه گوشی رو برداشت، یکی به قلبم از پشت خنجر زد و دنیام سیاه شد. داشت رد میشد، منو میبینه و به گوشی جواب میده. ENFP که ترسیده بود از ESTPخواست که دنبال قاتلم بگرده و نمیدونست اون خود قاتل بود و بعدا فهمید که بیگناه بود. از طرف یه 🕶✨️ ══════════════ ⠇ @Eema_MBTI
سناریو جنایی~🩸🔪 من isfj_t هستم از اون دنیا باهاتون صحبت می کنم! حقیقتش زندگی من پر از فراز و نشیب بود من درگیر عشقی بودم که سهم من نبود! تو همین حال و هوا بودم که یه isfj_a عاشقم شد یکی عین خودم تمام حالات و رفتاراش گذشته‌مو جلو چشمام میاورد. همین حالمو بدتر می کرد دلم نمیخواست اون هم مثل من طرد بشه اما چاره ای هم نبود سعی کردم زیاد جدی نگیرم ولی بدتر شد یه روز که داشتم از سرکار برمیگشتم یه آدم جاخالییی جلوم سبز شد😐 با چاقوی قشنگش از وسط به دو نیم مساوی درم آورد از درد به خودم میپیچیدم و تو این فکر بودم که اون آدم کی بود و چه دشمنیی با من داشت؟ خیلی خون ازم رفته بود عجیب بود که مردم این شهر اینقدر سنگدل شده بودن یه نفرشون حتی بهم نگاه هم نکرد همه درگیر زندگی خودشون بودن یا بهتر بگم غرق مشکلات خودشون بودن به حدی خون ازم رفته بود که چشمام سیاهی میرفت و هیچی ندیدم و ول شدم رو زمین حالا صحنه رو از یه زاویه‌ی دیگه میدیدم یه آدمی داشت به جسدم نزدیک میشد آروم و با احتیاط دوستم بود. بنده خدا یه لحظه نفهمید باید چیکار کنه اومد سمتم و کاری کرد که نباید می کرد🙂 آره دیگه برای فرار دیر شده بود پلیس مملکت جناب سروان رسیده بود و estp رو در حال فرار دیده بود همین باعث شد به estp مشکوک بشه چند روز بعد estp طاقت نیاورد و سراغ پرونده‌مو از جناب سروان گرفت جناب سروان هم برا اینکه سرش کلاه نره estp رو بازداشت کرد. بعد از کلی بازجویی از estp بالاخره راضی شده که قتل کار اون نبوده و پرونده رو سپرد به اون. تلاش های پی در پی estp بی نتیجه نموند و بالاخره پرونده‌ی من کامل شد و گزارش estp به رئیس پلیس رسید. گزارش چنین بود: محرمانه! از سرگرد estp به آقای **** پیرو پرونده شماره ۱۵۰۹۵ با کمک های بسیار اهالی شهر MBTI و پلیس مرکزی این شهر به نتیجه‌ی جالبی رسیدیم قاتل اصلی این پرونده جنابِ بعد از حدود سه ماه با درخواست اهالی شهر MBTI خودش رو به پلیس مرکزی معرفی کرد. طبق گفته های او مبنی بر این قتل او عاشق isfj_a بوده در صورتی که isfj_a عاشق isfj_t ، مقتول این پرونده ، بوده است. طی بازجویی های شماره ۲۵ و ۳۰ infj اعتراف کرد که پیشنهاد قتل رو سروان esfj به او داده و در بازجویی شماره ۳۷ از جناب سروان esfj انگیزه‌ی او از این پیشنهاد علاقه‌ی شدید isfj_t ،مقتول پرونده، به او برداشت شده است. "پایان" ⠇ 🕶✨️ ══════════════ ⠇ @Eema_MBTI
سناریو جنایی~🩸🔪 چند وقتی بود که بهش دلبسته شده بود. ولی با توجه به شخصیتش براش خیلی سخت بود که اول اعتراف کنه. از طرفی احساس شخص مقابل هم همین طور بود. ولی اون به خودش جرئت داد و دست infj رو گرفت و برد رو پشت بوم، تا یه فضای رمانتیک فراهم کنه و بالاخره این عشق رو آزاد کنه. اما اونها از غافل بودند. کسی که خیلی وقت پیش عاشق infj شده بود و مرتبا دنبالش میکرد. نمیتونست ببینه تنها کسی که اینطور عاشقشه داره از دستش میره و با دیدن اون دو با هم خیلی عصبی شد. بنابراین وقتی که infj رفت و اون شخص تنها شد، enfp طی یک حرکت ناگهانی و احساسی هلش داد و اون از پشت بوم پرت شد و اتفاقا روی ماشین اسپرت که یه کارآگاه خفن بود افتاد. از اونجایی که enfp خیلی ترسیده بود سریع فرار کرد و ... از اونجایی که enfp خیلی ترسیده بود سریع فرار کرد و estp نتونست بفهمه که اون شخص چطور به پایین پرت شده. اولش فکر کرد که اون شخص خودکشی کرده ولی از اونجایی که هیجان خونش افتاده بود تصمیم گرفت بیشتر تحقیق کنه. با استفاده از روابط اجتماعی قوی و شبکه دوستای بی شمارش بالاخره به enfp رسید و اون بازداشت شد. enfp هم که دچار عذاب وجدان شدیدی شده بود و میدونست دیگه نمیتونه مثل قبل زندگی کنه اعتراف کرد. و تنها کسی که این وسط از دور ماجرا رو میدید و میخندید، برادر کوچکتر اون شخص بود که میدونست با مرگ اون تمام ثروت پدرش به خودش میرسه و دیگه نیاز نیست اون رو شریک شه! ⠇ 🕶✨️ ══════════════ ⠇ @Eema_MBTI
سناریو جنایی~🩸🔪 کسی که عاشقم بود کسی که از مرگم خوشحال میشه کسی که جسدمو پیدا کرد کسی که مسئولیت پرونده مو به عهده گرفت کسی که مظنون به قتله قاتل واقعی چه ترکیب جالبی .. و یه isfp واقعا عاشقم بود الان نیست😂 خودمم ام _____ کسی که عاشقم بود کسی که جسد رو پیدا کرد کسی که از مرگم خوشحال شد مسئول پرونده مظنون و قاتل اصلی Entj من رو با Estj دید و فکر کرد با اون رابطه دارم. برای همین دستم رو گرفت و من رو برد به یک جای که تنها باشیم و بحثمون شد و اون حس سلطه گریش فعال شد و با خودش گفت اگه مال من نباشی اجازه نداری با کس دیگه ای باشی. پس همونجا من رو کشت و گونه ای تظاهر کرد که انگار Estj مقصره و با پلیس تماس گرفت. و Isfp وقتی Estj رو باز جویی کرد و با کمی تحقیق در مورد اطرافیان متوجه شد. دلیل اینکه Esfp از مرگم خوشحال شد این بود که من با Enfp دوست بودم و اون فکر میکرد من رقیب عشقیشم. _____ مال من چرا اینقدر ترسناک شد و واقعا حس میکنم ک ی intjروم کراشه و ی esfjاز این موضوع ناراحته...ولی خب،خیلی ترسناک شد... کسی ک عاشقم بود: کسی ک از مردنم خوشحال شد: کسی ک جسدمو پیدا کرد: کسی ک مسئولیت پروندمو گرفت: denfj کسی ک مضنون ب قتل منه: کسی ک واقعا قاتلمه: واقعا داستان ترسناکی شد...من نمیخوام بدست کسی ک بعدش برام با بغض گریه میکنه کشته شم... _____ عاشق من بود کسی که از مرگم خوشحال شد بود.. در واقع ما قبلا باهم دوست بودیم. اما اون فقط دشمن من بود و ازم متنفر بود. جسدمو پیدا کرد هم داره پروندمو حل میکنه istj ،estp رو مظنون به قتل کرد چون مدارک اونو نشون میدادن و همینطور به خاطر اینکه دشمنی ما خیلی واضح بود ولی خب...اخرین چیزی که من دیدم، کفشای آبیه بود... ⠇ 🕶✨️ ══════════════ ⠇ @Eema_MBTI
سناریو جنایی~🩸🔪 سناریوی هول هولی منِ : ذوق زده از اینکه کراشم عاشقم شده داشتم درموردش با دوست صمیمیم صحبت میکردم که متوجه ناراحت شدنش شدم. به وضوح مشخص بود که از این موضوع ناراحته.. شاید چون خودش estp رو دوست داشت؟؟ من که متوجه این موضوع شدم دیگه ادامه ندادم. اون مظنون به قتل من بود اما قاتل واقعی کس دیگه ای بود... جسدمو پیدا کرده بود و حاضرم قسم بخورم بخاطر تموم بحثایی که باهاش کردم و بخاطر اینکه هردفعه در برابرم کم می آورد از مردن من خوشحال شده بود و موضوع رو به که به نظر entp میتونست کمکش کنه اطلاع داد. Istp از دوستای قدیمیم بود و پرونده ی قتلمو قبول کرد و در اخر مشخص شد قاتل اصلی بوده که به دلیل نامعلومی اما مربوط به مشکلات شخصیمون منو کشته( خودم اضافه کردم اصلا دوست داشتم _____ داستان نویس: کسی که عاشقم بود: ولی چون من تنهایی رو دوست داشتم و اعتقادی به عشق نداشتم بهش جواب رد دادم. ولی اون جنون گرفتش و خیلی عصبی شد. ولی یه جایگزین داشت که از من متنفر بود که اون ادم بود. ISTJ چون INTP رو خیلی دوست داشت. واسه همین وقتی فهمید من به INTP جواب رد دادم به یکی از دوستاش گفت که مسئول قتل من باشه و وقتی منو کشت جسدمو یه جایی پنهان کنه. البته INTP این قضیه رو نمیدونست ولی بعد مدتی خود INTP جسد منو پیدا کرد. ولی چون بهترین دوستم بود و فقط اونو داشتم مسئولیت پرونده رو به عهده گرفت. و بعد جست و جوی زیاد به یه مظنون رسید که اونم بود. چون INFJ با INTP دشمنی داشت چون پنهانی منو دوست داشت ولی وقتی فهمید INTP اعتراف کرده به من به همه گفت که INTP، منو کشته.چون اون زمان فقط ما باهم بودیم. ولی کسی باور نکرد و INFJ به دردسر افتاد. ولی قاتل واقعی بود، چون ISTJ به ESFJ گفته بود که منو بکشه و کاری کنه که INTP جسد منو پیدا کنه و کسی که خیلی منو بعد INTP دوست داشت یعنی INFJ فکر کنه که INTP منو کشته چون جواب رد بهش دادم. ولی تونست قاتل اصلی رو پیدا کنه و به طرز وحشتناکی ازش انتقام بگیره.ISTJ هم پا به فرار گذاشت و بلیط هواپیما گرفت تا بره جایی که هیچکس پیداش نکنه. ولی و ENFJ و ESFJ با لباس های مبدل مهماندار و گریم صورت فهمیدن که چی شده و ISTJ رو از هواپیما پرت کردن پایین..... _____ - خب همیشه از اون خوشش میومد و بلاخره تصمیم گرفت که بهش اعتراف کنه و همراه به خونش رفتن ولی وقتی اونجا رسیدن با در شکسته ایی روبه رو شدن، جنازه غرق در خونه اون.. و که بالای سرش گریه میکرد.. ولی وقتی entj به قیافه isfp نگا میکرد خوشحال بود.. دوستشون مسئولیت پرونده رو به عهده گرفت و isfp مظنون اصلی بود.. اما طبقه یه اعترافه عجیب و خودکشی عجیبتره intj مشخص شد که قاتل اصلی خودش بوده.. -از طرفه infx ⠇ 🕶✨️ ══════════════ ⠇ @Eema_MBTI
سناریو جنایی~🩸🔪 _____ از خرید برمیگشتم که رو دیدم کسی که عاشقم بود ما بعد از مدتی ازدواج کردیم enfp یه رفیق داشت که از قضا اون هم عاشق من بود و وقتی من enfp رو به اون ترجیح دادم اول طوری وانمود کرد که انگار براش مهم نیست ولی این فقط ظاهرش بود.. 5 روز بعد : خیلی دلم میخواد زودتر عکسامو به رفیقم نشون بدم بهتره برم پیشش esfp زنگ خونه رو به صدادرآورد پس چرا کسی درو باز نمیکنه؟ خب مهم نیس کلید دارم جسد رفیقش روی زمین بود و esfp وارد خونه میشه و جیغ بلندی میکشه مامورای پلیس میرسن و متوجه میشن که این یک قتل بوده مسئول این پرونده میشه و از enfp سوالاتی میپرسه entj: به کسی مظنون نیستید؟ enfp: نمیدونم ولی شاید باشه با توجه به شواهد معلوم میشه کار خودش بوده و به جرم قتل ... اعدام میشه🗿💔 _____ من و عاشق همدیگه بودیم اما من کشته شدم....خودم با روحم دیدم که از مرگم خوشحال شد.جسدم بالاتکلیف بود.بی تابی های istp رو میدیدم تا اینک جسدمو پیدا کرد. دلش به حالم سوخت و مسئول پروندم شد. بنده خدا مظنون به قتل شد ولی در اخر قاتلم بود. من ام _____ م‌ق‌ت‌ول با یه دوست بوده. هر دو قرار میزارن که یک روز برن پارک، م‌ق‌ت‌ول خواهرش که بوده رو هم همراه خودش میبره، دیر میکنه پس م‌ق‌ت‌ول به خواهرش میگه بره سه تا بستنی بخره تا میاد . خواهرش وقتی بر میگرده میبینه که م‌ق‌ت‌و‌ل نیست پس به دوست کارآگاهش میگه تا ق‌ات‌ل رو پیدا کنند. طبق گزارشات خواهرش یه دشمن داشته و اون دشمن از این موضوع خیلی خوشحال بوده که اون شخص بوده و به دلیل تهدید هایی که به م‌ق‌ت‌ول کرده بوده مظنون اول پرونده میشه اما دست بردار نمیشه تا یک مدرک کامل پیدا کنه که اونها ج‌ن‌ا‌زه م‌ق‌ت‌ول رو در خانه پیدا میکنن و طی تحقیقاتی معلوم میشه ق‌ا‌ت‌ل هست و اون اعتراف میکنه که عاشق intj بوده برای همون عشق اون رو ک‌ش‌ت‌ه ⠇ 🕶✨️ ══════════════ ⠇ @Eema_MBTI