eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.1هزار دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
2هزار ویدیو
69 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5933809649445765188.mp3
5.94M
🍂 نواهای ماندگار 🔸 حاج صادق آهنگران شیون مکن مادر در مرگ خونبارم دعای کمیل مهدیه تهران / ۱۳۵۹         ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ چند ماهی از شروع جنگ گذشته و حال و هوای غریبی بر اهواز حاکم شده بود. بارها تلاش شده شرح آن روزها را منتقل کنیم. ولی جنس گفتن کجا و درک آن روزها کجا و فهم آن شب‌ها... حاج صادق در همان روزهای اول صدایش شنیده شد و به دل نشست. دعای کمیل او رونق گرفت و مجالس‌ش جای سوزن انداختن نبود. از جبهه می‌گفت و از غربت‌شان. از دل می‌گفت و بر دل می‌نشست. هر چند تازه‌کار می‌نمود ولی زیر صدای دفاع مقدس شده بود. داغ دوستان داشت و سوز بیان. یک پایش در سوسنگرد بود و پای دیگرش در مراسمات شهدا. این صدا بخشی از همان فضاست. فضایی آکنده از گل‌های نورسته زیبا که خوبی‌شان شهر و جبهه را خوشبو کرده و ... صوفی از پرتو می راز نهانی دانست گوهر هر کس از این لعل، توانی دانست قدر مجموعهٔ گل مرغِ سحر داند و بس که نه هر کو ورقی خواند، معانی دانست عرضه کردم دو جهان بر دلِ کارافتاده بجز از عشقِ تو باقی همه فانی دانست        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 بعثتی دوباره کلیپی زیبا از دفاع مقدس        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 از مقداد پرسیدند : در هنگام حمله به خانه‌ی فاطمه « س » چه کردی ؟ گفت مامور به سکوت بودم ؛ اما دست من بر قبضه ی شمشیر و چشم در چشم علی «ع » منتظر اشاره ! @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 شاهد عینی عملیات غیوراصلی9⃣ خاطرات غلامرضا رمضانی ┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅ ✍ راه را با دویدن به طرف اهواز ادامه دادیم تا وسیله ای مهیا کنیم برای بردن عبدالله به عقب که با ماشین غیور اصلی و غلامپور و سیاف مواجه شدیم. وقتی آن لحظه یادم می آید خدا را شکر می‌کنم که در آن تاريکی به آنها شلیک نکردیم. شهید غیور اصلی با دیدن ما گفت غلام چه خبر شده؟ کجا دارید می روید؟ تمام جریان را برایش تعریف کردم، گفت شما بیایید سوار بشوید، عبدالله را با یکی از این ماشین ها می‌فرستیم اهواز. بعد از این جریانات سر پیچ حمیدیه (اول جنگل مصنوعی ) آمد و گروه را به دو ردیف تقریباً ۱۵ نفره تقسیم کرد. هر آرپی جی زن یک کمکی داشت و دو نفر دو نفر آنها را قرار داده بودند. او گفت باهم باشید. عراقی‌ها کمتر از ۱۰۰ متر با ما فاصله داشتند. تقریباً از آخر جنگل بطرف اهواز در حال آرایش گرفتن بودند. شهید غیور اصلی بچه‌ها را جمع کرد و گفت: برادرا بشینید. همه نشستند بصورت آهسته گفت: قبل از اینکه به طرف این بعثی‌ها برید یه چيزی می‌خوام بهتون بگم . افرادی رفتن پیش امام و گفتن خبر آمده که فردا اهواز بدست بعثی های عراقی می‌افتد. می‌دونید امام چه گفته؟ گفته مگر اهواز پاسدار ندارد. (مگه جوانان اهواز مرده‌اند که عراق اهواز را بگیرد) و بعد ادامه داد: هر کاری هست باید امشب انجام بدهیم والا فردا زن و بچه های ما مورد تعرض بعثی‌ها قرار می‌گیرن. همه به گریه افتادیم. می‌گفتیم نکنه ما در این‌جا کشته بشیم و فردا بعثی‌ها اهواز را بگیرند و قلب امام به‌درد بیاد. توی دل من که همچین چيزی بود. مطمئنم که بقیه هم همین‌طور فکر می‌کردن. همه عاشق امام خمینی بودند و نمی توانستند غم امام را ببینند. بعداً متوجه شدم این جریان بین حضرت امام و دکتر بهشتی بوده که فرموده بودن پس جوانان‌ اهواز کجایند؟ بعد غیور گفت که فقط همین را می‌خواستم بگ‌یم. دیگه برید به امید خدا. •⊰┅┅❀•❀┅┅⊰• ادامه دارد @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
؛ 🍂 رادیو به جای آهنگ مهر و مدرسه، آماده‌باش و آژیر قرمز و هشدار حمله هوایی را پخش می‌کرد. در فاصله کوتاهی بوی مرگ در تمام کوچه و خیابان‌ها پیچید. پیام افتتاح مدرسه، کلاس و درس که همیشه از زبان رئیس آموزش و پرورش شنیده می‌شد این بار با خبر شهادت رئیس آموزش و پرورش همراه بود. صمد صالحی و سی نفر از همکارانش شروع سال تحصیلی را با خون سرخ‌شان به همه دانش‌آموزان آبادان تبریک گفتند و این چنین بود که مدرسه، جبهه و اسلحه جای قلم را گرفت. بوی باروت جای بوی کتاب نو را... لباس بسیج جای روپوش مدرسه و نیمکت‌ها سنگر شدند. شهادت، مشق شد و معلم، فرمانده و دانش‌آموز و دانشجو شهید شدند. جنگ همه را غافلگیر کرده بود. آبادان آرام و سرزنده و پرتلاش به معرکه جنگ تبدیل شده بود... هر روز خبر ویرانی یک تکه از شهر به گوشم می‌رسید. ─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─ @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 متولد خاک پاک کفیشه نوشته : عزت الله نصاری ┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅ 🔸 قسمت سی‌وسوم معمولا عصرهای جمعه مغازه تعطیل بود و من هم آزاد. تو کوچه ما و بچه های همسن و سال ما، ۳ نفرمون شاغل بودیم و حقوق می‌گرفتیم. سعید یازع شاگرد شیشه بری بود، فرید شاگرد بنا بود، من هم شاگرد عطار. البته چند نفر دیگه هم کار میکردن ولی چون خانواده شون اجازه نمی‌دادن یا اینکه خودشون اهل ولخرجی نبودن، حاضر به مشارکت نبودن. خانواده سعید جزو خانواده های بسیار شلوغ کفیشه بودن، ۹ تا برادر، ۱۰-۱۲ تا پسرعمو و پسرعمه. خودشون به تنهایی یه محله بودن. بابای سعید اسمش حاج حمید بود، توی کوچه حلبی سازهای آبادان مغازه داشت. عموی سعید، حاج حسن و چندتا برادرزاده و خواهر زاده دیگه، تقریبا همه شون حلبی ساز بودن. توی کفیشه و کوچه ما از اینجور خانواده ها کم نداشتیم، خانواده عباسی که اصالتا اهل سه‌ده از روستاهای اطراف اصفهان است هم ۹ تا پسر داشتن، خانواده اوکی نژادیان که عرب هستن ۷ تا پسر، خانواده طرف نعمتی ۶ تا پسر. مدتی بود که به پیشنهاد یکی از بچه ها، ما ۳ نفر بصورت دوره ای، ظهرهای جمعه بچه ها را می‌بردیم سینما. من عاشق بزن بزن و بروس لی بودم. هفته ای که نوبتم بود می‌بردمشون فیلم‌های وسترن یا بروس لی. سعید عاشق فیلم ایرانی، می‌بردمون فیلم‌های فردین و بهروز وثوق و گوگوش و اینجور چیزها. فریدون عباسی، سعید را تشویق می‌کرد. فریدون خاطرخواه بهروزوثوق در نقش قیصر بود. سعید اینقدر عاشق فیلم‌های ایرانی بود که بعضی از فیلمها را ۱۸-۱۷ بار میدید و دیالوگها را حفظ می‌کرد. برای دیدن فیلم همکلاس سرجلسه امتحان نهایی حاضر نشد و چندتا تجدید آورد. یکی از علاقه های ماها این بود که به همین بهانه، سینماهای آبادان را ببینیم. هر هفته یه سینما می‌رفتیم، سهیلا کیهان ایران نیاگارا متروپل شیرین رکس خورشید تعداد سینماهای آبادان خیلی زیاد بود اکثرشون هم بالای پشت بوم سینما تابستونه داشتن. قدیما که هنوز کولر گازی و ایرکاندیشن نیومده بود، توی تابستونهای گرم آبادان نمی‌شد توی سالن سرپوشیده نشست، سینمادارها هم فضای پشت بوم را تبدیل به سینما کرده بودن. •⊰┅┅❀•❀┅┅⊰• ادامه در قسمت بعد @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
جا مهری ساخته شده توسط اسرای تکریت ۱۱ ( تبعیدی به رمادی ۹ ) 🍂 نخ و سوزن در اردوگاه ممنوع بود •┈••✾✾••┈• در اردوگاه‌های صلیب دیده چرخ خیاطی برای دوختن لباسهای پاره شده اسرا وجود داشت ولی در اردوگاه‌های مفقودین تا مدت‌ها حتی سوزن خیاطی هم ممنوع بود. اسرا مخفیانه با سیم خاردار سوزن درست کرده بودند و لباس‌های پاره پاره شده را می‌دوختند. البته بعدها اجازه خرید نخ و سوزن داده شد و کار هر روز اسرا وصله کاری لباس‌های مندرس و پاره شده بود که دیگر جایی برای وصله کاری نداشت. 🔸 تکریت ۱۱ ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 مردی که خواب نمی‌دید/ ۱۷۴ خاطرات مهندس اسداله خالدی نوشته داود بختیاری ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ صدایی از تو آسایشگاه بلند شد. چند نفر دویدند داخل. صدای تلویزیون ریخت تو محوطه. گوینده داشت اطلاعیه ای را می‌خواند. اطلاعیه پیامی از صدام بود. جمع شدیم دور تلویزیون. صدام در روز چهارشنبه بیست و چهار، پنج شصت و نه ضمن قبول قطعنامه ۱۹۷۵ الجزایر، موافقت خود را برای تبادل اسیرها اعلام کرده بود. •┈••✾○✾••┈• ادامه مطلب در کانال خاطرات ۲ حماسه جنوب ↙️ https://eitaa.com/joinchat/3008430653C3e0ae475b7 •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد کانال حماسه جنوب/ ایتا @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹؛🍂؛🌹 🍂؛🌹 عبور از 🌹؛ آخرین خاکریز ۴ خاطرات اسیر عراقی دکتر احمد عبدالرحمن ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔹 روزی جسد یکی از نیروهای کرد ضد ایران را تحویل گرفته و پرسشنامه مصدومین و متوفیات را برای او پُر کردم. این پرسشنامه، یک پرسشنامه رسمی است که برای نظامیان عراقی که مصدوم یا کشته می‌شوند و یا در حین انجام خدمت می میرند پُر می شود. از سوی دیگر جمعی از کردهای عراقی مسلح گاه و بیگاه از طریق مرزها به عراق نفوذ می‌کردند. آنها در برخی از پایگاه های زیرزمینی واقع در تپه ها و کوه ها نزدیک استقرار یافته بودند و هواداران آن گروه از سازمانها و احزاب کرد مخالف رژیم عراق بودند که از دهه ۵۰ وارد مبارزه ای بی امان با دولت مرکزی شده بودند. این گروه ها ضمن هدف قرار دادن مواضع استحکامات و خاکریزهایی که ارتش عراق در منطقه احداث کرده بود، کمین‌هایی نصب کرده و مین‌های ضدنفر و ضدتانک کار می گذاشتند که طی ده ماه قبل از شروع جنگ ده‌ها نفر را مجروح و مصدوم کرده بود. گروه‌های کرد ایرانی و عراقی نه تنها هیچ گونه درگیری با یکدیگر پیدا نمی‌کردند بلکه هر گروهی در طرف دیگر مرز برای اجرای هدف های خود تلاش می‌کرد. با تمامی این اتفاقات و برخوردها رسانه های تبلیغاتی عراق سکوت کردند، به همین سبب مردم عراق از زمان روی کار آمدن بعثی ها به طور کامل از مسائل جاری بی اطلاع بودند. از اوایل آوریل ۱۹۸۰ به خصوص بعد از ترور نافرجام طارق عزیز، عضو کادر رهبری حزب و شورای رهبری انقلاب، بر وخامت اوضاع افزوده شد. وی از قدرتمندترین شخصیت‌های رژیم به حساب می آمد. به طوری که حتی صدام جرئت برخورد با او را نداشت. اما بسیاری از عراقی ها از این موضوع مطلع نبودند. این ترور بعدها به حادثه مستنصریه شهرت یافت، زیرا این اقدام در صحن دانشگاه مستنصريه بغداد صورت گرفت، متأسفانه این اقدام، نافرجام ماند و مجری آن بلافاصله به شهادت رسید. همچنین برخی از دانشجویانی که در نزدیکی محل حادثه قرار داشتند، کشته شدند و مجروح به دنبال وقوع این حادثه تمامی دولتمردان گرفتار جنون عجیبی شدند، به طوری که صدام سه بار قسم یاد کرد که خون شهدایی که بر صحن مستنصریه جاری شده به هدر نخواهد رفت و این به واقع یک جنون تبلیغاتی بود زیرا تمامی مجروحان و مصدومان حادثه و عده ای که هنگام تشیع جنازه دانشجویان مقتول جراحت هایی برداشتند، بی دلیل به بزرگ ترین بیمارستان غیر نظامی عراق انتقال یافتند. بسیاری از پزشکان همکار به من اطلاع دادند که بیشتر مصدومیت‌ها ساده بود و فقط چند نفر دچار کوفتگی و ساییدگی پوست شده بودند و این امکان وجود داشت بلافاصله از بیمارستان مرخص شوند، ولی طرح از پیش تعیین شده اجازه این کار را نمی داد. عصر همان روز تلویزیون دولتی فیلم دیدار صدام از بستری شدگان و سخنرانی انفعالی و آتشین او را پخش کرد و ضمن ارائه تفسیرهایی در استهزای ایران و انقلاب مردم این کشور ادعا کرد که ایرانی‌ها با آن همه هیاهو کاری جز طرد شاه از کشورشان نکردند. به واقع کودتای ژوئیه سیاه جز طرد عبد الرحمن محمد عارف از کشورش چه دستاورد دیگری داشت؟ ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ادامه دارد لینک عضویت ↙️ @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 دور از تعلق‌های دنیا چشم‌هایش .... فروردین ۱۳۶۱ ایلام، دشت عباس عملیات فتح المبین عکاس: کامران جبرئیلی        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄   کانال رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 شهید مهدی زین‌الدین در یک نگاه        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄   کانال رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 "یخربون بیوتهم بایدیهم و ایدی المؤمنين." آیه ۲ سوره / حشر شما گمان نمی‌کردید که [یهودیان بنی‌نضیر] بیرون روند و خودشان گمان داشتند که دژهایشان در برابر خدا آنها را حفظ خواهد کرد. ‏ولی خدا از آنجایی که تصوّر نمی‌کردند بر آنان درآمد و در دلهایشان بیم افکند [طوری که] آنها خود به دست خود و به دست مؤمنان خانه‌های خود را خراب می‌کردند! صبح شما بخیر 👋 روزتان همواره الهی👋        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 شاهد عینی عملیات غیوراصلی🔟 خاطرات غلامرضا رمضانی ┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅ ✍ ...بعد از صحبت های غیوراصلی، یه مقدار که جلو رفتیم دیگه تانک های عراقی مشخص شدند و به چشم آمدند. یک درخت کُنار خیلی بزرگی در آنجا بود که برای فرار از نور ماه زیر سایه‌اش رفتیم. همانطور که بصورت آماده‌باش مانده بودیم، یکی از نفربرهای فرماندهی دشمن از توی جنگل بیرون آمد و به‌طرف خانه های حمیدیه حرکت کرد. هدف او از این شناسایی ارزیابی شهر بود تا ببیند نیرویی در آنجا حضور دارد یا خیر. بعد از اندک زمانی که در حال برگشت بود، شهید اسکندری با آرپی جی گلوله‌ای به طرفش شلیک کرد و این اولین گلوله ای بود که شروع شده بود. شلیک او به تانک نخورد. با اینکه به تانک اصابت نکرد ولی عراقی‌ها از همین شلیک، دیوانه شده بودند و بی هوا تیربارهایشان و گلوله های تانک مرتب شلیک می‌کردند. این آتش بازی شاید حدود نیم ساعت ادامه داشت. من و شهيد حمید معینیان به سمت راست جاده و داخل یک شیار کشاورزی مستقر شدیم. در مسیر ما، کشاورزان از روز قبل محصولات خود را آبیاری کرده و مشکلاتی ناخواسته برایمان رقم خورده بود. تانکهای دشمن همه به‌طرف چپ در حال آرايش بودند. هدف از شناسایی حمیدیه این بود که بقیه تانکها به آنجا بیایند و پایگاه اولیه خود را در آنجا بزنند و از آنجا هجوم بیاورند به طرف شمال تا جاده اهواز اندیمشک را تصاحب کنند که دیگر کمکی هم از شهرهای دیگر غیر ممکن باشد، الا از طریق دزفول مسجدسلیمان که خیلی طولانی می‌شد. و اگر عنایت خداوند تبارک وتعالی نبود برای آزادی خود حمیدیه شهدای زیادی می‌دادیم، ناگفته نماند که ستون پنجم کمک زیادی برای جلو آمدن عراقی‌ها در این منطقه کرده بود. •⊰┅┅❀•❀┅┅⊰• ادامه دارد کانال رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 دلنوشته شهید سید حسین علم الهدی از دل سنگر        ‌‌‍‌‎‌ ┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ✍...من در سنگر هستم. در این خانه محقر. در این خانه فریاد و سکوت. فریاد عشق و سکوت. امشب پاس دارم. ساعت یک و سی ونه دقیقه. چه شب باشکوهی است. این سنگر، این گودی در دل زمین، این گونی های بر هم تکیه داده شده، پر از حرف است. تنهایی، عمیق ترین لحظات زندگی یک انسان است. خدایا این خانه کوچک را برای من مبارک گردان. در این چند روز با خاک انس گرفته ام. بوی خاک گرفته ام. حال می فهمم که علی بن ابیطالب (ع) چگونه می فرماید: در سجده نماز حرکت اول، خم شدن روی مهر، این معنا را می‌دهد که خاک بوده ایم. حرکت دوم این معنا را دارد که از خاک برخاسته ایم، متولد شده ایم. حرکت سوم رفتن دوباره به خاک به این معناست که دوباره به خاک برمی گردیم؛ مرگ و حرکت چهارم به این معناست که دوباره زنده می‌شویم. حیات قیامت. اما در این سنگر همیشه در کنار این خاکیم و خاک پناهگاه مان است. درون سنگر با خود سخن می‌گویم. راستی چه خوب است از این فرصت استفاده کنم و با قرآن آشنا شوم. آیات خدا را بخوانم. حفظ کنم و سپس زمزمه کنم. و بعد شعار زندگی قرار دهم، باشد این دل پرهیجان و تپش را آرامش دهد....        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
وقت اندک است ؛ زمین را اعتباری نیست درگیرِ آسمان شویم ... وقت استجابت دعا        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄   کانال رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 متولد خاک پاک کفیشه نوشته : عزت الله نصاری ┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅ 🔸 قسمت سی‌وچهارم یکی از سینماهای آبادان کلا تابستونه بود و خیلی هم باحال و ارزون قیمت بود، سینما بهمنشیر. این سینما در مقابل سینما تاج که برای کارمندان شرکت نفت ساخته شده بود، برای کارگرها بود. سینما تاج که در ابتدای منازل کارمندان شرکتی در محله بوارده جنوبی قرار داشت عمومی نبود، مختص کارمندها بود و بسیار لوکس و مجلل. سینما بهمنشیر در محله کارگری بهمنشیر چسبیده به دیواره پلیتی پالایشگاه قرار داشت. صندلی‌های فلزی و کف سیمانی بلیطش هم ۲ ریالی و ۳ ریالی بود، اتفاقا فیلمهای خیلی قشنگ و به روزی میاورد. فیلمهای آسمانخراش جهنمی و کینگ کونگ و ده فرمان را توی همین سینما دیدیم. فرید خنافره عاشق فیلم هندی بود، مادر هند، سنگام، بوبی، شعله ووو. خانواده فرید خنافره کم جمعیت بودن فقط ۲ تا برادر بودن. توی کفیشه خانواده کم جمعیت هم داشتیم. خانواده جلالیان فقط ۴ تا دختر داشتن، خانواده ایی بسیار محجوب و بی صدا. آقای جلالیان جزو ورزشکاران در رشته فوتبال، دومیدانی، دوچرخه سواری شرکت نفت بود. خانم جلالیان را به اسم مامان سوسن می‌شناختیم، بین زنهای کوچه مورد احترام بود و بعضی از بچه ها بهش لقب خاله داده بودن. سینما+ نصفه ساندویچ کالباس+ نوشابه کوچیک. یه جمعه، من یه کیسه بزرگ توپ پلاستیکی گرفتم و از ساعت ۱۶ شروع به بازی کردیم. ۵-۶ تا تیم تشکیل دادیم. هر وقت توپ پاره می‌شد یا اینکه همسایه ها پاره میکردن، یه توپ نو از کیسه در می‌آوردیم. پرطرفدارترین ورزش در آبادان فوتباله، تعداد زیادی از بازیکنان تیم ملی آبادانی هستن. چند تا زمین خاکی داریم، ما به زمینهای خاکی بزرگ می‌گیم گراند، گراند یه کلمه انگلیسی است. گراند شاپوری، گراند گیسی، گراند خاکی و چندتای دیگه. بچه هایی که بزرگتر هستن و تیم های فوتبالی که رسمیت دارن توی این زمینها بازی می‌کنن ما که بچه هستیم و با توپ پلاستیکی بازی میکنیم مجبوریم توی کوچه ها بازی کنیم. تا ساعت ۱ نصفه شب بازی کردیم، آخرش هم بعلت دعوای بسیار سختی که بین پدران همسایه ها با ما پیش اومد فوتبال تعطیل شد. چندین نفر از بچه های کفیشه توی بازی فوتبال واقعا استاد بودن، تکنیکهای خاص و عجیب و غریب و منحصر بفردی داشتن، نعمت مراد زاده، فاضل قیطانی، عبدالرضا یازع، سیامک احسانپور. سیامک یه تکنیک استثنایی داشت، در حین دریبل زدن یه جور خاصی روی توپ میایستاد و یهویی یه پاس میداد که قابل مهار نبود. همه اینها یه طرف، منوچهر شریفی یه طرف. خونه شون روبروی مسجد فاطمیه بود. بازی فوتبالش را ندیده بودم و نمیدونم چقدر وارد بود اون چیزی که منوچهر را از همه متمایز میکرد علاوه بر سرخ و سفیدیه صورتش، حرف زدنش بود. لامصب اینقدر تند حرف میزد که آدم حیرون میشد. من هیچوقت نتونستم بفهمم چه جوری مغز و زبونش هماهنگ میشن و آیا خودش میفهمه چی میگه؟ بهمین دلیل میگذاشتنش داور، وقتی به یه بازیکنی ایراد می‌گرفت اون بیچاره چون نمی‌تونست بفهمه داور چی میگه مجبور می‌شد تسلیم بشه. •⊰┅┅❀•❀┅┅⊰• ادامه در قسمت بعد @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا