eitaa logo
پژوهش اِدمُلّاوَند
394 دنبال‌کننده
10.6هزار عکس
1.2هزار ویدیو
230 فایل
🖊ن وَالْقَلَمِ وَمَايَسْطُرُونَ🇮🇷 🖨رسانه رسمی محسن داداش پورباکر پژوهشگراسنادخطی،تبارشناسی وفرهنگ عامه 🌐وبلاگ:https://mohsendadashpour2021.blogfa.com 📩مدیر: @mohsendadashpourbaker 🗃پشتیبان: #آوات_قلمܐܡܝܕ 📞دعوت به سخنرانی و جلسات: ۰۹۱۱۲۲۰۵۳۹۱
مشاهده در ایتا
دانلود
Mohsen Baker: 🌙 📝ردیف ماه های تبری (طبری)ماه های شمسی (خورشیدی) ۱.فردینه ماه همزمان با مرداد ماه ۲.کرچه ماه همزمان با شهریور ماه ۳.هره ماه همزمان با مهر ماه ۴.تیره ماه همزمان با آبان ماه ۵.ملاره ماه همزمان با آذر ماه ۶.شروینه ماه همزمان با دی ماه ۷.میرماه همزمان با بهمن ماه ۸.اونه ماه همزمان با اسفند ماه ۹.ایام پتک یا شیشک (گاهنبار)آغاز نوروز ۱۰.ارکه ماه همزمان با فروردین ماه ۱۱.دماه همزمان با اردیبهشت ماه ۱۲.وهمنه ماه همزمان با خرداد ماه ۱۳.نوروزماه همزمان با تیر ماه ✍ سال تبری دوازده ماه‌ است که با فردینه ما از ۲ مردادماه هجری خورشیدی آغاز می‌شود. ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─ 📑 @edmolavand 📚ܐܡܝܕ 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
❤️ 🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄﷽🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄• 📚ܐܡܝܕ @edmolavand 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
هدایت شده از A.22💌
💞 📜نقل رویداد دختری بنام آسیه وپسری بنام نوردین ...... 🎙نقل رویداد از زنده یاد کبرا مزرعه فرزند مرحوم حاج قربان مزرعه ...... ✍نقل رویداداینکه در دوره ای از تاریخ درمنطقه نقل شد که خانواده ای در یکی از روستاهای کتول بودن که از نظر مالی وضع اوضاع خوبی داشتن این خانواده داری چن پسر و چند دختر بودن به جز آخرین فرزند خانواده که نامش بود همگی متاهل بودن و ازدواج کرده بودن همگی سر خونه زندگی خودشون بود ... 📌خلاصه که فرزند آخری هم به سن تکلیف ازدواج رسید و به واسطه ای از بستگان با دختری در روستای بنام ازدواج میکنه . 👈خلاصه به وسیله واسطه میرن خواستگاری و از نوردین تعریف میکنه و اینا وصلت به لطف خداوند و این واسطه سر گرفت.... این دختر هم آسیه خانم یه دختری نجیب و مهربان و خوش بر روحی و صبر حوصله داری بود که حد و حساب نداشت دیگه وصلت سر میگیره و یه مراسمی ام برا شون میگیرن و نامزد شدن... آقا نوردین بعد از اینکه دوماد این خانواده شد مدته چن روزی خونه پدر خانومش موند... 📌خلاصه چن روزی خونه پدرخانومش موند و بدش رفت به سمت خونه خودشون... خانواده نوردین تصمیم گرفتن که عروسشونو با خانوادش دعوت کنن بحساب یه مهمانی بگیرن برای عروسشون... مهمانی گرفتن و عروس به همراه خانواده رفتن خونه پدرشوهرش... مهمانی تموم شد و خانواده ی پدر عروس برگشتن و آسیه چن روزی خونه پدرش شوهر موند... برادر و خواهرهای نوردین سر خونه زندگیشون بودن به خانواده پدر سر میزدن اما بیشتر خونه خودشون بودن همچین پدر مادر نوردین کمی دست تنها بودن ... 📌خلاصه که این تازه عروس چن روزی خونه پدر شوهر موند و شد کمک به دست مادر شوهر شروع کرد مادر شوهرش کمک کردن کارهای مادر شوهر رو انجام دادن ‌‌‌آسیه از آن دسته دخترهای بود که اهل کارو زندگی بود که شروع کرد به کمک کردن به مادر شوهر.... 👇👇 https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3477 ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─ 💥 @edmolavand 📚ܐܡܝܕ 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
هدایت شده از A.22💌
✍خلاصه که این تاره عروس باتمام عروسهای این خانواده فرق داشت خیلی زن کاری و انسان بادرک فهم تری نسبت به عروسهای دیگه این خانواده بود....مادرشوهر هم خیلی خوشحال بود که چنین عروسی گرفته و فرزندش چه جای خوبی ازدواج کرده ... 📌خلاصه که پدرو مادر شوهر آسیه خیلی خاطره عروسشونو میخواستن خیلی دوستش داشتن میگفتن چه دختر خوبی هست چه دختر با پدر مادری هست .... پدر شوهر گفت که هرچی میخواد براش بگیرید 👈خلاصه که آسیه تو دل پدر و مادر شوهرش جا افتاد پدر شوهرش ميگفت از دختر های خودمون بیشتر کار میکنه خواهرای نوردین هم خاطر آسیه رو میخواستن و به پدر و مادرشان گفتن که آسیه خیلی داره براتون زحمت میکشه باید برای عروسیش سنگ تمام بزارید ....براش رخت ولباس های خوبی بگیرین دیگه آسیه کم کم تودل تمام فامیلهای شوهرش جا افتاده بود وهمه فامیل دوستش داشتن ... 👈خلاصه که مدتی گذشت و یکی از مراسمات شد حالا عروس دیدن بود یا مراسمی دیگه ای که شد خلاصه یکی از مراسمات شد و مراسم گرفتن و مو قع عروسی هم مراسم شاد هست هم در وصف همان مراسم و ملودی‌های ثلیقه ای سینه به سینه اجرا میکنن یسریا هم در همان مراسمی که هستن فلبداع یهو در وصف همان مخاطب اجرای میکنن ملودی هی اشعاری خلاصه که میخونن .... حالا یسری ها اول صحبتی هست بد تبدیل به آهنگ میشه یسریاام همزمان با آهنگ اشعار مورد نظرو میخونن ... 👈خلاصه که در این مراسم هم همینجور که مراسم و گرم داشتن موقع رقص پایکوبی و خوندنها او اینا رخت و لباس و طلا های که برای عروسشون گرفته بودن و مادر شوهرش به همین رویدا و نشان دادن وسایل عروسش و خیلی هم عروسش و دوست داشت و و خواست یه تقدیر تشکر هم از خانواده عروسش داشته باشه البته اول مراسم خیلی از خانواده عروسش و فامیلهاش تشکر داشت و خیلی هم از آسیه جلو فامیلهاش تعریف می‌کرد... یکسره از خوبیها ی عروسش میگفتن دیگه موقع نشان دادن وسیله های عروس که شد و هی دست میزدن و شادی میکردن مادر شوهر به همین واسطه نشان دان وسایل و عروسشو برا ی عروسش بحساب تعریف کنه وسایل که خریداری کرده رو نشان بده و بگه شروع کرد ملودی هی با اشعاری خوندن: 🌸چادر نو بیاردیم ماشاالله به دخترتان 🌸پیرهن نو بیاردیم ماشاالله به دخترتان 🌸چارقد نو بیاردیم ماشاالله به دخترتان 🌸جامعه نو بیاردیم ماشالله به دخترتان 🌸روفاک نو بیاردیم ماشاالله به دخترتان 🌸دستبند طلا بیاردیم ماشاالله به دخترتان 🌸انگو شتر طلا بیاردیم ماشاالله به دخترتان 🌸خفتی طلا بیاردیم ماشاالله به دخترتان 🌸گوشوار طلا بیاردیم ماشاالله به دخترتان 📌خلاصه که در بین شادی های که داشتن میخوندن اینجا هم مادر شوهر این ملودی رو با این اشعار خوندو مدتی در مراسمات اجرا می‌شد و بدها کم کم از ذهن برخی از مردم مثل یسری از ملودی‌های دیگر پاک شد البته از ذهن برخی از انسانها... البته یسری از رویدادها فلبداعه ام برگرفته ای از از یکدیگر اجرا می‌شد ... دیگه مادرشوهر اینها رو خوندو مراسم تمام شد مدتی بدهم عروسی گرفتن و رفتن سر زندگی خودشون ودرکنار خانه پدر نوردین خونه ساختن و در کنار پدر و مادر زندگیشونو ادامه دادن کم کم صاحب اولاد و زندگی شدن...... 🖊گردآوری: https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3477 ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─ 💥 @edmolavand 📚ܐܡܝܕ 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
هدایت شده از A.22💌
📝 کتابخانه ی اسناد و آثار منتشر نشده بدون خدمات عمومی 👇👇 🔎جهت دسترسی به مطالب دلخواه تان در این فهرست جستجو کنید: 👇👇 💞منظومه ها: آنچه از منظومه ها، داستانها و وقایع بومی و محلی که در قالب اسناد یا تحقیقات میدانی و به دست ما رسیده است. 📜 📩منظومه های پیرامون زندگیتان و یا آنچه از اطراف شنیده اید را برای ما ارسال کنید، به نام شما ثبت و منتشر خواهیم کرد. https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3480 ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─ 💥 @edmolavand 📚ܐܡܝܕ 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
هدایت شده از A.22💌
هدایت شده از A.22💌
هدایت شده از A.22💌
هدایت شده از A.22💌
هدایت شده از A.22💌
هدایت شده از A.22💌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اصالت پسر خوش صدا مازندران🍃 👌👌 🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄﷽🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄• 📚ܐܡܝܕ @edmolavand 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
28.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌تاشون تپه روستای کرچا و دورنمای از روستای شلدره (میوه جنگلی پاییزی) هم نزدیک برسین هسته😃😍 🎥 سلمان محمدی 🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄﷽🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄• 📚ܐܡܝܕ @edmolavand 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
هدایت شده از میرمریم
Ziyarat-Ashura-ali-fani-232665.mp3
8.41M
🌱 ‍ــ شفاوشفاعت امام حسین را دردنیاوآخرت روزى کن🤲 🌟اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ 🌟وَعَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ 🌟وَعَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَيْنِ(ع) 🌟وَعَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَيْن التـماسِ‌دعـا...💔 🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄﷽🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄• 📚ܐܡܝܕ @edmolavand 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
هدایت شده از A.22💌
🌍#اسپرز تصاویر زیبا از روستای اسپرز🌺 سلام شمه صِواحی بخیر👌👌 🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄﷽🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄• 📚#آوات_قلمܐܡܝܕ @edmolavand #قرارگاه_فرهنگی_سیده_میر_مریم 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
هدایت شده از A.22💌
🕌 انگ رزم گرگانی ها 🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄﷽🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄• 📚ܐܡܝܕ @edmolavand 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
هدایت شده از A.22💌
🌍پرتاس مرسلو (منزل سر) 🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄﷽🍃⃟🌸᭄•🍃⃟🌸᭄• 📚ܐܡܝܕ @edmolavand 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
🍃🌸🍃🌸🍃🌸 ✍می گویند روزی ناصرالدین شاه به کریم شیره ای گفت نام ابلهان عمده تهران را بنویس ! کریم گفت به شرط آنکه نام هر کسی را بنویسم عصبانی نشوی و دستور قتل مرا صادر نکنی ! شاه به کریم شیره ای قول داد. 🔸کریم در اول لیست اسم ناصرالدین شاه را نوشت ! شاه عصبانی شد و خطاب به کریم گفت : اگر ابلهی و حماقت مرا ثابت نکنی میر غضب را احضار می کنم تا گردنت را بزند ! کریم گفت : مگر تو براتی پنجاه هزار تومانی به پرنس ملکم خان نداده ای که برود در پاریس آن را نقد کند و بیاورد؟! 🔹ناصرالدین شاه گفت : بلی همین طور است. کریم گفت : من تحقیق کرده ام، پرنس همه املاک و اموال خود را در این مملکت نقد کرده و زن و فرزند و دلبستگی هم در این دیار ندارد، اگر آن وجه را به دست آورد و دیگر به مملکت برنگردد و تو نتوانی به او دست یابی چه می گویی!؟ 🔸ناصرالدین شاه گفت : اگر او این کار را نکرده و آن پول را پس بیاورد تو چه خواهی گفت ؟ کریم شیره ای گفت : آن وقت نام شما را پاک می کنم و نام او را در اول لیست می نویسم!! 🔹کریم شیره‌ای دلقک مشهور دربار ناصرالدین شاه قاجار بود. محبوبیتش نزد شاه باعث شد که زمانی که وی مُرد سه روز عزای عمومی اعلام شود. او در اصفهان زندگی می‌کرده‌ است و همه او را با نام کریم پشه می‌شناختند (به خاطر نیش و کنایه ‌هایش) 📚منبع : کریم شیره‌ای؛ دلقک مشهور دربار ناصرالدین شاه قاجار https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3482 ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─ 💥 @edmolavand 📚ܐܡܝܕ 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
🍂🌺🍂🌺🍂🌺 📝 گریست.❗️ ✍در سال ۱۲۶۴ قمرى، نخستین برنامه‌ى دولت ایران براى واکسن زدن به فرمان امیرکبیر آغاز شد. در آن برنامه، کودکان و نوجوانانى ایرانى را آبله‌کوبى مى‌کردند. اما چند روز پس از آغاز آبله‌کوبى به امیر کبیر خبردادند که مردم از روى ناآگاهى نمى‌خواهند واکسن بزنند. 🔹به‌ویژه که چند تن از فالگیر‌ها و دعانویس‌ها در شهر شایعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه یافتن جن به خون انسان مى‌شود. هنگامى که خبر رسید پنج نفر به علت ابتلا به بیمارى آبله جان باخته‌اند. امیر بى‌درنگ فرمان داد هر کسى که حاضر نشود آبله بکوبد باید پنج تومان به صندوق دولت جریمه بپردازد. 🔸او تصور مى کرد که با این فرمان همه مردم آبله مى‌کوبند. اما نفوذ سخن دعانویس‌ها و نادانى مردم بیش از آن بود که فرمان امیر را بپذیرند. شمارى که پول کافى داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبله‌کوبى سرباز زدند. شمارى دیگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبار‌ها پنهان مى‌شدند یا از شهر بیرون مى‌رفتند. 🔹روز بیست و هشتم ماه ربیع الاول به امیر اطلاع دادند که در همه‌ى شهر تهران و روستاهاى پیرامون آن فقط سى‌صد و سى نفر آبله کوبیده‌اند. در همان روز، پاره دوزى را که فرزندش از بیمارى آبله مرده بود، به نزد او آوردند. امیر به جسد کودک نگریست و آنگاه گفت : ما که براى نجات بچه‌هایتان آبله‌کوب فرستادیم. 🔸پیرمرد با اندوه فراوان گفت : حضرت امیر، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبیم جن زده مى‌شود. امیر فریاد کشید : واى از جهل و نادانى، حال، گذشته از اینکه فرزندت را از دست داده‌اى باید پنج تومان هم جریمه بدهی... پیرمرد با التماس گفت : باور کنید که هیچ ندارم.. امیرکبیر دست در جیب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت : 🔹حکم برنمى‌گردد، این پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز. چند دقیقه دیگر، بقالى را آوردند که فرزند او نیز از آبله مرده بود. این بار امیرکبیر دیگر نتوانست تحمل کند. روى صندلى نشست و با حالى زار شروع به گریستن کرد... در آن هنگام میرزا آقاخان وارد شد. او در کمتر زمانى امیرکبیر را در حال گریستن دیده بود. 🔸علت را پرسید و ملازمان امیر گفتند که دو کودک شیرخوار پاره دوز و بقالى از بیمارى آبله مرده‌اند. میرزا آقاخان با شگفتى گفت: عجب، من تصور مى‌کردم که میرزا احمدخان، پسر امیر، مرده است که او این چنین هاى‌هاى مى‌گرید. سپس، به امیر نزدیک شد و گفت: گریستن، آن هم به این گونه، براى دو بچه‌ى شیرخوار بقال و چقال در شأن شما نیست. 🔹امیر سر برداشت و با خشم به او نگریست، آنچنان که میرزا آقاخان از ترس بر خود لرزید. امیر اشک‌هایش را پاک کرد و گفت: خاموش باش. تا زمانى که ما سرپرستى این ملت را بر عهده داریم، مسئول مرگشان ما هستیم. میرزا آقاخان آهسته گفت : ولى اینان خود در اثر جهل آبله نکوبیده‌اند. امیر با صداى رسا گفت : و مسئول جهلشان نیز ما هستیم... 🔸اگر ما در هر روستا و کوچه و خیابانى مدرسه بسازیم و کتابخانه ایجاد کنیم، دعانویس‌ها بساطشان را جمع مى‌کنند. تمام ایرانى‌ها اولاد حقیقى من هستند و من از این مى‌گریم که چرا این مردم باید این قدر جاهل باشند که در اثر نکوبیدن آبله بمیرند. https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3483 ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─ 💥 @edmolavand 📚ܐܡܝܕ 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
🍃🌸🍃🌸🍃🌸 📝داستان‌ ابوالقاسم‌ بختیار اولین‌ ایرانی 📚 ✍یکی از خان های بختیاری هر روز که فرزندانش را به مدرسه میفرستاد، خدمتکار خانه به نام ابوالقاسم را با فرزندانش میفرستاد تا مراقب آنها باشد. ابوالقاسم هر روز فرزندان خان را به مدرسه میبرد و همان جا میماند تا مدرسه تعطیل میشد و دوباره آنها را به منزل میبرد. دبیرستانی که فرزندان خان در آن تحصیل میکردند یک کالج آمریکایی (دبیرستان البرز) بود که مدیریت آن بر عهده دکتر جردن بود. 🔹دکتر جردن قوانین خاصی وضع کرده بود. مثلا برای دروغ، ده شاهی کفاره تعیین کرده بود. اگر در جیب کسی سیگار پیدا میشد یک تومان جریمه داشت! میگفت لوله بی مصرفی است که یک سر آن آتش و سر دیگر آن احمقی است! القصه... دکتر جردن از پنجره دفتر کارش میدید که هر روز جوانی قوی هیکل، چند دانش آموز را به مدرسه می آورد. 🔸یک روز که ابوالقاسم در شکستن و انبار کردن چوب به خدمتگذار مدرسه کمک کرد. دکتر جردن از کار ابوالقاسم خوشش آمد و او را به دفتر فرا خواند و از او پرسید که چرا ادامه تحصیل نمیدهد؟ ابوالقاسم گفت چون سنم بالا رفته و پول کافی برای تحصیل ندارم و با داشتن سه فرزند قادر به انجام دادن این کار نیستم. 🔹دکتر جردن با شنیدن این حرفها، پذیرفت که خودش شخصا، آموزش او را در زمانی که باید منتظر بچه های خان باشد بر عهده بگیرد! او بعلت استعداد بالا ظرف چند سال موفق به اخذ دیپلم شد و با کمک دکتر جردن برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت. و سرانجام در سن ۵۵ سالگی مدرک دکترای پزشکی خود را از دانشگاه نیویورک گرفت. 🔸دکتر ابوالقاسم بختیار، اولین پزشک ایرانی است که تا سن ۳۹ سالگی تحصیلات ابتدایی داشت!! جالب اینکه فرزندان اون نیز پزشک شدند! دکتر ساموئل مارتین جردن معلم آمریکایی از سال ۱۸۹۹ تا ۱۹۴۰ ریاست کالج آمریکایی را در تهران بر عهده داشت. او ايران را وطن دوم خود می ‌ناميد و همواره از آن به نيكی ياد می‌كرد. 🔹جردن به دانش آموزانش میگفت من میلیونر هستم زیرا هزارها فرزند دارم که هر کدام برای من، برای ایران و برای دنیا میلیونها ارزش دارند. به پاس خدمات بی حد این مرد بزرگ، خیابانی در تهران بنام خیابان جردن برای بزرگداشت و زنده نگاه داشتن نام او نامگذاری شد. 💠سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز مرده آن است که نامش به نکویی نبرند. https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3484 ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─ 💥 @edmolavand 📚ܐܡܝܕ 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
✨﷽✨ ✍عبيد بن زراره میگويد : از ا علیه السلام پرسيدم: ؟ 🌸آن حضرت فرمودند : گناهان کبيره در نوشتار علی بن ابی طالب (ع) هفت چيز است: 👇👇 ❶کفر به خداوند، ❷کشتن انسان، ❸عاق پدر و مادر شدنּ، ❹ربا گرفتن، ❺خوردنּ مال يتيم به ناحق، ❻فرار از جهاد ❼تعرب بعد از هجرت 🔸عبيد میگويد : از امام پرسيدم : گناه يك درهم از مال يتيم خوردن بزرگتر است يا ترک نماز؟ حضرت فرمودند : ترک نماز عرض کردم: شما ترک نماز را از گناهان کبيره به حساب نياورديد!!! حضرت فرمودند : اولين گناه کبيره چه بود؟ عرض کردم : کفر به خداوند فرمودند : شکی نيست که تارک کافر است. 📚 ج ۱۱ ص ۲۵۴ https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3485 ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─ 💥 @edmolavand 📚ܐܡܝܕ 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
🍂🌺🍂🌺🍂🌺 📝 ✍در جریان جنگ دوم ایران و روس، هنگامی كه قوای روسیه وارد تبریز شدند، فرماندهان قشون روس تصمیم گرفتند به سوی میانه پیشروی و تمام منطقه آذربایجان را به تصرف خود در آورند. در این وضعیت كه روس‌ها منزل به منزل پیشروی می‌كردند دولت ایران مجبور شد شرایط صلحی را كه دولت روسیه تحمیل می‌كرد كاملاً بپذیرد. 🔸، برای خاتمه جنگ و انعقاد پیمان صلح، روز معینی را مشخص و به بزرگان و اكابر و اعاظم قوم و درباریان و اشراف و نمایندگان اقشار مختلف مردم بار عام داد. برای اینكه مراسم "روز سلام" به خیر و خوشی برگزار گردد قبلاً تعهداتی اندیشیدند و دستوراتی صادر گردید راجع به اینكه در مقابل هر جمله از فرمایشات شاه چه پاسخی باید داده شود! 🔹در وقت مقرر و ساعت معهود، شاه آمد و بر تخت سلطنتی جلوس كرد و فرمود: «اگر ما امر كنیم كه ایالات جنوب و ایالات شمال همراهی كنند و یك مرتبه به روس منحوس بتازند و دمار از روزگار این اقوام بی ایمان در بیاورند، چه پیش خواهد آمد؟» مخاطبان تعظیم سجده مانندی كرده و گفتند: «بدا به حال روس! بدا به حال روس!» 🔸شاه مجدداً گفت: «اگر فرمان قضا، ‌شرف صدور یابد كه قشون خراسان با قشون آذربایجان یكی شود و توامان به این گروه بی‌دین و ملحد حمله كنند چه خواهد شد؟» جملگی عرض كردند: «بدا به حال روس! بدا به حال روس!» 📌فتحعلی شاه مجدداً پرسید: «اگر توپچی‌های خمسه را به كمك توپچی‌های مراغه بفرستیم تا با توپ خود تمام دار و ندار این كفار را با خاك یكسان كنند چه خواهد شد؟» 🔹باز جواب آمد كه: «بدا به حال روس! بدا به حال روس!» 👈خلاصه چندین فقره از این قماش اگرهای دیگر رد و بدل شد و جواب آمد: «بدا به حال روس! بدا به حال روس!» دو نفر از درباریان متملق كه در سمت چپ و راست شاه ایستاده بودند خود را به روی پای قبل عالم انداخته گفتند: «قربان! مكش! مكش! كه عالم زیر و رو خواهد شد!» 🔸شاه كه تا این لحظه بر روی تخت نشسته و پشت به دو عدد متكای مروارید دوزی شده الماس نشان داده بود از اظهارات چاپلوسانه مشتی درباری و نزدیكان مافنگی خود به هیجان آمده، ناگهان روی دو زانو بلند شد، شمشیر خود را که به كمر بسته بود به قدر یك وجب از غلاف بیرون كشید و این شعر را با صدای بلند خواند: كشم شمشیر مینایی كه شیر از بیشه بگریزد زنم بر فرق پاسكویچ كه دود از پطر برخیزد 🔹دو نفر از درباریان متملق كه در سمت چپ و راست شاه ایستاده بودند خود را به روی پای قبل عالم انداخته و گفتند: «قربان! مكش! مكش! كه عالم زیر و رو خواهد شد! 📌شاه قاجار پس از لحظه‌ای سكوت، گفت: «حالا كه این طور صلاح می‌دانید ما هم دستوری می‌دهیم با این قوم بی‌ایمان كار را به مسالمت ختم كنند و مجدداً شمشیر را غلاف كرد!» و بدین شکل امضاء شد. 📜پیمان‌نامهٔ ترکمانچای، پیمانی است که در روز پنجشنبه، ۱ اسفند ۱۲۰۶ خورشیدی (۵ شعبان ۱۲۴۳ قمری) مطابق با ۲۱ فوریه ۱۸۲۸ میلادی در پی جنگ‌های ایران و روسیه در دوره قاجار بین این دو کشور در قریه ترکمانچای امضا شد. 👈برای امضای این پیمان از سوی فتحعلی‌شاه پادشاه ایران، میرزا ابوالحسن خان شیرازی و الله‌یار خان آصف‌الدوله و از سوی امپراتور روسیه ایوان پاسکویچ حضور داشتند. برپایهٔ این قرارداد، سه ایالت دیگر قفقاز، یعنی ایروان، نخجوان و بخش‌های دیگری از تالش زیر سلطهٔ روس‌ها قرار گرفت، حاکمیت ایران بر دریای خزر محدودتر شد و مردم ایران ناچار از پذیرش کاپیتولاسیون (قضاوت کنسولی) گردیدند. بدین‌سان، میان مردم قفقاز و دیگر مردم ایران، دیوار جدایی برپا شد. https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3486 ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─ 💥 @edmolavand 📚ܐܡܝܕ 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
📜داستان یا تاریخچه از ماست که بر ماست. ✍در روزگاران قدیم عده‌ای از مردم با یکدیگر دوست بوده و هر کاری را به همراه یکدیگر انجام می‌دادند. این موضوع سبب شده بود که کار درست و نادرست را به همراه یکدیگر انجام دهند و با یکدیگر ثواب و گناه کنند. این دسته از مردم روزی تصمیم گرفتند تا کار نادرستی را انجام دهند و با این روش منفعت و سودی به دست بیاورند. 🔸ولی نمی‌دانستند که خداوند با گناهکاران دوست نبوده و بلکه سر آن‌ها چیزی خواهد آورد که از گفته و کرده خود پشیمان خواهند شد. از قدیم و ندیم نیز گفته‌اند که هر کسی سزای اعمال خودش را خواهید دید و کسی را از عوض دیگری مجازات نخواهند کرد. چندین مدت گذشت و روزی ناگهان یکی از این مردم به مریضی سختی دچار شد که همه را به آن نیز مبتلا کرد. 🔹آن‌ها که حال و روز خوبی نداشتند با خود گفتند: مگر ما چه کرده‌ایم که حال به این روز افتادیم؟ هیچ یک خبری از پاسخ این پرسش نداشتند که ناگهان پیرمردی گفت: ای مردم، ما گناهان بسیاری را انجام داده‌ایم و این مریضی نیز عاقبت اعمالمان است. پس بدانید و آگاه باشید که از ماست که بر ماست. https://mohsendadashpour2021.blogfa.com/post/3481 ─═༅𖣔❅ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ❅𖣔༅═─ 💥 @edmolavand 📚ܐܡܝܕ 📡✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🇮🇷࿐჻𖣔༅═─
هدایت شده از A.22💌