eitaa logo
گلچین شعر
13.8هزار دنبال‌کننده
734 عکس
256 ویدیو
10 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
همیشه عشق را در تو فرایندی جدا دیدم  و در هر پیچ و خم از تار گیسویت خدا دیدم نه دور از تو توانم هست و نه با تو توانم بود رها خود را شبیه ذره وقتی در هوا دیدم مرا دوری و مهجوری چنان آزرده دل کرده ست که از روز ازل خود را هم آغوش بلا دیدم نه ایوبم نه موسایم نه صحرایم  نه دریایم ولی در  ناتوانی خویش را هم چون عصا دیدم درون آسمان قلب من امشب چه غوغایی ست تو را چون اختر سعدی به تعبیری هما دیدم چه یاحق یاحقی دارد به شب ها مرغ آمینت برای درد دل کردن تو را تا آشنا دیدم تمام حسّ و حالم را درون شعر می ریزم چون این چنگ غزل را با نوایم هم نوا دیدم @golchine_sher
سفره ات را باز کردی باب احسان باز شد عشق جاری شد دعاهای سحر آغاز شد ربنا را پر نمودی در قنوت اشک ها قلب نامحرم رسید و محرم هر راز شد بال و پر دادی و راه آسمان ها را نشان رفت شعبان و شروع موسم پرواز شد بنده ای که تازیانه از گناهان خورده بود با همان دست کریمت وقت غفران ناز شد گریه کردم گریه بر حال خرابم روز و شب گریه کردم که به حال زار من اعجاز شد بین هر ناله که صبح و شام هر جا می زدم گریه بر آقای افتاده به خون ممتاز شد رزق اشکم را حسین داده به دستان دلم روضه با اشک مناجات اینچنین دمساز شد من بمیرم بر غم آن داغ مانده بر زمین بر غم آن معجری که بین غارت باز شد @golchine_sher
به سوی توست اگر این نگاه، دستِ خودم نیست صبوری از دلِ تنگم مخواه! دستِ خودم نیست مخوان به گوشِ منِ دل‌سپرده پند! که این عشق اگر درست، اگر اشتباه، دستِ خودم نیست همین که پلک گشودی به ناز، پر زد و دیدم دلی که دستِ خودم بود، آه، دستِ خودم نیست مرا ببخش که می‌خواهمت اگرچه بعیدی که من پلنگم و مهرم به ماه، دستِ خودم نیست برای از تو نوشتن، رديف شد کلماتم که اختیارِ غزل، هیچ‌گاه دستِ خودم نیست @golchine_sher
با پشیمانی و با عفوِ اساسی آمده باز کن آغوش خود را؛ عبدِ عاصی آمده باز کن آغوش خود را "یا رَجاءالمُذنبین" سائلِ بی سرپناه و آس و پاسی آمده رفته از یادش! فراموشی گرفته سالهاست اهلِ نسیان است و غرقِ بی حواسی آمده شُکرِ نعمت رفته از یادش، حواسش نیست که با اجابت رفته و با ناسپاسی آمده دردِ عصیان بیقرارش کرده! حالش را ببین... تا شود بخشیده با چه التماسی آمده دعوتش کردی به مهمانی که درمانش کنی در دلِ شیطان عجب هول و هراسی آمده رختِ تقوا بر تنِ خوبان دلش را برده است گوشه ای کِز کرده! با کهنه-لباسی آمده دوست دارد از صمیم جان، عزیزانِ تو را بندهٔ ناقابلِ گوهرشناسی آمده میشناسد مادرسادات را... یارب نگو: پشتِ "در" امشب گدایِ ناشناسی آمده جانِ آن مادر ببخش این بندهٔ آلوده را حال که با توبهٔ ناب و اساسی آمده! @golchine_sher
بهار در رمضان آمد و بهاران شد گل محمدی آمد گلاب ارزان شد تبسم ملکوت و ترنم شبنم‌ شکوفه های اجابت نصیب باران شد @golchine_sher
من که تسبيح نبودم ، تو مرا چرخاندی مشت بر مهره ی تنهايی من پيچاندی مهر دستان تو دنبال دعايی می گشت بارها دور زدی ذهن مرا گرداندی ذکرها گفتی و بر گفته خود خنديدی از همين نغمه ی تاريک مرا ترساندی بر لبت نام خدا بود،خدا شاهد ماست بر لبت نام خدا بود و مرا رقصاندی! دست ويرانگر تو عادت چرخيدن داشت عادتت را به غلط چرخه ی ايمان خواندی قلب صد پاره من مهره ی صد دانه نبود تو ولی گشتی و اين گمشده را لرزاندی جمع کن، رشته ايمان دلم پاره شده است من که تسبيح نبودم، تو چرا چرخاندی؟ @golchine_sher
هدایت شده از گلچین شعر
اعضای محترم کانال که اشعار کانال رو بدون نام میفرستند تو گروه ها و کانالها حتما نام شاعر رو هم بنویسند بدون نام شاعر ما راضی به کپی کردن نیستیم و اشکال شرعی دارد 🌷🌷 @golchine_sher @robaiiyat_takbait
شب رفت و سپاه نور می‌سازد صبح بر لشکر سرد  و تیره   می‌تازد صبح از قله ی مهر و آشتی سر زده است هرگز به سپاه شب  نمی بازد صبح @golchine_sher
دعای روز دوم ماه رمضان بده توفیقِ روزانه قرائت نصیبم کن ز درگاهت شفاعت تو که یار همیشه مهربانی بده یاری مرا در این عبادت @golchine_sher
بی وفایــی پیش چشم این اهالی خوب نیست التماست می کنم این بی خیالی خوب نیست خنده های رفتنت در کوچـــه ها ویــران گرند گریه های ماندنم در این حوالی خوب نیست مادرم می گفت:شاید یک غروبی آمدی انتظار سرنوشت احتمالی خوب نیست بی تو مشغــول تمـــام ِ خاطرات رفته ام ای تمام هستی ام خوداشتغالی خوب نیست کـــــوزه ای هستم کـــه با درد ترک خو کرده ام جابه جایی های این ظرف سفالی خوب نیست چون رمیدن های آهـــو نازهایت جالب است دشت چشمم را نکن حالی به حالی خوب نیست بعد از این حال من و این کوچــه و این باغ گل از نبودت مثل این گلهای قالی خوب نیست @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
موشک کاغذی بلند شد و پدرم را به اشتباه انداخت پدرم داد زد: هواپيما بمب روی قرارگاه انداخت پدر از روی صندلی افتاد پا شد و گفت يا علی، افتاد سقف با بمب اوّلی افتاد او به بالا سرش نگاه انداخت تانک از روی صندلی رد شد شيشۀ عينکم ترک برداشت يک نفر اسلحه به دستم داد طرفم چفيه و کلاه انداخت خاکريز از اتاق خواب گذشت من و او سينه‌خيز می‌رفتيم او به‌جز عکس خانوادگی‌اش هرچه برداشت بين راه انداخت :: به خودم تا که آمدم ديدم پدرم روی دست‌هايم بود يک نفر دوربين به دست آمد آخرين عکس را سياه انداخت موشک آرام روی تخت افتاد زنی از بين چند دست لباس يونيفرم پلنگی او را توی ايوان جلوی ماه انداخت @golchine_sher
کاش بارانی ببارد، قلبها را تر کند بگذرد از هفت بند ما، صدا را تر کند قطره قطره، رقص گیرد روی چتر لحظه‌ها رشته رشته، مویرگهای هوا را تر کند بشکند در هم طلسم کهنه‌ی این باغ را شاخه‌های خشک و بی‌بارِ دعا را تر کند مثل توفان بزرگ نوح، در صبحی شگفت سرزمین سینه‌ها تا ناکجا را تر کند چترهاتان را ببندید ای به ساحل مانده‌ها شاید این باران که می‌بارد، شما را تر کند @golchine_sher
عمری است که اشک و آه آوردم من در بــقــچـــــهٔ دل گناه آوردم من نگذار که در بحر خطا غرق شوم بـر کــشـــتـی تــو پناه‌ آوردم من! @golchine_sher
چه دردی بیشتر از این که دردم را نمیدانی به چشمم خیره میگردی ولی غم را نمیخوانی چه باشی یا نباشی من برایت آرزو کردم چه دردی بیشتر از این که این ها را نمی دانی برایم روز روشن بود میدانستم از اول که میاید چنین روزی که میگوئی نمیمانی برای من که بعد از تو ندارم شاخه ی سبزی چه فرقی میکند دیگر هوای صاف و بارانی شبیه موریانه،خاطرت در ذهن می ماند که میپوسد مرا کم کم به آرامی و پنهانی دل آئینه ام حتی اگر کوهی شود آخر به سنگی،خرد می گردد به یک لحظه به آسانی چه میدانی؟تمام پیکرم چون شمع می سوزد که امشب در دلم برپاست یک شام غریبانی @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هميشه برد ـ خواه توـ هميشه مات ـ خواه من ـ! بچين! دوباره می‌زنيم، سفيد تو ـ سياه، من ستاره‌های مهره و مربعات روز و شب نشسته‌ام دوباره روبه‌روی قرص ماه، من! پياده را دو خانه تو، و من يکی ـ نه بيش‌تر ـ! هميشه کل راه، تو ـ هميشه نصف راه، من! تمسخر و تکان اسب و اندکی درنگ، تو نگاه و دست بر پياده باز هم نگاه، من! يکی تو و يکی من و يکی تو و يکی نه من دوباره روسفيد، تو ـ دوباره روسياه، من دوباره شادِ لذتِ نبرد تن به تن تو و دوباره شرمسارِ ارتکابِ اين گناه، من تو برده‌ای و من خوشم که در نبرد زندگی تو هستی و نمانده‌ام دمی بدون شاه، من! @golchine_sher
تقدیم به روح مطهر شهید عبدالحسین برونسی خدا کند که بیایی به خواب فرمانده سلام کردم و دارد جواب فرمانده نوشتم از تو و از حال و روزمان بی تو در این هوای به ظاهر خراب فرمانده عزیز زاده ی گلبوی مرد بی غل و غش کم است مثل تو پا در رکاب ،فرمانده شکست زیر شکنجه ،تمام دندان هات صبور بودی و شد انقلاب فرمانده امیر و خط شکن روزهای ترکش و خون حدیث سادگی ات شد کتاب فرمانده چقدر ضجه زدی تا که در قیامت «بدر» شد آرزوی دلت مستجاب فرمانده ببخش بعد شما ما اگر عوض شده ایم گذشت فصل تب و التهاب فرمانده حجاب دغدغه ات بود و غیرت زینب رسیده دوره ی کشف حجاب فرمانده کسی شبیه تو پیدا نشد به یکرنگی کجاست آنکه ندارد نقاب فرمانده همیشه در پی نان حلال می گشتی حلال باهمه رنج و عذاب فرمانده و از مرام تو دورند و در سر بعضی نمانده باور روز حساب فرمانده فقط برای خیابان و کوچه ی شهری شده است نام شما انتخاب فرمانده چقدر عکس تو رفتیم و سخت می گرییم به عکس خنده ی تان توی قاب فرمانده برای عرض ارادت همیشه آوردیم برای سنگ مزارت گلاب فرمانده شما به مرکز خورشید متصل شده اید و ما به سایه پی آفِتاب فرمانده به زیر دین شماییم و گوش مان شده کر سر شنیدن حرف حساب فرمانده بدا به حال هر آنکس که از ولایت عشق بریده رفته به سمت سراب فرمانده همیشه راه علی قبله است و می چرخد به سمت او جهت قبله یاب فرمانده @golchine_sher
ای ابر دل گرفتهٔ بی‌آسمان بیا باران بی‌ملاحظهٔ ناگهان بیا چشمت بلای جان و تو از جان عزیزتر ای جان فدای چشم تو با قصد جان بیا مگذار با خبر شود از مقصدت کسی حتی به سوی میکده وقت اذان بیا شُهرت در این مقام به گمنام بودن است از من نشان بپرس ولی بی‌نشان بیا ایمان خلق و صبر مرا امتحان مکن بی‌آنکه دلبری کنی از این و آن بیا قلب مرا هنوز به یغما نبرده ای! ای راهزن! دوباره به این کاروان بیا @golchine_sher
شعر و شکر است آفتابِ لب ِ تو بیت الغزل است ماهتابِ لب ِ تو خورشید دوباره روز نو آورده تا عطر بگیرد از گلابِ لب ِ تو! @golchine_sher
سخت است باور کنم هیچ وقت نخواهی آمد صدایت را نخواهم شنید من حس می کنم هر روز بوی عطر پیرهنت را از لای دفتر خاطره ها وصدای نفست را از اواز قناری ها ومستی نگاهت را از شکوفه ی بهار نارنج هنوز هم عیدی تو روی سفره ی هفت سین ست آری.. تو خواهی آمد! @golchine_sher
 گفتم بدَوم تا تو همه فاصله ها را تا زودتر از واقعه گویم گله ها را چون آینه پیش تو نشستم که ببینی در من اثر سخت ترین زلزله ها را پر نقش تر از فرش دلم بافته ای نیست از بس که گره زد به گره حوصله ها را ما تلخی نه گفتنمان را که چشیدیم وقت است بنوشیم از این پس بله ها را بگذار ببینیم بر این جغد نشسته یک بار دگر پر زدن چلچله ها را یک بار هم ای عشق من از عقل میندیش بگذار که دل حل بکند مسئله ها را... @golchine_sher
غم بی‌حساب بود و کسی باورش نشد حالم خراب بود و کسی باورش نشد لبخند می‌زدم که نفهمند عاشقم شادی نقاب بود و کسی باورش نشد گفتم نگاه می‌کُندَم مست می‌شوم چشمش شراب بود و کسی باورش نشد گفتند این و آن که بگو دوست داری‌اش عشقش سراب بود و کسی باورش نشد پرسید با کنایه که من گفته‌ام بمان؟ این خود جواب بود و کسی باورش نشد @golchine_sher