eitaa logo
گلچین شعر
14.2هزار دنبال‌کننده
812 عکس
279 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
01 شهریار بانوی کاشانی - Santur .mp3
8.94M
کاروان آمد و دلخواه به همراهش نیست با دل این قصه نگویم که به دلخواهش نیست کاروان آمد و از یوسف من نیست خبر این چه راهیست که بیرون شدن از چاهش نیست ماه من نیست در این قافله راهش ندهید کاروان بار نبندد شب اگر ماهش نیست نامه‌ای هم ننوشته است، خدایا چه کنم گاهش این لطف به ما هست ولی گاهش نیست ماهم از آه دل سوختگان بی‌خبر است مگر آئینه شوق و دل آگاهش نیست یارب آیینهٔ او لطف و صفاییش نماند یا بساط دل بشکستهٔ من آهش نیست تا خبر یافته از چاه محاق مهِ من ماه حیران فلک جز غم جانکاهش نیست داشتم شاهی و بر تخت گلم جایش بود حالیا تخت گلم هست ولی شاهش نیست تخت سلطان هنر بر افق چشم و دل است خسرو خاوری این خیمه و خرگاهش نیست خواهم اندر عقبش رفت و به یاران عزیز باری این مژده که چاهی به سر راهش نیست شهریارا عقب قافله کوی امید گو کسی رو که چو من طالع گمراهش نیست @golchine_sher
به وعده‌های تو آن‌کس که اعتماد کند عجیب نیست اگر تکیه هم به باد کند به ابروان هلالت مجال جلوه بده که کار و کاسبی ماه را کساد کند... رقیب گفت که دور تو ماهرو کم نیست به طعنه گفتمش آری، خدا زیاد کند ! بخند بیش‌تر و بیش‌تر که خنده‌ی تو دل مرا که اسیر غم است، شاد کند چقدر برگ گل آویختم به خود که بهار از این درخت که خشکیده‌است یاد کند @golchine_sher
غم‌نامه حضرت امیرالمومنین (ع) در شام غریبان بی بی فاطمه زهرا(سلام الله علیها) 🍂صلی‌الله‌علیکِ‌یافاطمةالزهراء🍂 بی تو دگر یا فاطمه(س) دنیا خراب است دیگر علی را بعد از این، بر سر تراب است غمخانه شد این دل، مشو ای شب دگر صبح یاس کبودم را نمی‌بینی که خواب است؟ امشب زمین و آسمان از هم گسسته در زیر خاک آن جسم همچون آفتاب است فصل خزان آمد، بهارم را جدا کرد دوران درد آغاز شد، ختم شباب است بیچاره و درمانده و بی یار و یاور غم‌های عالم خارج از حد و حساب است از یاد آن پهلوی بشکسته، جگر خون از غربت مظلومه‌ام، دل‌ها کباب است بعد از فراقش رازهای خفته در چاه شرحی مفصل دارد و صدها کتاب است زهرای من بنگر چنین تنها و بی‌کس از درد هجران و فراقت بوتراب است @golchine_sher
تا کی ز تمنای تو لبریز بمانم در سیطره ی گریه ی یک ریز بمانم در غصه ی این قصه ی تبدار بسوزم با دلهره و درد گلاویز بمانم دنیا همه سرسبز و دل انگیز ولی من بایست همان زردی پاییز بمانم در راه تو دادم همه ی هستی خود را تا در طلبت ساده و ناچیز بمانم من زنده ام اما فقط از دید کلاغان! تا مثل مترسک سر جالیز بمانم تو رفتی و من مانده ام و خاطره هایت تا از قِبَلِ خاطره من نیز بمانم تا روز جزا یار فراری شده باید در حسرت اشعار طرب خیز بمانم.. @golchine_sher
نه! تو آن بی تاب سابق نیستی چون گذشته صاف و صادق نیستی در اجاقِ سرد رؤیاهای من شعله ی سرخ شقایق نیستی زندگی با عشق معنا می شود گوییا با من موافق نیستی…! دائماً این پا و آن پا می کنی فارغ از بند دقایق نیستی با چنین اوضاع و احوالی، عزیز مثل این که دیگر عاشق نیستی! گرچه بس تلخ است امّا ای دریغ! تو برای عشق، لایق نیستی حسّ من این گونه می گوید به من نه! تو آن پرشور سابق نیستی @golchine_sher
هدایت شده از گلچین شعر
گلچینی از زیباترین اشعار تک بیتی و رباعی👌✨ Join-https://eitaa.com/joinchat/769065447Cf0875d1080
شاخه را محکم گرفتن این زمان بی فایده ست برگ می‌ریزد، ستیزش با خزان بی فایده ست باز می‌پرسی چه شد که عاشق جبرت شدم در دل طوفان که باشی بادبان بی فایده ست بال وقتی بشکند از کوچ هم باید گذشت دست و پا وقتی نباشد نردبان بی فایده ست تا تو بوی زلف‌ها را می‌فرستی با نسیم سعی من در سر به زیری بی گمان بی فایده ست در من عاشق، توان ذره‌ای پرهیز نیست پرت کن ما را به دوزخ، امتحان بی فایده ست از نصیحت کردنم پیغمبرانت خسته‌اند حرف موسی را نمی‌فهمد شبان، بی فایده ست من به دنبال خدایی که بسوزاند مرا همچنان می‌گردم اما همچنان بی فایده ست @golchine_sher
من با نگاه اول تو عاشقت شدم میخواستم بگویم و جرات نداشتم درمانده در مقابل تیغ نگاه تو میخواستم بمانم و قدرت نداشتم من در هجوم لشکر چشمان مست تو راهی بجز قبول اسارت نداشتم عاشق شدم چو موی تو روزم سیاه شد این رسم عاشقی است من عادت نداشتم جز حسرت انار لبت سهم من نشد در فصل عشق جز غم و محنت نداشتم @golchine_sher
نشسته‌ای لب بامی و پَر نمی‌گیری سراغی از من آسیمه‌سر نمی‌گیری چقدر روز و شبم بگذرد به بی‌خبری چه کرده‌ام که تو از من خبر نمی‌گیری پی سرابِ تو از پا درآمدم، ای عشق تو دست تشنه‌لبان را مگر نمی‌گیری درخت پیرم و باید به خاک تن بدهم چرا به دست جوانت تبر نمی‌گیری به فرض اینکه بخواهی به آتشم بکشی جرقه‌ای و از این بیشتر نمی‌گیری @golchine_sher
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین☘ سومین جشنواره بین المللی شعر ، ادب و مدیحه سرایی حضرت علی اکبر (ع)- استان یزد المهرجان الدولی الثالث للشعر و مدح علی الاکبر (ع) The third International Festival of Poetry of Hazrat Ali Akbar از سری برنامه‌های چهارمین دوره جشنواره علمی، فرهنگی و هنری امامت و مهدویت ♦️با پنج زبان زنده دنیا : فارسی، عربی ، ترکی ، اردو ،انگلیسی 🔸محورها: 🌺 با الهام از معارف و مضامین عالیه زیارت جامعه کبیره ✔️ بیان فضیلتها و برجستگیهای حماسی و معنوی حضرت علی اکبر (ع) ✔️ بیان حقیقت ولایت و شناخت و حمایت از امام زمان خویش در سیره حضرت علی اکبر (ع) ✔️ مدح و منقبت و ذکر سجایای اخلاقی شخصیت حضرت علی اکبر (ع) ✔️ الگو برداری از شخصیت حضرت علی اکبر (ع) برای نسل جوان ✔️ نقش جوانان در اقتدار ایران اسلامی با بهرهمندی از شخصیت و سیره زندگی حضرت علی اکبر (ع) ✔️ شایستگی ها و ویژگی های جوان با الهام از شخصیت حضرت علی اکبر(ع) ✔️مرتبط با جوان 🔸نمادها: 🌺 جوان و : تلاش- حماسه- ادب- ولایت مداری- حسن خلق- شجاعت- شهادت- بصیرت- ایثار و فداکاری- غیرت دینی- اسوه حسنه- فضیلت و ... 🔸شرایط شرکت در جشنواره : ✔️ ارسال تعداد اثر محدودیت ندارد ✔️ تمام قالبهای شعری (کلاسیک- نو-نوحه، ترانه- محاوره) پذیرفته میشود. ✔️ اشعار آزاد با موضوع جوان پذیرفته می شود. 🔸بخش های جشنواره : ❇️ دانشگاهیان ❇️ دانش آموزی ❇️ عموم هنرمندان ☑️ در حوزه: * شعر آزاد * شعر آئینی 🔸هدایا و جوایز : * به 3 نفر اول تندیس ، لوح تقدیر به ترتیب 15 ، 12 و 8 میلیون تومان وجه نقد * به 15 نفر شایسته تقدیر به هرکدام تندیس ، لوح تقدیر و 5 میلیون تومان وجه نقد 🔸ثبت نام و ارسال آثار: Emamat.iau.ir 🔸آخرین مهلت دریافت آثار: 30 دی ماه 1403 / ۱۸ رجب ۱۴۴۶ / ۱۹ژانویه ۲۰۲۵ 🔸اختتامیه: ۱۸ بهمن ۱۴۰۳ / ۷شعبان۱۴۴۶ / ۶فوریه ۲۰۲۵ ✅برای دریافت جزئیات https://yazd-aliakbar-festival.ir آدرس دبیرخانه : یزد – دانشگاه آزاد اسلامی – معاونت فرهنگی شماره تماس: 4831 153 0913 - 06 28 87 31 (035) https://yazd.iau.ir/fa
هدایت شده از گلچین شعر
😊اگه حوصله نداری شعرهای طولانی بخونی یکسر به کانال ما بزن 👌 🌷فقط رباعی و تک بیت حتما حالت خوب میشه یکبار امتحان کن🌷 ❤️کاش جای بوسه‌اش می‌ماند بر پیشانی‌ام با خدا بودن نشان از مِهر می‌خواهد نه مُهر!❤️ https://eitaa.com/joinchat/769065447Cf0875d1080
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبح است تو را فقط چه کم دارم عشق بی دیدن تو هزار غم دارم عشق در قوریِ احساس دلم صبحانه ابیاتِ قشنگ تازه دم دارم عشق @golchine_sher
بغل کن بالشت را بعد از این او بر نمی گردد بهارِ مملو از گل های شب بو بر نمی گردد خودت دستی بکش روی سرت، خود را نوازش کن سرانگشتی که می زد شانه بر مو بر نمی گردد دلت پر می کشد می دانم اما چاره تنهاییست به این دریاچه دیگر تا ابد قو بر نمی گردد ببندی یا نبندی سبزه ها را بعد ازاین روبان نگاه گوشه ی قابش به این سو بر نمی گردد @golchine_sher
دل نبستی بر من اما دل شکستی لااقل با دلم گفتم خدا را شکر، هستی لااقل بعد عمری مِی نخوردن حرمت پرهیز را کاش با پیمانه ی من می شکستی لااقل گفته بودم هیچکس عاشقتر از من نیست، هست با یکی عاشقتر از من می نشستی لااقل خودپرستی بدتر از شرک است اما باز شکر آنکه را من می پرستم می پرستی لااقل مست اهل رازداری نیست پس خاموش باش یادی از عشقم مکن حالا که مستی لااقل @golchine_sher
شعر_جهان « نامه ای از قعر دریا » اگر یارم هستی کمکم کن تا از تو دور شوم اگر دلدارم هستی کمکم کن تا شفا یابم، اگر می دانستم عشق چنین خطرناک است عاشقت نمی شدم اگر می دانستم دریا اینقدر عمیق است به دریا نمی زدم اگر پایان را می دانستم آغاز نمی کردم! دلتنگت هستم یادم بده چگونه ریشه های عشق را درآورم یادم بده چگونه اشکهایم را تمام کنم یادم بده چگونه قلب می میرد و اشتیاق خودکشی می کند! اگر پیامبری ازاین جادو، ازاین کفر رهایم کن عشق، کفراست پس پاکم کن، بیرونم بکش ازاین دریا که من شنا نمی دانم! موجی که در چشمانت جاری ست مرا به درون خود می کشد به ژرفترین جا به عمیقترین نقطه! حال آنکه نه تجربه ای دارم نه قایقی. اگر ذره ای پیشت عزیزم،دستم را بگیر که از فرق سر تا نوک پا عاشقم ودر زیر آب نفس می کشم و ذره ذره غرق می شوم غرق می شو... غرق...! (شهاب) @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با اینکه خلق بر سر دل می نهند پا شرمندگی نمی کشد این فرش نخ نما بهلول وار فارغ از اندوه روزگار خندیده ایم! ما به جهان یا جهان به ما کاری به کار عقل ندارم به قول عشق کشتی شکسته را چه نیازی به ناخدا گیرم که شرط عقل به جز احتیاط نیست ای خواجه! احتیاط کجا؟ عاشقی کجا؟ فرقی میان طعنه و تعریف خلق نیست چون رود بگذر از همه ی سنگریزه ها @golchine_sher
هر که فهمش بیشتر سوز نهانش بیشتر رنج و حیرانی و درد همزمانش بیشتر هر کسی در زندگی چشم انتظاری می کشد غصه و دلتنگی و اشک روانش بیشتر مرهم امیدواری نسخه ای درمانگر است هر که امیدش فزون تاب و توانش بیشتر آن که در بازار دنیا مشتریّ عشق نیست حسرت و دلشوره و سهم زیانش بیشتر میوه ی دانش وقار وعادتِ کم گویی است هر کسی کم بارتر حرف و بیانش بیشتر روی سربرگ جهان این جمله را بنوشته اند هر که محبوب خدا شد امتحانش بیشتر گر کسی با صبح دریا همدم و همسایه است جزر و مد ساحل دریای جانش بیشتر وسعت دنیای ما در بال و پر وا کردن ست هر که بالاتر نشیند بیکرانش بیشتر @golchine_sher
گیسوانت را بیاور شانه پیدا می‌شود بغض داری؟ شانه‌ی مردانه پیدا می‌شود ‌ امتحان کن، ساده‌ و معصوم لبخندی بزن تا ببینی باز هم دیوانه پیدا می‌شود ‌ من اسیر عابر این کوچه‌ی پاییزی‌ام ورنه هر جایی که آب‌ و دانه پیدا می‌شود ‌ عصر پاییزی زیبایی‌ست لبخندی بزن یک دو فنجان چای در این خانه پیدا می‌شود ‌ @golchine_sher
پاییز به باغ آمده بود تا میان تمام زردی ها آغوش بگشاید به بغض انارهای ترک خورده @golchine_sher
قرار من! چه کسی بعد تو قرار علی‌ست؟! پس از تو بانوی خانه! که خانه‌دار علی‌ست؟! تو جسم و جان منی، بین قبر خوابیدی و این مزار، مزار تو نه، مزار علی‌ست دلیل خیسی این خاک، اشک نیست فقط کمی هم از عرق رویِ شرمسار علی‌ست تو یاس بودی و در باغ، پرپرت کردند عجیب نیست اسیر خزان، بهار علی‌ست... پس از تو آنچه سپید است، گیسوی حسن است پس از تو آنچه سیاه است، روزگار علی‌ست غذای دیشب‌مان دست‌پخت زینب بود چنان تو و پدرت، دخترت کنار علی‌ست دری که سوخته، دارد هنوز می‌سوزد چرا که مستمع روضه‌های یار علی‌ست @golchine_sher
ای عشق، روشنای اتاق مرا نگیر چشم مرا بگیر، چراغ مرا نگیر این دست‌ها به گرمی دست تو دل‌خوشند شب‌های برف و باد، اجاق مرا نگیر وقتی غمم تو هستی، از هر غریبه‌ای حال مرا نپرس و سراغ مرا نگیر بگذار برگ برگ بیفتم به دامنت پاییز من، طراوت باغ مرا نگير یک شب به خانه‌اش برسان و خلاص کن پایان قصّه... حال کلاغ مرا نگیر من با خيال گوشهٔ چشم تو شاعرم دنیای دِنج کُنجِ اتاقِ مرا مگیر @golchine_sher
علیهاالسلام 🔹دل سنگ آب شد🔹 کوه بودم، بلند و باعظمت روی دامان دشت جایم بود قد کشیدم ز خاک تا افلاک ابرها، فرش زیر پایم بود شب که چشم ستاره روشن بود نور مهتاب، دل ز من می‌برد صبح، چون آفتاب سر می‌زد اولین پرتوش به من می‌خورد دفتر وحی حق که روز به روز جلوه‌اش سبز و سبزتر بادا در بیان شکوه من، دارد آیۀ «والجبال اوتادا» سینه‌ام را اگر که بشکافند لعل و الماس دیدنی دارم از گذشت زمان و «دحو الارض» خاطراتی شنیدنی دارم... صبح یک روز چشم وا کردم ضربۀ تیشه بود گوش خراش تخته سنگی شدم جدا از کوه اوفتادم به دست سنگ تراش پتک سنگین و تیشۀ پولاد سهم من از تمام هستی شد حکم تقدیر و سرنوشت این بود نام من «آسیای دستی» شد گرچه از بازگشت خویش به کوه پس از آن روزگار نهی شدم این سعادت ولی نصیبم شد که جهیز عروس وحی شدم گوشۀ خانه‌ای مرا بردند که حضور بهشت آن‌جا بود برترین سرپناه روی زمین بهترین سرنوشت آن‌جا بود دستی از جنس یاس و نیلوفر شد در آن خانه آسیاگردان گرچه سنگم، ولی دلم می‌خواست جان او را شوم بلاگردان هر زمان گرد خویش چرخیدم می‌شنیدم تلاوت قرآن روح سنگین و سخت من کم‌کم تازه شد از طراوت قرآن راز خوش‌بختی مرا چه کسی جز خداوند دادگر داند کی گمان داشتم مرا روزی جبرئیل امین بگرداند به مقامی رسیده‌ام که چنین بوسه‌گاه فرشتگان شده‌ام مثل رکن و مقام کعبه عزیز در نگاه فرشتگان شده‌ام بارها شد که با خودم گفتم: ای که داری به کار نان دستی! کاش هرگز ز خاطرت نرود وام‌دار چه خانه‌ای هستی؟ خانۀ آسمانی خورشید خانۀ روشن ستاره و ماه خانۀ وحی، خانۀ قرآن خانۀ «انّما یُریدُ الله» از همین خانه تا ابد جاری‌ست چشمۀ فیض، چشمۀ احسان سایبانِ معطّرِ این جاست سورۀ «هل أتی علی الانسان» آسیابم ولی یقین دارم که پناهنده‌ام به سایۀ نور سرنوشت مرا دگرگون کرد اشک زهرا و ذکر آیۀ نور یاس یاسین که با دعای پدر آیۀ نور بود تن‌پوشش داشت دستی به دستۀ دستاس دست دیگر گلی در آغوشش در محیطی که هر وجب خاکش فخر بر آفتاب و ماه کند آرزو می‌کنم که گاه به من دختر کوچکی نگاه کند گرچه از بازتاب گردش من نان این خانه برقرار شده‌ست شرمسارم از این‌که می‌بینم دست زهرا جریحه‌دار شده‌ست رفت خورشید وحی و آمد شب سر نزد از ستاره سوسویی صبح از کوچۀ‌ بنی‌هاشم شد بلند آتش و هیاهویی تا بدانم چه اتّفاق افتاد تا ببینم هر آنچه بوده درست دل به دریا زدم به خود گفتم: «چشم‌ها را دوباره باید شست» دیدم آن روز صبح منظره‌ای که به خود مثل بید لرزیدم آتشم زد شرار دل وقتی شعله‌ها را به چشم خود دیدم در همان آستانه‌ای کز عرش قدسیان را به آن نظرها بود اشک چشم ستارگان می‌ریخت بین دیوار و در خبرها بود من به حسرت نگاه می‌کردم باغ گل را میان آتش و دود جز خدا هیچ‌کس نمی‌داند که چه آمد به روز یاس کبود با همان دست عافیت‌پرور که پرستاری پدر می‌کرد از امام زمان خود یاری در هیاهوی پشت در می‌کرد هیزم آوردن، آتش افروزی سهم هر رهگذر نبود ای کاش خبر ناشنیده بسیار است خبر میخ در نبود ای کاش دست خورشید را که می‌بستند شرح این ماجرا کبابم کرد آنچه پشت در اتّفاق افتاد سنگم امّا ز غصّه آبم کرد @golchine_sher