eitaa logo
گلچین شعر
13.5هزار دنبال‌کننده
647 عکس
243 ویدیو
10 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
بگذار پای عشق بمانم از این به بعد دل را به صاحبش برسانم از این به بعد یک عمر پای عقل نشستم ولی مخواه خود را به نیستی بکشانم از این به بعد هر بار رازی از تو شنیدم دلم شکست بهتر که چیزی از تو ندانم از این به بعد وقتی که مثل قبل به من خیره نیستی حرف تو را چگونه بخوانم از این به بعد در جاده‌ای که مرگ در آن راهزن شده است بیهوده خویش را ندوانم از این به بعد ای غم به فکر غربت امروز من مباش لبریز عشق اوست جهانم از این به بعد @golchine_sher
دلتنگم و نیست جز تو درمان ، الغوث من دشـتم و تو همیشـه باران ،الغوث عجل لولیک الفرج چشـمه ی نور شب خیمه زده به قصد ایمان، الغوث @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حضرت_رقیه سلام الله علیها ای کاش بین خیمه در خواب مرده بودم من که تو را به دست عمه سپرده بودم قدری به خواب رفتم در گوشه ی خرابه من زخم دست و پا را از بس شمرده بودم دور از تو تازیانه زخم زبان و سیلی از دست زجر و خولی صدبار خورده بودم هر بار عمه پرسید حال مرا به سختی با لکنت زبانم پلکی فشرده بودم دیدم سر عمو را بر نیزه تاب می خورد ای کاش مشک آبی هرگز نبرده بودم @golchine_sher
هر چند که دلتنگ‌تر از تُنگِ بلورم  با کوهِ غمت سنگ‌تر از سنگِ صبورم اندوهِ من انبوه‌تر از دامنِ الوند  بشکوه‌تر از کوهِ دماوند، غرورم یک عمر پریشانیِ دل بسته به مویی است  تنها سر مویی ز سر موی تو دورم ای عشق به شوقِ تو گذر می‌کنم از خویش  تو قافِ قرار من و من عین عبورم بگذار به بالای بلندِ تو ببالم  کز تیره‌ی نیلوفرم و تشنه‌ی نورم @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رفته هنوز هم نفسم جا نیامده‌ست عشقِ کنارِ وصل به ماها نیامده‌‌ست معشوق آنچنان که تویی دیده روزگار عاشق چو من هنوز به دنیا نیامده‌ست صد بار وعده کرد که فردا ببینمش صد سال پیر گشتم و فردا نیامده‌ست یک عمر زخم بر جگرم بود و سوختم یکبار هم برای تماشا نیامده‌ست ای مرگ جام زهر بیاور که خسته‌ایم امشب طبیب ما به مداوا نیامده‌ست دلخوش به آنم از سر خاکم گذر کند گیرم برای فاتحه‌ی ما نیامده‌ست 🎤 @golchine_sher
ای دختر کریم، کرامت گدای توست درمان درد هردوجهان از دوای توست حاذق‌ترین طبیب دوعالم فقط تویی دنیا شفاگرفته‌ی دارالشّفای توست تنها نه شیعیان جهان ریزه‌خوار تو عالم دخیل بسته‌ی جود و سخای توست تو یادگار کوفه و شام و مدینه‌ای حلّه نماد کوچکی از کربلای توست این حرف‌ها که بر در و دیوار حک شده تنها نشان اندکی از ماجرای توست چون مرقد تو قبله‌ی حاجات عالم است پس کعبه‌ی دلم حرم باصفای توست هرچند زائر تو نبودم...، ولی دلم از راه دور شاهد حال‌وهوای توست با دست‌های خود گره‌های بزرگ را وا کرده‌ای و زخم اسارت به پای توست حالا ببین که شهر به شهر جهان ما پیراهن سیاه به تن در عزای توست باشد که با رضای خدا مستجاب باد «تعجیل در ظهور» که تنها دعای توست @golchine_sher
موج اگر موج است، باید ترک آرامش کند هرچه ساحل سنگدل‌تر بیشتر کوشش کند ساقیا جام مرا پیش از طلب لبریز کن شاه را عیب است گر درویش از او خواهش کند این سخن بر تارک تاج سلیمان حک شده است محترم‌تر می‌شود سلطان اگر بخشش کند زینت ظاهر کجا، حسن خدادادی کجا زشت‌رو زیبا نگردد هرچه آرایش کند عشق رهوار است اما بر زمین هم می‌زند رخش اهلی را، سوار نابلد سرکش کند آنکه در صلح‌ است با خود، با جهان در جنگ‌ نیست کاش می‌آموخت انسان با خودش سازش کند عشق زنجیر قوافی را ز دستم باز کرد می‌برم فرمان دل را تا چه فرمایش کند @golchine_sher
کشیدم در طفولیت چنان بار اسیری را که خم شد کودکی هایم چشیدم رنج پیری را خمیدم پای داغ تو چنان نیلوفر حیران عطش نوشانده ام ازلب ؛ ترک های کویری را من اقیانوس آرامم؛ که طوفان در جگر دارم و می آموزدم سیلی سکوت و سربه زیری را صدایت می‌کنم بابا؛ جوابم می دهد کوفی فرو خوردم من از مشتش همه دندان شیری را پدر جان !جانِ من واکن دوپلک گریه خیزت را ببین بر سینه ام دارد سرت نقش امیری را تنم می لرزد از سرمای طاقت سوز یلداها بسوزان آفتاب من!هوای زمهریری را بیا کنج خرابه تا ببینی حال و روز من که می بافم ز اشک و خون کفن های حصیری را نمک گیرند از بس که به طعم نان و خرمایت تصدق می کنند اینجا به طفل تو فقیری را @golchine_sher
خدا کند من و تو در کنار هم باشیم در این خزان پر از غم بهار هم باشیم اگر که غرق در آشفتگی شدیم، ای‌کاش کنار ساحل غم‌ها قرار هم باشیم همیشه خواسته‌ام از خدا نگاهت را تو هم بخواه که عمری نگار هم باشیم بیا غزل بسراییم در ستایش عشق بیا غزالِ دلم! شهریار هم باشیم چه خوب می‌شود ای نازنینِ شیرینم همیشه همدم و همراه و یار هم باشیم بیا که راز درون را به بوسه فاش کنیم و تا ابد من و تو رازدار هم باشیم @golchine_sher
با اینکه بار بست، خدا را چه دیده‌ای فرصت هنوز هست، خدا را چه دیده‌ای شاید به بازگشتن خود دلخوشم کند با یک تکان دست! خدا را چه دیده‌ای بی‌رحم! داستان مرا نیز گوش کن شاید دلت شکست، خدا را چه دیده‌ای هرچند می‌رود، بروم چای دم کنم شاید کمی نشست...خدا را چه دیده‌ای @golchine_sher
هدایت شده از گلچین شعر
😊اگه حوصله نداری شعرهای طولانی بخونی یکسر به کانال ما بزن 👌 🌷فقط رباعی و تک بیت حتما حالت خوب میشه یکبار امتحان کن🌷 https://eitaa.com/joinchat/769065447Cf0875d1080
چقدر خوبست یک روز صبح چشمت را باز کنی‌ وضو بگیری صف اول بایستی بشنوی مُکبِّر بگوید دو رکعت نماز صبح به امامت مهدی فاطمه (عج) @golchine_sher
صَلَّ الله عَلیکِ یٰا عَمّّةَ المَهدي (عج) برآنم که بگویم سخن از غربت مهتاب ز معصومیت حضرت خورشید، وَ شرمندگی آب و دل خسته و بی تاب کنم مدح قرار دل زینب و مهین دختر دردانهٔ ارباب نمودند چنین بر دل غمدیده حواله که روی ورقی از گل لاله قلم ساقه‌ای از یاس و مرکّب نم ژاله پس از بردن اسماء جلاله ز سویدای دل خسته و واله نویسم کمی قبلهٔ عشّاق و از مرقد زهرای سه ساله همان قبله هم که قدس به تعبیر وَ هم کعبه به تفسیر بر آرند به گلدستهٔ آن نغمهٔ تکبیر به گلبانگ اذانش چه نفسها شده تسخیر چه آیات که با جذبهٔ هر روضه ای از آن شده تفسیر ضریحی که علی رقم همه کوچکی اش قبلهٔ دلهاست چنان سینهٔ سیناست همان کعبه وَ یا مَسجِدُالأقصٰاست زیارتگه مولاست که در عطر خوشش رایحهٔ کوثر طاهاست به سرگشتگی شیعه همان تربت پنهانی زهراست ضریحی که نماد ستم آل اُمَیّه ست نشان از ظلمات پسر نحس سمیّه ست همین کعبه که امروز شکوه شب ویرانهٔ شام است و حریم حرم پاک رقیّه ست که این باغ گل یاس ، وَ این آیهٔ احساس که شد باب عنایت به همه ناس بود نام خوشش زینت شش گوشهٔ ارباب و صفابخش ضریح حرم حضرت عبّاس حریمی که بود بحر معارج وَ هر بابی از آن باب مدارج به خلق است گدایی درش عادت رایج و چون قبر عمو باب عطا و کرم و باب حوائج وَ در هر شب و هر روز پس از آن که به هنگام عبادات وَ در سوز مناجات به سمت حرم کرببلا رو کنم و عرض تحیّات کنم عرض حوائج به کرمخانهٔ این علَّت إثبات و گویم که سلام ای حرمت قبلهٔ حاجات سلام ای رخ تو جلوهٔ آیات سلام ای نگهت باب عنایات سلام ای نفست بحر کرامات سلام عرض أدب عمّهٔ مظلومهٔ سادات(س) دخیل توأم ای خاک نشینِ حرمت أهل سماوات سلام ای گل آلالهٔ نیلی که بی هیچ دلیلی به گلبرگ تو مانده اثر کعب نی و ضربهٔ سیلی سلام ای تن رنجور و نحیفه سلام ای سند خفّت عمّال خلیفه سلام ای که به هر زخم تو پیدا ستم أهل سقیفه سلام آینه در آینه چون مادر بیمار تن خسته و تبدار زدی دست به دیوار و وَ ای مرهم زخم دل تو نیزهٔ خونین علمدار سلامم به تو و روضهٔ گودال و غم هرولهٔ تو سلامم به تو و خستگی قافلهٔ تو به حیرانی صحرا و بر آن فاصلهٔ تو به مرثیهٔ جانسوز مغیلان و به خونابهٔ پاهای پر از آبلهٔ تو سلامم به مناجات نشسته به شب و نافلهٔ تو دخیل نخی از چادر خاکی توأم آینهٔ حضرت زهرا (س) «ساده» @golchine_sher
هزار عقد محبت به این و آن بندی همین به کشتن من تیغ بر میان بندی تورا که هر مژه تیغ کجی است زهرآلود چه لازم است که شمشیر بر میان بندی؟ ز تلخ‌گویی من عیش عالمی تلخ است به بوسه‌ای چه شود گر مرا دهان بندی؟ دراین دوهفته که گل می‌توان ز روی تو چید درِ وصال چه بر روی دوستان بندی؟ به جرم خیرگی بوالهوس مسوز مرا گناه گرگ چرا بر سگ شبان بندی؟ چو نیست رنگ وفا بر عذار گل صائب دراین ریاض چه افتاده آشیان بندی؟   @golchine_sher
گفتم از نزدیکی دیدار، گفتی «ساده‌ای! دورم از دیدار با هر پیش‌ پا افتاده‌ای» کوچکم خواندی، که پیش چشم ظاهربین تو دیگران کوهند و من سنگ کنار جاده‌ای شهر را گشتم که مانند تو را پیدا کنم هیچ‌کس حتی شبیهت نیست، فوق‌العاده‌ای با دل آزرده‌ام چیزی نمی‌گویی ولی از دل آزردن که حرفی می‌شود آماده‌ای باز بر دوری صبوری می‌کنم اما مگیر امتحان ساده‌ای از امتحان پس‌داده‌ای @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خبرنگار بگو از نگار من چه خبر از آن شکفته گل نوبهار من چه خبر نسیم قاصدکی را درون حوض انداخت ولی نگفت که از چشم یار من چه خبر نبرده است کسی سوی او پیام از من نگفته است که از حال زار من چه خبر بدون او شده ام در وطن غریب ترین همین بس است که از روزگار من چه خبر تو را به جان غریبان در سفر مانده بگو بگو که از آن تکسوار من چه خبر خبرنگار سکوت تو را نمی فهمم خبرنگار بگو از نگار من چه خبر؟ @golchine_sher
بغض اندوه نگاهت را به مژگانت نریز اشکهای بی حسابت را به دامانت نریز مو پریشان کن به روی شانه اما بعد ازآن ناز را مابین اندام گل افشانت نریز اخم زیبای میان طاق ابرو را بگیر غمزه ها را دردوچشم اشک ریزانت نریز صبر کن وقت دقایق های تلخی طی شود بیش ازاین غمباد را در چشم گریانت نریز مست کن با عطر گیسویت تمام باغها را دلبریها بر لبان و چشم خندانت نریز سروخوش بالا بلندم شور شیرین کیمیاست عشق را برکوهکن بسپار و بر جانت نریز حاصلی جز غم ندارد عاشقی ؛ دیوانگی عاقلی کن یک نظر ایمان و پیمانت نریز @golchine_sher
خیلی دلم خواست که حالا کنارم باشی امّا نیستی، تو آنجایی و آنجا نمی‌داند که چقدر خوشبخت است ...! @golchine_sher
راه می‌آمد و خوش بود اوایل با من دارد امروز اگر این همه مشکل با من صبر کن ای دل دیوانه! ببین تا چه کند عاقبت رفتن معشوقه‌ی عاقل با من نام «دل» بردم و از سینه‌ام آتش برخاست تا بدانی که چه کرده‌ست همین دل با من عمری از عشق چنان بود نصیبم که شده‌ست معنی «حسرت» و «اندوه»، معادل با «من» با چنین بخت سیاهی، چه امیدی به وصال؟! نیست از مزرعه‌ی سوخته، حاصل با من «مرگ، بهتر که از او دور بمانم» این را گفت یک ماهی افتاده به ساحل، با من @golchine_sher
امام باقر علیه السلام می‌فرمایند: 🌸خداوند، زمین را پس از آنکه اهل آن کفر بورزند، به دست حضرت قائم(عج) زنده خواهد کرد. حضرت باقر علیه السلام در روایت دیگری، در این باره می‌فرمایند: منظور از مردن زمین، کفر ورزیدن اهل آن است. خداوند، آن را به یاری حضرت قائم(عج) زنده خواهد کرد؛ یعنی عدالت را در آن استقرار خواهد بخشید. 📙تاویل الآیات الظاهره،ص۶۳۸ از کفر خَلق و خُلق زمین را رها نما درهای رو به سوی خدا را تو وا نما احیای آفرینش امکان به دست توست تکیه بزن به کعبه و ما را صدا نما @golchine_sher
آقا زِ پشت پرده برون آ ببینمت بنما رخ محمّدیت را ببینمت ای وارث رسالت طاها ظهور کن تا اینکه در سراسر دنیا ببینمت از دوریَت گرفته دلم یابن العسکری هست آرزویِ قلبیِ من تا ببینمت لطفی نما به عاشق چشم انتظار خود یابشنوم صدای تو را یا ببینمت اینجا برای جَدِّ شما مجلسی بپاست لطفی نما بیا که در اینجا ببینمت امشب میان مجلس ما آمدی اگر اصلا اجازه میدَهی‌ام تا ببینمت؟ لایق نیَم اگرچه به من جلوه‌گر شوی امّا بیا بخـاطر زهـرا ببینمت چون روسیاهم و خجلم از نگاه تو زین رو مراقبی که مبادا ببینمت یک شب بیا به خوابم و منّت سرم گذار تا لااقل به عــالَمِ رؤیـا ببینمت (فیضی)غزل غزل به تو دلبسته میشود شاید که لابِه لای غزلها ببینمت @golchine_sher
مژگان به هم بزن که بپاشی جهان من کوبی زمین من به سر آسمان من درمان نخواستم ز تو من درد خواستم یک درد ماندگار ! بلایت به جان من می سوزم از تبی که دماسنج عشق را از هُرم خود گداخته زیر زبان من تشخیص درد من به دل خود حواله کن آه ای طبیب درد فروش جوان من ! نبض مرا بگیر و ببر نام خویش را تا خون بدل به باده شود در رگان من @golchine_sher
پهن شد سفرۀ احسان، همه را بخشیدی باز با لطف فراوان همه را بخشیدی ابر وقتی که ببارد همه جا می‌بارد رحمتت ریخت و یکسان همه را بخشیدی گفته بودند به ما سخت نمی‌گیری تو... همه دیدیم چه آسان همه را بخشیدی یک نفر توبه کند با همه خو می‌گیری یک نفر گشت پشیمان، همه را بخشیدی پس گنه‌کاریِ امروزِ مرا نیز ببخش تو که ایام قدیم، آن همه را بخشیدی حیف از ماه تو که خرج گناهان بشود تو همان نیمۀ شعبان همه را بخشیدی داشت کارم گره می‌خورد ولی تا گفتم: "جانِ آقای خراسان" همه را بخشیدی بی سبب نیست شب جمعه شب رحمت شد مادری گفت "حسین جان"، همه را بخشیدی @golchine_sher