eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
5.5هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
608 ویدیو
835 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت سوم : 🎤 هرچی بغض وکینه داری نسبت به دشمنان اهلبیت (ع) ، کینه ی خودت رو ابراز کن ، از اون اولی که تو مدینه ، هتک حُرمت کرد ، از اونایی که کربلا ، اومدند ... اونی که تیر به گلوی علی اصغر زد ، اونی که دست اباالفضل رو از بدنش جدا کرد ، اون کسی که اولین تیر رو به خیمه های ابی عبدالله انداخت ، کسی که بدن علی اکبر رو قطعه قطعه کرد ... اون نانجیبی که شمشیر به فرق علی اکبر زد ، که وقتی ابی عبدالله اومد کنار بدن علی اکبر ، نفرین کرد ... امام مظهر رحمت الهی است ، امیرالمومنین برای قاتلش ، شیر میفرستد ... ، میفرماید اگر من از دنیا رفتم ، فقط یک ضربت بهش بزنید ، بیشتر نه ... امام مظهر عطوفت الهی است ، اما نمیدونم چه کردند با بدن علی اکبر ... وقتی رسید کنار بدن علی اکبر ، فرمود : « عمرسعد » ، خدا نسلت را قطع کنه ، که پسرم رو کُشتی ، آی ی ی ... بُنَیَّ قَتَلوک ... حسیییین ... دلت کربلاست ، تو حرم ابی عبدالله ، پائین پا ... نمیدونم الان مادرش فاطمه ، اومده کربلا یا نه ؟ شب های جمعه مادر میاد کربلا ، ... بزار چند جمله ای روضه ی علی اکبر بخوانیم ... اکبرم چرا چنین میان خون ، نشسته ای ؟ به خدا ، ز داغ خود دل مرا ، شکسته ای ... نور دیده ی ترم پسرم ، ای پسرم هان ، همین کنار پای ابی عبدالله ، پائین شش گوشه ی قبر امام حسین ، سرت رو روی ضریح مطهرش بگذار ، ببین هنوز صدای بابا میاد ، صدا میزنه : « وَلَدی علی » ... اکبرم ببین چنان کنار تو ، نشسته ام درکنار بدنت چو کشتیِ شکسته ام اکبرم نظر گشا به دیده ی پُرآب من پسرم چرا دگر نمیدهی جواب من ؟ حسیییین ... هر چی صدا زد ، طبق بعضی از نقل ها داره ، حضرت هفت مرتبه ، از سویدای دلش صدا زد : « وَلَدی علی » ... دیگه کار علی اکبر تمام شده بود ، تعبیر ناقص من اینه ، ابی عبدالله التماس میکرد : بابا ، یه کلام با من حرف بزن ... دید علی جواب نمیده ، صورت روی صورت علی گذاشت ... به یاد شهدا و گذشتگان ، اموات ، امام ، همشون فیض ببرند ... یه مرتبه متوجه شد ، خواهرش زینب آمده ... ؟ کنار هیچ بدنی زینب نیامد ، اما کنار بدن علی اکبر آمد ، نقل مقتل داره ، مولا بلند شد ، زینبش رو به خیمه ها برگرداند ، حسییین ... از حرم آمده زینب کُند امداد مرا ... بدنت را بسوی خیمه برم ای پسرم ... .
. 📋خبر گریه ی گرفتاران.. (ع) (س) (ع) (ع) 🏴مراسم عزاداری شهادت امام هادی (ع) ............................................. خبر گریه ی گرفتاران.. میرسد شب به شب به دلداران این قبیله به فکر ما هستند پیرشان کرده غصه یاران نخ تسبیحشان که میچرخد سرِ پا میشوند بیماران سر به دیوار اهل بیت زدیم خوش به احوال سر به دیواران ما گنهکارهای آلوده پشتمان گرم شد به غفاران دل ما تنگ سامرا شده است ما و آقا و نم نم باران! ما طلبکار این کریم شدیم بس که رو داده بر بدهکاران .(آقا رو دید جای خلوت ، خوب فرصتیه یابن فاطمه رو نگه داشت ؛ آقا بدهکاریم زیاده ، هی تهدیدم میکنن زن و بچه مو میترسونن یه کاری کن برام ! آقا فرمود من که چیزی ندارم منو از مدینه آوردن سامرا منم غریبم تو این شهر ، آقا یه کاری کن گفت هرچی بگم قبول می کنی ؟ گفت بله ، گفت برو یه کاغذ و دوات بیار ، برات بنویسم ، نوشت من به این آقا مثلاً ۳۰ هزار دینار بدهکارم ! گفت آقا چیکار کنم ؛ گفت فردا بیا مجلس متوکل منم اونجام از در بیا بگو ای مرد چرا بدهکاری تو نمیدی ! گفت آقا آبروتون ؛ گفت به خاطر آبروی من بدهکاری تو میده ؛ وارد جلسه شد داد زد چرا بدهکاری تو نمیدی اشاره کرد به آقای ما یابن الحسن ! متوکل گفت : چیه چی میگه ؟ آی متوکل من به این آقا بدهکارم ! گفت چقدر بدهکارید ؟ گفت ۳۰ هزار دینار گفت ۶۰ هزار بهش بدید دو برابر بهش بدید این آقا مهمون منه ؛ آقا دست مون به دامنت آقا.) یوسف سامرا نگاهی کن ناز بفروش بر خریداران شیرها پوزه میکشند به پات تشنه ی کشتن تو خونخواران اهل عالم غم و محن بس ماست این که بی کس شده همه کس ماست .(نانجیب هر چند وقت یه بار می‌فرستاد می اومدن خونه امام هادی ؛ یه وقت متوجه شد صدا میاد دارن میان داخل خونه ، چراغ دستی و آورد نور نیست نگاه کرد دید دشمن بالا دیواره جلو آمد و گفت عزیزم خوب نگاه کن زیر پاتو ! زمین نخوری آقا شما که بر دشمنات هم نظر داشتی آقا). گرچه از زهر حال مضطر داشت به دلش داغهای بدتر داشت .(تا زهر رو به آقا خوراندن یه وقت افتاد رو زمین اینقدر این زهر زود اثر کرد همه بدنش رو گرفت!). حجره از ناله ی انا العطشان حال و روزی شبیه محشر داشت علی بن جواد این آخر ذره ای خاک کربلا برداشت .(خیلی امام هادی حسینه ، یه وقت تب کرد آقا ، به ابوهاشم فرمود : برید زیر قبه جدم واسه شفام دعا کنید ، شیعیان گفتند آقا شما امام هستین ، فرمود خدا دعا زیر قبه جدم و خیلی دوست داره). آب شرمنده ی لبانش شد اثر تشنگی به حنجر داشت انقدر بین حجره می غلطید جای خونمردگی به پیکر داشت .(«یَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ اَلسَّلِیمِ» مثل مار گزیده به خودش می پیچید خودش روضه خونه مادرش اینجور می فرماید ، میگه تو مدینه شر به پا کردن در خونه مادر ما رو آتیش زدن آن چنان محکم به صورت مادر ما زد صورت مادرمم کبوده چند بار اومدن آقا رو با لباس در منزل بدون عمامه و عبا با پای برهنه کشان کشان بردنش ، خودشون سوار بر مرکب آقا پشت مرکب می دوید ، یه وقت وارد مجلس متوکل شد دید نانجیب داره شراب میخوره گفت بیا بخور یه مقدار!). بعد ازآن مجلس شراب فقط از غم عمه دیده ی تر داشت .(من مرد بودم رفتم داخل مجلس شراب راوی میگه وقتی دیدم تو مجلس یزید فقامت زینب بنت علی بن ابی طالب یه وقت زینب پا شد سرپا معمولاً خانوم میرفت یه گوشه کسی نشناسنش ، نانجیب نریز شراب و ، این لب و دهان و پیغمبر می بوسید). این لباسش اگر چه خاکی شد! باز آقا لباس دیگر داشت! گرچه سردرد اذیتش میکرد هرچه هم بود لااقل سر داشت دور و بر خنجری به دستی نیست قاتلش را کجا برابر داشت؟! .(فهمید قبر سید شهدا کجاست! چند بار دستور داد قبر آقا رو به آب بستن شخم زدن گندم کاشتن اثری نمونه ، هر موقع حیوونا رو میبردن اونجا اونا رو قبر مطهر که می‌رسیدن می ایستادن اینجا جای شریفیه نانجیب ای کاش پا رو سینت نمی ذاشت ارباب یه وقت چشماشو باز کرد گفت میدونی کجا نشستی؟ بالاترین جای عالم نشستی گفت میدونم یابن فاطمه). دخترش گرچه داغدارش بود پشت صد پرده بود معجر داشت روضه من فقط همین جمله ست پسرش را کنارش آخر داشت کربلا داغ بر دلم خورده وای از آن تشنه ی پسر مرده! شاعر : ✍ اي پسر من پدر پير تو ام پدر پير و زمين گير تو ام خیز از جا آبرویم را بخر عمه را از بین نامحرم ببر ......................................... .👇
. (علیه السلام) 1⃣سلام : «السلامُ علی الممنوعِ من ماءِالفرات ـ السلام علی سَیِّدِ السّادات ـ السلام علی قائدِ القادات.» ۱ 2⃣گرفتن اذن میدان: اومد اجازه بگیره ، امام اجازه داد و فرمود برو با اهل خیمه وداع کن . صدا زد: «السلام علیک یا أخاه و علیکن یا اهلَ بَیتاه هذا آخِرُالسلام و آخِرُ الکلام و اللقاءُ فی الجنه.» ۲ اهل حرم دورش و گرفتند ، دختر خردسال امام حسین جلو اومد صدا زد: «یا علی إرحم غُربَتَ أبینا»۳ «إرحم غُربَتَنا لا طاقةَ لنا علی فِراقک» ۴ 3⃣رفتن به میدان: امام یه نگاه مأیوسانه ای به علی اکبر کرد ، اشکش جاری شد ، محاسنش رو به آسمان بلند کرد صدا زد: «اَللّهُمَّ کُن اَنتَ الشَّهیدُ عَلَیهِم، فَقَد بَرَزَ اِلَیهِم غُلامٌ اَشبَهُ النّاس خَلقاً و خُلقاً و مَنطِقاً بِرَسولِکَ وَ کُنا اِذا اَشتَقنا اِلی نَبِیِّک نَظَرنا اِلَیه.»۵ 4⃣نبرد علی اکبر: وارد میدان شد رجز خوند ، 120 نفر از دشمن رو به درک واصل کرد، تشنگی بر آنحضرت چیره شد، نزد پدر برگشت و عرض کرد: «یا اَبَه! اَلعَطَشُ قد قَتَلَنِی وَ ثِقلُ الحَدِیدِ قد اَجهَدَنِی و هل الی شربةٍ من الماء سبیلٌ»۶ امام فرمود: «یا بنیّ یعَزُّ علی محمدٍ و علی علیِّ بن ابیطالب و عَلَیَّ أن تدعوهم فلا یُجیبوک و تثتغیثَ فلا یُغیثوک یا بُنَیَّ هات لسانک»۷ 5⃣شهادت علی اکبر: علی به میدان برگشت یه وقت با تیری گلوش و هدف گرفتند گلو پاره شد، خون تموم بدن و گرفت، مُرَّةِ بنِ مُنقَذِ عبدی گفت: گناه عرب بر گردن من باشد اگه داغ این جوون و به دل پدرش نذارم ، با نیزه کمین کرد ، یه مرتبه مُرَّه چنان با نیزه بر او زد که آن بزرگوار به زمین افتاد، لشگر دور علی روگرفتند، «فَقَطَّعُوهُ بِسُیُوفِهِم اِرباً اِرباً.» روحش به گلوگاه نزدیک شد صدا زد: «یا اَبَتاهُ عَلَیکَ مِنِّی السَّلامُ هذا جَدِّی رَسُولُ اللهِ یَقرَئُکَ السَّلامُ و یَقُولُ عجِّلِ القُدُومَ اِلَینا. قَد سَقانیِ بِکَأسِهِ الاَوفی شَربَةً لا ظَمَأَ بَعدَها اَبَداً.»۸ یه وقت دیدن یه صدایی از گلوی اکبر بلند شد و جان سپرد. ۹ 6⃣امام بر بالین علی: واعظ قزوینی می گه امام چند قدم به جنازه علی اکبر مونده بود از مرکب به زمین افتاد، با زانو خودش و رسوند کنار بدن علی اکبر ، تا بدن قطعه قطعه رو دید ، «صاح الامام سبعَ مرّات» «آه وا ولدا ، آه واعلیا ، وا ثمرةَ فؤاداه ، ولدی قتلوک» « فجعل یمسعُ الدَّمَ علی ثنایاهِ الشَّریفَه» « فوضع خده علی خده و قال: یا بُنَیَّ لَقَد اِسترحتَ مِن هَمِِّ الدُّنیا و غَمِّها و بَقِیَ اَبُوکَ فَریداً وَحِیداً.»۱۰ «قَتَلَ اللهُ قَوماً قَتَلوکَ» «عَلَی الدُّنیا بَعدَکَ العَفا» در این حال زینب(س) از خیمه بیرون دوید، فریاد میزد: وای برادرم، وای فرزند برادرم ، امام سر خواهر را بلند کرد و او را به خیمه باز گردانید.۱۱ امام صورت اشک آلود خود را روی چهرة خون آلود علی اکبرش گذاشت، و بقدری بلند گریه کرد که تا آن روز کسی اینگونه صدای گریه بلند را از او نشنیده بود. ۱۲ 7⃣بردن بدن علی به خیمه: سپس امام، پیکر خون آلود اکبرش را در آغوش گرفت و فرمود: «تَعالَو اِحمَلُوا اَخاکُم.» اینجا سکینه جلو اومد صدا زد: «پدرم! برادرم چه شد؟» امام فرمود: دشمنان او را کشتند. «فَنادَت وا اَخاه! وا مُهجَةََ قَلباهُ! ...» امام فرمود: «دخترم ، صبر کن»گفت: «یا اَبَتاهُ! کَیفَ تَصبِرُ مَن قُتِلَ اَخُوها وَ شُرِدَ(تنها مانده) اَبُوها.» ۱۳ 8⃣فضیلت گریه: زید شحام می گه : خدمت امام صادق بودیم که جعفر بن عفّان وارد شد ، آقا صداش زد کنار خودش نشوند ، فرمود : شنیدم برای جدم حسین شعر می گی؟ عرض کرد بله آقا جان. جعفر شروع کرد به مرثیه خوندن ، به قدری امام گریه کرد که اشک بر محاسن و صورت مبارک جاری شد همه شروع کردند به گریه کردن . امام فرمود: «یا جعفر! واللهُ شَهِدَت ملائکةُ اللهِ المقربون هاهنا یسمعون قولَک فی الحسین و لقد بَکَوا کما بَکَینَا و اکثر.» ۱۴ 9⃣سخن بزرگان در باب علی اکبر: آیت الله کوهستانی: آنقدر حضرت علی اکبر شفاعت می کند که نوبت به امام حسین نمی رسد. ۱۵ شیخ جعفر شوشتری: مجلس علی اکبر مجلس وفات حسین است بلکه مجلس وفاتهای حسین است. ۱۶ ...................................................... ۱-بحار، ج ۱۰۱ ۲-تذکرة الشهداء، ج 1، ص 466. ۳-شرح شمع، ثمری، ص190. ۴-سالار کربلا، مقرم، ص 416. ۵-سوگنامه آل محمد، ص 274. ۶-لهوف، 67. ۷- بحار، ج45، ص 43. ۸- مقتل الحسین مقرم ص ۳۱۲ ۹-کبریت الاحمر ط اسلامیه ص 185. ۱۰-رياض القدس، ج2، ص 22. ۱۱-ترجمه ارشاد مفید ج 2 ص 110 ۱۲-نفس المهموم ص62. ۱۳-الوقایع والحوادث ج 3 صں 131. ۱۴-بحار، ج 44، ص 282. ۱۵-بر قله پارسایی، ص 292. ۱۶-مقتل شوشتری،ص181. .
. تقسيم بندي جزئي: اقسام روضه مي توانند با توجه به منبع دريافت به انواعي تقسيم گردند که عبارت است از: استنباطي. تحقيقي و تحليلي. کشفي و مکاشفه اي. 2⃣ روضه تحقيقي و تحليلي اگر با تحقيق و تحليل در موضوع روضه، و پردازش آن، به يك نتيجه كلي و تحليل ذهني برسيم، اين نتيجه مي تواند يک روضه تحقيقي و تحليلي باشد. در اين نوع روضه روايات مختلف در يك موضوع مثل اينکه بکائون چه کساني بوده اند؟ بيان ميشود و سپس اصل روضه بيان ميگردد . 1⃣ (ع) نگاه پدر چند گونه است، نگاه ابي عبدالله هم چند جور بوده است. گاهي نگاه، نگاه وجد است، نگاه ديگر نگاه شوق به جدش بود و يك نگاه، ديگر نگاه خوفي بود كه عاقبتش چه ميشود؟ اما اين نگاه وداع هيچ يك از اين نگاهها نبود؛ «فَنَظَرَ اِلَيْهِ نَظَر آئِسٍ مِنْه» مأيوسانه به او نگاه كرد نميدانم غصه پدر زيادتر بود و يا غصه پسر كه حالا رفت و پدر تنهاست. 2⃣ روضه علي اصغر(ع) سيدالشهدا سه مرتبه به اهل كوفه آب داد. يكي در كوفه براي آنها استسقاء كرد. يكي هم در صفين كه معاويه آب را گرفته بود و ديگر وقتي كه در اين صحرا لشگريان حر آمدند و تشنه بودند. او ميبايست اين سه حق آب دادن را بر آنها ثابت كند كه حجت تمام باشد. كسي كه اين قدر خواهش برايش سخت است. ابتدا «برير» براي طلب آب رفت ولي به او آب ندادند. سپس حر رفت ولي باز هم به آنها آب ندادند. سپس حضرت عباس (ع) را فرستادند ولي او هم نتوانست آب بياورد. سپس خودش آمد. اول فرمود: «خواهشي دارم به همه ما آب بدهيد» قبول نكردند. بعد فرمود: «به خودم و اصحابم اگر آب نميدهيد لااقل به زنها آب بدهيد» قبول نكردند. سپس فرمود: «لااقل به اطفال كوچك آب بدهيد» قبول نكردند. سپس رفت و طفل شير خوارهاش را آورد. فرمود: اي جماعت!‌ يعني خودتان آب بياوريد و به اين طفل بدهيد: «اَمَا تَرَوْنَهٌ كَيْفَ يَتَلَظَّي عَطَشاً» آيا نميبينيد كه چگونه از تشنگي به خود ميپيچد؟! دو چيز درباره اين طفل دل را ميسوزاند؛ يكي اينكه فرمود خودتان آبش دهيد. ديگر اينكه او را بلند كرد و فرمود: ببينيد كه چگونه رنگش زرد شده و از تشنگي دست و پا ميزند. 3⃣ تشنگي امام تشنگي امام در چهار عضو تأثير كرده بود؛ اول: لبهاي مبارك كه افسرده شده بود، دوم: جگر پاره پاره چنانچه امام بعد از اينكه اميدي به زنده ماندن نداشت فرمود: «اُسْقُونيِ قَطْرَةً مِنَ الْمَاءِ فَقَدْ تَفِتَتْ كَبِديِ مِنَ الظِّمَاء» قطره آبي به من بدهيد كه جگرم از تشنگي پاره پاره شد. سوم: زبان آن حضرت كه از بس اطراف زبان ساييده شده بود، مجروح گرديده بود. چهارم: چشمان مباركش كه از تشنگي تار گرديده بود، چنانچه در حديث مكالمه جبرائيل با حضرت آدم (ع) منقول است كه گفت: اي آدم ببيني او را در حالتي كه ميگويد «واعطشاه» به حدي كه تشنگي مانند دودي در بين او زمين و آسمان حائل شده باشد. 🎤 .👇
. تحلیل📝 شعر از: : اصل پیام ـ گریز غیر کلیشه ای 🏴🏴🏴🏴 👇 اگرچه در دل دشمن تو را رها کردم به قاتلان تو نفرین، به تو دعا کردم محاسنم به کف دست و اشک در چشمم به همره تو دویدم خدا خدا کردم هزار مرتبه جانم ز تن جدا گردید  دمی که تشنه لب از خود تو را جدا کردم گلوی تشنه فرستادمت به قربانگاه  چه خوب حق تو را ای پسر ادا کردم یه جوری علیشُ تربیت کرد وقتی بین راه دید بابا میگه «انا لله و انا الیه راجعون»یه جمله از باباش پرسید «اولسنا علی الحق» بابا ما از مرگ نمی ترسیم به ما بگو بر حقیم حق با ما هست؟ دینمون اسلاممون ایمانمون حفظه؟ گفت آره بابا گفت دیگه باکی نداریم، خودم فدات میشم. لذا اول شهید بنی هاشم علی اکبره، اصحاب نذاشتن، اونا پیش مرگ بنی هاشم بودن قول داده بودن شب عاشورا به هم که تا ما هستیم از بنی هاشم کسی نره تو میدون، و الا نفر اول عاشورا علی اکبر بود خودش به تنهایی ورقُ عوض می کرد. شیخ جعفر شوشتری میگه دو نفر بودن می تونستن ورق کربلا رُ عوض کنن ابی عبدالله اجازه نداد یکیش علی اکبر بود می خواست بره زره پیغمبرُ تنش کرد با بار سنگین نبوت گفت میری برو برا بچه های تشنه م فقط آب بیار علی اکبرم... به اباالفضل اقتدا کرد اذان صبح، اذان گفتنت دلم را برد صلاه ظهر تو را هدیه بر خدا کردم زبان تو که مکیدم همه وجودم سوخت چو شمع سوختم و گریه بی صدا کردم گفت بابا تشنمه، صدا زد «هات لسانک» همچین که زبان تو دهان علی گذاشت علی عقب رفت بابا تو که لبات از من خشک تره، قربون لبای پارت برم بابا ، علی اکبر لبای خشک باباتُ دیدی طاقت نیاوردی امام خواهرت تو خرابه لبای پاره رُ دید، دید دندونای بابا شکسته خوب شد ندیدی لبای باباتُ چوب می زنن... تو آب خواستی و من ز خجلت آب شدم به اشک دیده خود حاجتت روا کردم 🔰 .👇
. علیه‌السلام میرزاحبیب‌الله‌کاشانی میگوید، بعید نیست زمانی که ابی‌عبدالله علیه‌السلام محاسنش را روی دست گرفت لحظه وداع آناً وبلافاصله سفید شد شیخ جعفر هم موقعی که از روضهٔ حضرت علی‌اکبر یاد میکند میگوید روضهٔ وفات امام حسین علیه‌السلام اللهم اشهد علی هولاءالقوم، فقد برز الیهم غلام اشبه الناس خلقا و خلقا و منطقا به رسولک کنا اذاشتقنا الی نبیک نظرنا الی وجهه رو‌ به حرم مخدرات کردند با آنها وداع کردند. اطرافش را خواهرها و عمه‌ها گرفتند، شیونشان به آسمان بلند شد: ارحم علی غربتنا یا علی ابی‌عبدالله علیه‌السلام آمدند و علی اکبر را از مخدرات جدا کردند. آمد خیمهٔ امام سجاد علیه‌السلام صورت کف پای تب‌دار برادر گذاشت اما جانها بسوزد برای لحظه‌ای که: فحمله الجواد الی معسکر الاعداء همینکه مرکب رفت وسط لشکر دشمن فقطعوه بالسیوف اربا اربا «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» .
. [علیه السلام] ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک بخوان به گوش سحرها اذان علی اکبر بخوان دوباره برایم بخوان علی اکبر آدم هر مصیبتی که ببینه بعد یه مدتی فراموش میکنه ، داغ پدر میبینه داغ مادر میبینه یه چند روزی که میگزره فراموشش میکنه، اما یه داغیه هیچ موقع ، نمیتونه فراموشش کنه اونم داغ مصیبت جوانه، خدا نکنه کسی تو این مجلس داغ جوان دیده باشه از امیرالمومنین سوال کرد: آقاجان، محاسن مبارک شما سپید شده چرا شما خضاب نمیکنید؟! ما دیدیم پیغمبر اکرم محاسن مبارکشونو خضاب میکردن آقا امیرالمومنین یه نگاهی بهش کرد فرمود مگه نمیدونی من داغدارم، گفت آقاجان ، کدام داغ؟ کسی از دنیا نرفته، دید امیرالمومنین همینطور بغض گلوشو گرفته، فرمود مگه نمیدونی من داغدار مصیبت فاطمه ی زهرام، من هنوز مصیبت زهرام رو فراموش نکردم داغ جوان، کمر آدمو خم میکنه از همینجا بریم کربلا اون لحظه ای که ابی عبدالله اومد کنار بدن علی اکبر، سر علی اکبرو رو زانو گذاشت دلش آرام نشد دوباره داغ پیمبر تحملش سخت است نرو جوانی حیدر، بمان ، علی اکبر به دست غصه نده چشم دخترانم را تمام دل خوشی کاروان ، علی اکبر عصای پیری بابا مقابلم نشِکن توان بده به منِ ناتوان علی اکبر سر علی رو به سینه چسبانید دلش آرام نشد ، صدا زد کنار جسم تو رسم جهان عوض شده است نشسته پیر ، کنار جوان ، علی اکبر یه مرتبه دیدن ابی عبدالله خم شد صورت گذاشت رو صورت علی اکبر، هی ناله میزد ولدی علی بریده گریه امانِ مرا کنار تنت میان هلهله ها الامان علی اکبر اگر چه پهلوی تو یاد مادر افتادم شکسته کوفه سرت را چنان علی... اکبر حمید بن مسلم میگه دیدم از خیمه ها یه بانوی مجلله ای داره بسر زنان میاد گاهی صدا میزنه وای برادرم، گاهی صدا میزنه وای پسر برادرم، سؤال کردم این خانوم کیه؟ گفتن این زینب دختر علیه، اومد تا کنار نعش علی اکبر، تا حسین صدای زینبو شنید لحن کلامش عوض شد صدا زد ،علی اکبر خیز از جا آبرویم را بخر علی اکبرم عمه را از بین نامحرم ببر صدا زد جوونای بنی هاشمی بیاید من عمه تون زینبو برمیگردونم شما برادرتون علی اکبرو بردارید، جوانان بنی هاشم بیایید علی را بر در خیمه رسانید خدا داند که من طاقت ندارم علی را تا در خیمه رسانم ناله بزن یا حسین ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (۱)✍عطیه سادات حجتی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (علیه السلام ) .👇
. 📋 شفاعت خانم فاطمه زهرا در صحرای محشر روایت میگه وقتی بی‌بی وارد صحرای محشر میشه، از یه گوشه‌ای بی‌بی وارد محشر می‌شه. از یه طرفیم همه می‌بینند یه آقای بی‌سری وارد محشر می‌شه؛ امام حسن از یه طرف، ابی عبدالله از یه طرف بی‌سر وارد میشه. روایت میگه بی‌بی از امام حسن سوال می‌کنه:« حسنم! پسرم! این آقایی که بی‌سر وارد شده کیه، پسرم این کیه این جوری سر به بدن نداره»؟! امام حسن عرضه می‌داره محضر مادرش:« مادر جان! این پسرت حسینه». مادر اینقدر گریه می‌کنه، ناله می‌زنه، اون جا یکی‌‌یکی... روایت میگه مثل مرغی که از لابه‌لای سنگا دونه رو می‌گرده پیدا می‌کنه، یکی‌‌یکی نوکرای حسینش و گریه‌کنای حسینش و سینه‌زنای حسینش و جدا می‌کنه. تو بیا! تو بیا! تو بیا! وقتی پیغمبر وارد شد؛ بی‌بی گریه می‌کرد، آقا فرمود:« چی شده دخترم»؟! - عرضه داشت:« بابا جان! بچه‌ای که در رحم دارم با من حرف می‌زنه». - خوبه که دخترم، قربونت برم. - نه! یه حرفایی می‌زنه دل منه مادر و بهم ریخته. - چی میگه عزیز دلم؟! قربونت برم. - بابا جان! هی میگه:« أَنَا الغریب»؛ ولی بابا یکی دو روزه من هرچی آب می‌خورم آروم نمیشه، بازم هی میگه:« أَنَا العطشان»... پیغمبر روضه خوند، پیغمبر مداحی کرد، مُستَمع و گریه‌کنم دخترشه. گریه‌های بی‌بی که تموم شد اونجا بی‌بی سوال کرد از محضر پیغمبر. عرضه داشت:« بابا جان! من نگران حسینم، کسی هست برا حسینم گریه کنه»؟! - من هستم؟! - نه! دخترم. - شما هستی؟! - نه! منم نیستم. - باباش علی هست؟! - نه! باباشم نیست. - داداشش حسن هست؟! - نه! هی می‌گفت:« غریبم حسین» کسی نیست برا حسینم گریه کنه. پیغمبر اونجا مژده‌ی شماها رو داده، فرمود:« دخترم! نگران نباش؛ از امت من یه عده‌ای میان، اینا مردا و زناشون برا حسینت زجه می‌زنند؛ برا حسینت بلند بلند گریه می‌کنند». انقدر بی‌بی خوش‌حال شد؛ به پیغمبر عرضه داشت:« بابا جان! خدا به من اجازه میده من اینا رو شفاعتشون کنم»؟! - گفت:« اصلا شفاعت اهل محشر دست توئه دخترم، تو هرکی و بخوای می‌تونی ببری»... ....... . 📋 یا به جایی خبر مرگ پسر را نبرید (ع) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ یا به جایی خبر مرگ پسر را نبرید یا که بردید به تشییع پدر را نبرید پدری داغ جوان دید ملامت نکنید روی زانو اگر افتاد شکایت نکنید چون‌ رمق نیست تکانی بدهد پایش را پس بگیرید همه زیر بغل‌هایش را نکند ناله که زد طبل برایش بزنید جلوی چشم همه زشت صدایش بزنید آی مردم! جگر سینه‌زنان غم دارد غم سنگین شب هشت محرم دارد غم آن لحظه که ارباب به شهزاده رسید وَلَدی گفت نشست و ز جگر آه کشید.. ای جوانمرد، جوانمرگ شدی یا نشدی؟ پیش پای پدر خویش چرا پا نشدی خنده‌ها بیشتر و جسم تو کمتر شده است نیستی و همه‌ی دشت، پیمبر شده است زرهت حرز علی داشت، دریدند چرا گرگها چنگ به روی تو کشیدند چرا داغ سنگین تو را شانه من تاب نداشت تشنه بودی، پدر تشنه‌ی تو آب نداشت ✍ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .👇
. 📋 خدا شاهد باش کی و دارم می‌فرستم میدان (ع) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آخه اومد خدمت ابی عبدالله گفت:« بابا جان! تشنگی خیلی اذیتم می‌کنه، میشه یکم آب به من بدی؛ سنگینیه این زره امونم و بریده بابا!». ابی عبدالله بغلش کرد، توو آغوش گرفتش. روایت میگه ابی عبدالله زبانش و گذاشت توو دهن علیش، یعنی بابا ببین من از تو تشنه‌ترم بابا، دهن من خشکه. علی جان! میشه یکم جلو بابا قدم بزنی، آخه دیگه داری میری؛ من یکم قد و بالات و ببینم. همچین که داشت می‌رفت ابی عبدالله از پشت سر علی‌اکبر نگاه به جوونش می‌کرد. دست به محاسن گرفت صدا زد:« خدا شاهد باش کی و دارم می‌فرستم میدان»... علی‌اکبر وقتی رفت توو دل لشکر، همه براش کوچه باز کردند؛ مثل مادر ما که توو کوچه‌ها گیر افتاد، علی‌اکبرم توو این کوچه گیر افتاد؛ نه می‌تونست برگرده، نه می‌تونست جلو بره؛ همه دوره‌ش کردن، هرکی با هرچی دستشه داره علی رو می‌زنه. یکی نیزه می‌زنه، یکی شمشیر می‌زنه، «فَقَطَّعوهُ بِسُیوفِ اِرْباً اِرْباً». ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📋 اربا اربا یعنی پا نشی دیگه اِرْباً اِرْبا یعنی پا نشی دیگه عصای دست بابا نشی دیگه یه جوری بپاشه از هم بدنت که روی دست بابا جا نشی دیگه اِرْباً اِرْبا یعنی کینه رو بیاد شمشیراشون تا روی ابرو بیاد یه جوری داغت و رو دل بذارن که بابات سمت تو با زانو بیاد اِرْباً اِرْبا یعنی پَرپَرت کنن تیغا رو راهی پیکرت کنن اِرْباً اِرْبا یعنی اکبر باشی و دشمنا هزارتا اصغرت کنن اِرْباً اِرْبا یعنی پاییزت کنن کشته‌ی شمشیرای تیزت کنن بعد از این که تیکه‌تیکه کردنت بشینن دوباره ریز ریزت کنن اِرْباً اِرْبا یعنی اونقد بزنن که زنا ناله‌ی ممتد بزنن پسرت رو جلوی چشمای تو بزنن بد بزنن بد بزنن اِرْباً اِرْبا یعنی نزدیک فرات پسرت رو بُکُشن جلو چشات بشینی گریه کنی گریه کنی دشمنات هو بِکِشن به گریه‌هات اِرْباً اِرْبا یعنی اکبر دیگه نیست أشبَهُ النّاس به پیمبر نیست اِرْباً اِرْبا یعنی بعد از این داداش رو سر خواهرا معجر دیگه نیست *شاعران: و ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ . 📋 پاشو علی‌ اکبر، پاشو جوون من ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ پاشو علی‌اکبر، پاشو جوون من ای قوّت زانو، رفته تَوون من پیر شدم تا تو جوون شدی علی چه زود ولی گلم خزون شدی علی همین که بالای سر تو رسیدم معنی قتل صبر و تازه فهمیدم جوون من، جوون من به روی خاک افتادی پهلوون من جوون من، جوون من به یک اشاره‌ی تو بنده جون من بابای پیر تو، از زندگی سیره میری و دل‌گیره، میری و می‌میره صد دفعه دست و پات و می‌بوسم علی پاشو داره می‌رسه ناموسم علی نمی‌رسه به تو مگه صدای من نذار که تابوتت بشه عبای من چشمام نمی‌بینه، چشمام چقدر تاره بابا حلالم کن، این آخرین کاره غصه نخور که اِرْباً اِرْبا شد تَنَم توی عبا جا می‌شه اما بدنم ببین که دورمون پُر از نامرده من بمیرم که دشمنت می‌خنده خدای من، خدای من دستات و بکش سَرِ بابای من خدای من، خدای من بگو نریزه اشکش و برای من ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ . 📋 ابی عبدالله دلش آروم نمیشه (ع) (ع) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اما توو همین حین، ابی عبدالله خودش و انداخته رو بدن بی‌جان علیش؛ دارن باهمدیگه حرف می‌زنند، دارن باهمدیگه درد و دل می‌کنند. ابی عبدالله دلش آروم نمی‌شه، سرش و گذاشت رو سینه‌ی جوونش دلش آروم نشد، جوونش و بغل گرفت آروم نشد، اما یه مرتبه همه دیدن ابی عبدالله صورتش و گذاشت رو صورت علیش. همچین که این صورت و گذاشت رو صورت علیش یه مرتبه دیدن دیگه این صورت و ابی عبدالله برنداشت؛ یه دیقه، دو دیقه، سه دیقه، لحظاتی گذشت. زینبم از کنار خیمه داره صحنه رو مشاهده می‌کنه. - ای خدا سرم داداشم بلایی نیاد؛ چرا داداشم از رو نعش پسرش بلند نمی‌شه؛ یه مرتبه دیدن این خانم دست به سر گذاشته، داره بدو بدو داره میره سمت نعش علی‌اکبر، هی بین مسیر فریاد می‌زنه:« وا محمداه! وا علیاه! وا حسیناه»!. همچین که اومد کنار ابی عبدالله دستش و گذاشت رو شونه‌ی حسینش. حسین جون! جون خواهرت زینب بلند شو، مگه نمی‌بینی اینا دارن به ما می‌خندن؟! مگه نمی‌بینی اینا دارن کف می‌زنند؟! همه‌ی این خونواده غیرتی‌اند، اهل این خونه همه‌شون غیرت دارند، تا صدای زینب و شنید از جا بلند شد، خواهرم! تو اینجا چه می‌کنی؟! چه جوری اومدی این همه مسیر و؟! نگفتی نامحرما نگات می‌کنند؟! نگفتی بین این همه لشکر... - حسین جان! ترسیدم رو نعش پسرت جون بدی، حسین جان! بلند شو. زیر بغلش و زینب گرفت تا در خیمه، از یه طرفم عباس و بقیه‌ی جوونا عبای ابی عبدالله و پهن کردند این بدن و داخل عبا... .https://eitaa.com/emame3vom/103374