نگارِ ما
وقتی که میلادت مُقارِن با پیمبر شد
یعنی که بخت و طالع ات زیبا مقدر شد
خوش آمدی ای گلشنِ زیبا نگارِ ما
دنیا ز نورِ تو وُ جَدِ تو منوّر شد
با دسته گلهای پُرِ از نیلوفر و یاسی
میلادِ مسعودِ تو با خاتم برابر شد
امشب که بزمِ عاشقان در اوج شادی است
آری که غرقِ شور و شادی قلبِ کوثر شد
دل میشود شیدا به عشق فجرت ای صادق
آن روز که زیباییِ حسنت مُصوّر شد
آیینه ی چشمانِ تو از جنسِ باران است
امشب میِ میخانه ها لبریزِ ساغر شد
رازِ فلق در آسمانِ روشنت جاریست
بستانِ زهرا (س) از گُلِ جانت معطّر شد
قلبِ جهان امشب چه زیبا می تراود در
صبحی که از شوقِ سرشکِ مژه ات تر شد
جانِ زمین و آسمان لبریزِ احسانت
خاکِ قدومت سرمه ی چشمانِ مادر شد
شوریست در لبخندِ تو از جنسِ آیینه
در خانه ی باقر(ع) پُرِ از عود و عنبر شد
دشت و بیابانها و دریاها به شوقِ تو
لبریزِ شور و شادیِ جانانه یکسر شد!
هستی محرابی
#شعر_ولادت_امام_ششم #شعر_ولادت_امام_صادق #شعر_ولادت_اهل_بیت #شعر_ولادت_رئیس_مکتب_تشیع #هستی_محرابی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا محمد
تو آمدی همه بتخانه ها خراب کنی
و قلبِ سنگِ زمین را طلای ناب کنی
اسیرِ پنجه ی شب بود روزگار امّا
تو آمدی به جهان کارِ آفتاب کنی
تو آمدی به تنِ لخت و عورِ فهمِ عوام
زِ تار و پودِ حیا و ادب، حجاب کنی
که جای خشم به دلها محبت آموزی
که کارِ نیزه و شمشیر، با کتاب کنی
نشسته بود زمین بین جهل و واجب بود
برای پا شدنش، یاعلی خطاب کنی
میانِ معرکه، وقتِ فرارِ ناکس ها
به روی غیرت حیدر فقط حساب کنی
من از قبیله ی سلمانم و مسلمانم
فدای دختر و دامادتان شود جانم
تو آمدی جهت اعتلای باورها
تو آمدی که شوی سرورِ پیمبرها
تو آمدی که بگویی چهارده نوراست
چراغِ راه هدایت، شمارِ رهبرها
تو آمدی که به گودالِ جهل و نادانی
دوباره دفن نگردد وجودِ دخترها
دلیلِ خلقتِ عالم نگاهِ دختر توست
دلیل خلقتِ خورشید و ماه و اخترها
وَ عشق،عاشق و شیدای خندهءنوه ات
حسینِ فاطمه آقا و میرِ نوکرها
اگر تو امر کنی مرده میکند زنده
حرارتِ دمِ سلمان، دمِ ابوذرها
غلامِ حیدر و زهرا، جنابِ جبریل است
از آن سبب شده ام من غلامِ قنبرها!
و بیت آخرم این است ای رسولِ امین
به نورِ چاردهم انتظار مانده زمین
بهنام فرشی
#بهنام_فرشی #شعر_ولادت_پیامبر_اکرم #شعر_ولادت_حضرت_رسول_اکرم #شعر_ولادت_خاتم_النبیین #شعر_ولادت_رسول_الله
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
شیخ الائمه
آن صبح رو که مطلع شعرم جبین اوست
موسی به دین اوست و عیسی به دین اوست
هر حلقه حلقه حلقه ی آن گیسوی شبش
آورده است سلسله ای را به مذهبش
پیچیدگی زلفش، حل المسائل است
با عقل و عشق، نیم نگاهش معادل است
زانو زده ست منطق و عرفان برابرش
حکمت نشانده فلسفه را پای منبرش
استاد حل مسئله با غمزه می شود
درد دلش دعای ابوحمزه می شود
هرکس که دیده جذبه ی او را موافق است
بهلول مبتلا به جنون نیست، عاشق است
از عطر او بهار گرفته است شمه ای
شیخ الائمه است ،چه شیخ الائمه ای
او هرچه داشته سر پیمان گذاشته
از جان گذشته ای ست که از جان گذاشته
آتش زدند پشت در او که سال ها
پشت در تمامی شان نان گذاشته
آن قدر صادق است که از رزق بچه هاش
برداشته، برای یتیمان گذاشته
حق گفته ام اگر که بگویم پیمبر است
از خود به ارث بس که مسلمان گذاشته
هر مجتهد که دست به دامان او زده ست
در اجتهاد، دست به قرآن گذاشته
دشمن اگر که ترس ندارد از او چرا
این قدر در بقیع، نگهبان گذاشته؟
آن قدر ساده است حریمش که فاخته
از شش جهت امام ششم را شناخته
محمد حسین ملکیان
#شعر_ولادت_امام_ششم #شعر_ولادت_امام_صادق #شعر_ولادت_اهل_بیت #شعر_ولادت_رئیس_مکتب_تشیع #محمد_حسین_ملکیان
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
تمام عشق
سوگند می خوریم به قالو بلای عشق
سوگند می خوریم به بدرالدجای عشق
ما زنده ایم زنده به حال و هوای عشق
خانه به دوش و در به در کوچه های عشق
تابید نور رحمت حق نور سرمدی
مستیم باز از جلوات محمدی
یک جلوه کرد و بت کده را تارومار کرد
یک یاعلی که گفت هزاران شکار کرد
با غمزه ای زمین و زمان را دچار کرد
لب تا گشود میکده ها را خمار کرد
هستیم در لوای تو ای بت شکن ترین
خاکیم زیر پای تو ای بت شکن ترین
آورده اند تو را با تمام عشق
باید که سجده کرد به قدر و مقام عشق
پا شد هزار مرتبه بر احترام عشق
تازه گرفته رنگ خودش را قوام عشق
تو آمدی که رحمت بی حد ببارد و
نام علی به آل محمد ببارد و
در چارده مسیر تویی مقتداترین
تکیه به کوه قامت تو زد ستون دین
ای منتهای قدرت حق زیر آستین
بر لحظه های خلق تو پیوسته آفرین
دستی بکش که باز دلم مبتلا شود
یک دم بزن که خاک دلم کیمیا شود
دستی بکش بروی سر ما ندارها
عالیجناب این همه شب زنده دارها
برهم زدی بساط دل بی قرارها
جمعند دور روی تو امشب نگارها
خورشید و ماه معتکف بر جمال تو
ریزه خوریم بر سر خوان بلال تو
شیعه که جام مستیتان را به لب گرفت
حالا بساط نوکریش روز و شب گرفت
شایسته بود شیعه از اینجا لقب گرفت
تو آمدی و مذهب ما یک نسب گرفت
تا زنده ایم عاشق آل محمدیم
ما بندگان صادق آل محمدیم
آقام شد که نوکریم رنگ و بو گرفت
نوکر شدم که زندگیم آبرو گرفت
من هرچه داشتم همه چشمان او گرفت
شکر خدا که دعای دلم مو به مو گرفت
می خواستم گدای تو باشم فقط همین
ای کاش من برای تو باشم فقط همین
احمد شاکری
#احمد_شاکری #شعر_ولادت_پیامبر_اکرم #شعر_ولادت_حضرت_رسول_اکرم #شعر_ولادت_خاتم_النبیین #شعر_ولادت_رسول_الله
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
#ولادت_پیامبر
ما تشنه ایم و راهی دریا شدن خوش است
سلمانمان کنید که منا شدن خوش است
یا حضرت رسول فدای ملاحتت
با نام دلربای تو شیدا شدن خوش است
از برکت تو سفرۀ ما برکتی گرفت
پس ریزه خوار سفرۀ آقاشدن خوش است
ما گم شدیم در دل دنیای بی کسی
پشت در حرای تو پیدا شدن خوش است
خوب است پیش دشمن تو قد علم کنیم
اما مقابل قد تو تا شدن خوش است
خاک در تو از دُر و زر قیمتی تر است
پس خاک پای حضرت زهرا شدن خوش است
ای اعتبار عالم و آدم خوش آمدی
تو مصطفایی احمدی آقا محمدی
با خلقت وجود تو خلقت شروع شد
با جلوۀ جمال تو عصمت شروع شد
سجاده پهن شد که تو باشی و ذات حق
از آن به بعد بود رفاقت شروع شد
عالم برای بوسه به دست تو آمدند
یک واژه ای بنام ارادت شروع شد
دست تو را که داد به دستان سعدیه
در آن قبیله بارش رحمت شروع شد
با بودنت حلیمۀ سعدیه دید که
لحظه به لحظه برکت و نعمت شروع شد
دستی نبود تا که نگیرد دعای آن
با مقدم تو سیل اجابت شروع شد
پیغمبرانه بود حضوری که داشتی
آقا نمک به سفرۀ آنها گذاشتی
آقای من تو واسطۀ نشر دین شدی
در بدترین زمانه شما بهترین شدی
بر روی مسند نبوی بین انبیا
دیر آمدی و از همه بالا نشین شدی
چشمان مکه شاهد آقایی تو بود
اینکه تو در تمامی عالم امین شدی
از لحظۀ ولادت خود حضرت رسول
تو رحمت خدایی و للعالمین شدی
عالم فدای نام ابالقاسم شما
زیرا شما قسیم بهشت برین شدی
نقش نگین خاتم تو گشت یاعلی
بانام حیدر است که صاحب نگین شدی
هرجا قدم زدی پُرِ یاس و عنبر است
قطعاً گل محمدی از تو معطر است
باید فقط تو راهی غار حرا شوی
باید فقط تو همنفس با خدا شوی
با این مقام و منزلت و شأن و عزتت
باید هم آبروی همه انبیا شوی
تنها به عشق نام تو گلدسته ساختند
تا اشهد اذان همه ماسوا شوی
اصلاًبعید نیست که حیدر نبی شود
اصلاً بعید نیست که تو مرتضی شوی
حق با علیست غیر علی ناحقند وبس
یک لحظه هم نشد که تو از حق جدا شوی
بعد تو هرکسی به علی اقتدا نمود
راه خود از مسیر شیاطین جدا نمود
مولای ما کسی ست که شیر دلاور است
مولای ما کسی ست که با حق برابر است
مولای ما کسی ست که جان و دل تو بود
مولای ما کسی ست که با تو برادر است
مولای ما کسی ست که لایق تر از همه ست
شیر خدا و همسر زهرای اطهر است
مولای ما کسی ست که مثل خدا یکی ست
نامش ولی ، علی، اسد الله، حیدر است
مولای ما کسی ست که بابای امت است
مولای ما کسی ست که مولای قنبر است
مولای ما کسی ست که شاگرد مکتبش
در فقه و در علوم الهیه جعفر است
آنکس که پای مکتب او جان گرفته ایم
درس خداشناسی و ایمان گرفته ایم
جعفر اگر نبود زمین محوری نداشت
کشتی علم ذات خدا لنگری نداشت
جعفر اگر نبود حسینیۀ زمین
تعطیل بود چونکه دگر منبری نداشت
جعفر اگر نبود علوم کتاب حق
سوگند بر خدا که روایتگری نداشت
بیچاره می شدیم به دین خدا قسم
پسوند نام مذهب ما جعفری نداشت
او روضه خوان مادر پهلو شکسته بود
می خواند کاش خانۀ حیدر دری نداشت
او هم شبیه حیدر کرار شد غریب
او هم میان آن همه کس لشگری نداشت
ماشیعیان عاشق این خانواده ایم
باجان و دل به یاریشان ایستاده ایم
مهدی نظری
اهل ایمان
از قضا ما را خدا از اهل ایمان می نویسد
ما أطیعوالله می دانیم ، قرآن می نویسد
قُل تَعالَو نَدعُ می خوانیم ، ثابت می کند ما
مومنِ عشقیم ، آری آلِ عمران می نویسد
در مسلمانی قدم برداشتیم آنجا که حیدر
ما مسلمانِ علی هستیم ، سلمان می نویسد
سختی از دین نیست -لا اِکراهَ فِی الدّین- شیعه هستیم
مذهبِ ما را امامِ صادق آسان می نویسد
صادقُ الوَعدیم ، ما را عشق اینسان می پسندد
صادقُ القَولیم اگر از راستگویان می نویسد
حرف از ابراهیم از آتش می شود ، کو یارِ صادق؟
از تنورِ خانه می پرسم ، گلستان می نویسد
سرّ تبیاناً لِکلِّ شیء یعنی او که حتی
طفلِ مکتب خانه اش تفسیر تبیان می نویسد
آفرینش در نگاهش شرحِ توحیدِ مُفضَّل
علم یعنی قالَ صادق ، اِبنِ حیّان می نویسد
خیل عشاقش فراوانند شاهد دارم از عشق
عاقبت ما را هم از خیل شهیدان می نویسد
محسن ناصحی
#شعر_ولادت_امام_ششم #شعر_ولادت_امام_صادق #شعر_ولادت_اهل_بیت #شعر_ولادت_رئیس_مکتب_تشیع #محسن_ناصحی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
#ولادت_پیامبر _ صلی الله علیه و آله و سلم
دل آمـده باز ، قصـد قـربت کرده
خـاک ِ قـدم تـو را ، زیـارت کرده
«لَولاٰکَ لَمٰا خَلَقتُ الَافلاکیُ»وحق
ما را به طُفیـلی ِتو خلـقـت کرده
هـر فیـض که از عالـم مـعنا برسد
با دست پر از مهر تو قسمت کرده
از ظهـر قیامت نهراسـد هر کـس
در سایه ی لطف تو اقامت کرده
ملک و ملکوت تحت فرمان تواند
جبریـل به درگـاه تو خدمت کرده
صـد بـار ، دل یـوسـف کـنعانی را
ترکیـب مـلاحت تـو غـارت کـرده
خورشیـد همین که بشنود نامت را
کُـرنش نکنـد اگـر ، جـسارت کـرده
جبریل کـه تا مـقام توحید رسـید
در مسجـد چـشم تو عبـادت کرده
عمریست که طوبی به ثناخوانی تو
در بـاغچـه ی خـانه ات عـادت کرده
از عـاطفـه ات ، وضـو گـرفته بـاران
آب از نم ِ صـورتـت طـهارت کـرده
بـاران ، بـه هـوای سحـر ِ چشمـانت
شبنـم شـده احسـاس طـراوت کرده
خوشبـو شـده یاس رازقی از وقتی
در مـحضـرتان ، عـرض ارادت کرده
حتـی ، عسـل از بردن نام ِ عسلت
در ذائقـه ، احـساس حـلاوت کرده
هر کس که زیاد میفرستد «صلوات»
در حــّق ِ خـداونــد ، مـحبـت کرده
حـق داشت ، محمـدی شود سلمـانت
عـمری ، سـر کویتـان ، اقـامـت کرده
سلمـان تـو در عشق ، سلیمان را هم
بـر سـفـره ی عـاشقـی ضیـافت کرده
_ بر شأنِ رفیعُ و شوکتت یـا مولا _
_ای لال شود ، هر که جسارت کرده_
فـردا ، به شـفاعت ِ جـهان ، بر خـیزد
شعری که دو بیت از تو حکایت کرده
روح الله قناعتیان
سلام
به تصاویر با کیفیت صفحات مفاتیح الجنان ( زیارت نامه ها و ادعیه) نیازمندیم
اگر بزرگواری اسکن ادعیه یا مفاتیح، با کیفیت تصویر ارسالی داره لطفا به ما پیام بده
@admin_hadithashk
من آمدم
ما را اسیر درد و غم خویشتن مکن
تنببه مان به فاصله انداختن مکن
من امدم به خیمه تو تا ببینمت
حال مرا چو حال اویس قرن مکن
یا ربّ قسم به پنج نمازی که خوانده ایم
مارا جدا ز خانه این پنج تن مکن
مارا خدا ز خاک حرم افریده است
مارا شبیه خویش تو دور از وطن مکن
با اشک چشم کار گدا پیش میرود
بی گریه بین روضه مرا سینه زن مکن
شاید که با دهان تو این نیزه لج کند
با نیزه ها بیا و دهن به دهن مکن
با پهلوی شکسته کفن دوخت فاطمه
ای شمر بی وضو کفنش را به تن مکن
هرچه که داشتی همه غارت شده حسین
دیگر اشاره ای به عقیق یمن مکن
یاسین قاسمی
#شعر_آیینی #شعر_شهادت_حضرت_زهرا #شعر_مدح_سید_الشهداء #شعر_مذهبی #شعر_مناجات_سیدالشهداء
شمس جمالت
سه ماه می شود این چشم ها نخوابیده ست
سه ماه شمس جمالت به من نتابیده ست
چه اتفاق کبودی ست در حضور علی
سه ماه چادرت از سر جدا نگردیده ست
دوباره زخم تنت روضه های باز شده؟
که این همه به لباست بنفشه روئیده ست
بخند راحت جانم که بعد خنده ی تو
کسی به غیر مغیره به من نخندیده ست
سه بار زینب مان داد می زند مادر
چه پیش آمده گوش تو را که نشنیده ست؟
صدای خنده ی همسایه ها، دل زینب
چقدر روی سرش سنگ طعنه باریده ست
شکسته است غرورم شبیه پهلویت
شکستنم خبرش بین شهر پیچیده ست
از آستانه ی در هر زمان گذر کردم
هزار مرتبه مُردم کسی نفهمیده ست
حسن کردی
#ام_ابیها #ام_الائمه #بقیع #حسن_کردی #شعر_شهادت_اهل_بیت
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
رزق خلق
صحبت از دستی که رزق خلق را می داد شد
هرکجا شدحرف از بانو به نیکی یاد شد
گردش تسبیح او افلاک را تدبیر کرد
از پرسجاده اش روح القدس ایجادشد
اوکه جای خود گلوبندش اسیر آزاد کرد
حر هم از یمن ادب برنام او آزاد شد
روضه ی رضوان رضای حضرت مرضیه است
ازگل سرخ لباس او فدک آباد شد
معنی نازک برای روضه اش آورده ام
وقت پروازش پرستویی اسیر بادشد
باپر زخمی دعاگوی شب همسایه بود
دست او روزی رسان خانه ی صیاد شد
این در آتش گرفته زود حاجت می دهد
این در آتش گرفته پنجره فولاد شد
روضه ی مظلومه بعد از رفتنش مکشوفه شد
تامصیبت خوان کوچه صورت مقدا شد
طعنه ها اورا عروس خانه ی تابوت خواند
قاسم او نیز زیر سنگ ها داماد شد
محسن حنیفی
#ام_ابیها #ام_الائمه #بقیع #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_زهرا
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
آه و واویلا
کسی که مِهر نبی پُر نموده جامش را
ز خاطرش نبرَد لحظهای غلامش را
سلام میدهد و دلخوشم ز مرحمتش
که مرتضی برساند به ما سلامش را
طبیب خانهی عشق است و بارها دیدیم:
شفا گرفته مریضی که برده نامش را
بهشت، هدیهی زهرا به عاشقان علیست
خدا به فاطمه داد اختیار تامش را
شُکوه منزلتش همچو لیلهالقدر است
بجز علی نشناسد کسی مقامش را
سلاح گریهی او تا ابد مجسم کرد
نمای محکمی از جلوهی قیامش را
کسی که روز جزا هم به زیر منت اوست
شبانه آمده یاری کند امامش را
اگرچه نیمی از عمرش کنار مولا بود
گذاشت پای ولای علی تمامش را
زمانه ای که به دل بغض مرتضی را داشت
گرفت پشت در خانه انتقامش را
صبا به شعلهی آتش بگو زبانه مکش
زبان بگیر و نگهدار احترامش را
مپیچ دور تنش، غنچه دارد این مادر
مگر نمیشنوی پشت در، کلامش را
صدای نالهی زهراست آه و واویلا...
دوباره محشر کبراست، آه و واویلا...
محمد زوار
#دهه_محسنیه #شعر_شهادت_محسن_بی_علی_محسنیه #شعر_فاطمیه #شعر_محسنیه #شهادت_حضرت_محسن
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بی بی جان
انگار سر دردت تورا بد خواب کرده
تب کردنت بدجور جسمت آب کرده
دیدی که گل هایت برایت گل گرفتند؟
دیدی حسن عکس شمارا قاب کرده؟
امّید دارد زخم هایت خوب گردند
با اینکه میداند تو را بی تاب کرده
تو در میان بستر و من هم کلافه
درد تو مردت را چه بی اعصاب کرده
باید بریزم در خودم این گریه هارا
این بغض ها قلب مرا خوناب کرده
خیر و خوشی هرگز نمی بیند کسی که
دریای زیبای مرا مرداب کرده
اصلا خبر داری حسین دلواپس توست؟
دیدی که ظرف آب را پر آب کرده؟
یک روز می آید حسینت تشنه مانده
یک لشکر اما مرکبش سیراب کرده
آرمان صائمی
#آرمان_صائمی #ام_ابیها #ام_الائمه #بقیع #شعر_شهادت_اهل_بیت
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا فاطمه
عرض ادب به راحت جان امام ها
جز خانه اش نرفته پرم سوی بام ها
یا فاطمه است بر لب بود و نبودمان
نامی که هست عشقِ خداوندِ نام ها
ما را قبول کرده به فرزند خواندگی
مادر گذاشت نان علی را به کام ها
از یمن اوست ماه اگر جلوه می کند
کامل شدند با نظرش ناتمام ها
وقتی که احترامِ بر او کار مصطفاست
دستِ توسلند به شأنش مقام ها
با آن همه سفارش پیغمبرانه اش
احمد که رفت ، رفت همه احترام ها
با بغضِ بی شمار ، عدو از علی گرفت
با ضربه های پشت درش ، انتقام ها
دید آن غریب شهر ، شبِ دفن فاطمه
می رفت زیر خاک جواب سلام ها
حامد آقایی
#ام_ابیها #ام_الائمه #بقیع #حامد_آقایی #شعر_شهادت_اهل_بیت
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
اشک و آه
دو چشم خویش را بگشا ، سری بردار از بستر
که زانو در بغل دارد ، به بالای سرت حیدر
دو دستم بسته بود و ، دیده ام میدید نامردان
گل یاس مرا کردند ، نیلی همچو نیلوفر
یل خیبر شکن بودم ، شکستی قامت من را
دلم دریایی از غم شد ، دو چشمم چشمهء کوثر
به روی بسترت بانو ، گلاب سرخ میریزی
ببین از ابر چشمانم ، بریزد دانهء احمر
سری بردار از بستر ، ببین هر گوشه یک طفلی
ز دیده اشک میبارد ، به زخم سینهء مادر
سری بردار زهرا جان ، ببین آشفته حالی را
حسن از کوچه نالان است ، زینب مات میخ در
ز اشک و آه خود بسته ، حسین احرام در خانه
گهی گرد تو میگردد ، گهی بوسد ز پا تا سر
صفای خانه را بردی ، از این آه جگر سوزت
سری بردار و برپا کن ، به خانه رونقی دیگر
اجل دور تو میگردد ، ولی جان از علی گیرد
علی را گر که میخواهی ، سری بردار بستر
داریوش جعفری
#ام_ابیها #ام_الائمه #بقیع #داریوش_جعفری #شعر_شهادت_اهل_بیت
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ای مستجاب الدعوه
وا مانده زخم سینه از مسمار وامانده
در حسرت بهبود زخم تو دوا مانده
ما نیز بیماریم از بیماری ات بانو
پس خوب شو زهرا و اینگونه شفامان ده
ای مستجاب الدعوه ام طوری دعا کردی
که در دهان زینب آمینِ دعا مانده
محجوب من، حرف تو را میخواندم از چشمت
آن هم که پشت پلک مجروح تو جا مانده
ما هر دوتا مشگل گشا هستیم اما تو
آنقدر مجروحی که این مشگل گشا مانده
حال علی بدتر نباشد بهتر از تو نیست
من مانده ام با این غرور زیر پا مانده
هر بار که میبینمش صدبار میمیرم
حق دارم آخر روی چادر رد پا مانده
داری نفس را نیمه نیمه میکشی، پیداست
یک استخوان دنده از باقی جدا مانده
تا صبح مثل زخم تو خون گریه میکردم
وا مانده زخم سینه از مسمار وامانده
گروه شعر یا مظلوم
#ابراهیم_لآلی #ام_ابیها #ام_الائمه #امیر_علوی #بقیع
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
در سکوتِ شهر
در سکوتِ شهر..تنهایی ز جا برخواستم
من به یاریّ ِ تو ای شیرِ خدا برخواستم
پشتِ در خوردم زمین امّا به عشقِ روی تو
دست بر دیوار برده ...با نوا برخواستم
دست بر دامن گرفتم بازویم را غم شکست
با همان دستِ شکسته من ز جا برخواستم
آمدم با پهلوی خونین به همراهِ حسن
در حمایت از شما یا مرتضا بر خواستم
باز کردم ریسمان را از دو دستانت علی
بینِ ظلمت مثلِ نوری باصفا برخواستم
احترامت را خدا واجب نموده بر همه
پس بنابراین به پایت من به پا برخواستم
کودکِ خود را فدا کردم که باشی سربلند
ای ولّیِ امرِ زهرا ..تا کجا برخواستم
از سرت تا کم نگردد تارِ مویی یا علی
مُردم و زنده شدم با این هوا برخواستم
محسن راحت حق
#ام_ابیها #ام_الائمه #بقیع #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_زهرا
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مادرِ من
چه زخمی؛ بی هیاهو... مادرِ من
گرفته دردِ پهلو مادرِ من...
نگو که این جراحت های ِ تازه
ندارد هیچ دارو مادرِ من
خودم دیدم میانِ کوچه محکم-
زمین خوردی دو زانو مادرِ من
نشسته روبرویت؛ بغض کرده
گرفتی از پدر، رو مادرِ من
نکش از دستِ کار افتاده ات کار
نزن با اشک؛ جارو مادرِ من
دعا کردی همه همسایه ها را
میانِ دردِ بازو مادرِ من
حسین(ع) آمد به من گفت ای برادر
چرا پوشانده اَبرو مادرِ من؟!
نخورده شانه بر موهایِ زینب(س)
به هم پیچیده گیسو مادرِ من
تو را جانِ حسن(ع)، دیگر به بابا-
نگو تابوتِ من کو!؟ مادرِ من!
مرضیه عاطفی
#ام_ابیها #ام_الائمه #بقیع #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_زهرا
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
خجالتم نده
همینکه زود بمیرم بِجای تو ، کافی است
همینکه جان بدهم در عزای تو ، کافی است
برای هر تپشِ من تبسمی بس بود
برای هر نفسِ من هوایِ تو کافی است
قسم به نقطهی فاءِ تو کارِ من گیر است
برای نافلههایم هجای تو کافی است
مدینه سیر شده... شهرِ دیگری برویم
چه غم که گفته اگر هایهایِ تو کافی است
برای ساختنم با غمِ مدینه بمان
برای سوختنم انزوای تو کافی است
بمان که با تو بماند توان به زانویم
بمان که بی کسیِ مرتضایِ تو کافی است
بمان و آه بکش با خیالِ قنداقه
برای محسنم این لای لایِ تو کافی است
برای آنکه بفهمم چه آمده به سرت
لباسِ سرخِ تو کافی است جایِ تو کافی است
صدای آینهی خُرد میدهی ای وای
به شب نشینیِ ما این صدایِ تو کافی است
خجالتم نده با این نَفَس نَفَس زدنت
که وضعِ سینهات از از وای وایِ تو کافی است
نمیرسید به من زورشان و فهمیدند
برای کُشتنِ من ماجرای تو کافی است
تو شیشه بودی و یک سنگریزه هم بس بود
کسی نگفت که حالِ عزای تو کافی است
کسی نگفت که نامرد آتشت بس نیست
کسی نگفت مزن ضربِ پایِ تو کافی است....
کسی نگفت مغیره به تازیانه مکوب
کسی نگفت که برگی برای تو کافی است
کسی نگفت که قنفذ غلاف را بردار
نزن نزن نزن این ضربههای تو کافی است
کسی نگفت به غیر از یهودیِ این شهر
که گفت غربتِ خیبر گشای تو کافی است
تو را زدند و شکستی و من زمین خوردم
تو را زدنت همین هفت جایِ تو کافی است...
تو را زدند و لبِ تو نکرد نفرینی
که آهی از تو برای خدای تو کافی است
***
پس از تو دخترِ تو داد میزند نزنید
حسین داغ تو واغربتای تو کافی است
برای آنکه سپاهی غنیمتت ببرند
هزارو نهصد پنجاه جای تو کافی است
گلیم ، پاره عبایی ، حصیر ، زیرانداز
یکی اگر که شود بوریایِ تو کافی است
حسن لطفی
#ام_ابیها #ام_الائمه #بقیع #خجالتم_نده #شعر_شهادت_اهل_بیت
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حوریه
کعبه به چشمش میکشد خاک درش را
باران تلاوت مینماید کوثرش را
روزی رسان خلوت قدیسه ها اوست
وقتی به لب دارند نام اطهرش را
ممسوسه ی ذات خداوند است بانو
ریسیده اند از نور یعنی معجرش را
حوریه ای می گستراند زیر پایش
وقت عبور از کوچه ها بال و پرش را
کوچه دو رکعت روضه می خواند؛ امامی
در دست دارد دستهای مادرش را
در دست دارد دستهایی را که می چید
چون باغبان گل بوسه ی پیغمبرش را
ناگاه رنگ آسمان ها نیلگون شد
مردی خدا نشناس بسته معبرش را
مردی که بویی از حیا هرگز نبرده
بی شک لگد کرده غرور شوهرش را
ریحانه ی نازک تر از گل زخم خورده است
داسی به یغما می برد برگ و برش را
چشمش گره از کار حیدر باز می کرد
بسته است سیلی چشم مریم پرورش را
درّ نجف میریزد از چشم امامی
از خاک بردارد چگونه گوهرش را
مادر به خانه میرود اما پس از این
از درد با دستار میبندد سرش را
محسن حنیفی
#ام_ابیها #ام_الائمه #بقیع #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_زهرا
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
چشم ترم
خون می رود ز چشم ترم پای رفتنت
پشتم خمید پای تماشای رفتنت
ای با شتاب عزم سفر کرده صبر کن
خانه هنوز نیست مهیای رفتنت
یا از خدا بخواه بمانی و یا مرا
زنده مخواه فاطمه فردای رفتنت
نجوای سجده های تو عجل وفاتی است
همواره از خداست تمنای رفتنت
ذکر بریده ی تو گواه بریدن و
حال قنوت های تو گویای رفتنت
ای کاش زخم های دلت اینقدر نبود
تا ماندنت رقم بخورد جای رفتنت
با هر نفس به روسریت رنگ گل نشست
اینگونه شد جواب معمای رفتنت
بسته کتاب عمرعلی را وداع تو
هربرگ آن رسیده به امضای رفتنت
هادی ملک پور
#ام_ابیها #ام_الائمه #بقیع #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_زهرا
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
قبول کن
قبول کن تو مرا تا که مستجاب شوم
دوباره گریه کنِ مادرت حساب شوم
مرا خرابِ خودت کن، خرابِ غیر نکن
ز محضرت بروم هر کجا، خراب شوم
به هر دری که زدم قبل تو جواب شدم
به هر دری بزنم بعد تو جواب شوم
خودت کشیدی ام از چاه معصیت بیرون
نخواستی که زمینگیرِ منجلاب شوم
بیا که سوختم از درد دوری ات عمری
بگو چقدر، بگو تا به کی عذاب شوم؟
به برکت نظرت، در عزای فاطمیه...
دوباره نوکر این خانه انتخاب شوم
زمان روضه ی سخت بتول، چون اسپند
میان شعله ی آتش پر التهاب شوم
چه عاشقی است که با درد، فاطمه می گفت:
فدای غربت و اشکِ ابوتراب شوم
برای اینکه نبندند دست حیدر را
به خون سینه ی خود پشت در، خضاب شوم
سریع فضه بپوشان رخ کبودم را
علی خجل بشود، از خجالت آب شوم
حسین تشنه نمانَد، حسین را دریاب
فدای تشنگی اش زیر آفتاب شوم
محمد جواد شیرازی
#شعر_آیینی #شعر_فراق_امام_زمان #شعر_مذهبی #شعر_مناجات_اهل_بیت #محمد_جواد_شیرازی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
روح و روانش
شبانه آسمانش خاک می شد
نه زهرا ، بلکه جانش خاک می شد
چه خاکِ آتشینی داشت زهرا
دگر روح و روانش خاک می شد
تلاقی داشت نورش با کبودی
علی ، رنگین کمانش خاک می شد
علیِ پهلوان خانه نشین شد
که دیگر قهرمانش خاک می شد
دگر آمادهٔ پیریست مولا
که بانویِ جوانش خاک می شد
علی از غربتش زانو بغل کرد
به قبرِ بی نشانش خاک می شد
خزان رنگ رخش را بس که برده است
گمان می رفت زهرا سالخورده است
حامد آقایی
#ام_ابیها #ام_الائمه #بقیع #حامد_آقایی #شعر_شهادت_اهل_بیت
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
وای مادرم
با لکنتش هی گریه میکرد و اذان می داد
گهواره ی خالی محسن را تکان می داد
هر بار از سد سکوت کوچه رد می شد
هر بار روی خاک می افتاد و جان می داد
با دیدن گلها دلش از غصه خون میشد
نیلوفر باغ علی بوی خزان می داد
حتی به سختی هم دگر بالا نمی آمد
دستی که نان خلق را از آسمان می داد
با یاعلی از بسترش آهسته برمیخاست
این نام بر زانوی بی جانش توان میداد
روی حسینش را میان گریه می بوسید
وقتی تنور خانه قدری بوی نان می داد
زینب به یاد جای زخم میخ می افتاد
وقتی حسن هق هق کنان در را نشان می داد
وقتی امانت را علی دست پیمبر داد
غرق خجالت بود و دائم سر تکان می داد
مهدی کبیری
#ام_ابیها #ام_الائمه #بقیع #شعر_شهادت_اهل_بیت #شعر_شهادت_حضرت_زهرا
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
رزق حلالِ فاطمی
رزق حلالِ فاطمی از آسمان نخورد
هر کس که غصه ی غمِ صاحب زمان نخورد
با بدترین گناه، تفاوت نمی کند
آن طاعتی که مُهر ولی پایِ آن نخورد
باید که شک کند به مسیرِ تقربش
عاشق اگر که طعنه و زخم زبان نخورد
سگ شهره شد به خوی وفا، چون تمام عمر
از دستِ غیرِ صاحب خود، استخوان نخورد
خوشبختِ واقعی است گدایی که لحظه ای
از پشت خانه ی گلِ نرجس تکان نخورد
زاهد به زُهد محض به جایی نمی رسد
دودِ چراغ اگر درِ این آستان نخورد
شیعه نخوان هر آن که به نعمت قرین شد و...
اندوهِ جیب خالیِ یک ناتوان نخورد
هر دل که سوخت پای غریبی مرتضی
جز مُهر عشقِ فاطمه، مُهر و نشان نخورد
باید دروغ روضه بخوانیم، چاره چیست؟!
خیرالنساء... سیلیِ نامحرمان نخورد
وقتی که رنگ از رخ زردِ بتول رفت
با صورتش به چوبه ی در، بی گمان نخورد
ضربِ غلافِ قنفذ ملعون، به بازوی...
حوریه ی امیر عرب، آن زمان نخورد
اصلا که گفته؟! قاری قرآن و خیزران؟!
کامِ حسین بین طبق خیزران نخورد
محمد جواد شیرازی
#شعر_آیینی #شعر_فراق_امام_زمان #شعر_مذهبی #شعر_مناجات_اهل_بیت #محمد_جواد_شیرازی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹