من همان چشم امید امت پیغمبرم
مهدی صاحب زمانم ، بی کسان را یاورم
وارث بر حق تیغ ذوالفقار حیدرم
آمدم دنیا برای انتقام مادرم
اهل عالم الگوی من هست زهرا مادرم
از فلانی و فلانی آبروها می برم
می شود این عالم از دلدادگی سرشار باز
می شود بخت همه بیچارگان بیدار باز
می شود در خانه ها عشق و صفا بسیار باز
می شود تکرار، عدل حیدر کرار باز
بدترین ها دور گردد ، بهترین دوران میرسد
من به دنیا آمدم تا حق به حق داران رسد
آمدم تا کشتی دین ، روی بر ساحل کند
حق رسیده تا که باطل را به زیر گِل کند
باز محشر در جهان نام ابوفاضل کند
انقلاب کربلا را کار من کامل کند
شاهکاری می کنم چون خیبر و بدر و حنین
من به دنیا پا نهادم ، یا لثارات الحسین
من به دستور خدا کار خدایی می کنم
من شکسته بال و پرها را هوایی می کنم
مثل جدم از همه مشکل گشایی می کنم
من تمام این جهان را کربلایی می کنم
چشم امّید قیام زینب کبری منم
مقصد پایانی کشتی عاشورا منم
وعده ام با مجتبایی های امت در بقیع
هر دوشنبه می شود معنا قیامت در بقیع
شیعه گریه می کند یک روز ، راحت در بقیع
روضه می گردد به پا ، ساعت به ساعت در بقیع
کن مهیای ظهورم آستانت را بقیع
می کَنَم شر ِ تمام دشمنانت را بقیع
من قرار بی قراران ، من امید نا امید
قبل خلقت داده حق ، روز ظهورم را نوید
اولیا که جای خود ، در انبیا دارم مرید
حضرت صادق ز جا برخاست تا نامم شنید
ای مسلمانان ! همه اسلام یاری من است
زاهدان! طاعت فقط چشم انتظاری من است
تشنگان من آبم و هر چه به غیر از من سراب
آی سائل از کسی جز من نمی گیری جواب
هست آمینم کلید هر دعای مستجاب
رو مزن بر هر سیه رو ، شب ندارد آفتاب
نیست حرف از آشنایی تا که من در غربتم
روز دنیا را سیه کرده است شام غیبتم
آی مردم نیمه شعبان های سابق پس چه شد
ندبه ها و جمعه های غرق هق هق پس چه شد
در غم معشوق ، بی تابی عاشق پس چه شد
صبح ها و چله ها و عهد صادق پس چه شد
جان فداها یادتان رفته چرا جانانتان
بوی هر چه غیر یوسف میدهد کنعانتان
الامان از بی وفایی ، وای بر بی عارها
چون حسن از دوست و دشمن کشم آزارها
آه افتاده عقب امر ظهورم بارها
رسم یاری این نبود ای یارها ، ای یارها
در نیاید از فراق من چرا فریادتان
غافلید از من که هستم لحظه لحظه یادتان
خوش به حال آنکه دردش چشم خونبار من است
شعبه ای از کربلا در قلب انصار من است
در زمین هر جا حسینیه است ، دربار من است
هر که کارش گریه بر زینب بُود یار من است
اهل عالم عمه ما در اسارت پیر شد
اهل عالم عمه ما با سنان درگیر شد
اهل عالم عمه ما غم فراوان دیده است
اهل عالم عمه ما داغ طفلان دیده است
اهل عالم عمه ما شام ویران دیده است
اهل عالم عمه ما چوب و دندان دیده است
اهل عالم عمه ما دل پریشان گشت آه
اهل عالم عمه ما سنگ باران گشت آه
#شعر_ولادت_امام_زمان
#محمد_حسین_رحیمیان
@hadithashk
بعد سرما بهار می آید
لطف پروردگار می آید
بی قراری؟ قرار می آید
به سر این انتظار می آید
جام اعلاتری دهید امشب
باده ی کوثری دهید امشب
مژده بر عسکری دهید امشب
دلبرِ گل عذار می آید
عید موعودِ نیمه ی شعبان
روز مسعودِ نیمه ی شعبان
برکت و جودِ نیمه ی شعبان
ناجی روزگار می آید
پسر نرجس، آفتاب زمین
بهجت و شور هر دل غمگین
آرزوی تمام صدیقین
نور لیل و نهار می آید
مهر جانانِ خود نگه دارید
در دل، ایمان خود نگه دارید
عهد و پیمان خود نگه دارید
مرد باشیم، یار می آید
لحظه لحظه گناه من را دید
واسطه شد، خدا مرا بخشید
باز چشم از معاصی ام پوشید
با بدی ام کنار می آید
دیده ام اشک بار می بیند
همه را جز نگار می بیند
مثل یعقوب، تار می بیند
مرهمِ چشم تار می آید
از کرامات حضرتش خجلم
مِهر خود ریخت بینِ آب و گلم
نخلِ خشکیده ی کویرِ دلم...
...با نگاهش به بار می آید
شده قلبم به ذکر او مأنوس
مُحرمش نیستم هزار افسوس
خسته ام از فراق، نه مأیوس
مژده بر دل، نگار می آید
چهره اش انعکاسی از مادر
روی دوشش عبای پیغمبر
بر سر خود عمامه ی حیدر
یار با اقتدار می آید
هیبتش مثل هیبت زهرا
وارث نور عصمت زهرا
باز با یادِ غربت زهرا...
... بر دل او فشار می آید
می شود دولتش به نام حسین
سر دهد در جهان، پیام حسین
می رسد روز انتقام حسین
صاحب ذوالفقار می آید
روضه با آه و ناله می خواند
روضه از باغ لاله می خواند
گر که از آن سه ساله می خواند
چشم ما هم به کار می آید
یاد عمه رقیه و حالش
یاد آتش گرفتنِ بالش
یاد حال کنار گودالش
اشک، بی اختیار می آید
#محمدجواد_شیرازی
#نیمه_شعبان
#شعر_ولادت_امام_زمان
@hadithashk
باز دل، چلّهنشینِ حرمِ راز شدهست
مرغِ شب با نفس صبح، همآواز شدهست
باز با دست سحر، پنجرهها باز شدهست
باز فصلِ سفرِ چلچله آغاز شدهست
با نسیمی که به دلجویی من میآید
باز عطر گل نرگس ز چمن میآید
این گل لاله، که زیبایی بیحدّ دارد
در چمن تازگی و لطف مجدّد دارد
نکْهت فاطمه و عطر محمّد دارد
آفرینش به لبش، ذکر خوشآمد دارد
این گل سرخ، که از گلبن توحید شکفت
هر که دیدش، «زَهَقَ الباطِلُ و جاءَ الحَق» گفت
جلوۀ «وَالقمر» و آیت «وَالعصر» آمد
رحمت واسعۀ بیحد و بیحصر آمد
فتح نزدیک شد و، زمزمۀ نصر آمد
کارفرمای دوعالم، ولیِ عصر آمد
گرچه در خوشدلی فاطمه، تردیدی نیست
زادروز پسرش هست، ولی عیدی نیست
چه بگویم که مرا عقدۀ عالَم به گلوست
داستان من و غم، خاطرۀ سنگ و سبوست
کی شود پرده به یک سو رَوَد از چهرۀ دوست
«آن سفر کرده که صد قافله دل، همره اوست»
عید روزیست، که بارد به جهان ابرِ کَرم
مصلح کل بزند تکیه به دیوارِ حرم
عید روزیست، که آفاق گلِ نور شود
از جهان، سایۀ بیدادگران دور شود
روز نابودی تزویر و زر و زور شود
یعنی از پرتو موسی، همه جا طور شود
عید روزیست، که آفاق منوّر گردد
باغ سرسبز شود، باز ورق برگردد
عید روزیست، که دلها شود از غصه جدا
روز آغاز ثمربخشی خون شهدا
برسد پرتو روشنگر مصباح هدی
تکیه بر کعبه زند منتقم خون خدا
بشنود گوش فلک، صوت خوش تکبیرش
دولت عدل شود، دولت عالمگیرش
عید روزیست، که با عشق، همآهنگ شود
عرصه بر تهمت و تزویر و ریا تنگ شود
نرم، چون آب، دلِ سختتر از سنگ شود
باغ سرسبز و نشاطآور و گلرنگ شود
عید روزیست، که ایمان و امان تازه شود
یک چمن لالۀ پرپر شده، شیرازه شود
ای که جبریل امین، پیک پیامآور توست
ای که عیسای نبی، روز فرج، یاور توست
سرمۀ چشم ملائک، همه خاک در توست
چشم بر راه ظهورت به خدا، مادر توست
تو بیا! تا غم عالم، همه از دل برود
کشتی از دامن توفان، سوی ساحل برود
#محمدجواد_غفورزاده
#نیمه_شعبان
#شعر_ولادت_امام_زمان
@hadithashk
رسیده ام که به این زخم خورده جان بدهی
به روح خسته ی این ناتوان توان بدهی
زبان اشک مگر شرح حال من گوید
خدا کند که به درد دلم زبان بدهی
دچار فتنه ی تردید ها نخواهم شد
به گوش خسته ی جانم اگر اذان بدهی
خراب راهم و گم کرده ای پریشانم
نشسته ام که تو راه مرا نشان بدهی
هزار پرده به یک سو زنم اگر ای عشق
به چشم های زمین گیرم آسمان بدهی
مرا که سوخته امید بی تو در این شهر
دوباره می شکفم گر تو سایبان بدهی
بیا بگو که پس از ابر آفتابی هست
بیا که خانه ی خورشید را مکان بدهی
ببار حضرت باران که خواب سنگینیم
مگر به رایحه ات شهر را تکان بدهی
#شعر_ولادت_امام_زمان
#حسن_کردی
#نیمه_شعبان
@hadithashk
در حوالیِّ نیمه شعبان بود
عطرِ یاسی عجیب میآمد
سامرا بود و خانۀ پدری
باز طفلی نجیب می آمد
باید اسپند، دود میکردند
نوهء ماه، میرسید از راه
حاملِ پرچم ابالفضل و
ذوالفقارِ علی ولی الله
گل نرگس که زیرِ پاهایش
باغِ گل فرش شد همان اول
مثلِ جدَّش حسین، قنداقش
شرفِ عرش شد همان اول
بر غمِ اهل بیت در حُکمِ
جرعهای آب بود بر آتش
از همان کودکی به دوشش بود
پرچمِ سرخِ یالثاراتش
وَ ورق خورد صفحۀ تقویم
تا که هنگامِ غیبتش آمد
آسمانِ وجود، ابری شد
دوری از ماه، نوبتش آمد
بیشتر از هزار و صد سال است
جمعهها را شمردهایم آقا
دردش اینجاست بعدِ این مدت
از فراقت نمردهایم آقا
ظاهراً زخمیِ فراقیم و
منتظرهای یازده صدهایم
شَرم داریم این همه جمعه
ندبهات را فقط ورق زدهایم
در سخن، عهد خواندهایم و فرج
در عمل، کم صداقتیم آقا
مثلِ بحرالعلومها کم بود
غالباً بی لیاقتیم آقا
از تو غافل شدیم از بس که
ماتِ غربیم و خیرهی شرقیم
یادمان میرود که تو هستی
بس که در روزمَرِّگی غرقیم
مثل حیدر برای پیغمبر
مردِ بدر و اُحُد نداری تو
سیصد و سیزده نفر، حتی
دور و اطرافِ خود نداری تو
من بمیرم، غریب یعنی تو ...
تو که تنها شدیّ و بی لشگر
نه کنارِ تو زینبی هست و
نه ابالفضل و نه علی اکبر
نکند پایِ سفرههای ظهور
میهمانِ اضافیات باشیم
پسر فاطمه دعایی کن
مثلِ مرحوم کافیات باشیم
باز هم غیرتِ قدیمیها...
اندکی از گناه، پرهیزی
عصرِ جمعه، و یا سهشنبه غروب
یک سَماتی، توسلی، چیزی
الغرض، سهله، کوفه یا عرفات
یا که خلوت نشینِ سردابی
هر کجایی خدا نگهدارت
غایبِ قصههای بی تابی
دلِ ما تنگِ این دو تا رنگ است
دلِ ما را تو کهکشانی کن
گنبد زرد، گنبد آبی
کربلاییّ و جمکرانی کن
شاه بیتِ همه غزلهایم
همه کار و کسم بیا برگرد
به بدیِّ دلم نگاه نکن
جان زهرا قسم بیا برگرد
#مهدی_مقیمی
#نیمه_شعبان
#شعر_ولادت_امام_زمان
@hadithashk
سنگ در دستان تو لعل بدخشان میشود
گل به سرمای زمستان گرده افشان میشود
ماه اگرجمعه شبی چشمش به تو روشن شود
دیدهاش نورانی از شمس درخشان میشود
ماه را تبدیل به خورشید کن یبن الحسن
چون ستاره با نگاهت ماه تابان میشود
گر قدم رنجه نمایی زیر خاک مقدمت
سنگ هم گُل می کند گلشن فراواران میشود
این غلط باشدکه با یک گل نمی آید بهار
گر تو آن یک شاخه گل باشی که میزان میشود
بی تعارف یوسف زهرا دگر کم نازکن
گربیایی با تو یک عالم گلستان میشود
نَیِّر تابنده هرآن پرُتو افشان گرشوی
ریگ سوزان بیابانها دُر افشان میشود
کیمیاگرهای دیگر پیش تو خُنیاگرند
وه که مشکلهای ما دست تو آسان میشود
کیمیاگر در حقیقت نرگس چشم شماست
مور چون با یک نگاه تو سلیمان
میشود
کوردل بودم ولی دلداده دیدم با دمت
کور مادرزاد هم بینای دوران میشود
گرکنی یک آن نظر کافر که باشد پیشکش
گبر و بودا و یهودی هم مسلمان میشود
#ساسان_آقایی
#شعر_ولادت_امام_زمان
#نیمه_شعبان
@hadithashk
31.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
(السَّلامُ عَلَیکَ یٰارَبیعَالأنٰام)
نماهنگ «بهار جانها»
کاری از گروه سرود میثم
اثری بسیار زیبا و احساسی از دهههشتادیها و دههنودیها تقدیم به امام زمان(عج)
آقای مهربانی ها تولدت مبارک
#نیمه_شعبان
#شعر_ولادت_امام_زمان
#پایگاه_شهید_قدرت_الله_روستایی
@hadithashk
ندارم از تو به جز تو نه خاطری نه خیالی
نشستهام سرِ راهی شکستهام به چه حالی
به اشتیاقِ نگاهی در آرزوی وصالی
خدا کند که بیایی در این هوا و حوالی
خدا کند که بریزم به پات خون حلالی
قلم گرفتم و نقشت به قبلهگاه کشیدم
ببخش حضرت قبله که اشتباه کشیدم
نه کعبه را که تورا تکیهگاه کشیدم
تمام خلقِ جهان را در این پناه کشیدم
که مثل قله بلندی که مثل آب زلالی
مَلک به سجده بخواند که مالکِ ملکوتی
نفس به سینه بماند چه حیرتی چه سکوتی
و آمدی و سرودند اُمیدِ این برهوتی
چه جلوهای چه جلوسی، چه جذبهای جبروتی
عجب جمال جمیلی عجب شکوه و جلالی
مُحامِد تو چه گویم که ماورای صفاتی*
که کردگار صراطی محمدی و جناتی
همه حَسن سکناتی همه علی جلواتی
چقدر پُر برکاتی چقدر فاطمه ذاتی
که تو حسینِ حسینی که تو حسین خصالی
همینکه تیغ بگیری به اقتدار بگیری
علی شَوی و به دوشت که ذوالفقار بگیری
شبیه شیر بیایی فقط شکار بگیری
تقاص عالم و آدم زِ نابکار بگیری
رکاب تواست ابالفضل امیر ماه جمالی
خدای غیرت و قدرت علیِ همت و صولت
نجف تبارِ شهامت شرفنژادِ شجاعت
به تیغ هول و مهابت بزن به ریشهی ذلت
که جهل و تلخی و غارت رسیدهاست به غایت
که تو امان و امینی که تو پیمبر و آلی
برس به دادِ زمانه که کفر را بتکانی
که خصم را سرِ جایش به یک غضب بنشانی
برای اینهمه غزه ، برای قبرِ نهانی
حرم بساز و به آنجا سلامِ ما برسانی
تویی و لشگر ایرانیات ، ببین چه وصالی
کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی
نگاه دار دلی را که بردهای به نگاهی*
به کشتگانِ خودت خوان نماز بر سرِ راهی
شهید عشق نخواهد نه شاهدی نه گواهی
به عاشقان تو مانده نه قوَّتی نه مجالی
مخواه بی تو عزیزم در انتظار بمیرم
در اضطراب بمانم در احتضار بمیرم
در این هوای گرفته در این غبار بمیرم
بیا که آخرِ عمری کنارِ یار بمیرم
خدا کند که جوابی دهی به غرقِ مَلالی
گرفتهام به اُمیدی دوباره دست دعا را
که گفتهاند برایم حدیثِ شاه و گدا را
نشستهام که بگیرم کمی نگاه خدا را
برای مادرم امشب برات کرببلا را
که پیرزن بفرستد سلام و عرض سوالی
شنیدهام که شب و صبح گریه نانِ تو است و
هزار سال غم و روضه داستانِ تو است و
هنوز قتلگهش پیش دیدگانِ تو است و
هنوز عمهی سادات روضهخوان تو است و
که در برابر زینب به نیزه هست هلالی
*سعدی
*فروغی بسطامی
#نیمه_شعبان
#شعر_ولادت_امام_زمان
#حسن_لطفی
@hadithashk
بخوان دعای فرج را ظهور نزدیک است
به آفتاب قسم صبح نور نزدیک است
بخوان دعای فرج را و ناامید مباش
غروبِ غصه ، طلوعِ سرور نزدیک است
بخوان دعای فرج را مدام و دل خوش دار
دمیدن گل و فیض حضور نزدیک است
الا تمامی دل خستگان به هوش به هوش
کلیم تا کند آهنگ طور نزدیک است
معاشران به خدا مژده می دهد این دل
که آستان سلیمان به مور نزدیک است
ز کوچه های جدایی سروش وصل رسد
زمین به شوق بگوید ، عبور نزدیک است
ز پرده دست خدا عاقبت شود بیرون
زوال دولت تزویر و زور نزدیک است
سحر شنیده ام از هاتفی چنین می گفت:
به جان دوست که این راه دور نزدیک است
#امیررضا_فرجوند
#شعر_ولادت_امام_زمان
#نیمه_شعبان
@hadithashk
هر چند عاشق نه ، ولی عاشق نما باشم
بند ادا و بنده ی اطوار ها باشم
یک شب برایت تب نکردم این همه سال ست
من گیر یک بام و اسیر صد هوا باشم
محض لب و محض دهن اهل فرج هستم
اهل عمل کردن نه ، اهل ادعا باشم
اندازه ی لیوانِ آبی نیستم یادت ...
در واقعیت بیش از این سر به هوا باشم
اینجا کسی جز مادرت در انتظارت نیست
تعارف ندارم ، با جماعت آشنا باشم
ای صبح و شب گریان ! بدم اما ببخشیدم
گریه کن آقای سر از تن جدا باشم
سید سر جدت که دارم راست میگویم
خیلی دلم میخواست امشب کربلا باشم
میخواستم«عجل ولیک»را که میگویم
رو به حسینٌ منی ایوان طلا باشم
جای کسی را تنگ میکردم مگر امشب ؟؟؟
در حسرت نیمه شب صحن شما باشم
شعبان نشد ؛ شبهای قدرم را تو امضا کن
دلواپسم از بسکه در خوف و رجا باشم
امشب سرم را میزنم بر در ببینیدم
من دوره گردم که پی آب و غذا باشم
فرشِمضیفت چرک شد،تقصیر خاک ماست
ای پادشاها ! پادشاها ! من گدا باشم
شعری اگر خواندم ، رضای قلب زهرا بود
مدیون شاهم در پی شال و عبا باشم
بین منو تو فاصله انداخت این دنیا
ای کاش میشد با تو زیر دست و پا باشم
زینب به گریه گفت : دست و پا نزن دیگر
که دست و پا گم کرده در هول و ولا باشم
یا داعی اللهِ به خاک افتاده کاری کن
من در مسیر بزم اشقی الاشقیا باشم
#علیرضا_وفایی_خیال
#شعر_ولادت_امام_زمان
#نیمه_شعبان
@hadithashk
اَللّـهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِبْنِالْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِه في هذِهِ السَّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَة وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْنا حَتّى تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طویلا
#امام_زمان_عج
#نیمه_شعبان
@hadithashk
دامن باد صبا با گُل لبخند آمد
لب تقویم به پابوسی اسفند آمد
نفس آینه از دیدن او بند آمد
آخرین سورهی توحید خداوند آمد
می چکد آیهی تطهیر از این آبِ حیات
مَقدم گُلپسر حضرت نرجس صلوات
سِرِّ مجنونی عشاق عیان خواهد شد
هرچه ناگفته ی عشق است..،بیان خواهد شد
در زمین صحبت آقای زمان خواهد شد
" عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد "
تو شروعی ، تو طلوعی ، تو چراغافروزی
تو نگاری ، تو بهاری ، تو خودِ نوروزی
لوح ایمانِ مُزیَّن به دعا یعنی تو
در دل صور یقین زنگِ صدا یعنی تو
پُل نزدیک به دیدار خدا یعنی تو
کُلُّهُم؛ پنجتن آل عبا یعنی تو!
حسنیزادهترین احمد مختار تویی
فاطمهوارترین حیدر کرار تویی
تو همان کشتی در عرش شناور هستی
گل خوشبوی بهشتی که معطر هستی
بهترین نسخه ی یک مرد دلاور هستی
وارث تیغ دو دَم ، وارث حیدر هستی
ظرف میلاد تو مَظروفِ علی را دارد
پای تو کعبه گریبان بدرد..،جا دارد
چارده شاخهی گُل جمع شده در باغت
هر سحر حضرت جبریل شود مشتاقت
مکّهی قلب مرا فتح کند اخلاقت
تکیه بر کعبه بزن..،دل ببر از عُشّاقت
ما عجم ها..،همه سلمانِ مسلمان توایم
خادم مرقد سلطان خراسان توایم
لحظه ی دیدن خورشید ، نویدِ فرداست
آخرِ جاده ی این رود ، شکوهِ دریاست
شوق دیدار تو از برق نگاهم پیداست
سامرا؛ صحنهی پیدایش زیبایی هاست
به همان تربت اعلات قسم..، جانِ منی!
همهی دلخوشی نیمهی شعبان منی
دشت خشکیده ی ما چشم به باران دارد
یوسف مصری ما میل به کنعان دارد
کم کن این فاصله ها را..،اگر امکان دارد
مادرم سخت به برگشت تو ایمان دارد
وای از این در به دری ، وای از این خونجگری
پدرم پیر شد و از تو نیامد خبری
حس تردید نشسته است به روح و جانم
هُرم کفر است که آتش زده بر ایمانم
رونقی نیست در این کاسبیِ دکانم
گره کور ظهور تو منم..،میدانم!
با همین وضع دلم..،بس که شما آقایی
بخدا شنبه هم آدم بشوم..،می آیی!
بغض دیروزی تو ، گریه ی فردای من است
روی دیوار وصالت رد خونهای من است
دیگران را مَنِشان پشت درت..،جای من است
مسجد تو همه ی لذت دنیای من است!
جمکران؛ گریهی بسیار فقط می چسبد
روضهی مشک علمدار فقط می چسبد
دشت در همهمه ی نیزه و شمشیر افتاد
دست کفتارصفت ها بدن شیر افتاد
در دل کاسهی چشمان یلی..،تیر افتاد
ساقی اهل حرم بین کمین..،گیر افتاد
دست افتاد..،دلش سوخت..،پرش هم پاشید
آن عمود آمد و ترکیب سرش هم پاشید
#نیمه_شعبان
#شعر_ولادت_امام_زمان
#بردیا_محمدی
@hadithashk
سیب سرخ
به روى پر جبرئیل آرمیده
همانكه دلم را به مستى كشیده
فرشته بیا در زمین بار دیگر
ببین كودكى هاى زهرا رسیده
عجب سیب سرخ قشنگى خداوند
براى خود سیب سرخ آفریده
گمان مى كنم اینكه مانند زهرا
فداها ابوها ز بابا شنیده
همانكه به پاكى بود شهره آمد
به دامان خورشیدمان زهره آمد
پدر، عاشق بوى پیراهنش بود
و گرم طواف ضریح تنش بود
میان همه خانواده یكى هم
همیشه خراب عمو گفتنش بود
سحرها سرش روى دامان بابا
شبى هم پدر بر روى دامنش بود
شبى كه رد ریسمان هاى این راه
به جامانده بر بازو و گردنش بود
همان شب كه از گریه او بى رمق شد
و یك مرتبه روبرو با طبق شد
سلام آنكه بى تو دلم وا نمى شد
كویر زمین مثل دریا نمى شد
اگركه نمى آمدى تا همیشه
كسى مثل تو شكل زهرا نمى شد
به غیر از تو و عمه زانوى سقا
براى كس دیگرى تا نمى شد
تو در كربلا تشنه،بى آب بابا
ولى آب هم بود بابا نمى شد
چه شد در میان بیابان بماند
چه بهتر كه این راز پنهان بماند
مسیح از نگاه تو درمان گرفته
به یمن تو درشهر باران گرفته
براى سفر تا خدا بار دیگر
نخ چادرت را سلیمان گرفته
نگاه شما مى برد سمت دریا
كسى را كه راه بیابان گرفته
تو مانند زهرا تو بانوى آبى
تو هم بازى طفل ناز ربابى
شبى كه بهارنگاهت خزان شد
زمان وداع تو با كاروان شد
زمین خوردى از ناقه،دربرهه اى كم
تمام تنت پاره اى استخوان شد
تو دیدى كه قران برنیزه رفته
ورق در ورق خیزران خیزران شد
تو دیدى كه بر نیزه مى رفت بابا
و انگشترش قسمت ساربان شد
خلاصه ترك خورد بغض گلویت
پدر آمد اما بدون عمویت
علی زمانیان
#شعر_رقیه_خاتون #شعر_مدح_حضرت_رقیه #شعر_مدح_و_ولادت_حضرت_رقیه #شعر_ولادت_حضرت_رقیه #علی_زمانیان
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دردانه ارباب
امد از عرش که زیبا بکند دنیا را
با دمش زنده کند معجزه ی عیسی را
یا که معنا کند او واژه ی بی همتا را
سر و سامان دهد اشفتگی دل ها را
با وجودش نخورد دل عدم فردا را
نوری از عرش خداوند جلی نازل شد
برکت از خاک قدومش به جهان حاصل شد
ماه از یمن دم و باز دمش کامل شد
دل دیوانه به لطفش سر و پا عاقل شد
خیره کرده وجناتش نگه حوا را
جلوه کردست که دردانه ی بابا باشد
جان ارباب شود دلبر دلها باشد
ایه ی تازه ای از سوره ی طاها باشد
معنی واقعی عشق ، به دنیا باشد
ساخته حضرت حق آینهی زهرا را
آن که ارباب همیشه به ثنایش پرداخت
امد و رو به خدا راه جدیدی را ساخت
چادرش سایه لطفی به سر ما انداخت
منکرِ ساحت او عاقبت خود را باخت
میبرد سائل او خیر همه دنیا را
آسمانی که در آن جسم زمینی جا شد
روشنی بخش جهان همه نوکر ها شد
دل پژمرده ی ما با دم او احیا شد
دین و دنیای حسین و نفس سقا شد
هنر این است که برده دل دلبرها را
حمید رحیمی
#حمید_رحیمی #شعر_ولادت_بی_بی_سه_ساله #شعر_ولادت_حضرت_رقیه #شعر_ولادت_دردانه_سیدالشهدا #شعر_ولادت_سه_ساله_کربلا
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حوریه
عابس به روی پیکر مستش سری نداشت
فطرس برای بال گشودن پری نداشت
خالی تمام کیسهء عالم ز سیم و زر
یعنی صدف به سینهء خود گوهری نداشت
کوثر برای سینه زنانش نمی نوشت
گر حضرت حسین، چنین دختری نداشت
اصلاً بهشت را که خدا روی ما گشود
چنگی به دل نمی زد اگر بی رقیه بود
تا گریه کرد قلب سکون و سکوت ریخت
نور یقین به دامن اهل ثبوت رسید
خاکش سرشته شد سحری با ترنّمِ
اشکی که فاطمه ز جنان در قنوت ریخت
با یاحسین او همه دیوانه تر شدیم
بر عاشقان حوالهء شرط و شروط ریخت
از نور او ستاره و خورشید، مستِ مست
در محضر طواف رخش حورالعین نشست
درپای گاهواره اش الماس می شکفت
ذوق مسیح و صالح و الیاس می شکفت
در پیچکی که ریشه به مویش دوانده بود
هرلحظه لحظه بوته ای از یاس می شکفت
با خنده های او بغل عمه زینبش
گل از لبان حضرت عباس می شکفت
این حوریه که روی لبش ذکر یارب است
آیینهء رسالت فردای زینب است
رضا دین پرور
#اشعار_ولادت_حضرت_رقیه #رضا_دین_پرور #شعر_روز_کودک #شعر_هییت #شعر_ولادت_حضرت_رقیه
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا رقیه
فروغِ هفت آسمان رُقیّه
همایِعرشآشیان رُقیّه
مکان گرفتی کنار زهرا
به عرصه ی لامکان رُقیّه
تو جلوهی ذات لایزالی
تویی که داری شئونِ عالی
که در سجودند از قیامت
تمام کرّوبیان رُقیّه
قسم به عشّاق بیقرارت،
به جان جانهای جاننثارت
فقط عموجان باوقارت
بُوَد جهانپهلوان رُقیّه
همانکهسقایاهلبیتاست
پناهآقایاهلبیتاست
در آفتاب آمده دو دستش
برای تو سایهبان رقیه
تو عشق ما از قدیمهایی
تو از تبار کریمهایی
سخاوتت بینهایتاست و
کرامتت بیکران رُقیّه
بههیچکس جز تو دلنبستم
غلامت از عالم اَلَستم
مناز ازل دلسپرده هستم
تو از ازل دلسِتان رقیه
اگرکهخوبماگرکهپستم
هرآنچهبودمهرآنچههستم
اگر قبول درت بیفتد
سگ توام همچنان رُقیّه
اگرچهدرظاهریتو کودک
تورا ببینند اگرچه کوچک
تو باهمین سِنّوسالاندک
شدی خدا را نشان رُقیّه
بهصحنِتوسیّدبنطاووس
اگر بیایدبهشوقپابوس
ببیند آنجا طنین فکنده
صدای صاحبزمان رُقیّه
تو روشنای زلالِ آبی
تو در سپیدی چو ماهتابی
دلیلداردسپیدپوش است
تمام این آستان رُقیّه
بجزخودتکیستهمرکابت
جُداستازدخترانحسابت
پَرِ مَلَک میشود حجابت،
نه تکّهای پرنیان رُقیّه
از آن زمانیکهدر مدینه
ظهور کردیپس از سکینه
برای آرام جان زهرا ؛
شدی تو آرام جان رُقیّه
نصیببتو داغِمُستمر شد
بهدامنتشعلهحملهور شد
همینکه عبّاس از حرم پا-
-کشید دامنکشان رُقیّه
به لهجهیآسمانی تو
به سوز مرثیه خوانی تو
فدای شیرین زبانی تو
تمامِ اهلِجهان رُقیّه
قسم به چشم انتظاری تو
به درد ناقه سواری تو
ندیده غیراز تو چشم دنیا
سهسالهای قدکمان رُقیّه
شکستهشدساقهیظریفت
کبود شد گونهی لطیفت
از اوجناقهزمینکهخُوردی
توراشکستاستخوان رُقیّه
بهاینسرِ درطَبَق نشسته
مگوکه دندان تو شکسته؟
که قاتلش بر لبودهانش
زدهست با خیزران رُقیّه
محمد قاسمی
#شعر_ایینی #شعر_رقیه_جان #شعر_مدح_حضرت_رقیه #شعر_مدح_و_ولادت_حضرت_رقیه #شعر_ولادت_حضرت_رقیه
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
زهرای سه ساله
امشب دو چشمانم شبیه دو پیاله ست
اصلاٌ نوشتن از رقیّه یک حواله ست
شادی کن ای دل شادمانی کن عزیزم
امشب شبِ میلادِ زهرایِ سه ساله ست
ای عاشقان! آئینه ی خیرات آمد..
عیناً شبیه مادر سادات آمد..
امشب امید و آرزو معنا گرفته
هر قطره ای جا در دلِ دریا گرفته
این دخترِ پاکِ حسین،حجب و عفافش
قطعِ یقین از دامنِ زهرا گرفته
بنت الحسین آمد صفایِ قلبِ ارباب
نورِ نگاهش می کند هر سینه شاداب
حورّیه ها مبهوتِ لبخندِ لبانش
ڪوثر شده مدیونِ گل اشکِ روانش
او اظهرالشمسِ تمامِ عالمین است
شد جلوه گر هر گوشه ای نام و نشانش
ما را گدایِ خانه زادِ در نوشتند
پایِ رقیّه ..خادم و نوڪر نوشتند
جاه و جلالِ دختِ طاها را ببینید
آئینه دارِ قابِ زهرا را ببینید
در قلبِ عمّه جا گرفته مثلِ عباس
پس خواهشاً بانویِ عظما را ببینید
این دخترِ باعفّتِ شاه جهان است
بر گریه کُن هایِ پدر،او مهربان است
قطعاً دوا شد دردِ دل با یا رقیّه
یاران! عوض شد آب و گِل با یا رقیّه
باید ڪه از دامانِ بانو چنگِ غم زد
شاداب ڪن رویِ خجل با یا رقیّه
با نامِ زیبایش صداقت می پذیریم
در مکتبِ پاکش محبّت می پذیریم
محسن راحت حق
#شعر_رقیه_جان #شعر_روز_کودک #شعر_ولادت_حضرت_رقیه #شعر_ولادت_رقیه_خاتون #شعر_ولادت_نازدانه_امام_حسین
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دلبر حسین
کنیزهای تو هستند هاجر و راحیل
غلام حلقه به گوش شماست میکاییل
به افتخار تو خواهد دمید اسرافیل
عروسک دم دستت هزار جبراییل
خدا به داشتنت ای ملیکه مینازد
نگاه سرسری تو فرشته میسازد
دوای دیده ی یعقوب گرد دامانت
شفا گرفته مسیح از مسیح چشمانت
هزار حاتم طایی گدای احسانت
شعیب و آدم و نوح و خلیل قربانت
به دست خسته ی افتادگان رسان دستی
به انبیای الهی پیمبره هستی
رقیه خواست مسیحا به مهد گویا شد
رقیه خواست زلیخا نجیب و زیبا شد
رقیه خواست که در طور جلوه پیدا شد
رقیه خواست که موسی به آب زد وا شد
رقیه ذکر لب نوح بین طوفان بود
رقیه حضرت حق در لباس انسان بود
خدا کشیده رخت را ز صورت زهرا
درون چهره ی تو ریخت هیبت زهرا
هماره سیرت تو هست سیرت زهرا
مدینه کرد دوباره زیارت زهرا
تو صاحب جبروت و جلال،این همه ای
تویی که خلقا خلقا شبیه فاطمه ای
خدا به حضرت ارباب دختری داده
چه دختری ، چه دلآرام دلبری داده
چه جلوه ای چه جمالی چه محشری داده
به او رقیه نداده ، به او پری داده
نگاه ماه و ستاره به روی ماهش بود
مقام دوش اباالفضل جایگاهش بود
کسی که بر درجاتش قبیله باور داشت
کسی که سایه بابا همیشه بر سر داشت
کسی که دور و برش چندتا برادر داشت
کسی که تکیه گهی قرص مثل اکبر داشت
غروب روز دهم معجرش در آتش سوخت
میان شعله ی خیمه ، پرش در آتش سوخت
رقیه فسلفه ماندگار عاشوراست
رقیه آینه ی قاب کوچک زهراست
رقیه زائر بابا... نه ، زائرش باباست
همیشه گنج درون خرابه ها تنهاست
ستاره ای که سه سالی به این زمین تابید
میان خاک سیاه خرابه ها خوابید
زمین به صیحه درآ ، آسمان بزن ناله
به حال یاس سپیدی که گشت چون لاله
دلم گرفت ز حرفی که گفت غساله :
تن شهید سه ساله است یا چهل ساله؟
کفن که نیست در اینجا قواره ی بدنش
به چادری که سرش بود ، میکنم کفنش
علیرضا وفایی خیال
#شعر_ولادت_بی_بی_سه_ساله #شعر_ولادت_حضرت_رقیه #شعر_ولادت_دردانه_سیدالشهدا #شعر_ولادت_سه_ساله_کربلا #علیرضا_وفایی_(خیال)
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
طلوع طلعت
بهار ، رویشِ او را به صحنِ گلها خواند
نسیم ، آمدنش را به گوشِ دریا خواند
شبی که آمد و گُل شد سپیده میبارید
فرشته بر قدمِ نو رسيده میبارید
طلوعِ طلعتِ او را بنفشه آذین بست
هزار دستِ شقایق هزار نسرین بست
سحر ستارهی گُل را به باغها پاشید
زمین غبارِ رَهَش را به آسمان بخشید
هزار خرمنِ خوش رنگِ خوشهیِ خورشید
هزار دامنِ گُل از هزار یاسِ سفید
چه دلنشین و شگفت و چه ناز و زیبا گفت
شبی که غنچهیِ لب را گشود و بابا گفت
طراوتِ نَفَسش جان به باغبان میداد
تبسمش به خداوندِ عشق ، جان میداد
گرفت تنگ در آغوش و بوسه اَفشاندش
چو جانِ رفته زِ تَن رویِ سینه خواباندش
دوباره آتشِ شوقش زِ دل زبانه گرفت
شکُفت خندهی ارباب و این ترانه گرفت
بگو دوباره قرارم ... بگو بگو بابا
ستارهیِ شبِ تارم ... بگو بگو بابا
چه عاشقانه به گوشِ سما ثریا گفت
دل از حسین ربود و دوباره بابا گفت
حسن لطفی
#حسن_لطفی #شعر_مدح_حضرت_رقیه #شعر_مدح_و_ولادت_حضرت_رقیه #شعر_ولادت_حضرت_رقیه
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ریحانهی ارباب
از شوق کسی راهی میخانهام امشب
تا خط جنون پر شده پیمانهام امشب
“سودا زدهی طرهی جانانهام امشب
زنجیر بیارید که دیوانهام امشب”
آورده خبر قاصدک از خانهی ارباب
از عرش خدا آمده ریحانهی ارباب
از سوی خدای علی عالی اعلا
سیبی که به احمد پس از آن چله شد اعطا
آن سیب دو قسمت شد و در عرش معلیٰ
نیمش به ظهور آمد و شد زهرهی زهرا
نیم دگرش هم به حسین است حواله
حالا متولد شده زهرای سه ساله
از غار حرا میرسد آوای پیمبر
نازل شده یک بار دگر سورهی کوثر
بر بال ملائک نوهی حضرت حیدر
آرام رسیده است به دست علی اکبر
از دست علی رفت در آغوش ابوالفضل
تا عرش خدا میرود از دوش ابوالفضل
خیل ملک از شوق، در این خانه لبالب
هر آینه میآمد و میرفت مرتب
قنداقهی او دست به دست همه امشب
چرخید و رسید آخر سر در بر زینب
او در بر زینب، نگرفتید نتیجه؟
انگار که زهراست در آغوش خدیجه
خورشید شده دست به دامان رقیه
کرده ست فلک سجده به ایوان رقیه
جمعیت کفر است پریشان رقیه
صد شکر که هستیم مسلمان رقیه
دیر و حرم و باده و پیمانه رقیه ست
مقصود من از کعبه و بتخانه رقیه ست
ایام گذشت و به سوی شام دویدند
دور حرمش حرملهها نعره کشیدند
یاران علی پیرهن صبر دریدند
ایام دفاع از حرم آمد همه دیدند
با بنت حسین ابن علی هر که در افتاد
با تیغ ابوالفضل علمدار ور افتاد
اوقات خوش آن بود که در کوی تو بودیم
با گریه به تو حال دل ابراز نمودیم
خواندیم برایت غزل و نوحه سرودیم
`در صحن و سرایت همه جا دیده گشودیم
جایی ننوشتهست گنهکار نیاید”
ای کاش که ما را پدرت عفو نماید
در راه دویدی و دویدی و دویدی
اما به سر زخمی بابا نرسیدی
از زجر حرامی چقدر زجر کشیدی
چه روی کبودی و چه گیسوی سپیدی
عنوان شده در دفتر تاریخ، رقیه
“ای پیرترین دختر تاریخ، رقیه”
سید میلاد حسنی
#سید_میلاد_حسنی #شعر_ولادت_حضرت_رقیه #شعر_ولادت_دردانه_ارباب #شعر_ولادت_سه_ساله_کربلا
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یک جلوه کرد نور منور درست شد
نورش تلالو کرد ، که گوهر درست شد
از گرد و خاک مقدم او زر درست شد
بهر ثناش این همه منبر درست شد
محبوبه ای به هیبت حیدر درست شد
یا ذوالجلال رکن جلال آفریده ای
اعجوبه ی وقار و کمال آفریده ای
او را فقط برای سه سال آفریده ای
یعنی برای کار محال آفریده ای
پیغمبری ز نسل پیمبر درست شد
سر می دهند پای تو ایل و تبار ما
وفق مراد می شود این روزگار ما
کر شد دو گوش عالم و آدم ز جار ما
افتاده دست دختر ارباب کار ما
او لطف کرد و مشکل نوکر درست شد
یک یا رقیه گفته ام و جان گرفته ام
آشفته حال بودم و سامان گرفته ام
از دست این کریمه خودم نان گرفته ام
نذر سه ساله سفره ی احسان گرفته ام
نذرم قبول حاجتم آخر درست شد
در حلقه های سلسله دل ، بند می شود
لشکر گسیل کرده و خرسند می شود
سهم لبان حوریه لبخند می شود
او در لباس بنده ، خداوند می شود
بی نفخ صور آمد و محشر درست شد
مریم کجا و حضرت لیلای پنج تن
در تو حلول کرده سراپای پنج تن
هستی چکیده ای تو ز سیمای پنج تن
تکیه زدی تو یکتنه بر جای پنج تن
قدیسه ای به دامن کوثر درست شد
تا روز حشر قبله ی حاجات میشوی
تو سربلند عرصه ی شامات میشوی
همپای زینب عمه ی سادات میشوی
والله نور ارض و سماوات میشوی
شاهد مثال قصه هم اختر درست شد
حورای کربلایی و زهرای دیگری
بنت الحسین ، ام ابیهای دیگری
جای تو نیست روی زمین ، جای دیگری
باید قدم زنی تو به دنیای دیگری
صرفا برایت عالم دیگر درست شد
ای جان فدای سوریه ، قربان کربلا
ما هم شدیم جمله مسلمان کربلا
خون شد دهان دیده ی مهمان کربلا
آتش زدند خیمه ی سلطان کربلا
از خیمه های سوخته معجر درست شد
با تازیانه دور و بر تو یکی یکی
خون کرده اند بر جگر تو یکی یکی
وقتی که ریخت بال و پر تو یکی یکی
گشته سپید موی سر تو یکی یکی
ای وای من مدینه ی دیگر درست شد
بال شکسته قصد پریدن نداشته
دنبال پای خسته ، دویدن نداشته
ظالم نفس نفس که ، بریدن نداشته
موی یتیم ، زجر ! کشیدن نداشته
درد سر است آمدنت... شر درست شد
#علیرضا_وفایی_خیال
#شعر_ولادت_حضرت_رقیه_س
@hadithashk
ای مشتری خنده های تو ابالفضل
آغوش وا کرده برای تو ابالفضل
از عرش این شانه تماشا کن زمین را
با خنده هایت شاد کن ام البنین را
خندیدنت بر چشم عمه گریه آورد
اکبر برای تو عروسک هدیه آورد
پروانه ای ، پروانه ی زیبای کوچک
حیف تو که باشی در این دنیای کوچک
امشب شب میلاد دلبند حسین است
زیباترین تصویر، لبخند حسین است
امشب به شبهای پدر آمد ستاره
تقدیم تو زهرای کوچک، گوشواره
این خنده بر لبهای بابا نیست خیلی
عمر گل لاله به دنیا نیست خیلی ...
میلاد باید شاد بود اما نماندی ...
بیش از سه سال افسوس در دنیا نماندی
از نوکران خانه زادم گریه کردم
شمع چهار آمد به یادم گریه کردم
#شعر_ولادت_حضرت_رقیه_س
#ناصر_دودانگه
@hadithashk
نبی را زیب و زین آمد خوش آمد
علی را نور عین آمد خوش آمد
وَ ماه عالمین آمد خوش آمد
که دلبند حسین آمد خوش آمد
دوباره زآسمان سر زد سپیده
دوباره حضرت زهرا رسیده
حسین بن علی را دختر است این
چه دختر، دختران را محور است این
چه دختر، آسیه یا هاجر است این
چه میگویم ز مریم هم سر است این
به شورو زمزمه باشد رقیه
شبیه فاطمه باشد رقیه
رقیه جان و جانان حسین است
رقیه بهتر از جان حسین حسین است
رقیه نور چشمان حسین است
رقیه مِهر تابان حسین است
به دنیا گوهر نایاب آمد
که از ره دختر ارباب آمد
دلا دادی عجب کاری به دستم
که امشب بیشتر باده پرستم
سراپا غرقِ وجد و شور هستم
ز بوی لالهی ارباب مستم
بگویم از چه امشب شادمانم
که آمد عمّهی صاحب زمانم
حسین باغ گل و این گلعذارش
عذاری کآفتاب آیینه دارش
به طفلی هست آرام و قرارش
قرارش نه، همه دارو ندارش
به دور او بنی هاشم یکایک
به زیر پای او بال ملائک
رقیه کاشکی تنها نگردد
اسیر غصه و غمها نگردد
به طفلی کاش قدّش تا نگردد
دچار خندهی اعدا نگردد
الهی غنچه ای عطشان نباشد
لبش از تشنگی بی جان نباشد
ز بی آبی ولی پژمرد این گل
به دشت کربلا افسرد این گل
ز مادر ارثِ هجران بُرد این گل
میانِ راه سیلی خورد این گل
به راه شام، این طفلِ حزینه
شده مانند بانوی مدینه
#محمود_اسدی_شائق
#شعر_ولادت_حضرت_رقیه_س
@hadithashk
الٰهی لا تَرُدَّ حاجَتی
طلوعی نیست تا دلخوش به فرداها کنم خود را
چراغی نیست تا راحت از این سرما کنم خود را
تمام بندِ انگشتانِ دستم یخ زد از دوری
توانی در نفس هایم نمانده ، ها کنم خود را
من آن بیدم که مجنونبودنم را جار خواهم زد
چگونه در نگاه این و آن حاشا کنم خود را
به جرم سوختن از داغِ تو ، پروانه طَردَم کرد
دلت می آید اینگونه تک و تنها کنم خود را
کسی در شهر ، تابِ ناله هایم را نخواهد داشت...
همان بهتر که شبها راهی صحرا کنم خود را
مرا از دستِ مَنمَن کردنم راحت کنی ای کاش
وگرنه با ” مَنیَّت ” عاقبت رسوا کنم خود را
من از این چشمهای خیرهسر خِیری نمی بینم...
هر از گاهی دلم می خواست ، نابینا کنم خود را
ضمیر ناخودآگاهِ مرا بیدار باید کرد
مگر از خواب رِخوَتزایِ غفلت پا کنم خود را
” الٰهی لا تَرُدَّ حاجَتی”..، تو حاجتم هستی!
جز این هر خواهشی کردم ، بگو دعوا کنم خود را
برای عاشقی سَرگشته مثل من..، بغل وا کن
مگر با گمشدن در عشق تو پیدا کنم خود را
عَلیٰ رَغمِ گنهکاری به زهرا دوستت دارم
قسم خوردم به مادر، در دل تو جا کنم خود را
تمام ذوق افطارم رطبهای علیجان است
کنار نخل حیدر سیر از خرما کنم خود را
کبوترزاده ام ، روی پَرَم مُهر نجف خورده
به دنیا آمدم تا جلد این مولا کنم خود را
دوای هر که دلمُرده است ، خاک صحن ششگوشهست
لبم را روی تربت می کشم..،احیا کنم خود را
تو را جان شهیدی که تنش پامال شد..، برگرد
همان تشنه که در سوگِ لبش دریا کنم خود را
دم مغرب..، همه رفتند..، تازه ساربان آمد...
نبودم ، پیشمرگِ خاتمِ آقا کنم خود را
بردیا محمدی
#بردیا_محمدی #شعر_آیینی #شعر_روضه #شعر_مذهبی #شعر_مناجات
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹