eitaa logo
حدیث اشک
7.2هزار دنبال‌کننده
47 عکس
89 ویدیو
8 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
یوسف من چاه یوسف من چاه را با نیزه ها حس کرده ای پنجه ناپاک صدها گرگ را حس کرده ای چشم هایم را تماشای تو غافل گیر کرد عضوهای اربأ اربایت پدر را پیر کرد چشمهایت در میان موجی از خون غرق بود بین زخم پهلویت با زخم هایت فرق بود دیدمت جسم تو را بر نیزه ها اویختند ذره ذره پیکرت را بر زمین می ریختند تا تنت را لمس کردم غصه ها اغاز شد هر کجا دستم رسید انجا شکافی باز شد پیکرت با تیغ های داغ جراحی شده هر کدام از عضوهایت یک طرف راهی شده قاتل تو نیزه ها و قاتل من خنده ها لااقل برخیز با عمه بگو اینجا میا  حسن کردی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا ام المصائب دلبران را دل اسیرِ دلبری زینب است عاشقان را سر فدایِ سروری زینب است جن و انسان و ملائک را نگر چون یک به یک بر کف آنها مدال نوکری زینب است جای بحثی در مقام او نمی ماند دگر تا خداوند تبارک مشتری زینب است بر سر کل خلایق از ازل تا به ابد سایه ی چادر سیاهِ مادری زینب است چادر او پرده ی عرش و حجاب عرش شد ای بسی فرش بهشتی پادری زینب است هر که نزدش مس رَوَد درجا طلایی می شود یک نگاه ویژه ای در زرگری زینب است جنس او از نور و روح پاک او روح خداست این نشان از امتیاز و برتری زینب است حضرت طاها، علی، زهرا، حسن، زینب، حسین در میانِ خانواده محوری زینب است او فقط از نان دست فاطمه نان می خورد ورنه..اطعام بهشتی حاضری زینب است ساقی کوثر اگر چه حضرت حیدر بُوَد لیک حیدر مست جام کوثری زینب است در کلاس فضل و جود و غیرت و عشق و ادب حضرت عباس هم پامنبری زینب است نطق او ترفند او، انوار او شمشیر اوست این روش شیواترین جنگ آوری زینب است کِی شود در جنگ با کفر و ستم مغلوب، کِی؟ تا رقیه همدم و همسنگری زینب است حیدرِ زهرا تبارِ کوفه و شام بلاست اعتبارش هم صدای حیدری زینب است قافله سالارِ بعد از کربلا زینب شده ست قافله تحت پناه و رهبری زینب است باعث پیروزی روز دهم جز این نبود خطبه هایی که همه روشنگری زینب است از مقاماتش بُوَد بوسه به رگهای حسین از محالاتش همین بی معجری زینب است ارث شاه بی کفن از فاطمه پیراهن و.. ارث او هم صورت نیلوفری زینب است زَد به محمل سر زِ داغ سرورش سر را شکست سرّ این صحنه گمانم بی سری زینب است پیکر پاک برادر را بغل کرد و بگفت: بارالها این جزای خواهری زینب است  مجتبی دسترنج ملتمس لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
شبیه حضرت پیغمبر امروز از همیشه پریشان تری چقدر داری دوباره از همه دل می بری چقدر دیدم که بر فراز عقابت نشسته ای حالا شبیه حضرت پیغمبری چقدر با دیدن جمال تو میگفت جبرئیل پیغمبر خدا ؛ تو علی اکبری چقدر با این شکوه واین قد وقامت قیامتی با آن لبان غرقه به خون،محشری چقدر شیرازه های لشکریان را به هم بریز لازم به ذکر نیست که جنگ آوری چقدر ای آن که تشنه آمدی وتشنه میروی جام بلاست در کف من میخری؟ چقدر؟ در لحظه ی مکاشفه دیدم به چشم خویش بر روی نیزه از همه سرها سری چقدر حالا درنگ کن که بنی هاشم آمدند حالا نگاه کن به خودت پرپری چقدر  احمد علوی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
نور چشمم نور چشمم، شبه پیغمبر، نکش پا بر زمین آمدم بابا! علی اکبر(ع)، نکش پا بر زمین کینه نام ِ تو را دارند این سرنیزه ها شد عجب دور و برت محشر، نکش پا بر زمین تیرهایش شد تمام و دید جان داری هنوز بر تنت شمشیر زد بدتر! نکش پا بر زمین بسکه با سرنیزه ها بر سینه ات ضربه زدند از نفس افتاده این حنجر، نکش پا بر زمین خشکی لب های خود را غرق خون بر هم نزن پیش من بیتاب و مضطر پا نکش روی زمین إرباً إربا یعنی افتاده ست از تو رویِ خاک- تکّه تکّه هایی از پیکر، نکش پا بر زمین رحم کن بر سنّ و سالم، جان سپردم تا تو را... جمع کردم در عبا...دیگر نکش پا بر زمین! مرضیه عاطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بابا حسین(ع) تو نیستی و لشگری مرا عذاب میدهند عذاب لقمه نانی و عذاب آب میدهند سوال میکنم ز نیزه دارها سرت کجاست؟ ولی به حرف های بد به من جواب میدهند! برای آنکه بیشتر بترسم از حرامیان به تازیانه ها چقدر پیچ و تاب میدهند خودت بگو که جرم یک یتیم بی گناه چیست؟ که اینقدر به قلب زارم اضطراب میدهند همینکه میخورم ز ناقه بر زمین مرا پدر... به مو بلند میکنند و به رباب میدهند! تمام پیکرم ز فرط درد تیر میکشد به ناقه هرقدر که بیشتر شتاب میدهند! کجاست تا عموی من ببیند این کوفیان به آستین پاره ای به ما حجاب میدهد.. اگر که رنگ صورتم عوض شده دلیل داشت به ما همیشه جا به زیر آفتاب میدهند دوباره خواب دیده ام که زجر میرسد به من چه زجرها که هی میان خواب میدهند کسی دلش بحال گریه های دخترت نسوخت و پای هیچ کس شبیه پای دخترت نسوخت سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جهت مطالعه اشعار بیشتر محرم به سایت حدیث اشک مراجعه فرمایید 💢 اشعار شهادت حضرت قاسم علیه السلام : https://hadithashk.com/moharram/201 💢 اشعار مدح و مناجات حضرت قاسم علیه السلام : https://hadithashk.com/52/201-3
میر و علمدار هر جا عَلم میر و علمدار بلند است فریاد عطش از در و دیوار بلند است از سرو بپرسید چرا در نظر خاک قدی که برافراشته بسیار بلند است لب تشنه اگر دست و دل از آب بشوید بختش به خدا مثل سپیدار بلند است آب از عطش حضرت ساقی‌ست پر از موج نخل از قِبَل میثم تمار بلند است سقای حرم آب شد و آب نیاورد این زمزمه در کوچه و بازار بلند است دشمن چه بلایی به سر پیکرش آورد؟ که قامتش انگار نه انگار بلند است عمری‌ست که وابستۀ بین‌الحرمینم مدیون اباالفضلم و مجنون حسینم  احمد علوی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
علمدارم چقدر سوخت لبت آفتاب شرمنده ست تن تو آب شد عباس آب شرمنده ست به هر که میرسد او جایت عذر میخواهد سکینه گفت یل بوتراب شرمنده ست خدا کند فقط ام البنین حلال کند چقدر بعد تو خانم رباب شرمنده ست نگاهت از روی نیزه به دستهای منست النگویم شده اینجا طناب، شرمنده ست! نبوده ای که عمو ؟مو و معجر من سوخت حجاب از سر من بی حساب شرمنده ست نگفته ای که چرا روی نیزه بسته شدی؟ عمود آهن از این پیچ و تاب شرمنده ست ترک ترک شده از سردی هوا دستم خرابه هم شده خانه خراب شرمنده ست ببین که بسترمان سنگ و خاک شد، عمه عجیب بابت این تختخواب شرمنده ست عمو مقابلمان تکه نان می اندازند فرشته از قِبَلِ این ثواب شرمنده ست میان مجلس نامحرمان خودم دیدم که از نگاه تو جام شراب شرمنده ست فقط میانه ی بازار شام پرسیدم عمو کجاست؟ رباب از جواب شرمنده ست  امیر حسین آکار لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
علمدار زمین می‌لرزد از سنگینی باری که من دارم شبیه شانه‌ی از داغ، سرشاری که من دارم خسوفِ صورتت خورشید را خاموش خواهد کرد بتاب ای ماهِ زخمی در شبِ تاری که من دارم به گوشِ شیرخوارم گفتم: «آری زنده می‌مانی» فقط با آب، می‌آید؛ علمداری که من دارم بیا برگرد، جان خواهرم؛ برگرد، جان من ! ببین ناموسِ خود را پشتِ اصراری که من دارم نترس از آبروی آب، پیش دختران من بترس از دشمنانِ دخترآزاری که من دارم طلب دارند، جانم را؛ ولی بعدش چه ؟ می‌دانی ؟! به «جان» راضی نخواهد شد طلبکاری که من دارم بیا تا از کنیزی دور، باشد طفل معصومم بمان؛ ثابت بکن کذب است، اخباری که من دارم  رضا قاسمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سپاه عمه اسیرند خودش به دست خودش کودک،انتخاب شده ستاره ای ست که هم سطح آفتاب شده علی اصغرِ شش ماهه رفت و او مانده هزار مرتبه از این قضیه آب شده هزار بار دم رفتنش به سمت جلو یکی رسیده و او نقشه اش خراب شده عذاب می کشد از اینکه راه می رود و تمام دلخوشی عمه و رباب شده سپاه عمه اسیرند و مرد خوشحال است که جزء لشکر عباس احتساب شده مگر که کودک بی ادعا گناهش چیست که بین لشکریان کشتنش ثواب شده کجای دشت نشستی بلند شو عباس که بی تو کشتن اطفال، نیز باب شده همین که تیر به سمتش روانه شد خندید که با رقیه سر جنگ بی حساب شده حسین مثل کتاب غم است و عبداله به تیر حرمله ای جِلد این کتاب شده  مهدی رحیمی زمستان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا قمرالعشیره گلایه کرد به کرات آفتاب از آب شکستگی سر آب شد جواب از آب مُسَلَّم است گل آلود می شود ذهنش چرا که آمده ابن ابوتراب از آب گشود برقع خود را و بعد با دستش گرفت در وسط علقمه نقاب از آب برای آنکه ببوسد لبان خشکش را فرات بسته به دست عمو طناب از آب بدون آنکه بنوشیم مست علقمه ایم درست کرده اباالفضل ما شراب از آب پس از تو آه تعجب نمی کنم هرگز در این دیار بگیرند گلاب از آب به جای آنکه فرات از لبت ثواب برد تو با نخوردن خود برده ای ثواب از آب نداد لب چو به عباس بعد از آن خورشید هنوز ظهر که شد می کشد حساب از آب کتاب دست اباالفضل باز شد در رود چه شد که بسته درآمد همان کتاب از آب پس از پسر همه عمر وقت نوشیدن گرفت حضرت ام البنین حجاب از آب چه قدر زود به زانو درآمدی با مشک درست مثل بنایی که شد خراب از آب و اوج فاجعه این است چون سه شعبه پرید تکان نخورد ز پرتاب تیر آب از آب حسین گریه کنان می کند خضاب از خون به خنده حرمله هم می کند خضاب از آب پس از گلوی علی که شد سه شعبه به تیر کسی ندید بگیرد وضو رباب از آب  مهدی رحیمی زمستان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بیا آقا جان بیا که محفل ما بی تو آسمانی نیست اگر نظر نکنی اشک دیدگانی نیست تو پیر گریهء مایی مرا دعائی کن که بی دعای تو خیری در این جوانی نیست بهار بودن من دیده های نمناک است به روضه ها که ببارم دگر خزانی نیست چقدر دوری از تو ز گریه دورم کرد برای وسعت این رزق جُز تو بانی نیست شباهت من و تو این لباس مِشکی شد وگرنه بهر رسیدن به تو توانی نیست گذشت هم رمضان و گذشت هم عرفه هنوز غرق گناهم غمم نهانی نیست به دستهای عمویت بگیر دست مرا که بهتر از تو مرا چاره و اَمانی نیست بیا به روضهء دستِ قَلم سراسیمه بیا و روضه بخوان جز تو روضه خوانی نیست بیا بگو که علمدار بر زمین اُفتاد ز چشم پاره بگو قدرت بیانی نیست بگو چه شد که ز پهلو سرش به نیزه نشست که بعد از آن به تن اهل خیمه جانی نیست مگر چه بوده عمودی که بر سرش آمد که بهر ساقیِ طفلان لب و دهانی نیست ز علقمه که می آمد حسین شَک کردند صدا زدند که بابای ما کمانے نیست مجتبی صمدی شهاب لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹