eitaa logo
حدیث اشک
5.9هزار دنبال‌کننده
34 عکس
70 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
صادق ترین مرد حس میکنم در کوچه ها ارکان دین افتاد صادق ترین مرد زمین روی زمین افتاد یک لحظه یاد مادرش افتاد در کوچه در هر مصبیت روی پیشانیش چین افتاد دنبال هم تکرار میشد روضه ها،افتاد بر روی خاکی که امیرالمومنین افتاد گاهی میان کوچه ها کرببلا را دید دستان مولا بسته بود و با جبین افتاد دستان بسته یا بریده، مثل هم هستند آقا چرا یاد یل ام البنین افتاد اینجا پیاده راه می رفت و زمین میخورد آنجا ابوالفضل علی از روی زین افتاد آنقدر محکم زد که یک لحظه زمین لرزید عباس افتاد و عمود آهنین افتاد بعد از چهل منزل سکینه کربلا را دید روی مزار کوچکی در اربعین افتاد در کربلا تا آدم و خاتم زمین خوردند روزی گذار هر که بر این سرزمین افتاد امیر حسین آکار لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
شبی در خواب دیدم شبی در خواب دیدم روزی نوکر زیارت بود از اقبال خوشم کرببلا اینبار قسمت بود پیاده راه افتاده به سمت شاه میرفتم برای این گدا کرببلا رفتن سعادت بود برای عشق فرقی در سفیدی و سیاهی نیست چه لطفی هرکس از یک گوشه ی این خاک دعوت بود خدا از عرش خود آمد برای دیدن آنکه به زائرهای شاه کربلا در حال خدمت بود دلم میرفت با هر صحنه ای تا ناگهان دیدم که دختر بچه ای پایش پر از زخم و جراحت بود کمی چشمان خورا بستم و رفتم به روزی که سه ساله دختری کنج خرابه در اسارت بود سه ساله گریه کرده تا علمدار پدر باشد علمداری که اشکش پرچمی در اوج عزت بود رقیه گفت بابا اینقدر اینها مسلمانند که حتی سیلی و ضرب لگد هم با جماعت بود نگاه دختری سمت النگو رفت آن لحظه که دختر بچه با بابای خود مشغول صحبت بود چقدر این ناز دانه مثل مادر بود آن گونه که دستی روی پهلو دست دیگر روی صورت بود  امیر حسین آکار لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عمه گرفته چشم مرا دستی به چشمهای ترم خورد بی هوا سر نیزه ای به بال و پرم خورد بی هوا از جانب یهود ببین پاره های سنگ از چند زاویه به سرم خورد بی هوا بابا هنوز خون تو بر نعل اسب هاست این مهر سرخ بر کمرم خورد بی هوا پهلوی من شکسته شد و عمه پیر شد بسکه لگد به اهل حرم خورد بی هوا وقتی که خیزران به لب خشک تو نشست انگار تیر بر جگرم خورد بی هوا عمه گرفته چشم مرا ،فکر کرده است!!! بابا به تشت زر نظرم خورد بی هوا قصد زدن نداشت ،فقط ناز کرده است!! مردی که چکمه اش به سرم خورد بی هوا  امیر حسین آکار لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
پسر نمیخواهی؟ مرا حساب نکردی؟پسر نمیخواهی؟ بگو ببینم عمو جان سپر نمیخواهی؟ چرا از اکبر و قاسم سوال پرسیدی؟ برای مرگ تو از من نظر نمیخواهی؟ خودت صدا زده ای: یاوری در اینجا نیست؟ هنوز مانده عمو یک نفر !نمیخواهی سپر ندارم عمو ،سر که هست!بازو هست! کبوترت شده ام بال و پر نمیخواهی قبول دارم اگر زیر دست و پا هستم ردم مکن، نکند دردسر نمیخواهی! مخواه بعد تو بر عمه دردسر بدهم عمو برای خودم بهترست ،سر بدهم! از این طرف پسری میدوید در گودال از آنطرف خودِ مادر رسید در گودال رسید شمر و شکست استخوان عجیب این است که روی سینه آقا پرید در گودال نشست روی تن هر دو ؟من نمیدانم سر عمو و پسر را برید در گودال کشید خنجر و بعد از دوازده ضربه صدای وا پسرم را شنید در گودال عجیب تیر سه شعبه شبیه خیاطی ست که دوخت هر دو بدن را شدید در گودال خودش که گفت :عمو زیر دست و پا هستم شبیه قاسم شد ، قد کشید در گودال چکار کرده سم اسب ها نمیدانم ! تن حسین شده ناپدید در گودال عصا به دست برایش چه هدیه ای آورد دوباره نیزه ، نه ، زخمی جدید در گودال  امیر حسین آکار لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بی عصا مانده دوباره کودکی از مادرش جدا مانده به نیزه دار بگو که رباب جا مانده بگو برای دل خسته ی رباب اینجا به غیر زینب کبری فقط خدا مانده پسر همیشه عصای زمان پیری ماست رباب پیر شد از بسکه بی عصا مانده شنیده ام که سرش روی نیزه ها هم رفت تنش چه شد؟؟ نکند زیر دست و پا مانده ؟ رباب هم سپر بچه های فاطمه بود که روی چادر او رد چکمه ها مانده  امیر حسین آکار لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بگو!بگو! :"بابا" لخته خون مانده در گلویت علی؟ بی تو دق میکنم گل لیلا التماس تو میکنم پسرم علی اکبر! بگو!بگو! :”بابا” پسرم زیر دست و پا ماندی اربا اربا شد از درون بدنت به همین اکتفا نکرد عدو روی هر نیزه گیر کرده تنت جلوی خیمه منتظر مانده روی دوشت رقیه را بنشان چشم نامحرمان به ما خیره ست عمه ات را به خیمه برگردان هر چه مابین نیزه ها گشتم باز پیدا نمیشوی پسرم آنقدر پیکر تو پخش شده در عبا جا نمیشوی پسرم  امیر حسین آکار لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حضرت آینه حضرت آینه در خانه پیمبر دارد خوش به حال پدری که علی اکبر دارد دست این طایفه از عرش فراتر رفته پسر ارشد این خانه به حیدر رفته چقَدَر نسل اسد شیر دلاور دارد کعبه شک کرده و میخواست ترک بردارد پسر حضرت خورشیدی و چون ماهی تو گاه پیغمبری و گاه ید اللهی تو ساحل امنی و دریا به شما رو بزند کوه جا دارد اگر پیش تو زانو بزند آنقدر نور پیمبر به تو واصل شده است فکر کردیم که قرآن به تو نازل شده است در ازل دور تو گشتیم که حج ساخته شد ذوالفقار از خم ابروی تو کج ساخته شد قامتت در دل عباس قیامت کرده آسمان را به تماشای تو دعوت کرده تا که هستی دو قدم پیش پدر راه برو بیشتر در نظر باش پسر ! راه برو پدرت بی تو یقیناً کمری خم دارد به خودش آمده و دید تو را کم دارد باید از نیزه و شمشیر تو را جمع کند کار سختی ست تو را بین عبا جمع کند  امیر حسین آکار لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
علمدارم چقدر سوخت لبت آفتاب شرمنده ست تن تو آب شد عباس آب شرمنده ست به هر که میرسد او جایت عذر میخواهد سکینه گفت یل بوتراب شرمنده ست خدا کند فقط ام البنین حلال کند چقدر بعد تو خانم رباب شرمنده ست نگاهت از روی نیزه به دستهای منست النگویم شده اینجا طناب، شرمنده ست! نبوده ای که عمو ؟مو و معجر من سوخت حجاب از سر من بی حساب شرمنده ست نگفته ای که چرا روی نیزه بسته شدی؟ عمود آهن از این پیچ و تاب شرمنده ست ترک ترک شده از سردی هوا دستم خرابه هم شده خانه خراب شرمنده ست ببین که بسترمان سنگ و خاک شد، عمه عجیب بابت این تختخواب شرمنده ست عمو مقابلمان تکه نان می اندازند فرشته از قِبَلِ این ثواب شرمنده ست میان مجلس نامحرمان خودم دیدم که از نگاه تو جام شراب شرمنده ست فقط میانه ی بازار شام پرسیدم عمو کجاست؟ رباب از جواب شرمنده ست  امیر حسین آکار لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹