eitaa logo
حدیث اشک
6هزار دنبال‌کننده
34 عکس
70 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
یا مظلوم زهر افتاده به جان جگرم مهدی جان لرزه انداخت ز پا تا به سرم مهدی جان به لب خشک پدر آب گوارا برسان که من از سوز عطش شعله ورم مهدی جان قدح آب همینکه به لبم شد نزدیک غم لب های حسین زد شررم مهدی جان قبل از آنی که به دل زهر اثر بگذارد کشته از صحنه ی دیوار و درم مهدی جان لحظه ای نیست عزیزم که تداعی نشود وقعه ی کرب وبلا در نظرم مهدی جان زینب و بزم یزید و لب خشکیده و چوب خون قلبم چکد از چشم ترم مهدی جان میدرخشد رخ ماه تو بیاد آوردم سر نورانی هجده قمرم مهدی جان  سعید خرازی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
قسمت نشد سخت است مردی گوشه زندان بیفتد در غربت و در وادی هجران بیفتد زهرا دوباره آمد و جانم حسن گفت پاشد حسن بر پای این مهمان بیفتد می خواند با خود روضه موسی بن جعفر تا خنده از لب های زندانبان بیفتد دور از وطن جان داده آقا تا دوباره شیعه به یاد روضه سلطان بیفتد تشنه شد و شربت به لبهایش رساندند قسمت نشد تا با لب عطشان بیفتد سهواً به دندان ثنایش خورده ظرفی نه آنکه با مشت و لگد، دندان بیفتد در پادگان بوده ولی هرگز ندیده لشکر به جان پیکری بیجان بیفتد اصلاً نخورده بر قفایش خنجری کُند تا سر به دست چند بی وجدان بیفتد این روضه ی پر سوز، مخصوص حسین است اینکه غریبی گوشه میدان بیفتد شخصی به غارت بُرد عبای پاره اش را تا قیمت سوغاتی اش ارزان بیفتد اصلاً حسین آقا! ولی کی فکر می کرد انگشترش در دست ساربان بیفتد رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
آقای من بر خلایق لطف کردی، منتها برعکس شد! پاسخ «خوبی» نمیدانم چرا برعکس شد؟ خوب بودی، با بدی امّا جوابت داده‌اند سنّت آن روزگاران با شما برعکس شد قسمت خوبان عالم لطف مردم بوده است بهر «زهرازاده‌ها» این ماجرا برعکس شد لن تنالوا البرّ حتّی تقتلوا آل الرّسول!! سنّت تفسیر قرآن خدا برعکس شد جام‌ زهری هدیه‌ات کردند در تبعیدگاه شیوهٔ تکریم تو در سامرا برعکس شد سر نهادی روی زانوی پسر هنگام مرگ ... عُرف هم این است! امّا کربلا برعکس شد  سجاد شاکری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
دیگر توانی در میان پیکرت نیست آقا رمق بین دو چشمان ترت نیست لعنت به این زهری که آبت کرد این طور در بسترت انگار جسم لاغرت نیست دختر نداری تا پرستار تو باشد جان می دهی و هیچ کس دور و برت نیست این روزها داری دلی پر از سقیفه در گوش تو جز ناله های مادرت نیست مثل حسن پیری چه زود آمد سراغت این روزگار بی مروت یاورت نیست دور از وطن در سامرا خیلی غریبی آقا ولیکن قاتل تو همسرت نیست لب تشنه ای , لب تشنه ای , لب تشنه اما ساعات آخر خنجری بر حنجرت نیست مهدی است بالای سرت وقت شهادت بی غیرتی مثل سنان بالاسرت نیست محمد حسین رحیمیان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
روضه غربت مثل بغض از وسط حنجره برخاسته ايم همچو اشك از غم يك خاطره برخاسته ايم با دو صد حاجت و درد و گره برخاسته ايم به هواى حرم سامره برخاسته ايم روضه غربت تو حال عجيبى دارد هركه نامش حسن است ارث غريبى دارد . جان به قربان دلت جان به فداى سر او فرق ها داشت نگاه تو و چشم تر او كه تفاوت بكند ، همسرتو ... همسر او طعنه بسيار شنيده دل غم پرور او . حسن سامره صحن حرمت محترم است حسنى بين بقيع است كه او بى حرم است . ياحسن، آه تو پرداختنى ميخواهد ياحسن ، داغ تو بر سرزدنى ميخواهد ياحسن، نام تو دور از وطنى ميخواهد ياحسن ، روضه تو سوختنى ميخواهد . دل تو تنگ مدينه است كه دلگير شدى مادرى هستى عزيزم تو اگر پير شدى . خانه كوچك تو هيچ كم از زندان نيست خالى از آمدن و رفتن زندانبان نيست بين يك مشت نگهبان كه بوى ايمان نيست زندگى با زن و بچه بخدا آسان نيست . خانه ات امنيت از دست نگهبانان داشت؟ واقعا ايمنى از حمله نااهلان داشت؟ . اصلا اين غصه به پيمانه تو ريخته اند؟ اصلا آقا سر پروانه تو ريخته اند؟ شعله بر دامن كاشانه تو ريخته اند؟ چل نفر در وسط خانه تو ريخته اند ؟ . راه ناموس ترا بسته كسى در كوچه؟ همسرت را زده پيوسته كسى در كوچه؟ . كوچه اى بود مدينه ، كه زنى خورد زمين... ناگهان مادرتان با زدنى خورد زمين ... فاطمه با لگد بد دهنى خورد زمين ... حسن عسكرى ، آنجا حسنى خورد زمين ... . قسمت اين بود كه او دردو محن جمع كند... گوشوار از وسط كوچه حسن جمع كند . قسمت اين بود از اين داغ تو را هم دادند به تو هم موى سپيدى و قدى خم دادند در جوانى پسر فاطمه را سَم دادند به لب خشك تو از جام محرم دادند . عطش پيكر مسموم تو ميگفت حسين... نفس تشنه حلقوم تو ميگفت حسين ... . پسرى داشتى و آب به لبهاى تو ريخت لحظه تشنگى ات گريه به غمهاى تو ريخت اشك بالاى سر پيكر تنهاى تو ريخت خاكها بر سرش از ماتم عظماى تو ريخت . روى زانوى پسر بودى و عطشان نشدى حسن فاطمه صد شكر كه عريان نشدى . پسرى داشتى و زود كفن كرد ترا كفن فاخر و شايسته به تن كرد ترا درخور شان تو تشييع بدن كرد ترا ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جگر گوشه به مثل زهر,درد دوری ات در پیکرم باشد بیا یکدم ببین,تنها اجل دور و برم باشد تمام آرزویم این شده تا از در آیی تو چه باشد بهتر از این گر که مهدی در برم باشد بیا تا سیر بینم روی ماهت را عزیز دل بیا دامن کشان تا روی دامانت سرم باشد ندارم قوتی در تن به مثل بید می. لرزم بیا و کن تماشا لحظه های آخرم باشد بیا خالی است جای تو کنارم ای جگر گوشه ببین پاره جگر جای تو دور بسترم باشد به اشک من در این حجره کسی هرگز نمی خندد صدای گریه می آید,گمانم مادرم باشد من از یاد همه رفتم ولی یاد حسینم من به یاد سینه ی او خون به چشمان ترم باشد همان سینه که برآن نعل تازه رفت و آمد داشت که از این غم بیا بنگر فقط خاکسترم باشد محمود اسدی (شائق) لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ای داغدار داغ پدر یابن العسکری داری دوباره دیده ی تر، یابن العسکری ما هم به غربت پدرت گریه می کنیم ما را میان گریه بخر یابن العسکری خسته شدیم، از غمِ دنیای بی امام از این همه بلا و ضرر، یابن العسکری صبر همه تمام شد و شب سحر نشد کی می رسد زمان سحر یابن العسکری دیدی، ندیده در به در و عاشقت شدیم چشمان ماست خیره به در، یابن العسکری آقا به گریه باز به سرداب می روی از صحن سامرا چه خبر یابن العسکری ما را که از فراق حرم جان به لب شدیم تا کربلا دوباره ببر یابن العسکری از ما قبول کن، کم ما را زیاد کن ای داغدار داغ پدر یابن العسکری @hadithashk
از درد زهر سوخته جان مطهرش محروم می شود جهان ز جمال منورش آثار تشنگی به لبانش رسیده است می لرزد از شراره ی این درد پیکرش دارد برای هر نفسش درد می کشد تنها خداست با خبر از قلب مضطرش مهدی مگر بیاید و این درد کم شود مانده ست تا به شوقِ تماشای دلبرش سر را به زانوی پسرش تا گذاشت رفت تشویش و اضطراب ز سیمای انورش دارد یتیم می شود آقای کائنات در حال رفتن است_خدا_سایه ی سرش آقا یتیم می شود اما قرار نیست سیلی زند کسی به رخِ ماه منظرش دیگر قرار نیست که بعد از پدر کسی آتش زند به خیمه ی تنهای خواهرش اینجا پسر ندیده تن بی سر پدر اینجا پسر ندیده اسیری مادرش @hadithashk
چیه ذکر هر گدا نام حسن چیه آرامش ما نام حسن ولی من نمیدونم چه سِرّیه تنهایی عجینه با نام حسن اونی که صبورتر و نجیب تره ماجرای زندگیش عجیب تره توی اولاد علی و فاطمه هر کی نامش حسنه غریب تره یه حسن توی کوچه شهید شده شاهد یه ضربه شدید شده من نمیدونم چرا ولی میگن توی بچگی موهاش سفید شده چی گذشت به آقا قصش درازه هر کسی بجاش باشه جون میبازه خیلی سخته ببینی بابات داره با چوب گهواره تابوت می سازه یه حسن غریب شهر سامراس همونی که نوه امام رضاس توی خونه ی خودش زندونی بود اونی که قبله ی خونه خداس توی ایام جوونی کشتنش خیلی با نامهربونی کشتنش آقامون دل نگرون مهدی بود آخرم با نگرونی کشتنش قربون اون بدن نیمه جونش فدای صاحبْ عزای گریونش پسرش آتیش گرفت وقتی که دید میخوره کاسه آب به دندونش تنشو توو خون میدید چیکار میکرد اگه خیزرون میدید چیکار میکرد اگه باباشو یه روز تو قتلگاه پشت به آسمون میدید چیکار میکرد @hadithashk
برای دسترسی به اشعار شهادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام به روی هشتک های زیر کلیک کنید
لوح تقدیر تا قلم برداشت از دل قصه ، فصل غم برداشت نور تو ظلم را به ظلمت بُرد شور تو اژدهای شر را خورد خضر از عُمرِ ماتمت گله کرد نوح با نوحه ی تو هروله کرد وَجهِ تو وِجهه‌‌ای ز مادر داشت چشم تو آیه ، آیه کوثر داشت عرش را قائمه شدن عشق است نوه ی فاطمه شدن عشق است شتر فتنه را تو پِی کردی کوفه را حیدرانه طِی کردی صاحبِ شأن بی قرینه ، سلام دختر شاهِ من ، سکینه! سلام پدرت گفته به تو: جانِ منی لایقِ فَخْرَةُ‌ النِّسا شدنی! چهره‌ات خوش‌ترین نگاهِ حسین خانه‌ات بهترین پناه حسین چشمه ی‌ اشک! رَبِّ آبی ، تو همه‌ی هستیِ ربابی ، تو پنج نوبت..،عبادت همه ای خواهرِ بابِ حاجتِ همه ای اصغری که زعیم هر بشر است به اَخا گفتنِ تو مفتخر است طفلِ گهواره‌خواب با تو خوش است شیرخوارِ رباب با تو خوش است نُطق تو لفظ های حیدر بود منبرت شانه‌های اکبر بود التماس فرات ، جوی تو بود خواهش مشک‌ها ، سبوی تو بود عطشِ تو شرر به دل ها زد تحت امرت ، عمو به دریا زد ظهرِ دل‌کندنت سحر را کُشت " رُدَّنا " گفتنت پدر را کشت پای بالت تمام پرها سوخت " شیعَتی " خواندی و جگرها سوخت کاتب روضه‌های جنجالی شاعر لحظه‌های گودالی روی پیشانی تو چین افتاد شاهِ لب‌تشنه تا زمین افتاد جامه ی غصه را رفویش کرد شمر با چکمه پشت و رویش کرد کاخِ اُمّید تو خراب شده سهم دستان تو طناب شده در بهاران خزان‌ شدن سخت است همکلامِ سنان‌ شدن سخت است شعله‌ در جان معجرت افتاد زجر دنبال خواهرت افتاد عمه را بی پناه می دیدی کوچه کوچه ، گناه می دیدی نیزه‌دارانِ سر ، تو را زده اند پیش چشمِ پدر تو را زده اند من بمیرم ! نگو کجا رفتی... سرِ بازار برده ها رفتی حقِّ تو این همه عذاب که نیست جای تو مجلس شراب که نیست عاقبت بخت با تو یار نشد خیزران آخرش مهار نشد کاش آن‌قدر چشم هیز نبود هیچ‌کس در پِی کنیز نبود @hadithashk
خشکِ خشک است لبش ؛ زهر عیان شد اثرش کاسه ای آب بیارید نسوزد جگرش سعی اش این است زمین گیر نباشد امّا گاه بر روی تن و گه روی خاک است سَرَش چند سرباز تنش را به کناری بردند قبل از آنیکه بیاید به کنارش پسرش مثل یک مرغ در آتش به خودش می پیچد هیچ کس نیست بگیرد به بغل ، بال و پرش خواهری نیست بیاید دلش آرام شود دختری نیست که سینه بزند دور و برش وسط حجره ی در بسته و تاریک افتاد یاد آن حجره که قاتل شده دیوار و درش یادِ آن میوه که از شاخه ی طوبی افتاد یاد آن کوچه و زهرا و دل شعله ورش عوض آب فقط کاسه به دندان می زد تا که اشک آمد و نوشید ز چشمان ترش تشنه جان داد ولی با نوک پا ضربه نخورد هیچ کس سنگ نزد بر بدن محتضرش بی کس افتاد ولی شال و کمربند و عبا مثل غارت زده ها باز نشد از کمرش پادگان بود ؛ سنان بود ؛ کمان بود ولی کس نکوبید به فرق سر او با سپرش مهدی فاطمه تنها شد از امروز به بعد شب نشین شب صحرا شد از امروز به بعد @hadithashk
دوباره یک شب جمعه دوباره آه.. حسین! رسیده تا همه جا بوی قتلگاه.. حسین! دوباره فاطمه دارد بُنَیّ میخواند گرفته زمزمه دارد بُنَیّ میخواند لباس دوخته بودم کجاست پیرهنت؟! گرفت‌ پهلوی من وقت دست و پا زدنت! هرآنچه نیزه که آمد درآمد از پشتت! عقیق رفته که رفته،کجاست‌ انگشتت؟؟ @hadithashk
هم سفره بودن با گدایان عادت شاه است پس خوش به حال هر کسی که رعیت شاه است بین گدایان محله حرف سلطان و بین غلامان محله صحبت شاه است امروز ما دنبال کار و بار اربابيم فردای محشر مطمئنا نوبت شاه است سر زیر بار ظلم ظالم خم نخواهد شد تا گردن ما زیر بار منت شاه است فرقی میان نیزه با دوش پیمبر نیست بالانشین بودن همیشه عادت شاه است هم سائل و هم ساربان در مسجد و گودال بخشیدن انگشتری ها خصلت شاه است بعد از اباالفضل و علی اکبر و قاسم کوهی که خم شد از مصیبت قامت شاه است بردند معجر از سر زینب؟ زبانم لال این حرف ها بی حرمتی بر ساحت شاه است هرچند " کل من علیها فان " ولی در اصل آنچه که می ماند به دنیا هيئت شاه است @hadithashk
عمرم بدون تو به هدر می رود حسین تیر فراق تو به جگر می رود حسین آقا بگو چه چاره کنم این فراق را بی تابِ تو شدم چه کنم اشتیاق را خواهم که زائرت شوم اما نمی شود این راهِ بسته سمتِ حرم وا نمی شود ما را به روی بالِ نسیمت نمی بری؟ ما را پیاده سمتِ حریمت نمی بری؟ ای جان پناهِ عالم و خون خدا حسین دست مرا بگیر و ببر کربلا حسین ما بی کَسیم و جز تو نداریم آشنا نِعم َالاَمیرِ من نظری کن به زیر پا شاهِ جهانِ من به رعیت نگاه کن حالم بد است حال مرا روبه راه کن شاها نگاه کن دل ما تنگِ کربلاست در قلب ما زمینه و آهنگِ کربلاست ای دور از وطن، وطنِ ماست کربلا بعد از وفات هم سخن ماست کربلا ما کربلا نرفته زِ دنیا نمی رویم ما بی حسین جنّتِ اعلا نمی رویم ما تا به حال اگر که نمُردیم معجزه است دل را به دوری از تو سپُردیم معجزه است از ذرّه کمتریم و تو ما را حساب کن مورِ همین دَریم و تو ما را حساب کن ای کشته ی تمامی سرنیزه ها حسین ای پیکری که گشته به صحرا رها حسین جانم فدای غربتت اربابِ بی کفن ای تشنه لب تر از همه بی آبِ بی کفن ای جان پناهِ زینب و سلطان کربلا قرآنِ پاره پاره به دامانِ کربلا دُورت شلوغ نه! به خدا ازدحام شد بر پیکرِ شریفِ تو ظلم مدام شد دورت شلوغ شد همگی بی حیا شدند در قتلگاهِ تو همه حاجت روا شدند دور از نگاهِ پاکِ حبیب و زهیر و حُر از قتلگاهِ تو همه رفتند دستِ پُر دور از نگاهِ حضرت عباس و اکبرت آتش گرفت گوشه ی دامان دخترت دارم برای پیکر تو گریه می کنم بر گریه های دختر تو گریه می کنم @hadithashk
یا رسول الله اگر از چهره بردارد نگارِ ما نقابش را زلیخا هم ‌ببُرد بندِ انگشتِ جنابش را سپر اُفتاد از دستِ امیران و جهانداران نسیم آورد تا اخبارِ صبحِ انقلابش را خدا ابری فرستاده ست سایه افکنش باشد و در گرما و سرما می کِشد نازِ سحابش را جمالش آفتابِ هر نظر بوده است و دنیایی شود کُن فَیکون یک دمِ نبیند آفتابش را سراپا شوقِ رویاندن سراسر حسِ سرسبزی نگیرد باد صحرا نیز دامان شتابش را نسیم آواره در پیچ و خمِ گیسوی مشکینش کِشد بر دیده جبریلِ امین گَردِ رکابش را چنان بر محمل دلها نشسته نازِ لبخندش که آنی دل ندارد طاقتِ اَخم و عتابش را تمام انبیا را حق به خط کرده ست تا روزی فقط جاری کند از لفظ او فصل الخطابش را به بالین یهودی می رود خاکستر آلوده که در اوج غضب درمان کند حالِ خرابش را همیشه جلوه دنیا به پایش عشوه ها می ریخت نخورد اما فریب لُعبت و رنگ و لعابش را ز دلتنگی مگو چون اُستون حنانه می نالد که منبر هم ندارد بعد او تابِ غیابش را مبادا گردنه آنی به دستِ ناکسان افتد که رُستم را اُحد دید و نبی افراسیابش را سراپا زخم می آید علی از ورطه ی فتنه نبی حتی ندارد طاقتِ روی خضابش را ز پایش تیر بیرون می کشد هنگامه ی طاعت خداهم با علی کم می نماید اضطرابش را جگرداران عالم از علی تندیس می سازند نبی وقتی به حیدر می سپارد جای خوابش را پیمبر چشم می دوزد به سیمای علی هرگاه نثار نسل زهرا می کند کوه ثوابش را مدار کهکشان ها را به دستش گر که بسپارند به صد عالم نخواهد داد مویِ بوترابش را ز محشر هیچ کس با دستِ خالی بر نمی گردد خدا دست پیمبر داده چون یوم الحسابش را  محمد رضا طالبی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
شب رفت و رفت بر تن عالم لباس صبح روشن شد آسمان شب از انعکاس صبح خیل ملک به حالت تعظیم دور اوست اما به سوی هوست تمام هواس صبح نامش همینکه معجزِ پروردگار شد ایمن شد از وساوس خناس ناس صبح از باغ ساوه بوی انار آمد و سپس دریاچه اش به خاک نشست از هراس صبح داردطلایِ بتکده ها زنگ می زند از خواب می پرند همه با تماس صبح دارد دوباره کار خدا سکه می شود خورشید قلب ها پسر مکه می شود تو آمدی و رحمت للعالمین شدی خورشید اولین و مه آخرین شدی در پیچ وتاب زلف تو یک خلق واله اند با گیسوان ریخته حبل المتین شدی از آن طرف تو را همه ساحر صدا زدند از این طرف برای همانها امین شدی تنها به خاطر پدر فاطمه شدن در اعتکاف رفتی و چله نشین شدی با خنده های فاطمه لبخند می زدی باغصه های فاطمه زار و حزین شدی گفتی حسین از من و من هستم از حسین اول نفر تویی ولی از پنجمین شدی لنگ است بی نگاه شماها کمیت من قربان اهل بیت شما اهل بیت من کعبه همینکه از بت عزّی زلال شد بر روی گونهء تو مبدل به خال شد اینگونه بود روی سیاه آبرو گرفت اینگونه کعبه منبر بانگ بلال شد بوی تو را اویس به شهر قرن کشید گرچه براش دیدن رویت محال شد شبهای وحی هم خود جبریل در حرا بالش برای اشک شما دستمال شد یادت که هست آن شب معراج هم علی مشغول باغبانیِ آن سیب کال شد دیدید خواستگار شده دختر از شما گفتید در جواب که کی بهتر شما؟! لب وا نمی کنند حکیمان بدون تو مفهوم نیست یک خط قرآن بدون تو وقتی بهشت خلق،همان خانهء شماست سردرگمی است زندگی یک آن بدون تو فردوس با تمام درختان و میوه هاش می شد شبیه خاک بیابان بدون تو یوسف اگر اسیر جمال شما نبود دل را نکنده بود ز کنعان بدون تو در بارگاه قدس علی هم که می رویم مزه نمی دهد شب ایوان بدون تو وقتی که مصحف تو همان مصحف علیست اصلا" مزار تو نجف اشرف علیست دینت علی،مرامت علی، دلبرت علی روحت علی، توانت علی، پیکرت علی فکرت علی، خیالت علی، باورت علی جنت علی،قیامت علی، کوثرت علی یارت علی، ولایت علی، یاورت علی سرباز علی، مبارز علی ، لشگرت علی شمشیر علی، تهمتن علی،ممتحن علی حیدر علی، قلندر علی، صفدرت علی باده علی، پیاله علی، میکده علی ساقی علی، خُمِ مِی علی، ساغرت علی مکه،مدینه،سامره و کربلا علی صلِ علی محمد و صل علی علی ناقابلند محضرتان احترام ها ای مقصد تمام علیه السلام ها ای میوهء رسیدهء خلقت رسول عشق پخته شدند از جلوات تو خام ها از جمع بیشمار هزاران پیامبر بیرون زده ز صلب تو نسل امام ها آنروز اگر علی سر دوشت نرفته بود کس پی نبرده بود به اوج مقام ها بوی شرارهء در و دیوار می دهد خاکستری که می رسد از پشتِ بام ها مزد رسالت تو مودّت به فاطمه است لعنت به بی حیاییِ آن غاصبین پست @hadithashk
آفتاب از افق میمنه دل کند،آمد بر لب آینه‌ی غمزده لبخند آمد کوچه از هَمهَمه ی بال مَلَک بند آمد آخرین برگه‌ی پیغامِ خداوند آمد می رسد از پر قنداقه ی سبزت،برکات مَقدَم گل‌پسر آمنه‌خاتون صلوات روح تو خون به رگِ لوح و قلم می انداخت چشم تو نور به اعماق عدم می انداخت دست تو سفره به ایوان کرم می انداخت نام تو لرزه به اندام ستم می انداخت جذبه ات را همه در وحشت خائن دیدیم در ترک خوردن ایوان مدائن دیدیم با تو هرگوشه ی این خطّه حرم خواهد شد مسجد بندگی خلق علم خواهد شد غم میان دل عشاق تو کم خواهد شد کمر بتکده ها پیش تو خم خواهد شد جهل را یکسره از بُن بِکَنی..،کیف کنیم لات و عزیٰ و هُبَل را بزنی..،کیف کنیم اصل توحیدِ وجودی و زوالیم همه تو خودت پاسخ محضی و سوالیم همه با تو در جاده ی پر پیچ کمالیم همه برده ی کوی تو هستیم..،بِلالیم همه در دلِ کوله ی دل حُبِ تو را بار زدیم از سر ماذنه ها عشق تو را جار زدیم حرز تو بر جگر سوخته مرهم آورد عطر تو روی گل باغچه شبنم آورد مِهر تو عاطفه را در دل آدم آورد در عروج‌ات پر جبریل امین کم آورد شب معراج در آن اوج چه حظّی بُردی سیب از دست علی جان خودت می خوردی هر کجا قدرت ایمان تو ابراز شود با کلام علوی دین تو ممتاز شود در دل جنگ اگر فتنه ای آغاز شود گره کار به دستان علی باز شود حیدرت آمد و فریاد زد و در را کَند درِ خیبر!..،نه..،بگو قلعه ی خیبر را کند عاشقی حس عجیبی است که حاشا نشود گرچه هر عاطفه در قاعده ای جا نشود باز هم رابطه ی دختر و بابا نشود مثل زهرا که کسی ام ابیها نشود من مسلمان شده ام پایِ همین زمزمه ات ای به قربان دم فاطمه یا فاطمه ات لحن شیرین تو شد معجزه ی قرآنم هل اتای تو شده کُلّیَت ایمانم عشق را من فقط این پنج نفر میدانم عجمی زاده ام و هموطن سلمانم دست ما را برسان بر نخ تسبیحِ دعات آه ای شاه عرب جان عجم ها به فدات گرچه مانند اُویس تو بدور از قرنم در کنار تو که باشم بخدا در وطنم ای بزرگ بنی هاشم!بِشِنو این سخنم من حسینی شده ی دست امام حسنم شب میلاد تو از اشک غنی اند همه گریه‌کن‌های‌حسین‌ات حسنی‌اند همه کاخ مخروبه ی محکوم به ویران شدنم درد دارم بخدا در پی درمان شدنم ابرِ لبریز منم تشنه‌ی باران شدنم سال ها منتظر جابر حیان شدنم پرچم شیعه بلند است به لطف علمت صادق آل محمد! به فدای قلمت شادی بعدِ هزاران غم و اندوه تویی بین این طایفه ی سبزقبا،نوح تویی آن کتابی که به منبر شده مفتوح تویی مکتب شیعه اگر جسم شود،روح تویی خنجری کُند دلیل غم بسیار تو بود گریه بر بی کفن کرببلا کار تو بود @hadithashk
سلام ای گل خاتم المرسلین مصفا شده از تو عرش برین بهشت خدا جلوه ی روی تو شب عارفان چله ی موی تو شکفته ز چشمت گل رازقی ولای تو سرلوحه ی عاشقی شبستان قلب تو خلد برین رواق نگاه تو حشر آفرین مسیحای صدها مسیحا تویی چراغ شب تار موسی تویی به گرد سرت ای مه دلنشین پرد روز و شب روح روح الامین شکافد به اعجاز تو رود نیل دهد آب پای تو صد سلسبیل چه شعری؟ چه مدحی بخوانم؟ بگو که با آن نریزد مرا آبرو نوشتم که چون جزر و مد همچو موج بگویم ز اوصاف تو فوج فوج تو بر کشتی علم ها لنگری ز هر راستگو در دو عالم سری تو ممدوح بارانی از جنس نور زلالی چنان چشمه ای در بلور تو ترتیل احساسی از لحن عشق تو دیباچه ی یاسی از صحن عشق چنان شمعم از نور تو ناطقم قبولم کنی عاشقی صادقم کبوتر شدم تا زنم بال و پر شبی که شدم با دلم همسفر شکفتم ز آهت که درکم کنی کمی مرز احساس را کم کنی تو تصویر دردی به قاب سکوت که از داغ تو رفته تاب سکوت الا ای گل گلشن عالمین تو را می شناسم به عشق حسین شنیدم که در شور و شین بوده ای عزادار جدت حسین بوده ای تو گفتی به عشاق خود تا خداست که قبر حسینی قلوب شماست من از نسل خونم دوایم تویی بقیعم تویی , کربلایم تویی دل از دست دادم که مستت شوم گدازاده ای پیش دستت شوم گدایم, گدایم, گدای توام سگ ریزه خوار عطای توام مرا حکم شب سوزیم می دهند در خانه ات روزیم می دهند چه خوبست من را هلاکم کنند حوالی کوی تو خاکم کنند بقیع تو از کعبه پر شورتر حریمت کمی از جنان دورتر رضا دین پرور لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا رسول الله قلم به دست گرفتم دوباره بنویسم نهاد عشق شدم تا گزاره بنویسم حروف شمسی خود با ستاره بنویسم توان گرفته‌ام از یک عصاره بنویسم عصاره‌ای که رسید و زمین به آب رسید عصاره‌ای که چکید و شراب ناب رسید در آن زمان که بشر محو بت‌پرستی بود تمام فرصت‌شان صرف عیش و مستی بود بقای نسل به‌تدریج رو به پستی بود بنای بتکده‌ها حُکم چیره‌دستی بود تمام نور رسید و جهان چراغان شد رسید و یک‌شبه یک طایفه مسلمان شد به‌گوش باش خداوندگار گمراهی رسیده‌است سحر در پسِ شبِ واهی وزیده است نسیم خوش سحرگاهی به سوی چاه عدم تا ابد بشو راهی خبر رسیده که موسی به نیل آمده است خبر رسیده دوباره خلیل آمده است خدا به خلقت زیبای خود نمک پاشید به خلق جاذبۀ روی عشق می‌نازید خجالت از نَفَس سرد ماه می‌بارید به پشت ابر تکامل روانه شد خورشید خدا به چهرۀ او دین راستین می‌گفت به آفرینش خود، باز آفرین می‌گفت به سردی نَفَس آدمی حرارت داد زمین خشکِ هوس‌باز را طراوت داد به ذات گمشدۀ عاشقی کرامت داد به مادّیّت این خاک، معنویّت داد برای کسب شرابش زمین سبو می‌شد جهان به یُمن قدم‌هاش، زیر و رو می‌شد دو قطره اشک محمد، دو سال باران است رسول می‌شود از بس به فکر انسان است شکست خوردۀ این روزگار، شیطان است و جبرئیل زِ عرش خدا رجزخوان است: دوباره بر همه حجت، تمام خواهد شد چرا که حضرت احمد، امام خواهد شد  حمید رمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا محمدُ یا علی هرکس گرفته غیر تو ماوای دیگر خیری ندیده از گداییهای دیگر من روزی ام را از تو بی منت گرفتم منت فراوان است درهرجای دیگر یک پای من رفته ست امشب سمت مکه سمت نجف رفته است اما پای دیگر تو با علی یعنی دوتن در بین یک روح شیعه ندارد جز شما بابای دیگر وقت ولادت نیست هنگام ظهور است دنیا می آیی تو ز یک دنیای دیگر حالا که رفتم تا علی و تا محمد باید بگویم یاعلی و یا محمد نور تو خیلی قبل از آدم معتبر بود از تو چه در انجیل و چه تورات اثر بود دنبال تو بودند احبار بهودی قلب کشیشان از ظهورت باخبر بود هرروز عبدالله را تهدید کردند هرروز عبدالمطلب تحت نظر بود تو آمدی ایوان کسری هم ترک خورد آثار ربانیت هرجا جلوه گر بود آتشکده یکباره اصلا ریخت برهم خاموش شد هر مشعلی که شعله ور بود شب کافی است ای مکه دیگر ماه آمد الله اکبر که رسول الله آمد امی شدی ام القرا شد زادگاهت پیغمبران را زنده کرده روی ماهت خیلی دعا کردی برایش جای نفرین حتی همانکه خار میریزد به راهت این امت تو تا قیامت روسفید است از برکت صوت اذان گوی سیاهت بوی علی را میدهی آقای مکه وقتی شده دیگر ابوطالب پناهت دلخوش به اصحابت نشو که در خطرها تنها علی میماند آقا درسپاهت لعنت بر آنکه با جسارت حرف میزد هرکس ز کفر والدینت حرف میزد شکوه نکن ازغربتت لشگر که داری در غزوه هایت ضربه آخر که داری اصلا بیاید چندتا مرحب به میدان فرقی ندارد فاتح خیبر که داری گیرم که اصلا عبدود رد شد ز خندق آسوده باش آقای من حیدر که داری به طعنه های این و آن بی اعتنا باش بگذر ازین بدبخت ها! کوثر که داری آنکس که خیر و برکت دنیاست زهرا سر وجود این جهان زهراست زهراست ای صادق ال علی در بیکرانها یادی بکن قدری هم از ما ناتوان ها بار سفر برداشتی از دوش مردم ای ناشناس مهربان کاروان ها جارو کشت اعجاز ابراهیم دارد در دستهای توست این کون و مکانها درک مقامت کار امثال زراره ست کی راه دارد در حریمت این گمان ها پرچم سیاه روضه بر دیوار داری تو روضه خوانی بر تمام روضه خوانها روضه بخوان از آفتاب بین گودال از حجت اللهی که افتادست بی حال  سید پوریا هاشمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا نبی الله چهره انگار... نه، انگار ندارد، ماه است این چه نوریست که در چهره ی عبدالله است؟ این چه نوریست که تاریکی شب را برده دل مرد و زن اقوام عرب را برده این چه نوریست که پر کرده همه دنیا را راهی مکه نموده ست یهودیها را جریان چیست؟ فقط اهل کتاب آگاهند همه انگشت به لب خیره به عبداللهند همه حیرت زده، نوری که معما شده است چند وقتی ست که در آمنه پیدا شده است شور تا در دل انس و ملک و جن افتاد چارده کنگره از کاخ مدائن افتاد غیر از این هر خبری بود فراموش شد و ناگهان آتش آتشکده خاموش شد و طالع نیک امیران جهان بد افتاد ته جام همه شان عکس محمد افتاد! طفل همراه خودش بوی خوش گل آورد مثنوی رام شد و رو به تغزل آورد چهره آرام، زبان نرم، قدم ها محکم قامتی راست، تنی معتدل، ابرویی خم گفتم ابرو، نه! دو تا قوی سیاه عاشق که لب ساحل امنند ولی دور از هم لب بالایی او آب بقاء کوثر لب پایینی او آب حیات زمزم دست، تفسیرگر خیرالامور اوسطها آنچه کرده ست کرامت نه زیاد است نه کم چون «لما» زینت «لولاک خلقتُ الافلاک» هم نگین است به انگشت فلک هم خاتم دخترش از سه زن برتر عالم برتر همسرش هم رده با آسیه است و مریم قدر او را ولی افسوس که «من لم یعرف» علم او را ولی افسوس که «من لم یعلم» هرچه گفتیم کم و منزلتش بیشتر است پیش او خوارترین معجزه شق القمر است هرکه با نیتی از عشق محمد دم زد «دست غیب آمد و بر سینه ی نامحرم زد» محرم راز، علی باشد و باشد کافیست جمع دست علی و دست محمد کافیست و علی معنی « اکملت لکم دینکم» است شاهد گفته ی من خطبه ی قرای خم است منکران شاهد عینی غدیرند! دریغ سند بیعت خود را بپذیرند؟! دریغ باز از خصلت او با دگران میگوید آنچه در باطن او دیده عیان میگوید پیش پیری که به جنگاوری اش می بالد از جوانمردی سردار جوان میگوید «سود در حب علی است و زیان در بغضش» با عرب باز هم از سود و زیان میگوید حرف این است: «فهذا علیٌ مولاکم» یک کلام است که با چند بیان میگوید خواست چیزی بنویسد دم آخر... افسوس یک نفر گفت محمد هذیان میگوید  محمد حسین ملکیان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
هوالخَلق بگو کیست محمد هوالاحمد و محمود هوالعبد هوالحمد هوالشاهد و مشهود هوالنور هوالطور هوالصادر و مصدور هوالحقّ هوالحیّ هوالشاکر و مشکور هوالخَلق هوالخُلق هوالرازق و مرزوق هوالحِلم هوالعِلم هوالخالق و مخلوقهوالکَهف هوالحِصن هوالظاهر و باطن هوالعَدل هوالقِسط هوالآمِن و مؤمن هوالفضل هوالبَذل هوالعالِم و حاکم هوالعهد هوالشهد هوالقائم و دائم به اخلاق رحیم است علیم است و حکیم است به رفتار کریم است عظیم است و قدیم است خدا راست مباهات بر آن خُلقِ عظیمش گواراست به آیات ز کِردارِ کریمش ستوده ست صفاتش به اوصافِ الهی خدا گونۀ ذاتش همه لایتناهی سترگ است مقامش که او بابِ نجات است سرودیست بنامش سلام و صلوات است مَجلّیست به قرآن مُهَیمِن به رسولان مجلّاست به سبحان مبَیِّن به امامان به موساست مؤیِد به عیساست معرِّف به تورات مقیَد به انجیل معارِف توَلّاست تبَراست همه دینِ مبینش چه زیباست که هر جاست علی نقشِ نگينش نبی اوست علی اوست شفیعِ دو سرا اوست جلی اوست ولی اوست اَنیسُ الفقرا اوست نذیر است بشیر است به عالَم همه میر است مجیر است منیر است علمدارِ غدیر است رسولیست معظَّم قرارِ همه عالَم به مولاست معلِم به یکتاست معلَم به اوصاف مبارک وجودش متبرک به الطاف تبارک سجودش متبرک مصلّاش به کعبه به زایشگهِ حیدر تماشاش به قبله به زهرائیِ کوثر حسین است چو جانش حسن جانِ جهانش و زهراست جنانش علی شاهِ شَهانش حیات است ممات است غمش فُلکِ نجات است صراط است نشاط است لبش حَبِّ نبات است مگر مدح توان گفت از آن لعلِ گهربار مگر شرح توان کرد از آن چشمۀ سرشار چه خوب است شود یاد از این پرتوِ میلاد که صد سال پس از اوست از او میکده آباد دوتا نور دمیدَست در این ماهِ پر از شور دوتا ماه دوتا مهر دوتا نورٌ علی نور دوتا شوق دوتا عشق دوتا رهبرِ عاشق یکی نام محمد یکی جعفرِ صادق از او حلم از این علم به عالَم شده معلوم از او اصل از این فرع بنازم به دو معصوم چه بسیار که دیدند در این عرصه بلایا چه بسیار نمودند تحمل به رزایا رساندند علَم را اگر دستِ علمدار بیا قدر بدانیم به رفتار و به گفتار به هر قوم به هر رنگ همه گِردِ ولایت بگیریم ز هر کوی همه راهِ هدایت بمانیم در این راه چنان حجِّ تمتُّع بسازیم به وحدت تسنُّن و تشیُّع ... لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یک جهان عشق به جای تیغ خون آلود، تیغی جوهری داری نه از مردان جنگ، از اهل دانش لشکری داری کلاس درس نه، دکان عشق است این که می بینم چه آوردی که از هفتاد ملت مشتری داری؟ زمان خطبه ات چرخِ فلک از کار می افتد نه تنها از زمین از عرش هم پامنبری داری به ظن دوستان گویی غریب افتاده ای هرچند به زعم دشمنان آوازه ای سرتاسری داری غلام ات مثل ابراهیم آتش را گلستان کرد و این تازه غلام ات بود و بر او برتری داری به هارون فکر می کردم، نوشتم که خدا را شکر کنار دست خود مانند حیدر قنبری داری دمیدی در تن اسلام جان تازه ای دیگر به باغ آفت زدند اما برایش نوبری داری سید جعفر حیدری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹